ماهان شبکه ایرانیان

شرح و تفسیر نامه امام علی علیه السلام به حارث همدانی

در نهج البلاغه، به نامه امیرالمؤمنین به حارث همْدانی رسید.[۱] حارث همْدانی از اصحاب خاص حضرت بود و جزء تابعین بود؛ یعنی محضر پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثّناء) را ادراک نکرده است

در نهج البلاغه، به نامه امیرالمؤمنین به حارث همْدانی رسید.[1] حارث همْدانی از اصحاب خاص حضرت بود و جزء تابعین بود؛ یعنی محضر پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثّناء) را ادراک نکرده است. از اصحاب خاص امیرالمؤمنین بود، محضر وجود مبارک امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر و تا امام صادق(سلام الله علیهم اجمعین) را ادراک کرده است و عمر بابرکتی هم داشت و حارث بن عبدالله همْدانی هم، اهل یمن هست، قبیله ای از قبایل بنام عرب، همان قبیله همْدانیه هستند.

حارث بن عبدالله همْدانی غیر از هَمَدانی است. هَمَدان از شهرهای قدیمی ایران است. طبق گزارشی که برخی ها و اقلیم شناسان داده اند، گفتند این ساخت نوه حضرت نوح است. آن شخص که نوه حضرت نوح بود، به نام هَمَدان بود و این شهر را به نام خودش نامید یا به نام او شهرت یافت، ولی رجال بزرگ علمی از این شهر برخاستند؛ عده ای از آنها اصحاب ائمه بودند، شاگردان ائمه بودند، جزء روات ائمه بودند. مردان متکلّم بزرگی هم از این منطقه برخاستند؛ قاضی القضات هَمَدانی برای همین اسدآباد همدان است. ایران از کشورهای بزرگ و بزرگوار عالِم پرور است که می توان از این شناسنامه دینی، حداکثر بهره را بُرد.

حارث بن عبدالله همدانی که از اصحاب خاص وجود مبارک امیرالؤمنین(سلام الله علیه) بود، حضرت فرمود در چند موطِن که حسّاس است مرا می بینید: یکی «عِنْدَ الْمَمَاتِ» است؛ یکی «عِنْدَ الصِّرَاطِ» است؛ یکی «عِنْدَ الْمُقَاسَمَة» است.[2] این جمله حارث! «مَنْ یمُتْ یرَنِی»، این را بعدها گوشه ای از شعر درآوردند که:

یا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یمُتْ یرَنِی ٭٭٭ مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلاً[3]

مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله تعالی علیه) می فرماید که او از اجداد ماست و ما از این قبیله ایم.[4] به هر تقدیر مورد علاقه وجود مبارک حضرت امیر بود، حضرت نامه اختصاصی برای او نوشت. نامه های امیرالمؤمنین دو قسم است: یک مقدار قبل از حکومت آن حضرت است، می نوشتند: «من عبدالله علی» یا «علی بن ابیطالب». آن نامه هایی که بعد از حکومت می نوشتند، مرقوم می فرمودند: «مِنْ عَبْدِاللَّهِ عَلِی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ إِلَی»[5]کذا. این لقبِ امیرالمؤمنین را در نامه هایی که بعد از استقرار حکومت می نوشتند ذکر می کردند. برای حارث بن عبدالله هم همین نامه را در زمان حکومت نوشتند. تقریباً سی ماده از ماده های حقوقی و اخلاقی است که در این نامه آمده است. اوّل نامه آن است که «وَ تَمَسَّک بِحَبْلِ الْقُرْآنِ»؛[6]اصرار خود قرآن و اصرار اهل بیت(سلام الله علیهم اجمعین) است که قرآن، حبلِ آویخته است؛ یعنی انزال و تنزیلی که خدا درباره قرآن بیان کرده، با انزال و تنزیلِ باران و برف و تگرگ فرق های عمیقی دارد. باران را خدا نازل کرده، برف را و تگرگ را نازل می کند، به نحو انداختنِ روی زمین است و به اصطلاح، تجافی است؛ اما قرآن را در شب قدر نازل کرده است، به معنای آویختن است، نه انداختن. قرآن را به زمین نینداخت، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت که «أَحَدُ طَرَفَیهِ بِیدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالی وَ الطَرَفُ الآخَرُ بَأَیدِیکُم».[7] این طناب را آویخت، فرمود یک طرف آن به دست خود خداست و طرف دیگر آن به دست شماست. اینکه فرمودند: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾،[8] برای اینکه اعتصام و چنگ زدن به طناب انداخته شده سودی ندارد. اعتصام و چنگ زدن به حبل آویخته که به جای مستحکمِ بلندی بسته است، سودمند است. دو تا فایده دارد: یکی مانع افتادنِ انسان است؛ دیگری فایده صعود انسان است که «اقْرَأْ وَ ارْقَهْ»؛[9]بتواند بخواند و بالا برود و به «قربةً إلی الله» بار یابد. فرمود این حبل و این طناب، مستحکم بسته است، یک طرف آن به دست خداست یک طرف آن به دست شما، «تَمَسَّک بِحَبلِ الله». چند ماده از این ماده سی گانه، در جلسه قبل قرائت شد، تا رسیدیم به اینجا که فرمود: «وَ لَا تُضَیعَنَ نِعْمَةً مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عِنْدَک»؛ هیچ نعمتی که خدا به شما داد، آن را ضایع نکنید. مستحضرید که بعضی از نِعَم، ظاهری است، مثل مال و امثال آن. بعضی از نِعَم، باطنی است، مثل استعداد خوب، حافظه خوب، قدرتِ یادگیری خوب. فرمود اگر کسی استعداد خوب و حافظه خوبی دارد، خودش را هدر ندهد. قصّه و داستان و افسانه و این چیزهایی که نه بار علمی دارد و نه ثمره عملی، هرگز یک دانشجو یا یک طلبه نخواند، چون فایده علمی ندارد. وقت خود را صَرف کتاب های علمی، کارهای علمی، ابتکارات علمی کند. هر کسی در حدّ خود؛ حوزوی در حدّ خود، دانشگاهی در حدّ خود. اما این روزنامه را بخوان، این نشریه را بخوان، آن مقاله را بخوان، این پرکردنِ فضای فکری است به امور غیربرهانی. وقتی ذهن به امور غیربرهانی عادت کرده است، آن فضیلتِ خداداد را از دست می دهد.

فرمود نعمتی که خدا به شما داد را بشناس و آن نعمت را در جای خود صَرف بکن. آدم تا فرصت علم دارد، به قصّه و امثال آن و به خواب و قصّه و حرف های این گفت و آن گفت، نمی پردازد. در همان جا فرمود چیزی را که شنیدید، تا تحقیق نکردید باور نکن. مطلبی را که خواستی با قلم و با بنان یا بیان، با زبان یا با قلم بنویسی یا بگویی، تا تحقیق نکردی نگو. این ﴿قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً﴾ همین است؛ یعنی مثل سَد حرف بزن، مثل سَد سخن بگو، مثل سَد چیزی بنویس که این آثار علمی حوزوی و دانشگاهی را وجود مبارک حضرت امیر مشخص کرد.

بعد فرمود: «وَ اعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ الْمُؤْمِنِینَ أَفْضَلُهُمْ تَقْدِمَةً مِنْ نَفْسِهِ وَ أَهْلِهِ وَ مَالِهِ»؛ فرمود مگر نه این است که انسان مرگ را می میراند؟ مگر نه این است که چیزی در عالم نیست که ما را از پا دربیاورد و ما با مردن از پوست به در می آییم نه بپوسیم؟ پس یک موجود ابدی هستیم. اگر موجود ابدی هستیم، باید به فکر ابد باشیم. کالای ابد، علم صائب است و عمل صالح. فرمود این را درباره خودتان، درباره فرزندانتان، درباره اهل بیتتان، درباره بستگانتان؛ این عیب ندارد که انسان، قوم و خویش خود را مقدم بدارد در تربیت. این مسئله مال نیست که عیب داشته باشد. فرمود در فضایل اخلاق، خودت و بچه ها را مقدم بدار. در نماز شب ها، خودت و بچه ها را مقدم بدار. این برداشت از آیه مبارکه است که فرمود: ﴿قُوا أَنْفُسَکمْ وَ أَهْلیکمْ ناراً﴾،[10] حالا اگر جایی آتش گرفته، اوّل انسان خودش و زن و بچه اش را نجات می دهد. آتش جهنم که نقد است، گفت: «خود هنر دان دیدن آتش عیان».[11]

آن بیان نورانی حضرت امیر در خطبه هَمّام، فرمود بهشتی و جهنمی هست، مردان الهی سعی آنها بر این نیست که بفهمند بهشتی و جهنمی هست، چون این یقینی است و مکرّر در مکرّر، خدا در قرآن فرمود. هنر در این است که این جهنمی که موجود است و الآن زبانه دارد، آدم آن را ببیند. این بهشتی که الآن معطّر است، آدم آن را ببیند. فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کمَنْ قَدْ رَآهَا. .. هُمْ وَ النَّارُ کمَنْ قَدْ رَآهَا»،[12] فرمود این هنر است و این گونه هم شاگرد تربیت کرد حضرت. فرمود در فضایل، در علم بخواهی یاد بدهی، خودت و زن و بچه ات مقدم اند. در فضایل اخلاقی بخواهی دین را یاری کنی، جبهه را یاری کنی، خودت و زن و بچه ات مقدم اند. آن مسائل مالی و اینهاست که گفتند دیگران را مقدم بدارید یا دیگران را مثل زن و بچه تان بدانید.

فرمود: «وَ اعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ الْمُؤْمِنِینَ أَفْضَلُهُمْ تَقْدِمَةً مِنْ نَفْسِهِ وَ أَهْلِهِ وَ مَالِهِ فَإِنَّک مَا تُقَدِّمْ مِنْ خَیرٍ یبْقَ لَک ذُخْرُهُ»؛ آن کارهای خیری که حالا یا علمی یا عملی انجام می‎دهی، این می ماند. انسان که یک میلیارد یا دو میلیارد یا صد میلیارد سال زندگی نمی کند، موجودی است ابدی. این ﴿خالِدینَ فیها أَبَداً[13] یعنی چه؟ اگر انسان، با مُردن می پوسید، همین راهی که غربی ها طی کردند، این راه را مجبور هستند که در همین راه باشند؛ اما با مُردن از پوست به در می آیند، با مُردن از قفس آزاد می شود، می شود ابدی. اگر ابدی است، باید کار ابدی انجام بدهد.

