عوامل خیانت
خلقت و طبیعت بر پایه عدالت و حکمت رحمت بنا شده، خیانت و بى وفائى، زورگوئى و سلطه طلبى را در نهاد مرد نگذاشته اند، عوامل خیانت را محیطهاى اجتماعى در مرد به وجود مى آورد، نه خلقت و طبیعت سخن پرفسور اشمید آلمانى نسبت به جنس مرد ابداً سخن درستى نیست آنجا که مى گوید: «در طول تاریخ مرد همیشه خیانت کار بوده و زن دنباله رو خیانت، حتى در قرون وسطى نیز برابر شواهد موجود 90 درصد از جوانان به دفعات رفیقه عوض مى کردند و 50 درصد از مردان زن دار به همسرانشان خیانت مى ورزیدند.
رابرت کینزى محقق معروف آمریکائى در گزارشش که به کینزى راپورت مشهور شده نوشته است: مردان و زنان آمریکائى در بى وفائى و خیانت دست سایر ملل دنیا را از پشت بسته اند، کینزى در بخش دیگر گزارشش آورده است: زن برخلاف مرد از تنوع جوئى در عشق و لذت بیزار است، به همین دلیل بعضى اوقات از رفتار مرد سر درنمى آورد، ولى مرد تنوع جوئى را نوعى ماجراجوئى تلقى مى کند، آسان از راه بدر مى رود و به نظر او آنچه مهم است لذت جسمى است نه لذت عاطفى و روحى، تظاهر به تماس عاطفى و روحى در مرد تا وقتى است که فرصتى براى درک لذت جسمى پیش نیامده است، روزى پزشک مشهورى به من گفت: «پولیگام» بدون مرد «تنوع دوستى و تعدد خواهى» و «منوگام» بودن زن «انحصارخواهى و یکهشناسى» یک امر بدیهى است، زیرا در مرد میلیونها سلول «اسپرم» تولید مى شود، در حالى که زن در دوران آمادگى جز یک تخم از تخمدان تولید نمى کند صرف نظر از فرضیه کینزى بد نیست از خودمان بپرسیم آیا وفادار بودن براى مرد مشکل است؟
هانرى دومنترلان فرانسوى در پاسخ این سئوال نوشته است: وفادار بودن براى مرد مشکل نیست بلکه غیر ممکن است، یک زن براى یک مرد آفریده شده است و یک مرد براى زندگى و همه زنها، مرد اگر به تاریکى مى پرد و به زنش خیانت مى کند تقصیر خودش نیست تقصیر خلقت و طبیعت است که همه عوامل خیانت را در او به وجود آورده است!!
این است نظریات آنان که در کلاس زندگى ژست معلمى و پرفسورى گرفته، و در صدد هماهنگ کردن بشریت با اوهامات و خیالات خود هستند.
متفکر شهید استاد مطهرى مى گوید: به عقیده ما این توصیف از طبیعت مرد به هیچ وجه صحیح نیست، الهام بخش این مفکران در این عقیده اوضاع خاص محیط اجتماعى آنان بوده نه طبیعت واقعى مرد.
البته ما مدعى نیستیم که زن و مرد از لحاظ زیست شناسى و روانشناسى وضع مشابهى دارند برعکس معتقدیم زیست شناسى و روانشناسى مرد و زن متفاوت است و خلقت از این تفاوت هدف داشته است، و به همین جهت نباید تساوى حقوق انسانى زن و مرد را بهانه براى تشابه و یک نواختى حقوق آنان قرار داد، از نظر روحیه تک همسرى نیز قطعاً زن و مرد روحیه هاى متفاوتى دارند.
زن طبعاً تک شوهر است، چند شوهرى بر ضد روحیه اوست، نوعى تمنیات زن از شوهر با چند شوهرى سازگار نیست، اما مرد طبعاً تک همسر نیست به این معنى که چند زنى بر ضد روحیه او نیست، چند زنى با نوع تمنیاتى که مرد از وجود زن دارد ناسازگار نیست. ما با آن عقیده که روحیه مرد با تک همسرى ناسازگار است مخالفیم، ما منکر این نظر هستیم که مى گوید علاقه مرد به تنوع اصلاح ناپذیر است، ما این عقیده مخالفیم که وفادارى براى مرد غیر ممکن است و یک زن براى یک مرد آفریده شده و یک مرد براى همه زنها.
به عقیده ما عوامل خیانت را محیطهاى اجتماعى در مرد به وجود آورد نه خلقت و طبیعت، مسئول خیانت مرد خلقت نیست، محیط اجتماعى است، عوامل خیانت را محیطى به وجود مى آورد که از یک طرف زن را تشویق مى کند تمام فنون اغوا و انحراف را براى مرد بیگانه به کار ببرد، هزار و یک نیرنگ براى از راه بیرون رفتن او بسازد و از طرف دیگر به بهانه این که یگانه صورت قانونى ازدواج تک همسرى است، صدها هزار بلکه میلیون ها زن آماده و نیازمند به ازدواج را از حق زناشوئى محروم مى کند و آنان را براى اغواى مرد روانه ى اجتماع مى سازد.
در مشرق اسلامى پیش از آن که آداب و رسوم غربى رایج گردد 90 درصد مردان، تک همسرى واقعى بودند، نه بیش از یک زن شرعى داشتند و نا با رفیقه و معشوقه سرگرم بودند، زوجیت اختصاصى به مفهوم واقعى کلمه بر اکثریت قریب به اتفاق خانواده هاى اسلامى حکمفرما بود.
چند همسرى عامل نجات تک همسرى
تعجب مى کنید اگر بگویم تعدد زوجات در مشرق اسلامى مهم ترین عامل نجات تک همسرى بود، آرى مجاز بودن تعدد زوجات بزرگ ترین عامل نجات تک همسرى است، به این معنى که در شرایطى که موجبات تعدد زوجات پیدا مى شود، و عدد زنان نیازمند به ازدواج از مردان نیازمند به ازدواج فزونى مى گیرد، اگر حق تأهل این عده زنان به رسمیت شناخته نشود، و به مردانى که واجد شرایط اخلاقى و مالى و جسمى هستند اجازه ى چند همسرى داده نشود، رفیقه بازى و معشوقه گیرى ریشه تک همسرى واقعى را مى خشکاند.
در مشرق اسلامى از طرفى تعدد زوجات مجاز بود، و از طرف دیگر این همه مهیّجات و محرکات اغواکننده نبود، لهذا تک همسرى واقعى بر اکثریت خانواده ها حکمفرما بود و کار معشوقه بازى مردان به آنجا نکشید که کم کم برایش فلسفه بسازند و بگویند آفرینش مرد چند همسرى است و تک همسرى براى مرد جزو ممتنعات و محالات جهان است.
ممکن است بپرسید: بنا به عقیده ى این دانشمندان که از نظر قانون طبیعت مرد را چند همسرى مى دانند و از نظر قانون اجتماع تعدد زوجات را محکوم مى کنند تکلیف مرد در میان این دوتا قانون چه مى شود؟
تکلیف مرد در مکتب این آقایان واضح است: مرد باید قانوناً تک همسر باشد و عملًا چند همسر، یک زن شرعى و قانونى بیشتر نداشته باشد، اما معشوقه و رفیقه هر چه دلش بخواهد مانعى ندارد، به عقیده ى این آقایان رفیقه گیرى و معشوقه بازى حق طبیعى و مسلم مشروع مرد است!! و بسنده کردن مرد در همه ى عمر به یک زن نوعى «نامردى» است.
آن دو راهى که بشر به سر آن قرار گرفته این نیست که از میان تک همسرى و چند همسرى کدام یک را انتخاب کند، مسأله اى که از این لحاظ براى بشر مطرح است این است که به واسطه ى ضرورت هاى اجتماعى، مخصوصاً فزونى نسبى عده زنان نیازمند به ازدواج بر مردان نیازمند، تک همسرى مطلق عملًا در خطر افتاده است، تک همسرى مطلق که شامل تمام خانواده بشود افسانه اى بیش نیست، یکى از دو راه در پیش است: یا رسمیت یافتن تعدد زوجات، و یا رواج معشوقه بازى، به عبارت دیگر یا چند همسر شدن معدودى از مردان متأهل که حتماً از ده درصد تجاوز نخواهد کرد، و یا باز گذاشتن راه معشوقهبازى، و چون در صورت دوم هر معشوقه اى مى تواند با چندین مرد ارتباط داشته باشد، اکثریت قریب به اتفاق مردان متأهل، عملًاچند همسر خواهند بود.
آرى این است صورت صحیح طرح مسأله چند همسرى، اما مبلغان شیوه هاى غربى حاضر نیستند صورت صحیح مسأله را طرح کنند، حاضر نیستند حقیقت را آشکارا بگویند، آنان واقعاً مدافع مترس بازى و معشوقهگیرى هستند، زن شرعى و قانونى را سربار و مزاحم مى دانند و یکى اش را هم زیاد مى دانند چه رسد به دو زن و سه زن و چهار زن، لذت را در آزادى از قیود ازدواج مى شناسند، اما در گفته هاى خود براى ساده دلان چنین وانمود مى کنند که ما مدافع تک همسرى هستیم، با لحنى معصومانه مى گویند ما طرفدار آنیم که مرد تک همسر و با وفا باشد نه چند همسر و بى وفا.
نتیجه ى نهائى بحث
روشن شد که تعدد زوجات ناشى از یک مشکل اجتماعى است نه طبیعت ذاتى مرد، بدیهى است که اگر در اجتماع مشکل فزونى نسبى عدد زنان نیازمند بر مردان نیازمند وجود نداشته باشد تعدد زوجات از میان خواهد رفت و یا بسیار کم خواهد شد و اگر بخواهیم در چنین شرایطى «بر فرض چنین شرایطى وجود پیدا کند» که زنى بى شوهر نماند تعدد زوجات نه کافى است و نه صحیح، براى این منظور چند چیز دیگر لازم است: اول عدالت اجتماعى و کار و درآمد کافى براى هر مرد نیازمند به ازدواج تا بتواند به تشکیل کانون خانوادگى اقدام نماید، دوم آزادى اراده و اختیار همسر براى زن که از طرف پدر یا برادر یا شخص دیگر اجباراً به عقد یک مرد زن دار پول دار در آورده نشود، بدیهى است که اگر زن آزاد و مختار باشد و امکان همسرى با یک مرد مجرد برایش فراهم باشد هرگز زن مرد زن دار نخواهد شد و سر هوو نخواهد رفت این اولیاء زن هستند که به طمع پول، دختر یا خواهر خود را به مردان زن دار پولدار مى فروشند. سوم این که عوامل تحریک و تهییج و اغوا و خانه خراب کن اینقدر زیاد نباشد، عوامل اغوا زنان شوهردار را از خانه ى شوهر به خانه ى بیگانه مى کشد چه رسد به زنان بى شوهر.
اجتماع اگر سر اصلاح دارد و طرفدار نجات تک همسرى واقعى است باید در راه برقرارى این سه عامل بکوشد وگرنه منع قانونى تعدد زوجات جز این که راه فحشا را باز کند اثر دیگرى ندارد.
یقیناً اگر عدد زنان نیازمند بر مردان نیازمند فزونى داشته باشد «که معمولًا در همه ى زمان ها اینگونه بوده» منع تعدد زوجات خیانت به بشریت است، زیرا تنها پایمال کردن حقوق زن در میان نیست، اگر مطلب به پایمال شدن حقوق عده اى از زنان ختم مى شد باز قابل تحمل بود، بحرانى که از این راه عارض اجتماع مى شود از هر بحران دیگر خطرناک تر است، هم چنان که خانواده از هر کانون دیگر مقدس تر است. زیرا آن که از حق طبیعى خود محروم مى ماند یک موجود زنده است، با همه عکس العمل هائى که یک موجود زنده در محرومیت ها نشان مى دهد.
یک انسان است با همه ى عوارض روانى و عقده هاى روحى در زمینه ى ناکامى ها، زن است با همه ى نیرنگ هاى زنانه، دختر حواست با قدرت کامل آدم فریبى.
او گندم و جو نیست که زائد بر مصرف را به دریا بریزند، یا در انبارى براى روز مبادا ذخیره کنند، خانه و اتاق نیست که اگر مورد احتیاج نبود قفلى بر آن بزنند، آرى او یک موجود زنده است، یک انسان است، یک زن است، نیروى شگرف خود را ظاهر خواهد کرد و دمار از روزگار اجتماع بر خواهد آورد او خواهد گفت:
سخن درست بگویم نمى توانم دید
که مى خورند حریفان و من نظاره کنم ججهمین «نمى توانم دید» کارها خواهد کرد، خانه ها و خانواده ها ویران خواهد ساخت، عقده ها و کینه ها به وجود خواهد آورد، واى به حال بشر آن گاه که غریزه و عقده دست به دست هم بدهند. زنان محروم از خانواده نهایت کوشش را براى اغواى مرد که قدمش در هیچ جا این اندازه لرزان و لغزان نیست به کار خواهند برد و بدیهى است که «چو گِل بسیار شد پیلان بلغزند» و متأسفانه از این گل مقدار کمى هم براى لغزیدن این پیل کافى است.
آیا مطلب به همین جا خاتمه پیدا مى کند؟ نه نوبت به زنان خانه دار مى رسد، زنانى که شوهران خود را در حال خیانت مى بینند، آن ها هم به فکر انتقام و خیانت مى افتند، آنان هم در خیانت دنباله رو مرد مى شود، نتیجه ى نهائى چه خواهد بود؟
نتیجه ى نهائى در گزارشى که به کنیزى راپورث مشهور شده ضمن یک جمله خلاصه شده است:
مردان و زنان آمریکائى در بى وفائى و خیانت دست سایر ملل دنیا را از پشت بسته اند!!
ملاحظه مى فرمائید که تنها با فساد و انحراف مرد خاتمه نمى یابد، شعله ى این آتش در نهایت امر دامن زنان خانه دار را هم مى گیرد. «1» در هر صورت معلوم شد که تعدد زوجات اختراع اسلام نیست، اسلام این مسئله را از نظر تعداد محدود نمود، و براى آن شرایط حکیمانه و عادلانه اى وضع کرد، و با تجویز این مسئله فقط تا چهار زن به شرط رعایت عدالت هم زنان آماده ى ازدواج افزون از مردان را از محرومیت نجات داد، و هم دامن تک همسرى را از آلوده شدن به خیانت حفظ کرد، و زمینه ى شیوع فساد و خیانت را در مردان و زنان بى همسر و در مردان و زنان همسردار از میان برداشت، متأسفانه یا به این مسئله عمل نمى شود، و یا اگر عمل مى شود گاهى عدالت مراعات نمى گردد، و این عمل نشدن یا رعایت نکردن عدالت هم موجب گسترش فساد و فحشا شده، و هم زمینه ى ستم به زن با عدم رعایت عدالت فراهم گردیده، ولى باید دانست که منع قانون تعدد زوجات خیانت به بشریت، و عدم رعایت عدالت در صورت انجام آن ظلم قابل کیفر به انسانیت است.
شرایط دو همسرى تا چهار همسرى را به صورتى که فرهنگ پاک اسلام مطرح کرده است مى توانید در کتاب هاى روائى و فقهى ببینید و اغلب مسائل مربوط به زن و شوهر و فرزندان و حقوق همه ى آنان بر یکدیگر را مى توانید در کتاب نظام خانواده در اسلام اینجانب که داراى سى بحث و در حدود ششصد صفحه است و تا کنون بیست و هفت بار به زبان فارسى و چند به بار به هفت زبان معروف دنیا ترجمه شده است ملاحظه کنید، تا پاسخ هر نوع اشکال و ایراد غیر منطقى دشمنان و بى خبران را دریافت نمائید.
پی نوشت :
______________________________
(1)- نظام حقوق زن در اسلام 314.
مطالب فوق برگرفته شده از:
کتاب: تفسیر حکیم جلد هشتم
نوشته: استاد حسین انصاریان