منطق خون در قیام امام حسین علیه السلام با نگاهی بر شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

امام حسین(ع) با خون خـود و شـهدای کربلا، به پیکر بشریت زندگی بخشید. رنگ خون از نظر تاریخی، ثابت ترین رنگ هاست و رنگی که هرگز محو نمی شود، رنگ قرمز است. امام حسین(ع) تعمّدی داشت که تاریخ خویش را با ایـن رنـگ ثابت و زایل نشدنی بنویسد.

منطق خون در قیام امام حسین علیه السلام با نگاهی بر شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

مقدمه

امام حسین(ع) با خون خـود و شـهدای کربلا، به پیکر بشریت زندگی بخشید. رنگ خون از نظر تاریخی، ثابت ترین رنگ هاست و رنگی که هرگز محو نمی شود، رنگ قرمز است. امام حسین(ع) تعمّدی داشت که تاریخ خویش را با ایـن رنـگ ثابت و زایل نشدنی بنویسد.

در کتب تاریخی می خوانیم که بسیاری از پادشاهان و افرادی که می خواستند نامشان در تاریخ ثبت شود، پیام خود را روی سنگ یا فلز می نوشتند؛ اما آنها زیر خروارها خاک مدفون شـدند و اکـنون نـیز که از زیر خاک بیرون آورده مـی شوند، کـسی بـرای آن پیام، اهمیتی قائل نمی شود؛ سخنانی است که روی سنگ نوشته شده، ولی روی دل ها نوشته نشده است. امام حسین(ع) پیام خود را نه روی سـنگی نـوشت و نـه حجّاری کرد؛ آن چه ایشان گفت، در هوای لرزان و در گوش افـراد طـنین انداخت، اما در دل ها ثبت شد، به طوری که از دل ها گرفتنی نیست (مطهری،1377: 17/372).

پیامبر اکرم(ص) در حدیثی این جاودانه بودن نـام و یـاد امـام حسین(ع) در دل ها را این گونه بیان می فرماید:

إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فـِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا؛ (نوری، 1408: 10 /318)

از شهادت حسین آتشی در جان مسلمین برافروخته می شود که تا قیامت خاموشی و سردی نـمی پذیرد.

امـام حسین(ع) در روز عاشورا سه بار صحنه آسمان را با خون خویش و فرزندانش خونین کـرد تـا پیام نهضتش با استواری تمام در تاریخ ثبت شود. یکی از احساسی و عاطفی ترین این صحنه ها، لحظه شهادت طـفل شـیرخواره ایـشان، حضرت علی اصغر( است. جاری شدن خون از زیر سنگ ها و باریدن خون از آسـمان بـعد از شـهادت امام حسین(ع) نیز بر خونین بودن یاد و راه ایشان دلالت دارد. در ادامه به منطق امام حسین(ع) در خـونین نـمودن روز عـاشورا می پردازیم.

منطق خون

مراد از منطق خون در این نوشتار، این است که خونین کردن صـحنه های شـهادت حضرت علی اکبر(ع) و علی اصغر و پاشیدن خون آنها به آسمان توسط امام حسین(ع) و هـمچنین خـود اباعبدلله در هنگام شهادتش، هدفمند و هوشمندانه بوده است. بر اساس همین منطق است که پس از شـهادت امـام حسین(ع) از زیر سنگ ها خون جاری می شود و از آسمان باران خون می بارد.

بررسی واژه «ثـارالله»

از جـمله القـاب امام حسین(ع) که در اغلب زیارت نامه های ایشان وارد شده و به موضوع این مقاله نیز ارتباط دارد، واژه «ثارالله» اسـت. در زیـارت عاشورا چنین می خوانیم:

السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره.

این تعبیر، در زیـارت های دیـگر نـیز، از جمله زیارت مخصوص امام حسین(ع) در اول رجب، نیمه رجب و شعبان، روز عرفه، عید فطر، عید قربان و... آمـده اسـت (مـکی، 1410: 144). امام صادق(ع) در زیارت نامه ابی عبداللّه(ع) می فرماید:

أَنّکَ ثارُ اللّهِ فِی الأرْضِ مِنَ الدَّمِ الَّذِی لَا یـُدْرِکُ ثِرَتَهُ أَحَدٌ مِن أَهْلِ الأرْضِ؛ (ابن قولویه، 1356: 194)

ای سیدالشهدا! تو خون خدا در زمینی؛ همان خونی که هیچ کس جـز خـداوند انتقام آن را نمی تواند بگیرد.

علامه مجلسی در تفسیر این حدیث می گوید:

کسی هستی کـه خـداوند انتقام خونش را از قاتلانش خواهد گرفت. (مجلسی، 1403: ج 98/151)

«ثـار» در لغـت مـعانی متعددی دارد. «ثار» از ریشه «ثأر» و «ثؤرة» به مـعنای انـتقام، خون خواهی و خون آمده است (طریحی، 1375: ج1/237). از این رو به معنای خون و آن هم نه مـطلق خـون، بلکه خونی که قابل قـصاص بـاشد اطلاق مـی شود (راغـب اصـفهانی، 1412: 81). در معنای ثارالله گفته شده است کـه بـه معنای خون خداست (اسماعیلی، 1385: 70).

پرسشی که در این جا مطرح می شود، این است کـه «خـون خدا بودن» یعنی چه؟ مگر خداوند خـونی دارد که کسی خون او باشد؟ در پاسـخ بـاید گفت در ادبیات دینی، کلماتی مـانند یـدالله، وجه الله، عین الله و باب الله بسیار به چشم می خورد. ذات حق منزه است از این که او را متصف بـه صـفات جسمانی کنیم، بلکه این گونه صـفات کـه در مـباحث کلامی به صـفات خـبریه شناخته شده اند، تأویل بـرده مـی شوند و دارای معنای باطنی هستند.

