طرح مسئله
واقعه عاشورا به دلیل آنکه ازسوی یکی از شخصیت های بزرگ دینی و سیاسی آگاه به زمان رهبری شد، اهمیت زیادی یافت. ویژگی هایی چون امامت، اسوه بودن و اعتقاد به حجت بودن امام حسین (ع) رهبر این حرکت نزد شیعیان، بر اهمیت آن نزد این فرقه مذهبی افزود و ازاین رو بسیاری از شیعیان، شهادت را راهی برای مبارزه با ستم دانستند. اما اینکه آیا امام حسین (ع) برای شهادت رفت یا حرکت او به شهادت انجامید و او به این تقدیر الهی رضایت داد، دو دیدگاهی است که از قدیم وجود داشته و بر این اساس، بحث از هدف آن حضرت در این حرکت عظیم و جاودانی اش، پیشینه ای کهن دارد: محدثانی چون کلینی (م. 329 ) در آثار خود از روایاتی سخن گفته اند که نظریه شهادت را نشان می دهد: «اُخرُج بِأقوامٍ لِلشَّهادَةِ»[1] و متکلمانی چون شیخ مفید (م. 413) و سید مرتضی (م. 436) در پاسخ به سؤالاتی درباره علل حرکت آن حضرت و علم به شهادتش، به گونه ای دیگر سخن گفته اند.[2] با تدوین کتاب لهوف، این نظرات رسمیت بیشتری یافت و ابن طاووس این روایت را نقل کرد که پیامبر به فرزندش فرموده است: «اُخرُج فَإِنَّ اللهَ شاءَ أن یَراکَ قَتیلاً»[3] ولی باز هم تا قرن ها چندان در محافل علمی مطرح نبود، تا دوره معاصر که دو کتاب شهید جاوید و شهید آگاه با بازتاب ها و ردّ و قبول های فراوان، از این موضوع سخن گفتند. غالب نظریه پردازان در آن زمان، بر شهادت طلبی امام (ع) تأکید کردند؛ به خصوص که فضای مبارزه چنین اقتضا می کرد. انقلابیونی مانند استاد مرتضی مطهری در حماسه حسینی و دکتر علی شریعتی در دو کتاب شهادت و حسین (ع) وارث آدم به موضوع شهادت طلبی امام حسین (ع) پرداختند و عالمانی چون علامه طباطبایی رساله هایی در علم امام، از اطلاع آن حضرت نسبت به شهادتش سخن راندند. در سال های اخیر بار دیگر محققان به بررسی و تبیین اهداف واقعه عاشورا پرداختند. در مقتل جامع سیدالشهدا همه نظریه ها ازجمله «قیام برای نیل به شهادت» نقد شده است. [4]برخی با نقد نظریه شهادت، بر حکومت خواهی امام تأکید کردند[5] و برخی هم نظریه جدیدی به عنوان اهداف چند لایه ای ارائه نمودند.[6] استاد جعفریان اهداف امام در نهضتش را در چهار مرحله ذکر کرده و معتقد است هرکدام باید جداگانه بررسی شود. [7]یکی دیگر از محققان معاصر با گزارشی مفصل از داستان کتاب شهید جاوید، بر این نکته تأکید می کند که باید جایگاه کلام و تاریخ در این موضوع روشن و تفکیک شود و از میان اینها، داور مشخص باشد تا نتیجه حاصل شود.[8]پرونده این بحث همچنان برای محققان و عاشوراپژوهان باز است و پیوسته درباره آن سخن گفته می شود.
درهرحال باید گفت قدیمی ترین نظریه پرداز در موضوع شهادت امام حسین (ع)، سید بن طاووس، عالم بزرگ شیعه در قرن هفتم هجری است. وی معتقد است که امام حسین (ع) کاملاً از شهادت خود آگاه بود و در تمامی کتاب لهوف بر این نظریه پافشاری کرده است. ازاین رو، روایاتی را دراین باره ذکر کرده و در مواردی به توضیح نظریه خود می پردازد. البته بحث از اطلاع امام حسین (ع) نسبت به شهادت خود، بخشی از روایات مربوط به واقعه کربلاست که قرن ها پیش از سید بن طاووس نیز وجود داشته است. این اخبار در آثار مؤلفانی چون ابن سعد انعکاس یافته، اما با توجه به دیدگاه های خاص مذهبی این محدثان، امروزه درباره صحت بخشی از این روایات تردید می شود، زیرا به نظر می رسد تأکید بر اطلاع امام به دلیل تبرئۀ امویان باشد و خواسته باشند شهادت آن حضرت را امری از پیش تقدیرشده بدانند که با توجه به جبری بودن تفکر امویان، جنایت آنان را کمرنگ جلوه دهد. این همه، فارغ از مبحث علم امام و بدون انکار مقامات والای امامت است. آنچه در دیدگاه ابن طاووس تازگی و اهمیت دارد، گونه ای رسمیت بخشیدن به این موضوع است که پیش از آن، وجود نداشته و او با تکرار روایات و توضیحاتی از خود در کتاب لهوف، آن را از مسلمات واقعه کربلا و زندگی امام حسین (ع) تلقی نموده است.
پرسش اصلی این مقاله آن است که چه دلایلی برای نظریه شهادت طلبی امام حسین (ع) در کتاب لهوف بیان شده و صحت و سقم این مستندات چه اندازه است؟
فرضیه آن است که در روایاتی که به اطلاع امام از شهادتش اشاره دارد و هدف اصلی او از حرکتش را شهادت می داند، مبالغه صورت گرفته و آن گونه که ابن طاووس و برخی متأخران از وی گفته اند، نیست. در این نوشتار، ابتدا تمامی مستندات ابن طاووس در این باره را مرور، و آنگاه به بررسی آنها خواهیم پرداخت.
بنابر آنچه پیش تر اشاره شد هرچند درباره اصل نظریه شهادت یا حکومت بحث های زیادی صورت گرفته، اما این نوشتار با چنین عنوانی که به طور خاص مستندات لهوف را بررسی کند، پیشینه ای ندارد. این نگاه می تواند به نظریه پردازی در موضوع حادثه مهم کربلا کمک کرده و محققانی را که بنا دارند در این باره به تحقیق و بررسی بپردازند یاری نماید.
ابن طاووس و کتاب لهوف
رضی الدین علی بن موسی بن جعفر که از نسل امام حسن مجتبی (ع) است، به خاطر شهرت جدّ هشتمش به طاووس، ابن طاووس نام بردار شده است. وی به سال 589 ق در شهر حلّه متولد شد. جد مادری اش دختر ورام بن ابی فراس و یکی از اجداد مادری اش دختر شیخ طوسی است. سید در جوانی به بغداد رفت و در آنجا با دختر ناصر بن مهدی، وزیر شیعی دولت عباسیان ازدواج کرد. [9]وی سفرهایی به عتبات و موطن خود داشت و آنگاه به بغداد بازگشت. در مدت حضورش در بغداد، خلیفه المستنصر عباسی پیشنهاد نقابت طالبیین را به وی داشت که نپذیرفت، چنان که پیشنهاد سفارت خلیفه به سوی هولاکو و پیشنهاد وزارت را قبول نکرد.[10]سید بن طاووس به سال 664 در بغداد درگذشت و آثار فراوانی از خود برجای گذاشت که مهم ترین آنها در موضوع دعاست، مانند: الإقبال، فَلاح السائل، جَمال الأسبوع، مِصباح الزائر و جَناح المسافر، مُهَجُ الدَّعَوات. وی کتبی هم در کلام و استدلال بر دیگر فرق اسلامی مانند: الطرائف و کتبی در اخلاق مانند: کشف المَحَجّة لِثمرة المَهَجَّة دارد که برای فرزندش نوشته است. ابن طاووس در موضوع تاریخ نیز آثاری داشته که برخی از آنها در دست نیست. مهم ترین و مشهورترین آنها لهوف است که مقتل امام حسین (ع) و یاران اوست.
هدف ابن طاووس از نوشتن لهوف، همراه بردن آن توسط زائر مشهد حسینی و ایجاد حزن و اندوه بود،[11] ولی به زودی این کتاب به عنوان یکی از مقاتل و منابع تاریخ حادثه عاشورا قرار گرفت و محل ارجاع نویسندگان بعدی شد. تأثیرپذیری ابن طاووس در لهوف از کتاب «الفتوح» ابن اَعثم آشکار است؛ هرچند به آن تصریح نمی کند. در ادامه مطالب، به مواردی از این تأثیرپذیری اشاره خواهیم کرد. علاوه بر این کتاب، به دلیل وجود آثار فراوان در کتابخانه شخصی ابن طاووس، وی در لهوف و دیگر آثار خود، به منابعی ارجاع داده که امروزه در دست نیست و گاهی حتی نام آن در فهرست ها دیده نمی شود.[12]
نظریه ابن طاووس درباره شهادت امام حسین (ع)
ابن طاووس تأکید می کند که امام حسین (ع) از سرانجام خود که شهادت بود، خبر داشت[13]و در لابلای کتاب لهوف با روایات متعددی که نقل می کند، درصدد است نشان دهد که هدف امام حسین (ع) از حرکت خود، جز شهادت نبود و این موضوع را حتی مردم خبر داشتند. چنان که می نویسد: «مردم از شهادت حسین بن علی (ع) سخن می گفتند و منتظر آن بودند.»[14] آنگاه که با آگاهی از شهادتش این شبهه ایجاد می شود که رفتن امام به مسیری که به کشته شدنش منتهی می شود، خودکشی خواهد بود، توضیح می دهد که چنین نیست و این هدف با آیه «وَ لَا تُلْقُوا بِأیدِیکُمْ إلَی التَّهْلُکةِ» منافاتی ندارد؛ بلکه حرکت امام متناسب با آیه «فَاقتُلُوا أَنفُسَکُم...» است و تعبد به شهادت در راه خدا از بالاترین درجات سعادت به شمار می رود.[15]
در اینجا به یکایک مطالب و روایاتی که ابن طاووس دراین باره ذکر کرده است، اشاره می کنیم:
1- نخستین نقل وی، روایت «امّ الفضل» همسر عباس بن عبدالمطلب، در باره زمان نوزادی حسین (ع) است. براساس این خبر، رسول خدا (ص) بر این نوه اش گریست و فرمود: «جبرئیل به من خبر داد که امت من این فرزندم را می کشند.»[16]
2- در یکسالگی حسین (ع)، دوازده فرشته نزد رسول خدا (ص) آمدند که هریک به شکل حیوانی بودند. آنها می گریستند و به پیامبر خبر دادند که حسین مانند هابیل کشته خواهد شد. در دوسالگی حسین هم، پیامبر به سفری رفت و در میان راه گریست و گفت اکنون جبرئیل به من خبر داد که فرزندم حسین در کربلا توسط یزید کشته خواهد شد.[17]
3- ابن طاووس پس از نقل روایات فوق، در پیشگویی شهادت سیدالشهدا می گوید: مردم پیوسته از شهادت امام حسین (ع) سخن می گفتند و آن را بزرگ می شمردند و منتظر قیام او بودند تا آنکه معاویه مُرد و یزید دستور بیعت گرفتن از آن حضرت را به حاکم مدینه داد.[18]
4- در گفتگویی که امام حسن (ع) با برادرش داشت به او فرمود: «لَا یَومَ کَیَومِکَ».[19] این جمله نیز به معنای اطلاع قطعی دو برادر از شهادت آن حضرت در آینده است.
5- ابن طاووس خبری از گفتگوی امام با برادرش عمَر بن علی (ع) آورده که در آن به آگاهی از شهادتش اشاره می کند. عمر گوید: پس از آنکه برادرم از بیعت با یزید سر باز زد، نزد او رفتم و گریستم. خواستم سخن برادرم حسن را برایش بازگو کنم که مرا به خود چسبانید و گفت: آیا او برایت گفته است که من کشته می شوم؟ گفتم بله، چنین گفت.[20]
6- سید به نقل از دلائل الإمامة می نویسد: امام در دیدار دو تن به نام واقدی و ابن خلج فرشتگان را به آنان نشان داد و فرمود: می توانم از اینها کمک بگیرم ولی به یقین می دانم که قتلگاه من و یارانم جایی است که می روم و جز فرزندم علی (ع) نجات نمی یابد.[21]
7- امام هنگام خروج از مکه، خطبه معروف «خُطّ المَوت...» را فرمود که در آن آمده است: «هرکه می خواهد جانش را برای ما بدهد و آماده مرگ است، با ما همراه شود.»[22]
8- از مهم ترین مستندات نظریه شهادت برای امام، جمله ای است که در کتاب لهوف آمده و گفته می شود آن حضرت به برادرش محمد ابن حنفیه فرمود: «پیامبر را در خواب دیدم و به من فرمود خدا می خواهد تو را کشته و خانواده ات را اسیر ببیند.»[23]
9- از امام صادق (ع) نقل شده که امام حسین (ع) در نامه ای به بنی هاشم نوشت: «هرکه با من باشد شهید می شود و هرکه نباشد پیروز نخواهد شد.»[24]
10- بنا به نقل امام صادق (ع) ، وقتی امام حسین (ع) می خواست از مکه یا مدینه خارج شود، گروهی از فرشتگان به دیدار او آمده و اعلام آمادگی نمودند. امام فرمود موعد من کربلاست که در آن شهید خواهم شد. سپس جمعی از جنیان با او دیدار کردند و امام شبیه همان سخن و پیشگویی شهادت خود را بیان فرمود.[25]
11- در منزل ثعلبیه، امام به خوابی کوتاه رفت و چون بیدار شد فرمود: «هاتفی را دیدم که می گفت این کاروان می رود و مرگ به دنبالش است.»[26]
12- در همان منزل به ابوهرّه فرمود: «بنی امیه می خواست خونم را بریزد، گریختم. به خدا سوگند که آنان مرا می کشند و خدا آنان را ذلیل خواهد کرد.»[27]
13- هنگامی که امام در کربلا فرود آمد فرمود: «اینجا محل ریختن خون ماست.»[28]
14- امام با خواندن شعر معروف «یَا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خَلِیلِ» بار دیگر بر کشته شدنش تأکید کرد.[29]
15- امام در خطبه ای که در روز عاشورا برای کوفیان خواند و از آنان بر مقام خود اقرار گرفت (اصطلاحاً به آن مناشده گفته می شود) فرمود: اکنون که مرا می شناسید، چرا خونم را مباح کرده اید؟ آنان گفتند: اینها را می دانیم، ولی تو را رها نمی کنیم تا تو را بکشیم. پس شیونِ زنان بلند شد، امام توصیه کرد که ساکت شوند، چون گریه زیادی در پیش دارند.[30]
16- امام در روز عاشورا به یارانش فرمود: «بلند شوید و به سوی مرگی که چاره ای از آن نیست، رهسپار شوید.»[31]
17- امام پس از ضربت خوردن عمرو بن قرظه به او فرمود: «سلام مرا به پیامبر برسان و بگو من هم در پی، می آیم.»[32]
اینها مستنداتی است که می توان از کتاب لهوف برای نظریه شهادت طلبی امام حسین (ع) استخراج کرد. برخی از این روایات در کتب مشهور وجود دارد، ولی نوع بیان ابن طاووس و عبارت هایی که در لهوف آمده، برداشتی متفاوت را ارائه می دهد. به خصوص که دسته ای از این گزارش ها و روایات، منحصر به لهوف است و در جای دیگر یافت نمی شود. آنچه در این میان اهمیت دارد جابه جا شدن محل بیان برخی خطبه ها و سخنان امام است که در نتیجه گیری ابن طاووس، تأثیر زیادی گذاشته است.
از آنجا که بخشی از گزارش های ابن طاووس برگرفته از کتاب «الفتوح» ابن اعثم است، پیش از بررسی مستندات ابن طاووس لازم است این کتاب به عنوان یکی از منابع لهوف، معرفی و نقد شود. کتاب الفتوح نوشته احمد ابن اعثم کوفی (م. 314) از منابع کهن تاریخ اسلام است که به موضوع اطلاع امام از شهادتش زیاد دامن زده و گاه بیش از منابع شیعی آن را ذکر کرده است. به رغم قِدمت و اهمیت نسبی این اثر، روایات منحصر و اصطلاحاً اخبار آحاد در آن زیاد به چشم می خورد. از آن گذشته، اشکالی که برخی محققان به این کتاب دارند، قصه پردازی و داستانی بودن بخشی از گزارش های آن و عدم اعتبار بخشی از گزارش های این کتاب در موضوع نهضت حسینی است.[33] شاید این امر، ناشی از آن باشد که کتاب الفتوح یک نسخه اصلی بیشتر نداشته و بخشی از آن به وسیله متن فارسی باقی مانده از قرن ششم، تکمیل شده است.[34] این بدان معناست که بخشی از فتوح را باید مربوط به بعد از قرن ششم دانست، نه قرن سوم که مؤلف در آن می زیسته است. محمد مستوفی، مترجمِ نه چندان شناخته شده کتاب الفتوح، آن را در پایان قرن ششم (سال 597) به دستور حاکمان خوارزمشاهی عرضه کرد[35] آقابزرگ به نقل از یاقوت حمّوی، ابن اعثم را شیعه دانسته،[36] ولی از کتاب الفتوح بیش از تشیع، عام یا کوفی وی استفاده نمی شود. اینجاست که باید گفت شیعه دانستن وی هم در پذیرش اخبار وی بی تأثیر نبوده است. در مجموع با آنکه اخبار ارزشمندی در کتاب ابن اعثم وجود دارد، ولی به نظر می رسد ابن طاووس برخی گزارش های منحصر به این کتاب را از ترجمه مستوفی که احتمالاً در کتابخانه وی وجود داشته، استفاده کرده است. ازاین رو، نمی توان به اخباری که ابن طاووس از ابن اعثم گرفته و در جای دیگری یافت نمی شود، اعتماد نمود. در ادامه هنگام بررسی مستندات لهوف، این مطلب را تکرار نخواهیم کرد.
اکنون به بررسی هریک از مستندات کتاب لهوف در موضوع شهادت طلبی امام حسین (ع) می پردازیم.
نقد و بررسی
نقد و بررسی هر گزارش، به همان ترتیب است که پیش تر ذکر شد.
1- روایت ام الفضل بنا به برخی نسخه های لهوف از کتاب طبقات نقل شده است.[37] محمد بن سعد در چند جای کتاب طبقات، این خبر را با متنی متفاوت آورده است؛[38] اما در هیچ یک از این روایات، پیشگویی جبرئیل درباره شهادت امام حسین وجود ندارد. شیخ صدوق شبیه این جریان را درباره ام ایمن نقل کرده،[39] ولی در روایت او نیز سخنی از پیشگویی شهادت وجود ندارد. البته ابن اعثم گفته است که پیامبر (ص) فرمود: «این فرزندم را در ساحل فرات خواهند کشت»،[40] ولی گفته شد که بیان وی در مواردی که دیگران روایتی ندارند، کافی نیست.
2- روایت پیشگویی شهادت امام توسط فرشتگان نیز فقط در فتوح ابن اعثم آمده[41] و گویا سید هم از آن نقل کرده است. بنابراین، اشکال پیشین در اینجا هم وجود دارد.
3- این سخن ابن طاووس که مردم در انتظار شهادت امام حسین (ع) بودند، در جای دیگری به عنوان گزارش تاریخی یا روایتی از معصومین نیامده است. تنها «ابن نما» آن را در مُثیرالأحزان[42] آورده که به درستی نمی دانیم کدام یک از دیگری متأثر بوده اند. گویا هر دو نفر، سخن خود را از ابن اعثم گرفته اند که پس از خطبه پیامبر (ص) درباره شهادت امام حسین (ع) می نویسد: «همه مهاجرین و انصار یقین داشتند که حسین (ع) کشته خواهد شد.»[43]
4- پیشگویی شهادت سیدالشهدا از سوی رسول خدا (ص) و دیگر اهل البیت (ع) و در پی آن، اطلاع عده ای از این موضوع، قابل انکار نیست و می توان پذیرفت که ارتکاز ذهنی نزدیکان پیامبر و کسانی که روایاتی از آن حضرت در باره سرانجام نوه اش شنیده بودند، این بود که وی با کشته شدن از دنیا خواهد رفت، اما از گزارش های تاریخی، تصریحی بر این مطلب دیده نمی شود که مردم در انتظار واقعه باشند، یا چنین امری شهرت داشته باشد و پیوسته از آن سخن گفته شود.
5- روایت «لَا یَومَ کَیَومِکَ» در کتاب شیخ صدوق هم هست، ولی همین عالم بزرگ، شبیه این خبر را از امام سجاد (ع) و در خطاب به فرزند حضرت ابوالفضل آورده است.[44] این احتمال هست که خبر دوم به پیشگویی تبدیل شده باشد، اما اگر به اعتماد شیخ صدوق هم آن را بپذیریم، خبری کلی بر اطلاع امام از شهادت خود است که تردیدی در اصل آن نیست.
6- ابن طاووس گفتگوی امام با برادرش عمَر بن علی را از کتاب الشافی نوشته نجم الدین عمری علوی (قرن 5) نقل می کند. مؤلف این کتاب، خود از نسل عمر بن علی است و کتاب که در زمینه انساب است، امروزه وجود ندارد. این مطلب در جای دیگری یافت نشد و نبود آن در منابع دست اول روایی و تاریخی، اعتماد به آن را کاهش می دهد.
7- خبری که از ابومحمد واقدی و زرارة بن خلج نقل شده و منبع آن دلائل الامامة است، اشکالاتی دارد: نخست آنکه روایت، منحصر به نقل مؤلف دلائل است.[45] ثانیاً این کتاب، معتبر نیست.[46] سوم آنکه دو راوی خبر، یعنی واقدی و ابن خلج شناخته شده نیستند و جز در این خبر، از آنان یاد نشده است. چهارم اینکه این روایت می گوید همه همراهان امام کشته می شوند و تنها یک فرزندش می ماند؛ درحالی که افراد دیگری هم از صحنه کربلا جان سالم به در بردند که نام آنان ثبت شده است.[47]
8- امام حسین (ع) خطبه معروف «خُطّ الموت ...» را نه هنگام خروج از مکه، بلکه احتمالاً در شب عاشورا فرموده است. احمد بن ابراهیم حسنی زیدی (م. 352) که نخستین راوی این خطبه است، آن را در ردیف رویدادهای شب عاشورا و پس از بیان بی قراری حضرت زینب (س) در برابر شعر «یَا دَهرُ أُفٍّ لَکَ...» آورده و در پایان خطبه هم آورده است که پس از آن، امام به دشمن تاخت و شهید شد.[48] آبی و حلوانی دو نویسنده شیعی امامی در قرن پنجم نیز چنین آورده اند؛[49] ولی مدرک خود را بیان نمی کنند. گویا ابن طاووس هم، که منبع و سند خود را ذکر نکرده، از این کتاب ها نقل کرده است؛ به خصوص که متن لهوف با کتاب «نزهة الناظر» حُلوانی تطبیق دارد و پیداست که از این کتاب نقل کرده است. خوارزمی این خطبه را در روز عاشورا دانسته و جمله «من کان باذلاً فینا مُهجَتَهُ... فَلیَرحَل فإنی راحِلٌ مُصبحاً» را ندارد.[50]
9- روایت «إنّ اللهَ شاءَ أن یَراک قَتیلاً» در منابع پیش از لهوف یافت نشد. بنا به برخی نسخه ها،[51] منبع لهوف در این روایت، کتاب احمد بن حسین است که در دست نیست، وی از راویان شیعه است که نجاشی او را توثیق کرده و می گوید: «از امام ششم و هفتم روایت کرده و آثاری دارد که جز کتاب نوادر او را نمی شناسیم.»[52]
10- براساس این خبر، محمد بن حنفیه هنگام رفتن امام به سوی عراق، در مکه بود. درحالی که مشهور مورخان از حضور محمد در مکه خبر نداده اند، بلکه می گویند امام حسین (ع) هنگام خروج از مدینه، محمد را با خود نبرد و با او خداحافظی کرد.[53] البته ابن سعد گزارشی آورده که بعید نیست محمد برای انجام مناسک حج، به مکه آمده و با امام گفتگو داشته است. [54] اما در این گزارش علاوه بر سخن ابن حنفیه، گفتگو و برخورد تندی بین امام و ابن عباس وجود دارد که با سیره امام و سابقه ابن عباس بعید به نظر می رسد. اشکال دیگر این روایت آن است که حرکت امام از مکه را در سحرگاهان می داند، ولی در منابع دیگر هنگام ظهر یاد شده است، همچنین سخنان محمد در اینجا همان سخنانش در مدینه است که گویا دست مایه ذهن قصه پردازان شده است.[55]
11- ابن طاووس روایت امام صادق (ع) درباره عدم همراهی محمد بن حنفیه با امام حسین (ع) را از کتاب رسائل کلینی و به سند او از حمزة بن حمران چنین آورده است که امام ششم به وی فرمود: «مطلبی به تو می گویم که دیگر دراین باره سؤالی نکنی. و آن اینکه وقتی امام حسین (ع) راه افتاد، این نامه را نوشت: از حسین بن علی به بنی هاشم، آنکه با من بیاید کشته می شود و آنکه نیاید پیروز نخواهد شد.»[56] این روایت در کتاب بصائر الدرجات نیز به همین سند آمده است[57] و در کامل الزیارات به سند صحیح، از زراره از امام باقر (ع) نقل شده است. [58]ابن قولویه تصریح کرده که امام این نامه را از مکه نوشت. هرچند منابع این روایت، قابل توجه و معتبر است، اما محتوای خبر با فحوای گزارش های تاریخی، درباره حرکت امام حسین (ع) سازگاری ندارد. باید به این نکته توجه داشت که عدم همراهی برخی از منسوبین به اهل البیت مانند ابن عباس و ابن حنفیه، نه به خاطر ترس از مرگ یا بی توجهی به امام حسین (ع) بود، بلکه اساساً اگر حرکت امام را به گونه ای عادی و تاریخی و برحسب محاسبات دوراندیشانه آن حضرت تفسیر کنیم، نگاه به این مطلب متفاوت خواهد شد. از امام دعوتی به عمل آمد که برای اجابت آن برحسب تکلیفی که احساس کرد و خود را موظف بدان می دانست، به سمت کوفه حرکت کرد. اصرار امام برای بازگشت، پس از دیدن سپاه حر، نشان می دهد که برنامه اولیه اش کشته شدن نبوده است که به بنی هاشم چنین بنویسد و آنگاه برادرش ابن حنفیه متهم به کوتاهی یا ترس از همراهی با امام شود.
12- خبر دیدار فرشتگان با امام و پیشگویی شهادت خود، از کتاب «مولد النبی» اثر شیخ مفید نقل شده است. این کتاب در دست نیست تا بتوان درباره آن قضاوت کرد، اما وجود روایت در کتاب «هدایة الکبری» که اثری غیرقابل اعتماد است[59] و اثری غالیانه به شمار می رود، این احتمال را تقویت می کند که روایت مربوط به محافل غُلات بوده و به کتاب شیخ مفید هم وارد شده است. ضمن آنکه چند اشکال محتوایی بر آن وارد است: اولاً ائمه مأمور به عمل به شیوه عادی هستند، نه کمک گرفتن از فرشتگان و امدادهای غیبی. ثانیاً امام حسین (ع) هیچ گاه حرفی از کربلا نزده و به مقصد کوفه در حرکت بوده است. در میانه راه هم که احساس خطر کرد، به طور جدی خواستار بازگشت شد. ثالثاً در این خبر آمده که کسی از اهل بیت آن حضرت باقی نمی ماند، درحالی که برخی از مردان باقی ماندند یا مجروح بازگشتند.[60] رابعاً گویی روایت براساس نظریه «شبه مسیحی» ساخته شده که امام باید برای شیعیانش به کربلا رود و کشته شود!
13- این سخن امام که هاتفی به من گفت این کاروان می رود و مرگ به دنبالش است در منابع مختلف وجود دارد،[61] اما نه در ثعلبیه که حدود ده منزل با کوفه فاصله دارد، بلکه مورخان، این سخن امام را در قصر بنی مقاتل ثبت کرده اند که چند منزل پس از ملاقات حر و یکی دو منزل مانده به توقفش در کربلاست. طبیعی است که امام با دیدن حر احساس خطر کرد و پس از آنکه راه های بازگشت را بسته دید، احتمال کشته شدن جدی شد. فرض این است که امام هیچ گاه به تسلیم تن نمی داد.
14- سخن امام به ابوهرّه در امالی شیخ صدوق و فتوح ابن اعثم هست و اگر صدور آن از سوی امام ثابت شود، مطلبی کلی است و اینکه فرموده است گروه ستمگر مرا خواهد کشت و بدبخت خواهند شد، با روایات متعددی که علم امام به شهادتش را طرح کرده، موافق است.
15- این گزارش که امام حسین (ع) هنگام ورود به کربلا فرمود: «اینجا محل ریختن خون ماست»[62] در جای دیگری دیده نشد و خبری واحد است که تنها در لهوف وجود دارد. البته این مضمون، پیش از وی در فتوح ابن اعثم هم آمده و ممکن است سید بن طاووس از وی گرفته باشد. این احتمال هم هست که روایت فوق، برگرفته از اخباری باشد که شهادت امام حسین (ع) در کربلا را پیشگویی می کند، مانند: خبری که از امیرمؤمنان (ع) در راه صفین نقل شده که فرمود در اینجا فرود می آیند و کشته می شوند. [63]
16- خواندن شعر «یا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خَلِیلِ» در کتاب لهوف در هنگام فرود آمدن امام در کربلا ذکر شده است که در منابع معتبرتر چنین نیست. براساس گزارش ابومخنف و شیخ مفید، این جریان در شب عاشورا افتاق افتاد [64]و روشن است که در آن زمان، امام امیدی به نجات از معرکه نداشت، چون آنان به چیزی کمتر از تسلیم یا بیعت امام راضی نمی شدند و آن حضرت هم قطعاً بنای سازش نداشت.
17- خطبه یا مناشده ای که در لهوف آمده، تنها در اَمالی شیخ صدوق وجود دارد[65] و عبارات دو کتاب کاملاً با هم تطبیق می کند، آنچه ابن طاووس در ادامه این مناشده آورده که زنان گریستند و امام کسانی را برای ساکت کردن آنان فرستاد، در نقل صدوق نیست و لهوف به آن منفرد است. به علاوه ابن طاووس مناشده را پس از سخنان بُرَیر آورده که به نظر می رسد اواسط روز عاشورا بوده است، نه در اول روز. نقل مناشده و گریه زنان، حتی در کتبی مانند مُثیر الاحزان که معمول مطالب آنها همسو با لهوف است، وجود ندارد.
18- این سخن امام که به یارانش فرموده باشد «بلند شوید و به سوی مرگ بروید»، گویا از فتوح ابن اعثم نقل شده و در منابع دیگر نیست.
19- سخن امام به عمرو بن قرظه در منابع دست اول مانند مقتل ابومخنف نیست و نمی توان به آن اعتماد کرد.
آنچه در مجموع می توان بر آن تکیه و تأکید کرد همان نظر بزرگان شیعه قبل از ابن طاووس است. ایشان معتقد به اطلاع اجمالی ائمه (ع) از شهادت خود بودند و در کلام شیعه هم بر این مطلب تأکید شده که آن حضرت به شهادت خود آگاهی داشت. شیخ مفید در باره امیرمؤمنان و امام حسین (علیهماالسلام) می گوید: «آنان اجمالاً از مرگ خود خبر داشتند، ولی از زمان آن خبر نداشتند»[66] آنگاه می نویسد: «آگاهی امام حسین به اینکه مردم کوفه او را تنها خواهند گذاشت، قطعی نیست.»[67]
از سوی دیگر، این واقعیت تاریخی قابل انکار نیست که هرچند بر هدف امام برای ایجاد حکومت، گزارش و دلیل داریم، دلایلی هم برای اطلاع امام از شهادت خود وجود دارد. این آگاهی امام پس از سخت گیری ابن زیاد و بستن راه بازگشت بر آن حضرت، بارها تلویحاً از زبان آن حضرت بیان شد.
بنابراین، روایاتی که می گوید امام می دانست در سرزمین کربلا و به دستور یزید و ابن زیاد و به دست شمر کشته می شود، قابل اعتماد نیست، چون این اخبار با این جزئیات در منابع معتبر نیامده است. گویا برخلاف شیخ مفید و سید مرتضی، کسانی چون شیخ صدوق و ابن اعثم و به تبع آنان ابن طاووس که این اعتقاد را داشته اند، روایات آن را جمع آوری و نقل کرده اند. شاید دستوری که امام فرمود: «از جدش دارد و به هیچ کس نمی گوید.»[68] در هر مقطع به شکلی بروز و ظهور کرد: ابتدا فرار از بیعت بود، دعوت کوفیان امام را بر آن داشت که با حزم و احتیاط بدان سو روانه شود و خطر ترور در مکه، زمان خروج او را جلو انداخت و ناچار شد پیش از اطلاع کامل از وضع مسلم، به راه افتد. با آگاهی از شهادت مسلم در بین راه و اطلاع از دگرگونی اوضاع کوفه، احتمال خطر، جدی شد و امام به فکر برگشت افتاد، ولی خانواده عقیل موافقت نکردند و به قولی یاران امام گفتند تو مانند مسلم نیستی و اگر به کوفه بروی اوضاع متفاوت خواهد شد.[69]
ممانعت حُر و جلوگیری از رفتن به کوفه، خطر را جدی تر نشان داد و امام اسب خود را برای بازگشت به مدینه سوار شد و فرمان برگشت داد. شاید دعوت از عبیداللَّه بن حر که پس از ممانعت لشکر حرّ اتفاق افتاد، بدان جهت انجام شد که امام به دنبال جذب افرادی برای پیشبرد هدفش بود. معقول نیست که امام به منظور زیاد کردن کشتگان از افراد معلوم الحالی مانند عبیداللَّه بن حر کمک بخواهد. پس هدفی سیاسی پشت این دعوت بود. در روزهای بعد، محاصره و آمدن نیروی نظامی، احتمال پیروزی را کاهش داد. اما باز هم امام دست کم دو بار با فرمانده نظامی لشکر مخالف، یعنی عمر بن سعد مذاکره کرد و اگر خوش رقصی و خباثت شمر برای ابن زیاد در کوفه نبود، صلح صورت می گرفت.
مطالعه اوضاع کوفه و مردم آن، اطلاع از جایگاه و موقعیت امام نوه رسول اللَّه (ص)، شخصیت فردی، جایگاه اجتماعی و دیگر امتیازات شخصی و خانوادگی امام حسین (ع) در میان مردم آن روز و به خصوص مردم کوفه، این احتمال را معقول و منطقی می کند که حتی در آخرین لحظه، امکان تغییر اوضاع و شرایط وجود داشت و بعید نیست بگوییم امام به این تغییر و تحول امید داشت. چون عده زیادی در کوفه یا اطراف آن پنهان بودند و عده دیگری در لشکر عمر بن سعد به امام دعا می کردند.
ابن طاووس با جمع آوری و تکرار و تأکید بر روایاتی که می گوید امام برای شهادت رفت، این نظریه را در شیعه رسمیت بخشید. اگرچه تغییراتی در آن ایجاد شد و در دوره های اخیر گاه از آن به شهادت سیاسی تعبیر شد، ولی سخن و نتیجه همان بود که سید در کتاب لهوف، تدوین کرد.
نتیجه
روایات و ادله ای که در کتاب لهوف آمده و به دنبال اثبات این نکته است که امام حسین (ع) برای کشته شدن و رسیدن به لقای الهی به کربلا رفت، همگی قابل پذیرش نیست. این مطلب به معنای انکار روایات مبتنی بر
تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی» پاییز 1392، سال چهارم- شماره 12 (صفحه 38)
علم کلام و گزارش های تاریخی که نشان می دهد آن حضرت، اجمالاً از شهادت خود خبر داشت و گاهی به آن اشاره کرد، نیست. جابه جا شدن برخی گزارش های تاریخی در لهوف و مبالغه یا تصحیف در بیان برخی روایات، سبب شده است این موضوع به شکلی افراطی القا شود که امام کاملاً از کشته شدن خود اطلاع داشت و حتی برخی جزئیات آن را هم می دانست. اما بررسی و دقت در گزارش ها نشان می دهد که غالب آنها مربوط به پس از دیدن سپاه حرّ است که پس از آن، خطر جدی و احتمال شهادت قوی تر گشت. برخی روایات از نظر منبع، قابل اشکال است و منابع معتبر، آنها را نقل نکرده اند.
این همه، استدلالی ظاهری و مبتنی بر گزارش هاست، اما به نظر می رسد موضوع هدف امام و چگونگی اطلاع او از شهادتش چیزی نیست که به آسانی قابل حل باشد و همچنان باید محققان از متکلم و مورخ و محدّث در تکاپوی یافتن اهداف آن حضرت باشند و باز بودن این پرونده خود دلیلی بر عظمت راهی است که حسین (ع) پیمود و همیشه روشنی بخش خواهد بود.
منابع و مآخذ
1- آبی، منصور بن حسین (م. 421)، نثر الدر، تحقیق محمد علی قرنه، قاهره، الهیئة المصریه العامة للکتاب، بی تا.
2- ابن اعثم، احمد، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411 ق.
3- ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418 ق.
4- ، ترجمة الحسین من کتاب الطبقات، تحقیق عبدالعزیز طباطبایی، قم، آل البیت، 1415 ق.
5- ابن طاووس، رضی الدین علی، اللهوف، قم، نشر رضی، 1364-
6- ، الملهوف، تحقیق فارس حسون تبریزیان، تهران، اسوه، 1383-
7- ، کشف المحجة لثمرة المهجه، تحقیق محمد حسون، قم، دفتر تبلیغات، 1375-
8- ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، نجف، دارالمرتضی، 1356 ق.
9- ابن نما، نجم الدین، مثیر الاحزان، قم، مدرسة الامام المهدی، 1406 ق.
10- اسفندیاری، محمد، عاشوراشناسی، قم، صحیفه خرد، 1388-
11- اسلامی، سید حسن، «کاروند کتاب شهید جاوید»، کتاب ماه دین، ش 170، 1390، ص 100 86-
12- اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، قم، حیدریه، 1381-
13- تهرانی، آقابزرگ، الذریعه، قم، اسماعیلیان، 1408 ق.
14- جعفریان، رسول، تأملی در نهضت عاشورا، قم، نشر مورخ، 1386-
15- ، منابع تاریخ اسلام، قم، انصاریان، 1376-
16- حسنی، احمد بن ابراهیم، المصابیح، صنعاء، مؤسسة الامام زید بن علی، 1423 ق.
17- حسینی، سید عبداللَّه، معرفی و نقد منابع عاشورا، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1386-
18- حلوانی، حسین بن محمد، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، قم، مدرسة الامام المهدی، 1408 ق.
19- خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (ع)، قم، انوارالهدی، 1381-
20- رحمان ستایش، محمدکاظم و محسن رفعت، «روایات عاشورایی الفتوح ابن اعثم»، مجله حدیث پژوهی، ش 2، س 3، 1389، ص 116 79-
21- سجادی، سید صادق و هادی عالم زاده، تاریخ نگاری در اسلام، تهران، سمت، 1375-
22- صدوق، محمد بن علی، الامالی، قم، مؤسسة البعثه، 1417 ق.
23- صفار، محمد، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آیةالله مرعشی، 1404 ق.
24- صفری، نعمت اللّه، «محمد بن جریر طبری و دلائل الامامة»، مجله علوم حدیث، ش 38 37، 1384، ص 240 223-
25- طبری شیعی، محمد بن جریر، دلائل الامامة، قم، مؤسسة البعثه، 1413 ق.
26- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، بی تا.
27- علم الهدی، علی بن الحسین سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، قم، بوستان کتاب، 1380.
28- غفوری، محمد، «بازماندگان واقعه عاشورا»، زیر نظر علیرضا واسعی، نگاهی نو به جریان عاشورا، قم، بوستان کتاب، 1383-
29- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق.
30. کولبرگ، اتان، کتابخانه سید بن طاووس، ترجمه قرائی و جعفریان، قم، کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی، 1371-
31- گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر استاد مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&، 1389-
32- مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، مؤسسة الوفاء، 1403 ق.
33- مستوفی، محمد بن احمد، ترجمه الفتوح، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1372-
34- مفید، محمد بن محمد، الارشاد، بیروت، مؤسسة آل البیت، 1416 ق.
35- ، المسائل العکبریه، قم، کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
36- منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، قم، کتابخانه آیةالله مرعشی، 1403 ق.
37- مهریزی، مهدی، ماهیت انسانی قیام امام حسین (ع)، قم، صحیفه خرد، 1390.
38- نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، تحقیق آیةالله شبیری زنجانی، قم، جامعه مدرسین، 1418 ق.
پی نوشت
[1] کلینی، الکافی، ج 1، ص 280.
[2] مفید، المسائل العکبریه، ص70؛ علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص 269 به بعد.
[3] ابن طاووس، الملهوف، ص 128-
[4] گروهی از تاریخ پژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا، ج 1، ص 175-
[5] اسفندیاری، عاشوراشناسی، سراسر کتاب.
[6] مهریزی، ماهیت انسانی قیام امام حسین (ع)، ص 61-
[7] جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ص 242-
[8] اسلامی، «کاروند کتاب شهید جاوید »، کتاب ماه دین، ش 170، سراسر مقاله.
[9] ابن طاووس، کشف المحجة، ص 166-
[12] برای اطلاع بیشتر، ر. ک: کولبرگ، کتابخانه سید بن طاوس.
[13] ابن طاووس، الملهوف، ص 99-
[33] ر. ک: گروهی از تاریخ پژوهان، تاریخ قیام مقتل جامع سید الشهداء، ج 1، ص 73؛ رحمان ستایش و رفعت، «روایات عاشورایی الفتوح ابن اعثم»، مجله حدیث پژوهی، ش 2، س 3، ص 79-
[34] جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ص 165-
[35] سجادی و عالم زاده، تاریخ نگاری در اسلام، ص 116؛ مستوفی، ترجمه الفتوح، ص 18-
[36] تهرانی، الذریعه، ج 3، ص 220-
[37] ابن طاووس، الملهوف، ص 91-
[38] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 218؛ همو، ترجمة الحسین من کتاب الطبقات، ص 18 به بعد.
[39] صدوق، الامالی، ص 142-
[40] ابن اعثم، الفتوح، ج 4، ص 323-
[42] ابن نما، مثیر الاحزان، ص 23-
[43] ابن اعثم، الفتوح، ج 4، ص 326-
[44] صدوق، الامالی، ص 177 و 547-
[45] طبری، دلائل الامامة، ص 182-
[46] ر. ک: صفری، «محمد بن جریر طبری و دلائل الامامة»، مجله علوم حدیث، ش 38 37، ص 240 223-
[47] غفوری، «بازماندگان واقعه عاشورا»، مجموعه مقالات نگاهی نو به جریان عاشورا، ص 191-
[48] حسنی، المصابیح، ص 371-
[49] آبی، نثر الدر، ج 1، ص 333؛ حلوانی، نزهة الناظر، ص 86-
[50] خوارزمی، مقتل الحسین (ع)، ج 2، ص 8-
[51] ابن طاووس، اللهوف، ص 27-
[53] طبری، تاریخ طبری، ج 5، ص 341 و 394؛ مفید، الارشاد، ج 2، ص 34-
[54] ابن سعد، ترجمة الحسین من کتاب الطبقات، ص 61-
[55] حسینی، معرفی و نقد منابع عاشورا، ص 210 209-
[56] ابن طاووس، الملهوف، ص 129-
[57] صفار، بصائر الدرجات، ص 482-
[58] ابن قولویه، کامل الزیارات، ص 75-
[59] ر. ک: نجاشی، رجال، ص 67؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص 39-
[60] برای نمونه ر. ک: غفوری، «بازماندگان واقعه عاشورا»، مجموعه مقالات نگاهی نو به جریان عاشورا، ص 191-
[61] طبری، تاریخ طبری، ج 5، ص 408؛ اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 112؛ مفید، الارشاد، ج 2، ص 82-
[62] ابن طاووس، الملهوف، ص 139-
[63] منقری، وقعة صفین، ص 141-
[64] طبری، تاریخ طبری، ج 5، ص420؛ مفید، الارشاد، ج 2، ص 93-
[65] صدوق، الامالی، ص 223-
[66] مفید، المسائل العکبریه، ص 71 70.
[68] همو، الارشاد، ج 2، ص 69؛ ابن سعد، ترجمة الحسین من کتاب الطبقات، ص 59؛ ابن اعثم، الفتوح، ج 5، ص 67؛ طبری، تاریخ طبری، ج 5،