امام حسن (ع) در آیینه اخلاق

پای بندی به اخلاق، از عوامل مهمی به شمار می آید که قوام زندگی انسان ها بر آن بنیان گذاری شده است. به همین جهت، رسول اکرم (ص) درباره هدف بعثتش فرمود:

امام حسن (ع) در آیینه اخلاق

مقدمه

پای بندی به اخلاق، از عوامل مهمی به شمار می آید که قوام زندگی انسان ها بر آن بنیان گذاری شده است. به همین جهت، رسول اکرم (ص) درباره هدف بعثتش فرمود:

«إنّی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»؛

«من برای تکمیل اخلاق نیک برگزیده شده ام.» و قرآن کریم هم در تجلیل از پیامبر (ص) می فرماید: (إنّک لعلی خلق عظیم)[1]؛ «راستی تو را اخلاق والاست.»

اخلاق حسنه پیامبر (ص)، یکی از عوامل عمده پیشرفت سریع و همه جانبه اسلام بود. این اخلاق عالی و بی نظیر پیامبر (ص) و نیز اخلاق ممتاز امیرمؤمنان به امام حسن (ع) رسید و ایشان ضمن بهره مندی از شخصیت آن دو، در مکتب تربیتی حضرت زهرا (س) رشد و تکامل یافتند.

زندگی و سیمای امام حسن مجتبی (ع)

1. ولادت

بسیاری از تاریخ نویسان، تاریخ تولد نخستین فرزند حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) را نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری دانسته اند.[2] برخی تولد او را سال دوم هجری می دانند که به نظر درست نمی آید. هیچ گونه اختلافی در ماه و روز تولد آن حضرت گزارش نشده است.[3]

از ام فضل، همسر عباس بن عبدالمطلب نقل شده که گفت: «من به رسول خدا عرض کردم که در خواب دیدم عضوی از اعضای شما در خانه من است.» حضرت فرمود: «خیر است! به زودی فاطمه فرزندی به دنیا می آورد و تو او را شیر می دهی». زمانی نگذشت که امام حسن (ع) متولد شدند و ام الفضل او را شیر داد.[4]

پیامبر (ص) پس از ولادتش او را گرفتند و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند. سپس برای او گوسفندی قربانی کردند.[5]

2. نام گذاری

پس از تولد امام حسن (ع)، حضرت فاطمه (س) به حضرت علی (ع) گفتند: «او را نام بگذار!». فرمود: در نام گذاری او، از پیامبر (ص) پیشی نمی گیرم!» پس او را در جامه زردی پیچیدند و به خدمت پیامبر (ص) آوردند. آن حضرت فرمود: «مگر شما را نهی نکردم که او را در جامه زرد نپیچید؟» آن جامه زرد را انداختند و ایشان را در جامه سفیدی پیچیدند. از حضرت علی (ع) پرسیدند: «نام او را چه گذاشته ای؟» گفت: «یا رسول الله از شما در نام گذاری سبقت نخواهم گرفت.» رسول اکرم (ص) فرمود: «من نیز بر پروردگارم سبقت نخواهم گرفت.» خداوند به جبرئیل امر کرد: «برای حضرت محمد (ص) پسری متولد شده؛ برو و سلام مرا به او برسان و تهنیت و مبارک باد عرض کن و بگو که علی (ع) نسبت به تو به منزله هارون نسبت به موسی است. پس نام او را به اسم پسر هارون بگذار.» وقتی جبرئیل آمد و فرمان حق تعالی را رساند، پیامبر فرمود: «نام پسر هارون چه بوده است؟» گفت: «شبّر که در عربی می شود حسن».[6]

آن حضرت حدود هفت سال در محضر جد گرامی اش و سپس حدود سی سال همراه امیرمؤمنان بودند.

پیامبر (ص) علاقه فراوانی به حضرت مجتبی (ع) داشتند و در تمجید از آن جناب، سخنان فراوانی فرموده اند؛ از جمله

«لوکان العقل رجلَا لکان حسن»؛[7]

"اگر عقل در فردی مجسم می شد، آن فرد حسن بود."

3. سیما

درباره آن حضرت گفته اند: هیچ کس از جهت منظر، اخلاق، پیکر، روش و مجد و بزرگواری، به پیامبر (ص) شبیه تر از ایشان نبود. وصف کنندگانش او را این چنین ستوده اند: دارای رخساره ای سفید آمیخته به سرخی، چشمانی سیاه، گونه ای هموار، محاسنی انبوه، گیسوانی مجعد و پر، گردنی سیمگون، اندامی متناسب، شانه ای عریض، استخوانی درشت، قدی میانه (نه بلند و نه کوتاه)، سیمایی نمکین و چهره ای در شمار زیباترین چهره ها بود.[8]

4. عبادت

عبادت و زهد امام حسن (ع) در زمان خود، از همه مردمان بیش تر بود و بر مردم برتری داشت. هرگاه سفر حج می کرد. پیاده می رفت و گاهی با پای برهنه راه می پیمود. چون به نماز می ایستاد، بندهای بدنش می لرزید، به جهت این که خود را در برابر پروردگارش می دید. هرگاه قرآن تلاوت می کرد و به «یا ایهاالذین آمنوا» می رسید می گفت: «لبیک اللهم لبیک». و در هیچ حالی کسی او را ملاقات نکرد مگر آن که می دید مشغول ذکر خداست و زبانش از همه مردم راست گوتر و بیانش از همه کس فصیح تر بود.[9]

امام حسن (ع) می فرمود:

من از پروردگارم شرمنده خواهم شد، اگر او را ملاقات کنم درحالی که پیاده برای زیارت خانه اش نرفته باشم. ازاین رو، بیست مرتبه با پای پیاده از مدینه به مکه رفت.[10]

هرگاه از مرگ و قبر یاد می کرد می گریست و چون به یاد بهشت و دوزخ می افتاد، هم چون مارگزیده به خود می پیچید؛ از خدا طلب بهشت می کرد و به او از آتش پناه می برد. در سرشت و طینت او برترین نشانه انسانیت وجود داشت. هرکس او را می دید، به دیده اش بزرگ می آمد.[11]

هرگاه وضو می گرفت، بندهای بدنش می لرزید و رنگ مبارکش زرد می شد. وقتی علتش را می پرسیدند، می فرمود:

حقّ علی کل من وقف بین یدی ربّ العرش أن یصفر لونه و ترتعد مفاصله؛

سزاوار است هرکس که در پیشگاه الهی حضور می یابد، لرزه بر اندامش افتد و رنگش زرد گردد.[12]

5. امامت

مدت امامت آن بزرگوار ده سال بود. آن حضرت در سال پنجاهم هجری به وسیله زهر به شهادت رسیدند.

امام حسن (ع) نخستین فردی است که نور نبوت و امامت در وجود گران مایه اش جمع شده و چهره تابناک از آن حضرت در تاریخ پرافتخار اسلام ساخته است. با صلح قهرمانانه اش، اسلام را از بحرانی نجات بخشید که توسط ناپاکان دامن آن را گرفته بود؛ بی شک اگر صلح امام مجتبی (ع) و قیام جاودانه برادر ارجمندش امام حسین (ع) نبود، از آن همه مجاهدت های رسول خدا (ص) و امیرمؤمنان برای تحقق و پیشرفت آیین توحیدی، چیزی باقی نمی ماند و دستگاه جبار حکومت معاویه و یزید، جاهلیت جدید را برقرار می ساخت.

صلح با معاویه، ماهیت پلید حکومت شام را هویدا ساخت و به مردم فهماند که کاخ نشینان شام، جز نیرنگ چیز دیگری را نمی طلبند. آنان در حقیقت در هوای زمان جاهلی به سر می بردند و برای فریب افکار عمومی، آن را آشکارا بیان نمی کردند. سخنان معاویه در کوفه بعد از صلح با امام حسن (ع) و سخنان یزید در شام بعد از شهادت امام حسین (ع) گویای این مطلب است.

حضرت مجتبی (ع) سرور جوانان بهشت و یکی از چهار نفری است که رسول خدا (ص) آنان را برای مباهله با مسیحیان نجران با خود بردند و یکی از اعضای اهل بیت هستند که خداوند آنان را از هر پلیدی منزه دانسته و مودت آنان مزد رسالت نبی اکرم (ص) به حساب آمده است.

فضایل اخلاقی امام حسن (ع)

1. جود و بخشش

بخشش یکی از صفات پسندیده انسانی و یکی از ویژگی های بارز و ممتاز پیشوایان معصوم است و این مهم باید الگو برای پیروان آن بزرگواران باشد. اهمیت بخشش و برآوردن نیاز دیگران، در این است که در زندگی انسان ها فرازوفرودهای فراوانی رخ می دهد؛ گاهی برای فردی وضعیتی پیش می آید که نمی تواند کوچک ترین نیازش را برآورده سازد. در این جا، وظیفه دیگران است که با او هم دردی کرده، به رفع حاجت وی بکوشند.

اهل بیت (علیهم السلام) در کنار فضیلت های بی شمار، در این ویژگی مهم الهی و انسانی پیشگام بوده اند؛ به گونه ای که خداوند درباره آن بزرگ واران فرموده است: (ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا انمانطعمکم لوجه الله لانریده منکم جزاء و لاشکورا[13] «و به [پاس] دوستی [خدا]، بینوا و یتیم و اسیر را خوراک می دادند. [و می گفتند:] ما برای خشنودی خداست که اطعام می دهیم و پاداش از شما نمی خواهیم.»

جود و بخشش یکی از ویژگی های برجسته امام حسن (ع) بود. به گونه ای که آن بزرگوار به «کریم اهل بیت (علیهم السلام)» معروف شدند. آن حضرت به مناسبت های مختلف، دیگران را از خوان کرم خویش برخوردار می کردند و تا حد ممکن دیگران را ناامید نمی ساختند. به ایشان گفتند: «چرا هیچ گاه فقیری را مأیوس برنمی گردانید؟» در پاسخ فرمودند:

من خود دست نیاز بر درگاه خدا دارم و به الطافش امیدوارم؛ به همین دلیل، شرم دارم از این که خود فقیر باشم و فقیری را مأیوس برگردانم. خدای بزرگ مرا عادت داده که نعمت های فراوانش را بر من ارزانی دارد و من نیز او را عادت داده ام که نعمت هایش را به مردم ببخشم. می ترسم اگر از عادتم دست بردارم، خداوند نیز عادتش را از من بازدارد و از نعمت هایش محرومم گرداند.[14]

بخشش های امام به گونه ای نبود که دیگران از گرفتن مال احساس حقارت کنند؛ بلکه همواره می کوشیدند تا احترام سائل و کرامت انسانی وی محفوظ بماند. این خود حکایت از روح بزرگ و همت بلند آن پیشوای عالی مقام دارد.

شخصی نزد آن حضرت آمد و نیازمندی اش را بیان کرد. امام برای این که وی از کمک آن حضرت احساس شرمندگی نکند، به او فرمود: «آنچه می خواهی در نامه ای بنویس و برای ما بفرست تا نیازت برآورده شود». آن مرد رفت و نیازهای خود را در نامه ای به امام نوشت. حضرت نیز آن چه را خواسته بود، برایش فرستادند. شخصی که در آنجا حضور داشت، به امام عرض کرد: «به راستی چه نامه پربرکتی برای آن مرد بود!» امام در پاسخ او فرمودند: «برکت این کار برای من بیش تر بود که سبب شد، شایستگی انجام دادن این کار نیک را بیابم؛ زیرا بخشش راستین آن است که بدون درخواست شخص، نیازش را برآوری؛ ولی اگر آن چه را خواسته است، به او بدهی، در واقع قیمتی است که برای آبرویش پرداخته ای».[15]

امام مجتبی (ع) گاهی مبالغ چشم گیری را یک جا به مستمندان می بخشیدند؛ به طوری که مایه شگفت واقع می شد. آن حضرت با این کار، برای همیشه فقیر را بی نیاز می ساختند و او می توانست با این مبلغ، تمام نیازهای خود را برطرف نماید.[16]

سیوطی از دانشمندان مشهور اهل سنت، درباره بخشندگی و فضایل بی شمار اخلاقی امام مجتبی (ع) می نویسد:

حسن بن علی دارای امتیازات اخلاقی و فضایل انسانی فراوان بود؛ او شخصیتی بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، بخشنده و ستوده مردم بود.[17]

روزی غلام سیاهی را دیدند که گرده نانی را در پیش نهاده، یک لقمه می خورد و یک لقمه به سگی می دهد که در آن جاست. از او پرسیدند: «چه چیز تو را به این کار وامی دارد؟» گفت: «شرم می کنم که خودم بخورم و به او ندهم». امام حسن (ع) به او فرمود: «از این جا حرکت نکن تا من برگردم.» و نزد صاحب آن غلام رفتند و او را خریدند و باغی را هم که در آن زندگی می کرد، خریدند و غلام را آزاد کردند و باغ را به او بخشیدند.[18]

امام حسن (ع) با این کار خود، درس تربیتی و اخلاقی بزرگی دادند و آن تشویق به کار نیک است. وقتی در جامعه ای، از کار نیک افراد قدردانی گردد، دیگران هم به نیکوکاری تشویق خواهند شد و نیک خواهی و اعمال نیک در آن جامعه گسترش می یابد و بدی ها کم می گردد.

در شعری که از آن حضرت نقل شده در مورد بخشش چنین آمده است:

 

إنّ السخاء علی العباد فریضه

لله یقرأ فی کتاب محکم

 

وعد العباد الأسخیاء جنانه

وأعدّ للبخلاء نار جهنم

 

من کان لاتندی یداه بنائل

للراغبین فلیس ذاک بمسلم

                                                                          

«بخشندگی بر بندگان، دستور الهی است که در قرآن از آن یاد شده است. خدا به بندگان بخشنده اش وعده بهشت و به بندگان بخیلش وعده آتش جهنم داده است. آن کس که دست بخشندگی خود به سوی نیازمندان دراز نکند، او را مسلمان واقعی نباید دانست.»

مردی به محضر امام مجتبی (ع) آمد و نیازش را بیان داشت. امام به او فرمودند: «من به انجام وظیفه ام در برابر تو آگاهی یافتم و هرگز نمی توانم به میزان شایستگی ات به تو ببخشم. هر چیز زیادی در برابر ذات پروردگار اندک است. اگر هرچه دارم به تو بدهم وفا به سپاس گزاری توست. اگر این اندک را از من بپذیری و بار سنگین مسئولیت را از دوشم برداری، آن چه دارم به تو می بخشم.»

مرد گفت: «ای پسر رسول خدا (ص)! عطایت را می پذیرم و سپاس گزارت هستم.» امام نماینده اش را خواست و فرمود: «آن چه باقی مانده داری بیاور.» موجودی پنجاه هزار درهم بود. امام همه را به مرد محتاج داد و بعد فرمود: «آن پانصد دینار را چه کردی؟» جواب داد: «حاضر است.» فرمود: «آن را هم بیاور.» و آن را نیز به آن مرد نیازمند داد و عذر خواست.[19]

کرم امام حسن (ع) بسیار بیش تر از آن است که در این جا بیان گردد و در حقیقت، قطره ای است از دریاهای کرم و جود آن بزرگ وار. در یک کلام آن حضرت در این ویژگی خداپسند و انسانی، سرآمد زمان خود و الگوی نیکی برای دیگران بودند.

2. برآوردن نیاز مردم

برآوردن نیاز برادر مؤمن جزء وظایف هر مسلمان و مؤمن است. امام باقر (ع) فرمود:

برادر مسلمان خود را دوست بدار؛ و دوست بدار برای او هرچه را برای خود دوست داری و مکروه بدار برای او هرچه را برای خودت مکروه می داری. هرگاه نیازمند شدی، از او بخواه و اگر از تو خواست، به او عطا کن و هیچ خیری را از او بازمدار. برای او پشتیبان باش؛ زیرا او هم تو را پشتیبان است.[20]

شخص معتکف، نمی تواند از مسجد خارج شود؛ اما حل مشکلات برادر مؤمن به اندازه ای مهم است که به او اجازه داده شده تا از اعتکاف خارج شود. این در حقیقت اهمیت این موضوع را می رساند.

میمون بن مهران می گوید:

با امام مجتبی (ع) در مسجدالحرام بودم. حضرت در آن جا معتکف و مشغول طواف بودند. نیازمندی نزد ایشان آمد و عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا، به فلان شخص مقداری بدهکارم و از عهده قرض او برنمی آیم. اگر ممکن است [مرا کمک کنید]». امام فرمود: «به صاحب این خانه! [و اشاره به کعبه کردند] متأسفانه در حال حاضر، پولی در اختیار ندارم». شخص نیازمند گفت: «ای فرزند رسول خدا! پس از او بخواهید که به من مهلت بدهد؛ چون مرا تهدید کرده است که اگر بدهی خود را نپردازم، مرا به زندان بیندازد». حضرت طواف خود را قطع کردند و همراه آن مرد به راه افتادند تا نزد طلب کارش بروند و از او مهلت بگیرند.

عرض کردم: «ای فرزند رسول خدا! گویا فراموش کرده اید که در مسجد قصد اعتکاف کرده اید». حضرت فرمود: «نه فراموش نکرده ام؛ ولی از پدرم شنیدم که پیامبر اکرم (ص) فرمود: هر کس حاجت برادر مؤمن خود را برآورد، نزد خدا مانند کسی است که نُه هزار سال روزها روزه گرفته و شب ها را به عبادت گذرانیده است».[21]

بی تردید این عمل امام، درس مهمی برای مسلمانان است که با توجه به چنین آموزه ها، بدانند که چه کاری مهم و چه کاری اهمّ است. تشخیص کار نیک و زشت، برای خیلی ها مقدور است، مهم این است که انسان در تشخیص خوب و خوب تر اشتباه نکند و خوب را از خوب تر تشخیص دهد و بدان عمل کند. سوگمندانه روش اغلب کسانی که امروزه ادعای دین داری دارند، این گونه نیست. اهمیت ارزش ها به ترتیب مراتب خود فهم و عمل نمی گردد. ممکن است کاری ارزش درجه چندم و احیاناً آخر را داشته باشد، اول به حساب آید و برعکس عمل درجه اول، دسته چندم و آخر دانسته شود. صلح امام مجتبی (ع) انتخابی بین بد و بدتر بود و عملی که گفته شد، انتخاب بین خوب (اعتکاف) و خوب تر (برآوردن حاجت مؤمن).

3. مهرورزی

مهرورزی یکی از ویژگی های نیک انسانی است. مهرورزی از شاخصه های بارز سیره و اخلاق رسول خدا به شمار می رود. قرآن کریم در ترسیم سیمای رسول خدا (ص) می فرماید:

(فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم فی الامر فإذا عزمت فتوکل علی الله إنّ الله یحب المتوکلین

«پس به برکت رحمت الهی، با آنان نرم خو و پرمهر شدی، و اگر تندخو و سخت دل بودی، قطعاً از پیرامون تو دور می شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه، و در کار [ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد.»

این آیه مبارکه، پیامبر (ص) را مظهر رحمت و مهربانی معرفی می کند و این ویژگی را علت گرایش مردم به آن حضرت و نفوذ و محبوبیت آن حضرت در میان مردم برمی شمارد.

هدف از بعثت آن است که پیامبر (ص) تکالیف الهی را به مردم برساند؛ این هدف برآورده نمی شود جز آن که دل ها به سوی پیامبر (ص) متمایل شوند. این مهم در صورتی محقق می شود که ایشان مهربان باشد و از خطاها و اعمال ناشایست مردم بگذرد و با آنان با انواع نیکی و مهربانی برخورد کند.

در جای دیگر قرآن کریم می فرماید: (لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ماعنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم)؛ «قطعاً، برای شما پیامبری از [جنس ] خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت ] شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.»

مهرورزی و مهربانی به دیگران، یکی از ویژگی های بارز امام حسن (ع) بود؛ زیرا آن حضرت در مکتب تربیتی و اخلاقی رسول خدا (ص) بزرگ شدند و در سال های نخست زندگی که دوران شکل گیری شخصیت انسان است، در محضر پرفیض ایشان زندگی کرده اند. یکی یاران حضرت می گوید:

روزی در محضر امام بودم که یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست، وارد شد و آن گل را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفتند و با مهربانی به او فرمودند: «برو، تو آزادی!» من که از این رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: «ای فرزند رسول خدا! این کنیز تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد. آن گاه شما او را آزاد می کنید؟!» امام در پاسخم فرمود: «خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده:" هرکس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گویید"[22] پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادی اش بود».[23]

4. صبر و مقاومت

صبر به معنای پایداری و استقامت در برابر حوادث و مشکلات، یکی از فضایل مهم اخلاقی به شمار می آید. صبر یکی از مسائلی است که در قرآن و روایات، فراوان درباره آن صحبت شده است. صبر در زندگانی رسولان الهی چهره ای آشکار داشت و توانست آن بزرگواران را از پیچ وخم حوادث دردناک و مشکل آفرین عبور دهد. صبر حضرت ایوب آن گاه که همه امکانات مادی، فرزندان و سلامت خود را از دست داد؛ صبر حضرت یعقوب (ع) در فراق حضرت یوسف (ع) و صبر رسول خاتم (ص) در برابر تمام کارشکنی ها و دشمنی های مخالفانش و تسلیم نشدن در برابر هیچ یک از خواست های نامشروع آنان، از نمونه های والا و بارز صبر است.

امام حسن (ع) در زندگی پربار خود، ناملایمات فراوانی دیدند: خانه نشینی پدر بزرگوارش و شهادت مادر گرامی اش و به ویژه پس از شهادت امیرمؤمنان (ع) که آن حضرت بی وفایی ها و خیانت های برخی از یارانش را شاهد بودند؛ ولی همه آن ها را تحمل کردند. آن حضرت هیچ گاه ناشکیبایی نکردند و همواره شکر خدا را در قبال آن همه ناملایمات به جا می آوردند و زبان به ناسپاسی نمی گشودند.

«آن حضرت همه ناملایمات را با صبری که کوه ها با آن برابری نمی توان کرد، متحمل شد و شرایط نامساعدی را که از همه سو احاطه اش کرده بود، با حکمت سرشار و پختگی و کارآزمودگی تمام طی کرد.. . در برابر حوادث خود را نباخت و از شداید در اضطراب نیفتاد و هیچ عاملی جز یاری دین و برافراشتن پرچم قرآن و بلندآوازه کردن دعوت اسلام، نتوانست او را بر انگیزد.»[24]

آن حضرت راضی شدند که برای زنده نگه داشتن هدف های خود، زندگی دردناکی را تحمل کنند که مرگ از آلام آن بسی کوچک تر و سبک تر بود. ایشان پذیرفتند که با تمام وجود، ابزاری برای خیر و صلاح دیگران باشد، بی آن که کوچک ترین بهره ای نصیبشان شود؛ فقط همین میزان، بالاترین مقام و مرتبتی است که مصلحان کم نظیر و طراز اول تاریخ توانسته اند به آن نائل آیند.[25]

کریم اهل بیت (علیهم السلام) با صبر و پایداری دوراندیشانه، توانستند زمینه را برای قیام برادرش مهیا سازند، با صلح ایشان، ماهیت مزورانه حکومت شام معلوم گشت و در پرتو آن، قیام جاویدان حسینی رخ داد. این دو حرکت، مشترکاً باعث پیروزی حق و زوال حکومت دودمان ابوسفیان گردید و به مردم و تاریخ فهماند که حکومت شام در امتداد خیره سری های ابوسفیان علیه رسول خدا (ص) در طول سال های اقامت آن حضرت در مکه و جنگ های بدر، احد و احزاب و جگرخواری هند قرار دارد که در احد اتفاق افتاد.

5. عفو و گذشت

دین مقدس اسلام، برای عفو و گذشت ارزش والایی قائل شده است. خداوند در قرآن کریم می فرماید: (فمن عفی و اصلح فاجره علی الله)[26] «پس هرکس عفو کند و درگذرد و نیکوکاری کند، پادش او بر عهده خداست.» پیامبر (ص) می فرمایند:

بر شما باد به عفو و گذشت! زیرا گذشت باعث می شود تا عزت فرد افزایش یابد، پس از هم دیگر بگذرید و یک دیگر را عفو نمایید تا خداوند شما را عزیز گرداند.[27]

عفو و گذشت یکی از ویژگی های اخلاقی امام حسن (ع) بود. درباره این ویژگی حضرت آمده است:

خادمی از خادمان حضرت امام حسن (ع) کاری انجام داد که باید به مجازات می رسید. امام دستور دادند تا او را مجازات کنند. خادم عرض کرد: «مولای من! آن ها که مردم را عفو کنند.» حضرت فرمود: «از تو گذشتم.» وی گفت: «مولای من! خداوند نیکوکاران را دوست دارد.» حضرت فرمودند:

«أنت حر لوجه الله و لک ضعف ما کنت اعطیک»؛

تو را در راه خدا آزاد کردم و برای توست دو برابر آن چه دادم.[28]

امام حسن (ع) در خانه گوسفند زیبایی داشتند. روزی دیدند که پای گوسفند شکسته است. به خادمش فرمودند: «چه کسی پای گوسفند را شکسته است؟» گفت: «من.» امام فرمودند: «چرا این کار را کردی؟» گفت: «می خواستم شما را ناراحت کنم.» امام لبخندی زد و فرمود: «لافرحنک أنت حر لوجه الله»؛ «من در عوض تو را خوشحال می کنم؛ در راه خدا آزادی.»[29]

6. تواضع

فروتنی از کمالات مهم انسانی و دلیل بر بزرگی روح فرد است. «تواضع عبارت است از شکسته نفسی که نگذارد آدمی خود را بالاتر از دیگری ببیند و لازمه آن، کردار و گفتار چندی است که دلالت بر تعظیم دیگران و اکرام ایشان می کند.»[30]

از امام رضا (ع) درباره تواضع پرسیدند، آن حضرت در جواب فرمود:

تواضع درجات و مراحلی دارد: یکی از مراحل آن این است که انسان قدر و موقعیت نفس خویش را بداند و در همان جایگاه با قلب سلیم و پذیرش درونی جای دهد. دوست نداشته باشد کاری درباره کسی انجام دهد مگر همانند کارهایی که درباره او انجام می دهند.[31]

سخن فراوان در متون دینی درباره اهمیت این فضیلت ارزشمند اخلاقی به میان آمده است. امام صادق (ع) می فرماید:

تواضع ریشه هر کاری نیک و باارزش است. هرکس برای خدا تواضع کند، خداوند او را بر بسیاری از بندگانش شرافت می بخشد. هیچ عبادتی برای خدا مورد رضا و قبول نخواهد بود مگر این که باب آن تواضع است و حقیقت تواضع را درک نمی کنند جز مقربانی که مستقل در وحدانیت خداوندند.[32]

امام مجتبی (ع) با داشتن جایگاه بسیار والا و فاخر در میان مردم، بسیار متواضع بودند. «روزی بر عده ای از مستمندان می گذشت و آنان پاره های نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته بودند و می خوردند. چون حسن بن علی (ع) را دیدند گفتند: «ای فرزند رسول خدا (ص) بیا با ما هم غذا شو.» فوراً از مرکب فرود آمد و گفت: «خدا متکبران را دوست نمی دارد.» و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آن گاه آن ها را به میهمانی دعوت کرد و هم غذا به آنان داد و هم پوشاک.»[33]

روزی می خواستند از مجلسی برخیزند که فقیری وارد شد و امام به احترام او مجلس را ترک نکردند. پس ازآن که فقیر در برابرش نشست، فرمود: «می خواستم بروم و به احترام تو نشستم؛ حال اجازه می دهی بروم؟» فقیر گفت: «آری ای فرزند رسول خدا.»[34]

7. حلم

دوستان امام حسن (ع) بی مهری های فراوانی به ایشان کردند و محنت زیادی از آنان دیدند که دیگران نمی توانند آن را تحمل کنند اما آن حضرت با بردباری، سربلند از پس آن برآمدند دوستان حضرت مشی صلح طلبانه آن حضرت را برنمی تافتند و آن را مخالف اسلام و سیره پدرش می پنداشتند. دشمنانش نیز انواع توطئه ها و نامردمی ها علیه ایشان انجام دادند؛ ولی حضرت در برابر آن ها با بردباری بی نظیری مقاومت کردند.

درباره حلم امام حسن (ع) سخن زیاد گفته شده از جمله:

روزی آن حضرت سوار بر اسب بود که مرد شامی وی را ملاقات کرد و تا توانست آن حضرت را لعن و ناسزا گفت و جناب ایشان هیچ نفرمود تا مرد شامی از فحش فارغ شد. آن گاه آن حضرت رو به مرد شامی کرد و فرمود: «ای شیخ، گمان می کنم که غریب می باشی و گویا امری چند بر تو مشتبه شده است. اگر از ما رضایت بطلبی، از تو راضی و خشنود می شویم و اگر چیزی بخواهی، به تو عطا می کنیم. اگر از ما طلب ارشاد و هدایت کنی، تو را ارشاد می کنیم و اگر گرسنه باشی، تو را سیر می کنیم و اگر برهنه باشی، تو را می پوشانیم و اگر محتاج باشی، بی نیازت می کنیم و اگر رانده شده ای، تو را پناه می دهیم و اگر حاجتی داری، حاجتت را بر می آوریم و اگر بار خود را به خانه ما فرود می آوری و میهمان ما باشی، تا وقت رفتن برای تو بهتر خواهد بود؛ زیرا ما خانه گشاده داریم؛ جاه و مال فراوان است.» مرد شامی این سخنان را که از حضرت شنید گریست و گفت: «شهادت می دهم که تویی خلیفه الله در زمین و خدا بهتر می داند که رسالت و خلافت را در کجا قرار دهد. پیش از آن که تو را ملاقات کنم، تو و پدرت، دشمن ترین خلق نزد من بودید؛ اکنون محبوب ترین خلق خدا نزد من هستید.»[35]

8. فصاحت و بلاغت

فصاحت و بلاغت بی نظیر یکی از ویژگی های اهل بیت (علیهم السلام) است. این ویژگی ممتاز و کمال بزرگ انسانی از رسول خدا که فصیح ترین فرد عرب بودند و امیرمؤمنان (ع) که سردار سخن وران به شمار می آمدند، به آنان به ارث رسیده است. سخنان فاخر امیرمؤمنان علی (ع) به گونه ای که بشر چنین سخنانی از کسی نشنیده و به حق درباره آن گفته: «فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق». خطبه ها و سخنان فرزندان بزرگوار آن حضرت نیز چنین است.

امام مجتبی (ع) که در مکتب محمدی و علوی درس آموخته بودند، از این فضیلت انسانی بهره شایانی داشتند. درباره آن حضرت گفته شده است:

امام از ورزیده ترین بلیغان در سخن و رعایت مناسب در بیان بود و گفتارش ایجاز و اعجاز داشت و باید چنین باشد؛ زیرا او پرورده خاندان سخن وری و فصاحت و اعجاز کلام بود.[36]

در غایله ای که اصحاب جمل پس از به خلافت رسیدن حضرت علی (ع) به وجود آوردند، امام حسن (ع) از سوی امام علی (ع) مأمور بسیج کوفیان شدند. بااینکه حاکم کوفه (ابوموسی اشعری) مردم را از شرکت منع می کرد و رضایت به جنگ با ناکثین نداشت، وقتی مردم سخنان آن حضرت را شنیدند، جمعیت انبوهی برای نبرد آماده شدند.

امام مجتبی (ع) در جمع کوفیان فرمود:

مردم! دعوت پیشوای خود را پاسخ مثبت دهید و به یاری برادران خود بشتابید! البته در این راستا کسانی هستند که به یاری وی کمر همت بندند. به خدا سوگند، اگر زمام امور را خردمندان و فرزانگان برعهده گیرند، برای حال و آینده بهتر و سرانجام نیک خواهد داشت. بنابراین دعوت ما را بپذیرید در گرفتاری های که برای ما و شما پیش آمده ما را یاری دهید.[37]

امام پس از شهادت امیرمؤمنان (ع) در جمع مردم آمدند و سخنان بی نظیری در وصف حضرت علی (ع) بیان داشتند:

همانا در این شب آن چنان کسی وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آیندگان به او نخواهند رسید. همان کسی که در کنار رسول خدا (ص) جهاد می کرد و جان خود را سپر بلای او می ساخت. رسول خدا (ص) پرچم بدو می سپرد و او را به میدان می فرستاد. آن گاه جبرئیل از سوی راست و میکائیل از چپ، او را در میان می گرفتند و از میدان بازنمی گشت مگر این که خدا پیروزی را نصیب او کرده بود. در شبی وفات یافت که موسی در آن شب جان سپرد و عیسی در آن شب به آسمان ها رخت بربست و قرآن در آن شب نازل گشت.[38]

به راستی آن حضرت در این سخنان وزین و ارزشمند، چنان در وصف مولای پارسایان سخن گفته که دیگران را توان سخن گفتن در آن باره نیست. بی شک مردم بعد از آن، چنین سخنانی از آن حضرت در طول حیاتش، به ویژه در مدت کوتاهی حکومتش فراوان شنیده اند.

9. شجاعت

شجاعت از صفات برجسته انسانی است و کلید پیروزی انسان ها در صحنه های دشوار زندگی به حساب می آید؛ به گونه ای که آن را یکی از ارکان چهارگانه اخلاقی به شمار آورده اند.

حضرت علی (ع) در بخشی از نامه تاریخی و ماندگارش به مالک اشتر چنین می نگارد:

رابطه خود را با افراد باشخصیت و اصیل و خاندان های صالح و خوش سابقه برقرار ساز! سپس با افراد شجاع و باشهامت و سخاوت مند و بزرگوار هم کاری داشته باش؛ زیرا آنان بزرگوار و مرکز نیکی هستند.[39]

امام مجتبی (ع) که در کانون شجاعت و مردانگی بزرگ شده و حماسه های بی نظیر رسول خدا (ص) و امیرمؤمنان (ع) شاهد بودند، مظاهر و نمادهای شجاعت در زندگی آن بزرگوار به خوبی نمایان بود و ترس در آن حضرت وجود نداشت و در راه پیشرفت و ترویج اسلام، از هیچ گونه کوشش و جان فشانی دریغ نمی کردند.

امام حسن (ع) در هنگام خلافت عثمان، روزهای توان مندی و جوانی خود را می گذراند که وقت مبارزه و تلاش برای دین خدا بود. برخی از تاریخ نویسان نوشته اند:

امام حسن (ع) دید مجاهدان اسلامی پرچم پیروزی برافراشته و برای فتح سرزمین های جدید شمال افریقا آماده شده اند؛ به صف مجاهدان پیوست و عازم شمال افریقا شد و این در سال بیست و هشتم هجری اتفاق افتاده است. رزمندگان اسلام در این سفر بیش تر از پیش به شخصیت ممتاز فرزند رسول خدا (ص) پی بردند و عظمت روح و قدرت ایمان حضرتش را میزان توان عقلی خویش دریافتند و خداوند به خجستگی حضور امام حسن (ع) به مسلمانان نصرت بخشید و شمال افریقا به تصرف مجاهدان اسلامی درآمد.

در سال سی ام هجری مجاهدان مسلمان متوجه طبرستان گردیدند و پرچم پیروزی به آن سوی گشودند و باز هم حضرت حسن (ع) به منظور توسعةةة نفوذ و قلمرو اسلامی به صف مجاهدان پیوست و برکت وجود او، خداوند به سپاهیان اسلامی پیروزی بخشید.

امام حسن (ع) به منظور مصالح عمومی اسلام و گسترش آیین حق و هدایت مردمان به سوی ایمان، با رشادت در معرکه های نبرد شمال ایران حضور یافت در راه حق جهاد کرد.[40]

هم چنین نوشته اند:

امام مجتبی (ع) در جنگ جمل حضور داشت، در رکاب پدر خود امیرمؤمنان (ع) در خط مقدم جبهه می جنگید و از یاران دلاور و شجاع امام علی (ع) سبقت می گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی می کرد.[41]

امام حسن (ع) در نبرد صفین، مردم را علیه قاسطین تحریک کرده، می فرمود:

فاحتشدوا فی قتال عدوکم معاویه و جنوده فإنّه قد حضر و لاتخاذلوا فإنّ الخذلان یقطع نیاط القلوب؛[42]

در جنگ با دشمنتان معاویه و سپاهش متحد شوید و سستی نکنید؛ زیرا سستی عصب قلب را قطع می کند.

آن حضرت در این مبارزه سخت که در آن سپاهیان باطل برای جنگ فراهم آمده بودند، توانست ب شجاعتی بی نظیر، نقش برجسته ای را بیافریند و در تلاش برای شکست دشمن مردانگی های فراوانی را به بار آورد. آمادگی ایشان برای جانبازی در راه حق، به قدری بود که امیرمؤمنان (ع) در جنگ صفین از یاران خود خواستند تا او و برادرش امام حسین (ع) را از ادامه جنگ با دشمن بازدارند تا نسل پیامبر (ص) با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود.[43]

امام حسن (ع) در اوضاع دشوار عراق و بی اعتنایی مردم به درخواست های ایشان برای جنگ، در هنگام اصرار معاویه برای کناره گیری حضرت، ضمن سخنانی به بیان موضع خود پرداخته، می فرمایند:

والله لایثینا عن اهل الشام شک و لاندم و إنّما نقاتل اهل الشام بالصبر و السلامه؛[44]

شک و پشیمانی ما را از جنگ با شامیان بازنمی دارد؛ بلکه ما با بردباری و آرامش با آنان می جنگیم.

وقتی عبدالله بن زبیر به صلح امام را با معاویه اعتراض کرد و امام به ترس متهم نمود، امام فرمود:

گمان می کنی به دلیل ترس و زبونی با معاویه صلح کردم؟ وای بر تو چه می گویی! من از که ترسیدم؟ من پسر دلیر مردان عربم و فاطمه پیشوای زنان جهان مرا به دنیا آورده است. وای بر تو! هرگز ترس به من راه ندارد؛ ولی علت صلح من داشتن یارانی چون تو بود که ادعای دوستی مرا می کنید و در دل نابودی مرا می خواهید؛ پس چگونه می توانم به اشخاصی مثل تو اطمینان داشته باشم.[45]

امام حسن (ع) بزرگ ترین تجسم خواستن و نتوانستن بود. سربازی که در جنگ ها، یکه تازیش حیرت ها می آفرید و خلفی که در مکتب رشادت تا شهادت پدر، از ارث و آموزش بهره برده بود، آن جا که رسالت را در میدان امامت، تنها در صلح، ممکن دید، چه بزرگورانه و پرشکیب آن را پذیرفت و تحمل کرد.[46] آن حضرت صلح را انتخاب کردند نه برای حفظ جان که برای نجات اسلام و امت رسول اکرم (ص) و در این انتخاب سخت، توهین ها و شماتت ها را خریدار گشتند.

10. وفای به عهد

وفای به عهد یکی از ارزش های اخلاقی مورد سفارش دین است؛ زیرا وفای به هم بستگی اجتماعی که از سرمایه های مهم بشری است، کمک می کند. در مقابل هر اندازه پیمان شکنی در جامعه رشد یابد، پیمان های هم بستگی جامعه سست شده، نابه سامانی و فروپاشی دامن گیر آن جامعه خواهد شد.

به این جهت، سفارش های فراوانی در متون دین به این مهم شده است و همه مردم با تعدد اندیشه و دین و مذهبی که دارند، وفای به تعهدها را محترم می شمارند و پیمان شکنی را نکوهش می کنند. امیرمؤمنان (ع) در نامه به مالک اشتر می فرماید:

فانه لیس من فرائض الله شئ الناس علیه اجماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظیم الوفاء بالعهود و قد لزم ذلک المشرکون فیما بینهم دون المسلمین لما استوبلوا من عواقب الغدر ایاک ان تعدهم فتتبع موعدک بخلفک والخلف یوجب المقت عندالله و الناس. قال الله تعالی:

(کبر مقتا عندالله ان تقول مالا تفعلون)[47]

در میان واجبات الهی، هیچ موضوعی همانند وفای به عهد در میان مردم جهان با تمام اختلافی که دارند- مورد اتفاق نیست؛ به همین جهت، بت پرستان زمان جاهلیت نیز پیمان ها را در میان خود محترم می شمردند؛ زیرا عواقب دردناک پیمان شکنی را دریافته بودند. از این که به مردم وعده بدهی و تخلف کنی بپرهیز؛ زیرا این (پیمان شکنی)، موجب خشم عظیم در نزد خدا و مردم خواهد شد. قرآن می فرماید: «نزد خدا سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید!»

امام مجتبی (ع) ضمن این که از دیگران- چه دوستان و چه دشمنان- پیمان شکنی های زیادی دیدند و شاهد نامردی ها و نامردمی های فراوان بودند و حتی نزدیک ترین یاران آن حضرت در عهد خود با آن جناب وفادار نماندند و این پیمان شکنی ها باعث شد تا آن حضرت به صلح با معاویه تن دهند. درعین حال خود آن حضرت سخت به پیمانش وفادار ماندند و اندکی از آن تخطی نورزیدند.

در پیمان صلحی که بین امام و معاویه به امضا رسید، معاویه به شروطی که در قرارداد بود پای بند نماند. او فرزند نابه کار و فاسدش یزید را به سلطنت بعد از خودش برگزید و از مردم بلاد برای او بیعت ستاند و امنیت را از پیروان حضرت علی (ع) گرفت و برخی از دوستان مخلص حضرت علی (ع) را به شهادت رساند. وقتی او به کوفه آمد، در جمع مردم گفت:

ألا إنّی شرطت شروطا أردت بها الألفه و وضع الحرب، ألا و إنها تحت قدمی؛[48]

من این شروط را به خاطر خاموش کردن آتش فتنه و مدارای با مردم و ایجاد الفت پذیرفتم؛ اما اکنون همه آن ها را زیر پایم می گذارم!

معاویه خطاب به مردم عراق چنین اظهار داشت:

ای اهل عراق! به خدا سوگند که به خاطر نماز، روزه، زکات و حج با شما نجنگیدم؛ جنگ من با شما فقط برای حکومت بود و خدا مرا به مقصودم رسانید، باآنکه شما نمی خواستید؛ اینک بدانید، تمام امتیازاتی که به حسن بن علی داده ام، از هم اکنون زیر پای من است.[49]

بعد از این که مردم فهمیدند معاویه به تعهدهایش پای بند نیست، افراد بسیاری از امام خواستند که در مقابل معاویه قیام کند و آنان از وی پشتیبانی خواهند کرد. امام در پاسخ فرمودند:

تا معاویه زنده است هیچ مردی از شما پناهگاه خود را از دست ندهد. اگر معاویه مرد و ما و شما زنده بودیم، از خدا مسئلت می کنیم که ما را راهنمایی کند و در کارمان ما را کمک دهد و به خویشمان و انگذارد. به یقین خدا با مردمی است که تقوا پیشه کنند و نیکوکار باشند.[50]

ویژگی ها و صفات پسندیده و فضایل اخلاقی امام مجتبی (ع) بسیار بیش تر از آن است که بتوان آن را در چند سطر و یا چند صفحه و حتی چندین جلد کتاب بیان داشت. آنچه به صورت فشرده و کوتاه مطرح گردیده، بخشی اندک از دریای ناپیدا کرانه فضایل اخلاقی آن حضرت بود.

11. سفارش های اخلاقی امام مجتبی (ع)

امام حسن (ع) سفارش های اخلاقی بسیاری داشته اند که به برخی از آن ها اشاره می گردد:

از آن حضرت پرسیدند: «بردباری چیست؟» فرمود: «فروبردن خشم و مالکیت بر نفس و خویشتن داری.» پرسیدند: «مروت چیست؟» فرمود: «حفظ کردن دین و عزت نفس و نرم رفتاری و تداوم نیکویی و ادا کردن حقوق و اظهار محبت به مردم.» پرسیدند: «پس جوانمردی و بخشندگی چیست؟» فرمود: «آغاز کردن به بخشش قبل از درخواست و طعام دادن در هنگام بخشش و خشک سالی.» پرسیدند: «بزرگ منشی چیست؟» فرمود: بخشیدن در راحتی و سختی.» پرسیدند: «کرم و بزرگی چیست؟» فرمود: «وفای به عهد در سختی و راحتی.» پرسیدند: «شرافت چیست؟» فرمود: «همراهی با برادران و نگه داشتن همسایگان.»[51]

آن حضرت می فرمایند:

ای مردم! هرکس برای خداوند اخلاص ورزد و فرمایش او را رهنمای خود قرار دهد، به سوی استوارترین راه هدایت شده. و خدا او را به راه هدایت توفیق دهد و برای عاقبت به خیر شدنش استوار گرداند... با پرهیزگاری از خدا پروا داشته باشید و با بندگی و فرمان برداری به خدا نزدیک شوید![52]

حضرت مجتبی (ع) در وصیتی به برادرش محمد حنفیه فرمودند:

علم را در نهان جان خویش قرار دهید و برای شب های ظلمانی مشعل های روشنی بخش باشید؛ زیرا روشنایی پرتو برخی از روزها، درخشنده تر از برخی دیگر است. آیا نمی دانی که خدای بزرگ فرزندان ابراهیم (ع) را پیشوای مردم قرارداد و برخی را بر برخی برتری بخشید و بر داوود (ع) نازل کرد؟ تو به خوبی آگاهی که خداوند حضرت محمد (ص) را از میان فرزندان ابراهیم مخصوص رسالت خوش ساخت. ای محمدبن علی! بیم دارم که به حسد مبتلا شوی، ولی حسد صفت کافران است. خداوند تعالی فرمود: «کافران پس ازآن که حقیقت برایشان روشن شد، حسد ورزیدند» خداوند شیطان را بر تو مسلط نسازد.[53]

هم چنین فرمودند:

بیناترین دیده آن است که در خوبی نفوذ کند و خوبی ها را ببیند و شنواترین گوش آن است که پند را بشنود و از آن سود ببرد و سالم ترین دل ها آن است که از شک و شبهه پاک باشد.[54]

جابر می گوید:

از امام حسن (ع) شنیدم که فرمود: «مکارم اخلاق ده تاست: راست گویی، درست کاری، نیک خویی، پاداش خیر، پیوند با خویشاوندان، حمایت از همسایگان، حق شناسی، میهمان نوازی و سرآمد همه آن ها حیاست.[55]

نتیجه

در این مقاله، نخست مقدمه کوتاهی درباره اهمیت اخلاق آورده شد. سپس شناخت نامه امام مجتبی (ع) مختصر بیان گردید و در آن مطالبی مانند تاریخ تولد، نحوه نام گذاری و این که، نام مبارک «حسن» را خدا برگزید و به رسول اکرم (ص) بیان فرمود. ذکری از سیمای آن حضرت به میان آمده که وی شبیه ترین مردم به رسول خداست. یاد از عبادت های امام مجتبی (ع) شد که ایشان عابدترین و زاهدترین فرد زمان خود بودند.

هم چنین از فضایل اخلاقی حضرت مجتبی (ع) سخن به میان آمد؛ از جمله: جود و بخشش، مهرورزی، بردباری، صبر، شجاعت و وفای به عهد. مورد اخیر در صلح امام با معاویه مشهود بود و ایشان از عهدی که بستند، تخطی نکردند و به پیمان با معاویه تا آخر وفادار ماندند.

منابع

قرآن مجید.

نهج البلاغه.

1. آل یاسین، راضی، صلح امام حسن (ع)، ترجمه سیدعلی حسینی خامنه ای، چاپ اول، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1379.

2. استعلامی، محمود، سیره معصومان (علیهم السلام)، تحقیق و نگارش، عباس قاسمیان، چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1378.

3. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، چاپ 21، قم: مؤسسه امام صادق (ع)، بهار 1388.

4. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، چ 11، قم: انتشارات انصاریان، 1387.

5. جوادی آملی، عبدالله، حکمت عبادات، چاپ 4، قم: مرکز نشر اسراء، پاییز 1384.

6. حرانی، الحسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول، ترجمه ح. مروتی، چاپ اول، قم، طلیعه سبز، 1389.

7. حکیم، سیدمنذر و بغدادی، سام، پیشوایان هدایت، جلد 4 (حضرت امام حسن مجتبِی)، ترجمه عباس جلالی، چاپ اول، تهران: مجمع جهانی اهل بیت (علیهم السلام)، 1385.

8. شریف قرشی، باقر، زندگانی امام حسن (ع)، ترجمه و نگارش، فخرالدین حجازی، چاپ اول، تهران: مؤسسه انتشارات بعثت، 1376.

9. شیخ مفید، ارشاد، قم: مکتبه بصیرتی، بی جا، بی تا.

10. فیض کاشانی، محسن، راه روشن، ترجمه، محمدرضا عطایی، چاپ چهارم، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1389.

11. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، چاپ شانزدهم، قم: مؤسسه انتشارات هجرت، 1384.

12. مستنبط، سیداحمد، قطره ای از دریای فضایل اهل بیت (علیهم السلام)، مترجم، محمد ظریف، چاپ اول، قم: نشر الماس، 1381.

13. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، اخلاق در قرآن، چاپ اول، قم: مدرسه الامام علی بن ابی طالب، 1378.

14. نراقی، احمد، معراج السعاده، قم: انتشارات هجرت، چاپ هشتم با تجدیدنظر و اصلاحات، تابستان 1381.

پی نوشت ها

[1] سوره قلم، آیه 4.

[2] راضى آل یاسین، صلح امام حسن( ع)، ترجمه سیدعلى خامنه‏اى، ص 27، چاپ اول، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379؛ مناقب آل ابى ‏طالب، ج 4، ص 28؛ شیخ مفید، ارشاد، ص 187، قم: مکتبه بصیرتى، بى‏تا؛ اسدالغابه، ج 4، ص 10.

[3] رسول جعفریان، حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص 119، چاپ یازدهم، قم: انتشارات انصاریان، 1387.

[4] محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 43، ص 238.

[5] صلح امام حسن، ص 27 ..

[6] شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، ج 1، ص 350، چاپ شانزدهم، قم: مؤسسه انتشارات هجرت، 1384.

[7] فراید السمطین، ج 2، ص 68.

[8] صلح امام حسن، ص 29.

[9] مناقب آل ابى ‏طالب، ج 3، ص 180؛ منتهى الآمال، ج 1، ص 352.

[10] ملا محسن فیض کاشانى، راه روشن، ترجمه محمدرضا عطایى، ج 4، ص 258، چاپ چهارم، مشهد: بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى، 1389.

[11] همان، ص 30.

[12] مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 14.

[13] سوره انسان، آیه 9- 10.

[14] مهدى پیشوایى، پیشوایان هدایت، ج 4، ص 47، چاپ بیست و یکم، قم: مؤسسه امام صادق 71388؛ به نقل از حیات الامام حسن، ج 1، ص 316؛ انساب ‏الاشراف، ج 1، ص 319؛ طبقات ‏الکبرى، ج 1، ص 23.

[15] المحاسن و المساوى، ص 55.

[16] سیره پیشوایان، ص 89.

[17] تاریخ خلفا، ص 189.

[18] صلح امام حسن، ص 34.

[19] باقر شریف قرشى، زندگانى امام حسن( ع)، ص 131.

[20] بحارالانوار، ج 74، ص 222.

[21] شخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 10، ص 550، ح 4.

[22] سوره نساء، آیه 86.

[23] المناقب، ج 4، ص 18.

[24] صلح امام حسن، ص 231.

[25] همان، ص 1240 ..

[26] سوره شورى، آیه 40.

[27] شیخ کلینى، کافى، ج 2، باب عفو، ح 5.

[28] بحارالانوار، ج 43، ص 352.

[29] مقتل خوارزمى، ج 1، ص 127.

[30] نراقى، معراج السعاده، ص 300.

[31] کافى، ج 2، ص 124.

[32] بحارالانوار، ج 72، ص 121.

[33] صلح امام حسن، ص 31.

[34] زندگانى امام حسن، ص 127.

[35] منتهى‏آمال، ج 1، ص 353- 345.

[36] زندگانى امام حسن، ص 142.

[37] پیشوایان هدایت، ج 4، ص 115- 116.

[38] صلح امام حسن، ص 67.

[39] نهج‏ البلاغه، نامه 53.

[40] زندگانى امام حسن، ص 107- 108.

[41] سیره پیشوایان، ص 93.

[42] وقعه صفین، ص 114.

[43] شرح نهج ‏البلاغه ابن ابى الحدید، ج 11، ص 25.

[44] تذکره الخواص، ص 199.

[45] زندگانى امام حسن، ص 505 و 506.

[46] سیره پیشوایان، ص 138.

[47] نهج ‏البلاغه، نامه 53.

[48] شرح نهج ‏البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 46.

[49] صلح امام حسن، ص 11.

[50] الامامه و السیاسه، ج 1، ص 152؛ به نقل از صلح امام حسن، ص 354.

[51] تحف العقول، ص 379- 380.

[52] همان، ص 382.

[53] حیات الامام حسن، ج 2، ص 487؛ پیشوایان هدایت، ج 4، ص 256.

[54] بحارالانوار، ج 78، ص 1089.

[55] زندگانى امام حسن، ص 144- 145.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان