مقدمه
از آنجا که پذیرش معناداری و هدفمندی خلقت، مطالعات تاریخی را ارزشمند می سازد، واقعۀ عاشورا نیز به مثابۀ حادثه ای تاریخی در این چارچوب ارزش تأمل می یابد و بر این اساس، زمان وقوع آن مانع از توجه و تأمل در آن نمی شود. اهمیت این مطلب آنجاست که وقایع تاریخی را به حکم ماضی بودنشان طرد نمی کنیم و با آگاهی از این واقعیت، ثمرات آن را برای امروز و آینده به کار می بریم. باید تأکید داشت که زنجیره تاریخ تمدن اسلامی ایرانی و مطالعۀ حوادث و تحلیل پیامدهای آن در معرفت ما نسبت به تاریخ معاصر ایران ضرورت دارد. لیکن امروزه ضرورت همراهی با وقایع از یکسو و کشف و استخراج حقایق (پیام ها، عبرت ها) مستقر در آنها از سوی دیگر، درک حوادث تاریخی را دشوار و متنوع ساخته است .
به بیان «توین بی» (1975 1889)، از نمایندگان معاصر فلسفه نظری تاریخ، چون فرآیند ادراکی مورخ تنها عاملی است که به انبوه پراکندۀ واقعیات مفهوم می بخشد، تاریخ آن است که مورخان می نویسند، نه آنچه واقعاً روی داده است (توین بی، 1370: 24). از همین رو کروچه فیلسوف ایتالیایی گفته بود: تاریخ را باید فیلسوفان بنویسند و فلسفه را مورخان (ویل دورانت، لذت فلسفه: 236). این واقعیت در مورد حادثه پیچیده ای چون عاشورا نیز صدق می کند. لذا می بایستی با دقت در اندیشه بازیگران کربلا و همچنین نظم حاکم بر هستی و معنای آن، از ظاهر حوادث به سمت باطن و عمق آنها حرکت کرد. بدین ترتیب، تحولات در پرتو نگرشی پویا (Dynimic) اولاً، به صورتی پیوسته درک خواهد شد. ثانیاً، نهضت حسینی نه در قالب محدود و خُرد بلکه به صورت کلان و تاریخی و به عبارت دیگر در جای خود فهمیده خواهد شد. زیرا همان طور که بی اطلاعی از اتفاقات پیش از عاشورا مانع از آگاهی نسبت به موضوع می شود، بی اعتنایی نسبت به اندیشه ورزی در خصوص نگرش و بینش تاریخی ای که تبیین گر نهضت حسینی است، هستۀ اصلی قیام را مورد غفلت قرار خواهد داد و بحث از عاشورا به صورت شخصی، مقطعی و سطحی در خواهد آمد. حال آنکه اهمیت آن در درک تاریخی مستتر در اندیشۀ امام حسین (ع) نهفته است و اساساً این نکته از پیش فرض های پژوهش تاریخی به شمار می رود. همان گونه که «ر. ج کالینگوود» (19431889) فیلسوف و مورخ انگلیسی گفته است که از جمله پیش فرض های اساسی این است که اعمال و رفتار نوعی «جنبۀ فکری» دارند که مورخ می تواند از نو آنها را مورد تفکر قرار دهد (دری، 1375: 6). در واقع قابلیت اندیشه ورزی است که راهبر و مشوق بررسی های تاریخی می شود، لیکن این قابلیت به معنای صحت هر بیانی از موضوع نیست و لذا تأمل در فلسفۀ تاریخ از دیدگاه اسلام می تواند مبین حرکت امام حسین (ع) باشد. بر این مبنا، نخستین پرسش مطرح در این مقاله که ناظر بر مطالعات تاریخی با تأکید بر ارتباط آن با تاریخ معاصر است و آن عبارت است از این است که: چرا نهضت عاشورا رخ داد؟ و دوم اینکه: زمینه های تاریخی این قیام چیست و چگونه به وقوع پیوست؟ در اینجا برای تحلیل و پاسخ به سوالات ابتدا به معرفی اجمالی دیدگاه اسلام در خصوص عوامل مؤثر بر تحولات می پردازیم، سپس سیر حوادث تاریخی را از زمان پیامبر اکرم (ص) تا زمان امام حسین (ع) پی می گیریم.
پویایی شناسی اجتماعی، [1]مدخلی بر درک تاریخی از نهضت عاشورا
حرکت امام حسین (ع) در واقع یک جنبش پویای تاریخ ساز محسوب می شود و ماهیت دینی آن اقتضا می کند که توضیح آن محدود به عوامل صرفاً مادی نباشد. برخی محققان عام بودن این ضرورت را متذکر شده اند که اساساً در هیچ یک از امور طبیعی و عادی، خواه فیزیکی باشد و خواه زیستی یا روانی یا اجتماعی، غفلت از موانع و مقتضیات خارق العاده و غیرطبیعی جایز نیست. بدین لحاظ می توان گفت که هیچ کدام از علل و اسباب طبیعی علت تامه نسبت به معلول ها و مسببات خود نمی توانند باشند، چرا که لااقل مشروط به این شرط هستند که «مانعی خارق العاده در کار نیاید»(مصباح یزدی، جامعه و تاریخ، 1379: 47).
توین بی با تأکید بر این که تاریخ دنیوی ادیان بزرگ یک جنبۀ زندگی ملکوت آسمان است که این دنیا فقط بخشی از آن است، یادآور می شود، نمی توان در تاریخ از بعد مابعدالطبیعی چشم پوشید (توین بی، تمدن در بوته آزمایش، 1353: 68). علم شروط مادی لازم حدوث پدیده ها را تبیین می کند و متافیزیک شروط لازم و کافی را (سروش، نقد ودر آمدی بر تضاد دیالکتیکی، 1373: 53). مهم آن است که نقش انسان در ساختن تاریخ، منفک از هستی و خالق آن طرح نگردد، زیرا همان گونه که استاد مطهری استدلال کرده، انسان پدیده ای است مرکب از طبیعت و اجتماع. آن قسمت هایی که پدیدۀ طبیعی انسان است همان هایی است که می گوییم، فطریات انسان یا فطرت انسان و به دست خلقت به وجود آمده است. اینها فطرت است و لایتغیر و جامعه نمی تواند روی آنها اثر بگذارد
(مطهری، فلسفه تاریخ، 1375: 24). عامل اصلی حرکت تاریخ، فطرت تکامل جو و قناعت ناپذیر انسان است (مطهری، قیام و انقلاب مهدی، 1368: 98). نظریه «فطرت» یعنی اینکه انسان در مسیر حرکت جوهری عمومی جهانی به جهان می آید و پایه اولی شخصیت او را همان بعد می سازد و سپس تحت تأثیر عوامل محیط تکمیل می شود و پرورش می یابد.
البته ثبات و اشتراک منافی با چاره اندیشی برای سنت های عصری و تحول های اجتماعی و صنعتی و مانند آن نیست. همۀ انسان ها با سرمایه ثابت فطرت آفریده شده اند و این فطرت تربیتی واحد و یگانه را طلب می کند. خداوند سبحان در این مورد می فرماید: فأقم وجهَک للدّین حنیفا، فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله (روم /30) یعنی «چهرۀ خویش را بر آیین دین راست استواردار، این فطرت الهی است که آدمیان بر آن آفریده شده اند و در خلقت خداوند تبدیل و دگرگونی نیست» (جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، 1372: 37).
این یک اصل فلسفی است که میل به تکامل در تمام موجودات وجود دارد، قدر مسلم این است که در انسان چنین چیزی هست (مطهری، فلسفه تاریخ، 1375: 25). جامعه انسانی رسالتی دارد و آن رسالت به سوی غایت و به سوی تکامل است و در این مسیر اگر درست گام بردارد، عکس العمل جهانی نسبت به او عکس العمل موافق است و اگر منحرف شود، عکس العمل جهانی یک عکس العمل مخالف است. پس جامعه از جهان جدا نیست (مطهری، فلسفه تاریخ، 1375: 35).
شهید مطهری با بیان سه بعد فردی، اجتماعی و جهانی برای تاریخ و تأکید بر بعد سوم، سیستماتیک بودن نظام هستی را در دیدگاه اسلام یادآور می شود. اکنون این پرسش خصوصاً در مورد نهضت عاشورا مطرح می شود که اگر مجموع جهان نسبت به انسان و جوامع انسانی بی تفاوت نیست و هستی، حق است، [2] پس نسبت حق با قدرت در واقعه عاشورا چگونه باید درک شود؟
باید توجه داشت که حق، یک پدیدۀ فیزیکی جاری، در ارتباط آدمیان با طبیعت و هم نوعانشان نیست، بلکه حق مربوط به تکامل انسانی عبارت است از آن اصل اساسی در زیربنای هستی، که بهره برداری از آن، به فعالیت قطب ذاتی انسان ها نیازمند است. خداوند متعال، این عامل تکامل را، به وسیلۀ عقول سلیم و وجدان های آدمیان و پیامبران و حکما و دیگر پیشتازان مسیر تکامل، آشکار می کند. برخی آیات با صراحت کامل می گویند، برای وصول به حق و اجرای آن، شتابزده نشوید و گمان مبرید که حق، در همه شرایط و در همه نوسان های حیات، قابل وصول و اجراست. نیز نباید گمان کنیم که کوشش و تلاش، در راه فراهم کردن زمینۀ مساعد برای بروز و اجرای حق، جزیی از حق محسوب نمی شود، بلکه اولین لحظۀ آگاهی به حق، که بدون فاصله، اقدام به فراهم کردن مقدمات آن، شروع می شود، ورود به حوزۀ والای حق است. هر اندازه برای تحقق بخشیدن به حق پیشرفت حاصل می شود، در قلمرو حق، گامی برداشته شده است (جعفری، حق و باطل، 1378: 87) و این معنا از حق دقیقاً در رفتار و کلام امام حسین (ع) نمود یافته است. آنجا که فرمود: انما خرجت لطلب الاصلاح» (مصباح یزدی، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، 1379: 68) من در طلب و جستجوی اصلاح هستم . نتیجه آنکه حق هرگز در مقابل قدرت قرار نمی گیرد، بلکه حق، آن واقعیتی است که بطلان و ناشایستگی باطل را نشان می دهد. قدرت، چنان که بیان خواهیم کرد، فی نفسه یکی از حق هاست، که محرک گردونۀ عالم و طبیعت و انسان هاست. این جمله که آیا حق پیروز است یا قدرت؟ یک سؤال عامیانه ای است که بر طبق منطق واقعیات مطرح نمی شود (جعفری، حق و باطل: 57).
براساس آنچه گفته شد، می توانیم نتیجه بگیریم که از بررسی های علمی صرف در مورد عاشورا حتی اگر از نظرات جدیدی چون نظریه ساختمندگرا که افرادی چون «آنتونی گیدنز» و دیگران مطرح ساخته اند، استفاده نماییم، نتیجۀ مطلوبی به دست نخواهیم آورد. این نظریه که به قول «کریستوفر لوید» (Christopher Lioyd) مطلقاً تاریخی است؛ زیرا به فرآیند دیالکتیکی ای باز می گردد که طی آن ساختار نظام نهادینه شدۀ قواعد، نقش ها و روابط جامعه به کمک اندیشه و عمل انسان تولید، بازتولید و متحول می شود، جامعه هم یک ساختار است و هم یک فرآیند ساخت دهی تاریخی که به کنش ها جهت ساختاری می دهد (نه جهت فردی). از این رو بدون نظریه ای ساختمندگرا دربارۀ جامعه و کنش، جایی برای تاریخ وجود ندارد (لوید، روش شناسی در تاریخ، 1379: 124). با این وجود در نظر نگرفتن بعد جهانی تاریخ به همراه کارگزاری (صدر، سنت های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، 1369: 90) انسان سبب می گردد تا قیام امام حسین (ع) در جایگاه واقعی و تاریخی خود ننشیند. هر چند نگاه پویایی شناسی اجتماعی یا جامعه شناسی تاریخی می تواند راهبر به این موضوع باشد، اما ضعف مفاهیم و بینش تحلیلی موجود اقتضا می کند که در تحلیل عاشورا عوامل فراطبیعی را نیز لحاظ نماییم.
به طور کلی می توان گفت عناصر اصلی در نظام اندیشه ای و تحلیلی امام حسین (ع) عبارتند از: هدفمندی خلقت و آفرینش، باور به «علیت» در حوادث در کنار به رسمیت شناختن نقش اراده و اختیار انسانی در ایجاد تغییرات و مسئولیت دینی در قبال حوادث روزگار و نگرش یکپارچه نسبت به شناخت و تعریف «قدرت» که آن را بخشی از حق می داند و نه جدا و منفک و در تقابل با آن. بدین گونه عناصر «قدرت» نیز فراتر از عوامل ظاهری و مادی آن درک می شود. آنچه گفته شد زمینه های کسب آگاهی در مورد «جامعه» و البته «تاریخ» است. از این رو فهمی تاریخ ساز از حضور در هستی برای انسان به دست می آید که در آن ملاک های ارزیابی تأثیرگذاری، خارج از مقوله های متعارف دنیا محور خواهد بود که نهضت حسینی نیز بر همین مبانی شکل گرفت. از این رو قابل تأمل ترین موضوعات در مورد عاشورا نه نتیجۀ مقطعی و حتی نتایج اخلاقی آن، بلکه درک عمیق تاریخ سازی انسان های آگاه به موجودیت خود در هستی (امام حسین (ع) و یارانش) برای آیندگان است که تفصیل آن نیازمند مطالعات عمیق در مبانی یاد شده و تحولات آنها تا به امروز است .
زمینه های تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نهضت عاشورا
پاسخ به دو سؤال این مقاله می تواند منجر به نتیجه ای شود که می توان از آن به عنوان تحلیل بر زمینه های تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نهضت عاشورا یاد کرد.
سؤال اول این است که چرا این واقعه رخ داد؟ و سؤال دوم اینکه زمینه های تاریخی این قیام چیست و چگونه به وقوع پیوست؟ پرسش نخست برای این تحقیق اساسی تر است.
تشریح و بیان حوادث به صورت خام نمی تواند موضوعیتی در این جا داشته باشد. لذا تا آنجا که ما را در فهم چرایی واقعه یاری رساند، به آن خواهیم پرداخت .
در یک مرور سریع می توان گفت پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص) در 28 صفر سال 11 هجرت، شکافی در رهبری امت اسلام پدیدار شد و علت آن بی توجهی به فرمایشات پیامبر اکرم (ص) در این خصوص و تصمیم گیری در سقیفه برخلاف نظر ایشان بود. جامعه اسلامی در آن زمان از گستردگی بیشتری نسبت به آغاز دعوت برخوردار شده و تعداد مسلمانان نیز بسیار افزایش یافته بود. لیکن این جامعه از سروسامان کافی بهره مند نبود و چنان که باید اصول اسلامی در قلب ها رسوخ نکرده و به صورت ایمانی در نیامده بود و لذا پذیرش اسلام توسط افراد نتیجه پیروی از اکثریتی بود که دیگر نمی توانستند اسلام را نپذیرند.
از آنجا که در آن زمان پذیرش و مقبولیت اسلام از پایه های محکمی برخوردار نبود، امت اسلامی اندک اندک صرفاً توانسته بود در اثر مجاهدت های طاقت فرسا و دلسوزانه پیامبر اکرم (ص) و یاران ایشان، به وجود افق های دیگر در زندگی پی ببرد، اما فرصت درک و آزمون و به کار گرفتن آن را در زندگی خویش نیافته بود. بنابراین تا نهادینه شدن اصول اسلامی فاصله بسیار و زمینه برای انحراف، مساعد بود. این وضعیت بلافاصله پس از فوت پیامبر اکرم (ص) ظهور و بروز یافت. اجتماع در سقیفه برای تصمیم گیری راجع به رهبری امت تحت لوای اسلام، بارزترین نمود آن است، در این جلسه بار دیگر تفکر دوره جاهلیت خودنمایی کرد و برتری جویی های قبیله ای و به رخ کشیدن آنها برای کسب منصب هدایتگری جامعه اسلامی مطرح شد. به این ترتیب ضعف ها و عدم دقت و تیزبینی کافی برای نهادینه نمودن اصول و شئونات دین مبین اسلام در جامعۀ آن روز، تأثیرات منفی خود را بر جای نهاد و فرهنگ ریشه دار اما پژمرده جاهلی، جان تازه ای گرفت . این وضعیت در زمان خلیفه سوم چندان به اوج رسید که شورش مردم و قتل وی را در پی آورد. قتل عثمان نه تنها مشکلی را حل نکرد، بلکه بهانه ای شد در دست کینه توزان به دین اسلام و بنی هاشم چنان که معاویه با فرصت طلبی از موقعیت به وجود آمده حداکثر بهره برداری را در مقابله با روش و منش پیامبر اکرم (ص) و پیروان او به عمل آورد و با استفاده از همان تفکر جاهلی که هنوز در جان ها ریشه داشت، پایه های قدرت خویش را محکم کرد. او با تکیه بر نادانی مردم در راه دستیابی به قدرت گام برمی داشت (جعفری، حق و باطل، 1378: 45). این کشمکش ها و تعارضات، تعادل جامعه بیمار اسلامی را هر چه بیشتر بر هم زد.
شهادت امام علی (ع) جسارت معاویه را بیشتر کرد و با اعمال قدرت، خود را خلیفه مسلمین نامید فریبکاری و دورویی وی در آن فضای فتنه آلود به راحتی نتیجه می داد و خلق و خوی امت اسلامی هر چه بیشتر از آموزه های اسلام فاصله می گرفت. معاویه در چنین فضایی بود که توانست موجبات سکوت امام حسن (ع) را فراهم آورد و صلح را به وی بقبولاند. البته او نیز چون سایر فریب خوردگان قدرت فکر می کرد خواهد توانست شعله هدایت امامت را خاموش کند، غافل از آنکه خواسته حق تعالی چیز دیگری بود. با مطالعه مواد صلح نامه نیز متوجه می شویم که نهایتاً این وضعیت به ضرر معاویه تمام شد و مقدمه ای گردید برای رسوایی امویان و بالاخره قیام امام حسین (ع) بعد از مرگ معاویه. قیامی که امتداد رسالت بود. همان گونه که در توضیح این سخن پیامبر اکرم (ص) «حسین منی و انا من حسین» و اینکه چگونه رسول خدا (ص) خود را از حسین دانسته است، آورده اند: پیامبر پس از رسالت یک شخص محسوب نمی شود، بلکه نمونه و سمبل و الگویی است که رسالت با همه ابعاد و برجستگی هایش در وی تجلی می یابد؛ زندگی او رسالتش و رسالتش عین زندگی اوست (الحسینی الجلالی، الحسین سمائه و سیرته، بی تا): بنابراین همچنانکه پیشتر گفته شد، بحث اصلی عبارتست از تکاپو و پویایی یک جریان تاریخ ساز و هدفمند و آنچه حادث گردیده از این منظر قابل تحلیل و تفسیر است. هر شبی را پایانی است و شب تار فتنه ها و نفاق های معاویه با مرگ وی به پایان رسید.
شکاف اولیه که به تدریج در طی زمان افزایش یافته بود، جاهلان را بر مسند تبلیغ اسلام نشاند. آنان مطامع و منافع نفسانی خویش را به عنوان اصول مسلم اسلامی به مردم بی خبر و ناآگاه معرفی می کردند. این هدف توسط افرادی چون معاویه از زمان خلفا دنبال می شد و اقدامات مختلف در این راه آغاز گشته بود.
این اقدامات در زمان سلطنت معاویه به ثمر رسید. اسلام وارونه شد و لذا خوبی ها، بدی و بدی ها، خوبی شدند. وقتی که معروف ها، منکر و منکرها، معروف تلقی شدند، فراموشی اسلام قریب الوقوع می نمود. در آغاز خلافت و به عبارت صحیح تر هنگام شروع سلطنت یزید بن معاویه، باطن حکومت امویان عیان شد و چون کار به اینجا رسید نقطه مقابل باطل نیز به تمامی به ظهور رسید و قیام امام حسین (ع) با قوت تمام در مقابل ظلم و خفت و ذلت آنها پایدار گشت و رویارویی گریزناپذیر حق و باطل در دشت کربلا، واقعه عاشورا را موجب شد. واقعه ای که فراتر از زمان و مکان پایه های باطل را برای همیشه به لرزه درآورد و نقطه هدایتگر و ستاره هادی حرکت های آزادی خواهانه و حق طلبانه انسان ها در ظلمات گمراهی ها گردید (محمدرحیم عیوضی، 1381: 78).
بنابر آنچه گفته شد، می توان این فرضیه را مطرح ساخت که مروری به تاریخ تحولات صدر اسلام نشان می دهد، غفلت از رهنمودهای پیامبر و بی اعتنایی به اخطارهای ایشان زمینه های انحراف را تقویت کرد. آغاز آن با خروج سکان هدایت جامعه اسلامی از دست صاحبان آن شروع شد و به تدریج پس از پنجاه سال نماد حقیقت اسلامی، یعنی امام آن در زیر سم های اسبان لگدکوب شد تا مخالفت با آن هر چه تمام تر و آشکارتر نشان داده شود.
حال این سؤال مهم به ذهن می رسد که آخر چرا و مگر چه شد که امام امت اسلامی سر خویش را به دست مسلمانان از دست داد و امت او خونش را حلال دانستند. در واقع زمینه های تاریخی، سیاسی اجتماعی و حتی فرهنگی پیش از قیام عاشورا حاوی چه ویژگی هایی بود که باعث شکل گیری چنین تحولاتی شد و موجب احیاء فرهنگ جاهلی گردید.
روزگار پیغمبر اکرم (ص) (وضعیت موجود، تحولات مطلوب)
تحولاتی که پیامبر اکرم (ص) خواستار آن بودند، همان اهدافی را تعقیب می کرد که به عنوان اهداف بعثت به شمار می روند. این اهداف از یک سو مشتمل بر اصول و قوانینی کلی و فرازمانی مکانی بود و از سوی دیگر رفتارهای متناسب با همان روزگار را دربرمی گرفت .
دلایل مختلفی به عنوان اهداف بعثت انبیاء ذکر شده است که برخی از آنها عبارتند از:
دعوت به توحید و معاد، تلاش برای برپایی قسط و عدل (عدالت اجتماعی)، تعلیم کتاب و حکمت هدف از همه این اقدامات جلب توجه و تذکر آدمی به شأن حقیقی اش و هدایت وی به قرار گرفتن در مسیر تعالی است. درک هستی به عنوان مجموعه ای از جلوه های الهی و شناخت جایگاه خویشتن در آن و نهایتاً ورود در مسیر عبودیت حق تعالی .
آنچه که در زمان پیامبر مکرم اسلام (ص) وجود داشت و اقدامات ایشان در جهت اصلاح آنان بود، در فرهنگ قرآنی به نام «جاهلیت» مرسوم است. در قرآن، جاهلیت در موارد متعددی استعمال شده و منظور از آن هر عملی و رفتاری است که مغایر با اصول و معیارهای قرآنی باشد. در کتاب های لغت نیز در مورد جاهلیت آمده است: «مردمی که نسبت به خدا و پیامبر و شرایع آسمانی جاهل بود، تفاخر به آباء و اجداد نموده و با کبر و غرور زندگی می کرده اند، مردم جاهلی خوانده می شدند.
روش و منش جاهلی ثمره صفات نکوهیده ای است . عبدالرحمن بن خلدون صفات مزموم متعددی را در کتاب العبر برای اعراب برمی شمرد که جملگی در قوام رفتار جاهلی (رفتار مغایر با اصول قرآنی) بسیار مؤثرند. این صفات عبارتند از: ریاست طلبی، تبهکاری، تجاوز، وحشیگری، درشت خویی، گردن فرازی، افزون طلبی، رقابت و همچشمی، تکبر و خوی های نکوهیده دیگر (ابن خلدون، مقدمه : 1366: 137).
به این ترتیب روشن می شود که تفرق، تعصب، و جهل و ناآگاهی و بی اخلاقی در جای جای زندگی فردی و اجتماعی آن زمان رسوخ یافته بود و اینها دقیقاً مواردی هستند که پیامبر (ص) در جهت ایجاد تحولات ریشه ای در آنان مبعوث می شوند. پیامبر اکرم (ص) با تأسیس حکومت، به معرفی توحید و دعوت به آن، بیان و تذکر آخرت و معاد، معرفی قانون مندی و غایتمندی هستی و جایگاه انسان در آن کوشیدند تا اخوت و برادری را جایگزین تفرق و تعصب، علم طلبی و دانش جویی را پادزهر جهل و ناآگاهی و عمل به اخلاق حسنه را به جای بی اخلاقی موجود قرار دهند. این اقدامات برای اتمام حجت با انسان ها صورت می گیرد.
مطلبی که در پایان این قسمت نیاز به توضیح بیشتری دارد اقدام پیامبر اکرم (ص) در تأسیس حکومت است، پیامبر اکرم دو هدف را توأمان در نظر داشتند:
1 تنظیم و بسامان کردن امور اجتماعی و برپا نمودن نظم در جامعه.
2 لحاظ نمودن عناصر «هدایت» در اداره امور جامعه .
چنین جامعه ای معروف و منکرش، قرآنی است و خواهد توانست از حالت جاهلیت به سمت وضعیت مطلوب قرآنی گام بردارد.
زمان خلفای سه گانه (وضعیت موجود، تحولات مطلوب)
تلاش های پیامبر اکرم (ص) در معرفی، دعوت و نهادینه کردن احکام و شعائر اسلامی با رحلت ایشان متوقف شد و نیاز به پیگیری این مهم پس از ایشان به وسیله افرادی قابل و شایسته شدیدًا احساس می شد. در این جهت پیامبر اکرم (ص) اقداماتی علاوه بر سیره عملی که خاطره مثبت و کارآیی از دین اسلام برای پیروان داشت، انجام دادند، که عبارتند از: نصب امام علی (ع) به عنوان جانشین و بیان حدیث ثقلین، اما آنچه که حادث شد در خلاف جهت توصیه ها و تذکرات پیامبر اکرم (ص) بود زیرا فرهنگ جاهلیت چیزی نبود که به سادگی پاک شود، چرا که از یک سو از قدمت تاریخی در آن زمان برخوردار بود و طبعاً دو دهه مبارزه با آن، که حتی از طول عمر یک انسان هم تجاوز نمی کرد، نمی توانست ریشه های آن را بخشکاند و از سوی دیگر این فرهنگ از منابعی تغذیه می کند که ریشه در نفسانیات آدمی دارند و هر زمان که مهار و هدایت نشوند خود به خود منشاء رشد فرهنگ جاهلی (فرهنگ مغایر با اصول قرآن) می شوند، به همین دلیل پس از پیامبر رفته رفته صورت های جاهلی مجددًا پدیدار گشتند. نطفه تغییر وضعیت در تصمیم اشتباه و جاهلی سقیفه بسته شد. کنار نهادن مهم ترین حامی قرآن و هادی به آن یعنی «امام» اولین انحراف اساسی و پایدار به شمار می رود.
دو سال و چند ماه خلیفه اول، ده سال و شش ماه خلیفه دوم و حدود دوازده سال خلیفه سوم زمام حکومت بر امت اسلام را بر عهده داشتند. اینک بدون اینکه قصد نقل حوادث تاریخی را داشته باشیم به دنبال چرایی و تحلیل واقعه عاشورا، صرفاً به جابجایی هایی اشاره می کنیم که نهایتاً وضعیت جامعه اسلامی را به آنجا رسانید که امام حسین (ع) علیه آن قیام کردند.
تغییرات انحرافی به صورت خلاصه عبارتند از: کنار نهادن امام از منصب امامت، بی توجهی به آموزش تفسیری قرآن کریم، منهای تفسیر اجتهاد در برابر نص قرآن کریم و بی اعتنایی به احکام قرآن، ورود غیرنخبگان (عالمان) دینی به مباحث دینی، تقدم یافتن حدیث (فرع) بر قرآن (اصل)، جعل حدیث.
آنچه که در زمان خلفای سه گانه اتفاق افتاد، منزوی ساختن تدریجی قرآن از حیات اجتماعی مؤمنان بود، از همین رو «سنت» نیز به عنوان صورت تجسم یافته و عینی شعائر اسلامی مورد بی اعتنایی قرار گرفت. این روند در مرحله بعد به جعل حدیث منتهی گردید.
این قبیل اجتهادهای فردی در مقابل روش های آشکاری که پیامبر اکرم (ص) در زندگی خود عرضه کرده بودند، بیش از پیش باعث شد که از تأثیرگذاری معروف ها و منکرهای قرآنی در جامعه اسلامی کاسته شود.
در تشخیص و جهت یابی مسیر انحراف بر مبنای حدیث شریف ثقلین می توان به وضوح دریافت که خروج امت اسلامی از مسیر هدایت و صلاح الهی به علت به فراموشی سپردن دو هدیه گرانبها و نجات بخش پیامبر (ص) بود. لذا با بازگشت به دوران سلطه جاهلی و کنار نهادن امامت، فتنه آغاز شد (علامه عسگری، 1379: 37 و 38).
تطبیق روزگار پیامبر اکرم (ص) و دوران حکومت امام علی (ع) در زمان پیامبر اکرم (ص) هدف از ایجاد «تحول» تغییر ریشه ای در فرهنگ غالب (فرهنگ جاهلی) بود، می دانیم که در هرتحول نیز فضای غبارآلود و جو ناامنی به نام فتنه به وجود می آید و بسته به توانایی فکری افراد و هدایتی که رهبری امت انجام می دهد، می تواند مفید و سازنده باشد و یا مضر و خسارت بار.
امام علی (ع) نیز به دنبال ایجاد تحولات اساسی در فرهنگ حاکم بر جامعه بود، اما بستر اجتماعی در زمان وی با زمان پیامبر اکرم (ص) تفاوت داشت. با این توضیح که: در زمانه پیغمبر اکرم (ص) به تدریج دو صف اسلام و مخالفان آن در مقابل یکدیگر با نشانه هایی مشخص شکل می گرفتند و تمیز آنها از یکدیگر چندان مشکل نبود، اما در زمان امام علی (ع) فرهنگ نیمه جان جاهلیت که تا زمان رحلت پیامبر اکرم (ص) رو به افول بود، مجددًا بنابه دلایلی که قبلاً گفته شد، از حالت اقلیت به صورت اکثریت حاکم درآمد ضمن آنکه توانسته بود در صورت های جدیدی ظاهر شود که قبلاً بی سابقه و یا کم سابقه بود. لذا تفکیک مخالفان و موافقان به شدت دشوار شد تا آنجا که عده ای راه بی تفاوتی و بی اعتنایی به مسایل را در پیش گرفتند و از سوی دیگر برخی به جهت تکبر، خود را دانا و پارسای مطلق تصور نموده و در تحلیل مسایل راه افراط پیمودند، در این اوضاع طمع کاران همیشگی قدرت، متناسب با وضعیت موجود به بهره برداری از «جهل»، «تعصب» برای مقابله با امام علی (ع) و دستیابی به حکومت، فعال شدند (محمدرحیم عیوضی، 1381: 86).
به این ترتیب وجه اشتراک روزگار این دو بزرگوار همانا نیاز به ایجاد تحولات سیاسی در فرهنگ حاکم بر جامعه و اقدام به آن بود و وجه افتراق آنها گونه گونگی عقاید در زمان امام علی (ع) است. این مسأله کار احیاء سنت پیامبر را با دشواری های فراوان روبه رو ساخت چرا که قوت فکری جامعه در کشاکش جهل ها و تعصب ها زایل شده و هدایت های رهبری می بایستی صرفاً با تنبیه و تهدید و اعمال زور پیاده شود که نتیجه آن، فراهم نشدن زمینه برای برقراری ثبات جهت نهادینه کردن اصول قرآنی در جامعه بود. امام علی (ع) حیات و ممات جامعه را در حضور و یا عدم حضور قرآن در آن می دانستند و مکانیسم فراگیر و عمومی امر به معروف و نهی از منکر از نظر ایشان استقرار و احترام اصول قرآن در جامعه را تضمین می نماید.
به عنوان نمونه می توان به خطبه صد و سیزدهم اشاره کرد که در آن آمده است : «یاد مرگ از دل های شما رفته است و آرزوهای فریبنده جای آن را گرفته . دنیا پیش از آخرت مالکتان گردیده و این جهان، آن جهان را از یادتان برده، همانا شما برادران دینی یکدیگرید، چیزی شما را از هم جدا نکرده، جز درون پلید که با آن به سر می برید. نه هم را یاری می کنید نه خیرخواه همید، نه با یکدیگر چیزی می بخشید و نه با هم دوستی می ورزید». در خطبه 147 و154 تأکید می کنند که: و زودا که پس از من بر شما روزگاری آید، که چیزی از حق پنهان تر نباشد، و از باطل آشکارتر این همه برای آنست که: به دریارهای فتنه در شدند و بدعت ها را گرفتند، و سنت ها را وانهادند (نهج البلاغه، فیض الاسلام).
رواج بدعت ها، جعل سنت ها و پایمال شدن اصول قرآنی سه علت عمده ای هستند که امام علی (ع) برای مقابله با آنها طعنه ها را به جان خریدند و به سه جنگ جمل، صفین و نهروان تن دادند.
امام علی (ع) با همه مخالفتی که می توانست وجود داشته باشد، مقابله کرد. با پیمان شکنان، افراط گرایان، طمع کاران به قدرت . امام با طرد قصاصون، پذیرش سه جنگ با سه گروه اصلی حکومت از مخالفان قرآن و سنت، و ارائه نمودن عملی از پیروی دستورات قرآن، در جهت تقویت دستاوردهای پیامبر اکرم (ص) و اصلاح انحرافات به وجود آمده تلاش کردند.
روزگار امام حسن (ع) (وضعیت موجود، تحولات مطلوب)
فوت پیامبر اسلام (ص) نقطه عطفی در روند حوادث بود زیرا با وقوع آن کفه ترازو به نفع مخالفان پایین آمد. شکاف اولیه مقدمه ای مناسب برای اقدامات بعدی گردید. کنار نهادن سنت و اهل بیت به انزوای قرآن منجر شد و بستن منابع جوشان هدایت و چشمه های حیات بخش اسلام مانع از آن شد تا مسلمانان واقعی پرورده شوند. نام اسلام ماند و برخی آداب آن به صورت عادت، رایج گردید. لیکن ابزاری شد در دست قدرت پرستان تا با تکیه بر شریعت بی روح و تهی شده از حقیقت بر مردم ظلم کنند. آنان از هر چیزی پله ای می ساختند
برای دستیابی به اهداف خود، این طیف به تدریج رشد کرد و در زمانه امام حسن (ع) کوشید تا بر دامنه عمل خود بیفزاید البته با تزویر و نیرنگ و ارائۀ چهرۀ اسلامی.
امام حسن (ع) که زندگی در جوار پیامبر (ص) را لمس کرده و با تربیت اصیل اسلامی پرورده شده بود. اندک اندک با افزایش سن و درک تجربه های نو توانست به خوبی در کوران فتنه ها به گروه های مختلف آشنا شود، خلق و خو و خواسته های آنها را بشناسد و جغرافیای فکری و سیاسی جامعه اسلامی را ترسیم کند.
با شهادت امام علی (ع) گستاخی معاویه افزون شد. خصوصاً آنکه تنش ها و جنگ ها در دوران حکومت امام علی (ع) فرصتی برای معرفی عملی و به ثمر رساندن اصول و شئونات اسلام باقی نگذاشت و معروف ها و منکرهای قرآنی همچنان در انزوا ماندند و همین موضوع، جهالت ها را تداوم بخشید. به عنوان مثال فرمان امام به مالک اشتر نخعی بر صفحه کاغذ ماند و به مرحله عمل و اجرا نرسید.
غربت اهل بیت و ناشناخته ماندن آنها از یک سو و دیدگاه جامعه محور ائمه از سوی دیگر وضعیت را به گونه ای شکل داد که مقابله به مثل با دشمن ممکن نبود و می بایستی چاره ای دیگر اندیشیده می شد، که اگر نه امروز بلکه در فرداها غاصبان قدرت از تخت سلطه ساقط شوند؛ این یعنی صرف نظر کردن از هدف های زودگذر و پی ریزی روندی که در درازمدت منجر به افول سلطه امویان گردد (احمد زمانی، 1378: 175).
مطالعه و مداقه در عکس العمل های امامان و از جمله امام حسن (ع) دو ویژگی مهم را در موضع گیری های آنان برجسته می نماید:
1 خویشتن داری
2 موقعیت شناسی
امام حسن (ع) نیز برای حفظ اسلام آن گونه که شرایط ایجاب می کرد، رفتار می نمود.
پس از چند ماهی مقاومت و بررسی اوضاع روشن شد که مقابله به صورت رودرو میسر نیست و لذا «صلح» به عنوان راه حل پذیرفته شد و پذیرش «صلح» به صورتی انجام گرفته که آینده نگری به خوبی در تدوین آن از سوی امام روشن است. دشمن تصور می کرد که اجبار برای تحمیل صلح یعنی انزوای مطلق امام حسن (ع) و سرکوب کامل قوه های تحرک زای اسلام در درون جامعه اسلامی. البته باید اعتراف کرد که پذیرش صلح، منافع آنی و وسیعی برای معاویه به ارمغان آورد اما پایه های حکومت امویان را که سعی می کرد ظاهری مشروع (شرعی) و اسلامی از خود پیش چشم مردم داشته باشد، متزلزل کرد.
می توان چهار نکته قابل توجه در صلح نامه امام حسن (ع) با معاویه را به شرح ذیل برشمرد:
1- سلب حق تعیین جانشین برای معاویه،
2- زندگی نیکو با عموم مردم،
3- مصون ماندن شیعیان و دوستداران اهل بیت از هرگونه گزند و تعرض،
4- تأکید بر وفای به عهد و پرهیز از مکر و کید برای مخدوش کردن مواد صلح نامه.
بنابراین روزگار امام حسن (ع) را می توان «حدیث مکرر» نامید. جویبار باریک سنت پیامبر (ص) به جهت اصالتی که دارد همچنان به راه خود ادامه داد و مجموعه فقدان بصیرت ها و قوه تشخیص و عدم درک سیاسی مردم، احساس گرایی و ظاهربینی که جملگی مقوم فرهنگ جاهلی است باعث جایگزینی ملاک های صرفاً دنیوی در مقابل توجه توأمان به دنیا و آخرت شد. امام حسن (ع) چون سایر ائمه مامور به انجام تکلیف بود و باید چنان رفتار می کرد که تا همیشه تاریخ راهنمای بندگان الهی باشد، لذا برای رسیدن به هدف مشروع جز از وسایل مشروع استفاده نمی کرد. در تحلیل زمان امام حسن (ع) نباید فراموش کرد که تحلیل، فریادها، ستیزها و جنگ ها بسی ساده تر از بررسی سکوت ها و صبرهاست. در جدال ها، طرفین به ظهور رسیده اند و شرایط مهیای ارائه دعوی ها گشته است اما در زمانی که سکوت صبر میدان دار می شود کار تحلیل بسی دشوار می گردد چرا که حریفان مستور هستند و شرایط مهیای ظهورشان نیست.
زمانی که امام حسن (ع) امامی از تبار ظلم ستیزان، سکوت را بر فریاد و صلح را بر جنگ ترجیح می داد جای بسی درنگ و تأمل است چرا که سکوت مهم ترین تجلی خویشتنداری امامان در برخورد با حوادث و دفع فتنه ها برای حفظ دین پیامبر خاتم (ص) است.
از شهادت امام حسن (ع) در سال پنجاه هجری تا هلاکت معاویه در نیمه رجب سال شصت هجری حدود یک دهه فاصله زمانی وجود دارد.
می توان چهار عامل را در تداوم سیاست سکوت و پذیرش صلح امام حسن برشمرد:
1- غریب و ناشناخته ماندن،
2- جهل عمومی مسلمانان نسبت به اصول قرآنی،
3- تزویر حاکمان،
4- سلطه فراگیر معاویه و ترس از مخالفت با وی .
در واقع در روزگار امام حسن (ع) و پس از آن تا زمان مرگ معاویه، تزویرهای معاویه بر پایه دو رکن مذکور در نهایت مطلوب، به ثمر رسیده بود. قبلاً معاویه مجبور بود با امام علی (ع) بجنگد، اما به تدریج با تزویر موفق شد شرایط جامعه را به نحوی تغییر دهد که امام حسن (ع) راهی جز پذیرش صلح نداشته باشد. این وضعیتی بود که امام حسین (ع) نیز با آن روبه رو بود و لذا سکوت همچنان ابزاری مناسب برای مقابله با تزویرهای معاویه در جهت حفظ اسلام تلقی می شد. روزبه روز نقض عهدهای معاویه در کارنامه اش به ثبت می رسید و ماهیت مشروعیت امویان را در درازمدت زیر سؤال می برد. این موضوع اصلی ترین هدف پذیرش صلح از سوی امام حسن (ع) و تداوم آن در عملکرد امام حسین (ع) به مدت یک دهه بود. پس چه شد که کربلا پیش آمد؟
جایی که به بیان نویسندۀ کتاب خصائص الحسین در سورۀ بقره اولین رثاء برای حسین آمده، آنجا گفته شده است: «قالو أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء»(آیا در زمین کسی را قرار می دهی که در آن فساد می کند و خون ها را می ریزد؟) در حدیث است که فرشتگان مقتل حسین و اصحابش را در کربلا ملاحظه کرده بودند و این امر را با دلایلی فهمیده بودند (خصائص الحسین و مزایا، التسری: 1306ق) در واقع، پرسش از وضعیت موجود آن روزگار است که رخداد کربلا را به مثابۀ آوردگاهی عظیم و خطیر اجتناب ناپذیر کرد.
وضعیت موجود پس از تغییر وضعیت و واکنش حسین به علی (ع)
پس از مرگ معاویه، یزید سریعاً دست به کار شد و دو نامه برای حاکم مدینه، ولید بن عقبه فرستاد. در یک نامه خبر مرگ معاویه را نوشته بود و در نامه دوم نوشته بود: «حسین (ع) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را به بیعت وادار کن با آنان به سختی رفتار کن که هیچ گونه مجالی در آن نباشد تا اینکه بیعت کنند والسلام تندی و صراحت در رفتار یزید، کار را برای امام حسین (ع) تسهیل می نمود و زمینۀ تندی و صراحت متقابل را فراهم ساخت» (مهاجرانی، انقلاب عاشورا، 1375: 56).
امام مدینه را به قصد مکه ترک کردند و وصیت نامه ای به محمدبن حنیفه نوشتند که در آن به توجیه و تبیین حرکت خود پرداختند. در بخشی از آن چنین آمده است: «و براستی که من خودسرانه و از روی هوس بیرون نیامده و قیام نکردم و نه به منظور فساد کردن و ستم، جز این نیست که برای اصلاح جویی در میان امت جدم خروج کردم، می خواهم امر به معروف و نعی از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم علی (ع) گام بردارد، پس هر کس مرا به پذیرش حق پذیرفت او به حق سزاوارتر است و هر کس مرا رد کرد من صبر می کنم، تا خداوند میان من و این مردم حکم کند، که خدا بهترین حاکمان است» (رسولی محلاتی، خلاصه تاریخ اسلام، 1377: 169).
می توان این بیانات را اولین گام در ترسیم وضعیت موجود و تحولات مطلوب پس از مرگ معاویه تلقی کرد و در نامه ای به برادر خویش و بنی هاشم یادآور شد که هرکس به من بپیوندد شهید می شود و هر کس روی گرداند، پیروزی را درنمی یابد والسلام. نکته جالب توجه زمان خروج امام از مکه است. امام حسین (ع) در دهه نخست ذی الحجه زمانی که مسلمانان مشغول مراسم حج اند، مکه را ترک می کند. و آن چیزی نیست جز خط بطلان کشیدن بر شریعت تهی شده از حقیقت.
به راستی مسلمانان در چه خواب عمیقی به سر می برند که فکر می کردند اوامر الهی را به اجرا می گذارند. امام حسین (ع) در پاسخ به مردم کوفه ویژگی های رهبر جامعه اسلامی را چنین توصیف کرد: «به جان خودم سوگند، امام و پیشوا نیست جز آن کس که به کتاب خدا در میان مردم حکم کند و به دادگستری و عدالت بپاخیزد و بر دین حق دینداری کند و خود را در آنچه که مربوط به حکم خداست نگهداری کند، والسلام» (رسولی محلاتی، خلاصه تاریخ اسلام، 1377: 60).
جالب توجه ترین موضوع در حرکت امام حسین (ع) تأکید بر مفهوم انسانیت با تکیه بر دو مفهوم حق انتخاب گری و آزادی برای انسان است. در طی مسیر امام با افرادی برخورد می کردند که در خصوص علت رفتن (خروج) ایشان سؤالاتی می پرسیدند و ایشان نیز پاسخ می دادند. اما صراحت و شفافیت در نخستین سخنرانی در کربلا از اهمیت بیشتری برخوردار است . در آنجا امام مشکل اصلی را طرح کردند. همان ترک سنت پیامبر و انزوای قرآن در جامعه که منجر به تقویت روزافزون فرهنگ جاهلی و فراموشی امر به معروف و نهی از منکر گشته بود. امام در این سخنرانی فرمودند: «مردم بردگان دنیایند. دین لیسیدنی بر روی زبان ایشان تا مزه از آن تراود و آن را گند می دارند. چون بنای آزمایش شود، دینداری اندکند. کاری برای ما پیش آمد که خود می بینید و به راستی که دنیا دگرگون شده و وارونه گشته و خوبی هایش پشت کرده و چیزی از آن باقی نمانده و جز ته مانده ای مانند آن آبی که در ته ظرفی بماند و آن را دور بریزد و مانند چراگاه ناگوار خطرناکی، مگر نمی بینید حق را که (غریب مانده) بدان عمل نمی شود و باطل را که از آن جلوگیری نمی شود، در اینجاست که مؤمن باید راغب دیدار خدای سبحان باشد و به راستی که من مرگ را جز سعادت نبینم و زندگی با ستمگران را جز رنج دل و ستوه. . .» (رسولی محلاتی، خلاصه تاریخ اسلام، 1377: 82) همچنین فرمود: بر اسلام باید سلام داد (و خداحافظی کرد) زمانی که رهبر جامعه، شخصی مثل یزید است (الهادی، اخلاقیه النهضه الحسینیه، 1412ق: 25).
در اینجا امام حسین (ع) ضمن توصیف وضعیت روزگار خود و بیان جابه جایی حق و باطل، وظیفه مؤمن را در چنین زمانی خروج بر وضعیت موجود و راغب شدن به دیدار خدا (پذیرش مرگ) در قالب شهادت طلبی می دانند. امام حسین (ع) با تأکید بر اندیشیدن به مرگ (مرگ آگاهی) و رابطه آن با عزت طلبی، آن را راهی برای هموار کردن احساس انجام انجام تکلیف و شکافتن پوسته امروز و دیدن افق آینده معرفی می کند. ایشان در پاسخ به حر بن یزید ریاحی فرمودند: چقدر مرگ در راه وصول به عزت و احیای حق، سبک و راحت است! مرگ در راه عزت، نیست مگر حیات جاوید و حیات با ذلت، نیست مگر موتی که نشانی از زندگانی ندارد» (آوینی، 1379: 51).
از این گفته ها پیداست که بزرگ ترین مانع فرهنگی در پیشبرد فرهنگ قرآنی در جامعه، همانا تغییر حسیاست های جامعه است. در آن زمان رواج نگرشی به نام «مرجئه» که با بی تفاوتی به اصول و ارزش های قرآنی می نگریست و با ارائه تصویری تقدیری و جبری از حقیقت موجود، هر گونه چون و چرایی و احساس نیاز به تغییر وضعیت موجود را از بین می برد. در چنین نگرشی هیچ راهی برای خروج از وضعیت کنونی وجود نداشت و ای بسا وضعیت موجود همان وضعیت مطلوب تلقی شد. از همین رو امام حسین (ع) که در مقام مقابله و خروج علیه این وضعیت بود، تنها ماند (التبریزی الشبستری، 257: 1359: 42). امام در طول سفر پرمخاطره خود هم قاطعیت خود را در عدم بیعت با یزید بیان می داشت و هم بر جامعه و تقاضای مردم کوفه از وی برای رهبری و مقابله با یزید تأکید می کرد. مروری بر سخنان امام حسین (ع)، سختی و ظرافت این عمل را نشان می دهد. سخن گفتن در حد فهم و وضعیت عمومی جامعه از یک سو و گام برداشتن در راهی که برای همیشه رهنمای آزادی خواهان باشد از سوی دیگر. ریشۀ طرز نگرش جبری به مسایل سیاسی اجتماعی به زمان جنگ های دوران امام علی (ع) برمی گردد و در زمان امام حسین (ع)، پس از مرگ معاویه به کلی تحرک را از جامعه سلب نموده بود و در کنار سایر عوامل، سلب حساسیت در جامعه نسبت به معروف ها و منکرهای قرآنی (فرهنگ قرآنی) کرده بود. عدم اعتقاد به ارتباط مابین ایمان و عمل منجر به خواسته دین منهای عمل گردید و این یعنی انزوای دین در جامعه و به عبارت امروزین جدایی دین از سیاست (سیاست در معنای وسیع آن) مهم ترین نتیجه ای که این مسأله برای حاکمان داشت، جدا نمودن مشروعیت شان از ارزشگذاری های قرآنی بود. امام حسین (ع) دقیقاً به دنبال برقراری ارتباط مجدد ایمان و عمل بود تا این ارتباط گسسته مجددًا اتصال یابد و شبکه اعصاب جامعه اسلامی بتواند در رفت و برگشت های منظم، دائمی و فراگیر در سراسر جامعه، معروف ها و منکرهای قرآنی را به اجرا گذارد.
شهید مطهری در کتاب احیاء تفکر اسلامی تأکید دارد که اساساً فلسفه شهادت حسین بن علی (ع) این بود که می خواست اسلام را در مرحله عمل زنده کند (مطهری، 1361: 34).
نباید از این نکته غفلت کرد که این طرز نگرش به مسایل می تواند در هر زمانی وجود داشته باشد که این موضوع بستگی به فرهنگ اجتماعی دارد. از نگاه آسیب شناختی نیز می تواند جالب توجه و قابل تأمل باشد و میزان ارتباط ایمان و عمل در عرصه های مختلف سیاسی اجتماعی سنجیده شود که از جمله عوامل توفیق طرز نگرش جبری و مرجئه رواج احادیث جعلی در جامعه اسلامی بود. آفت احادیث جعلی که به صورتی گسترده محل رواج فرهنگ قرآنی در جامعه بوده، زمینه های سوءاستفاده فرق مختلف و از جمله مرجئه را فراهم آورد.
نتیجه گیری
در این مقاله زمینه های تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قیام عاشورا در کارکردهای منفی و جاهلیت مآبانه دوران پس از رحلت پیامبر (ص) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
طرز نگرش جبری و تقدیری ماهیت مسائل اجتماعی آن دوران را به عنوان یک «آسیب» جدی نشان می دهدکه ثمرات منفی آن خروج جامعه از اساسی ترین اصول انسانی دینی است که پیامبر به امانت در بین یاران خود بر جای گذاشت.
از سویی رفتار امام حسین (ع) گویای حقیقت دینداری است. اعتقاد به دین اجباری و قهری به دست نمی آید مگر با «انتخاب»، انتخابی پایدارکه محصول شناخت و تفکر است، همان امری که قرآن تأکیدات فراوان بر آن دارد. باید پذیرفت که اگر چنین رفتارهایی نبود، کربلایی که می شناسیم هرگز شکل نمی گرفت. شناخت این رفتارها که به نهضت کربلا انجامید، مهم ترین تحلیل روشنگرانه تاریخی است که ماحصل آن فساد نخبگان در ایجاد زمینه های رجعت به جاهلیت بود. «الناس علی دین ملوکهم» یا (علی سلوک ملوکهم) یعنی فساد حاکمان به فساد مردم منتهی خواهد شد و هر چه مقامات بالاتر در قدرت سیاسی آسیب پذیر باشند، وضعیت بدتری برای جامعه به وجود خواهد آمد. واقعه کربلا گویای اعتراض علیه بی مسؤولیتی حاکمان از یک سو و مطیع بودن جامعه در قبال چنین حاکمانی از سوی دیگر است. حرکت امام حسین (ع) از ابتدا تا انتها برای صلاح امت اسلامی بود.
اصلاح به معنای بیداری و آگاهی بخشی در مورد معروف ها و منکرهای قرآنی و احیاء مجدد فرهنگ قرآنی در مقابل فرهنگ جاهلی. امام حسین (ع) در عمل با اولویت شناسی به مدت یک دهه تا زمان مرگ معاویه سکوت ظاهری اختیار کردند تا نوبت به یزید رسید. با مرگ معاویه وضعیتی که سبب می شد تا «صلح» مفید باشد از بین رفت و در مدتی کوتاه با تدبیری که امام حسن (ع) با پذیرش صلح اندیشیده بود، زمینه برای ظهور حق در مقابل باطل به صورتی آشکار فراهم گشت.
اصرار ذاتی هر کدام از طرفین برای رویارویی با یکدیگر زمینه مساعد بیرونی یافته بود و لذا زمینه های سیاسی اجتماعی و فرهنگی که از زمان پیامبر مسیر دیگری را پیموده بود، موجب شد تا کربلا با تمام وقایعش شکل گرفت و تصویری ابدی از آن ساخت. امام حسین (ع) بر خط پیامبر (ص) و امامان (علیهم السلام) قبل از خود حرکت کردند و هدفشان پیاده نمودن دستورات قرآن در جامعه بود.
به طور خلاصه روند رفتار امام حسین (ع) را بعد از مرگ معاویه که بازتابی از زمینه های تاریخی دوران پیش از آن است، را در چند بند، می توان چنین بیان کرد:
1- امام حسین (ع) می داند که شهید می شود و باید شهید بشود.
2- هیچ اصراری در ادامه راه یا شروع جنگ از خود نشان نمی دهد.
3- طوری رفتار می کند که گویی اگر دعوت کنندگان منصرف شوند، ایشان باز می گردند.
4- علی رغم رفتار امام حسین (ع) دشمنان طمع جان او را در سر می پرورانند.
5- به تدریج پرده ها کنار می رود و خواسته های هر یک از طرفین به طور کامل آشکار می شود. و بار دیگر مظلومیت و غربت حق از سویی و خباثت و پلیدی باطل از سوی دیگر نمایان می شود و صحنه کربلا به نحو کامل و تمام عیاری چهره واقعی حق و باطل را فراهم می آورد.
6- به این ترتیب دشمنان اهل بیت رسوا شده و چهره حقیقی خود را نمایان می سازند و همچنان که چشمه ابدی ظلم ستیزی از خاک کربلا جوشیدن آغاز می کند، چهره افشا شده و رسوایی باطل هم به نحو ابدی برای باطل گرایان باقی می ماند.
این همه نشان می دهد که برخورد حق و باطل گریزناپذیر است و ورای ظاهربینی، تدبیری برای سازش همیشگی میان این دو نیست و گروندگان به هر کدام در جایگاه خود، این مبارزه را در هر زمان و مکان صورت خواهند داد و این پیکار همچنان ادامه خواهد داشت.
منابع
1 قرآن کریم.
٢ ابن خلدون، عبدالرحمن (١٣٦٦)، مقدمه، ترجمه: محمدپروین گنابادی، جلد اول، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم.
3 آوینی، سیدمرتضی (1379)، «فتح خون»، تهران، نشر ساقی، چاپ اول.
4 التبریزی الشبستری (1359)، «اللؤلؤ النضیه فی شرح زیاره مولینا ابی عبدالله الشهید، نصرالله بن عبدالله التبریزی الشبستری»، طبع علی نفقۀ اشرکاء الاجلاؤ.
٥ التهرتی، شیخ جعفر (١٣٠٦ ه ق)، «خصائص الحسین و مزایا»، بی نا.
٦ حسینی جلالی، سید محمدرضا (بی تا)، «الحسین (ع)، سماته و سیرته»، قم، دارالمعروف.
7 الهادی (1412 ه.)، «الشیخ جعفرالهادی اخلاقیه النهضه الحسینیه»، رساله الحسین (ع)، العدد الثانی، السنه الاولی.
٨ توین بی، آرنولد (١٣٥٣)، «تمدن در بوته آزمایش»، ترجمه: ابوطالب صارمی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول.
٩ (١٣٧٠)، «مورخ و تاریخ»، ترجمه : حسن کامشاد، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ اول.
١٠ جعفری، محمدتقی (١٣٧٨)، «حق و باطل»، گردآوری و تنظیم: محمدرضا جوادی، تهران، انتشارات پیام آزادی، چاپ اول.
١١ جوادی آملی، عبدالله (١٣٧٢)، «شریعت در آینه معرفت»، تهران، رکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ اول.
١٢ دری، ر. ه. (١٣٧٥)، «فلسفۀ تاریخ»، ترجمه: بهزاد سالکی، فلسفه تاریخ (مجموعه مقالات از دایره المعارف فلسفه) به سرپرستی پل ادوارد ز، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول.
١٣ دورانت، ویل (١٣٧٣)، «لذات فلسفه»، ترجمه: عباس زریاب خویی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم.
14 رسولی محلاتی، سیدهاشم (1377)، «خلاصه تاریخ اسلام»، جلد سوم، تلخیص محمدعلی جعفرانی، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم.
15 زمانی، احمد (1371)، «حقایق پنهانت» (پژوهشی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی) مرکز انتشارات دفتر تبلیغات امور چاپ دوم.
١٦ سروش، عبدالکریم (١٣٧٣)، «نقد و درآمدی بر تضاد دیالکتیکی»، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، چاپ چهارم.
١٧ عسگری، سید مرتضی (١٣٧٩)، «احیای دین»، تهران: نشر کنگره، چاپ دوم.
١٨ صدر، سیدمحمدباقر (١٣٦٩)، «سنت های اجتماعی و فلسفۀ تاریخ در مکتب قرآن»، ترجمه و نگارش، حسین منوچهری، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ اول.
١٩ عیوضی، محمدرحیم (١٣٨١)، «تأثیر عزت و افتخار حسینی بر حیات و دوام انقلاب اسلامی»، تهران، انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی معاونت سیاسی.
٢٠ لوید، کریستوفر (١٣٧٩)، «روش شناسی در تاریخ»، ترجمه: حسینعلی نوذری، تهران، انتشارات طرح نو، چاپ اول.
٢١ مصباح یزدی، محمدتقی (١٣٧٩)، «آذرخشی دیگر از آسمان کربلا»، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول.
٢٢ (١٣٧٩)، «جامعه و تاریخ ازدیدگاه قرآن»، تهران، شرکت چاپ و انتشارات بین الملل، چاپ دوم.
23 مطهری، مرتضی (1361)، «احیاء تفکر اسلامی»، قم، انتشارات اسلامی .
٢٤ (١٣٧٥)، «فلسفه تاریخ»، جلد اول، تهران: انتشارات صدرا، چاپ هفتم.
٢٥ (١٣٦٨)، «قیام و انقلاب مهدی (ع)»، تهران، انتشارات صدرا، چاپ دهم.
26 مهاجرانی، سیدعطاءاله (1375)، «انقلاب عاشورا»، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ چهارم.
پی نوشت
[2] آیات فـراوانی در قرآن در این زمینه آمده است، مانند آیات ٥ از سوره یونس، ١٩ از سوره حجر، ٨٥ از سوره نحل .