محمدنقی براهنی؛ آن مرد فاضل محجوب

آنچه می‌خواهید درباره یکی از ستون‌های اصلی روان‌شناسی ایران بدانید

نخستین فرزند خانواده‌ای از طبقه پایین جامعه بود که دو پسر نام‌آور در عرصه علم و ادب ایران در آن تربیت شدند

دکتر محمدنقی براهنی

نخستین فرزند خانواده‌ای از طبقه پایین جامعه بود که دو پسر نام‌آور در عرصه علم و ادب ایران در آن تربیت شدند. دکتر «محمدنقی براهنی» که بر تارک علم روان‌شناسی و روان‌سنجی ایران ایستاد و دکتر «رضا براهنی» که نویسنده و منتقد ادبی تأثیرگذاری در تاریخ ادبیات معاصر ایران شد. هر دو اما، با بی‌مهری‌هایی مواجه شدند که یکی را به اجبار بازنشسته و دیگری را راهی دیار غربت کرد.

پدرش کارگر بود و مادرش نیمه‌روستایی و نیمه‌شهری. خانواده‌شان هشت فرزند داشتند که چهار نفر از آن‌ها در کودکی از دنیا رفتند. همراه پدر و برادر کوچک‌تر، که از لحاظ سنی سه‌سال با او فاصله داشت و بسیار نیز دوستش داشت، در کارخانه‌های مختلف کارگری می‌کرد. دوران دبستان و دبیرستان او و برادرش در مدرسه «پرورش» تبریز که مخصوص بچه‌های اعیان شهر بود، به سختی گذشت. آن‌ها با دیگر دانش‌آموزان از لحاظ فاصله طبقاتی، تفاوتی عظیم داشتند. هزینه‌های تحصیلشان را یکی از خویشاوندان پدری در مقابل کار پدر پرداخت می‌کرد. این دوره سخت، مادر و دو پسر را به شدت به هم نزدیک کرد. هنوز کودکی دبستانی بود که روس‌ها در خلال جنگ دوم جهانی، شهر تبریز را اشغال کردند و تا آن زمان که وارد دوره دبیرستان شد هنوز ارتش سرخ در شهر حضور داشت.

بعد از پایان تحصیلات در دبیرستان، وارد دانشگاه تبریز شد. ایران روزهای نسبتاًً خوبی را تجربه می‌کرد و دولت مردمی دکتر مصدق در تهران مستقر بود. البته فرقه دموکرات شهر را رها نمی‌کرد. ابتدا تصمیم نداشت که روان‌شناس شود، پس رشته زبان انگلیسی را انتخاب کرد. در همین هنگام برای امرار معاش به آموزگاری دانش‌آموزان مدارس شهرستان‌های مرند و ارومیه پرداخت.

نبوغ و شایستگی قابل‌توجهش باعث شد که در سال 1335 با دریافت بورسیه تحصیلی به کشور انگلستان اعزام شود. کالج روان‌شناسی دانشگاه لندن میزبان او بود. ابتدا دیپلم آکادمیک روان‌شناسی پرورشی را دریافت کرد و در سال 1338، موفق به دریافت مدرک فوق‌لیسانس این رشته از این دانشگاه شد. بلافاصله به تبریز بازگشت و تا سال 1343 به عنوان عضو هیأت علمی گروه روان‌شناسی دانشگاه تبریز به تدریس و پژوهش پرداخت. اما گویی عطش یادگیری او تمامی نداشت. برای ادامه تحصیل به امریکا اعزام شد و در سال 1345 از دانشگاه کلمبیا مدرک فوق‌لیسانس روان‌شناسی دریافت کرد. به دنبال این موفقیت، تحصیل دوره دکتری را شروع کرده و همزمان با آن به‌عنوان متخصص آزمون‌سازی در مؤسسه «هارگوتپرس» نیویورک شروع به کار کرد و تا سال 1346 به این کار ادامه داد.

سال1347 با کسب مدرک دکتری روان‌شناسی از دانشگاه کلمبیا به ایران بازگشت و در گروه روان‌شناسی دانشگاه تهران، ابتدا با سمت استادیاری و سپس دانشیاری به تدریس و پژوهش پرداخت.

انقلاب شد و دانشگاه‌ها بعد از مدتی تعطیل شدند. اما او فعالیت‌های علمی‌اش را متوقف نکرد و با همکاری یاران و همکارانش به نوشتن و ترجمه کتاب از جمله «واژه‌نامه روان‌شناسی و زمینه‌های وابسته» و «زمینه روان‌شناسی» روی آورد.

شاید باور نداشت که با بازگشایی دانشگاه‌ها مجبور به بازنشستگی می‌شود. در سال 1362 دانشگاه تهران را ترک می‌کند، اما از این تهدید، فرصت‌هایی برای جامعه روان‌شناسی ایران می‌سازد. تصمیم می‌گیرد به جای زانوی‌غم‌به‌بغل‌زدن، کارهایی که در عرصه پژوهش و تألیف و ترجمه روی زمین مانده است، انجام دهد. کارهایی که روان‌شناسان نسل‌های آینده ایران نیز با احترام به آن بنگرند.

روان‌سنجی، یا آن طور که خود دوست داشت عنوان کند «روان‌آزمایی»، یکی از مهم‌ترین عرصه‌هایی شد که او در سال‌های دهه شصت و هفتاد به شیوه‌ای پیگیرانه آموزش داد، تألیف کرد و پژوهش‌هایی بنیادی انجام داد. هنجاریابی آزمون‌ها، از جمله رایج‌ترین آزمون شناختی دنیا (هوش وکسلر) در این مسیر قرار داشت. ضرورت وجود این قبیل آزمون‌ها در وزارت علوم و آموزش‌وپرورش برای بسیاری از برنامه‌ریزی‌های آموزشی کلان کشوری از دیرزمان احساس می‌شد. «مجموعه آزمون تشخیص استعداد» یکی از تأثیرگذارترین کارهایی بود که برای وزارت آموزش‌وپرورش انجام داد.

اجرای طرح بزرگ «بررسی رابطه نمرات دانشگاهی با نمرات آزمون ورودی دانشگاه‌ها و نمرات دبیرستانی» که نتایج آن در کنفرانس‌های داخلی و خارجی منتشر شد، نیز از جمله شاهکارهایی بود که تا آن زمان شاید به فکر خیلی‌ها رسیده بود، اما توان اجرای آن نبود. به انستیتو روان‌پزشکی تهران دعوت می‌شود تا به آموزش دانشجویان دوره‌های کارشناسی ارشد و دکتری روان‌شناسی و راهنمایی پایان‌نامه‌های آن‌ها همت گمارد. دانشجویانش می‌دیدند که دقت علمی‌اش گاه تا سرحد وسواس می‌رود. با این همه، رفتار بسیار دوستانه و فروتنانه او مایه شگفتی‌شان می‌شد. کار گروهی را بسیار دوست داشت و آن را مایه کسب نتایج مثبت می‌دانست. تجربه کار گروهی چند روان‌شناس صاحب‌نظر برای تألیف کتاب کلیدی «زمینه روان‌شناسی» برایش بسیار دلنشین بود و سبب شد همین تجربه را برای تألیف «دائرهالمعارف روان‌شناسی» اجرا کند که متأسفانه مهلت به‌ثمررساندن آن را نیافت و بعد از تحمل بیماری قلبی و سرطان در آخرین سه‌شنبه مرداد سال 1381 از دنیا رفت.

دکتر براهنی، دانشمندی عاشق و بی‌خبر از خود و بی‌اعتنا به خوروخواب بود که برایش استواری دانش روان‌شناسی در ایران مهم‌ترین مسئله بود. تلاش‌های پیگیرانه‌ای داشت تا روان‌شناسان صنفی مجهز برای خود داشته باشند و همین شد که انجمن روان‌شناسی ایران را با کمک دوست دیرینش، مرحوم دکتر سعید شاملو و دیگران احداث کرد و نهایت تلاشش را کرد تا نمایندگان مجلس را به این نتیجه برساند که باید سازمانی صنفی برای روان‌شناسان تأسیس شود. کاری که در آخرین روزهای حیات او به ثمر نشست. ولی تمام این فعالیت‌ها را در گمنامی انجام می‌داد. وقتی در مواجهه با درخواست‌های مکرر دوستان و همکارانش برای برگزاری مجلس بزرگداشتی قرار می‌گیرد، با فروتنی می‌گوید «می‌خواهید برای مورچه، عروسی راه بیاندازید.»

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر