ماهان شبکه ایرانیان

بینش سیاسی-اجتماعی محمد مصدق؛ مردی که تاریخ را نوشت

توجه به عملکرد مصدق نشان می‌دهد که او همواره از حامیان و مدافعین سیستم پارلمانی و حکومت سلطنت مشروطه بوده؛ ولی حیرت‌آور اینجاست که آمریکا و انگلیس-به عنوان دو الگوی سیستم دموکراسی غربی- چطور نتوانستند ادامه کار دولتی را در ایران تحمل کنند که قصدی جز استقرار حاکمیت پارلمانی در کشور نداشته است؟

روزنامه همدلی: در ابتدا نمی‌فهمیدم که چرا قدرت‌های خارجی شخصیتی سرسخت و فسادناپذیر مثل مصدق را؛ به دلیل همت او در ملی کردن نفت و افزایش منزلت ایرانی‌ها، از سریر قدرت به زیر کشیده‌اند.

توجه به عملکرد مصدق نشان می‌دهد که او همواره از حامیان و مدافعین سیستم پارلمانی و حکومت سلطنت مشروطه بوده؛ ولی حیرت‌آور اینجاست که آمریکا و انگلیس-به عنوان دو الگوی سیستم دموکراسی غربی- چطور نتوانستند ادامه کار دولتی را در ایران تحمل کنند که قصدی جز استقرار حاکمیت پارلمانی در کشور نداشته است؟ و نیز معلوم نیست آنها چرا به اقدامات مصدق در راه تقویت مجلس و تشکیل یک حکومت دموکراسی غیر وابسته به شاه، برچسب «کوشش برای استقرار حکومت کمونیستی در ایران» زدند؟ پیگیری مطالعاتم سرانجام مرا به این نتیجه رساند: اگر حکومت مترقی مصدق در زیر پای حکومت خودکامه شاه قربانی نمی‌شد، هیچ‌گاه قدرت‌های غربی نمی‌توانستند به حیات خود در ایران ادامه دهند.

مصدق به روایت منشی امور بین‌المللی دفتر مخصوص خانم فرح پهلوی

حاکمیت مصدق برای مردم آگاهی‌های سیاسی جدید به ارمغان آورد. ولی متاسفانه چون دولت او عمر کوتاهی داشت، نتوانست در راهی که آغاز کرده بود تا انتها پیش برود.

مصدق طی مدت کوتاه نخست‌وزیری خود، اجازه داد نمایندگان مجلس آزادانه سخن بگویند و مطبوعات از آزادی قلم برخوردار باشند. ولی مهمترین دستاورد دولت او چیزی نبود جز ملی کردن صنعت نفت ایران، که باعث شد دست انگلیس‌ها حداقل به مدت سه سال از منابع نفت کشور کوتاه شود. و این امر علاوه بر بی‌نصیب گذاشتن انگلیس‌ها از دسترسی به نفت ایران، قدرت مطلقه متحد آنها-شاه- را نیز چنان پایین آورد که به حد یک مقام صرفا تشریفاتی رسید.

مدتی قبل از آن، انگلیس و آمریکا در پشت صحنه به طراحی نقشه‌هایی اشتغال داشتند که مصدق را از قدرت سرنگون کنند تا بتوانند نسبت به تامین منافع سیاسی و اقتصادی خود در ایران آسوده خاطر باشند.

یکی از اقدامات انگلیس‌ها در جهت براندازی حکومت مصدق، اجیرکردن برادران «رشیدیان» بود؛ که توسط آنها آخرین اطلاعات از وضع داخلی کشور به انگلیس‌ها می‌رسید، تا برای طرح توطئه سرنگونی مصدق مورد استفاده قرار گیرد. البته در این جریان، سازمان «سیا» نیز با تقبل پرداخت هزینه طرح‌های مورد نظر، شرکت داشت.

سرانجام از طریق شبکه برادران رشیدیان بود که مبالغ هنگفتی پول نقد در اختیار یکی از ورزشکاران گردن‌کلفت قرار گرفت و آنها نیز با حمایت یکی از ژنرال‌های سرشناس ارتش به نام «زاهدی» و پسرش «اردشیر» توانستند شورشی علیه مصدق در تهران بپا کنند.

این شورش همان بود که من در سن کودکی شاهدش بودم و چندان از ماهیتش سر در نمی‌آوردم. ولی بعدها با مطالعه، تازه به چگونگی ماجرا واقف شدم که چرا دفعتا اوضاع به نفع شاه دگرگون شده بود. یعنی فهمیدم فی‌الواقع فقط در اثر همکاری انگلیس و آمریکا کودتایی علیه دموکراسی مصدق شکل گرفت و نیز در پی ساقط کردن حکومت او بود که شاه توانست مجددا بر «تخت طاووس» بنشیند.

با آگاهی به حقایق قضیه مصدق، گاه از خود می‌پرسیدم: واقعاً اگر او توانسته بود پایه‌های یک حکومت دموکراسی پارلمانی را در ایران استوار کند، کشور چه سرنوشتی پیدا می‌کرد؟ و آیا این روش غلط شاه در حاکمیت نبود که مملکت را به انقلاب کشاند؟ به نظر من: اگر مصدق می‌ماند، مسلماً راه حل مناسبی برای جلب نظر رهبران مذهبی میانه‌رو می‌یافت؛ و چون هرگز نمی‌گذاشت ایران از روش‌های سرمایه‌داری غرب تبعیت کند، مسلماً در کشور انقلاب هم
سر نمی‌گرفت.

(برگرفته از کتاب پشت پرده تخت طاووس نوشته مینو صمیمی، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان)

مصدق به روایت منشی امور بین‌المللی دفتر مخصوص خانم فرح پهلوی

در خرداد 1335 مصدق در نامه‌ای به گلشاییان، وزیر دادگستری، ضمن اعتراض به تخلف‌های قانونی صورت گرفته در پرونده خود، نوشت: «سه سال مدت حبس خود را تحمل کرده‌ام و از محکومیت در این دادگاه هم که در نتیجه خدمت به مملکت نصیبم شده است افتخار بزرگی تحصیل نموده‌ام که هرگز نمی‌خواهم آن را از دست بدهم و بعد هم هرچه به سرم بیاید روی همین اصل است و با کمال خوشوقتی آن‌ را قبول می‌کنم». این نوشته‌های کسی است که ایستادگی او با کمک همراهانش سرانجام به ملی شدن صنعت نفت در ایران انجامید و مسیری جدید را پیش‌روی ایران و دیگر کشورهای جهان‌سوم گشود تا به مدد آن از تاراج دارایی خود در دوران استعمار جلوگیری کنند.

در تاریخ معاصر ایران یکی از مهم‌ترین چهره‌هایی که همواره در وصف او با نقد و مدح سخن گفته می‌شود، افسوس رنج و دردی که او در حبس خانگی متحمل شد و ستم غریب و هولناکی که متوجه آن نخست وزیر دولت ملّی و دموکراتیک ایران شد، زیر سایه‌ صبوری سیاستمدار وطن‌دوست و کارنامه‌ وی یا حتی وقوع کودتای آمریکایی ـ انگلیسی به حاشیه رفت. به گفته خود مصدق «قریب 9 سال» در زندان لشکر دو زرهی و احمدآباد محبوس شد و «هر قدر هم که از خدا مرگ خواست» اجابت نشد و نمی‌دانست «چرا زنده مانده‌است». یا خطاب به همراه قدیمی و وزیر کشورش، دکتر غلامحسین صدیقی، می‌نویسد: «آن‌قدر از این زندگی خسته شده‌ام که روزی نیست از خدا خاتمه‌ی آن‌را مسئلت نکنم».

باری، مصدق روزگار سخت و پر درد و رنجی را در تبعید و تنهایی تا هنگام مرگ (چهاردهم اسفندماه 1345) سپری کرد، شاید این گفته‌ی خود «پیرمحمد احمدآبادی» گویای همه‌ی آن درد و رنجیست که او متحمل شد. در مرداد 1335 و از زندان لشکر 2 زرهی نوشت: «کار مملکت به‌جایی رسیده است که یک دادستان ارتش می‌تواند قانون را لگدمال کند و یک زندانی بی‌تقصیر که حق دارد از خود دفاع کند [برخلاف نص قانون] نتواند وکلای خود را ببیند... و آن‌قدر خسته و ناتوان شود که [بخواهد] از روی اجبار انتحار نماید». حتی پیوندهای اجتماعی رهبر نهضت ملی و روابط وی با یاران و خانواده به حداقل ممکن رسید. سه سال پس از حصر خانگی (بهمن 1338) در نامه‌ای به فرزندش احمد، ضمن تشکر از ارسال یک کتاب، می‌نویسد: «مرا خوب مشغول کرده است... شما نمی‌دانید از تنهایی و حرف نزدن با کسی چقدر به من بد می‌گذرد».

مصدق به روایت منشی امور بین‌المللی دفتر مخصوص خانم فرح پهلوی

مصدق در ابهام

بسیار سخنان ضد و نقیضی در مورد بینش سیاسی و عمق فهم او از مناسبات قدرت و رابطه بین نیروها از مصدق گفته و نوشته‌اند. سیاست داخلی مصدق در تعامل با شاه، دربار و نیروهای اجتماعی نظیر گروه‌های مذهبی و چپ بسیار مورد نقد و بررسی قرار گرفت، اما کنش او در صحنه سیاست خارجی، زمانی‌که به تجمیع نسبی خواسته‌های این گروه‌ها در آن عرصه نائل آمد، بسیار قابل‌توجه بود.

اما بدون شک بخشی از مصدق را هشیاری و هوشمندی شکل داده بود. او به مسائل داخلی بسیار آگاه بود. اگر اهل کتاب خواندن باشید همایون کاتوزیان در کتاب مصدق و نبرد قدرت، نشان می دهد که آگاهی‌‎های سیاسی مصدق تا چه اندازه حتی پیش تر از زمان خودش بود.

پیوند وثیقی میان سیاست داخلی و سیاست خارجی وجود دارد. همانگونه که همه می‎دانیم مصدق در سیاست خارجی خود بسیار موفق بود، به‌قدری که توانست یک روایت از دیپلماسی در تاریخ ایران خلق کند. آلبرت تورانی در جایی می‌گوید: «مصدق یک استاندارد تولید کرد که بعد از او تمام کشورهایی که مسائلی مشترک با ایران داشتند، به این استاندارد توجه می‌کردند.» این استاندارد و روایت هنوز هم در تاریخ ایران دارای اعتبار است و در آینده نیز معتبر خواهد ماند.

اگر به آرا و نظرات او مراجعه شود متوجه خواهیم شد که مصدق آگاهی بسیار زیادی نسبت به طیف‌های مختلف سیاسی خصوصا گروه‌های سیاسی داشته است از جمله می‌توان به مصاحبه ایشان با خبرنگار فرانسوی در 1951 اشاره کرد، که به طرز شگفت انگیز و دقیق تسلط خود را بر تحولات داخلی و خارجی نشان می‌دهد.

مصدق به روایت منشی امور بین‌المللی دفتر مخصوص خانم فرح پهلوی

عمق بینش سیاسی

آنگونه که در گفت‌وگوی مصدق با آندره بریسو، خبرنگار فرانسوی در 15 ژوئیه 1951، آمده است، مصدق به خبرنگار فرانسوی گفته است: «‌در مورد ملی کردن نفت رو در روی انگلیسی‌ها قرار گرفته است و گفتگویش با هریمن، رئیس جمهور آمریکا و جنگ سازمان های جاسوسی علیه ایران را پیش کشید. پس از لحظاتی افزود: من پیر شده ام. فکر نمی کنم به سن هشتاد برسم (در آن زمان 71 ساله بود و 87 سال عمر کرد). شاید هرگز نتوانم به آنچه برای کشورم آرزو می کنم جامه عمل بپوشانم ولی مطمئنم دیگران خواهند آمد، که پس از من این کار ها را به انجام خواهند رسانید. آنها امپریالیست ها و شوروی ها را بیرون خواهند کرد. شاه را یا از بین می برند یا اخراج می کنند. او با این که نرم خوست، آرزوی بزرگش این است که جای کورش را بگیرد و همه کاره مملکت شود. فکر نمی کنم حزب توده قادر به گرفتن و حفظ قدرت باشد. همینطور ارتش را توانا برای برخاستن و برپایی یک نظام دیکتاتوری نمی بینم.»

ترجمه این متن در شماره ٢6 نشریه سهند، چاپ پاریس، نشریه‌ای که آقای رحیم شریفی، صاحب امتیاز و مدیر مسئول آن بود، در اسفند ماه ١٣٨6 (مارس ٢٠٠٨ )چاپ شد.

بدون شک مصدق نمونه کامل یک سیاستمدار وطن پرست بود، که قائل به زد و بندهای پشت پرده‌ای نبود و راز گوشه نشینی او نیز همین موضوع بود. گویی او برای زمانه خود غیر قابل درک بود و جامعه نتوانست از وجود او به خوبی استفاده کند.

مصدق به روایت منشی امور بین‌المللی دفتر مخصوص خانم فرح پهلوی

کودتای 28 مرداد و نقش حزب توده

بسیار خوانده و شنیده‌ایم که چرا حزب توده به رغم برخورداری از سازمانی مخفی در ارتش شاهنشاهی، برای مقابله با کودتای 28 مرداد سال 1332 علیه دولت دکتر محمد مصدق دست به اقدام موثری نزد و در مقابل کودتا ساکت و
منفعل ماند؟

رهبران حزب توده در توجیه سکوت خود، معمولاً مخالفت دکتر مصدق با دخالت آنها برای مقابله با کودتا را مطرح می‌کنند؛ موضوعی که برخی مدافعان دکتر مصدق و بعضی کادرهای بریده از حزب توده، آن را نمی‌پذیرند و نهایتاً رهبران حزب را به ارتکاب “خیانت” متهم می‌کنند.

از نگاه من اما اصل این ایراد و پرسش، جای ایراد و پرسش دارد! من نمی‌دانم استعلام حزب توده از دکتر مصدق برای مقابله با کودتا و پاسخ منفی دکتر مصدق به آنها تا چه اندازه قرین واقعیت است؛ اما اگر چنین اتفاقی به واقع روی داده باشد؛ مصدق با پاسخ منفی خود، تعهد و مسئولیتی تاریخی از خود نشان داده است!

اگر فرض کنیم که دکتر مصدق به درخواست فرضی حزب توده پاسخ مثبت می‌داد و آنگاه سازمان نظامی حزب توده از مخفیگاه خود خارج می‌شد و کودتاگران را در نبردی خیابانی شکست می‌داد؛ پس از آن، چه اتفاقی می‌افتاد؟

پاسخ تقریباً روشن است. حزب توده نیروی مسلط صحنه سیاسی ایران می‌شد و دکتر مصدق عملاً به صورت نخست وزیری تحت کنترل آنها در می‌آمد! قطعاً دکتر مصدق به چنین نقشی تن نمی‌داد و اختلاف عمیق بین آنان، حزب را به سمت تعیین نخست وزیری همسو با سیاست‌های خود هدایت می‌کرد!

مصدق به روایت منشی امور بین‌المللی دفتر مخصوص خانم فرح پهلوی

به نظرم کار حتی به این مسائل هم نمی‌کشید. دو سال پیش از آن تاریخ، جنگ سرد بین غرب و شرق آغاز شده بود و متحدان غربی به رهبری آمریکا و بریتانیا محال بود اجازه تسلط حزب توده به عنوان متحد شوروی را بر ایران بدهند. بنابراین به محض ورود حزب توده به صحنه، آنها حتی به بهای اشغال نظامی ایران، آن را تار و مار می‌کردند.

در این میان استالین هم مرده بود و آثار جنگ قدرت بر سر جانشینی او، هنوز بین رهبران حزب کمونیست شوروی، جریان داشت. بنابراین، خروشچف نیز آمادگی و علاقه‌ای برای دخالت در مسئله خطیری چون ایران را نداشت؛ اما اگرهم می‌داشت؛ بحرانی بسیار خطرناکتر از بحران موشکی کوبا بین دو طرف بروز می‌کرد که قربانی اصلی آن ایران بود.

با این حساب، همه بحث‌های مربوط به مذمت بی تحرکی حزب توده در برابر کودتای 28 مرداد، باطل است! به گمان من، اگر حزب توده یک کار درست در تاریخ خود کرده باشد؛ همان عدم ورودش به صحنه وقایع مربوط به کودتای 28 مرداد است!

(برگرفته از کانال دکتر احمد زیدآبادی)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان