1. توجه دادن به مبدا و معاد
توجه دادن مخاطبان به توحید و معاد و ایجاد انقلاب روحی در وجود افراد آلوده به طوری که خود آنان نه تنها از رفتار گذشته خود پشیمان می شدند بلکه خود را برای پاکسازی درونی آماده می کردند.
امام صادق فرمود:
مَن ایقَن بِالخَلَف جادَ بالعطیة.[1]
کسی که به آخرت یقین نماید دست بخشش و جودش زیاد می شود.
2. احسان و نیکی
یکی از شیوه های اخلاقی معصومین در برخورد با افراد، احسان و نیکی به دیگران است.
علی علیه السلام فرمود:
ازْجُرْ المُسِی بِالاحْسَان الَیه وَارْدُدْ شَرَّه بِالإنعام الیه.[2]
بدرفتار را با احسان مجازات کن و شرّ او را با محبت به او برگردان.
و در سخنی دیگر فرمود:
عاتِب اخاک بِالاحسانِ الَیه وَرْدُدْ شَرَّه بِالْانعام علیه.[3]
سرزنش کن برادرت را با نیکی به او و بدی او را با محبت به او برطرف گردان.
تو ادب نفس بداندیش کن
بی ادبان را به ادب خویش کن
***
از گفتن عیب دگران بسته زبان باش
با خوبی خود عیب نمای دیگران باش
مردی از اهل شام آمد خدمت امام مجتبی علیه السلام و ناسزا گفت حضرت تبسمی کرد و فرمود: فکر می کنم که تو غریب باشی؛ گفت: بله؛ حضرت فرمود: اگر احتیاجی داری به منزل ما بیا اگر مال بخواهی به تو می دهیم اگر حاجتی داشته باشی تو را یاری می کنیم مرد شامی از گفته خود شرمنده شد.[4]
3. تغافل
یکی از شیوه های اخلاقی معصومین نادیده گرفتن خطاهای افراد بود. شعری منسوب به علی علیه السلام است که فرمود:
وذی سفهٍ یواجهنی بجهل
و اکره ان اکون له مجیبا
یزید سفاهة و ازید حلماً
کعودٍ زاد فی الاحراق طیبا[5]
بسا هستند آدمهایی که رشد فکری ندارند با روی جهالت و نادانی خودشان با من روبرو می شوند. از من بدگویی می کنند و من کراهت دارم از اینکه پاسخ آنها را بدهم. خیلی اتفاق می افتد که او بر سفاهت و جهالت و بدگویی خودش می افزاید و من بر حلم خودم می افزایم. مَثَل من مَثَل آن عودی است که هرچه در آتش بیشتر می سوزد بیشتر بوی خوشش ظاهر می شود.
4. طرح سؤال و پرسش
یکی از روش های معصومین برای انتقال معارف اعتقادی و اخلاقی به دیگران روش سئوالی است.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
اتَدروُنَ مَا المُفلس قالوا المُفلس فینا مَن لا دِرهَم له و لا مَتاع له فقال رسول اللَّه (ص): المُفلسُ مَن یاتی یومَ القیامةِ بِصَلاةٍ و صیامٍ و زکاةٍ و یأتی قَد شَتَم و قذفَ هذا و أَکل مالَ هذا و سَفَک دمَ هذا و ضرب هذا فیعطی هذا من حسناته و هذا من حسناته فإن فنیت حسناتُه قبل أن یقضی ما علیه اخذ من خطایاهم فطرحت علیه ثم طرح فی النار[6]
[آیا می دانید مفلس کیست؟ صحابه گفتند:مفلس نزد ما کسی است که پول و دارایی نداشته باشد.
فرموند: به راستی مفلس کسی است که در روز قیامت با نماز و روزه و زکات می آید در حالی که به یکی توهین کرده و به یکی تهمت زده و مال دیگری را خورده و خون شخصی را ریخته و دیگری را زده، تمام اینها از حسناتش گرفته می شود؛ اگر حسناتش تمام شود قبل از اینکه خطاهایش قضا شود، از خطاهای آنها گرفته می شود و به او منتقل می شود و در آتش افکنده می شود.]
پیامبر فرمود:
الا انبِّئکم مَن المسلم؟ المسلم مَن سَلم المُسلمون مِن یدِهِ و لِسانه[7]
آیا شما را خبر ندهم که مسلمان کیست؟ مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند.
و در روایتی دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
أتدرون مَن التائب قالوا اللهم لا قال: إذا تاب العبد و لم یرض الخصماء فلیس بتائبٍ و مَن تابَ و لم یزِدْ فی العبادةٍ فلیس بتائبٍ و مَن تابَ و لَم یغیر لباسه فلیس بتائبٍ و مَن تابَ و لم یغیر رفقاءهُ فلیس بتائبٍ و مَن تابَ و لم یغیر مجلسهُ فلیس بتائبٍ و مَن تابَ وَ لَم یغَیر خُلقه و نیته فلیس بتائبٍ و مَن تابَ و لم یفتَح قَلبُه و لم یوسَّع کفُّه فلیس بتائبٍ و مَن تابَ و لم یقصَّر أمَلُه ولم یحفظ لِسانُه فلیس بتائبٍ و مَن تاب و لم یقدَّم فضلُ قُوتِه مِنْ بدنه فلیس بتائب و إذا استقام علی هذهِ الخصالِ فذاک التائب[8]
[آیا می دانید توبه کننده کیست؟ گفتند: خدایا! نه. فرمود: وقتی بنده توبه کند و طلب کاران را راضی نکند، تائب نیست و کسی که توبه کند و بر عبادت نیفزاید، تائب نیست و کسی که توبه کند و لباس [نامناسب] خود را تغییر ندهد، پس تائب نیست و کسی که توبه کند و رفیقان خود را تغییر ندهد [و از دوستان ناباب فاصله نگیرد]، تائب نیست و کسی که توبه کند و محل نشستن خود را تغییر ندهد، تائب نیست و کسی که توبه کند و فرش و تکیه گاه خود را تغییر ندهد، توبه کار نیست و کسی که توبه کند و خوی و نیّتش را تغیر ندهد، توبه کار نیست و کسی که توبه کند و قلبش را باز نکند (سعه صدر پیدا نکند) و دستش را توسعه ندهد (انفاق و سخاوت پیدا نکند)، تائب نیست وکسی که توبه کند ولی آرزوی خود را کوتاه نکند و زبان خود را حفظ نکند [و دست از غیبت و تهمت و. .. برندارد]، تائب نیست و کسی که توبه کند و اضافه قوت و غذای خود را از بدن خود جدا نکند، تائب نیست و زمانی که [توبه کار] بر این اوصاف استقامت ورزید پس تائب است.]
و در روایتی دیگر پیامبر فرمود:
الا اخبرُکم بِاشبهِکم بی أخلاقاً؟ احْسَنُکم اخلاقاً اعْظَمُکم حِلماً، ابَرُّکم بقرابَتِه اشَدُّکم إنصافاً مِن نفسه فی الغضب و الرضا[9]
[آیا به شما خبرندهم که کدامتان به من بیشتر شباهت دارید؟ گفتند: بلی یا رسول الله، فرمود: خوش خلقترین شماها بردبارترین، و درباره خویشان خود نیکوکارترین، و آنها که در خشنودی و خشم بیشتر عدل و انصاف را از طرف خود رعایت می کنند، می باشند.]
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
الا اخبرُکم بخیرِکم مِن شَرِّکم؟ خَیرُکم من یرْجی خیرُه و یؤمَن شَرُّهُ و شرُّکم من لا یرجی خَیرُه و لا یؤمَن شَرُّه[10]
[می خواهید شما را از بدان و نیکان تان خبر دهم؟ بهترین شما کسی است که بخیرش امید توان داشت و از شرش امان توان یافت و بدترین شما کسی است که بخیرش امید و از شرش امان نیست.]
5. حُسن مجالست
علی علیه السلام با یک مسیحی هم مسیر شد وقتی که از او می خواست خداحافظی کند چند قدم او را بدرقه کرد و با این رفتار زیبا آن مرد مسیحی را منقلب کرد.[11]
6. چیدمان
(گروهی که هم سطح استاد باشند)
نحوه نشستن و جای نشستن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، با جای نشستن یاران و دوستان ایشان، هیچگونه تفاوت و امتیازی نداشت و برای جلسه و نشستن ایشان هیچگونه تشریفات و مراسم خاصّی تدارک دیده نمی شد. زیرا خود آن حضرت هرگاه به مجلسی وارد می شد که افراد آن مجلس صف کشیده و نشسته بودند، آن بزرگوار نیز در همان نقطه ای که ردیف افراد به پایان رسیده بود و جای خالی وجود داشت، می نشست.