در حدیث «قرب نوافل» از پیامبر(ص) روایت شده است که خداوند فرمود:

بـندۀ مـن به چیزی دوست داشتنی تر از واجبات، نزد مـن اظـهار دوستی نـمی کند و هـمانا او بـا نوافل نیز به سـوی من اظهار دوستی می کند. آن گاه که او را دوست بدارم، گوش او می شوم که با آن می شنود و دیده او مـی شوم کـه با آن می بیند و زبان او می شوم که بـا آن سـخن مـی گوید و دسـت او مـی شوم که با آن ضـربه مـی زند و پای او می شوم که با آن راه می رود. اگر به درگاه من دعا کند، او را دوست خواهم داشت و اگر از من درخـواست کـند، بـه او عطا می کنم. (برقی، 1371: 1/291)

از این روایت، آشکار مـی شود کـه اولیـای خـداوند، «خـلیفه» او بـر روی زمین و مظهر افعال الهی اند. خداوند جسم نیست؛ اما آن چه را که اراده می کند انجام دهد، از طریق دست اولیای خود به ظهور می رساند و کمکی را که می خواهد به سوی بنده ای بـفرستد، با پای اولیای خود می رساند و خونی را که می خواهد از سوی خود برای احیای دین خودش ریخته شود، از طریق شهادت اولیای خودش ظاهر می سازد. از این رو، همان طور که دست امام علی(ع) دست قدرت خـدا و یـدالله است، خون امام حسین(ع) نیز خون خدا و ثارالله است. از این رو، در زیارت عاشورا می خوانیم:

السلام علیک یا ثار الله و ابنَ ثاره و الوِتر المَوتور؛

سلام بر تو ای خون خدا و فرزند خـون او! سـلام بر تو ای یگانۀ دوران.

همان گونه که نقش خون در بدن آدمی نقشی حیاتی است و بود و نبودش، مرگ و زندگی او را رقم می زند، وجود مقدس امام حسین(ع) نـزد خـدا و در دین او چنین نقشی دارند کـه اگـر آن حضرت نبود، اسلام و تشیع نیز باقی نمی ماند.[1]

منطق امام حسین(ع) منطق شهید بود. منطق شهید یعنی منطق کـسی کـه برای جامعه خود پیـامی دارد و ایـن پیام را جز با خون با چیز دیگری نمی خواهد بنویسد (مطهری، بی تا: 17/149). در واقع نهضت امام حسین(ع) یک حماسه بزرگ اسلامی و الهی بود؛ از این رو آن حضرت این نهضت را با رنگ خون در تاریخ ثـبت کـردند. در روز عاشورا چندین بار خون از بدن مبارک امام حسین(ع) جاری شد و این قیام را در طی مراحل گوناگون به رنگ خون، رنگین نمود که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد.

خونین شدن قیام عـاشورا بـا خون امـام حسین(ع)

الف) اصابت تیر به پیشانی و صورت امام(ع) و پاشیدن خون به آسمان

در روایتی اصابت تیر بر پیشانی امـام حسین(ع) این گونه گزارش شده است:

کُلَّما حَمَلَ [الحسین(ع)] بِنَفسِهِ عَلَی الفـُراتِ حـَمَلوا عـَلَیهِ حَتّی أحالوهُ عَنِ الماءِ. ثُمَّ رَمی رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ - یُکَنّی أبَا الحُتوفِ الجُعفِیَّ - فَوَقَعَ السَّهمُ فی جـَبهَتِهِ، فـَنَزَعَ الحسین(ع) السَّهمَ فَرَمی بِهِ، فَسالَتِ الدِّماءُ عَلی وَجهِهِ ولِحیَتِهِ. فَقالَ الحسین(ع): اللّهُمَّ إنـَّکَ تـَری مـا أنَا فیهِ مِن عِبادِکَ هؤُلاءِ العُصاةِ الطُّغاةِ، اللّهُمَّ فَأَحصِهِم عَدَدا، وَاقتُلهُم بَدَدا، ولا تَذَر عَلی وَجـهِ الأرضِ مِنهُم أحَدا، ولا تَغفِر لَهُم أبَدا.(گروهی از نویسندگان، 1378: 4/401)

هرگاه حسین(ع)، به تنهایی بـه سوی فراتْ یورش مـی بُرد، بـه او حمله می کردند تا او را از [رسیدن به] آب، بازبدارند. آن گاه مردی از آنان - که کنیه اش ابوحُتوف جُعْفی بود - تیری انداخت و بر پیشانی حسین(ع) نشست. حسین(ع) تیر را کَند و آن را انداخت. خون بر صورت و محاسنش، سرازیر شد. سـپس گفت: «خدایا! تو می بینی که من از دست این بندگان نافرمان و طغیانگرت، در چه حالی هستم. خدایا! یک یک آنان را به شمار آور و جدا از هم و متفرّق، هلاکشان ساز و هیچ یک از آنان را بر روی زمین، باقی مگذار و هـرگز آنـان را میامرز! »

روایت دوم

مسلم بن رباح مولی علیّ بن أبی طالب(ع): کُنتُ مَعَ الحُسَینِ بنِ علی(ع) یَومَ قُتِلَ، فَرُمِیَ فی وَجهِهِ بِنُشّابَةٍ، فَقالَ لی: یا مُسلِمُ، أدنِ یَدَیکَ مِنَ الدَّمِ، فـَأَدنَیتُهُما، فـَلَمَّا امتَلَأَتا قالَ: اُسکُبهُ فی یَدی، فَسَکَبتُهُ فی یَدِهِ، فَنَفَحَ بِهِما إلَی السَّماءِ، وقالَ: اللّهُمَّ اطلُب بِدَمِ ابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ. قالَ مُسلِمٌ: فَما وَقَعَ مِنهُ إلَی الأَرضِ قَطرَةٌ؛ (محمدی ری شهری، 1388: 7/218؛ ابن عـساکر، بـی تا: 14/223)

مُسلم بن رِباح، غلام آزاد شدۀ علی بن ابی طالب(ع) [می گوید]: روز شهادت حسین بن علی(ع)، با او بودم. تیرهایی به صورتش اصابت کرده بود. به من فرمود: «ای مُسلم! دستت را زیر خون ها بـگیر». گـرفتم. چـون [دست هایم از خون] پُر شدند، فرمود: «آنـها را در دسـتم بـریز». آنها را در دستش ریختم. آنها را به سوی آسمان پاشید و گفت: «خدایا! خون فرزند دختر پیامبرت را بستان». قطره ای از آن خون، بر زمین نریخت.

ب) اصـابت تـیری بـه سینه امام(ع)

در مقاتل آمده است که وقتی امـام حسین(ع) بر اثر نبرد، کم توان شد، ایستاد و به استراحت پرداخت. همان هنگام، سنگی آمد و به پیشانی اش خورد. خون از پیشانی آن حـضرت، سـرازیر شـد. پارچه ای را گرفت تا خون از پیشانی اش پاک کند که تیری با پیـکانِ سه شاخۀ آهنین و مسموم آمد و در ناحیه قلبش نشست. حسین(ع) گفت: «به نام خدا و یاری خدا، و بر دین پیامبر خـدا! ». آنـ گاه، سـرش را به سوی آسمان بالا برد و فرمود: «خدای من! تو می دانی کـه آنـان، مردی را می کشند که جز او، فرزند پیامبری بر روی زمین نیست». سپس تیر را گرفت و آن را از پشت خود بیرون کـشید. خـون مـانند ناودان، از آن سرازیر شد. حسین(ع) دستش را بر زخم نهاد و چون از خون پُر شد، آن را بـه آسـمان پاشـید. قطره ای از آن، باز نگشت.... دوباره دستش را بر زخم نهاد و چون [از خون] پُر شد، به سر و مـحاسنش کـشید و فـرمود: «به خدا سوگند، این گونه خواهم بود تا جدّم محمّد( را با خضاب خون، دیدار کـنم و بـگویم: «ای پیامبر خدا! فلانی و فلانی، مرا کُشتند » (محمدی ری شهری، 1388: 7/221).

ج) اصابت تیری به گلوی امام(ع)

شـیخ مـفید اصابت تیر به گلوی امام حسین(ع) را این گونه نقل می کند:

رَکِبَ [الحسین(ع)] المُسَنّاةَ یُریدُ الفـُراتَ وبـَینَ یَدَیهِ العَبّاسُ أخوهُ، فَاعتَرَضَتهُ خَیلُ ابنِ سَعدٍ، وفیهِم رَجُلٌ مِن بَنی دارِمٍ، فـَقالَ لَهـُم: وَیـلَکُم! حولوا بَینَهُ وبَینَ الفُراتِ ولا تُمَکِّنوهُ مِنَ الماءِ. فَقالَ الحسین(ع): اللّهُمَّ أظمِئهُ! فَغَضِبَ الدّارِمِیُّ ورَماهُ بـِسَهمٍ فـَأَثبَتَهُ فی حَنَکِهِ، فَانتَزَعَ الحسین(ع) السَّهمَ، وبَسَطَ یَدَهُ تَحتَ حَنَکِهِ فَامتَلَأَت راحَتاهُ بـِالدَّمِ، فـَرَمی بـِهِ ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ إنّی أشکو إلَیکَ ما یُفعَلُ بِابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ. ثُمَّ رَجَعَ إلی مَکانِهِ وقـَدِ اشـتَدَّ بـِهِ العَطَشُ؛ (مفید، 1413: 2/109)

حسین(ع) بر سیل بندِ فرات بالا رفت تا خود را به آبـ بـرساند. برادرش عبّاس( پیشِ رویش بود. سواران ابن سعد، راه بر او گرفتند. در میان آنان، مردی از بنی دارِم بود که بـه آن سـواران گفت: وای بر شما! میان او و فرات، مانع شوید و آب را در اختیارش نگذارید. حسین(ع) گفت: «خـدایا! او را تـشنه بگذار». مرد دارِمی خشمگین شد و تیری بـه سـوی امام(ع) انداخت که بر زیر گلویش نشست. حسین(ع) تـیر را بیرون کشید و دستش را زیر گلویش گرفت. کفِ دستانش از خون، پُر شد. آنها را پاشید و سـپس گـفت: «خدایا! از آن چه با پسر دخـتر پیـامبرت می کنند، بـه تـو شـِکوه می برم». سپس به جایگاهش باز گـشت، در حـالی که تشنگی اش شدّت یافته بود.

سید بن طاووس مشابه نقل شیخ مـفید را چـنین بیان می کند:

ثُمَّ رَماهُ [أیِ الإِمـامَ الحسین(ع)] سِنانٌ أیضا بـِسَهمٍ، فـَوَقَعَ السَّهمُ فی نَحرِهِ، فَسَقَطَ علیه السلام وجـَلَسَ قـاعِدا، فَنَزَعَ السَّهمَ مِن نَحرِهِ، وقَرَنَ کَفَّیهِ جَمیعا وکُلَّمَا امتَلَأَتا مِن دِمائِهِ خَضَّبَ بـِها رَأسـَهُ ولِحیَتَهُ، وهُوَ یَقولُ: هکَذا ألقـَی اللّهَ مـُخَضَّبا بِدَمی، مَغصوبا عـَلی حـَقّی؛ (ابن طاووس، 1348: 125)

سپس سِنان نـیز تـیری به سوی امام حسین(ع) انداخت. تیر بر گلویش نشست. امام(ع) [بر زمین] افتاد. سـپس بـه سمت راست نشست و تیر را از گلویش بـیرون کـشید و دو دستش را کـنار هـم گـرفت و هر گاه از خونش پُر مـی شدند، سر و صورتش را با آن خضاب می کرد و می فرمود: «خدا را این گونه، خضاب کرده از خونم و با حقّ غصب شـده ام دیـدار خواهم کرد».