فرمود حارث! تو نمی پوسی، تو از پوست به در می آیی. پس کار ابدی بکن، فکر ابدی بکن، حرف ابدی بزن و قرآن هم فرمود اگر چیزی برای خدا نباشد، ابدی نیست، می پوسد، ﴿کلُ مَنْ عَلَیهَْا فَانٍ ٭ وَ یبْقَی وَجْهُ رَبِّک﴾،[14] در پایان سوره «قصص» هم فرمود: ﴿کلُّ شَیءٍ هالِک إِلاَّ وَجْهَهُ﴾.[15]مستحضرید که «هالک» مشتق است، «فانی» مشتق است، استعمال مشتق در آینده، مجاز است «عند الکلّ»؛ نه یعنی اشیای دیگر بعداً فانی می شوند، اگر درست بررسی کنید، هم اکنون از بین رفته است. این آینه چیزی دیگر را نشان می دهد، شما خیال نکنید چیزی در آینه دنیاست.

فرمود آنچه خودت انجام می دهی، بچه های تو و اولاد تو درباره فضایل انجام می دهند، این برای تو ذخیره می شود و اگر چیزی باقی گذاشتید، مالی باقی گذاشتی و خودت آن را در راه خیر صرف نکردی، دیگران آمدند صرف کردند، خیرش نصیب آنها می شود و تو طَرفی نمی بندی. «وَ مَا تُؤَخِّرْهُ یکنْ لِغَیرِک خَیرُهُ»، این یک.

«وَ احْذَرْ صَحَابَةَ مَنْ یفِیلُ رَأْیهُ»؛ «فائل» با همزه، «فیلوله»؛ یعنی ضعف و وَهن و سُستی. فرمود چه حوزوی باشی و چه دانشگاهی باشی، یک رفیق و دوست خردمندی را انتخاب بکن. با کسی که خوش استعداد نیست، خوش فهم نیست، خوش درک نیست، خوش حفظ نیست و یک آدم ضعیف الرأی است، داعی نداری رفاقت کنی. رابطه دوستانه در حد عموم بد نیست که هر مسلمانی با مسلمان دیگر این چنین باشد؛ اما وقتی رفیق می گیرد، باید خوش استعداد باشد. کسی که فائل الرأی است ـ این «فائل» با همزه؛ «فیلوله» یعنی وهم، ضعف و سستی ـ فرمود با او رفاقت نکن، چه داعی داری که با او رفاقت کنی؟ تو باید از گفتار و رفتار خود بهره ببری.

 «وَ احْذَرْ صَحَابَةَ مَنْ یفِیلُ رَأْیهُ وَ ینْکرُ عَمَلُهُ»؛ کسی که نه علم صائب دارد، نه استعداد خوبی دارد و نه عمل خوبی دارد، داعی ندارید که شما با اینها رفاقت کنید. «فَإِنَّ الصَّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصَاحِبِهِ»؛ رفیق را با رفیقش می شناسند، دوست را با دوستش می شناسند.

«وَ اسْکنِ الْأَمْصَارَ الْعِظَامَ فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ»؛ تا می توانید در جاهای بزرگ زندگی کن، برای اینکه شما می خواهید کارهای بزرگ انجام بدهید. معنای آن این نیست که روستاها را ویران کنید، روستاها جای کشاورزی و محلّ کار است، نه محلّ زیست. محلّ زیست شما جایی است که دانشمندان، علما و بزرگان هستند که روابط علمی دارید. آن‎جا جای کِشت و کار است، آن‎جا را آباد کنید برای تأمین ارزاق و اقتصاد شما؛ اما در جاهای بزرگ زندگی کنید، نه جایی که فقط مساحت جغرافیایی آن بزرگ باشد، یا کمّیت شهری آن بزرگ باشد.

«فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ»؛ در آن نامه ای که وجود مبارک حضرت امیر برای مالک اشتر و درباره مصر نوشته اند، فرمودند مالک! دین چند تا ستون دارد: یک ستونش نماز است که همه ما شنیدیم: «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّینِ».[16]این «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّینِ»، کلمه «إنّ» و اینها در آن نیست؛ اما آنچه در نامه حضرت است در نهج البلاغه راجع به مالک اشتر درباره مصر، فرمود: «إِنَّ» مواظب باش که مصر را چگونه اداره می کنی! «إِنَّ» با «إِنَّ» شروع می شود، «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ»؛[17]مبارزه و مانند آن، «الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة»؛ فرمود ستون دین، «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ »، «جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ» است. با «إِنَّ» شروع می شود؛ یعنی تا مردم در صحنه اند، دین زنده است. اگر ـ خدای ناکرده ـ مردم در صحنه نباشند، رهبر علی بن ابیطالب هم باشد، شکست قطعی است؛ چه اینکه بود، در صدر اسلام همین طور هم بود. فرمود مردم را محترم بشمارید، خواسته مردم را گرامی بدارید، با مردم باشید، ظاهر و باطنتان مردمی باشد «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ »، اگر می خواهی بمانی و چون آن مأموران و کارگزارانِ حضرت، این کار را نکردند و موفق نشدند مردم را در صحنه نگه بدارند، به هر حال وجود مبارک حضرت امیر، حکومتش شکست خورد.

اینجا هم فرمود: «اسْکنِ الْأَمْصَارَ الْعِظَامَ فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ»؛ مردم در آن‎جا حضور دارند، مردم در آن‎جا فداکاری می کنند. «وَ احْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَةِ وَ الْجَفَاءِ»؛ مبادا غافل باشی! همیشه کارهایت را بررسی بکن. یک چند لحظه ای در شب و روز تنها باش که من چه کردم؟

تو نیک و بدِ خود هم از خود بپرس ٭٭٭ چرا بایدت دیگری محتسِب[18]

این «حَاسِبُوا أَنْفُسَکمْ»[19] برای همین است. ما هر لحظه داریم عمر را که سرمایه است می دهیم. یکی از بیانات نورانی حضرت این است که «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَی أَجَلِهِ»;[20]یعنی هر یک نفس، یک گام به قبر نزدیک می شویم. فرمود نَفَسی که انسان می کشد، گام به گام به قبر نزدیک می شود. پس ما داریم هر لحظه به قبر نزدیک می شویم. این یک ساعت را که دادیم، باید چیزی بگیریم.

فرمود از غفلت بپرهیز: «وَ احْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَةِ وَ الْجَفَاءِ وَ قِلَّةَ الْأَعْوَانِ عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ»؛ مبادا از این غافل باشی، خیلی ها را سعی بکن کمکِ خودت بگیری در اطاعت پروردگار. «وَ اقْصُرْ رَأْیک عَلَی مَا یعْنِیک»؛ «یعْنِیک»؛ یعنی «یهِمُّک»؛ چیزی که به درد شما می خورد، وقت خود را، عمر خود را درباره آن صرف بکن. چیزی که «لَا یضُرُّ مَنْ «تَرَکَه أَو» جَهِلَهُ وَ لَا ینْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ »؛[21]یک وقت کسی نشسته و دارد جدول حلّ می کند، این کار علمی نیست، این مشکلی را حلّ نمی کند، این هوش را تقویت می کند در چیزی که «لَا یضُرُّ وَ لَا ینْفَعُه ». فرمود چیزی که به درد تو نمی خورد، مهم نیست و غیر علمی است، وقت صَرف نکن.

«وَ احْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَةِ. .. وَ اقْصُرْ رَأْیک عَلَی مَا یعْنِیک وَ إِیاک وَ مَقَاعِدَ الْأَسْوَاقِ فَإِنَّهَا مَحَاضِرُ الشَّیطَانِ»؛ آن‎جاهایی که مکان عمومی است؛ نظیر بازارها، بازار جای تجارت است که یک کسی می خرد و یک کسی می فروشد، او حق رفت و آمد دارد؛ اما کسی برود آن‎جا بنشیند و بگردد و تماشا کند، این جز اتلاف وقت چیزی دیگر نیست.

خدا مرحوم ابن ادریس را غریق رحمت کند. ابن ادریس از شاگردان بنام شیخ طوسی است. کتابی دارد به نام سرائر که غالب شما مستحضرید. ابن ادریس در مقدمه سرائر می گوید دأب علما این بود که به فرزندانشان، به طلاب و به دانشجویان می گفتند: «یا بنی لا تقوموا فی الأسواق إلا علی زرّاد أو أو ورّاق»؛[22] این بیان ابن ادریس است در مقدمه سرائر که علما به جوان ها، حوزوی و دانشگاهی، هر کسی بود، می گفتند شما یک وقت در حجره یا در اتاق مطالعه خسته اید می روید بیرون، وقتی رفتید بیرون می خواهید جایی بنشینید، در کنار مغازه ای که کالاهای جزئی می فروشند، آنها سود و زیانی برای شما ندارد، شما یا در نزد بازار ورّاق ها بروید، یا بازار زرّادها. آن روز کتابخانه ها و کتاب فروشی ها و کتاب نویسی ها، بازاری داشتند به نام بازار ورّاق ها. آن‎جا صحافی می کردند، نسخه می نوشتند، نسخه می فروختند. ایشان هم در هزار سال قبل بودند، جا برای چاپ و اینها نبود. یک نسخه خطی بود که کسی می آورد به آن ورّاق می داد که شما برای من بنویس. آن‎جا سخن از علم و اندیشه و رأی و امثال آن بود. فرمودند اگر خواستید بازار جایی بنشینید برای رفع خستگی، یا در بازار ورّاق ها که مسائل علمی مطرح است آن‎جا بنشینید، یا بازار اسلحه سازها، شمشیرفروش ها، نیزه فروش ها، سپرفروش ها، خودفروش ها بنشینید که جهاد و جنگ را یاد بگیرید؛ یا شجاعت بیاموزید، یا فرهنگ. غیر از این دوجا ننشینید، این سفارش علما بود در هزار سال قبل، طبق بیان ابن ادریس در مقدمه سرائر که به دانش آموزان؛ چه حوزوی و چه دانشگاهی، می فرمودند: «یا بنی لا تقوموا فی الأسواق إلا علی زرّاد أو ورّاق»؛ یا بازار کتاب فروش ها، یا بازار اسلحه فروش ها؛ یا شجاعت و رزمندگی و جهاد، یا فرهنگ و علم و سواد. این دو جا را سفارش کردند.

وجود مبارک حضرت امیر فرمود اگر در بازارها بنشینی، بازار برای تجار محترم است و کسبه است و کسانی که کار دارند، چیزی می خواهند بخرند، ولی آن‎جا بروی و وقت را تلف بکنی، این مصلحت نیست. «وَ إِیاک وَ مَقَاعِدَ الْأَسْوَاقِ فَإِنَّهَا مَحَاضِرُ الشَّیطَانِ وَ مَعَارِیضُ الْفِتَنِ»؛ یک عده می آیند و یک عده می روند، شما می خواهید فقط تماشا کنید! جای فتنه است، اینجا جای نمایشگاه فتنه است برای شما. آن‎جا جای اقتصاد است برای کسی که می خواهد بفروشد یا می خواهد بخرد. «مَعرَضْ»؛ یعنی نمایشگاه، اینجا نمایشگاه فتنه است، چرا می روی آن‎جا می نشینی؟

«وَ أَکثِرْ أَنْ تَنْظُرَ إِلَی مَنْ فُضِّلْتَ عَلَیهِ»؛ این بیان نورانی را اهل بیت(علیهم السلام) مکرّر به زبان های گوناگون می گفتند؛ امام حسن به یک صورت فرمود، وجود مبارک حضرت امیر به صورت دیگری فرمود؛ می فرماید در امور دنیا همیشه پایین تر از خودتان را ببینید و در امور آخرت همیشه بالاتر از خود را ببینید. در امور دنیا وقتی پایین تر از خودت را دیدید، خیلی ها هستند که زندگی ما از زندگی آنها به حسب ظاهر بهتر است، خدا را شاکر هستیم. خیلی ها هم هستند که در معارف دینی و در عمل صالح از ما بالاتر هستند، وقتی آنها را ببینیم، رغبت می کنیم مثل آنها بشویم. فرمود در امور دنیا حتماً خود را با پایین تر از خود بسنج. «فَإِنَّ ذَلِک مِنْ أَبْوَابِ الشُّکرِ».

بعد فرمود: «وَ لَا تُسَافِرْ فِی یوْمِ جُمُعَةٍ حَتَّی تَشْهَدَ الصَّلَاةَ»؛ در روز جمعه مسافرت نکنید، مگر اینکه نماز جمعه را بخوانید و بعد از نماز جمعه حرکت کنید. «إِلَّا فَاصِلًا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ فِی أَمْرٍ تُعْذَرُ بِهِ»؛ یک وقت جریان جبهه و اعزام به جبهه است، می توانید در نماز جمعه شرکت نکنید و صبح جمعه حرکت کنید برای جبهه. یک وقت کار دارید، آن وقت هم معذور هستید. اگر سخن از جبهه نیست، سخن از کار نیست، سعی کنید بعد از نماز جمعه حرکت کنید.

«وَ أَطِعِ اللَّهَ فِی جَمِیعِ أُمُورِک»؛ اینکه به ما گفتند هر کاری که می کنید، اوّل بگویید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»،[23] این یک قرنطینه است؛ البته ذکر است، ثواب دارد، اینها سرجایش محفوظ است. هر حرفی می خواهیم بزنیم، هر چیزی می خواهیم بنویسیم، هر جایی می خواهیم برویم، اوّل بگوییم: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». این یک قرنطینه است، برای اینکه این کاری که می خواهیم بکنیم، این حرفی که می خواهیم بزنیم، به هر حال یا واجب است یا مستحب، چون اگر حرام یا مکروه باشد که نمی شود آن را به نام خدا انجام داد. این یک قرنطینه است که وجود مبارک حضرت امیر فرمود همیشه مواظب خود باشید؛ می خواهید جایی بروید، می خواهید حرفی بزنید، می خواهید کاری بکنید، انسان باید روی او بشود که بگوید خدایا به نام تو! این یک سفارش خوبی است، این یک مرز خوبی است، فرمود این کار را حتماً بکنید.

«وَ أَطِعِ اللَّهَ فِی جَمِیعِ أُمُورِک فَإِنَّ طَاعَةَ اللَّهِ فَاضِلَةٌ عَلَی مَا سِوَاهَا»؛ کاری که برای خدا باشد، از همه کارها بهتر است و می ماند. عمده این است که ما یک موجود ابدی هستیم. یکی از برترین و بهترین تذکره ها، یاد مرگ است، برای اینکه اوّلین چیزی که از آدم سؤال می کنند غیر از آن عقاید، می گویند: «عُمُرِک فِیمَا أَفْنَیت»؟[24] پس یاد مرگ، پویایی می آورد، نه افسردگی. آن که خیال می کند مرگ آخر خط است، برای او خیال می شود که مرگ افسردگی می آورد؛ اما برای ما که دالان ورودی به جهان ابد است، پویایی می آورد.

فرمود: «وَ خَادِعْ نَفْسَک فِی الْعِبَادَةِ»؛ مبادا یک وقت عبادتی کردی، نفس تو را فریب بدهد! تو با او مخادعه کن و او را فریب بده، بگو کم آوردیم! کم کردیم! خودت را مدیون دین الهی بدان. اما «وَ ارْفُقْ بِهَا وَ لَا تَقْهَرْهَا»؛ فشار روی بدن نیار، بدن یک طاقت مشخصی دارد. اگر با فشار بخواهی عبادت را بر بدن تحمیل کنی، این جوابِ نفی می دهد و به مقصد نمی رسی. با رِفق و مدارا به بدن ـ که آسیبی به بدن و به صحت بدن نرسد ـ عبادت را پیش ببر. «وَ لَا تَقْهَرْهَا وَ خُذْ عَفْوَهَا وَ نَشَاطَهَا»؛ نشاط بدن را هم حفظ بکن. ورزش را حفظ بکن، سلامت را حفظ بکن، تغذیه سالم را حفظ بکن، قدم زدن را حفظ بکن، داشتن دوست خوب و مهربان را حفظ بکن. «إِلَّا مَا کانَ مَکتُوباً عَلَیک مِنَ الْفَرِیضَةِ»؛ حالا مسئله روزه گرفتن است، این مقداری ممکن است به حسب ظاهر سخت باشد؛ اما مستحضرید که بدن بیش از دو بار غذا در شبانه روز لازم ندارد و اکثر بیماری ها برای گوارش است؛ یعنی هشتاد درصد بیماری ها برای گوارش است، برای پرخوری و بدخوری است.

بارها به عرض شما رسید در محضر پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) کسی آروغی زد، با اینکه او دارای ﴿خُلُقٍ عَظِیمٍ[25]است، حضرت فرمود: «أقلِل مِن جَشَإ»؛[26] قدری کمتر بخور، آدم این قدر می خورد که در مجلس آروغ بزند؟ فرمود این مقداری که ما غذا می خوریم، برای ما بس است و ما را تأمین می کند، بقیه را ما باید آن را تأمین بکنیم. آدم پرخور خوش استعداد نیست، آدم پرخور قدرت مطالعه ندارد. دو بار غذا در شبانه روز، بدن را تأمین می کند. اما همین که ماه مبارک رمضان نزدیک شد، خیلی ها عزا می گیرند که ما چه بکنیم؟ اگر هشتاد درصد بیماری های ما گوارشی است؛ یعنی در اثر پرخوری و بدخوری است، معلوم می شود ما زیاد می خوریم. فرمود کم بخورید، بقیه را شما باید حلّ بکنید، غذا برای این است که شما را تأمین بکند، نه شما بار او را بکشید.

یک بیان نورانی از حضرت امیر است که در خطبه «قاصعه» فرمود که در زمان حکومت عثمان، یک عده کارگزارانی بودند که همّت اینها بین «نثیل» و «معتلف»[27] بود. شتر بیش از دو تا کار ندارد: یکی «معتلف» است که علفزار اوست. یکی هم ـ معاذالله جسارت است ـ «نثیل» است که مدفوع دفع می کند، همین! همت برخی ها فقط بین آشپزخانه و دستشویی است، همین! فرمود چرا آدم این گونه باید زندگی کند؟ از یک طرف شرقاً آشپزخانه، غرباً دستشویی یا شمالاً آشپزخانه جنوباً دستشویی. فرمود آدم کار دارد، برای این که خلق نشده است. شتر بین «نثیل» و «معتلف» زندگی می کند، حیوان این است. فرمود بیش از این غذا لازم نیست اصلاً. اکثر این بیماری ها یعنی هشتاد درصد؛ حالا تصادفی هست، بیماری های دیگر پیش می آید آنها تقریباً بیست درصد است، اکثرش برای همین دستگاه گوارش است؛ بدخوری و پرخوری است. فرمود این کار را نکن، «فَإِنَّهُ لَا بُدَّ مِنْ قَضَائِهَا وَ تَعَاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا»؛ این فریضه را باید محکم ملاحظه بکنید و بگیرید و اگر یک وقت فوت شد، حتماً باید در محلّش قضا به جا بیاورید.

«وَ إِیاک أَنْ ینْزِلَ بِک الْمَوْتُ وَ أَنْتَ آبِقٌ مِنْ رَبِّک فِی طَلَبِ الدُّنْیا»؛ عبد آبق یعنی بنده گریزپا. فرمود مبادا یک وقت که مرگ به سراغ تو آمده، فرار کرده باشی و در بیابان ها بگردی! تو باید در محضر پروردگار باشی. کسب تو، عبادت است؛ رونق تجارت، عبادت است؛ تأمین نیاز جامعه، عبادت است. وجود مبارک حضرت امیر که آن شلّاق در دستش بود، می فرمود: «الْفِقْهَ ثُمَ الْمَتْجَر»؛[28] این تجارت را فرمود این عبادت است؛ منتها فقیهانه اگر وارد بشوید. هنگام مرگ مبادا تو را فراری ببینند! آبق باشید!

«وَ إِیاک وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ»؛ در صدر آن قسمت فرمود آن رفیق کم استعداد، آدم بدی نیست، ولی استعدادش ضعیف است، فهمش ضعیف است، درکش ضعیف است، با او رفاقت نکن. در ذیل این نامه فرمود: «وَ إِیاک وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ»؛ کسی که اهل گناه است با او رفاقت نکن. «فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَقٌ»؛ دامنه فساد او ـ خدای ناکرده ـ تو را هم می گیرد، آثار شرّ او تو را هم می گیرد.

«وَ وَقِّرِ اللَّهَ وَ أَحْبِبْ أَحِبَّاءَهُ»؛ خدا را بزرگ بشمار. ما خیال می کنیم که خدا ـ معاذالله ـ مثل یک پیغمبر است، منتها علمش نامتناهی است و قدرتش نامتناهی است، این گونه نیست؛ گرچه از او به «مَن» تعبیر می شود، به «هو» تعبیر می شود، خودش می گوید «أنا»، ما به او می گوییم «أنت» و «ایاک»؛ اما یک شخص باشد که علمش نامتناهی باشد نیست، بلکه حقیقتی است نامتناهی. وقتی انسان به نماز می ایستد می گوید: «الله اکبر»، این مثل پیغمبر نیست که قدری با علمش نامتناهی باشد، خدا شخص نیست! بلکه حقیقت بسیط بی کران است. فرمود این را گرامی بدار! این «الله اکبر» را گرامی بدار!

دو تا روایت است که مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف وسائل در باب نماز و اذان و اقامه در معنای تکبیر ـ «الله اکبر» ـ ذکر می کند. یکی خود حضرت سؤال می کند از یکی از اصحاب که «الله اکبر» یعنی چه؟ یکی از صحابه از حضرت سؤال می کند که «الله اکبر» یعنی چه؟ فرمود: «أَکبَرُ مِنْ أَنْ یوصَف»؛ [29] نه اکبر از آسمان و زمین، یا شیء است؛ «أَکبَرُ مِنْ أَنْ یوصَف» است.

در روایت دوم، خود حضرت از بعضی از اصحاب سؤال می کند که «أَی شَیءٍ اللَّهُ أَکبَر»؛ یعنی چه؟ او جواب داد: «اللَّهُ أَکبَرُ مِنْ کلِّ شَیء»؛ خدا از هر چیزی بزرگ تر است. فرمود: «فَکانَ ثَمَّ شَی ءٌ فَیکونُ أَکبَرَ مِنْه »؛ آیا چیزی هست که خدا از آن بزرگ تر باشد؟ عرض کرد: پس چه بگویم؟ فرمود: «أَکبَرُ مِنْ أَنْ یوصَف».[30] اگر خدا حقیقت نامتناهی است که هست، در قبال نامتناهی جز صُور مرآتیه چیزی دیگر فرض ندارد. ما اگر یک خط نامتناهی داشتیم، در این امتداد، خط دیگر ممکن نیست. اگر یک سطح نامتناهی داشتیم، در این مستوا، سطح دیگری ممکن نیست؛ البته در ارتفاع یا عمق ممکن است. اگر یک حجم نامتناهی داشتیم، جسم دیگری ممکن نیست. اگر یک موجود نامتناهی داشتیم، موجودی دیگر ممکن نیست.

که پس آسمان و زمین چیستند؟ ٭٭٭ بنی آدم و دیو و دد کیستند؟

همه هر چه هستند از او کمترند ٭٭٭ که با هستی اش نام هستی برند[31]

می شوند صفت مرآتیه. هم مرایا و هم مرائی ـ طبق نسخه های مختلف ـ در نهج البلاغه آمده است.[32] این صورت مرآتیه، شاخص را نشان می دهد و خودش استقلالی ندارد. تمام موجودات آسمان و زمین، صورت مرآتیه اند، آینه اند و به تعبیر قرآن کریم، آیت اند و نشانه آن بی نشان هستند.

ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست ٭٭٭ برِ عارفان جز خدا هیچ نیست

توان گفتن این با حقایق شناس ٭٭٭ ولی خرده گیرند اهل قیاس[33]

این از غزل های بلند جناب سعدی است. اگر چیزی نیستند، «پس این آسمان و زمین چیستند؟ بنی آدم و دیو و دد کیستند»؟ آن گاه پاسخ می دهد که:

عظیم است پیش تو دریا به موج ٭٭٭ بلندست خورشید تابان به اوج

همه هر چه هستند از آن کمترند ٭٭٭ که با هستیش نام هستی برند[34]

آن وقتی که ذات اقدس الهی به عنوان نفخ صور ظهور می کند، چه چیزی می ماند؟ ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾،[35]فرمود خدا را بزرگ بشمار و بدان که در مشهد و محضر او هستی. هر چه می خواهی از او بخواه که راه دارد.

این دعاهای نورانی ائمه، همین دعای توحیدی است: «اللَّهُمَّ صُنْ وَجْهِی بِالْیسَارِ وَ لَا تَبْذُلْ جَاهِی بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ طَالِبِی رِزْقِک وَ أَسْتَعْطِفَ شِرَارَ خَلْقِک وَ أُبْتَلَی بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِی وَ أُفْتَتَنَ بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِی»؛[36]خدایا همه چیز از دست توست، همه در کنار سفره تو نشسته اند، تو مشکل ما را حل کن! البته ما با دیگران روابط داریم، اما چیزی می دهیم و چیزی می گیریم. دیگری چیزی به ما بدهد و ما توان جبران نداشته باشیم، خجالت می کشیم.

یک بیان نورانی ائمه فرمودند که اگر توانستید بین خود و بین خدای خود، واسطه ای قرار ندهی که از او نان بگیری و از او مال بگیری، این کار را بکن: «وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا یکونَ بَینَک وَ بَینَ اللَّهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَل»؛[37] تا آدم می تواند تلاش بکند که دستش فقط نزد خدا دراز باشد. تجارت بکند، کار بکند؛ یا کار فرهنگی یا غیر فرهنگی؛ کار علمی یا غیر علمی، به هر حال یک خدمات علمی می دهد و یک خدمات مالی می گیرد؛ اما یک جانبه نباشد.

فرمود خدا را بزرگ بشمار: «وَ وَقِّرِ اللَّهَ وَ أَحْبِبْ أَحِبَّاءَهُ»؛ دوستان خدا را دوست بدار. خدا عده ای را فرمود که محبوب من هستند: ﴿وَ اللّهُ یحِبُّ الصَّابِرِینَ﴾،[38] ﴿یحِبُّ الْمُتَّقِینَ﴾،[39]«یحب کذا، یحب کذا»، اینها محبوبان الهی هستند که در قرآن کریم بیان شدند. این ﴿وَ اللّهُ یحِبُّ الصَّابِرِینَ﴾، ﴿یحِبُّ الْمُتَّقِینَ﴾، اینها محبوبان الهی اند. فرمود با محبوبان الهی دوست باش.

«وَ احْذَرِ الْغَضَبَ»؛ از عصبانی شدن در منزل و غیر منزل بپرهیز! این غدّه بدخیمِ طلاق، در اثر غرور و خودخواهی و غضب است. این عصبانی می شود و او عصبانی می شود و زود تصمیم می گیرند، این حادثه تلخ پیش می آید. یک بیان نورانی ائمه فرمودند که خانه ای که با طلاق ویران شده، به این آسانی ساخته نمی شود،[40] عمری طرفین افسرده زندگی می کنند. این مثل بافت فرسوده شهر نیست که شهرداری آن را بسازد. این بیان نورانی ائمه است که مرحوم صاحب وسائل این روایات را در باب طلاق نقل کرده است. فرمود این خانه ویران شده است، این بافت فرسوده به این آسانی آباد نمی شود. منشأ آن، غرور و غضب است، این یک چیزی گفته فوراً او عصبانی می شود، او هم یک چیزی گفته که این فوراً عصبانی می شود. فرمود دو چیز است که عامل حفظ خانواده است: ﴿جَعَلَ بَینَکمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾؛[41] دوستی عاقلانه، نه غریزه و مودّت مهربانانه و عقلی؛ اینها خانواده را نگه می دارد. وگرنه کدام زن است که طلاق گرفته و افسرده نشده است؟! کدام مرد است که طلاق داده و افسرده نشده است؟! و چه کسی بهتر از علی و اولاد علی (علیهم السلام) خیرخواه ما هستند؟ آنها سخنگوی خدا هستند. این خلقت، این فطرت، نظامش این است که فرمود از عصبانی شدن بپرهیزید. «وَ احْذَرِ الْغَضَبَ».

می دانید که حارث بن عبدالله همدانی که جدّ شیخ بهایی است و شیخ بهایی نوه اوست و این از بزرگان اصحاب است و یمنی خالص است که حضرت این نامه را برای او می نویسد که همه ما استفاده کنیم. «وَ احْذَرِ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ جُنْدٌ عَظِیمٌ مِنْ جُنُودِ إِبْلِیسَ»؛ این یک لشکر مجهّز و آماده داعشِ شیطان است، همین! عصبانیت این است.

پی نوشت ها

[1] نهج البلاغه، نامه69.

[2] الأمالی (للمفید)، النص، ص6. «وَ أُبَشِّرُک یا حَارِثُ لَتَعْرِفُنِی عِنْدَ الْمَمَاتِ وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْحَوْضِ وَ عِنْدَ الْمُقَاسَمَةِ».

[3] بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج 6، ص181.

[4] الأربعون حدیثا، ص63.

[5] به طور مثال در نامه اوّل نهج البلاغه چنین آمده است: «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَی أَهْلِ الْکوفَة. ..».

[6] نهج البلاغه، نامه69.

[7] غرر الاخبار، ص62.

[8] سوره آلعمران، آیه103.

[9] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص601.

[10] سوره تحریم، آیه6.

[11] مثنوی معنوی, دفتر ششم، بخش 83.

[12] نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه193.

[13] سوره نساء, آیه57.

[14] سوره الرحمان، آیات26و27.

[15] سوره قصص، آیه88.

[16] المحاسن(برقی)، ج1، ص44.

[17] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه53.

[18] حافظ، قطعات، قطعه شماره1.

[19] وسائل الشیعه، ج 16، ص99.

[20] نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه74.

[21] الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج 1، ص32.

[22] السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج 1، ص43.

[23] وسائل الشیعة، ج7، ص170؛ «کلُّ أَمْرٍ ذِی بَالٍ لَا یذْکرُ بِسْمِ اللَّهِ فِیهِ فَهُوَ أَبْتَر».

[24] تحف العقول، النص، ص249.

[25] سوره قلم, آیه4.

[26] صحیفة الامام الرضا(علیه السلام)، ص69؛ بِإِسْنَادِهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ(علیه السلام) قَالَ قَالَ أَبُو جُحَیفَةَ أَتَیتُ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَنَا أَتَجَشَّأُ فَقَالَ لِی «یا أَبَا جُحَیفَةَ اکفُفْ جُشَاک فَإِنَّ أَکثَرَ النَّاسِ شِبَعاً فِی الدُّنْیا أَطْوَلُهُمْ جُوعاً یوْمَ الْقِیامَةِ قَالَ فَمَا مَلَأَ أَبُو جُحَیفَةَ بَطْنَهُ مِنْ طَعَامٍ حَتَّی لَحِقَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».

[27] نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه3.

[28] الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج 5، ص150.

[29] الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج 1، ص117.

[30] معانی الأخبار، النص، ص11.

[31] بوستان سعدی، باب سوم در عشق و مستی و شور.

[32] نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه185.

[33] بوستان سعدی، باب سوم در عشق و مستی و شور.

[34] بوستان سعدی، باب سوم در عشق و مستی و شور.

[35] سوره زمر، آیه68.

[36] نهج البلاغه، خطبه225.

[37] تحف العقول، النص، ص78.

[38] سوره آل عمران، آیه146.

[39] سوره توبه، آیه7.

[40] الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج6، ص54؛ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یحِبُّ الْبَیتَ الَّذِی فِیهِ الْعُرْسُ وَ یبْغِضُ الْبَیتَ الَّذِی فِیهِ الطَّلَاقُ وَ مَا مِنْ شَی ءٍ أَبْغَضَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الطَّلَاق». وسائل الشیعه، ج18، ص30؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(عَلَیهِ السَّلَام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا أَلَا فَمِنْ حَظِّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِنْفَاقُ قِیمَةِ أَیمَةٍ وَ مَا مِنْ شَی ءٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَیتٍ یعْمَرُ بِالنِّکاحِ وَ مَا مِنْ شَی ءٍ أَبْغَضَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَیتٍ یخْرَبُ فِی الْإِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ یعْنِی الطَّلَاقَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عَلَیهِ السَّلَام) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا وَکدَ فِی الطَّلَاقِ وَ کرَّرَ الْقَوْلَ فِیهِ مِنْ بُغْضِهِ الْفُرْقَةَ».

[41] سوره روم، آیه21

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان