وجود مبارک امام صادق طبق نقل مرحوم ابن بابویه قمی (رضوان الله تعالی علیه) فرمود: «ثَلَاثَةٌ هُنَّ فَخْرُ الْمُؤْمِنِ وَ زِینَتُهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ»؛ سه اصل است که مایه افتخار مؤمن و زینت دنیا و آخرتِ اوست: یکی «الصَّلَاةُ فِی آخِرِ اللَّیْلِ»؛ نماز شب، نگهداشتن پایان شب؛ دوم هم «وَ یَأْسُهُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ»؛ سوم «وَ وَلَایَةُ الْإِمَامِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص».[1] نماز شب چون یک نشئه جدایی دارد در قرآن فرمود: ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً﴾؛[2] پایان شب موقع سحر زمزمه خوبی است که بنده با خدای خود داشته باشد؛ هم استراحت کرده است و هم مانع بیرونی نیست. در قرآن فرمود یک نشئه است: ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً﴾. لذا نماز شب که بر وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) لازم بود بر ما مستحب مؤکّد است؛ این فخر ماست، این زینت ماست.
دوم: یأس از آنچه در دست مردم است هیچ طمعی نداشته باشیم که آنچه در دست دیگران است به ما برسد. اگر مال میخواهیم آن همّتمان بلند باشد که از منبع بخواهیم، همان خدایی که به او داد به ما هم میدهد. راه ما با خدا به خدا نزدیکتر از راه دیگران باشد؛ چرا از دیگران که مانده آنهاست و خورده آنهاست انسان طمع داشته باشد؛ فرمود: «وَ یَأْسُهُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ». سوم هم ولایت ما اهل بیت (علیهم السلام) شیعه باشد و پیرو قرآن و عترت باشد. این طلیعه بحث به مناسبت شهادت نورانی آن حضرت که در بیست و پنجم ماه (شوال) است.
مطلب اساسی که قرآن به ما آموخت، فرمود: این سرمایهای که خدا به شما به نام عمر داد این را در بامداد و شامگاه صرف سخن با او بکنید؛ چون او یک قطره آب را به این صورت در آورد: ﴿أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی﴾.[3]الآن صدها دانشکده پزشکی است که میخواهند همین یک مشکل ـ بدن ما را ـ حلّ کنند نمیتوانند. بسیاری از بیماریها هنوز کشف نشده، بسیاری از بیماریهای کشف شده داروی آن کشف نشده؛ این تازه مربوط به بدن است، روح که حساب دیگری دارد. چرا با او سخن نگوییم. او که فرمود من از هر کسی به شما نزدیکتر هستم: ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حینَ تُمْسُونَ وَ حینَ تُصْبِحُونَ﴾؛[4] شما بامداد و شامگاه وقتی دارید، نیمروز وقتی دارید، اینها را صرف گفتگوی با او بکنید. ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حینَ تُمْسُونَ﴾ وارد شب میشوید، ﴿وَ حینَ تُصْبِحُونَ﴾ روز میکنید شامگاه و بامدادتان به نام خدا و بین این زمانها هم بدانید که همه را او دارد اداره میکند. ﴿وَ عَشِیًّا﴾[5]شامگاه که میخواهید بخوابید، ﴿وَ حینَ تُظْهِرُونَ﴾؛ وقتی که به ظهر وارد میشوید. «أظهر»؛ یعنی «دخل فی الظّهر»، وقتی ﴿وَ حینَ تُظْهِرُونَ﴾ شد نماز ظهر و عصرتان، رفیق میخواهید او، دوست میخواهید او، همراز میخواهید او، همه کار به دست اوست. ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حینَ تُمْسُونَ وَ حینَ تُصْبِحُونَ﴾ که ﴿وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حینَ تُظْهِرُونَ﴾؛ بامداد، شامگاه، بین بامداد و شامگاه، نیم روز به نام خدا؛ آن وقت چنین جامعهای، نه بیراهه میرود نه راه کسی را میبندد.
مطلب اساسی که دین به ما گفته و الآن به صورت این فضای حقیقی، نه فضای مجازی؛ این مطلب را در پرانتز بارها شنیدهاید که این فضا، فضای حقیقی است نه مجازی؛ چون سیم حقیقت نیست تا بیسیم بشود مجاز، چهره تلویزیون و شیشه حقیقت نیست تا بیشیشه بشود مجاز. هر وسیلهای که اندیشه را نقل و انتقال میدهد وسیله حقیقی است. این فضا، فضای حقیقی است. این دین به ما گفته قبل از اینکه بروید از چین یاد بگیرید، حرفهایتان را به چین بزنید، درست است که فرمود: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّین»؛[6] اما معنای آن این نیست که از آنجا یاد بگیرید. اوّل فرمود چیزی یادشان بدهید، بعد فرمود اگر حرفهای خوبی دارند یاد بگیرید. دو ابرقدرت آن روز در خاورمیانه بود: یکی کِسراهای ایران بود؛ دیگری هم قیصرهای روم، بیش از این دو قدرت که دیگر در خاورمیانه نبود. حضرت برای هر دو نامه نوشت که میآیید یا شما را بیاورم؟ حجاز یک حیاط خلوت بود برای این دو ابرقدرت. هیچ کس برای حجاز لشکرکشی نمیکرد؛ چون حجاز نه قدرت اقتصادی داشت، نه قدرت سیاسی داشت، نه قدرت دامداری و کشاورزی داشت؛ اینها را به عنوان حیاط خلوت حساب میکردند، ایران برای حجاز، اهمیتی قائل نبود، روم برای حجاز اهمیتی قائل نبود. وقتی سلطان ایران خسروپرویز دید نامه آمده که میآیی یا بیاورمت؛ این کدام قدرت است؟ برای روم هم همین را نوشت. قبل از اینکه به ما بگوید برو چین یاد بگیر، به ما گفت برو چین را یاد بده. به یمن نامه فرستاد، گماشته فرستاد، مبلّغ فرستاد تمام این منطقههایی که مقدور آن روز بود، به وجود مبارک حضرت امیر فرمود تو برو یمن، تو اگر بتوانی یک نفر را هدایت کنی «لَئِنْ یَهْدِی اللَّهُ بِکَ رَجُلًا وَاحِداً خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ یَکُونَ لَکَ حُمْرُ النَّعَم»؛[7] فرمود: اگر یک نفر را بتوانی زنده کنی تمام کُره زمین را به تو بدهند به اندازه زنده کردن یک آدم نیست، برای اینکه ایران بساطشان جمع میشود. فرمود: ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾[8] «سِجلّ»؛ یعنی طومار. این کاغذِ نوشته را نمیگویند «طومار»، این وقتی لوله شد، میشود «طومار»، اگر صفحهای باشد، چند نفر امضا کرده باشند، این را میگویند صفحه؛ وقتی که لوله شد میگویند «طومار». فرمود: ما بساط آسمان و زمین را لوله میکنیم جمع میکنیم، اینطور نیست که همیشه آسمان باشد همیشه زمین باشد. ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾. پس بساط آسمان برچیده میشود، بساط زمین برچیده میشود، عمری دارند؛ اما اگر کسی بتواند جوانی را نجات بدهد، مردی را نجات بدهد؛ فرمود: یا علی! میدانی ارزش نجات دادن یک انسان بیش از ارزش آسمان و زمین است؛ چون این یک موجود ابدی است. مگر انسان هزار میلیارد سال است صد هزار میلیارد سال است؟! الآن جا دارد ما سؤال کنیم زمین چند سالش است؛ اما جا دارد ما سؤال کنیم، دو دوتا چهارتا چند سالش است؟! این زمان و زمین برنمیدارد، این تازه ریاضی است، یک بخش آن به کمیّت و مقدار بسته است؛ اما جانِ ما به ریاضی نیست، فوق ریاضی است، به زمان و زمین بسته نیست، ما هستیم که هستیم. فرمود: یا علی! برو یمن، مردم یمن را تربیت کن! «لَئِنْ یَهْدِی اللَّهُ بِکَ رَجُلًا وَاحِداً خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ یَکُونَ لَکَ حُمْرُ النَّعَم»؛ ما چنین جامعهای هستیم. انسان روحی دارد که این آسمان و زمین در کنار گوشه او، یک گوشه جا میگیرند، اگر ـ إنشاءالله ـ وارسته شد، خیرِ او عالمگیر خواهد شد، اگر ـ خدای ناکرده ـ آلوده شد، این غدّه بدخیم در این فضای باز برای همه جامعه بدخیمی به بار میآورد.
الآن این دستگاه حقیقی، به هر حال هر نامی که دارد، این در دست است، ما باید پیام بدهیم، چین را آدم کنیم، آمریکا را آدم کنیم، اینها دائماً درصدد آدمکُشی هستند. تمام کارخانههای ساخت اسلحه سه شیفته دارد کار میکند تا آدم بکُشد. اینها در جنگ جهانی اوّل و دوم با اینکه حداقل هفتاد میلیون نفر را کشتند، هنوز سیر نشدند. اگر کُشتن و کشتار قرار بود جامعه را اصلاح کند، جنگ جهانی اصلاح میکرد. الآن هر روز دارند آدم میکشند؛ حالا مستقیم نشد نیابتی، یا یمن یا سوریه یا عراق یا کشور دیگر. با کشتنِ مردم که جامعه اصلاح نمیشود، میشود همان جاهلیت. با عقل و عدل جامعه اصلاح میشود.
فرمود یا علی! تو مردم را هدایت کن! بعد فرمود: وقتی چین رفتی، چهارتا حرف هم از آنها یاد بگیر؛ نه اینکه این فضا را دست ما دادند که ببینیم غرب چه میگوید، شرق چه میگوید آن هم آلوده. این بیان نورانی امام صادق است فرمود: «مَنِ اسْتَوَی یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُون».[9] سورهای در قرآن کریم است به نام سوره «تغابن» که ﴿یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ﴾.[10] یکی از نامهای قیامت، «تغابن» است که غَبْن افراد روشن میشود که چه کسی مغبون شده، چه کسی مبغون نشده. دنیا هم دار تجارت است یک عده: ﴿وَ کانُوا قَوْماً بُوراً﴾.[11] «بائر» که میدانید چیست؟ آن جایی که کِشت و زرع نمیشود، «بائر» است. فرمود: یک عده بائرند، یک عده دائرند، یک عده: ﴿فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾[12] هستند، یک عده: ﴿یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾[13] هستند، یک عده خودشان بائرند. چرا ما بائر باشیم؟ مایی که میتوانیم ﴿یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾ باشیم، چرا بائر باشیم؟ فرمود: یک عده اینچنین هستند، یک عده آنچنان هستند. صحنه قیامت، صحنه «تغابن» است؛ یعنی روز ظهور «غَبْن». ﴿یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ﴾. بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که قرآن ناطق است، فرمود: «مَنِ اسْتَوَی یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُون»؛ کسی که دو روزش یک اندازه باشد او مغبون است؛ برای اینکه 24 ساعت عمر داد، چیزی یاد نگرفت، کار خیر انجام نداد، حرف خوبی هم نزد، حرف خوبی هم نشنید «مَنِ اسْتَوَی یَوْمَاهُ»؛ حالا این روز به معنای 24 ساعت است یا به معنای دو لحظه است کسی دو لحظهاش یکسان باشد این یک لحظه عمر داد و چیزی یاد نگرفت.
این روح ما آنقدر قدرت دارد که این آسمان و زمین را در گوشه ذهن خود جا میدهد. یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است، فرمود: ظرفها را شما در دنیا دیدید. روح، ظرفیت یک سلسله مطالب دارد؛ اما این ظرف با ظرفهای دنیا فرق میکند. ظرفهای مادّی ظرفیّتش مشخص است، یک; هر اندازه مظروف وارد این ظرف بشود از ظرفیتش میکاهد، دو; تا پر بشود، سه; اگر ظرفی ظرفیّت پنج لیتر آب دارد، وقتی دو لیتر آب رفت، این دیگر ظرفیت پنج لیتر را ندارد، فقط آماده پذیرش سه لیتر است. هر مظروفی ظرف خودش را اشغال میکند؛ اما قلب ما و روح ما و جان ما که ظرف معارف است، خاصیّت آن این است که هر اندازه مظروف بیاید، این مهمانها را پذیرایی میکند، خودش وسیعتر میشود، این مظروف، این ظرف را وسیعتر میکند؛ «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ»؛[14]این بیان نورانی حضرت است در نهجالبلاغه. فرمود طلبهای که وارد حوزه شد یا دانشجویی که وارد دانشگاه شد، روز اوّل استعداد درک ده مطلب را دارد، این ده مطلب وقتی وارد ظرف دل شد، فردا ظرفیّت آن بیشتر میشود، میتواند بیست مطلب بفهمد، وقتی فردا بیست مطلب فهمید، پسفردا سی مطلب میفهمد. مظروف، ظرف را توسعه میدهد. این ظرفی نیست با آمدن مظروف پر شود، پر نمیشود؛ «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ»؛ این از بیانات نورانی آن حضرت است: «إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ».
اخلاق هم همین طور است، معارف هم همین طور است. چرا ما به آنجا نرسیم. این ظرفیت که برای ما هست، مرتب هم به ما گفتند یاد بگیر و مرتب هم گفتند، دو لحظه آن در یک حدّ نباشد. جامعه را عقل و عدل اداره میکند، اگر ـ خدای ناکرده ـ انسان بیراهه برود، آن بیماریهای بدخیم هم همین را توسعه میدهد. این دل ظرفیت دو جانبه را دارد؛ کفر اگر بیاید وسیعترش میکند، شرارت بیاید وسیعترش میکند، شقاوت بیاید وسیعترش میکند، تا چه در این دل بریزیم. این دل ظرفیت فراوانی دارد. غزالی میگوید: من تمام مدت عمر که نصیحت کردم، جملهای به عظمت و جلال و شکوه حرف فردوسی نیافتم او میگوید:
اگر بار خار است خود کِشتهای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشتهای[15]
به هر حال انسان را یا میسوزانند یا جامه ابریشمی در بر میکنند. خدا نکند ما از جهنم از نزدیک باخبر باشیم، نمیخواهیم برویم و باخبر بشویم؛ اما ما هیچ جا نشنیدیم که از یک جنگل هیزم بیاورند، جهنم را شعلهور کنند. امیدواریم نرویم و نبینیم! اما آن مقداری که رفتیم و دیدیم در قرآن، این است که فرمود هیزم جهنم آدمهای ظالمی هستند. ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛[16] «حَطب» ؛ یعنی هیزم، حالا از جنگل هیزم میآورند، جای دیگر هیزم میآورند ما نشنیدیم. خود ظالم گُر میگیرد از این بدتر؟! میشود یک هیزم نسوز، آنکه مال مردم را گرفته، آنکه اوضاع را به هم زده، جان مردم را، مال مردم را، امنیت مردم را، آرامش مردم را. فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ﴾ قاسِط برای «قَسط» است، «قَسط»؛ یعنی جور، «قِسط» مساوق با عدل است؛ کسی که سهم دیگری را میدهد میگویند او قِسط دیگران را داده، کسی که سهم دیگری را میبرد میگویند اهل قَسط است. قاسطون و مارقون و ناکثون، اینها این طور بودند. فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾. این را ما میدانیم؛ اما از جای دیگر هیزم بیاورند، جهنم درست میکنند، آن را نمیدانیم و امیدواریم ندانیم. موادّ سوخت و سوزش گازوئیل است، اینها را ما نمیدانیم؛ اما آنکه قرآن گفت این است. خود انسان ظالم که چراغ دیگری را خاموش کرده گُر میگیرد. درختی است که با آتش آبیاری میشود؛ ﴿إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ﴾؛[17] درخت نسوز است، ما درختی که با آتش رشد بکند ندیدیم؛ این در قرآن کریم هست. هیزمی که نسوز باشد برای ابد گُر بگیرد ندیدیم؛ ولی در قرآن هست. ما چرا آن طور باشیم، چرا روح و ریحان نباشیم؟ به تعبیر فردوسی:
اگر بار خار است خود کِشتهای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشتهای
یک وقت انسان دارد ابریشمبافی میکند، یک وقت دارد این درخت پرتیغ جنگلی را مرتب آبیاری میکند، تیغ به بار میآورد، به این نیش بزند، در آن روزنامه بد بنویسد، در اینجا کار بد بکند، به این اهانت بکند به او اهانت بکند؛ چرا ما آن طور باشیم؟ ما میتوانیم جامعه برین درست کنیم بهشت درست کنیم چرا بیراهه برویم؟ این ابزاری که دست ماست به وسیله این پیام بدهیم که غرب و شرق اصلاح شوند، چرا از آنها حرفهای بد یاد بگیریم؛ این راه باز است.
بنابراین مخصوصاً نسل جوان این ابزاری که دستشان هست بدانند که هر روز دارند بهترین سرمایه را صرف میکنند؛ یعنی جان و این عزیزترین سرمایه که به نام جان است به نام عمر است دارند میدهند، به هر حال باید چیزی هم بگیرند. گاهی عمر به جایی میرسد که خدا به این عمر قسم میخورد ما در تعبیرات عامیانه میگوییم «به جان شما قسم» که این درست نیست؛ اما ذات اقدس الهی به جان پیغمبر قسم میخورد ﴿لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾؛[18]قسم به جان تو، اینها بیراهه میروند. مستحضرید که قسم خدا به بیّنه است، نه در قبال بیّنه. ما در محاکم آن کسی که دلیل دارد، شاهد دارد میآورند، آنکه شاهد ندارد دلیل ندارد سوگند یاد میکند. در محاکم بشری، سوگند در مقابل دلیل است؛ ولی سوگند خدا به خود دلیل است، نه در مقابل دلیل. یک وقت است کسی یا نابینایی در یک اتاق تاریکی از دیگری سؤال میکند که آیا صبح شده یا نشده، هر دو در فضای تاریک هستند او ساعت نگاه میکند یا علل و عوامل دیگر، میگوید مثلاً قسم به فلان الآن روز است؛ این دلیل ندارد؛ اما کسی که نابیناست و دیگری بیناست، میگوید به این آفتاب قسم! الآن روز است؛ او به دلیل قسم خورده، نه در قبال دلیل. قسمهای خدا در قرآن به دلیل است نه در قبال دلیل. فرمود: قسم به این قرآن! تو پیغمبر هستی. دلیل نبوّت پیغمبر معجزه است. ﴿یس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ٭ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلین﴾؛[19]قسم به این قرآن که تو پیغمبر هستی! یعنی چه؟ یعنی قسم به این آفتاب الآن روز است؛ قسم به معجزه، تو پیغمبر هستی. قسمهای خدا به بیّنه است نه در قبال بیّنه این خدا به عمر و جان پیغمبر سوگند یاد کرد، فرمود: قسم به جان تو که سراسر علم است، اینها بیراهه میروند: ﴿لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾.
بنابراین برگردیم به آغاز سخنمان سخن نورانی امام صادق (سلام الله علیه) که فرمود: این سه چیز فخر دنیا و آخرت مؤمن است: نماز آخر شب، صرفنظر کردن از آنچه در دست مردم است و ولایت اهل بیت و بیان نورانی وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) این است که ما جانی داریم از آسمان و زمین وسیعتر و هر اندازه به آن مظروف بدهیم بر ظرفیت آن نسبت به ما افزوده میشود؛ چرا مظروف خوب در آن نریزیم، ما که بالاتر از آسمان و زمین هستیم. اگر در بخش پایانی سوره مبارکه «احزاب» فرمود: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛[20] برای اینکه انسان حمل میکند؛ پس معلوم میشود انسان میتواند کاری انجام بدهد که آسمان بارِ امانت آنچنانی را نمیتواند بکِشد، میتوانیم.
آنگاه لذّت نماز شب خواندن را کسی میچشد که با او گفتگو کند، هیچ لذّتی به اندازه لذّت نام «مَنْ ذَاالَّذی ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرامَ مِنْکَ بَدَلاً» نیست.[21] ما بهترین غذایی که میخوریم، مادامی که در فضای دهن است لذیذ است، اگر از این چند لحظه گذشت، از هر راهی خارج بشود عَفن است. بالا بیاوریم عفن است از راه دیگر هم دفع بشود عفن است. همین چند لحظهای که در فضای دهن است لذیذ است. این بیان نورانی معصوم است فرمود هیچ لذّتی بالاتر از یاد حق و نام حق نیست: «مَنْ ذَاالَّذی ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرامَ مِنْکَ بَدَلاً»؛ چرا ما این را از دست بدهیم. هیچ کس از ما گِلهای ندارد نگرانی ندارد؛ برای اینکه ما نه بیراهه رفتیم، نه راه کسی را بستیم. گذشته از اینکه انبیا و اولیا از ما راضی هستند، خدا از ما راضی است، سعادت ابد را هم داریم که ـ إنشاءالله ـ امیدواریم جامعه ما اینچنین باشد به برکت قرآن و عترت.
پی نوشت ها
[1] الأمالی( للصدوق)، النص، ص544
[6] وسائل الشیعه، ج27، ص27.
[7] بشارة المصطفی لشیعة المرتضی (ط ـ القدیمة)، النص، ص193.
[9] الأمالی( للصدوق)، النص، ص668.
[14] نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت205.
[15] شاهنامه فردوسی، فریدون، بخش20.
[21] زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص412.