وَ مِنْ عَهْدٍ لَهُ (عَلَیهِ السَّلامُ)
عهدنامه مکتوب آن حضرت (که درود بر او باد)
کَتَبَهُ لِلأَشْتَرِ النَّخَعِی رَحِمَهُ اللّهُ لَمّا وَلّاهُ عَلی مِصْرَ وَ اَعْمالِها،
برای مالک اشتر نَخَعی رحمه اللّه زمانی که او را به امارت مصر و مناطق تابعه آن انتخاب نمود
حینَ اضْطَرَبَ اَمْرُ اَمیرِها مُحَمَّدِ بْنِ اَبی بَکر وَ هُوَ اَطْوَلُ عَهْدٍ کَتَبَهُ وَ اَجْمَعُهُ لِلْمَحَاسِنِ.
و این برنامه به وقتی بود که کار حاکم مصر محمد بن ابوبکر در آشفتگی قرار داشت. این عهدنامه طولانی ترین عهدنامه و از جهت دربرداشتن خوبی ها جامع ترین آنها است.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشایشگر مهربان
هَذا ما اَمَرَ بِهِ عَبْدُاللّهِ عَلِیٌّ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ، مالِکَ بْنَ الْحارِثِ الأَشْتَرَ فِی عَهْدِهِ اِلَیهِ حِینَ وَلّاهُ مِصْرَ،
این فرمانی است که بنده خدا امیرالمؤمنین در پیمانش به مالک بن حارث اشتر زمانی که او را به فرمانروایی مصر برگزید،
جِبایَةَ خَراجِهَا، وَ جِهادَ عَدُوِّها، وَ اسْتِصْلاحَ اَهْلِها، وَ عِمارَةَ بِلادِها.
دستور داد تا مالیات های آن را جمع کند و با دشمنش جهاد نماید و به اصلاح اهلش برخیزد و شهرهایش را آباد سازد.
اَمَرَهُ بِتَقْوَی اللّهِ، وَ ایثارِ طاعَتِهِ، وَ اتِّباعِ ما اَمَرَ بِهِ فِی کِتابِهِ: مِنْ فَرائِضِهِ وَ سُنَنِهِ
او را فرمان می دهد به تقوای الهی، و مقدم داشتن طاعت خدا، و پیروی آنچه را که خداوند در کتابش از واجبات و سنّت های خود امر فرموده،
الَّتی لا یَسْعَدُ اَحَدٌ اِلّا بِاتِّباعِها، وَ لا یَشْقی اِلّا مَعَ جُحُودِها وَ اِضاعَتِها؛
که کسی جز به پیروی آنها خوشبخت نمی شود، و جز به انکار و ضایع نمودن آنها بدبخت نمی گردد؛
وَ اَنْ یَنْصُرَ اللّهَ سُبْحانَهُ بِقَلْبِهِ وَ یدِهِ وَ لِسانِهِ،
و دیگر آنکه خداوند سبحان را به قلب و دست و زبانش یاری کند،
فَاِنَّهُ -جَلَّ اسْمُهُ- قَدْ تَکَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اِعْزازِ مَنْ اَعَزَّهُ.
زیرا خداوند یاریِ یاری کننده خود، و عزّت آن کس را که او را عزیز بدارد، ضامن شده است.
وَ اَمَرَهُ اَنْ یکسِرَ نَفْسَهُ عِنْدَ الشَّهَواتِ، وَ یَزَعَها عِنْدَ الْجَمَحاتِ، فَاِنَّ النَّفْسَ اَمّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلّا ما رَحِمَ اللّهُ.
او را دستور می دهد که نفس را به وقت خواسته های نابجا در هم شکند و آن را به هنگام سرکشی ها بازدارد که نفس، امرکننده به بدی است مگر خداوند رحم نماید.
ثُمَّ اعْلَمْ یا مالِکَ، اَنّی قَدْ وَجَّهْتُکَ اِلی بِلاد قَدْ جَرَتْ عَلَیها دُوَلٌ قَبْلَکَ مِنْ عَدْل وَ جَوْر،
ای مالک، آگاه باش که تو را به شهرهایی روانه کردم که پیش از تو فرمانروایانی در آن به عدالت و ستم حکومت کردند،
وَ اَنَّ النّاسَ ینْظُرُونَ مِنْ اُمُورِکَ فِی مِثْلِ ما کنْتَ تَنْظُرُ فِیهِ مِنْ اُمُورِ الْوُلاةِ قَبْلَکَ،
و مردم به وضع تو به همان صورت می نگرند که تو به حاکمان پیش از خود می نگریسته ای،
وَ یقُولُونَ فِیکَ ما کنْتَ تَقُولُ فِیهِمْ؛
و همان را در حق تو می گویند که تو درباره حاکمان گذشته مصر می گفته ای؛
وَ اِنَّما یُسْتَدَلُّ عَلَی الصَّالِحِینَ بِما یُجْرِی اللّهُ لَهُمْ عَلی اَلْسُنِ عِبادِهِ.
شایستگان را به ذکر خیری که خداوند بر زبان بندگانش جاری می کند، می توان شناخت.
فَلْیکنْ اَحَبُّ الذَّخائِرِ اِلَیکَ ذَخِیرَةَ الْعَمَلِ الصّالِحِ.
پس باید محبوبترین اندوخته ها در نزد تو عمل صالح باشد.
فَامْلِک هَواکَ، وَ شُحَّ بِنَفْسِکَ عَمّا لَا یحِلُّ لَکَ،
بنابراین، بر هوایت مسلط باش و نسبت به خود از آنچه بر تو حلال نیست بخل بورز
فَاِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الإنْصافُ مِنْها فِیما اَحَبَّتْ اَوْ کَرِهَتْ.
زیرا بخل به خود، انصاف دادن از خود است در رابطه با آنچه محبوب یا منفور انسان است.
وَ اَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ، وَ اللُّطْفَ بِهِمْ،
مهربانی و محبت و لطف به رعیت را شعار قلب خود قرار ده
وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیهِمْ سَبُعاً ضارِیاً تَغْتَنِمُ اَکلَهُمْ،
و بر رعیت همچون حیوان درنده مباش که خوردن آنان را غنیمت دانی،
فَاِنَّهُمْ صِنْفانِ: اِمَّا اَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ، وَ اِمّا نَظیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ،
که رعیت بر دو گروهند: یا برادر دینی تواَند، یا انسانهایی مانند تو،
یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ،
که خطاهایی از آنان سر می زند و علل (گناهی) بر آنان عارض می شود
وَ یُؤْتی عَلی اَیدیهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ.
و گناهانی از آنان به عمد یا اشتباه بروز می کند.
فَاَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلَ الَّذی تُحِبُّ اَنْ یُعْطِیَکَ اللّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ،
پس همان گونه که علاقه داری خداوند بخشش و چشم پوشی را به تو عنایت نماید، رعیت را مورد عفو و چشم پوشی قرار بده،
فَاِنَّکَ فَوْقَهُمْ، وَ والِی الأَمْرِ عَلَیکَ فَوْقَکَ، وَ اللّهُ فَوْقَ مَنْ وَلّاکَ،
چرا که تو از نظر قدرت برتر از آنانی و آن که بر تو ولایت دارد، بالاتر از تو می باشد و خداوند برتر از آن کسی که تو را والی مصر نموده،
وَ قَدِ اسْتَکفاکَ اَمْرَهُمْ، وَ ابْتَلاکَ بِهِمْ.
خداوند کفایت امور رعیّت را از تو خواسته، و به خاطر آنان تو را در عرصه آزمایش قرار داده است.
وَ لا تَنْصِبَنَّ نَفْسَکَ لِحَرْبِ اللّهِ، فَاِنَّهُ لا یَدَ لَکَ بِنِقْمَتِهِ، وَ لا غِنَی بِکَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ.
و خود را در موقف جنگِ با خدا قرار مده، که تو را تحمّل کیفر او نیست و از عفو و رحمتش بی نیاز نمی باشی.
وَ لا تَنْدَمَنَّ عَلی عَفْوٍ، وَ لا تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ،
از گذشتی که از مردم کرده ای، پشیمان مشو و برکیفری که داده ای، شاد مباش
وَ لا تُسْرِعَنَّ اِلی بادِرَة وَجَدْتَ مِنْها مَنْدُوحَةً،
و به خشمی که راه بیرون رفتن از آن وجود دارد، شتاب مکن
وَ لا تَقُولَنَّ اِنّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَاُطاعُ،
و فریاد مزن که: من بر شما گمارده شده ام؛ فرمان می دهم، باید اطاعت شوم؛
فَاِنَّ ذلِکَ اِدْغالٌ فِی الْقَلْبِ، وَ مَنْهَکَةٌ لِلدّینِ، وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیرِ.
که این وضع، موجب فساد دل و کاهش و ضعف دین و باعث نزدیک شدن زوال قدرت است.
وَ اِذا اَحْدَثَ لَکَ ما اَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطانِکَ اُبَّهَةً اَوْ مَخیلَةً، فَانْظُرْ اِلی عِظَمِ مُلْکَ اللّهِ فَوْقَکَ،
هرگاه حکومت برای تو خودبزرگ بینی و کبر به وجود آورد، به بزرگی سلطنت خداوند که فوق توست
وَ قُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلی ما لا تَقْدِرُ عَلَیهِ مِنْ نَفْسِکَ،
و قدرتی که بر تو دارد و تو را بر خودت آن قدرت و توانایی نیست نظر کن،
فَاِنَّ ذلِکَ یُطامِنُ اِلَیکَ مِنْ طِماحِکَ، وَ یَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَ،
که این نظر، کبر و غرورت را می نشاند و تندی و شدت را از تو باز می دارد
وَ یفِیءُ اِلَیکَ بِما عَزَبَ عَنْکَ مِنْ عَقْلِکَ.
و عقلِ از دست رفته را به تو باز می گرداند.
اِیّاکَ وَ مُساماةَ اللّهِ فِی عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِی جَبَرُوتِهِ،
از برابر داشتن خود با عظمت حق و از تشبّه خود با جبروت خداوند بر حذر باش،
فَاِنَّ اللّهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبّار، وَ یُهِینُ کُلَّ مُخْتال.
که حضرت او هر گردنکشی را خوار و هر متکبری را بی ارزش و پست می کند.
اَنْصِفِ اللّهَ وَ اَنْصِفِ النّاسَ مِنْ نَفْسِکَ، وَ مِنْ خاصَّةِ اَهْلِکَ، وَ مَنْ لَکَ فِیهِ هَوًی مِنْ رَعِیّتِکَ،
خدا و مردم را از جانب خود و خواص از خاندانت و کسانی از رعیتت که به او علاقه داری انصاف ده،
فَاِنَّکَ اِلّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ، وَ مَنْ ظَلَمَ عِبادَ اللّهِ کَانَ اللّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبادِهِ،
که اگر انصاف ندهی، ستم کرده ای و هر که به بندگان خدا ستم کند، خداوند به جای بندگان ستمدیده خصم او می باشد
وَ مَنْ خاصَمَهُ اللّهُ اَدْحَضَ حُجَّتَهُ، وَ کَانَ لِلّهِ حَرْباً حَتّی یَنْزِعَ وَ یَتُوبَ.
و هرکه خداوند خصم او باشد، عذرش را باطل کند و شخص ستمکار محارب با خداست، تا وقتی که از ستم دست بردارد و توبه کند.
وَ لَیسَ شَیءٌ اَدْعی اِلی تَغْییرِ نِعْمَةِ اللّهِ وَ تَعْجیلِ نِقْمَتِهِ مِنْ اِقامَةٍ عَلی ظُلْمٍ،
و چیزی در تغییر نعمت خدا و سرعت دادن به عقوبت او قوی تر از ستمکاری نیست،
فَاِنَّ اللّهَ یَسْمَعُ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدینَ، وَ هُوَ لِلظّالِمینَ بِالْمِرْصادِ.
که خداوند شنوای دعای ستمدیدگان، و در کَمین ستمکَاران است.
وَ لْیکُنْ اَحَبُّ الاُمُورِ اِلَیکَ اَوْسَطَها فِی الْحَقِّ، وَ اَعَمَّها فِی الْعَدْلِ، وَ اَجْمَعَها لِرِضَی الرَّعِیةِ،
باید محبوبترین امور نزد تو میانه ترینش در حق و همگانی ترینش در عدالت و جامع ترینش در خشنودی رعیت باشد،
فَاِنَّ سُخْطَ الْعامَّةِ یجْحِفُ بِرِضَی الْخاصَّةِ، وَ اِنَّ سُخْطَ الْخاصَّةِ یغْتَفَرُ مَعَ رِضَی الْعامَّةِ.
چرا که خشم عموم، خشنودی خواص را بی نتیجه می کند و خشم خواص در برابر خشنودی عموم، بی اثر است.
وَ لَیسَ اَحَدٌ مِنَ الرَّعِیّةِ اَثْقَلَ عَلَی الْوالِی مَؤُونَةً فِی الرَّخاءِ، وَ اَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِی الْبَلاءِ،
و به وقت آسانی و رفاه احدی از رعیّت بر والی، پرخرج تر و زمان مشکلات، کم یاری تر
وَ اَکرَهَ لِلاِنْصافِ، وَ اَسْاَلَ بِالاِلْحافِ، وَ اَقَلَّ شُکراً عِنْدَ الاِعْطاءِ، وَ اَبْطَاَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ،
و هنگام انصاف، ناخشنودتر و در خواهش و خواسته، با اصرارتر و زمان بخشش کم سپاس تر، و وقت منعِ از عطا دیرعذرپذیرتر،
وَ اَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمّاتِ الدَّهْرِ مِنْ اَهْلِ الخاصَّةِ.
و در حوادث روزگار، بی صبرتر از خواص نیست.
وَ اِنَّما عِمادُ الدّینِ، وَ جِماعُ الْمُسْلِمینَ، وَ الْعُدَّةُ لِلاَعْداءِ الْعامَّةُ مِنَ الاُمَّةِ،
همانا ستون دین و جمعیّت مسلمانان و مهیاشدگان برای جنگ با دشمن، تودۀ مردمند.
فَلْیکُنْ صَغْوُکَ لَهُمْ، وَ مَیلُکَ مَعَهُمْ.
پس باید توجه و میل تو به آنان باشد.
وَ لْیکُنْ اَبْعَدُ رَعِیتِکَ مِنْکَ، وَ اَشْنَؤُهُمْ عِنْدَکَ اَطْلَبَهُمْ لِمَعائِبِ النّاسِ،
باید دورترین رعیّت تو از حریمِ تو و در شدّت کینۀ تو نسبت به او، کسی باشد که در حق مردم عیبجوتر است
فَاِنَّ فِی النّاسِ عُیوباً الْوالی اَحَقُّ مَنْ سَتَرَها،
زیرا در مردم عیوبی هست که والی در پوشاندن آن عیوب از همه کس سزاوارتر است.
فَلا تَکشِفَنَّ عَمّا غابَ عَنْکَ مِنْها، فَاِنَّما عَلَیکَ تَطْهیرُ ما ظَهَرَ لَکَ،
پس در رابطه با عیوبی که از مردم بر تو پنهان است، کنجکاوی مکن چرا که فقط در آنچه از عیوب مردم نزد تو معلوم است وظیفه اصلاح داری
وَ اللّهُ یحْکُمُ عَلی ما غابَ عَنْکَ.
و نسبت به آنچه از عیوب رعیّت بر تو پنهان است، خداوند داوری می کند.
فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ، یَسْتُرِ اللّهُ مِنْکَ ما تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِیتِکَ.
پس تا می توانی عیوب مردم را بپوشان، تا خداوند عیوب تو را که علاقه داری از مردم پوشیده بماند، پرده پوشی کند.
اَطْلِقْ عَنِ النّاسِ عُقْدَةَ کُلِّ حِقْد، وَ اقْطَعْ عَنْکَ سَبَبَ کُلِّ وِتْر، وَ تَغابَ عَنْ کُلِّ ما لا یصِحُّ لَکَ،
گره هر کینه ای که از مردم به دل داری بگشای و رشته هر انتقامی را قطع کن و در هر چه از دیگران برایت ثابت نشده خود را به غفلت زن.
وَ لا تَعْجَلَنَّ اِلی تَصْدیقِ ساعٍ، فَاِنَّ السّاعِی غاشٌّ وَ اِنْ تَشَبَّهَ بِالنّاصِحینَ.
در باور کردن گفتار سخن چینان شتاب مکن، زیرا سخنچین خائن است گرچه خود را شبیه خیرخواهان نشان دهد.
مشاوران
وَ لا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخیلاً یعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ، وَ یعِدُکَ الْفَقْرَ؛
در امور خود، بخیل را وارد مشورت مکن که تو را از بخشش مانع گردد و از تهیدستی می ترساند
وَ لا جَباناً یُضْعِفُکَ عَنِ الاُمُورِ؛ وَ لا حَریصاً یزَینُ لَکَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ،
و همچنین با بزدل و ترسو، که تو را در اجرای برنامه هایت سست می نماید و نه با طمعکار که حرص بر اندوختن و ستمگری را در نظرت می آراید.
فَاِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرائِزُ شَتّی یجْمَعُها سُوءُ الظَّنِّ بِاللّهِ.
همانا بخل و ترس و حرص، سرشت هایی جدای از هم اند که جمع کننده آنها در انسان، سوءِ ظن به خداوند است.
وزیران
اِنَّ شَرَّ وُزَرائِکَ مَنْ کانَ لِلاَشْرارِ قَبْلَکَ وَزیراً، وَ مَنْ شَرِکَهُمْ فِی الآثامِ،
بدترین وزرای تو وزیری است که پیش از تو وزیر اشرار بوده و در گناهانشان شرکت داشته است.
فَلا یکُونَنَّ لَکَ بِطانَةً، فَاِنَّهُمْ اَعْوانُ الاَثَمَةِ، وَ اِخْوانُ الظَّلَمَةِ،
چنین کسی نباید از محرمان تو باشد، که اینان یاران اهل گناه و برادران اهل ستم اند.
وَ اَنْتَ واجِدٌ مِنْهُمْ خَیرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرائِهِمْ وَ نَفاذِهِمْ،
البته درحالی که قدرت داری جانشینی بهتر از آنان بیابی که در کشورداری مانند آنان دارای رأی و کاردانی است
وَ لَیسَ عَلَیهِ مِثْلُ آصارِهِمْ وَ اَوْزارِهِمْ، مِمَّنْ لَمْ یعاوِنْ ظالِماً عَلی ظُلْمِهِ،
و بار سنگین گناهان آنان هم بر او نیست؛ از کسانی که اهل ستم را در ستمکاری و گناهکاران را در گناهشان یاری نکرده است؛
اُولئِکَ اَخَفُّ عَلَیکَ مَؤُونَةً، وَ اَحْسَنُ لَکَ مَعُونَةً، وَ اَحْنی عَلَیکَ عَطْفاً، وَ اَقَلُّ لِغَیرِکَ اِلْفاً.
هزینه اینان بر تو سبکتر و همکاریشان بهتر و نسبت به تو در طریق عطوفت مایل تر و الفتشان با بیگانه کمتر است.
فَاتَّخِدْ اُولئِکَ خاصَّةً لِخَلَواتِکَ وَ حَفَلاتِکَ.
اینان را از خاصان خود در خلوتها و مجالس خویش قرار ده.
ثُمَّ لْیکُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَکَ اَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَکَ،
و نیز باید از وزرایت برگزیده ترینشان نزد تو وزیری باشد که سخن تلخ حق را به تو بیشتر بگوید
وَ اَقَلَّهُمْ مُساعَدَةً فِیما یکُونَ مِنْکَ مِمّا کَرِهَ اللّهُ لاَوْلِیائِهِ، واقِعاً ذلِکَ مِنْ هَواکَ حَیثُ وَقَعَ.
و نسبت به آنچه که خداوند برای اولیائش خوش ندارد، کمتر تو را یاری دهد، گرچه این برنامه بر علیه میل تو به هر جا که خواهد برسد.
وَ الْصَقْ بِاَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ، ثُمَّ رُضْهُمْ عَلی اَنْ لا یُطْرُوکَ، وَ لا یُبَجِّحُوکَ بِباطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ،
به اهل پاکدامنی و صدق بپیوند و آنان را آنچنان تعلیم ده که تو را زیاد تعریف نکنند و بیهوده به کاری که انجام نداده ای، تو را شاد ننمایند
فَاِنَّ کَثْرَةَ الاِطْراءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ، وَ تُدْنِی مِنَ الْعِزَّةِ.
که تمجیدِ فراوان ایجاد کبر و نخوت کند و به گردنکشی نزدیک نماید.
نیکوکار و بدکار
وَ لا یکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسیءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَةٍ سَواءٍ،
و نیکوکار و بدکار در برابرت یکسان نباشند
فَاِنَّ فِی ذلِکَ تَزْهیداً لاَهْلِ الاِحْسانِ فِی الاِحْسانِ، وَ تَدْریباً لِاَهْلِ الاِساءَةِ عَلَی الاِساءَةِ،
که این کار، نیکوکار را در انجام کار نیک بی رغبت و بدکار را در بدی ترغیب می کند.
وَ اَلْزِمْ کُلّا مِنْهُمْ ما اَلْزَمَ نَفْسَهُ.
هر کدام را نسبت به کارشان پاداش بخش.
وَ اعْلَمْ اَنَّهُ لَیسَ شَیءٌ بِاَدْعی اِلی حُسْنِ ظَنِّ راعٍ بِرَعِیتِهِ مِنْ اِحْسانِهِ اِلَیهِمْ،
آگاه باش که چیزی برای جلب خوشبینی حاکم بر رعیت بهتر از نیکی به آنان
وَ تَخْفِیفِهِ الْمَؤُوناتِ عَلَیهِمْ، وَ تَرْکِ اسْتِکراهِهِ اِیاهُمْ عَلی ما لَیسَ لَهُ قِبَلَهُمْ.
و سبک کردن هزینه بر دوش ایشان و اجبار نکردنشان به حقّی که حاکم بر آنان ندارد، نیست.
فَلْیکُنْ مِنْکَ فِی ذلِکَ اَمْرٌ یجْتَمِعُ لَکَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِیّتِکَ، فَاِنَّ حُسْنُ الظَّنِّ یقْطَعُ عَنْکَ نَصَباً طَویلاً،
پس به صورتی باید رفتار کنی که خوش گمانی بر رعیتت را در کمک همه جانبه به حاکم فراهم آری. که این خوش گمانی، رنجی طولانی را از تو بر می دارد
وَ اِنَّ اَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّکَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلاؤُکَ عِنْدَهُ، وَ اِنَّ اَحَقَّ مَنْ ساءَ ظَنُّکَ بِهِ لَمَنْ ساءَ بَلاؤُکَ عِنْدَهُ.
و به خوش گمانی تو کسی شایسته تر است که از تو احسان دیده؛ و به بدگمانیت کسی سزاوارتر است که از جانب تو به او ناراحتی رسیده.
روشها
وَ لا تَنْقُضْ سُنَّةً صالِحَةً عَمِلَ بِها صُدُورُ هذِهِ الاُمَّةِ، وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الاُلْفَةُ، وَ صَلَحَتْ عَلَیهَا الرَّعِیةُ،
و روشی را که بزرگان امت بر اساس آن رفتار کرده اند و به سبب آن در میان مردم الفت برقرار شده و اصلاح جامعه بر پایه آن بوده، از بین مبر
و لا تُحْدِثَنَّ سُنَّهً تَضُرُّ بِشَیءٍ مِنْ ماضی تِلْکَ السُّنَنِ، فِیکُونَ الاَجْرُ لِمَنْ سَنَّها، وَ الْوِزْرُ عَلَیکَ بِما نَقَضْتَ مِنْها.
و روشی را که به روشهای گذشته ضرر می زند بوجود نیاور، که پاداش و اجر برای کسی است که روشهای درست را برپاکرده است و گناه از بین بردن آن روشها بر گردن تو است.
با دانشمندان
وَ اَکثِرْ مُدارَسَةَ الْعُلَماءِ وَ مُنافَثَةَ الْحُکَماءِ فِی تَثْبیتِ ما صَلَحَ عَلَیهِ اَمْرُ بِلادِکَ وَ اِقامَةِ مَا اسْتَقامَ بِهِ النّاسُ قَبْلَکَ.
و در استوار ساختن آنچه صلاح کار شهرهایت بر آن است و برپاداشتن آنچه مردم پیش از این به آن مستقیم شده اند، با دانشمندان و اندیشمندان زیاد گفتگو کن.
طبقات جامعه
وَ اعْلَمْ اَنَّ الرَّعِیَّةَ طَبَقاتٌ لا یَصْلُحُ بَعْضُها اِلّا بِبَعْضٍ، وَ لا غِنَی بِبَعْضِها عَنْ بَعْضٍ.
و آگاه باش که مردم مملکت، گروه های مختلفند که هر گروه جز به گروه دیگر اصلاح نمی شود و با داشتن گروهی، از گروه دیگر بی نیازی نیست.
فَمِنْها جُنُودُ اللّهِ، وَ مِنْها کُتّابُ الْعامَّةِ وَ الْخاصَّةِ،
اینان عبارتند از ارتش حق؛ و نویسندگان عمومی و خصوصی؛
وَ مِنْها قُضاةُ الْعَدْلِ، وَ مِنْها عُمّالُ الاِنْصافِ وَ الرِّفْقِ،
و قاضیان عدل؛ و مأموران انصاف و مدارا؛
وَ مِنْها اَهْلُ الْجِزْیةِ وَ الْخَراجِ مِنْ اَهْلِ الذِّمَّةِ وَ مُسْلِمَةِ النّاسِ،
و اهل جزیه و مالیات از غیر مسلمان و مسلمان؛
وَ مِنْها التُّجّارُ وَ اَهْلُ الصِّناعاتِ، وَ مِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلی مِنْ ذَوِی الْحاجَةِ وَ الْمَسْکَنَةِ.
و تاجران و صنعتگران؛ و طبقه پایین از نیازمندان و افتادگان.
وَ کُلٌّ قَدْ سَمَّی اللّهُ لَهُ سَهْمَهُ، وَ وَضَعَ عَلی حَدِّهِ وَ فَریضَتِهِ فِی کِتابِهِ اَوْ سُنَّةِ نَبِیهِ (ص) عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنا مَحْفُوظاً.
خداوند سهم هر یک از این طبقات را مقرر فرموده و در کتابش یا سنّت پیامبرش (ص) عهدی محفوظ را بر حدّ و اندازه واجب آن نزد ما قرار داده است.
سپاهیان
فَالْجُنُودُ بِاِذْنِ اللّهِ حُصُونُ الرَّعِیةِ، وَ زَینُ الْوُلاةِ، وَ عِزُّ الدّینِ، وَ سُبُلُ الاَمْنِ، وَ لَیسَ تَقُومُ الرَّعِیّةُ اِلّا بِهِمْ.
ارتش به اذن خداوند، دژ مردم و زینت حاکمان و ارجمندی دین و راه های امنیّت اند، که مردم بدون آنان برپای نمانند.
ثُمَّ لا قِوامَ لِلْجُنُودِ اِلّا بِما یخْرِجُ اللّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَراجِ الَّذی یَقْوَوْنَ بِهِ عَلی جِهادِ عَدُوِّهِمْ،
سپس نظام ارتش جز با مالیاتی -که خداوند برای آنان قرار داده- استوار نگردد؛ مالیاتی که به وسیله آن در جنگ با دشمن توانا می شوند
وَ یعْتَمِدُونَ عَلَیهِ فِیما یُصْلِحُهُمْ، وَ یکُونُ مِنْ وَراءِ حاجَتِهِمْ.
و برای اصلاح زندگی خود به آن تکیه می نمایند و مایه رفع نیازمندی های آنان است.
ثُمَّ لا قِوامَ لِهذَینِ الصِّنْفِینِ اِلّا بِالصِّنْفِ الثّالِثِ مِنَ الْقُضاةِ وَ الْعُمّالِ وَ الْکُتّابِ لِما یحْکُمُونَ مِنَ الْمَعاقِدِ،
سپس کار ارتش و مالیات دهندگان استوار نگردد جز با گروه سوم که عبارتند از قضات و کارگزاران حکومت و منشیان حسابگر که قراردادها را محکم می کنند،
وَ یَجْمَعُونَ مِنَ الْمَنافِعِ، وَ یُؤْتَمَنُونَ عَلَیهِ مِنْ خَواصِّ الاُمُورِ وَ عَوامِّها.
و آنچه را به سود رعیّت است، جمع می نمایند، و در امور خصوصی و عمومی بر آنان اعتماد می شود.
وَ لا قِوامَ لَهُمْ جَمیعاً اِلّا بِالتُّجّارِ وَ ذَوِی الصِّناعاتِ فِیما یَجْتَمِعُونَ عَلَیهِ مِنْ مَرافِقِهِمْ،
و کار اینان نیز به سامان نشود جز با تاجران و صنعتگران که آنچه برای مردم سودمند است فراهم می آورند،
وَ یقیمُونَهُ مِنْ اَسْواقِهِمْ، وَ یَکفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِاَیدیهِمْ مِمّا لا یَبْلُغُهُ رِفْقُ غَیرِهِمْ.
و بازارها را به آن برپا می دارند و به کارهایی که به نفع مردم است کارهایی که از غیر ایشان ساخته نیست.
ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلی مِنْ اَهْلِ الْحاجَةِ وَ الْمَسْکَنَةِ الَّذینَ یحِقُّ رِفْدُهُمْ وَ مَعُونَتُهُمْ.
سپس جمع نیازمند و از کار افتاده است که احسان و یاری ایشان لازم است.
وَ فِی اللّهِ لِکُلٍّ سَعَةٌ، وَ لِکُلٍّ عَلَی الْوالی حَقٌّ بِقَدْرِ ما یُصْلِحُهُ،
و برای هر کدام از این گروهها نزد خداوند گشایشی است و برای هر یک از این طبقات به مقداری که امور آنان را اصلاح نماید، بر عهده والی حقّی است
وَ لَیسَ یَخْرُجُ الْوالی مِنْ حَقیقَةِ ما اَلْزَمَهُ اللّهُ مِنْ ذلِکَ اِلّا بِالاِهْتِمامِ وَ الاِسْتِعانَةِ بِاللّهِ،
و والی از ادای آنچه خداوند برعهده او قرار داده برنیاید، جز با کوشش و یاری خواستن از خداوند
وَ تَوْطینِ نَفْسِهِ عَلی لُزُومِ الْحَقِّ، وَ الصَّبْرِ عَلَیهِ فِیما خَفَّ عَلَیهِ اَوْ ثَقُلَ.
و مهیّا نمودن خود بر به کارگیری حق و استقامت بر آن؛ چه اینکه بر او آسان باشد یا سخت.
فَوَلِّ مِنْ جُنودِکَ اَنْصَحَهُمْ فِی نَفْسِکَ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لاِمامِکَ، وَ اَنْقاهُمْ جَیباً، وَ اَفْضَلَهُمْ حِلْماً،
آن که پیش تو نسبت به خداوند و پیامبر و پیشوایت خیرخواه تر و پاک دامن تر و بردبارتر است او را به فرماندهی ارتشت انتخاب کن؛
مِمَّنْ یُبْطِئُ عَنِ الْغَضَبِ، وَ یَسْتَریحُ اِلَی الْعُذْرِ، وَ یَرْاَفُ بِالضُّعَفاءِ، وَ یَنْبُو عَلَی الاَقْوِیاءِ،
از آنان که دیر به خشم آیند و پوزش پذیرترند و به ناتوانان مهربان و در برابر زورمندان گردنفرازند
وَ مِمَّنْ لا یُثیرُهُ الْعُنْفُ، وَ لا یَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ.
و از آنان که خشونت، او را برنینگیزد و ناتوانی، وی را بر جای ننشاند.
ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِی الاَحْسابِ وَ اَهْلِ الْبُیوتاتِ الصّالِحَةِ وَ السَّوابِقِ الْحَسَنَةِ.
با صاحبان مکارم و شرافت و خانواده های شایسته و دارای سوابق نیکُو پیوند برقرار کن.
ثُمَّ اَهْلِ النَّجْدَةِ وَ الشَّجاعَةِ وَ السَّخاءِ وَ السَّماحَةِ، فَاِنَّهُمْ جِماعٌ مِنَ الْکَرَمِ، وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ.
پس از آن با دلاورمردان و شجاعان و بخشندگان و جوانمردان رابطه برقرار ساز، زیرا اینان جامع بزرگواری و شاخه هایی از خوبی و احسانند.
ثُمَّ تَفَقَّدْ مِنْ اُمُورِهِمْ ما یتَفَقَّدُ الْوالِدانِ مِنْ وَلَدِهِما،
سپس از آنان چنان دلجویی کن که پدر و مادر از فرزندشان دلجویی می نمایند،
وَ لا یَتَفاقَمَنَّ فِی نَفْسِکَ شَیءٌ قَوَّیتَهُمْ بِهِ، وَ لا تَحْقِرَنَّ لُطْفاً تَعاهَدْتَهُمْ بِهِ وَ اِنْ قَلَّ،
و نباید چیزی که آنان را به وسیله آن نیرومند می سازی، در دیده ات بزرگ آید و لطفی که نسبت به ایشان متعهد شده ای، کوچک شماری گرچه کوچک باشد،
فَاِنَّهُ داعِیةٌ لَهُمْ اِلی بَذْلِ النَّصیحَةِ لَکَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِکَ.
زیرا لطف تو آنان را نسبت به تو خیرخواه و خوش گمان می نماید.
وَ لا تَدَعْ تَفَقُّدَ لَطیفِ اُمُورِهِمُ اتِّکالاً عَلی جَسیمِهاً،
از بررسی امور ناچیز آنان به امید بررسی کارهای بزرگشان چشم مپوش،
فَاِنَّ لِلْیسیرِ مِنْ لُطْفِکَ مَوْضِعاً ینْتَفِعُونَ بِهِ، وَ لِلْجَسیمِ مَوْقِعاً لا یسْتَغْنُونَ عَنْهُ.
که نیکیِ اندک تو جایی دارد که از آن بهره مند می گردند و برای احسان بزرگ تو نیز موقفِی است که از آن بی نیاز نیستند
وَ لْیکُنْ آثَرُ رُؤُوسِ جُنْدِکَ عِنْدَکَ مَنْ واساهُمْ فِی مَعُونَتِهِ،
و باید برگزیده ترین سران سپاهت نزد تو کسی باشد که در کمک به سپاهیان مواسات را رعایت نماید
وَ اَفْضَلَ عَلَیهِمْ مِنْ جِدَتِهِ بِما یَسَعُهُمْ وَ یَسَعُ مَنْ وَراءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ اَهْلیهِمْ،
و از توانگری خود به آنان احسان کند به اندازه ای که بتواند سپاهیان و خانواده های آنان را که از خود به جای نهاده اند اداره نماید،
حَتّی یکُونَ هَمُّهُمْ هَمّاً واحِداً فِی جِهادِ الْعَدُوِّ، فَاِنَّ عَطْفَکَ عَلَیهِمْ یعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَیکَ.
تا اندیشه آنان در جنگ با دشمن یک اندیشه باشد، چرا که عنایت تو نسبت به آنان دلهایشان را متوجه تو می گرداند.
وَ اِنَّ اَفْضَلَ قُرَّةِ عَینِ الْوُلاةِ اسْتِقامَةُ الْعَدْلِ فِی الْبِلادِ، وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِیّةِ.
برترین چیزی که موجب چشم روشنی زمامداران می شود، برقراری عدالت در شهرها و ظهور دوستی و محبت رعیت است.
وَ اِنَّهُ لا تَظْهَرُ مَوَدَّتُهُمْ اِلّا بِسَلامَةِ صُدُورِهِمْ،
و دوستی رعیت آشکار نشود، مگر به سلامت دل آنان
وَ لا تَصِحُّ نَصیحَتُهُمْ اِلّا بِحِیطَتِهِمْ عَلی وُلاةِ اُمُورِهِمْ، وَ قِلَّةِ اسْتِثْقالِ دُوَلِهِمْ، وَ تَرْکِ اسْتِبْطاءِ انْقِطاعِ مُدَّتِهِمْ.
و خیرخواهی ایشان درست و راست نگردد، جز آنکه زمامداران خود را حمایت نمایند و حکومت حاکمان را بر خود سنگین نشمارند، و توقع به پایان رسیدن زمان حکومتشان را نداشته باشند.
فَافْسَحْ فِی آمالِهِمْ، وَ واصِلْ فِی حُسْنِ الثَّناءِ عَلَیهِمْ، وَ تَعْدیدِ ما اَبْلی ذَوُو الْبَلاءِ مِنْهُمْ،
پس آرزوهای رعیّت را برآور و نیکُو ستودن آنان را پیوسته دار و رنج و زحمت و کوشش و ابتلای صاحبان فعالیت را در نظر داشته باش،
فَاِنَّ کَثْرَةَ الذِّکرِ لِحُسْنِ اَفْعالِهِمْ تَهُزُّ الشُّجاعَ، وَ تُحَرِّضُ النّاکِلَ اِنْ شاءَ اللّهُ تَعالی.
چه اینکه بسیار یاد کردن کارهای خوبْ دلیر را به هیجان آورده و ترسو را به کوش وا می دارد (ان شاء اللّه).
ثُمَّ اعْرِفْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ ما اَبْلی، وَ لا تُضِیفَنَّ بَلاءَ امْرِئٍ اِلی غَیرِهِ، وَ لا تُقَصِّرَنَّ بِهِ دُونَ غایةِ بَلائِهِ،
سپس کوشش هریک از آنان را به دقّت بشناس و زحمت کسی را به دیگری نسبت مده و در اجر و مزدش به اندازه رنجی که برده، کوتاهی مکن
وَ لا یدْعُوَنَّکَ شَرَفُ امْرِئٍ اِلی اَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلائِهِ ما کانَ صَغیراً، و لا ضَعَةُ امْرِئ اِلی اَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلائِهِ ما کانَ عَظیماً.
و مقام کسی باعث نشود که کوشش اندکش را بزرگ شماری و معمولی بودن شخص، علت نگردد که کار بزرگش را اندک دانی.
رجوع به کتاب و سنّت
وَ ارْدُدْ اِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ ما یُضْلِعُکَ مِنَ الْخُطُوبِ، وَ یَشْتَبِهُ عَلَیکَ مِنَ الاُمُورِ، فقَدْ قالَ اللّهُ سُبْحانَهُ لِقَوْمٍ اَحَبَّ اِرْشادَهُمْ:
جایی که کارها بر تو مشکل شود و در اموری که برایت شبهه حاصل گردد، حلّ آن را به خدا و پیامبرش ارجاع ده که خداوند به مردمی که هدایتشان را علاقه داشته، فرموده:
«یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمْرِ مِنْکُمْ، فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ».
«ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا و پیامبر و اولی الامر از خودتان را اطاعت کنید و اگر در برنامه ای اختلاف کردید، حکمش را به خدا و رسول بازگردانید».
فَالرَّدُّ اِلَی اللّهِ الاَخْذُ بِمُحْکَمِ کَتابِهِ، وَ الرَّدُّ اِلَی الرَّسُولِ الاَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجامِعَةِ غَیرِ الْمُفَرِّقَةِ.
بازگردانِ به خدا، قبول آیات محکم او و ارجاع به رسول، پذیرفتن سنّت اوست که جمع کنندۀ همگان بر یک رأی است و پراکنده نیست.
قاضیان
ثُمَّ اخْتَرْ لِلحُکمِ بَینَ النّاسِ اَفْضَلَ رَعِیّتِکَ فِی نَفْسِکَ، مِمَّنْ لا تَضیقُ بِهِ الاُمُورُ،
برای قضاوت بین مردم برترین شخص نزد خودت را انتخاب کن؛ کسی که امور قضاوت، او را دچار تنگنا نکند
وَ لا تُمْحِکُهُ الْخُصُومُ، وَ لا یَتَمادی فِی الزَّلَّةِ،
و برخورد مدعیانِ پرونده، وی را گرفتار لجبازی ننماید و در خطا پافشاری نورزد
وَ لا یَحْصَرُ مِنَ الْفِیءِ اِلَی الْحَقِّ اِذا عَرَفَهُ، وَ لا تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلی طَمَع،
و هنگام شناخت حق، از بازگشت به آن درنماند و درونش به طمع میل نکند
وَ لا یَکتَفِی بِاَدْنی فَهْم دُونَ اَقْصاهُ، وَ اَوْقَفَهُمْ فِی الشُّبُهاتِ،
و در رسیدن به حقیقت مقصود، به اندکِ فهم اکتفا ننماید و درنگش در شبهات از همه بیشتر باشد
وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ، وَ اَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُراجَعَةِ الْخَصْمِ،
و دلایل را بیش از همه به کار گیرد و از رفت و آمد نزاع کنندگان، کمتر ملول شود
وَ اَصْبَرَهُمْ عَلی تَکَشُّفِ الاُمُورِ، وَ اَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضاحِ الْحُکمِ،
و در کشف امور، از همه شکیباتر و در وقت روشن شدن حکم، از همه قاطع تر باشد؛
مِمَّنْ لا یَزْدَهیهِ اِطْراءٌ، وَ لا یَسْتَمِیلُهُ اِغْراءٌ، وَ اُولئِکَ قَلیلٌ.
کسی که ستایش مردم، او را دچار خودبینی نکند و تمجید و تعریف، او را به تعریف کننده مایل ننماید، که آراستگان به این صفات در جامعه اندکند.
ثُمَّ اَکثِرْ تَعاهُدَ قَضائِهِ،
قضاوت قاضی را هرچه بیشتر بررسی کن
وَ افْسَحْ لَهُ فِی الْبَذْلِ ما یُزیلُ عِلَّتَهُ، وَ تَقِلُّ مَعَهُ حاجَتُهُ اِلَی النّاسِ،
و در پرداخت مال به او «گشاده دست» باش؛ آن مقدار که نیازش را برطرف کند و احتیاجش به مردم کم شود
وَ اَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَیکَ ما لا یَطْمَعُ فِیهِ غَیرُهُ مِنْ خاصَّتِکَ،
و آنچنان مقامش را نزد خود بالا بر که از نزدیکانت احدی در نفوذ به او طمع ننماید،
لِیأْمَنَ بِذلِکَ اغْتِیالَ الرِّجالِ لَهُ عِنْدَکَ. فَانْظُرْ فِی ذلِکَ نَظَراً بَلیغاً،
تا از ضایع شدنش به توسط مردم نزد تو در امان بماند. در زمینه انتخاب قاضی از هر جهت دقت کن؛ دقّتی بلیغ و رسا،
فَاِنَّ هذَا الدّینَ قَدْ کانَ اَسیراً فِی اَیدِی الاَشْرارِ، یعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوی، وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیا.
که این دین اسیر دست اشرار بود؛ در آن به هوا و هوس عمل می کردند و وسیله دنیاطلبی آنان بود.
رسیدگی به کار کارگزاران
ثُمَّ انْظُرْ فِی اُمُورِ عُمّالِکَ، فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِباراً،
سپس درامور کارگزاران حکومتت دقت کن و آنان را پس از آزمایش به کار گیر؛
وَ لا تُوَلِّهِمْ مُحاباةً وَ اَثَرَةً، فَاِنَّهُما جِماعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ و الْخِیانَةِ.
از راه هوا و هوس و خودرأیی، آنان را به کارگردانی مگمار زیرا هوا و هوس و خودرأیی، جامع همه شعبه های ستم و خیانت است.
وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ اَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَیاءِ، مِنْ اَهْلِ الْبُیوتاتِ الصّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِی الاِسْلامِ الْمُتَقَدِّمَةِ،
از عُمّال حکومت کسانی را انتخاب کن که اهل تجربه و حیا اند و از خانواده های شایسته و در اسلام پیش قدم ترند،
فَاِنَّهُمْ اَکرَمُ اَخْلاقاً، وَ اَصَحُّ اَعْراضاً، وَ اَقَلُّ فِی الْمَطامِعِ اِشْرافاً، وَ اَبْلَغُ فِی عَواقِبِ الاُمُورِ نَظَراً.
چرا که اخلاق آنان کریمانه تر و خانواده ایشان سالم تر و مردمی کم طمع تر و در ارزیابی عواقب امور دقیق ترند.
ثُمَّ اَسْبِغْ عَلَیهِمُ الاَرْزاقَ، فَاِنَّ ذلِکَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَی اسْتِصْلاحِ اَنْفُسِهِمْ،
سپس جیره آنان را فراوان ده، زیرا این برنامه برای آنان در اصلاح وجودشان قوّت است
وَ غِنًی لَهُمْ عَنْ تَناوُلِ ما تَحْتَ اَیدیهِمْ، وَ حُجَّةٌ عَلَیهِمْ اِنْ خالَفُوا اَمْرَکَ اَوْ ثَلَمُوا اَمانَتَکَ.
و از خیانت درآنچه زیردست آنان می باشد، بی نیازکننده است و اگر از فرمانت سر برتابند و یا در امانت خیانت کنند، بر آنان حجّت است.
ثُمَّ تَفَقَّدْ اَعْمالَهُمْ، وَ ابْعَثِ الْعُیونَ مِنْ اَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفاءِ عَلَیهِمْ،
به کارهایشان رسیدگی کن و جاسوسانی از اهل راستی و وفا بر آنان بگمار،
فَاِنَّ تَعاهُدَکَ فِی السِّرِّ لِاُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَی اسْتِعْمالِ الاَمانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِیّةِ
زیرا بازرسی پنهانی تو از کارهای آنان، سبب امانتداری ایشان و مدارای با رعیّت است.
وَ تَحَفَّظْ مِنَ الاَعْوانِ،
از یاران و یاوران برحذر باش،
فَاِنْ اَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ یدَهُ اِلی خِیانَة اجْتَمَعَتْ بِها عَلَیهِ عِنْدَکَ اَخْبارُ عُیونِکَ اکتَفِیتَ بِذلِکَ شاهِداً،
اگر یکی از آنان دست به خیانت دراز کند و مأموران مخفِی تو بالاتفاق خیانتش را گزارش نمایند، اکتفای به همین گزارش تو را بس باشد
فَبَسَطْتَ عَلَیهِ الْعُقُوبَةَ فِی بَدَنِهِ، وَ اَخَذْتَهُ بِما اَصابَ مِنْ عَمَلِهِ،
و او را به جرم خیانت کیفر بدنی بده و وی را به اندازه عمل ناپسندش عقوبت کن
ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقامِ الْمَذَلَّةِ، وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِیانَةِ، وَ قَلَّدْتَهُ عارَ التُّهَمَةِ.
و سپس، او را به مرحله ذلّت و خواری بنشان و داغ خیانت را بر او بگذار و گردنبند عار و بدنامی را به گردنش بینداز.
مالیات
وَ تَفَقَّدْ اَمْرَ الْخَراجِ بِما یصْلِحُ اَهْلَهُ، فَاِنَّ فِی صَلاحِهِ وَ صَلاحِهِمْ صَلاحاً لِمَنْ سِواهُمْ،
در مسأله مالیات به صورتی که اصلاح مالیات دهندگان در آن است رسیدگی کن، چه اینکه صلاح و بهبودی مالیات و مالیات دهندگان صلاح دیگران است
وَ لا صَلاحَ لِمَنْ سِواهُمْ اِلّا بِهِمْ، لِاَنَّ النّاسَ کُلَّهُمْ عِیالٌ عَلَی الْخَراجِ وَ اَهْلِهِ.
و آسایش برای دیگران جز با بهبودی آنان وجود ندارد چرا که تمام مردم، جیره خوارِ مالیات و پرداخت کنندگان آن هستند.
وَ لْیکُنْ نَظَرُکَ فِی عِمارَةِ الاَرْضِ اَبْلَغَ مِنْ نَظَرِکَ فِی اسْتِجْلابِ الْخَراجِ، لِاَنَّ ذلِکَ لا یُدْرَکَ اِلّا بِالْعِمارَةِ،
باید اندیشه ات در آبادی زمین از تدبیرت در جمع آوری مالیات بیشتر باشد، زیرا مالیات جز با آباد کردن زمین به دست نمی آید
وَ مَنْ طَلَبَ الْخَراجَ بِغَیرِ عِمارَة اَخْرَبَ الْبِلادَ، وَ اَهْلَکَ الْعِبادَ، وَ لَمْ یسْتَقِمْ اَمْرُهُ اِلّا قَلیلاً.
و هر کس بخواهد منهای آباد نمودن، مالیات بگیرد شهرها را خراب کرده و بندگان خدا را به هلاکت انداخته و حکومتش جز اندک زمانی نماند.
فَاِنْ شَکَوْا ثِقْلاً، اَوْ عِلَّةً، اَوِ انْقِطاعَ شِرْب اَوْ بالَّة، اَوْ اِحالَةَ اَرْض اغْتَمَرَها غَرَقٌ، اَوْ اَجْحَفَ بِها عَطَشٌ،
اگر مالیات دهندگان از سنگینی مالیات، یا برخورد به آفات، یا خشک شدن چشمه ها، یا کمی باران، یا تغییر زمین بر اثر آب گرفتگی، یا بی آبی شکایت کنند
خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِما تَرْجُو اَنْ یَصْلُحَ بِهِ اَمْرُهُمْ، وَ لا یَثْقُلَنَّ عَلَیکَ شَیءٌ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَؤُونَةَ عَنْهُمْ،
مالیات را به اندازه ای که اوضاع آنان بهبود یابد تخفِیف ده و این تخفِیفِ خرجی آنان بر تو سنگین نیاید،
فَاِنَّهُ ذُخْرٌ یعُودُونَ بِهِ عَلَیکَ فِی عِمارَةِ بِلادِکَ، وَ تَزْیینِ وِلایتِکَ،
زیرا تخفِیف تو ذخیره ای است که با آبادکردن شهرهای تو و آرایش حکومتت به تو باز می گردانند،
مَعَ اسْتِجْلابِکَ حُسْنَ ثَنائِهِمْ، وَ تَبَجُّحِکَ بِاسْتِفاضَةِ الْعَدْلِ فِیهِمْ،
علاوه، ستایش مردم را به خود جلب نموده و شادمان هستی که سفره عدالت را در بین آنان گسترده ای،
مُعْتَمِداً فَضْلَ قُوَّتِهِمْ بِما ذَخَرْتَ عِنْدَهُمْ مِنْ اِجْمامِکَ لَهُمْ، وَ الثِّقَةَ مِنْهُمْ
در حالی که با قوت بخشیدن به آنان به وسیله ذخیره ای که در تخفِیف مالیات نزد ایشان نهاده ای، می توانی بر آنان اعتماد کنی
بِما عَوَّدْتَهُمْ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیهِمْ، وَ رِفْقِکَ بِهِمْ.
و با عدالت و مهربانیت که آنان را به آن عادت داده ای بر آنان مطمئن باشی.
فَرُبَّما حَدَثَ مِنَ الاُمُورِ ما اِذا عَوَّلْتَ فِیهِ عَلَیهِمْ مِنْ بَعْدُ احْتَمَلُوهُ طَیبَةً اَنْفُسُهُمْ بِهِ،
چه بسا گرفتاری هایی که پیش آید که پس از نیکی به مالیات دهندگان اگر حلّ آن را به آنان واگذاری، با طیب خاطر بپذیرند.
فَاِنَّ الْعُمْرانَ مُحْتَمِلٌ ما حَمَّلْتَهُ، وَ اِنَّما یُؤْتی خَرابُ الاَرْضِ مِنْ اِعْوازِ اَهْلِها،
چه اینکه بر مملکت آباد آنچه را بار کنی، تحمّلِ کشیدنش را دارد و علّت خرابی زمین، بی چیزی و تنگدستی اهل آن زمین است
وَ اِنَّما یعْوِزُ اَهْلُها لِاِشْرافِ اَنْفُسِ الْوُلاةِ عَلَی الْجَمْعِ، وَ سُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقاءِ، وَ قِلَّةِ انْتِفاعِهِمْ بِالْعِبَرِ.
و فقر و نداری آنان، ناشی از زراندوزی والیان و بدگمانیِشان به بقاء حکومت و کم بهره گیریِشان از عبرتها و پندهاست.
کاتبان
ثُمَّ انْظُرْ فِی حالِ کُتّابِکَ، فَوَلِّ عَلی اُمُورِکَ خَیرَهُمْ،
سپس در حال نویسندگان و منشیان حکومت دقّت کن و امورت را به بهترین آنان بسپار؛
وَ اخْصُصْ رَسائِلَکَ الَّتی تُدْخِلُ فِیها مَکَائِدَکَ وَ اَسْرارَکَ بِاَجْمَعِهِمْ لِوُجُوهِ صالِحِ الاَخْلاقِ،
نامه هایت را که دربردارنده امور محرمانه است، به آنان که در تمام خوبیهای اخلاق از دیگران جامع ترند بسپار؛
مِمَّنْ لا تُبْطِرُهُ الْکَرامَةُ فِیجْتَرِئَ بِها عَلَیکَ فِی خِلافٍ لَکَ بِحَضْرَةِ مَلإٍ،
کسی که پست و مقام او را مست نکند و منزلتش باعث جرأت او در مخالفت با تو در جمع حاضران نگردد،
وَ لا تَقْصُرُ بِهِ الْغَفْلَةُ عَنْ ایرادِ مُکَاتَباتِ عُمّالِکَ عَلَیکَ، وَ اِصْدارِ جَواباتِها عَلَی الصَّوابِ عَنْکَ،
و غفلتش سبب کوتاهی در رساندن نامه های کارگزارانت به تو، و گرفتن جواب های صحیح آن نامه ها از تو نشود،
وَ فِیما یأْخُذُ لَکَ وَ یعْطی مِنْکَ، وَ لا یُضْعِفُ عَقْداً اعْتَقَدَهُ لَکَ،
و در آنچه برای تو می ستاند و یا از جانب تو می دهد، فروگذاری ننماید و پیمان و قراردادی که برای تو می بندد، سست نبندد
وَ لا یعْجِزُ عَنْ اِطْلاقِ ما عُقِدَ عَلَیکَ، وَ لا یَجْهَلُ مَبْلَغَ قَدْرِ نَفْسِهِ فِی الاُمُورِ،
و از به هم زدن قراردادی که به زیان تو منعقد شده، ناتوان نماند و به مرتبه و اندازه اش جاهل نباشد، تا در امور به اندازۀ مقام خود وارد گردد،
فَاِنَّ الْجاهِلَ بِقَدْرِ نَفْسِهِ یکُونُ بِقَدْرِ غَیرِهِ اَجْهَلَ.
که جاهلِ به مقام خویش، به مقام دیگران جاهل تر است.
ثُمَّ لا یَکُنِ اخْتِیارُکَ اِیّاهُمْ عَلی فِراسَتِکَ وَ اسْتِنامَتِکَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ مِنْکَ،
انتخاب منشیان به فراست و اعتماد و خوش گمانی خودت نباشد،
فَاِنَّ الرِّجالَ یتَعَرَّضُونَ لِفِراساتِ الْوُلاةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسْنِ خِدْمَتِهِمْ، وَ لَیسَ وَراءَ ذلِکَ مِنَ النَّصیحَةِ وَ الاَمانَةِ شَیءٌ،
چرا که مردان برای جلب نظر حاکمان، خود را به ظاهرسازی و خوش خدمتی می شناسانند؛ در حالی که پشت پرده این ظاهرسازی، خبری از خیرخواهی و امانتداری نیست،
وَ لکِنِ اخْتَبِرْهُمْ بِما وُلُّوا لِلصّالِحینَ قَبْلَکَ،
بلکه آنان را به کارهایی که برای نیکان پیش از تو انجام داده اند، امتحان کن،
فَاعْمِدْ لِاَحْسَنِهِمْ کانَ فِی الْعامَّةِ اَثَراً، وَ اَعْرَفِهِمْ بِالاَمانَةِ وَجْهاً،
پس به آن شخص روی آر که در میان مردم، اثرش نیکُوتر و در امانتداری معروفتر است،
فَاِنَّ ذلِکَ دَلیلٌ عَلی نَصیحَتِکَ لِلّهِ وَ لِمَنْ وُلِّیتَ اَمْرَهُ.
که این برنامه، نشانه خیرخواهی تو برای خدا و برای کسی است که عهده دار کار اویی.
وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ کُلِّ اَمْر مِنْ اُمُورِکَ رَأْساً مِنْهُمْ، لا یَقْهَرُهُ کَبیرُها، وَ لا یتَشَتَّتُ عَلَیهِ کَثیرُها.
برای هر کاری از کارهایت رئیسی از منشیان قرار ده، که بزرگی امور او را عاجز نکند و کثرت کارها پریشانش نسازد.
وَ مَهْما کانَ فِی کُتّابِکَ مِنْ عَیبٍ فَتَغابَیتَ عَنْهُ اُلْزِمْتَهُ.
چنانچه در منشیانت عیبی باشد و تو از آن بی خبر بمانی، مسئول آن هستی.
تاجران و صنعتگران
ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجّارِ وَ ذَوِی الصِّناعاتِ، وَ اَوْصِ بِهِمْ خَیراً، الْمُقیمِ مِنْهُمْ، وَ الْمُضْطَرِبِ بِمالِهِ، وَ الْمُتَرَفِّقِ بِبَدنِهِ،
دربارۀ تاجران و صنعتگران پذیرای سفارش باش و نسبت به آنان سفارش به نیکی کن؛ بدون فرق بین آنان که در یک جا مقیمند و آنان که با مال خود در رفت و آمدند و آنان که با هنر دست خود در پی کسب و سودند،
فَاِنَّهُمْ مَوادُّ الْمَنافِعِ، وَ اَسْبابُ الْمَرافِقِ، وَ جُلّابُها مِنَ الْمَباعِدِ وَ الْمَطارِحِ، فِی بَرِّکَ وَ بَحْرِکَ، وَ سَهْلِکَ وَ جَبَلِکَ،
چه اینکه اینان مایه های منافع و اسباب راحت جامعه و جلب کننده سودها از مکانهای دوردست؛ در بیابان و دریا، و زمین هموار و ناهموار منطقه حکومت تواَند.
وَ حَیثُ لا یلْتَئِمُ النّاسُ لِمَواضِعِها، وَ لا یجْتَرِئُونَ عَلَیها، فَاِنَّهُمْ سِلْمٌ لا تُخافُ بائِقَتُهُ، وَ صُلْحٌ لا تُخْشی غائِلَتُهُ.
از مناطقی که مردم در آن جمع نمی شوند و به رفت و آمد در آنها جرأت نمی کنند، اینان اهل سلامت اند، که از ضرر آنان بیمی نیست و اهل صلح و مسالمت اند، که ترسی از بدی و آسیب آنان وجود ندارد.
وَ تَفَقَّدْ اُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِکَ وَ فِی حَواشی بِلادِکَ،
از آنان که در منطقه حکومت تو به سر می برند و آنان که در گوشه و کنار شهرهایت هستند کنجکاوی کن،
وَ اعْلَمْ مَعَ ذلِکَ اَنَّ فِی کَثیر مِنْهُمْ ضیقاً فاحِشاً، وَ شُحّاً قَبیحاً، وَ احْتِکَاراً لِلْمَنافِعِ، وَ تَحَکُّماً فِی الْبِیاعاتِ،
ولی روشن باش که با همه آنچه تذکر دادم، در میان ایشان گروهی تنگ نظر و بخیل به شکلی قبیح و زشت و مردمی محتکر و نرخ گذارانی به دلخواه در امر خرید و فروش وجود دارد،
وَ ذلِکَ بابُ مَضَرَّة لِلْعامَّةِ، وَ عَیبٌ عَلَی الْوُلاةِ.
که در این وضع، زیان جامعه و عیب و ننگ زمامداران است.
فَامْنَعْ مِنَ الاِحْتِکَارِ، فَاِنَّ رَسُولَ اللّهِ (ص) مَنَعَ مِنْهُ.
پس از احتکار جلوگیری کن، که رسول خدا (ص) آن را منع فرمود.
وَ لْیکُنِ الْبَیعُ بَیعاً سَمْحاً، بِمَوازینِ عَدْل، وَ اَسْعارٍ لا تُجْحِفُ بِالْفَریقَینِ مِنَ الْبائِعِ وَ الْمُبْتاعِ.
داد و ستد باید آسان باشد و بر موازین عدالت صورت گیرد و به نرخی معامله شود که به فروشنده و خریدار اجحاف نشود.
فَمَنْ قارَفَ حُکرَةً بَعْدَ نَهْیکَ اِیاهُ فَنَکِّلْ بِهِ وَ عاقِبْهُ فِی غَیرِ اِسْراف.
هرگاه کسی پس از نهی تو دست به احتکَار زد، او را مجازات کن. ولی در مجازاتش از زیاده روی بپرهیز.
طبقه پایین جامعه
ثُمَّ اللّهَ اللّهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلی مِنَ الَّذینَ لا حِیلَةَ لَهُمْ، مِنَ الْمَساکِینِ وَ الْمُحْتاجِینَ وَ اَهْلِ الْبُؤْسی وَ الزَّمْنی،
پس، خدا را خدا را در طبقه پایین اجتماع؛ از آنان که راه چاره ندارند؛ و از کارافتادگان و نیازمندان و دچارشدگان به زیان و سختی و صاحبان امراضی که از پا درآمده اند.
فَاِنَّ فِی هذِهِ الطَّبَقَةِ قانِعاً وَ مُعْتَرّاً.
در میان اینان کسانی هستند که روی سؤال و اظهار حاجت دارند و کسانی که عفتِ نفسشان مانع از سؤال است.
وَ احْفَظْ لِلّهِ مَا اسْتَحْفَظَکَ مِنْ حَقِّهِ فِیهِمْ،
بنابراین آنچه را که خداوند در مورد آنان از حفظ حقوق از تو خواسته به حفظ آن پرداز،
وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیتِ مالِکَ، وَ قِسْماً مِنْ غَلّاتِ صَوافِی الاِسْلامِ فِی کُلِّ بَلَد،
نصیبی از بیت المال که در اختیار توست و سهمی از غلّات خالصه جات اسلامی را در هر منطقه برای آنان قرار ده،
فَاِنَّ لِلاَقْصی مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذی لِلاَدْنی، وَ کُلٌّ قَدِ اسْتُرْعیتَ حَقَّهُ،
که برای دورترین آنها همان سهمی است که برای نزدیکترین آنان است. در هر صورت، رعایت حق هر یک از آنان از تو خواسته شده،
فَلا یشْغَلَنَّکَ عَنْهُمْ بَطَرٌ، فَاِنَّکَ لا تُعْذَرُ بِتَضْییعِکَ التّافِهَ لِاِحْکامِکَ الْکَثیرَ الْمُهِمَّ،
پس نشاط و فرورفتن در نعمت تو را از توجه به آنان بازندارد، چه اینکه از بی توجهی به امور کوچک آنان به بهانه پرداختن به کارهای زیاد و مهم معذور نیستی.
فَلا تُشْخِصْ هَمَّکَ عَنْهُمْ، وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لَهُمْ،
از اندیشه ات در امور ایشان دریغ مکن و رُخ از آنان برمتاب؛
وَ تَفَقَّدْ اُمُورَ مَنْ لا یصِلُ اِلَیکَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُیونُ، وَ تَحْقِرُهُ الرِّجالُ،
نسبت به امور نیازمندان و محتاجانی که به تو دسترسی ندارند، از آنان که دیده ها خوارشان می شمارد و مردم تحقیرشان می کنند، کنجکاوی کن
فَفَرِّغْ لِاُولئِکَ ثِقَتَکَ مِنْ اَهْلِ الْخَشْیةِ وَ التَّواضُعِ،
برای به عهده گرفتن امور اینان انسانی مورد اعتماد خود را که خداترس و فروتن است مهیّا کن،
فَلْیرْفَعْ اِلَیکَ اُمُورَهُمْ. ثُمَّ اعْمَلْ فِیهِمْ بِالاِعْذارِ اِلَی اللّهِ یوْمَ تَلْقاهُ،
تا وضع آنان را به تو خبر دهد. سپس با آنان به صورتی عمل کن که به وقت لقاء حق عذرت پذیرفته شود،
فَاِنَّ هؤُلاءِ مِنْ بَینِ الرَّعِیةِ اَحْوَجُ اِلَی الاِنْصافِ مِنْ غَیرِهِمْ، وَ کُلٌّ فَاَعْذِرْ اِلَی اللّهِ فِی تَأْدِیةِ حَقِّهِ اِلَیهِ.
زیرا اینان در میان رعیت از همه به دادگری و انصاف نیازمندترند و در ادای حق همگان باید چنان باشی که عذرت نزد خداوند قبول شود.
وَ تَعَهَّدْ اَهْلَ الْیُتْمِ وَ ذَوِی الرِّقَّةِ فِی السِّنِّ مِمَّنْ لا حیلَةَ لَهُ، وَ لا یَنْصِبُ لِلْمَسْاَلَةِ نَفْسَهُ.
به اوضاع یتیمان و سالخوردگان که راه چاره ای ندارند و خود را در معرض سؤال از مردم قرارنداده اند، رسیدگی کن.
وَ ذلِکَ عَلَی الْوُلاةِ ثَقیلٌ، وَ الْحَقُّ کُلُّهُ ثَقیلٌ،
آنچه سفارش کردم بر حاکمان سنگین است. البته همۀ حق، سنگین است
وَ قَدْ یخَفِّفُهُ اللّهُ عَلی اَقْوامٍ طَلَبُوا الْعاقِبَةَ، فَصَبَّرُوا اَنْفُسَهُمْ، وَ وَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللّهِ لَهُمْ.
و گاهی خداوند آن را بر اقوامی سبک می کند که خواهان عاقبت به خیری هستند و خود را به صبر و استقامت واداشته و به صدق آنچه خداوند به آن وعده داده اعتماد کرده اند.
ملاقات با نیازمندان
وَ اجْعَلْ لِذَوِی الْحاجاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِیهِ شَخْصَکَ،
از جانب خود، وقتی را برای آنان که به شخص تو نیازمندند قرار ده و در آن وقت، وجود خود را برای آنان از هر کاری فارغ کن
وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عامّاً، فَتَتَواضَعُ فِیهِ لِلّهِ الَّذی خَلَقَکَ،
و جلوست برای آنان در مجلس عمومی باشد، و برای خداوندی که تو را آفریده تواضع کن،
وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ اَعْوانَکَ مِنْ اَحْراسِکَ وَ شُرَطِکَ، حَتّی یکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیرَ مُتَتَعْتِعٍ،
و لشگریان و یاران از پاسبانان و محافظان خود را از این مجلس برکنار دار، تا سخنگوی نیازمندان بدون ترس و نگرانی و لکنت و تردید با تو سخن بگوید،
فَاِنّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ (ص) یقُولُ فِی غَیرِ مَوطِن: «لَنْ تُقَدَّسَ اُمَّةٌ لا یُؤْخَذُ لِلضَّعیفِ فِیها حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیرَ مُتَتَعْتِع».
که من بارها از رسول خدا (ص) شنیدم می فرمود: «امتی به پاکی و قداست نرسد مگر اینکه حق ناتوان را از قدرتمند با صراحت و روانی کلام بگیرد».
ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ الْعِیَّ، وَ نَحِّ عَنْهُمُ الضّیقَ وَ الاَنَفَ
آن گاه خشونت و درست حرف نزدن آنان را تحمل کن. تنگ خویی و غرور و خودپسندی نسبت به آنان را از خود دور کن،
یَبْسُطِ اللّهُ عَلَیکَ بِذلِکَ اَکنافَ رَحْمَتِهِ، وَ یوجِبْ لَکَ ثَوابَ طاعَتِهِ.
تا خداوند جوانب رحمتش را بر تو بگشاید و ثواب طاعتش را بر تو واجب کند.
وَ اَعْطِ ما اَعْطَیتَ هَنیئاً، وَ امْنَعْ فِی اِجْمال وَ اِعْذار.
آنچه عطا می کنی به خوشرویی عطا کن و خودداری از عطا را با مهربانی و عذر همراه نما.
ثُمَّ اُمُورٌ مِنْ اُمُورِکَ لا بُدَّ لَکَ مِنْ مُباشَرَتِها.
قسمتی از امور است که باید خودت به انجام آنها برخیزی؛
مِنْها اِجابَةُ عُمّالِکَ بِما یَعْیَی عَنْهُ کُتّابُکَ.
از جمله پاسخ دادن به کارگزاران دولت، آنجا که منشیانت از پاسخ گویی ناتوانند؛
وَ مِنْها اِصْدارُ حاجاتِ النّاسِ یَوْمَ وُرُودِها عَلَیکَ بِما تَحْرَجُ بِهِ صُدُورُ اَعْوانِکَ.
و نیز جواب دادن به حاجات و مطالب مردم در همان روزی که حاجاتشان به تو می رسد و پاسخش همکارانت را تنگدل و ناراحت می کند.
وَ اَمْضِ لِکُلِّ یَوْمٍ عَمَلَهُ، فَاِنَّ لِکُلِّ یوْمٍ ما فِیهِ.
توجه به واجبات الهی
برنامه هر روز را در همان روز انجام ده، زیرا هر روز را کاری مخصوص به همان روز است.
وَ اجْعَلْ لِنَفْسِکَ فِیما بَینَکَ وَ بَینَ اللّهِ اَفْضَلَ تِلْکَ الْمَواقیتِ وَ اَجْزَلَ تِلْکَ الاَقْسامِ،
بهترین اوقات و باعظمت ترین ساعات را برای خود در آنچه بین تو و خداوند است اختصاص ده،
وَ اِنْ کانَتْ کُلُّها لِلّهِ اِذا صَلَحَتْ فِیهَا النِّیةُ، وَ سَلِمَتْ مِنْهَا الرَّعِیةُ.
هرچند همه کارها در تمام اوقات برای خدا است، اگر نیّت صحیح باشد و رعیّت از آن کارها روی آسایش ببیند.
وَ لْیکُنْ فِی خاصَّةِ ما تُخْلِصُ لِلّهِ بِهِ دینَکَ اِقامَةُ فَرائِضِهِ الَّتی هِیَ لَهُ خاصَّةً،
و باید در خصوص آنچه به آن دینت را برای خدا خالص می کنی، اقامه واجبات باشد؛ واجباتی که مخصوص به خداوند است،
فَاَعْطِ اللّهَ مِنْ بَدَنِکَ فِی لَیلِکَ وَ نَهارِکَ،
روی این ملاک، از بدنت را -در شب و روز- به خداوند واگذار
وَ وَفِّ ما تَقَرَّبْتَ بِهِ اِلَی اللّهِ مِنْ ذلِکَ کامِلاً غَیرَ مَثْلُومٍ وَ لا مَنْقُوصٍ، بالِغاً مِنْ بَدَنِکَ ما بَلَغَ.
و از آنچه موجب قُرب تو به خدا می شود، به نحو کامل و بدون کم و کاست انجام ده، گرچه هرگونه صدمه و فرسایشی به بدنت وارد آید.
وَ اِذا قُمْتَ فِی صَلاتِکَ لِلنّاسِ فَلا تَکُونَنَّ مُنَفِّراً وَ لا مُضَیِّعاً، فَاِنَّ فِی النّاسِ مَنْ بِهِ الْعِلَّةُ وَ لَهُ الْحاجَةُ.
چون با مردم به نماز جماعت بایستی، نه چنان نماز بگزار که مردم را رمیده کنی نه به آن صورت که نماز را ضایع نمایی، که در میان مردم هم بیمار وجود دارد و هم کسی که حاجتی دارد و باید به دنبال آن برود.
وَ قَدْ سَاَلْتُ رَسُولَ اللّهِ (ص) حینَ وَجَّهَنی اِلَی الْیمَنِ: کَیفَ اُصَلّی بِهِمْ؟
من از رسول خدا (ص) هنگام سفری که مرا به یمن فرستاد پرسیدم: با مردم چگونه نماز بگزارم؟
فَقالَ: «صَلِّ بِهِمْ کَصَلاةِ اَضْعَفِهِمْ، وَ کن بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً».
فرمود: «با آنان نمازی بخوان، مانند نماز ناتوان ترین آنان و به مردم مؤمن مهربان باش».
در میان مردم
وَ اَمّا بَعْدَ هذا، فَلا تُطَوِّلَنَّ احْتِجابَکَ عَنْ رَعِیَّتِکَ،
اما بعد از این، پنهان ماندنت را از رعیت طولانی مکن؛
فَاِنَّ احْتِجابَ الْوُلاةِ عَنِ الرِّعِیةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضّیقِ، وَ قِلَّةُ عِلْم بِالاُمُورِ.
که در پرده ماندن حاکم، شعبه ای است از تنگ خویی و کم اطلاعی به امور؛
وَ الاِحْتِجابُ مِنْهُمْ یَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ،
و پنهان ماندن حاکم از رعیتت، حاکمان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است باز می دارد؛
فِیَصْغُرُ عِنْدَهُمُ الْکَبیرُ، وَ یَعْظُمُ الصَّغیرُ، وَ یَقْبُحُ الْحَسَنُ، وَ یَحْسُنُ الْقَبِیحُ، وَ یُشابُ الْحَقُّ بِالْباطِلِ.
بر این اساس، کار بزرگ پیش آنان کوچک؛ و کار کوچک بزرگ جلوه می کند؛ زیبا زشت گردد؛ و زشت زیبا شود؛ و حق به باطل آمیخته می گردد.
وَ اِنَّمَا الْوالی بَشَرٌ لا یَعْرِفُ ما تَوارَی عَنْهُ النّاسُ بِهِ مِنَ الاُمُورِ،
زمامدار [نیز] انسانی است که آنچه را مردم از او پوشیده دارند، نخواهد دانست
وَ لَیسَتْ عَلَی الْحَقِّ سِماتٌ تُعْرَفُ بِها ضُرُوبُ الصِّدْقِ مِنَ الْکَذِبِ،
و حق را هم نشانه ای نیست که به وسیله آن انواع راستی از دروغ شناخته شود
وَ اِنَّما اَنْتَ اَحَدُ رَجُلَینِ:
و تو یکی از دو مردی:
اِمَّا امْرُؤٌ سَخَتْ نَفْسُکَ بِالْبَذْلِ فِی الْحَقِّ؛
یا انسانی هستی که وجودت به بخشیدن در راه خدا سخاوتمند است.
فَفِیمَ احْتِجابُکَ مِنْ واجِبِ حَقٍّ تُعْطیهِ، اَوْ فِعْلٍ کَریمٍ تُسْدیهِ؟
پس نسبت به حق مردم -در واجبی که باید عطا کنی یا کار نیکی که باید ادا نمایی- علّت روی نشان ندادنت به رعیت چیست؟
اَوْ مُبْتَلًی بِالْمَنْعِ؛
یا انسانی هستی مبتلا به بخل؛
فَما اَسْرَعَ کَفَّ النّاسِ عَنْ مَسْاَلَتِکَ اِذا اَیِسُوا مِنْ بَذْلِکَ ؛
که در این صورت زود باشد که مردم دستِ درخواستشان را از تو بازدارند -آن گاه که از عطا و بخششت ناامید گردند-
مَعَ اَنَّ اَکثَرَ حاجاتِ النّاسِ اِلَیکَ مِمّا لا مَؤُونَةَ فِیهِ عَلَیکَ، مِنْ شَکَاةٍ مَظْلِمَةٍ، اَوْ طَلَبِ اِنْصافٍ فِی مُعامَلَةٍ.
با اینکه بیشترین حاجات مردم از تو چیزی است که برایت زحمت و رنجی ندارد، از قبیل شکایت از ستمی، یا درخواست انصاف در خرید و فروشی.
ثُمَّ اِنَّ لِلْوالی خاصَّةً وَ بِطانَةً فِیهِمُ اسْتِئْثارٌ وَ تَطاوُلٌ وَ قِلَّةُ اِنْصافٍ فِی مُعامَلَةٍ،
سپس والیان را نزدیکانی است که آنان را خوی خودخواهی و دست درازی به مال مردم و کمی انصاف در داد و ستد است،
فَاحْسِمْ مادَّةَ اُولئِکَ بِقَطْعِ اَسْبابِ تِلْکَ الاَحْوالِ.
پس به جدا کردن اسباب و وسایل این حالات، مادّه و ریشه آنان را قطع کن.
وَ لا تُقْطِعَنَّ لِاَحَدٍ مِنْ حاشِیتِکَ وَ حامَّتِکَ قَطیعَةً.
به هیچ یک از اطرافِیان و اقوام خود زمینی از اِقطاع مسلمین واگذار مکن.
وَ لا یطْمَعَنَّ مِنْکَ فِی اعْتِقادِ عُقْدَة تَضُرُّ بِمَنْ یَلِیها مِنَ النّاسِ فِی شِرْب،
کسی نباید در تو طمع ورزد به گرفتن مزرعه ای که در آبشخور آن به همسایه زیان رساند،
اَوْ عَمَل مُشْتَرَکِ یَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلی غَیرِهِمْ،
یا کاری که باید با «شرکت» به سامان رسد، مشقّت کار مشترک را به همسایگان تحمیل کند.
فِیکُونَ مَهْنَاُ ذلِکَ لَهُمْ دُونَکَ، وَ عَیبُهُ عَلَیکَ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ.
در آن صورت سودش برای آن طمعکاران و عیب و زشتی آن در دنیا و آخرت بر عهدۀ تو خواهدبود.
وَ اَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَریبِ وَ الْبَعیدِ، وَ کن فِی ذلِکَ صابِراً مُحْتَسِباً،
حق را نسبت به هر که لازم است، از نزدیک و دور رعایت کن و در این زمینه، شکیبا و مزدخواه از خدا باش،
واقِعاً ذلِکَ مِنْ قَرابَتِکَ وَ خاصَّتِکَ حَیثُ وَقَعَ،
گرچه این برنامه به زیان نزدیکان و خاصانت باشد
وَ ابْتَغِ عاقِبَتَهُ بِما یَثْقُلُ عَلَیکَ مِنْهُ، فَاِنَّ مَغَبَّةَ ذلِکَ مَحْمُودَةٌ.
و در این مورد نسبت به آنچه بر تو گران است، جویای عاقبتش باش که سرانجامِ رعایتِ حق، پسندیده و نیکوست.
وَ اِنْ ظَنَّتِ الرَّعِیّةُ بِکَ حَیفاً فَاَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِکَ، وَ اعْدِلْ عَنْکَ ظُنُونَهُمْ بِاِصْحارِکَ،
هرگاه رعیت گمان ستمی بر تو ببرد، آشکارا عذرت را به آنان ارائه کن و به اظهار عذر، گمان های آنان را از خود بگردان،
فَاِنَّ فِی ذلِکَ رِیاضَةً مِنْکَ لِنَفْسِکَ، وَ رِفْقاً بِرَعِیتِکَ،
چرا که اظهار عذر، موجب عادت دادن نفس به اخلاق حسنه و مهربانی و نرمی نسبت به رعیت است
وَ اِعْذاراً تَبْلُغُ بِهِ حاجَتَکَ مِنْ تَقْویمِهِمْ عَلَی الْحَقِّ.
و تو با این عذرخواهی، به خواسته ات -در واداشتن رعیت به حق- می رسی.
صلح
وَ لا تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعاکَ اِلَیهِ عَدُوُّکَ وَ لِلّهِ فِیهِ رِضًی،
از صلحی که دشمنت به آن دعوت می کند و خشنودی خدا در آن است روی مگردان،
فَاِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ، وَ راحَةً مِنْ هُمُومِکَ، وَ اَمْناً لِبِلادِکَ.
زیرا صلح موجب آسایش لشگریان، و آسودگی خاطر آنها، و امنیت شهرهای توست.
وَ لکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ، فَاِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّما قارَبَ لِیتَغَفَّلَ.
ولی پس از صلح، بِتمامی از دشمن برحذر باش؛ چه بسا که دشمن برای غافلگیر کردن، تن به صلح دهد.
فَخُذْ بِالْحَزْمِ، وَ اتَّهِمْ فِی ذلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ.
در این زمینه، طریق احتیاط گیر و به راه خوش گمانی قدم مگذار.
وَ اِنْ عَقَدْتَ بَینَکَ وَ بَینَ عَدُوٍّ لَکَ عُقْدَةً، اَوْ اَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً، فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفاءِ،
اگر بین خود و دشمنت قراردادی بستی، یا از جانب خود به او لباس امان پوشاندی، به قراردادت وفا کن
وَ ارْعَ ذِمَّتَکَ بِالاَمانَةِ، وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ ما اَعْطَیتَ،
و امان دادنت را به امانت رعایت نما و خود را سپر تعهدات خود قرار ده،
فَاِنَّهُ لَیسَ مِنْ فَرائِضِ اللّهِ شَیءٌ النّاسُ اَشَدُّ عَلَیهِ اجْتِماعاً، مَعَ تَفَرُّقِ اَهْوائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرائِهِمْ، مِنْ تَعْظیمِ الْوَفاءِ بِالْعُهُودِ.
زیرا مردم بر چیزی از واجبات الهی چون بزرگ شمردن وفای به پیمان -با همه هواهای گوناگون و اختلاف آرایی که دارند- اتفاق ندارند.
وَ قَدْ لَزِمَ ذلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِیما بَینَهُمْ دُونَ الْمُسْلمینَ، لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَواقِبِ الْغَدْرِ.
مشرکین هم علاوه بر مسلمین وفای بر عهد را بر خود لازم می دانستند، چرا که عواقب زشت پیمان شکنی را آزموده بودند.
فَلا تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِکَ، وَ لا تَخیسَنَّ بِعَهْدِکَ، وَ لا تَخْتِلَنَّ عَدُوَّکَ،
پس در آنچه به عهده گرفته ای، خیانت نورز و پیمان خود را مشکن و دشمنت را گول مزن،
فَاِنَّهُ لا یَجْتَرِئُ عَلَی اللّهِ اِلّا جاهِلٌ شَقِیٌّ،
که بر خداوند، جز نادان بدبخت گستاخی نکند،
وَ قَدْ جَعَلَ اللّهُ عَهْدَهُ وَ ذِمَّتَهُ اَمْناً اَفْضاهُ بَینَ الْعِبادِ بِرَحْمَتِهِ،
چراکه خداوند عهد و پیمانش را امان قرارداده و رعایت آن را از باب رحمتش بر عهده همه بندگان گذاشته؛
وَ حَریماً یَسْکُنُونَ اِلی مَنَعَتِهِ، وَ یَسْتَفِیضُونَ اِلی جِوارِهِ.
عهد و پیمان، حریم امنی است تا در استواری آن بیاسایند و همگان به پناه آن روند.
فَلا اِدْغالَ وَ لا مُدالَسَةَ وَ لا خِداعَ فِیهِ.
بنابراین، در عهد و پیمان خیانت و فریب و مکر روا نیست.
وَ لا تَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ فِیهِ الْعِلَلَ،
عهد و پیمانی برقرار مکن که در آن راه تأویل و بهانه و توریِه و فریب باز باشد،
وَ لا تُعَوِّلَنَّ عَلی لَحْنِ قَوْل بَعْدَ التَّأْکیدِ وَ التَّوْثِقَةِ،
و پس از تأکید و استوار نمودن عهد و پیمان، گفتارِ «توریه مانند» و دوپهلو به کار مبر،
وَ لا یدْعُوَنَّکَ ضیقُ اَمْرٍ لَزِمَکَ فِیهِ عَهْدُ اللّهِ اِلی طَلَبِ انْفِساخِهِ بِغَیرِ الْحَقِّ،
و نباید در تنگنا افتادنت به خاطر اینکه عهد و پیمان خدا برای تو الزام آور شده است، تو را به فسخ آن به طور نامشروع بکشاند؛
فَاِنَّ صَبْرَکَ عَلی ضیقِ اَمْر تَرْجُو انْفِراجَهُ وَ فَضْلَ عاقِبَتِهِ خَیرٌ مِنْ غَدْر تَخافُ تَبِعَتَهُ،
چرا که صبر تو در تنگنای عهد و پیمان که امید گشایش و برتری عاقبتش را داری، بهتر است از خیانتی که از مجازاتش ترسانی
وَ اَنْ تُحیطُ بِکَ مِنَ اللّهِ فِیهِ طِلْبَةٌ، لا تَسْتَقیلُ فِیها دُنْیاکَ وَ لا آخِرَتَکَ .
و نیکُوتر است از اینکه از جانب حق، مورد بازخواست واقع گردی؛ به صورتی که نتوانی در دنیا و آخرت از خداوند درخواست بخشش کنی.
پرهیز از خونریزی
اِیاکَ وَ الدِّماءَ وَ سَفْکَها بِغَیرِ حِلِّها،
از ریختن خون به ناحق برحذر باش،
فَاِنَّهُ لَیسَ شَیءٌ اَدْعی لِنِقْمَة، وَ لا اَعْظَمَ لِتَبِعَة، وَ لا اَحْری بِزَوالِ نِعْمَة وَ انْقِطاعِ مُدَّةٍ مِنْ سَفْکِ الدِّماءِ بِغَیرِ حَقِّها.
زیرا چیزی در نزدیک ساختن انتقام حق، و عظمت مجازات، و از بین رفتن نعمت و پایان گرفتن زمان حکومت به مانند خون به ناحق ریختن نیست
وَ اللّهُ سُبْحانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُکمِ بَینَ الْعِبادِ فِیما تَسافَکُوا مِنَ الدِّماءِ یوْمَ الْقِیامَةِ.
خداوند در قیامت، اول چیزی را که بین مردم حکم می کند، در رابطه با خون هایی است که به ناحق ریخته اند.
فَلا تُقَوِّیَنَّ سُلْطانَکَ بِسَفْکِ دَمٍ حَرامٍ، فَاِنَّ ذلِکَ مِمّا یُضْعِفُهُ وَ یُوهِنُهُ، بَلْ یُزیلُهُ وَ یَنْقُلُهُ.
پس حکومت را به ریختن خون حرام تقویت مکن؛ که ریختن خون حرام، قدرت را به سستی کشاند، بلکه حکومت را ساقط نموده و به دیگری انتقال دهد.
وَ لا عُذْرَ لَکَ عِنْدَ اللّهِ وَ لا عِنْدی فِی قَتْلِ الْعَمْدِ، لِاَنَّ فِیهِ قَوَدَ الْبَدَنِ.
برای تو در قتل عمد نزد خدا و نزد من عذری نیست؛ چرا که کیفر قتل عمد، کشتن قاتل است.
وَ اِنِ ابْتُلیتَ بِخَطَإٍ، وَ اَفْرَطَ عَلَیکَ سَوْطُکَ اَوْ سَیفُکَ اَوْ یدُکَ بِالْعُقُوبَةِ فَاِنَّ فِی الْوَکزَةِ فَما فَوْقَها مَقْتَلَةً فَلا تَطْمَحَنَّ بِکَ نَخْوَةُ سُلْطانِکَ عَنْ اَنْ تُؤَدِّیَ اِلی اَوْلِیاءِ الْمَقْتُولِ حَقَّهُمْ.
و اگر دچار اشتباه شدی و تازیانه یا شمشیر یا دستت در کیفر دادن از حد بیرون رفت -چه اینکه در مشت زدن و بالاتر از آن بیم قتل است-، پس مبادا نخوت حکومت، تو را از پرداخت خونبها به خاندان مقتول مانع گردد.
سفارشات گوناگون
وَ اِیاکَ و الاِعْجابَ بِنَفْسِکَ، وَ الثِّقَةَ بِما یعْجِبُکَ مِنْها، وَ حُبَّ الاِطْراءِ،
از خودپسندی و تکیه بر آنچه تو را آلوده به خودپسندی کند و از علاقه به ستایش و تعریف مردم برحذر باش،
فَاِنَّ ذلِکَ مِنْ اَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیطانِ فِی نَفْسِهِ لِیَمْحَقَ ما یکُونُ مِنْ اِحْسانِ الْمُحْسِنینَ.
زیرا این حالات از مطمئن ترین فرصت های شیطان در نظر اوست تا نیکی نیکُوکاران را نابود کند.
وَ اِیاکَ وَ الْمَنَّ عَلی رَعِیتِکَ بِاِحْسانِکَ، اَوِ التَّزَیُّدِ فِیما کانَ مِنْ فِعْلِکَ اَوْ اَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَکَ بِخُلْفِکَ،
بپرهیز از اینکه احسانت را بر رعیّت منّت گذاری؛ یا کرده خود را بیش از آنچه هست بزرگ شماری؛ یا به رعیّت وعده ای دهی و خلاف آن را به جا آوری،
فَاِنَّ الْمَنَّ یبْطِلُ الاِحْسانَ، وَ التَّزَیُّدَ یَذْهَبُ بِنُورِ الْحَقِّ، وَ الخُلْفَ یُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللّهِ وَ النّاسِ،
چرا که منّت، موجب بطلان احسان؛ و کار را بیش از آنچه هست پنداشتن، باعث از بین بردن نور حق در قلب؛ و خُلف وعده، سبب خشم خدا و مردم می شود.
قالَ اللّهُ تَعالی: «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ اَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ».
خداوند بزرگ فرموده: «این باعث خشم بزرگ خداست که بگویید و انجام ندهید».
وَ اِیّاکَ وَ الْعَجَلَةَ بِالاُمُورِ قَبْلَ اَوانِها، اَوِ التَّسَقُّطَ فِیها عِنْدَ اِمْکَانِها، اَوِ اللَّجاجَةَ فِیها اِذا تَنَکَّرَتْ، اَوِ الْوَهْنَ عَنْها اِذَا اسْتَوْضَحَتْ.
از عجله در کارهایی که وقتش نرسیده، یا سهل انگاری در اموری که انجامش ممکن شده، یا لجبازی در چیزی که نامعلوم است، یا سستی در آنچه که روشن است برحذر باش.
فَضَعْ کُلَّ اَمْرٍ مَوْضِعَهُ، وَ اَوْقِعْ کُلَّ عَمَلٍ مَوْقِعَهُ.
هر چیزی را در جای خودش بگذار، و هر کاری را به موقع خودش انجام ده.
وَ اِیاکَ وَ الاِسْتِئْثارَ بِمَا النّاسُ فِیهِ اُسْوَةٌ، وَ التَّغابِیَ عَمّا تُعْنَی بِهِ مِمّا قَدْ وَضَحَ لِلْعُیونِ،
از اینکه چیزی را به خود اختصاص دهی -در حالی که همه مردم در آن مساوی هستند- بپرهیز و از غفلت در آنچه که توجه تو به آن ضروری است و برای همگان معلوم است برحذر باش،
فَاِنَّهُ مَأْخُوذٌ مِنْکَ لِغَیرِکَ، وَ عَمّا قَلیلٍ تَنْکَشِفُ عَنْکَ اَغْطِیَةُ الاُمُورِ، وَ یُنْتَصَفُ مِنْکَ لِلْمَظْلُومِ.
زیرا آنچه را به خود اختصاص داده ای از تو به نفع دیگران می گیرند و در اندک زمانی، پرده از روی کارهایت برداشته می شود و داد مظلوم را از تو بستانند.
اِمْلِکَ حَمِیّةَ اَنْفِکَ، وَ سَوْرَةَ حَدِّکَ، وَ سَطْوَةَ یَدِکَ، وَ غَرْبَ لِسانِکَ،
خشم و شدّت و غضب و سرکشی و قدرت و تیزی زبانت را در اختیار گیر،
وَ احْتَرِسْ مِنْ کُلِّ ذلِکَ بِکَفِّ الْبادِرَةِ، وَ تَأْخیرِ السَّطْوَةِ، حَتّی یَسْکُنَ غَضَبُکَ فَتَمْلِکَ الاِخْتیارَ،
و از تمام این امور به بازداشتن خود از شتاب در انتقام و تأخیر انداختن حمله و سطوت، خود را حفظ کن تا خشمت آرام گردد و عنان اختیارت را مالک شوی،
وَ لَنْ تَحْکُمَ ذلِکَ مِنْ نَفْسِکَ حَتّی تُکثِرَ هُمُومَکَ بِذِکرِ الْمَعادِ اِلی رَبِّکَ.
و هرگز حاکم و مسلط بر خود نخواهی شد، تا اینکه بسیار به یاد بازگشت به خداوند افتی.
وَ الْواجِبُ عَلَیکَ اَنْ تَتَذَکَّرَ ما مَضی لِمَنْ تَقَدَّمَکَ مِنْ حُکُومَةٍ عادِلَةٍ،
بر تو واجب است که به یاد حکومت های عدل پیش از خود باشی،
اَوْ سُنَّةٍ فاضِلَةٍ، اَوْ اَثَرٍ عَنْ نَبِینا (ص)، اَوْ فَریضَةٍ فِی کِتابِ اللّهِ،
و نیز لازم است که به روش های خوب، یا اثری که از پیامبرمان (ص) رسیده یا فریضه ای که در کتاب خداوند است توجه نمایی.
فَتَقْتَدِیَ بِما شاهَدْتَ مِمّا عَمِلْنا بِهِ فِیها،
پس به آنچه که دیدی ما بر اساس آن عمل کردیم اقتدا نمایی
وَ تَجْتَهِدَ لِنَفْسِکَ فِی اتِّباعِ ما عَهِدْتُ اِلَیکَ فِی عَهْدی هذا، وَ اسْتَوْثَقْتُ بِهِ مِنَ الْحُجَّةِ لِنَفْسی عَلَیکَ،
و در دنبال کردن آنچه که در این عهدنامه برایت مقرر کردم و به وسیله آن حجت را بر تو تمام نمودم کوشش کنی،
لِکَیلا تَکُونَ لَکَ عِلَّةٌ عِنْدَ تَسَرُّعِ نَفْسِکَ اِلی هَواها. فَلَنْ یَعْصِمَ مِنَ السُّوءِ، وَ لا یوَفِّقُ لِلْخَیرِ اِلّا اللّهُ تَعالی،
تا برای تو به هنگام شتاب نفس به سوی هوا و هوس بهانه و عذری نباشد. جز خدای بزرگ هرگز احدی نگاهدارنده از بدی و توفِیق دهنده به خیر و خوبی نیست،
وَ قَدْ کانَ فِیما عَهِدَ اِلَیَّ رَسُولُ اللّهِ (ص) فِی وَصایاهُ تَحْضیضٌ عَلَی الصَّلاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ ما مَلَکَتْهُ اَیمانُکُمْ،
و از جمله چیزهایی که رسول خدا (ص) در وصایایش به من سفارش نمود ترغیب بر نماز و زکات و مهربانی بر غلامانتان بود،
فَبِذلِکَ اَخْتِمُ لَکَ بِما عَهِدْتُ، وَ لاحَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللّهِ الْعَلِی الْعظیمِ.
و من سفارش حضرت را پایان عهدی که برای تو نوشتم قرار می دهم و کسی را حول و قوّتی جز به خدای بزرگ نیست.
[وَ مِنْ هذَا الْعَهْدِ وَ هُوَ آخِرُهُ]
[قسمتی از این پیمان که پایان آن می باشد]:
وَ اَنَا اَسْاَلُ اللّهَ بِسَعَةِ رَحْمَتِهِ، وَ عَظیمِ قُدْرَتِهِ عَلی اِعْطاءِ کُلِّ رَغْبَة، اَنْ یوَفِّقَنی وَ اِیاکَ لِما فِیهِ رِضاهُ،
من از خداوند با رحمت فراگیرش و بزرگی قدرتش بر انجام هرگونه «درخواست» مسئلت می نمایم: من و تو را به آنچه رضای او در آن است،
مِنَ الاِقامَةِ عَلَی الْعُذْرِ الْواضِحِ اِلَیهِ وَ اِلی خَلْقِهِ، مَعَ حُسْنِ الثَّناءِ فِی الْعِبادِ، وَ جَمیلِ الاَثَرِ فِی الْبِلادِ، وَ تَمامِ النِّعْمَةِ وَ تَضْعیفِ الْکَرامَةِ،
از معذور بودن نزد خودش و مخلوقش، به همراه ثنای نیک در بین بندگانش و آثار زیبا در شهرهایش و تمامِ نعمت و فزونی کرامت توفِیق دهد،
وَ اَنْ یخْتِمَ لی وَ لَکَ بِالسَّعادَةِ وَ الشَّهادَةِ، اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ.
و پایان زندگی من و تو را سعادت و شهادت قرا دهد. همه ما به سوی او باز می گردیم.
وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ عَلی آلِهِ الطَّیبینَ الطّاهِرینَ وَ سَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً،
و سلام بر رسول خدا -که درود خداوند بر او و بر اهل پاکیزه و پاکش- و هم سلام بسیار خدا بر ایشان باد.
و السلام.
و درود بر تو .