روایت شده است که روش پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین بود که در جلسات در میان یاران خود می نشست و هرگاه فرد غریبی به آن مجلس وارد می شد که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمی شناخت، ناچار سؤال می کرد، کدامیک از شما محمد صلی الله علیه و آله و سلم است؟[12]
معصومین آن چنان چیدمانی داشتند که فرد غریب و ناآشنا نمی توانست آنها را از دیگرانی که در کنارشان نشسته بودند تشخیص دهد و بدین گونه در دل و جان مردم نفوذ می کردند و مردم آنها را از خود می دانستند.
7. استفاده از فرصت ها
معصومین علیهم السلام از هر فرصتی برای ایجاد رشد و بینش صحیح در مردم استفاده می کردند در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می شود.
1. در یک سفری که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با جمعی از اصحاب به مسافرت رفته بودند در مکانی که هیچ نوع خار و خاشاکی وجود نداشت پیاده شدند و دستور دادند هریک از آنان قدری هیزم جمع کنند برخی از آنان عرض کردند یا رسول اللَّه در این مکان خشک که گیاهی نمی روید هیزم پیدا نمی شود حضرت فرمود: بروید و هیزم بیاورید و بعد که هر کدام مقداری هیزم با خود آوردند و کم کم زیاد شد. حضرت فرمود: اینگونه نیز گناهان که به چشم نمی آیند جمع می شوند.[13]
2. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دیدند عده ای با هم مسابقه می دهند و وزنه برداری می کنند فرمود:
الا اخبرکم بِاشدِّکم و اقواکم قالوا بلی یا رسول اللَّه قال اشدَّکم و اقواکم الذی اذا رَضی لَم یدخُله رضاه فی اثم و لاباطل و اذا سَخَطَ لم یخُرجه سخطه من قول الحق[14]
آیا می خواهید بگویم کدام یک از شما قوی تر است؟ گفتند: بلی یا رسول اللَّه! حضرت فرمود: قوی ترین شما کسی است که در حین خشنودی، به گناه نیفتد و در حین خشم از مسیر حق خارج نشود.
3. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مجنونی برخورد کردند که عده ای دور او را گرفته بودند پرسیدند چه شده است؟ گفتند: او دیوانه است حضرت فرمود او مصیبت دیده و بیمار است، دیوانه واقعی کسی است که
(مَن آثر الدنیا عَلَی الآخرة)[15]
که دنیا را بر آخرت مقدم دارد. و در روایت دیگر آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: دیوانه کسی است که جوانی اش را در غیر طاعت خدا صرف کند.[16] و در نقل دیگر فرمود: دیوانه واقعی کسی است که متکبرانه گام بردارد و کبر و غرور تمام وجود را فرا گرفته.[17]
4. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گوسفندی را ذبح کردند و گوشتش را بین فقرا تقسیم کردند و قسمت کمی را برای خود نگه داشتند یکی از همسرانش گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همه گوشت گوسفند را تقسیم کرد و این مقدار ناچیز برای ما ماند حضرت فرمود:
همه اش ماند فقط این قسمت نماند.[18]
8. تصویری
در حدیثی به نقل از ابن مسعود آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مربعی را رسم کرد و یک خط در وسط آن و خطی بیرون آن کشید و خطوط کوچکی در کنار خط میانی رسم کرد و فرمود: این (خط وسط) انسان است و این (مربع) اجل اوست که دورش را گرفته و بر او احاطه دارد و این که خارج قرار دارد آرزوی اوست و این خطهای کوچک پیشامدها و بیماریهایند.[19]
عبداللَّه بن مسعود می گوید: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خطی برای ما کشید و فرمود:
هذا سبیل اللَّه
و سپس خطوط دیگری از راست و چپ کشید فرمود: اینها راه های شیطان است که در هر راهی شیطان به آن می خواند سپس این آیه را تلاوت فرمود:
وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکمْ عَنْ سَبِیلِهِ[20]
و بدانید این است راه راست من، پس از آن پیروی کنید و از راههای دیگر که شما را از راه وی پراکنده می سازد پیروی مکنید.
ابن عباس می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چهار خط کشید سپس فرمود:
خیرُ نساء الجنّه مریم بنت عمران و خدیجه بنت خُویلد، و فاطمه بنت محمد، و آسیه بنت مزاحم.[21]
امام صادق علیه السلام آیه:
وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یسْرِفُوا وَ لَمْ یقْتُرُوا وَ کانَ بَینَ ذلِک قَواماً[22]
را تلاوت فرمود، آنگاه مشتی سنگ ریزه از زمین برداشته و محکم در دست گرفت و فرمود: این همان «اقتار» و سخت گیری است، پس مشت دیگری برداشت و چنان دست خود را باز کرد که همه آن ها بر زمین ریخت و فرمود:
این «اسراف» است. بار سوم مشت دیگری برداشت و کمی دست خود را گشود، به گونه ای که مقداری فرو ریخت و مقداری در دستش باقی ماند و فرمود: این همان قوام و اعتدال است.[23]
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
لیس السارق من یسرق الناس ولکنّه الذی یسرق الصلاة[24]
دزد آن نیست که از مردم می دزد، دزد آن است که از نمازش می دزد.
9. با زبان شوخی
پیرزنی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تقاضا نمود که دعا کند او به بهشت برود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: پیرزن ها به بهشت نمی روند. چرا که آن ها در قیامت جوان می شوند قرآن می فرماید:
فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً[25]
و ایشان را دوشیزه قرار دادیم.
10. با زبان لبخند
خنده و تبسم یکی دیگر از راه های ایجاد سؤال و انگیزه در مخاطب است.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وضو گرفت و بعد از وضو تبسمی زیبا بر لبان مبارکش نمایان شد. فرمود: از من نمی پرسید که چرا می خندم؟ اصحاب عرض کردند چرا خندیدید؟ حضرت فرمود: از این خندیدم که بنده خدا وقتی وضو می گیرد و صورتش را می شوید خداوند همه گناهان او را که با صورت انجام داده می بخشد و آنگاه که دستش را می شوید خداوند گناهانی را که با دست انجام داده می آمرزد. و وقتی مسح سر می کشد خداوند گناهانی را که مربوط به سر است می آمرزد وقتی مسح پا می کشد خداوند گناهانی که مربوط به پا می شود می آمرزد.[26]
11. توسعه در بینش ها
معصومان علاوه بر بیان مسائل اخلاقی از واژه ها نیز استفاده اخلاقی می کردند مثلًا بخیل را مردم کسی می دانند که مالش را نمی بخشد ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
البَخیل حقّاً من ذُکرتُ عِنده فَلم یصلِّ عَلَی[27]
بخیل حقیقی کسی است که مرا پیش او یاد کنند و بر من صلوات نفرستد.
و در روایت دیگر فرمود:
ابْخَلُ النّاس مَن بَخِل بِما افْتَرَضَ الله علیه[28]
بخیل ترین مردم کسی است که در پرداخت آنچه که خدا بر او واجب گردانیده است بخل ورزد.
مردم فکر می کنند مرگ راحتی است در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
مرگ راحتی نیست.[29]
بیماری در فرهنگ عمومی بیماری جسم است امّا امام علی علیه السلام فرمود:
اشَدُّ مِن مَرَضِ الْبَدَن مَرَضُ القلب[30]
از بیماری بدن سخت تر بیماری دل است.
مغبون در فرهنگ عمومی کسی است که در خرید و فروش زیان دیده باشد اما در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام مغبون کسی است که ساعات عمرش را سپری کند و به خدا نزدیک نشود. امام موسی کاظم علیه السلام فرمود:
مَن استوا یوماه فهو مغبون[31]
مغبون کسی است که دو روزش با هم مساوی باشد.
مردم فقر مادی را بسیار اهمیت می دهند در حالی که در فرهنگ معصومین علیهم السلام فقر دینی مهم تر است.
امام صادق علیه السلام فرمود:
الفَقرُ المَوت الاحمرای الشدید فقلت له علیه السلام الفقر من الدینار والدرهم فقال لا و لکن من الدین[32]
فقر، مرگ قرمز است. راوی سؤال نمود آیا مراد از فقر، فقر از دینار و درهم است؟ حضرت فرمود: خیر بلکه مراد فقر نسبت به دین است.
مردم فکر می کنند ثروتمند کسی است که توانایی مالی داشته باشد ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
الغَنی غِنی النفس[33]
بی نیازی، بی نیازی نفس است.
و در روایتی دیگر از ثروتمند حریص به فقیر یاد شده است: (هوالفقیر)
از نگاه مردم مراجعه گرفتار، به برادر مؤمن زحمت است ولی در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام رحمت محسوب می شود.
امام کاظم علیه السلام فرمود:
من اتاه اخوهُ الْمُؤمن فِی حاجةٍ فَانَّما هِی رَحمةٌ مِن اللَّه تبارک و تعالی[34]
اسماعیل بن عمار می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم:
المُؤمِن رَحْمَةٌ عَلی المُؤمِن قال نعم[35]
آیا مؤمن بر مؤمن رحمت است گفت بلی.
امام صادق علیه السلام فرمود:
علیکم بِحُسن الصلاة و اعْمَلوا لِآخرتکم فَانّ الرَّجُل قَد یکون کیساً فی امرِ الدنیا فَیقال ما اکیسَ فلانا و انّما الکیس کیسُ الاخرة[36]
بر شما باد که نماز را خوب اقامه کنید و برای آخرتتان عمل نمایید زیرا شخص گاهی در امور دنیا زرنگ است و گفته می شود چقدر فلانی زرنگ است و همانا زرنگ واقعی کسی است که به فکر آخرتش باشد.
قهرمان در فرهنگ مردم به قدرت و توانایی جسمی و بدنی گفته می شود اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
لیس الشدید بالصرعه انما الشدید الذی یملک نفسه عند الغضب[37]
قهرمان آن نیست که کسی را به زمین بزند بلکه قهرمان کسی است که خود را در حین خشم کنترل کند.
زرنگ در فرهنگ مردم به کسی گفته می شود که بتواند دیگران را فریب دهد و مال و ثروتی به دست آورد. ولی زرنگی در فرهنگ معصومان معنای دیگری دارد. امام علی علیه السلام فرمود:
ظَرفُ المؤمن نزاهته عن المحارم و مبادرته الی المکارم[38]
زیرکی مؤمن به دوری کردن او از حرام ها و شتابَش به سوی مکارم و بزرگواری هاست.
و در سخنی دیگر فرمود:
الکیس مَنْ مَلِک عَنان شَهوَته[39]
زیرک کسی است که زمام افسار تمایلاتش را بدست بگیرد.
در نظر مردم کمیت و نفرات مهم است و در نظر معصومان علیهم السلام کیفیت مهم است. در مراسم حج ابوبصیر به امام صادق علیه السلام عرض کرد: چقدر حاجی آمده! امام علیه السلام فرمود:
ما اکثر الضجیج و اقلَّ الحجیج[40]
هیاهو و سروصدا زیاد است اما حج گزار کم است.
مردم همسایه خوب را کسی می دانند که آزارش به کسی نرسد ولی امام کاظم علیه السلام فرمود:
لَیس حُسن الجوار کفَّ الاذی و لکن حسن الجَوار صبرک عَلَی الاذی[41]
همسایه خوب آن نیست که آزار نداشته باشد، بلکه همسایه خوب کسی است که تحمل آزار همسایه را نیز داشته باشد.
در نظر مردم نابینا کسی است که چشم نداشته باشد، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
کور آن نیست که چشمش کور باشد، کور کسی است که بصیرت نداشته باشد.[42]
امام علی علیه السلام فرمود:
فَقَد البصر اهوَنُ مِن فَقدِ البصیرة[43]
نداشتن چشم آسان تر است از نداشتن بصیرت.
چشم بینا بهتر از سیصد عصا
چشم بشناسد گهر را از حصا
مولوی
12. نمایشی
یکی از شیوه های آموزشی معصومان شیوه نمایشی است. به گونه ای که برای همگان قابل فهم و درک باشد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
مَن کفَلَ یتیماً و کفَلَ نَفَقَتَه کنتُ انَا و هو فی الجنّة کهاتین و قَرَنَ بَین إصَبعیه المُسَبَّحة و الوُسطی.[44]
کسی که کفالت یتیم و خرجی اش را بپذیرد من و او در بهشت مانند این دو انگشت هستیم. سپس دو انگشت سبابه و وسطی را در کنار هم قرار داد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
دو مؤمن نسبت به یکدیگر بسان مصالح ساختمانی هستند که یکدیگر را محکم نگه می دارند سپس انگشتانش را در یکدیگر فرو بردند.[45]
سلمان فارسی می گوید: همراه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سایه درختی نشسته بودیم، حضرت شاخه ای را تکان دادند- به طوری که برگ هایش ریخت- و بعد فرمودند:
آیا نمی پرسید که چرا این کار را انجام دادم؟
و سپس فرمودند:
مؤمن وقتی نماز می خواند، گناهانش همچون برگ های درخت می ریزد.[46]
پی نوشت ها
[1] . بحارالانوار، ج 70، ص 307.
[2] . بحارالانوار، ج 68، ص 427.
[3] . نهج البلاغه، قصار 158.
[4] . کشف الغمه ج 2، ص 136.
[5] . فلسفه اخلاق، استاد مطهرى، ص 26.
[6] . بحارالانوار، ج 69، ص 6، باب 96.
[7] . بحارالانوار، ج 72، ص 148. سؤالهاى فوق با تعبیرات دیگرى نیز در احادیث آمده است همچون اىُّ عرى الایمان اوثق. هل تدرون، اتدرون و ....
[8] . همان، ج 6، ص 35، باب 20، التوبة و انواعها و شرائطها.
[9] . کنزالفوائد کراجکى، ص 184؛ تحف العقول، ابن شعبه الحرانى، ص 48.
[10] . نهج الفصاحه، نشر فرهنگ، ص 261، ح 461.
[11] . وسائل الشیعه، ج 12، ص 134.
[12] . محجة البیضاء، ج 4، ص 131.
[13] . بحارالانوار، ج 73، ص 346؛ نزل بارض قرعاء ....
[14] . روضة الواعظین ج 2، ص 379.
[15] . سفینةالبحار، 2/ 214.
[16] . بحارالانوار، ج 70، ص 306.
[17] . تفسیر نمونه، ج 17، ص 58
[18] . وسائل الشیعه، ج 15، ص 310؛ بحارالانوار، ج 70، ص 341.
[19] . الترغیب و الترهیب، زکى الدین عبدالعظیم بن عبدالقوى المنذر، الطبعة الثانیه، دار الکلم الطیب، 1417 ه. ق، ج 4، ص 141؛ میزان الحکمه، ج 9 عربى، ص 59.
[20] . انعام/ 153؛ محجة البیضاء، ج 5، ص 56.
[21] . بحارالانوار، ج 13، ص 162.
[22] . آنان هنگامى که انفاق مىکنند نه اسراف مىکنند و نه سختگیرى مىنمایند بلکه در میان این دو حد اعتدال را رعایت مىکنند. فرقان/ 67.
[23] . تفسیر نمونه، آیةا ... مکارم شیرازى، ج 15، ص 152.
[24] . بحارالانوار، ج 84، ص 263.
[26] . ضحک النبى ص 56، تبسم آفتاب، ص 47.
[27] . وسائل الشیعه، ج 7، ص 204.
[28] . میزان الحکمه، ج 1، ص 406.
[29] . سفینة البحار، ج 2، ص 490.( لیس من مات فاستراح).
[30] . میزان الحکمه، ج 10، ص 121؛ نهجالبلاغه، قصار 388.
[31] . قالَ علیه السلام
مَنِ استَوى یَوماهُ فَهُوَ مَغبُونٌ وَ مَن کانَ آخِرُ یَومَیْهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ و مَن لَم یَعْرِفِ الزِّیادَة فِى نَفسِهِ فَهُوَ فِى نُقصانٍ وَ مَنْ کانَ الى النُّقْصانِ فَالمَوتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الحَیاةِ؛
بحارالانوار، ج 75، ص 327.
[33] . بحارالانوار، ج 74، ص 162.
[35] . بحارالانوار، ج 71، ص 334.
[37] . همان، ج 74، ص 151.
[38] . میزان الحکمه، ج 3، ص 1122.
[40] . بحارالانوار، ج 24، ص 124.
[41] . وسائل الشیعه، ج 8، ص 484.
[42] . میزان الحکمه، ج 1، ص 423.
[44] . بحارالانوار، ج 72، ص 3.
[45] . همنام گلهاى بهارى، حسین سیدى، ص 79.
[46] . قرآن و تبلیغ، ص 174.