د) اصابت تیری بر دهـان امام(ع) و پاشـیدن خـون بـه آسمان

ابن اثیر - مـورخ اهـل تسنن - اصابت تیر بر دهان مبارک امام حسین(ع) و پاشیدن خون خود را به آسمان این گونه گزارش مـی کند:

اِشـتَدَّ عـَطَشُ الحسین(ع) فَدَنا مِنَ الفُراتِ لِیَشرَبَ، فَرَماهُ حـُصَینُ بـنُ نـُمَیرٍ بـِسَهمٍ فـَوَقَعَ فـی فَمِهِ، فَجَعَلَ یَتَلَقَّی الدَّمَ بِیَدِهِ ورَمی بِهِ إلَی السَّماءِ، ثُمَّ حَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ إنّی أشکو إلَیکَ ما یُصنَعُ بِابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ، اللّهُمَّ أحصِهِم عـَدَدا، وَاقتُلهُم بَدَدا، ولا تُبقِ مِنهُم أحَدا. وقیلَ: الَّذی رَماهُ رَجُلٌ مِن بَنی أبانِ بنِ دارِمٍ؛ (ابن اثیر، بی تا: 2/176)

تشنگی حسین(ع)، شدّت گرفت. نزدیک فرات شد تا آبی بیاشامد. حُصَین بن نُمَیر، تیری بـه سـوی ایشان انداخت که به دهانش اصابت کرد. حسین(ع) خون را با دستش می گرفت و به سوی آسمان پرتاب می کرد. سپس حمد و ثنای الهی را به جای آورد و آن گاه گفت: «بار خدایا! از رفـتاری کـه با پسرِ دختر پیامبرت می کنند، به تو شِکوه می بَرم. بار خدایا! یکایکشان را به شمار آور و یکایکِ آنان را بکُش و هیچ یک از ایشان را باقی مگذار».

نیز گـفته اند: کـسی که به حسین(ع) تیر انـداخت، مـردی از قبیله بنی اَبان بن دارِم بود (محمدی ری شهری، 1388: 7/226). این چنین صحنه عاشورا لحظه به لحظه با خون امام حسین(ع) رنگین شد؛ تا جایی که گزارش شـده اسـت روز عاشورا پس از شهادت امام حسین(ع) زیـر هر سنگی خون جاری شد و آسمان تا مدت ها خونین بود.

جاری شدن خون زیر سنگ ها پس از شهادت امام حسین(ع)

درباره جاری شدن خون از زیر سنگ ها از امام صادق(ع) چنین روایت شده اسـت:

عـبدالملک بن مروان - و به روایتی، هشام بن عبد الملک - به فرماندارش در مدینه نوشت: «محمّد بن علی [باقر] را به سوی من روانه کن».

پدرم روانه شد و مرا نیز با خود برد. رفـتیم تـا به مـَدیَنِ شعیب(ع) رسیدیم. در آن جا دِیری (صومعه ای) بزرگ دیدیم که افرادی با لباس های پشمینه و زِبر، بر درِ آن ایستاده بـودند. پدرم بر من لباس پوشاند و خود نیز لباس زبری پوشید. سپس دسـتم را گـرفت و آمـدیم تا نزد آن افراد نشستیم و با ایشان وارد دیر شدیم. در آن جا پیرمردی سال خورده را دیدیم که ابروهایش روی چشم هایش ریخته بـودند. او بـه ما نگریست و به پدرم گفت: تو از ما (نَصارا) هستی یا از این امّت که مـورد رحمت اند؟

پدرم فـرمود: «نـه! من از این امّتم که مورد رحمت اند».

او گفت: از عالمانِ آن هستی، یا از جاهلان آن؟

پدرم فرمود: «از عالمان آن».

گـفت: از تو مسئله ای می پرسم.

پدرم فرمود: «آن چه می خواهی، بپرس »...

او پرسش های فراوانی پرسید و پدرم به همه آنـها پاسخ داد... سپس رفتیم تـا نـزد عبد الملک رسیدیم... و او گفت: مسئله ای برایم پیش آمده که عالمان پاسخ آن را نمی دانند. به من بگو که هر گاه این امّت، پیشوای واجب الاطاعه خود را بکشند، خداوند چه عبرتی را در آن روز، به ایـشان نشان می دهد؟

پدرم گفت: «هر گاه این گونه شود، سنگی را بلند نمی کنند، مگر آن که زیرش خون تازه خواهند دید ». عبدالملک، سر پدرم را بوسید و گفت: راست گفتی. در روزی که پدرت علی بن ابی طالب کشته شد، پدرم مروان، فـرمان داد سـنگ بزرگی را که بر درِ [خانه] او بود، بردارند و ما در زیر آن، خونی تازه را دیدیم که می جوشید. من نیز خود، حوض آب بزرگی در باغم داشتم که در دو سوی آن، سنگ های سیاه بود. دستور دادم که برداشته شوند و بـه جـایشان، سنگ سفید گذاشته شود. از قضا در همان روز، حسین کشته شده بود. من دیدم که از زیر آن سنگ ها خونی تازه می جوشد. اینک آیا نزد ما می مانی تا با هر آن چه بخواهی، احـترامت کـنیم یا بازمی گردی؟ پدرم فرمود: «به نزد قبر جدّم (پیامبر خدا(ص) بازمی گردم». عبدالملک نیز اجازه بازگشت داد. (محمدی ری شهری، 1388: 7/375)

خون گریستن آسمان پس از شهادت امام حسین(ع)

مرحوم شیخ صدوق و شیخ طوسی دو روایت بـر خـون گـریستن آسمان بعد از شهادت امام حسین(ع) نـقل کـرده اند:

عن الریّان بن شبیب عن الرضا (ع): حَدَّثَنی أبی عَن أبیهِ عَن جَدِّهِ [الباقِرِ](ع) أنَّهُ لَمّا قُتِلَ جَدِّیَ الحسین(ع) أمطَرَتِ السَّماءُ دَمـا وتـُرابَا أحـمَرَ؛ (صدوق، 1378: 1/300)

به نقل از رَیّان بن شَبیب، از امام رضـا(ع): پدرم از پدرش، از پدربـزرگش (امام باقر(ع) نقل کرد که چون جدّم حسین(ع) شهید شد، از آسمان، خون و خاک سرخ بارید.

عن عمّار بن أبـی عـمّار: أمـطَرَتِ السَّماءُ یَومَ قُتِلَ الحسین(ع) دَما عَبیطا؛ (طوسی، 1414: 330)

به نقل از عـمّار بن ابی عمّار: روز شهادت حسین(ع) آسمان خون تازه بارید.

امام حسین(ع) در روز عاشورا دوبار با خون فرزندان خود نـیز صـفحۀ آسـمان را رنگین نمود تا پیام حق را برای ابد به گوش جهانیان بـرساند.

پاشـیدن خون حضرت علی اکبر(ع) به آسمان

علی اکبر(ع) - بزرگ ترین پسر امام حسین(ع) - از نظر صورت و سیرت و سـخن گـفتن، بـه حدّی شبیه پیامبر خدا(ص) بود که هر کس شوق دیدار پیامبر(ص) را داشـت، بـه او مـی نگریست؛ چنان که پدر بزرگوارش طبق نقلی، هنگام رفتن وی به میدان نبرد فرمود:

خداوندا! گواه باش کـه جـوانی بـرای جنگ با آنان می رود که شبیه ترینِ مردم به پیامبرت از جهت صورت و سیرت و سخن گـفتن اسـت و ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبر تو می شدیم، به او نگاه می کردیم. (محمدی ری شهری، 1388: 7/7)

عـلی اکبر(ع) در واقـعه عاشورا، از ارکان سپاه امام(ع) به شمار می رفت. تأکید او بر حق مداری و دفاع از حق تا ایـثار جـان، هنگام شنیدن خبر به شهادت رسیدن خود در مسیر کربلا از پدر بزرگوارش، اذان گفتن برای اقـامه جـماعت بـه امامت حسین(ع) در جریان برخورد سپاه حُر با کاروان امام(ع)، بر عهده گرفتن مسئولیت آب رسانی بـه خـیمه ها در شب عاشورا و همچنین داوطلب شدن ایشان برای شهادت پیش از دیگر بنی هاشم، بـنا بـر نـقل مشهور، از ویژگی های آن فرزند برومند سیّد الشهدا(ع) است.

در زیارت نامه حضرت علی اکبر(ع) می خوانیم:

السَّلامُ عـَلَیکَ یـَابنَ رَسـولِ اللّهِ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ، وَابنَ خَلیفَةِ رَسولِ اللّهِ، وَابنَ بِنتِ رَسولِ اللّهـِ ورَحـمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ مُضاعَفَةً، کُلَّما طَلَعَت شَمسٌ أو غَرَبَت، السَّلامُ عَلَیکَ وعَلی روحِکَ وبَدَنِکَ، بِأَبی أنتَ واُمّی مـِن مـَذبوحٍ ومَقتولٍ مِن غَیرِ جُرمٍ، وبِأَبی أنتَ واُمّی لدَمُکَ المُرتَقی بِهِ إلی حَبیبِ اللّهـِ، وبـِأَبی أنتَ واُمّی مِن مُقَدَّمٍ بَینَ یَدَی أبـیکَ، یـَحتَسِبُکَ ویـَبکی عَلَیکَ، مُحرَقا عَلَیکَ قَلبُهُ، یَرفَعُ دَمَکَ بـِکَفِّهِ إلی أعـنانِ السَّماءِ لا تَرجِعُ مِنهُ قَطرَةٌ؛ (ابن قولویه، 1356: 239؛ محمدی ری شهری، 1388: 11/376)

سلام و رحمت و برکات خدا بر تـو، ای فـرزند پیامبر خدا، و فرزند جانشین پیـامبر خـدا، و فرزند دخـتر پیـامبر خـدا! رحمت و برکات دوچندان خدا، هر گـاه کـه خورشید، طلوع یا غروب می کند بر تو باد! سلام بر تو و بـر جـان و پیکرت! پدر و مادرم، فدای کُشته ای که بـدون هیچ جرمی، ذبح شـد! پدر و مـادرم فدایت باد که خونت تـا آنـ جا که خدا دوست داشت، بالا رفت! و پدر و مادرم فدایت باد که پیشِ روی پدرت، پیکار مـی کردی و او تـو را به حساب خدا می نهاد و مـی گریست و دلش آتـش گـرفته بود. خونت را بـا کـف دستش، به کرانه های آسـمان پاشـید و قطره ای باز نیامد.

این بار نیز ورق های تاریخ و صحنه عاشورا به رنگ سرخ خـون شـبیه ترین فرد به رسول خدا( رنگ آمیزی شـد تـا تاریخ، سـند جـنایت یـزیدیان را ثبت کند.

پاشیدن خـون گلوی حضرت علی اصغر(ع) به آسمان

بر پایه برخی از گزارش ها درباره فرزندان امام حسین(ع)، ایـشان شـش پسر داشت که دو تن از آنان، عـبداللّه و عـلی اصـغر نـام داشـته اند. بنابر گفتۀ ابـن طلحه احـتمالاً این دو فرزند امام(ع) در روز عاشورا شهید شده اند؛ با این تفاوت که یکی شیرخواره و دیگری چند ساله بـوده اسـت. گـزارش هایی که کلمه «رَضیع » (شیرخواره) در آنها به کـار رفـته یـا تـصریح مـی کنند کـه فرزندی از امام(ع) که در روز عاشورا به دنیا آمده بود، روی دست پدر، تیر خورد و شهید شد، به شهادتِ یکی از این فرزندان اشاره دارد. به نظر می رسد از یک سو، تشابه شماری از گزارش های مـربوط به شهادت این دو کودک و از سوی دیگر، اختلاف شماری دیگر از آنها وهمچنین، اختلاف در نام مادر فرزند خردسال امام(ع) که شهید شده، حاکی از بی دقّتی گزارشگران در گزارش شهادت این دو کودک و عدم تـفکیک آنـها از یکدیگر است (محمدی ری شهری، 1388: 11/376).

در زیارت ناحیه مقدّسه آمده است:

السَّلامُ عَلی عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ، المُتَشَحِّطِ دَما، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حـِجرِ أبـیهِ، لَعَنَ اللّهُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ؛ (ابن مشهدی، 1419: 488)

سلام بر عبد اللّه بن الحسین، کودک شیرخوارۀ تیرخوردۀ ضربت خوردۀ به خون تـیپده کـه خونش به آسمان پرتاب شـد و در دامـان پدرش با تیر، سر بُریده شد! خدا لعنت کند حَرملة بن کاهِل اسدی و همراهانش را که به او تیر زدند!

همچنین در زیارت ناحیه دوم آمده است:

السَّلَامُ عـَلَی عـَلِیٍّ الْکَبِیرِ، السَّلَامُ عَلَی الرَّضـِیعِ الصـَّغِیر؛ (همو: 498)

سلام بر علیِ بزرگ! سلام بر شیرخوارۀ کوچک!

در یکی از زیارت های روز عاشورا نام علی اصغر آمده است:

صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَی آبَائِکَ وَ أَوْلَادِکَ وَ الْمَلَائِکَةِ الْمُقِیمِینَ فِی حَرَمِکَ صَلَّی اللَّهُ عـَلَیْکَ وَ عـَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ وَ عَلَی الشُّهَدَاءِ الَّذِینَ اسْتُشْهِدُوا مَعَکَ وَ بَیْنَ یَدَیْکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهِمْ وَ عَلَی وَلَدِکَ عَلِیٍ الْأَصْغَرِ الَّذِی فُجِعْتَ بِهِ؛ (ابن طاووس، 1409: 2/572)

بنابراین اختلاف منابع در یکی بودن یا دونفر بودن علی اصـغر و عـبدالله رضیع وجـود دارد؛ اما آن چه مسلم است شهادت این طفل در روز عاشوراست که در نحوه شهادت او نیز نقل های مختلفی بیان شده اسـت.

در یکی از نقل ها می خوانیم:

لَمّا رَأَی الحسین(ع) مَصارِعَ فِتیانِهِ وأحِبَّتِهِ، عَزَمَ عَلی لِقـاءِ القـَومِ بـِمُهجَتِهِ، ونادی: هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ؟ هَل مِن مُوَحِّدٍ یَخافُ اللّهَ فینا؟ هَل مِن مُغیثٍ یـَرجُو اللّهـَ بِإِغاثَتِنا؟ هَل مِن مُعینٍ یَرجو ما عِندَ اللّهِ فی إعانَتِنا؟ فَارتَفَعَت أصواتُ النِّساءِ بِالعَویلِ، فـَتَقَدَّمَ إلی بـابِ الخـَیمَةِ، وقالَ لِزَینَبَ: ناوِلینی وَلَدِیَ الصَّغیرَ حَتّی اُوَدِّعَهُ، فَأَخَذَهُ وأومَأَ إلَیهِ لِیُقَبِّلَهُ، فَرَماهُ حَرمَلَةُ بنُ الکـاهِلِ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی نَحرِهِ فَذَبَحَهُ. فَقالَ لِزَینَبَ: خُذیهِ، ثُمَّ تَلَقَّی الدَّمَ بِکَفَّیهِ حـَتَّی امتَلَأَتا، ورَمی بِالدَّمِ نـَحوَ السـَّماءِ وقالَ: هَوَّنَ عَلَیَّ ما نَزَلَ بی أنَّهُ بِعَینِ اللّه. قالَ الباقِرُ(ع): فَلَم یَسقُط مِن ذلِکَ الدَّمِ قَطرَةٌ إلَی الأَرضِ؛ (همو، 1348: 117)

هنگامی که حسین(ع) شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت که خود به مـیدان برود و ندا داد: «آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر خدا(ص) دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که درباره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به خاطر خدا به داد ما برسد؟ آیا یاری دهنده ای هست کـه بـه خاطر خدا ما را یاری دهد؟». پس صدای زنان، به ناله برخاست. امام(ع) به جلوی درِ خیمه آمد و به زینب(ع) فرمود: «کودک خُردسالم را به من بده تا با او خداحافظی کنم». او را گرفت و می خواست او را ببوسد کـه حـَرمَلة بن کاهِل، تیری به سوی او انداخت که در گلویش نشست و او را ذبح کرد. امام(ع) به زینب(ع) فرمود: «او را بگیر!». سپس کف دستانش را زیر خون [گلوی او] گرفت تا پُر شدند. خون را به سوی آسـمان پاشـید و فرمود: «آن چه بر من وارد می شود، برایم آسان است؛ چون بر خدا پوشیده نیست و در پیش دید اوست». امام باقر(ع) [در باره آن خون] فرموده است: «از آن خون، یک قطره هم به زمین بـاز نـگشت». (مـحمدی ری شهری، 1388: 7/37)

در نقلی دیگر آمده اسـت:

لَمـّا رَآهـُمُ الحسین(ع) مُصِرّینَ عَلی قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلی رَأسِهِ، ونادی: بَینی وبَینَکُم کِتابُ اللّه، وجَدّی مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه(ص)، یا قَومِ! بـِمَ تـَستَحِلّونَ دَمی؟!... فـَالتَفَتَ الحسین(ع) فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبکی عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عـَلی یـَدِهِ، وقالَ: یا قَومِ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحسین(ع) یَبکی ویَقولُ: اللّهُمَّ احکُم بـَینَنا وبـَینَ قـَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِیَ مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ؛ فـَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّةِ؛ (همو:43)

وقتی حسین(ع) دید که آنها بر کُشتن او پافشاری می کنند، قرآنی را گرفت و آن را باز کـرد و بـر سـرش نهاد و ندا داد: «کتاب خدا و نیز جدّم محمّد، فرستاده خدا، میان مـن و شـما [داوری کند]. ای مردم! برای چه خونم را حلال می شمرید؟!...». همچنین حسین(ع) به سوی یکی از کودکانش - که از تشنگی می گریست - رفـت؛ او را بـر سـرِ دست گرفت و گفت: «ای قوم! اگر بر من رحم نمی کنید، بر ایـن کـودک، رحـم کنید ». در این حال، مردی از آنان، تیری به سوی او انداخت و ذبحش کرد. حسین(ع) می گریست و مـی گفت: «خـدایا! مـیان ما و گروهی که ما را دعوت کردند تا ما را یاری دهند، امّا ما را کُشتند، داوری کـن». در ایـن هنگام از آسمان ندایی رسید: «او را وا گذار - ای حسین - که او را در بهشت، شیر می دهند».

نقل شده اسـت امـام حسین(ع) پس از شهادت طفل شیرخوار این چنین دعا کرد:

مقاتل الطالبیّین عن مورع بن سوید بـن قـیس: حَدَّثَنا مَن شَهِدَ الحسین(ع) قالَ: کانَ مَعَهُ ابنُهُ الصَّغیرُ فَجاءَ سَهمٌ فَوَقَعَ فـی نـَحرِهِ. قـالَ: فَجَعَلَ الحسین(ع) یَأخُذُ الدَّمَ مِن نَحرِهِ ولَبَّتِهِ فَیَرمی بِهِ إلَی السَّماءِ فَما یَرجِعُ مِنهُ شَیءٌ، ویـَقولُ: اللّهـُمَّ لا یَکونُ أهوَنَ عَلَیکَ مِن فَصیلٍ؛ (مجلسی، 1403: 45/47)

در مقاتل الطالبیّین از مُوَرِّع بن سُوَید بـن قـیس نـقل شده است: یکی از حاضران در کنار حسین(ع) برایمان گفت: همراه حسین(ع) پسر خردسالش (علی اصغر) هـم بـود کـه تیری آمد و در گلویش نشست. حسین(ع) خون را از گلوی او و گودی زیر گلویش می گرفت و بـه سـوی آسمان می پاشید و از آن، چیزی [به زمین] بازنمی گشت. حسین(ع) می گفت: «خدایا! نزد تو از بچّه شتر [صالح(ع)] کمتر نـباشد ».

امام(ع) در حقیقت با این دعا درخواست می کند که خداوند انتقام خون این طـفل شـیرخوار را از قاتلان آن بگیرد و آنها را به عذاب سختی دچـار نـماید؛ زیـرا آن گونه که در تفاسیر آمده است، ناقه صـالح بـه صورت یک معجزه و باعث روشنگری و هدایت مردم بوده است؛ اما عده ای این امـر را بـرنتافتند و سرانجام این ناقه را کشتند و خـداوند آنـان را به عـذابی سـخت مـبتلا کرد. امام حسین(ع) نیز با ایـن درخـواست از خداوند که این طفل شیرخوار - که بی گناه به دست این نااهلان کـشته شـده است - از ناقه صالح کمتر نباشد، در واقـع درخواست عذاب این افـراد را از خـداوند دارند که این خود سـندی دیـگر از مظلومیت امام و شهدای کربلاست.

الف) اسرار شهادت طفل شیرخوار کربلا (ع)

دربارۀ این که چرا امـام حسین(ع) کودک شیرخوار خود را مقابل دشـمن آورد، دلایـلی گـوناگون ذکر شده اسـت؛ امـا موارد زیر را به عـنوان گـوشه ای از اسرار آن می توان برشمرد:

1. اتمام حجت برای مردم و دشمن که اگر حق با مـا نـبود، کودک شیرخوار خود را سپر تیر جـفا نـمی کردیم.

2. وقتی امام(ع) طـفل را گـرفت و بوسید و او را روی دست های خـود به میدان آورد و در مقابل دشمن ایستاد، اندوه ملائکه مقربین و ارواح انبیای مرسلین و اوصیای صدیقین افزون شد.

3. بـا شـهادت علی اصغر(ع) عشق و محبت امام حسین(ع) در دریـای خـشوع و خـضوع و بـندگی حق تعالی غـوطه ور شـد و بر طلب رضای محبوب، فرزند شیرخوارش حضرت علی اصغر(ع) به شهادت رسید.

4. آن چه امام حسین(ع) در مـهمانی رحـمانی نـثار نمود، خون های طاهره است؛ این خون نـیز از آن جـمله بـود.

5. شـهادت عـلی اصـغر(ع) یکی از ابواب رحمت الهی برای شیعیانِ امیرالمؤمنین (ع) است؛ زیرا عنایت الهی چنین اقتضا نمود که برای سیدالشهدا(ع) مصائبی پیش آید که دل ها را با تمام دواعی و کشش های مـختلف خود، محزون و چشم ها را گریان کند. بی گمان شهادت این طفل، دل ها را محزون و چشم ها را گریان می کند؛ هرچند که قساوت گرفته باشد (صدری، 1389: 120 - 121).

ب) اسرار فرستادن خون مقدس طفل به آسمان

1. کشتن آن شـیرخوار، بـزرگ ترین سند مظلومیت حضرت است و خون فرزندش را به آسمان فرستاد تا باقی بماند و در فردای قیامت، شکایت از این مردم را نزد جدش رسول خدا(ص) ببرد.

2. شاید سرّش این باشد که اهل آسـمان، مـراتب عبودیت حسینی را ببینند و همت عالیه او معلوم شود که طفل شیرخوار خود را در راه حق فدای دین جدش رسول خدا(ص) نمود.

3. سرّش این است که آسـمان را مـشرف کرد و آن را گنجینۀ خون این طـفل شـیرخوار قرار داد (همو: 122).

ج) چرایی باز نگشتن خون ها از آسمان

1. مصیبت شیرخوار کربلا، بزرگ ترین مصائب بود؛ زیرا شهدای دیگر با تیغ زبان و شمشیر خون چکان با دشمنان مـی جنگیدند؛ امـا این کودک نه زبـان بـیان و نه شمشیر خون چکان داشت. پس اگر آن خون به زمین می ریخت، مایه نزول عذاب بر اهل زمین می شد.

2. برخی گمان کرده اند علت بازنگشتن خون علی اصغر(ع) این بوده که اگر قـطره ای از آنـ خون به زمین می ریخت، بلا نازل می شد، ولی این چنین نیست؛ زیرا افضل از خون گلوی علی اصغر(ع) خون گلوی اطهر خود حسین(ع) بود که بر روی زمین ریخت و خداوند به سبب امتحان مـهلت داده اسـت.[2] از این رو، خون گلوی علی اصغر، خون علی اکبر و خون قـلب حسین(ع) که حضرت به جانب آسمان افشاند و به سوی زمین بـازنگشت و مـلائکه آسـمان آنها را در ظروف بهشتی، به عنوان هدیه به سوی جنت بردند؛ چنان که در زیارت ایشان آمده است:

أَشْهَدُ أَنَّ دَمـَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْش. (کلینی، 1407: 4/576)

3. زیرا قطره ای واحد از این خـون بـه مـنزله هزاران شاهد صدق در دعوی حضرت بود و مانند این هدیۀ حسینیه که از فرط محبت به درگـاه الهی عرضه می شود، تنها از ذخایر گنج های عرش و کرسی است و اگر خداوند یکی از حـملۀ عرش و سکان کرسی را ذرهـ ای از ایـن خون عطا نماید، نعمتی است که فوق آن نعمتی تصور نمی شود (صدری، 1389: 123).

درحقیقت رفتن این خون های پاک به سوی آسمان، از باب کلمات طیب و عملی صالح هستند که بالا می روند و به فرد عزت مـی بخشند.[3] خون پاک امام حسین(ع) و فرزندانش که به آسمان پاشیده شد و به زمین بازنگشت، مصداق همین کلمۀ طـیّب و عـمل صالح است که مایه عزت شد و دین اسلام را زنده نگه داشت.

نتیجه گیری

منطق امام حسین(ع) منطق شهید بود. منطق شهید یعنی منطق کسی که برای جامعۀ خویش پیامی دارد و این پیـام را جـز با خون با چیز دیگری نمی نویسد. امام با خونین کردن لحظه به لحظۀ صفحات عاشورا، پیام خود را با استواری هرچه تمام در تاریخ ثبت کرد. ایشان در روز عاشورا از راه های مختلف، ایـن مـنطق را به جهانیان منتقل کرد که قیام ایشان، برای حفاظت از اسلام است که حتی در این راه خون طفل شیرخوار خود را فدا می کند و آن را به عنوان ودیعه ای به آسمان می سپارد که این عـمل صـالح، مـایه عزت اسلام و زنده نگه داشـتن دیـن اسـلام شد.

منابع

- اسماعیلی وردنجانی، مرتضی (1385ش)، حماسه عشق، چهارمحال و بختیاری، آصف، چاپ اول.

- ابن اثیر، علی بن محمد (بی تا)، الکامل فی التاریخ، بی جا، مـوقع الوراق.

- ابـن طاووس، عـلی بن موسی (1409ق)، إقبال الأعمال، تهران، دار الکتب الإسـلامیه، چـاپ دوم.

- ابن طاووس، علی بن موسی (1348 ش)، اللهوف علی قتلی الطفوف، تهران، جهان، چاپ اول.

- ابن عساکر، ابی قاسم (بی تا)، تاریخ دمشق، بی جا، دارالفـکر.

- ابـن قولویه، جـعفر بن محمد (1356ش)، کامل الزیارات، نجف، دارالمرتضویة، چاپ اول.

- برقی، احمد بـن محمد بن خالد (1371ق)، المحاسن، قم، دارالکتب الإسلامیة،چاپ دوم.

- «خون بهای خدا»، https://hawzah.net

- راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق)، مـفردات ألفـاظ القـرآن، بیروت، دارالقلم، چاپ اول.

- شامی، یوسف بن حاتم (1420ق)، الدر النظیم فی مناقب الأئمـة اللهـامیم، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول.

- صدری محمد (1389ش)، قنداقه سرخ، قم، دلیل ما، چاپ اول.

- صدوق، محمد بن عـلی (1376 ش)، الامـالی، تـهران، کتابچی، چاپ ششم.

- صدوق، محمدبن علی، (1378ق)، عیون الاخبارالرضا (ع)، تهران، جهان، چاپ اول.

- طـریحی، فـخرالدین (1375ش)، مـجمع البحرین، تهران، مرتضوی، چاپ سوم.

- طوسی، محمد بن حسن (1414ق)، الأمالی، قم، دارالثقافة، چاپ اول.

- کـلینی، مـحمد بـن یعقوب بن اسحاق (1407ق)، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم.

- گروهی از نویسندگان (1378ش)، موسوعة الامـام الحـسین، تهران، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی.

- مجلسی، محمدباقر (1403ق)، بحار الأنوار الجامعة لدرر الاخبار الائمـة الاطـهار، بـیروت، دارإحیاء التراث العربی، چاپ دوم.

- محمدی ری شهری، محمد (1388ش)، دانش نامه امام حسین(ع) بر پایه قـرآن، حـدیث و تاریخ، قم، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول.

- مشهدی، محمد بن جعفر (1419ق)، المزار الکـبیر، قـم، دفـتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول.

- مطهری، مرتضی (1377 ش)، مجموعه آثار، تهران، صـدرا، چـاپ دوم.

- مفید، محمد بن محمد (1413ق)، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کـنگره شـیخ مـفید، چاپ اول.

- مکی، محمد (1410ق)، المزار، قم، مدرسه امام مهدی (ع)، چاپ اول.

- نوری، حسین بن محمدتقی (1408ق)، مستدرک الوسـائل و مـستنبط المـسائل، قم، مؤسسة آل البیت ( ع)، چاپ اول.

پی نوشت ها

[1] اقتباس مختصری‌ از مقاله خون بهای خدا

[2] (إِنَّما نـُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهین(‏ (آل عمران:178).

[3] (مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه‏) (فاطر: 10)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان