چنانکه می دانیم به پیروان امیرالمومنین علی(علیه السلام) شیعه می گویند؛ با این وجود، جریان شیعه به شیعه جعفری معروف شده است. در این مقاله برآنیم در این باره بیشتر به کنکاش پرداخته و به دو دلیل برای نامیدن شیعه به شیعه جعفری اشاره کنیم.
دلیل اول: زمینه برای رشد جبهه فرهنگی در زمان امام صادق(علیه السلام)
در زمان حضرت علی(علیه السلام)، میدان برای گسترش فرهنگ شیعه چندان مهیا نبود؛ نه در زمان حاکمیت خلفا، و نه در دوره خلافت ایشان. در دوره خلفا که ظلمهای بیشماری در حق حضرت روا داشته شد و به تعبیر حضرت، در گلوی او استخوان و در چشم او خار بود[1] و مردم از او رویگردان بودند؛ در زمان خلافت نیز بواسطه تحمیل شدن جنگهای نظامی و فتنه داخلی، حضرت نتوانست چنان که باید و شاید، فرهنگ شیعی را نهادینه کند. اما در زمان امام صادق(علیه السلام) زمینه برای فعالیتهای فرهنگی مساعد بود؛ زیرا که با گسترش حکومت اسلامی، زمینه برای تضارب آراء فراهم شده بود و دانشمندان ملیتهای مختلف به حضور امام رسیده و سوالات خویش را می پرسیدند و حتی بعضا نیز مسلمان می شدند[2]
حضرت امام صادق(علیه السلام) با تربیت شاگردان بسیاری، آحاد جامعه و مخصوصا پیروان خود را نسبت به علم و دانش ترغیب می کرد و می فرمود که دوست دارم شما، یا دانشمند باشید یا دانشجو[3] آن امام همام با تعلیم شگفتیهای آفرینش به یکی از شاگردان خود به نام مفضل بن عمر، نکاتی از اسرار آفرینش و طب را به ایشان آموخت که پس از دوازده قرن، مطالب آن برای دانشمندان کشف شد(مثل کشف جریان خون)[4]
بنابراین امام صادق(علیه السلام) پایه های مکتب شیعه را با علم و حکمت مستحکم نمود و شیعه را هویتی علمی بخشید، و به پاس خدمات گرانقدر آن امام همام در راه مکتب تشیع، مکتب شیعه به نام شیعه جعفری منسوب شد.
دلیل دوم: تلاش امام ششم برای هویت بخشی به شیعه
بدن شک زمان امام صادق(علیه السلام) با مولا علی(علیه السلام) متفاوت بود. حضرت علی(علیه السلام) در شرایطی به خلافت رسید که مردم، کسی را برای پیشوایی خود نداشتند، و چه بسا خیلی از مردم بیعت کننده با ایشان، قبلا طرفدار خلفا بودند و اینک بسته به شرایط زمان(و نه از سر اعتقاد) به ولایت ایشان گردن نهاده بودند؛ چنانکه در مبارزه حضرت با بدعتهای خلیفه دوم، مثل نماز تراویح، عده ای به پشتیبانی از خلیفه، فریاد «واعمرا» سر دادند[5] بنابراین در این میان فرصت چندانی برای عرض اندام هویت شیعی بدست نمی آمد. اما در زمان امام صادق(علیه السلام) با درگیری پیش آمده بین بنی عباس و بنی امیه، حضرت از فرصت بدست آمده بهترین استفاده را نمود تا هویت شیعی را متمایزتر کند. با تلاش علمی حضرت و شاگردانش، زمینه برای معرفی بیشتر شیعه به جامعه فراهم شد.
هشام بن حکم که یکی از متکلمان شیعه و از شاگردان مبرز امام صادق(علیه السلام) بود، در هویت بخشی به شیعه و باطل کردن استدلال مخالفان؛ سهم بسزایی داشت؛ چنانکه حضرت در حدیثی به همین نکته اشاره فرمودند.[6] یا هنگامی که یک دانشمند کافر در مواجهه با استدلالات امام مغلوب شده و مسلمان می گردد، حضرت به تقاضای آن شخص، او را به هشام بن حکم می سپارد تا عقاید اسلامی و شیعی را به او بیاموزد.[7]
همچنین امام صادق(علیه السلام) با ارجاع شیعیان به کتاب سلیم بن قیس هلالی و تمجید از آن به عنوان الفبای شیعه و اسراری از اسرار آل محمد(صلوت الله علیهم اجمعین)[8] هویت شیعه را بسمت محبت بیشتر به اهلبیت و تقرب به ایشان سوق دادند.
همچنین امام صاق(علیه السلام) در زمانه ای که مذاهب اهل سنت در حال رشد بودند، و حتی برخی از بزرگان مذاهب اهل سنت، مثل مالک بن انس[9] وابوحنیفه شاگرد او بودند، با تقبیح کار شاگرد سنی مذهب خود(ابوحنیفه که قیاس می کرد)[10] در حقیقت جامعه شیعه را از افتادن در دام قیاسهای او برحذر می داشت؛ زیرا که جامعه اهل سنت، طبعا آنزمان نیز به خاطر پشتیبانی حکومت و عوامل دیگر، در اکثریت بوده اند؛ وقتی حضرت، رییس آنها را تقبیح می کند، قطعا شیعیان بیشتر هوشیار می شدند که در دام قیاسهای او نیفتند، و این نکته برای پویایی هویت شیعه حائز اهمیت بود. همچنین امام(علیه السلام) در مناطرات بین شاگردان خود و مخالفان، نقاط ضعف آنها را به آنها تذکر می داد[11] و آنها را برای ایفای نقش موثرتر جهت هویت بخشی به جامعه شیعیان ترغیب می کرد.
سخن آخر
با انکه ما شیعه و پیرو علی بن ابیطالب هستیم؛ اما به خاطر اقدامات علمی و فرهنگی امام صادق(علیه السلام) و هویت بخشی ایشان به شیعه، به شیعه جعفری مشهور شده ایم.
پی نوشتها
1ــ منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى) / ج 1 / 140
2ـ. اصول کافی(دارالحدیث)، ج 1، ص 180.
3ــ «لَستُ اُحِبُّ أن أرَى الشّابَّ مِنکُم إلاّ غادِیاً فی حالَینِ: إمّا عالِماً أو مُتَعَلِّماً؛ دوست ندارم جوانى از شما [شیعیان] را جز بر دو گونه ببینم: دانشمند یا دانشجو.» بنادر البحار (ترجمه و شرح خلاصه کتاب العقل و العلم و الجهل، جلد 1 و2 بحار الأنوار، ص81
4ــ روش تندرستى در اسلام / ترجمه طب النبی وطب الصادق علیهما السلام / / 79
5ــ لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه / ج 7 / 223
6ــ «هشام بن حکم مراقب و نگهبان حق ما و مؤید صدق ما و نابود کننده نظرهای باطل دشمنان ماست. کسی که از او پیروی کند، از ما پیروی کرده است و کسی که با او مخالفت کند با ما مخالفت ورزیده است.» هشام بن حکم مدافع حریم ولایت، سید احمد صفائی، تهران، نشر آفاق، ط 2، 1359 هـ.ش، ص 14.
7ــ . اصول کافی(دارالحدیث)، ج 1، ص 184.
8ــ «هر کس از شیعیان و محبین ما کتاب سلیم بن قیس هلالى نزد او نباشد چیزى از امر ولایت ما نزد او نیست، و از مسائل مربوط به ما چیزى نمى داند. آن کتاب الفباى شیعه و سرى از اسرار آل محمد علیهم السلام است». أسرار آل محمد علیهم السلام / ترجمه کتاب سلیم ، ص58
9ــ سیره معصومان، سید محسن امین، ترجمه على حجتى کرمانى، ج 5.
10ــ تحفة الأولیاء (ترجمه أصول کافى) / ج 1 / 211
11ــ احتجاج طبرسی- ترجمه جعفرى، ج 2، 283 تا 289.
منبع : پایگاه تبیان