نفی نظام اموی و مروانی در بیان امام حسین علیه السلام

یکی از برجسته ترین بیانات نورانی سیدالشهداء (سلام الله علیه) تبیین حق و باطل بود و ما به عنوان فرزندان آن حضرت هم باید محقّق و حق شناس باشیم، هم باید مبطلِ باطل باشیم این شعار رسمی را که بارها در غالب محافل به عرضِ شما می رسد باید بررسی کرد که ما در مراسم سوگ آن سَرور دو مطلب را عرض می کنیم، یکی می گوییم: «أَعْظَمُ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَا ...

یکی از برجسته ترین بیانات نورانی سیدالشهداء (سلام الله علیه) تبیین حق و باطل بود و ما به عنوان فرزندان آن حضرت هم باید محقّق و حق شناس باشیم، هم باید مبطلِ باطل باشیم این شعار رسمی را که بارها در غالب محافل به عرضِ شما می رسد باید بررسی کرد که ما در مراسم سوگ آن سَرور دو مطلب را عرض می کنیم، یکی می گوییم: «أَعْظَمُ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَینِ (عَلَیهِ السَّلَامُ)» که این مسئلت أجر صابران است، یکی هم عرض می کنیم: «وَ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِیاکمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَارِه (علیه الصلاة و علیه السلام)».[1] این دوم یک مطلب پویا و ماناست از خدای سبحان مسئلت می کنیم که ما را جزء طالبان خونبهای آن حضرت قرار بدهد این شعار «إلی یوم القیامة» هست که در جلسه قبل روشن شد. مطلب دیگر آن است که خونبها را ولی و بازمانده ها و فرزندان مقتول می گیرند ما از آن جهت که مکتب حسین را پذیرفتیم فرزند این مکتب هستیم سخن از دفاع از مظلوم نیست تا جریان یمن و غزّه و مانند آن از این سنخ باشد سخن از خونبهاست، خونبها برای ورثه است ما اگر وارثان این خاندان هستیم مجازیم خونبها بگیریم این جمله های خبریه به داعی انشا القا می شود این جمله دعاست، می گوییم: «وَ جَعَلَنَا» خدا ما را از طالبین ثار قرار بدهد، قبل از طلب ثار، فرزند بودن لازم است، ما باید فرزند این مکتب باشیم تا خونبها را بخواهیم، اگر سخن از دفاع مظلوم است دیگر اختصاصی به ما شیعه ها ندارد؛ اما وقتی می گوییم: «وَ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِیاکمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَارِه»؛ یعنی ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً﴾[2] این سلطنت را ذات اقدس الهی به شیعه ها داده است که خونبهای حسین بن علی را بگیرید و وجود مبارک حضرت هم در بسیاری از سخنانش مخصوصاً در آن پیام رسمی، سخن از حق و باطل را مطرح کرده است. فرمود مگر نمی بینید که حق به آن عمل نمی شود و از باطل اعراض نمی شود.[3] حق در بسیاری از آیات قرآ ن کریم بر دو بخش تقسیم شده است: یک حق به معنای خدای است ﴿ذلِک بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِی الْکبیرُ﴾،[4]این حقّی است که در علوم عرفانی مطرح است و دست ما کوتاه است. حقّی است که به اصطلاح می گویند «حقّ مخلوق به» که فرمود: ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَینَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ[5] این حق همان است که اصطلاحاً می گویند «حقّ مخلوق به»، این «حقّ مخلوق به» براساس تبیین قرآن کریم به این معناست که اگر از مهندس عالَم سؤال کنید شما عالَم را با چه چیزی خلق کردید؟ یک مهندس وقتی مورد سؤال قرار می گیرد که شما این بِنا را با چه چیزی خلق کردید؟ می گوید با فلان سیمان، با فلان آهن، با فلان گچ، با فلان آجر و سنگ، مصالح ساختمانی بنا این است؛ ولی خدای سبحان در طرح ساختار نظام سپهری می فرماید مصالح ساختمانی من حق است، من آسمان را با حق خلق کردم، زمین را با حق خلق کردم، موادّی که نبود، این چنین نبود که او موادّ موجود قبلی را ـ معاذالله ـ به این صورت دربیاورد، ماده و صورت، هر دو را بدیعاً او آفرید او ﴿بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ[6] فناور است، نوآور است، ماده را بدیعاً آفرید، صورت را بدیعاً آفرید، ترکیب ماده و صورت را بدیعاً آفرید، او ﴿بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است، همه کارهای او نو است؛ اما کار نو بالأخره مصالح ساختمانی دارد یا ندارد؟ فرمود مصالح ساختمانی عالَم، حق است، ما سما و ارض را «بالحق» خلق کردیم این حق همان است که در این کتاب های اهل معرفت از آن به عنوان «حقّ مخلوق به» یاد می کند این حق ممکن هست در عالم هست مصالح ساختمانی است؛ لذا این عالم باطل را نمی پذیرد چون ساختار این، مصالح ساختمانی این با حق است.

همان طوری که ما را به حق آفرید با فطرت حق آفرید، طبیعت ما را با سلامت آفرید، فطرت ما را با توحید آفرید، اگر کسی یک غذای مسمومی وارد دستگاه گوارش و پرورش و معده او بشود، این را بالا می آورد نمی پذیرد، چرا؟ چون این دستگاه با سلامت خلق شده است با موادّ سمّی آشنا نیست. فرمود دستگاه گوارش عالَم به حق خلق شده است، باطل را بالا می آورد. حالا برای اینکه کسی باطل را بالا بیاورد تلاش و کوشش کند گاهی شهادت لازم است، گاهی اسارت لازم است، گاهی جهاد اصغر لازم است، گاهی جهاد اوسط لازم است، گاهی جهاد اکبر لازم است. سالار شهیدان فرمود: هاضمه نظام آفرینش، نظام اموی و مروانی را نمی پذیرد، من آمدم این را جراحی کنم. این چنین نیست که کربلا، یعنی مظهر مظلومیت و شکست، بلکه مظهر شهامت و پیروزی است. همان طوری که وجود مبارک امام سجاد با آن حالت ظاهری که در جلوی دروازه شام قرار داشت، از حضرت سؤال کردند در این صحنه چه کسی پیروز شد؟ فرمود ما، ما رفتیم حق را زنده کنیم و کردیم و برگشتیم: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ، وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم»؛[7] اگر خواستی بفهمی چه کسی پیروز شد در هنگام نماز، اذان و اقامه بگو، ببین نام چه کسی را می بری؟ ما رفتیم نام پیغمبر و اهل بیت را زنده کنیم و برگشتیم ما پیروزیم.

بنابراین ما دوتا کار باید بکنیم: یکی درباره خودمان، یکی درباره نظام دینی مان. درباره کار خودمان، تمام قیام و قعود ما باید حق باشد، وگرنه بالا می آوریم، آن بالا آوردن عبارت از بی آبرو شدن است. تمثیلی را وجود مبارک امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) از این تفسیر آیات قرآن کریم مدد می گیرد. خدا فرمود من عالم را، مصالح ساختمانی عالم حق است کسی بخواهد با باطل زندگی کند بیراهه برود راه کسی را ببندد، این بالأخره یک روز بالا می آورد. همان مطلب دقیق تفسیری را وجود مبارک حضرت امیر که قرآن ناطق است به صورت دیگری در نهج البلاغه تبیین کرد فرمود: «إِنَّ الْحَقَّ ثَقِیلٌ مَرِیءٌ وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِیفٌ وَبِیء»[8]فرمود: عمل به حق به حسب ظاهر سنگین است؛ اما گواراست. اگر کسی محقّق بود علماً، متحقّق بود عملاً، این با یک زندگی طیب و طاهر و گوارا دارد زندگی می کند. ما چرا در پیشگاه شهدا عرض می کنیم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»؛[9]یعنی گوارا بود، نه تنها شما زندگی طیب و طاهر داشتید، کشوری که شما در آن آرمیدید آن را طیب و طاهر می کنید؛ حالا ممکن است چند نفر بیراهه بروند و بیراهه بگویند؛ ولی بالأخره شما کشور ایران را طیب می کنید: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ». طبق این زیارت که ما موظفیم در پیشگاه شهدا عرض کنیم، با قرآن کریم که می سنجیم می فرماید وقتی کشوری طیب و طاهر شد میوه طیب و طاهر می دهد: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیبُ یخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ[10]میوه اش طیب و طاهر است، عدل است، عقل است، علم است. فرمود کشوری که شهید بیارمد، آن کشور طیب و طاهر است، غالباً مستحضرید که این زیارت ها و دعاها و همه اینها جمله های خبریه ای است که به داعی انشا القا می شود، تنها «یا لیتنا کنا معکم» نیست که انشا باشد «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»؛ یعنی ما موظف هستیم مزار شما را که کشور ایران است طیب و طاهر نگه بداریم نه روزهای معین یا شب های جمعه، شاخه گلی روی قبرتان بگذاریم این از نازل ترین کارهاست. آن رسالت اصلی ما این است که این کشور را پاک نگه بداریم. کشور پاک، میوه پاک می دهد عالِم شدن، عاقل شدن، فداکار شدن، عفیف شدن، پاک بودن، منزّه از اختلاس، منزّه از دروغ و مانند آن، میوه طیب و طاهر یک مملکت است. بنابراین نظام الهی، نظام حق است؛ وجود مبارک حضرت امیر تمثیل کرده فرمود: «أَلحَقُّ ثَقِیلٌ» سنگین هست اما «مَرِیءٌ»؛ اینکه می گوییم ﴿هَنِیئاً مَرِیئَاً﴾؛[11] یعنی این غذا خوب در معده شما در دستگاه گوارش شما فرو برود هنیء باشد، مریء باشد؛ اما وقتی باطل را حضرت در نهج البلاغه تمثیل می کند می فرماید: «وَ الْبَاطِلَ خَفِیفٌ وَبِی ء» باطل به حسب ظاهر آسان است لذتی هم همراه آن هست؛ اما این به منزله یک مزرعه سرسبز وباخیز است. کلمه «وَبِیء»، کلمه «أَوبَی»، کلمه «مُوبِیء»[12] این در نهج البلاغه چند جا بازگو شده، فرمود این بالأخره وباخیز است چیزی که وباخیز باشد آبروبر است. می دانید اگر کسی به بیماری های صعب العلاج و بدخیم سرطان مبتلا بشود، بالأخره ممکن است شفا پیدا نکند و بمیرد، ولی آبرومندانه رخت بربست، ولی اگر کسی به وبا مبتلا شود، این وبا یک بیماری آبروبر است، سر و ته، بالا و پایین هر لحظه تاس و لگن، دیگر آبرو برای کسی نمی ماند. فرمود کار باطل، رشوه، اختلاس، مال حرام، وباخیز است بالأخره آبروبر است این را شما بالا می آورید. چون نظام، نظام حق است، با باطل آشنایی ندارد نباید بگوییم گذشت، هیچ چیزی نگذشت، اگر قرآن فرمود مصالح ساختمانی جهان حق است این قرآن ناطق آن را تبیین کرد فرمود همان طوری که طبیعت را خدا حق آفرید، فطرت را حق آفرید، دوخت و دوز طبیعت و فطرت را حق آفرید، این مجموعه را به نام انسان نامید که ﴿أَحْسَنِ تَقْویمٍ[13] است، اگر یک غذای سمّی وارد این دستگاه گوارش بشود این بالامی­آورد اگر اختلاس، سرقت، خیانت در اموال در مال کسی راه پیدا کند این بالامی­آورد این می شود وبا، فرمود گناه وباست، باطل وباست «الْحَقَّ ثَقِیلٌ مَرِی ٌ وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِیفٌ»؛ اما «وبیء» این وباخیز است بالأخره آبروبر است. آنچه ذات اقدس الهی در قرآن کریم به صورت دقت تفسیری بیان فرمود، وجود مبارک علوی آن را تبیین کرد.

تمثیل سطح مطلب را پایین می آورد، یک؛ سطح فکر ذهن مخاطب را بالا می برد، دو؛ رابطه را نزدیک می کند، سه؛ دست ذهن شنونده به آن مطلب می رسد، چهار؛ این را می فهمد، خاصیت تمثیل این است. مَثل زدن یعنی یک صندلی و چهارپایه گذاشتن زیر ذهن شنونده، این ذهن را قدری بالا آوردن، دامنه اوج گرفته مطلب را کشیدن و پایین آوردن تا تقاربی بین ذهن و مطلب بشود تا درک کند این خاصیت تمثیل است؛ اما این تمثیل، نردبان است برای اینکه انسان بفهمد، یک؛ فهمیدن نردبان است برای اینکه بالا برود، دو؛ هرگز علم و دانش هدف نیست دانش بیش از کار نردبان کاری از او ساخته نیست عمده آن عقل است که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَن وَ اکسُتِبَ بِهِ الْجَنَانَ»[14] آن عقل که وهم و خیال را عِقال می کند، شهوت و غضب را عقال می کند و رام می کند و انسانِ امّاره بالسوء را امّاره بالحُسن می کند آن عقل است؛ لذا فرمود ما این مَثل ها را می زنیم: ﴿صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کلِّ مَثَلٍ[15]یا ﴿ضَرَبْنا﴾[16] برای هر چیزی مَثل می زنیم ﴿وَ تِلْک الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ[17] آن که نردبان علم و دانش در اختیار اوست، روی نردبان علم پا می گذارد تا به اوج عقل باریابد، وگرنه علم مشکلی را حل نمی کند، اندیشه فقط نردبانِ کار است تا این به دست چه کسی باشد، این نردبان اگر به دست یک انسان نیرومند باشد؛ یعنی عاقل باشد اثر دارد ﴿وَ تِلْک الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ﴾؛ اما ﴿وَ ما یعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ﴾ اگر کسی عالِم شد روی نردبان علم قدم نهاد به بارگاه رفیع عقل می رسد که «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَن وَ اکسُتِبَ بِهِ الْجَنَانَ». از وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) رسیده است که اصلاً عقل را به خاطر این عقل می گویند که زانوی شهوت و غضب را عقال می کند،[18] یک؛ زانوی وهم و خیال را عقال می کند، دو؛ عقال کردن؛ یعنی زانوبند داشتن این شترهای جموح و چموش را عقال می کنند اینکه حضرت در آن روایت فرمود: «إِعقَل وَ تَوَکَّل»[19] بعدها سروده شد که «با توکل زانوی اشتر ببند»،[20] آن زانوبند را می گویند عقال که جلوی جموحی و چموشی را می گیرد. این وهم سرکش، این خیال سرکش در بخش اندیشه، این شهوت سرکش این غضب سرکش در بخش انگیزه، اینها به زانوبند محتاج اند. وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) فرمود عقلی پیدا کن، زانوبندی پیدا کن زانوی شهوت و غضب را عقال کن هم در زندگی شخصی راحت هستی، هم در زندگی اجتماعی، حرف هم که می زنی سعی کن با بهترین لهجه سخن بگویی، مگر نمی خواهی حرفت اثر کند، مگر نمی خواهی در دل های دیگران راه پیدا کنی، مگر نمی خواهی دل ها را به هم پیوند بدهی؟ این حُسن کلام است؛ اصلاً ادبیات را برای همین اختراع کردند.

یک بنّای درس نخواندهِ سنّتی روستایی این سنگ هایی که از دل کوه درمی آید ولو سنگ های معدنی هم که باشد چندتا چکش می زند این کثیرالاضلاع غیر منتظم را یک مقدار نظم میدهد لای دیوار میگذارد، این دیوار با یک تکان می افتد؛ اما همین سنگ معدنی وقتی به دست مهندسین ایتالیا بیفتد می شود مرمر ایتالیا، کار مهندسی این است که این سنگ ها را صاف کند، کار ادیب این است که این لفظ ها را می تراشند، ناصافی های آن را می گیرند، کجی های آن را می گیرند، ناهماهنگی های آن را می گیرند این می شود ادب، با این ادب دارند زندگی می کنند. شما شرح حال پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) را ببینید، آنچه در بسیاری از شروح نهج البلاغه و مانند آن آمده که وجود مبارک حضرت قبل از اینکه به مقام شامخ نبوت بار یابد اصلاً کلمه غلام و أمه و اینها را به کار نمیبرد، نمی گفت نوکر، نمی گفت غلام، همیشه به این پسرها که بنده و غلام بودند می گفت «فتی»، به دخترها می گفت «فتاة».[21] این لغت را تراشید، شفاف کرد، صاف کرد مثل مرمر ایتالیا به کار برد. خیلی ها می توانند بگویند غلام، رسم هم آ ن بود ادبیات رایج این بود «فتی» و فتوّت هم، البته این فرهنگ ما یعنی فارسی زبان ها بسیار قوی است؛ اما هرگز به بارگاه ادبیات عرب نمی رسد، ما در بسیاری از موارد کمبود داریم ما برای دو نفر حرف نداریم، برای میانی حرف نداریم، ما به یک نفر می گوییم تو به دو و مازاد می گوییم شما، اما عرب به یک نفر میگوید «أنت» به دو نفر میگوید «أنتما»، به جمع میگوید «أنتم». چه در ضمیر غایب، چه در ضمیر حاضر ما کمبود داریم؛ لذا فارسی آن توان را ندارد که ترجمه خوبی برای قرآن کریم باشد، ما برای شیء نزدیک اشاره می کنیم می گوییم «هذا» اگر نزدیک نبود می گوییم اینجا و آنجا همین! اما عرب اگر نزدیک بود می گوید «هذا»، اشاره میانی را میگوید «ذاک»، اشاره دور را میگوید «ذلک»؛ ادبیات غنی و قوی را البته به برکت قرآن پیدا کردند، اینها را دارند. «فتی» غیر از جوان است؛ یعنی آن فتوّت و جوانمردی را به همراه دارد.

 در عرب قبل از ظهور اسلام، کلمه غلام و اَمه و عبد رایج بود؛ ولی حضرت این سنگ ها را تراشید به صورت مرمر در آورد و در زندگی اش به کار برد، می گفت «فتی، فتاة»؛ بعد وقتی اسلام آمد، فرمود، زیبا حرف بزنید: ﴿قُلْ لِعِبادی یقُولُوا الَّتی هِی أَحْسَنُ[22] مگر شما نمیخواهید همدل باشید همزبان باشید با هم زندگی کنید این گونه که نامهربانه حرف میزنید این مشکل داخلی ایجاد میکند، هر روز باید با یکدیگر دعوا کنید. ﴿قُلْ لِعِبادی یقُولُوا الَّتی هِی أَحْسَنُ﴾؛ چون ﴿إِنَّ الشَّیطانَ ینْزَغُ بَینَهُمْ﴾[23] او اصلاً تمام کارهایش این است که نزغ کند، چقدر این قرآن شیرین است. دیدید حمارهایی که راه نمی روند سیخی به اینها می زنند، ما می گوییم سیخ می زنند، ولی عرب با آن لطایفی که دارد می گوید این نزغ است، ﴿وَ إِمَّا ینْزَغَنَّک مِنَ الشَّیطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ[24]اگر سیخی دیدید، دردی احساس کردی بگو یا الله! تا نجات پیدا کنی. برابر سوره مبارکه «اسراء» به خدا عرض کرد من سواری می خواهم، ﴿لَأَحْتَنِکنَّ ذُرِّیتَهُ﴾؛[25]«إحتنک» که باب افتعال است؛ یعنی حَنَک و تحت حَنَک این مرکوب را گرفته، می گوید من ﴿لَأَحْتَنِکنَّ ذُرِّیتَهُ﴾ من سواری می خواهم من إحتناک می کنم، حنک اینها، تحت حنک اینها باید دست من باشد ما با چنین دشمنی روبهرو هستیم. خدای سبحان به ما فرمود در جامعه که زندگی می کنید با ادبیات زیبا و دلپذیر و دلنشین حرف بزنید: ﴿قُلْ لِعِبادی یقُولُوا الَّتی هِی أَحْسَنُ﴾؛ مبادا در کلمات خود حرفی بزنید، نیشی بزنید، کسی را برنجانید اگر واقعاً مشکلی دارد با او بنشینید و امر به معروف و نهی از منکر کنید، وگرنه نیش زدن غیر از پرخاش متقابل، بازدهی ندارد ﴿قُلْ لِعِبادی یقُولُوا الَّتی هِی أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیطانَ ینْزَغُ بَینَهُمْ﴾. ساختار عالَم به حق خلق شده؛ یعنی مصالح ساختمانی سماوات و ارض حق است. گاهی با جمله سالبه قرآن کریم سخن می فرماید، می فرماید که ما آسمان و زمین را باطل خلق نکردیم،[26] گاهی به صورت قضیه موجبه ذکر می کند که ما آسمان و زمین را به حق خلق کردیم؛[27] یعنی مصالح ساختمانی آسمان و زمین حق است، فطرت انسان حق است، اگر کسی بخواهد راحت زندگی کند باید در علم محقّق، در عمل متحقّق باشد. اینکه به ما گفتند طلب علم فریضه است بر هر مسلمان چه زن چه مرد؛[28]برای همین است که ما زندگی طیب و طاهر داشته باشیم.

پی نوشت ها

[1] بلد الأمین، النص، ص482.

[2] سوره إسراء، آیه33.

[3] تحف العقول، النص، ص245؛ «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یتَنَاهَی عَنْه».

[4] سوره حج، آیه62؛ سوره لقمان، آیه30.

[5] سوره روم، آیه8.

[6] سوره بقره، آیه117؛ سوره أنعام، آیه101.

[7] امالی (شیخ طوسی)، ص677.

[8] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت376.

[9] مصباح المتهجد، ج2، ص723.

[10] سوره اعراف، آیه58.

[11] سوره نساء، آیه4.

[12] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت367؛ «مَتَاعُ الدُّنیا حُطَامٌ مُوبِی ء».

[13] سوره تین، آیه4.

[14] الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص11.

[15] سوره إسراء، آیه89.

[16] سوره روم، آیات58 و 27.

[17] سوره عنکبوت، آیه43.

[18] تحف العقول، النص، ص15.

[19] عوالی اللئالی، ج1، ص75؛ مجمع البحرین، ج5، ص493.

[20] مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش45.

[21] النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج 3، ص170؛ «عَنِ النَّبِی (ص): لَا یقُولَنَّ أَحَدُکُمْ عَبْدِی وَ أَمَتِی وَ لَکِنْ لِیقُلْ فَتَای وَ فَتَاتِی»؛ فی ظلال نهج البلاغة، ج3، ص151.

[22] سوره إسراء، آیه53.

[23] سوره إسراء، آیه53.

[24] سور ه اعراف، آیه200؛ سوره فصلت، آیه36.

[25] سوره إسراء، آیه62.

[26] سوره ص، آیه27؛ ﴿وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَینَهُمَا بَاطِلاً﴾.

[27] سوره حجر، آیه85؛ ﴿وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَینَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ﴾.

[28] الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص30؛ «طَلَبُ العِلمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٌ»

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان