اشاره
قرآن کریم در قالب مجموعه آیاتی نازل شده که خداوند متعال آنها را به سوره نام دار ساخته است. از زمان رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ، هریک از سوره ها به نام ویژه ای شهرت یافته و نخستین نام سوره ها از زبان آن حضرت شنیده شده است. پرسشی که در این جا مطرح شده این است که: آیا این نام گذاری بر مبنای اصول خاصی و یا حکمت های ویژه ای صورت گرفته است یا این که به صورت اتفاقی و صرفاً برای تشخیص سوره ها از یکدیگر بوده است؟ این نوشتار ضمن رد فرضیه ی «بی نظمی و پریشان پویی» در تسمیه ی سوره ها، بر این دیدگاه است که «عقل گرایی»، «روش مندی» و «به گزینی» در گزینش نام سوره ها دخالت داشته است. به طوری که این نام گذاری خود دارای پیام های حکیمانه ای برای مخاطبان است. این مقاله در دو بخش سامان یافته است؛ در بخش نخست، عناوین سوره ها در بیست طبقه ی کلی طبقه بندی شده است. در بخش دوم، ضمن برشمردن نام یک یک سوره ها، جایگاه هریک از آنها در طبقه های یاد شده تعیین گردیده است.
1.مقدمه
قرآن کریم دارای 114 سوره است که هریک به نام ویژه ای نام دار است. برخی از سوره ها علاوه بر نام اصلی، به چند نام فرعی دیگر نیز شناخته می شوند. درباره ی نام گذاری سوره ها، پرسش های چندی مطرح است؛ پرسش های زیر از آن جمله اند:
ـ آیا نام سوره ها توقیفی است؟
ـ آیا این نام ها همچون خود سوره ها وحی الهی است،
ـ آیا سوره ها توسط شخص رسول اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ نام گذاری شده است؟
ـ آیا در این نام گذاری هدف خاصی مورد نظر بوده است،
در این نوشتار، پرسش اخیر را مورد تحقیق قرار داده و نشان داده ایم که در جریان نام گذاری سوره ها ـ صرف نظر از این که چه کسی انجام داده است ـ نوعی کوشش منظم و معقول دست اندر کار بوده است. ما کوشیده ایم نام های موجود در مصحف را از نظر جایگاهشان در خود سوره ها طبقه بندی کنیم.
2.طبقه بندی نام های سوره ها
در نام گذاری سوره های قرآن کریم شیوه های متعدد و متنوعی به کار گرفته شده و کوششی حکیمانه اعمال گشته است به نحوی که می توان ساز و کار نام گذاری سوره ها را فرآیندی هدف مند برای بیان نمودن «مضامین اصلی قرآن کریم» در «پیکره ی نام سوره ها» به حساب آورد. این شیوه ها را در 20 عنوان به شرح ذیل طبقه بندی کرده ایم:
1.نامیدن سوره ها به نامی که بیان گر مکان سوره در قرآن کریم است، نظیر «فاتحه».
2.نامیدن سوره به نامی که در سرتاسر قرآن کریم، اختصاصاً در همان سوره آمده و این ویژگی، شاخص ممتازی برای تمییز و تشخیص آن سوره است، مانند: «انفال» و «قریش».
3.نامیدن سوره به نامی که بیانگر بخشی از محتوای سوره و از قبیل نامیدن کلّ به جزء است، مانند: «توبه» و «مریم».
4.نامیدن سوره به کلمه ای که نماد پدیده یا رخدادی اعجازآمیز یا ملکوتی است و صرفاً در همان سوره ذکر شده است، مانند: «مائده» و «کهف».
5.نامیدن سوره به اسمی که آیه ها ی سوره، پاک در عِنان آن عنوان روان اند، مانند: «یوسف». «نوح».
6.نامیدن سوره به ساختاری صرفی، برگرفته از صیغه ای از یک فعل که آن صیغه ی فعل، صرفاً در همان سوره آمده و در جای دیگری از قرآن نیامده است، مانند: «إسراء» و «إنفطار».
7.نامیدن سوره به حرف یا حروف مقطّّّعه ی مرموز در آغاز سوره ها که گاه به تنهایی آیه ای هستند و گاه جزیی از یک آیه، مانند: «طه» و «ص».
8.نامیدن سوره به نامی که عنوان جامع مصداق های فراوانی در سوره محسوب می گردد، مانند: «أنبیاء».
9.نامیدن سوره به نامی نمایانگر روح روان در سوره، مانند: «مؤمنون» و «فتح».
10.نامیدن سوره به کلمه ی ردیف در آیه ی نخست، مانند: «کوثر» و «فلق».
11.نامیدن سوره به کلمه ی ردیف در آیه ی دوم، مانند: «روم» و «علق».
12.نامیدن سوره به کلمه ی ردیف در آیه ی پایانی، مانند: «ماعون» و «مسد».
13.نامیدن سوره به کلمه ی ردیف در 2 یا در چند آیه، مانند: «قدر» و «ناس».
14.نامیدن سوره به کلید واژه ای از آیه ی نخست، مانند: «نساء» و «همزه».
15.نامیدن سوره به کلید واژه ای از آیه های دیگر سوره، مانند: «أنعام» و «حجرات».
16.نامیدن سوره به فعل واژه ای از آیه ی نخست، مانند: «فُصِّلت» و «عبس».
17.نامیدن سوره به نامی که به تنهایی آیه ی نخست سوره محسوب می گردد، مانند: «رحمان» و «قارعه».
18.نامیدن سوره به «مقسَمٌ به» در آیه ی نخست، پس از حرف سوگند، مانند: «طور» و «تین».
19.نامیدن سوره به نامی که در آن سوره با مصداق و تأویل خاصّ، از نظایرش در سوره های دیگر ممتاز گشته است، مانند: «صافّات» و «دخان».
20.نامیدن سوره به کلید واژه ای جغرافیایی مربوط به روایتی تاریخی که به طور اختصاصی در همان سوره روایت شده است، مانند: «سبأ» و «أحقاف».
3.وجه تسمیه ی سوره ها و جایگاه هریک در طبقات
پس از بیان طبقات بیست گانه، اینک وجه تسمیه و جایگاه نام هریک از سوره ها را در این طبقات به تفصیل یادآور می شویم.
1.الفاتحه: این نام بیان گر نقش و جایگاهی است که این سوره در قلمرو عددی مصحف به عنوان حسن مطلع قرآن، به خود اختصاص داده است.[1] در قرآن کریم، از مادّه ی «فتح» ساختار اسم فاعل وجود ندارد. نام اصلی این سوره «فاتحة الکتاب» است؛ یعنی گشاینده و آغازگر کتاب الهی.
2.البقرة: کلید واژه ای از یک قصّه ی تاریخی است که در سرتاسر قرآن کریم، فقط یک بار در همین سوره مطرح گشته است.[2]
3.آل عمران: کلید واژه ای است که به سبب غنای حجم و مضمون مطالب، نقش عمده و اصلی را در ستون فقرات آن سوره یافته است[3] و در سرتاسر قرآن یک بار، و در همین سوره آمده است.
4.النساء: نامی است که در آغاز، میانه و پایان سوره، همواره حضور دارد و سوره از مطالبی درباره ی آن، تقریباً پرگشته است.[4]
5.المائدة: واژه ای است که اختصاصاً در همین سوره آمده و مهم ترین نماد ماجرایی اعجازآمیز است.[5]
6.الانعام: نام واژه ای است که سوره به گونه ای مفصل و مبسوط به آن پرداخته[6] و 6 بار در سوره، مکرَّر گشته است. «انعام، چارپایانی که برای چریدن به صحرا برده می شوند و در آغل تعلیف نمی شوند».
7.الأعراف: واژه ای است که اختصاصاً در همین سوره آمده و کلید واژه ای نمادین حادثه ای است که در آینده رخ می نماید.[7] کلمه ی «اعراف» فقط دوبار در قرآن و در همین سوره به کار رفته است.
8.الأنفال: نام واژه ای است که اختصاصاً در این سوره ذکر شده و حکم ویژه ی آن بیان گشته است.[8] این کلمه که به معنای «غنیمت های جنگی و ثروت های عمومی» است، 2 بار در آیه ی نخست سوره آمده است.
9.التوبة: نامیدن کلّ به جزء، یعنی نامیدن یک سوره به نام واژه ای که در آن ذکر شده و جزئی از محتوای سوره را به خود، ویژه ساخته است. «علّت نام گذاری این سوره کاربرد مکرّر کلمه ی «توبه» با اشتقاقات مختلف آن (17 بار) و احکام آن و دو مصداق مهم از توبه پذیری خداوند در این سوره است.»[9]
10.یونس: نام واژه ای است که پیوندخوردگان به آن (یونس و قوم یونس)، در سنجش با همبران و همالان (پیام آوران دیگر و اقوامشان) وضعیتی استثنایی و سرنوشتی متفاوت یافته اند و همین عنصر، این نام را در سوره برجسته ساخته است.[10] این کلمه، 4 بار در قرآن ذکر شده که یک مورد آن در این سوره است و فقط در همین سوره (آیه 98) از عنصر فوق سخن رفته است.
11.هود: نام واژه ای است که داستانش طولانی تر از هر سوره ی دیگر در این سوره مذکور افتاده است.[11] این واژه، 5 بار در این سوره و 2 بار نیز در سوره های دیگر آمده است.
12.یوسف: نام واژه ای است که یگانه ستون فقرات سوره می باشد و سوره صرفاًًًً درباره ی او و داستان اوست. داستان یوسف در سوره به تفصیل بیان شده است، «برخلاف سایر قصّه های قرآن که در چند سوره آمده است، این داستان به نحو یکپارچه آمده و بیش ترین آیات این سوره به همین داستان اختصاص دارد.»[12] این نام واژه، 27 بار در قرآن آمده که 25 مورد آن در این سوره است.
13.الرعد: نام واژه ای است که در سوره، وصفی شگرف و غیرعادی یافته است.[13] یعنی تسبیح الهی گفتن رعد: «وَ یسَبِّحُ الرَّعدُ بِحَمْدِه» «رعد: 13».
14.ابراهیم: واژه ای است که سوره را، از سوره هایی که با حروف مقطّعه ی همسان (الر) آغاز گشته اند، متمایز کرده است.[14] و عنوان منتخب (ابراهیم) ـ در سنجش با دیگرانی که در سوره مذکور افتاده اند و در سنجش با سوره های دیگری که از او سخن گفته اند ـ در همه ی مواردی که در این سوره از وی سخن رفته است، با این ویژگی ممتاز گشته که در حال مخاطبه با خداوند در قالب دعاست و سخنان خود، از جمله برخی مطالب بی نظیر و تازه ـ که در دگر سوره ها نیامده اند ـ را به همین شیوه بیان می دارد، یعنی در هیأت سخن گفتن و نیایش با خداوند و ستایش حضرت ذوالجلال. واژه ی «ابراهیم» 69 بار در قرآن آمده که یک مورد آن در همین سوره است.
15.الحجر: واژه ای است که فقط یک بار در قرآن و در همین سوره آمده است.[15] این کلمه، نام مکان خاصّی است که در آیه ی 84، مردمانی بدان منسوب گشته اند: «اصحاب الحجر».
16.النحل: مانند مورد پیشین.[16]
17.الإسراء: واژه ای برگرفته از ساختاری صرفی است که فقط یک بار در قرآن و در همین سوره ذکر شده است و مقصود از ساختار صرفی، فعل ماضی «أسری» است که به سیر دادن شبانگاهی پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ از مسجدالحرام به مسجدالاقصی و از آن جا به آسمان ها و «عندالله» اشاره دارد.[17]
18.الکهف: مانند شماره ی (2). این کلمه، در مجموع 6 بار در قرآن آمده که همه ی موارد در همین سوره و مربوط به یک ماجراست.
19.مریم: نام واژه ای است که این سوره، بیش و پیش از دیگران، درباره ی آن و برخی وابسته های آن، به گونه ای کم نظیر، کلام را توسعه داده است.[18] این واژه در 34 جای قرآن آمده که 3 بار آن، در همین سوره مذکور افتاده است.
20.طه: نامیدن این سوره به حروف مقطّعه ی آغازگر سوره هاست.[19] چون این سوره، با حروف مقطّعه ی (طه) آغاز شده و فقط یک بار در همین سوره آمده است.
21.الأنبیاء: کلمه ای است که از عین آن در سوره، اثر و نشانی نیست؛ لیکن مصداق های فراوانی از آن (نام های پیامبران) در سوره ذکر شده، به نحوی که از جهت تعداد مصادیق، در سرتاسر قرآن کریم رتبه ی دوم را حائز گشته است و سوره ی انعام که رتبه ی اول را داراست، به سبب مبحث گسترده ای که درباره ی انعام در آن آمده، چنین نام گرفته و نام «انبیاء» را برای سوره ی بیست و یکم باقی گذارده است.[20]
22.الحجّ: کلید واژه ای است که نماد برجسته ی موضوع با اهمیتی است که از زبان پیامبری بزرگ مطرح و مردم به آن موضوع دعوت و حُرُمات و شعایر آن تکریم شده است.[21]
23.المؤمنون: واژه ای است که نماد روح جاری در سوره، یعنی روح ایمان، می باشد. «این سوره با اشاره به «مؤمنون» آغاز می شود و اوصاف عالیه ی مؤمنان راستین را (در همان طلیعه ی سوره) بیان می کند.»[22]
24.النور: کلید واژه ای یکی از محوری ترین آیه ها ی سوره، بل کلِّ قرآن است. «کلمه ی نور 7 بار در این سوره به کار رفته که یکی از زیباترین و معروف ترین آیات قرآنی به نام آیه ی نور (آیه ی 45) را در بر دارد... و کلمه ی نور 5 بار در این آیه آمده است.»[23]
25.الفرقان: یگانه کلید واژه ی آیه ی نخستین سوره است. «کلمه ی فرقان (جداگر حق و باطل)... از نام های معروف قرآن است و در آیه ی نخست این سوره به جای قرآن و به معنای آن به کار رفته و به همین سبب نامی برای سوره گردیده است.»[24]
26.الشعراء: ساختاری صرفی است که اختصاصاً در این سوره دیده می شود و ذیل آن به بیان حال «شعراء» پرداخته شده و به شاعران حق گو و شاعران باطل گو اشاره شده است.[25]
27.النَّمل: نام واژه ای (مورچه) است که اختصاصاً در این سوره به چشم می خورد. و از این روی، شاخص فارق ممتازی برای سوره است. «داستان مورچگان در این سوره در ضمن داستان حضرت سلیمان آمده است.»
گره به باد مزن گرچه بر مراد وزد که این سخن به مثل مور با سلیمان گفت[26]
28.القصص: واژه ای نمادین است و اشاره دارد به فصلی مشبَع از داستانی یگانه که به تفصیل در سوره ذکر شده است و جنبه های دیگر همان داستان در سایر سوره ها رخ نموده اند. مقصود «داستان حضرت موسی ـ علیه السلام ـ » است که به تفصیل بیان شده است «از آیه ی 3 ـ 46 (50)» و در آیه ی 25 نیز این داستان، قصص نامیده شده است.»[27]
29.العنکبوت: مانند مورد (27).[28] کلمه ی عنکبوت در قرآن دو بار به کار رفته که آن هم در همین سوره (آیه 41) و در قالب یک تمثیل است.
30.الرُّوم: مانند مورد (27) «وجه تسمیه ی این سوره به «روم» اشاره و پیشگویی شکست ایرانیان از روم است. کلمه ی «روم» در آغاز این سوره (بعد از حروف مقطّعه) به کار رفته است.[29]
31.لقمان: مانند مورد (27) از وجوه مشخصه ی این چهره ی ممتاز، اندرزهای خردمندانه ی اوست. این نام واژه، دو بار در قرآن کریم و تنها در همین سوره مذکور افتاده و «حکمت ها، مواعظ و نصایح لقمان نسبت به فرزندش در ضمن 8 آیه (از آیه 12 ـ 19) به تفصیل آمده است.»
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر[30]
32.السجدة: واژهای است فارق و ممیز این سوره از سورههایی که با آن وجه مشترکی دارند. وجه اشتراک در این مورد خاصّ، شروع برخی سورهها (بقره، آل عمران، عنکبوت، روم، لقمان و سجده) با یکی از انواع حروف مقطّعهی آغازگر سورهها (الم) میباشد. بدین سان این نام (السجده)، کوتاه شده ی نامی است که تقدیر آن چنین است: سورة الم السجده».[31]
واژهی «سجدة» که مصدر نوع از سجود و به معنای پیشانی بر زمین نهادن است در قرآن کریم نیامده است، ولی مشتقات آن به کرّات در قرآن آمدهاند که بر 92 مورد بالغ میگردد و در این سوره تنها یکی از مشتقات آن (سجّداً جمع ساجد = اسم فاعل) ذکر شده است.
33 ـ الأحزاب: کلیدواژهای است که در این سوره، مذکور افتاده است و اشاره دارد به گروههایی از مشرکان که رخدادی (جنگی) را به همین نام در اسلام، رقم زدند و سببساز گشتند.[32]واژهی «احزاب» (ساختار جمع مکسّر) 11 بار در قرآن کریم آمده که از آن میان، 3 بار در همین سوره است.
34 ـ سبأ: کلیدواژهی جغرافیایی است برگرفته از رخدادی تاریخی که اختصاصاً در این سوره آمده است. لسان الغیب این سرزمین مرفّه و آبادان را، پیش از سیل عَرِم، به گلشن مانند کرده است. حافظ به آن «سبا» اشاره دارد که در سوره نمل ضمن داستان سلیمان ـ علیه السّلام ـ و ملکه سبا مذکور افتاده است.(نمل:22)
صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است که مژدهی طرب از گلشن سبا آورد[33]
یک مورد دیگر ورود واژهی «سبأ» در قرآن در همین سوره (سبأ آیه 15) و دربارهی «قوم سبأ» و داستانشان است.
35 ـ فاطر: واژهای است برگرفته از آغازین واژگان آیهی نخستین که در صدر این سوره آشیانه گرفته و در سورههای دیگر، این واژه در چنین جایگاهی منزل نیافته است.[34] کلمهی «فاطر» یک بار در این سوره (الحمدلله فاطر السماوات والأرض) فاطر: 1 و 5 بار در سورههای دیگر مذکور افتاده است.
36 ـ یس: نامیدن سوره به حروف مقطّعهای است که اختصاصاً در بدایت همین سوره، مذکور افتاده است. «حروف مقطّعه گاه آیهای به شمار میآیند، از جمله در این سوره. و به نظر بعضی از مفسّران، این کلمه مانند کلمات معمولی معنای خاصّی هم دارد.»[35]
37.الصافات: واژهای است که علاوه بر دارا بودن طنین خاصّ و برجستگی ساختاری, ویژگی ورود اختصاصی در این سوره به مفهومی خاص (فرشتگان صف در صف) را, در خود نهفته و افزون بر آن یک بار دیگر در همین سوره و به همین معنا، با ساختار جمع مذکر سالم (الصافون ـ آیه 165) آمده است. امّا در سورههای دیگر دو بار, آن هم به صورت نکره (صافّاتٍ) و در توصیف پرندگان ذکر شده است.[36]
38.ص: مانند مورد (36)[37] این «حرف مقطّعه» جزئی از آیهی نخست سوره است که در طلیعهی آیه و سوره و بر پیشانی آن (سوره) میدرخشد.
39.الزمر: واژهای بوده که اختصاصاً در همین سوره ذکر شده است. «تصریح به این کلمه (زمر: گروهها) در اشاره به بردن گروه بهشتیان به بهشت و راندن گروه دوزخیان به دوزخ [در آیهی 71 و 73] است».[38] این واژه در قرآن کریم فقط دوبار و در همین سوره رخ نموده است.
40.غافر: ساختار صرفی مفردی است ـ که به معنای کسی که بر روی گناهان پرده میافکند و کلیهی آثار و عواقب سوء دنیوی و اخروی آنها را محو و نابود میسازد ـ که اختصاصاً در این سوره و در بخش (ثلث) نخست آن به چشم میخورد.[39]این ساختار (اسم فاعل) در سراسر قرآن کریم فقط یک بار دیگر، آن هم به صورت جمع (الغافرین) در سورهی اعراف مذکور افتاده است.
41.فُصِّلت: فعل واژهای است که در بخش نخست این سوره آمده و فارق و ممیز سوره است از سورههایی (غافر، شوری، زخرف، دخان، جاثیه، احقاف = حوامیم = حامیمات) که با او وجه مشترکی دارند. وجه اشتراکشان آن است که همهی این سورهها با نوع واحدی از حروف مقطّعهی آغازگر سورهها (حم) آغاز شدهاند. کلمهی «فصلت» دوبار در این سوره و یک بار نیز در سورهی هود آمده است.
42.الشوری: کلید واژهای است که اختصاصاً در این سوره مذکور افتاده است. «و به مسلمانان گفته است که کارشان را به مشورت برگزار کنند».[40] در قرآن کریم، واژهی «شوری» صرفاً یک بار، در همین سوره ذکر شده است.
43.الزخرف: ساختار صرفی ـ نحوی ویژهی بینظیری (نکره منصوب = زخرفاً) در سنجش با همسانان کم شمار خود در قرآن کریم (زخرفَها ـ یک بار) و (زخرفٍ ـ دو بار) است. همین ساختار و ندرت ورود، واژهی زخرف را در قرآن و در سوره ممتاز و برجسته ساخته و حفظ و تشخیص آن را آسان کرده و در جایگاه نام سوره نشانده است.[41]
44.الدخان: واژه ای است بسیار کمیاب که در سرتاسر قرآن کریم فقط دو بار رخ نموده و یک بار آن در همین سوره با مصداق خاصّ و بینظیری (دودی که آسمان به صبح قیامت برآورَد) جلوهگر شده است.[42] «فَارْتَقِبْ یوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ» (دخان (44) 10)؛ «پس در انتظار روزی باش که آسمان دودی نمایان برمیآورد، واژهی «دخان» در سورهی فصّلت (آیهی 11) نیز آمده که ناظر به آغاز آفرینش آسمانهاست.
45.الجاثیة: تک واژهای است که فقط یک بار اختصاصاً در این سوره مذکور افتاده و درجای دیگری از قرآن دیده نمیشود.[43] ساختار این کلمه، اسم فاعل (الفاعلة)و به معنای «به زانو در آمده» میباشد که در آیهی 28 سوره، مذکور افتاده است و به زانو در آمدن هر امّتی در قیامت برای گرفتن نامهی اعمالش و جزای متناسب با آن را به تصویر نموده است: «وَ تَری کلَّ أُمَّةٍ جاثِیةً کلُّ أُمَّةٍ تُدْعی إِلی کتابِهَا...».
46.الأحقاف: واژهای جغرافیایی که برای یک بار فقط در این سوره آمده و نام خانه و سرزمین مردمانی (قوم عاد) بوده است که چندی بر گذرگاه شتابناک تاریخ، چهره نمودند و چون دورانشان سپری گشت در پس غبار سالیان و قرون، رخ نهفتند.[44] «وَ اذْکرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ...» (آیهی 21)؛ «و برادر عادیان (=هود) را به یادآور، آنگاه که قوم خویش را در ریگستان بیم داد».
47.محمّد: نام واژهای است که در نزدیکترین نقطه به پیشانی سوره یعنی محلّ درخشش نام وعنوان سوره قرار گرفته است؛ به عبارت دیگر، این نام در بخش (ثلث) نخست سوره (آیهی 2)، قرار گرفته است امّا در سورههای دیگر در جایی دور از طلیعهی سوره، جلوهگری میکند؛ یعنی در بخش (ثلث) پایانی آل عمران (آیهی 144)؛ در بخش (ثلث) میانی احزاب (آیهی 40) و در بخش (ثلث) پایانی فتح (آیهی 29).
بنابراین در میان این چهار سوره، سزاوارتر به این نام خجسته، همین سورهای است که اکنون «محمّد» میخوانندش.[45] از جنبهی مفهوم شناسی هم، سوره به طور یکپارچه دربارهی محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ و پیروانش است و مطالب و موضوعات متنوّع و مهمّی دربارهی آنان و بعض، جزئیات تاریخ اسلام در دوران پیامبری ـ صلّی الله علیه و آله ـ را، در بر دارد.
48.الفتح: کلید واژهای از آیهی نخست این سوره است که در نوع خود، فشردهای گویا و آیینهای تمام نما از جهتگیری سوره و مضامین و مندرجات آن است. «آیات سوره از فتح مُبین یعنی صلح حدیبیه و به دنبال آن فتح مکه و پیروزی نهایی اسلام بر شرک و مشرکان در جزیرة العرب سخن میگوید.[46] واژهی «فتح» در قرآن کریم 12 بار به صورت مرفوع، منصوب، مجرور و معرفه و نکره آمده که از آن میان سه بار در همین سوره و در هیأت نکرهی منصوب، چهره نموده است.
49.الحجرات: تک واژهای است که اختصاصاً در این سوره مذکور افتاده و نشانهی خوبی برای شناسایی وتشخیص سوره میباشد. افزون بر این، چون این نام یادآور ماجرا و سفارشی اخلاقی، در حقّ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است؛ از آن جا که محور سوره، معرّفی و نهی از خلقیات بد و توصیه به خلقیات نیک میباشد، عنوان «الحجرات» ـ به مثابهی تجسم نمادین و قرینهی یادآور خُلق و خویها ـ گزینشی بسیار مناسب و مضمون نما برای این سوره میباشد: «إِنَّ الَّذِینَ ینادُونَک مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکثَرُهُمْ لا یعْقِلُونَ» (آیهی 4)؛ «کسانی که تو را از پشت اتاقها (ی مسکونی تو) به فریاد میخوانند، بیشترشان نمیفهمند.» در این سوره از جمله دربارهی حجرههای متعلّق به همسران رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و لزوم حفظ حرمت وحریم آن و ادب آموختن به یاران پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و مورد چگونگی مراجعهشان به خانهی حضرت سخن به میان آمده است.[47]
50.ق: حرف واژهی «ق» از حروف مقطعهی فواتح سورهاست. حروف مقطّعهی فواتح سُوَر گاه دو، یا چند حرفند و گاهی یک حرف بیشتر نیستند. تک حرف قاف به عنوان یکی از حروف مقطّعهی آغازگر سورهها ـ با چنین ویژگی و جایگاهی ـ تنها یک بار و در آغاز همین سوره دیده میشود.[48]
51.الذاریات: وصف واژهای است که اختصاصاً در آغاز این سوره به چشم میخورد.[49] «وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً» (آیهی 1)؛ «سوگند به (بادهای) برانگیزندهی پراکندهگرِ ذرّه فشان». واژهی «الذاریات» تنها یک بار در قرآن کریم ـ در طلیعهی همین سوره ـ مذکور افتاده است.
52.الطور: آغازین آیه و آغازین واژهی این سوره، پس از حذف حرف سوگند، میباشد. بر روی هم این کلمه ده بار در قرآن کریم آمده که یک بار آن در مطلع همین سوره است.
53.النجم: آغازین واژه از نخستین آیهی این سوره، پس از حذف حرف سوگند، میباشد. کلمهی «نجم» چهار بار در قرآن کریم آمده که از آن میان یک بار در این سوره بوده است. ساختار جمع آن (نجوم) نیز نه بار در قرآن مجید ذکر شده است.
54.القمر: أنجامین واژهی آیهی نخست (کلمهی ردیف) میباشد: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ»؛ «نزدیک شد قیامت و از هم شکافت ماه». واژهی «قمر» 26 بار در قرآن کریم آمده که یک بار آن در همین سوره است.
55.الرحمان: آیهی نخست این سوره میباشد که کلید واژهای است مضمون نمای سوره؛ زیرا محور سوره، خداوند مهربان و بیان نعمتهای اوست. کلمهی «الرحمان» با محاسبهی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» در سرتاسر قرآن کریم 169 بار ذکر شده است که از آن میان دو بار در همین سوره آمده است.
56.الواقعة: أنجامین واژه (واژهی ردیف)، در آیهی نخست این سوره است که از نظر مضمونی به عنوان کلید واژهای نمادین و جامع، پوشش دهندهی بیشترین آیههای این سوره است که همه در پیوند با رستاخیز و قیامتِ واقعه (رخ دهنده و وقوع یابنده) میباشند: «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ»؛ «آن واقعه (بزرگ قیامت) چون وقوع یابد».... این واژه، دو بار در قرآن کریم ذکر شده که یک بار آن در همین سوره است.
57.الحدید: نامْ واژهای است که در یکی از چند آیهی اصلی و محوری سوره در بخش (ثلث) پایانی آن قرار گرفته است. و از جهت محلّ وقوع و کاربریهای ویژهی مصداقی که برای حدید در آیه ذکر شده است، این واژه «حدید» در میان همسانان خود که در قرآن آمدهاند، در این سوره مزیتی ویژه وخصوصیاتی منحصر به فرد یافته است: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ» (آیهی 25)؛ «و آهن را پدید آوردیم که درآن برای مردم خطری سخت و سودهایی است». این واژه، شش بار در قرآن کریم آمده که از آن میان، یک بار در همین سوره است.
58.المجادلة: ساختاری صرفی (اسم فاعل) مأخوذ از خود کلمهای در نخست آیهی این سوره؛ این عنوان، نماد مشکل ظهار و حکم الهی دربارهی آن است. کلمهی مورد نظر در آیهی نخست، فعل مضارع «تُجادِلُ» میباشد که عنوان سوره «المُجادِلَة: زنِ مناقشهگر» از آن گرفته شده است.
59.الحشر: واژهای است از آیهی دوم، با مفهومی ویژه که صرفاً در این سوره جلوهگر است و اشاره دارد به رخدادی در تاریخ اسلام. در این سوره «حشر یعنی هنگامهی (جمع و گردآوری و) رهسپاری و آوارگی انبوه یهودیان پیمان شکن و اسلام ستیز بنی نضیر». این واژه یک بار دیگر در سورهی «قاف» آمده است که ناظر به جمع و گردآوری مردمان در قیامت است.[50]
60.الممتحنّة: ساختاری صرفی، مأخوذ از واژگان آیهای در بخش (ثلث) پایانی سوره است. این عنوان, نماد حکمی اجتماعی ـ اعتقادی بوده و سبب نزولی ویژه داشته است.[51] نام سوره ازمصدر امتحان, مأخوذ از صیغهی امر « فَامْتَحِنُوهُنَّ» [آیهی 10] در این سوره گرفته شده و اسم مفعول است به معنای «زن امتحان پس داده و آزمایش شده».
61.الصفّ: واژهای در بخش (ثلث) نخست این سوره است که به معنای صف کار زار است و از نظر مفهوم در میان موارد همسان خود در قرآن کریم که غیر از این سوره بر شش مورد بالغ میگردد, نظیر ندارد. محتمل است که این مفهومِ بیهمتا در کنار ارزش و اهمیت بیبدیل پیکار سازمان یافته در راه خداوند, این واژهی نمادین را در جایگاه رفیع نام سوره، نشانده باشد: « إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الَّذِینَ یقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ» (آیهی 4)؛ «در حقیقت, خدا دوست دارد کسانی را که در راه او صف در صف, چنانکه گویی بنایی ریخته شده از سُرباند, جهاد میکنند.»
62.الجمعة: نام واژهای از بخش (ثلث) پایانی این سوره است که تنها یک بار اختصاصاً در همین سوره به چشم میخورد و این ویژگی, شناسهی ممتازی است برای باز شناخت سوره و اشتباه نگرفتن با سورههای دیگر. از نظر مفهومی نیز در سرتا سر قرآن کریم این سوره یگانه سورهای است که در آن حکم نماز جمعه و آداب اعمال پس از آن (آیات 9 ـ 11) بیان شده است.
63.المنافقون: کلید واژهی موضوع اصلی و محوری سوره است. آن چنان که «اکثر آیات آن دربارهی منافقان نازل شده و از صفات, احوال و اعمال آنان سخن رفته» و «ضمن حجم اندک سوره (11 آیه) چهار بار نامشان (منافقون ـ منافقین) مکرّر گشته است.
64.التغابن: کلمهای است که در سر تا سر قرآن کریم, فقط یک بار و در همین سوره آمده و به همین جهت شناسهی ممتازی برای شناسایی سوره است. این واژه در بخش میانی سوره به چشم میخورد: « یوْمَ یجْمَعُکمْ لِیوْمِ الْجَمْعِ ذلِک یوْمُ التَّغابُنِ. ..» (آیهی 9)؛ «روزی که شما را, به گاه گرد آوری فراهم آوَرد, آن [روز], روز «حسرت خوردن و دریغ و درد گفتن» است.
65.الطلاق: ساختاری صرفی مأخوذ از واژگانی در نخستین آیهی آن است (طَلَّقْتُم وَ طَلِّقُوا)؛ ساختاری که کلید واژهی موضوع اصلی و محوری مطرح در سوره (طلاق و جدایی همسران) قلمداد میشود. واژهی «طلاق» در قرآن کریم دو بار و در سوره بقره آمده است.
66.التحریم: مصدر فعلی (تُحرِّم) در آیهی نخست این سوره بود که کلید واژه (کلمهی راهنمای)موضوع و داستان یگانهای میباشد که سوره برای آن فرود آمده است و شواهد و تمثیلات مطرح در سوره نیز به شکل آشکاری در پیوند با موضوع اصلی و برای پروردن و به کمال رساندن آن است. «در آیهی اوّل از رسول خدا ـ علیه السّلام ـ پرسیده میشود که چرا برای خشنودی همسرانش حلال الهی را بر خود تحریم کرده است.»[52] کلمهی «تحریم» در قرآن کریم به چشم نمیخورد.
67.المُلک: کلید واژهای از آیهی نخست آن بوده که ناظر به مضامین اصلی سوره است که دربارهی قدرت, تسلّّط و فرمانروایی و بزرگی شکوهمندی (مُلْک) خداوند است: « تَبارَک الَّذِی بِیدِهِ الْمُلْک وَ هُوَ عَلی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ» (آیهی 1)؛ «بزرگوار [و خجسته] است آن که فرمانروایی به دست اوست و بر هر کاری تواناست».
68.القلم: نام واژهای از آیهی نخستینِ این سوره است که خداوند, چنان ارجمندش داشته که به آن سوگند یاد کرده است: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یسْطُرُونَ»؛ «نون, سوگند به قلم و آنچه مینویسند» این کلمه در قرآن کریم دو بار به صورت مفرد و دو بار نیز به صورت جمع (=اقلام) ذکر شده است.
69.الحاقة: کلید واژهای است که اختصاصاً در این سوره آمده و در بر گیرنده و پوشش دهندهی مضامین و مفاهیم مطرح در سوره است: «الْحَاقَّةُ مَا الْحَاقَّةُ وَ ما أَدْراک مَا الْحَاقَّةُ» (آیهی 1 ـ 3) این واژه سه مرتبه در قرآن کریم آمده که جملگی در همین سوره است و به معنای حقیقت تردیدناپذیرِ رخ دهنده (قیامت)میباشد.
70.المعارج: واژهای است در قرآن کریم که لفظاً, بس کمیاب ـ در سر تا سر قرآن دو بار مذکور افتاده است ـ و در این سوره مصداقاً و تأویلاً بینظیر و منحصر به فرد ـ در این هیأت و ساختار صرفی ـ میباشد و از نخستین آیههای سوره (آیهی سوم) گرفته, شهد و شناسهی برجستهای برای شناسایی و تشخیص این سوره است. توصیف خداوند به «ذی المعارج» (صاحب درجات و مراتب)در آیهی سوم این سوره, به مقام عظمت و کبریای خداوند متعال اشاره دارد.
71.نوح: نام واژهای کلیدی است که چند بار در سوره ذکر شده و خود, محور و کلید واژهی داستانی میباشد که سوره از صدر تا ذیل به آن اختصاص یافته است. واژهی «نوح» 43 بار در قرآن کریم آمده که از آن میان سه بار در همین سوره بوده است.
72.الجنّ: نام واژهای کلیدی برای طرح موضوع اصلی, در سوره بوده و سه بار در سوره تکرار شده است.جنّ به معنای «موجود نامرئی پنهان زیست/ پری» میباشد و با همین ساختار 22 بار در قرآن کریم وارد شده است.
73.المزّمّل: وصف واژهای از آیهی نخست است که در قرآن کریم, چه به لحاظ مادّه (زمل) و چه ساختارهای صرفی آن, منحصر به فرد و یگانه میباشد و همین نکته شناسهی ممتاز و مطمئنی برای باز شناخت سوره و تمییز و تشخیص آن است: «یا أَیهَا الْمُزَّمِّلُ»؛ «ای جامه به خویشتن فرو پیچیده!» خطاب متوجّه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است که «از تکان روحی آغاز وحی, احساس سرما میکند و به همسرش گفت: مرا بپوشان! مرا بپوشان![53] امّا خداوند, پیامبرش را هشیار, سبکبار و سبکبال خوش میداشته است نه پوشیده و پنهان در لباس یا پوششی سنگین.
74.المدّثّر: مانند مورد پیشین: «یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ»؛ «ای کشیده ردای شب بر سر!» مدّثّر کسی است که پوششی سنگین را بر سر و رویش کشیده و مراد از آن پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است. این کلمه از ماده «دثر» گرفته شده و همین یک بار در قرآن کریم آمده است.
75.القیامة: کلید واژهی نمادین از آیهی نخست آن «لا أُقْسِمُ بِیوْمِ الْقِیامَةِ» است که بخش اعظم سوره را از نظر مضمون در بر میگیرد و پوشش میدهد. فضای حاکم بر سوره, قیامت و مباحثی در پیوند با آن است. واژهی قیامت, 70 بار در قرآن کریم آمده که دو بار آن در همین سوره است.
76.الإنسان: نام واژهای است از آیهی اوّل و دوم که سوره با ظرافت و تا پایان, در شرح اصنافش سخن را پی گرفته و از انسانِ طِراز قرآن و فرجام خوش او سخن گفته است. واژهی «انسان» در قرآن کریم 65 بار ذکر شده که از آن میان دو بار در طلیعهی همین سوره آمده است.
77.المرسلات: نخستین واژهی سوره ـ پس از حذف حرف سوگند ـ میباشد که ساختار صرفی منحصر به فردی در قرآن کریم است: «وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً»؛ «سوگند به فرستادگان پی در پی» با توجّه به سیاق, احتمال فرشتگان دربارهی مصداق المرسلات, راجح است.
78.النبأ: کلید واژهای است که ازآیهی دوم «عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ» که به معنای «اتفاق, جریان و خبر عظیم رستاخیز» است, یک بار در این سوره ذکر شده و چتر خود را بر بیشترین مضامین مطرح در سوره, گسترده است.
79.النازعات: نخستین واژهی سوره ـ پس از حذف حرف سوگند ـ میباشد که ساختار صرفی منحصر به فردی به لحاظ فرم و محتوا است و در نتیجه شناسهی ممتاز و مطمئنی برای بازشناسی و تمییز و تشخیص این سوره, محسوب میشود. از نظر محتوا و مضمون, موافق یکی از تفاسیری که از آن شده, به معنای فرشتگانی است که جان گروهی از آدمها را به سختی از کالبدشان بر میکنند: «وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً» این واژه فقط یک بار در همین سوره آمده است.
80.عَبَس: فعلْ، واژهای است که سوره با آن آغاز گشته است و از نظر مضمون, جزو سبب نزول سوره محسوب میگردد؛ در قرآن کریم فقط دو بار آمده که یک بار از آن در همین سوره است: «عَبَسَ وَ تَوَلَّی»؛ «چهره در هم کشید و روی گردانید.»
81.التکویر: مصدر فعلی در آیهی نخست آن «إِذَا الشَّمْسُ کوِّرَتْ»؛ «آنگاه که خورشید به هم در پیچد و رنگ بازد و تیره شود.» که مفهوماً, عضوی از پیکرهای محسوب میشود که سوره, دست کم, در نیمی از آیههایش, آشکارا به آن پرداخته است (هنگامهی رستاخیز). بنابراین, این عنوان از قبیل نامیدن کلّ به جزء نیز میباشد. «تکویر» مصدر باب تفعیل از مادهی «ک. و. ر» که از صیغهی چهارم فعل ماضی خود در همین سوره گرفته و در قرآن کریم نیامده است.
83.المطفّفین: وصفْ، واژهای است که موردِ منحصر به فردِ مادّهی خود (طفف) در قرآن بوده و در نخستین آیهی سوره جای گرفته است و دیگر آیهها در پیوندی متین با آن در دو جهت مفهومی موافق و مخالف ـ با بهرهگیری از دو فنّ تشابه (همانند آوری) و تضادّ (ناهمانند آوری) ـ تا پایان سوره رواناند. همچنین این واژه, در موضع کلمهی ردیف برنشسته است. «المطفّفین» به معنای «کمگذاران در ترازو و کمپیمایان در پیمانه و زیادتستانان از مردم» است: «وَیلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ».
84.الإنشقاق: مانند مورد (81) دو سوم آیات این سوره, آشکارا به قیامت و بعض جزئیات آن پرداخته است. «انشقاق» مصدر باب «انفعال» از ماده «ش. ق. ق» از صیغهی چهارم فعل ماضی خود در آیهی نخست این سوره «إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ»؛ «آنگاه که آسمان ز هم بشکافد» گرفته شده است و به معنای چاک خوردن و پاره پاره گشتن آسمان در آستانه رستاخیز است.
85.البروج: واژهای از آغازین آیهی سوره است: «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ»؛ «سوگند به آسمان آکنده از برج» «بروج», جمع «بُرج», سه بار در قرآن کریم آمده که یک بار آن در صدر همین سوره است و به معنای «ستارگان» است.
86.الطارق: وصف واژهای است از آیهی اوّل و دوم که اختصاصاً در همان سوره مذکور افتاده و شناسهی ممتاز و مطمئنی برای بازشناخت این سوره, از دیگر سورههاست: «وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ وَ ما أَدْراک مَا الطَّارِقُ النَّجْمُ الثَّاقِبُ» (آیهی 1 ـ 3) و به معنای «اختر شبگرد فروزان» است.
87.الأعلی: وصف واژهای از آیهی نخست اوست که در موضع کلمهی ردیف برنشسته و مضامین سوره ـ صریحاً یا تلویحاً ـ به همین کلید واژه معطوفاند: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّک الْأَعْلَی»؛ «نام پروردگار والای خود را به پاکی بستای.» این کلمه که اسم تفضیل است, نه بار در رابطه با مصداقهای متفاوتی در قرآن کریم ذکر شده که یک بار از آن میان در همین سوره است.
88.الغاشیة: کلید واژهای برگرفته از موضوع محوری مطرح در سوره (قیامت و احوال دو گروه بهشتی و دوزخی) است که این واژهی منتخب به خوبی بر این موضوع دلالت دارد و در جایگاه نخستین کلمهی ردیف برنشسته است: «هَلْ أَتاک حَدِیثُ الْغاشِیةِ»؛ «آیا خبر آن هنگامهی فراگیر به تو رسیده است؟» این واژه دو بار در قرآن کریم آمده که یک بار از آن میان در همین سوره بوده است.
89.الفجر: نام واژهای از آیهی نخست این سوره است. این نام, پس از حذف حرف سوگند, خود ـ یکتا و یگانه ـ یکمین آیهی سوره را تشکیل میدهد و در رواق منظر چشمان آشیانه میگیرد. افزون بر این همه, در موضع اوّلین واژهی ردیف در صدر سوره برنشسته است و چنان مهمّ بوده که سلسلهای از سوگندها بدان آغاز و بر آن عطف شدهاند « وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْر وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیلِ إِذا یسْرِ» (آیهی 1 ـ 4). این واژه, شش بار در قرآن کریم آمده که از آن شمار یک نوبت در همین سوره پدیدار گشته است.
90.البلد: نامی است از آیهی اوّل و دوم که در هر دو جا در جایگه کلمهی ردیف, خانه کرده است: « لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ»؛ «سوگند به این شهر و حال آن که تو در این شهر جای داری.» این واژه, نه بار در قرآن کریم وارد شده که دو بار آن در همین سوره است.
91.الشمس: نام واژهای است که در طلیعهی سوره, طلوع کرده است بر نشستن یک واژه در چنین جایگاهی, حجّتِ موجّهِ نامندگان برای نامیدن سوره به آن واژه میباشد. این واژه چنان اهمیت داشته که شماری از سوگندها بدان آغاز و بر آن عطف شدهاند (آیهی 1 ـ 7): «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحیها»؛ «سوگند به خورشید و تابندگیاش.» این واژه 32 بار در قرآن آمده که یک بار از آن شمار در این سوره بوده است.
92.اللیل: مانند مورد پیشین: «وَ اللَّیلِ إِذا یغْشی» (آیهی 1)؛ « سوگند به شب چون پرده برافکند.» این کلمه (لیل) 80 بار در قرآن کریم آمده که یک بار از آن شمار در همین سوره بوده است.
93.الضحی: مانند مورد پیشین: «وَ الضُّحی» (آیهی 1)؛ «سوگند به روشنایی روز.» این واژه در قرآن کریم شش بار مذکور افتاده است که یک بار از آن شمار در این سوره بوده است.
94.الشَّرح: مصدر فعلی از آیهی نخست این سوره میباشد: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَک»؛ «آیا سینهات را گشاده نداشتیم و به تو شرح ندادیم.» کلمهی «شرح» مصدری است که در قرآن کریم نیامده و از مضارع مجزوم خود در صدر همین سوره گرفته شده و به معنای «بسط و توسعه دادن, پر پهنا کردن و گسترده و حجیم ساختن» است. در این سوره به شمارش نعمتهای خداوند نسبت به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پرداخته و پیش از همه از نعمت «شرح صدر و ظرفیت و تحمل عظیم او» سخن گفته است.[54]
95.التین: مانند مورد (91). این کلمه چنان مهم تلقی شده است که حسن مطلعِ شماری از سوگندها قرار گرفته و همین یک بار در قرآن کریم چهره نموده است: «وَ التِّینِ وَ الزَّیتُونِ وَ طُورِ سِینِینَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ» [آیه 1 ـ 3].
96.العلق: نام واژهای از آیهی دوم سوره است که در موضع کلمهی ردیف جای گرفته و مورد اختصاصی ورود ساختاری بدین شمایل, در قرآن کریم است: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ» (آیهی 1 ـ 2)؛ «بخوان به نام پروردگارت که آفرید, انسان را از علق (آوزیک= اسپرماتوزوئید= نطفه زالووش) آفرید.»
97.القدر: واژهای است که اختصاصاً در آیهای اوّل تا سومِ همین سوره ذکر شده است. در آیهی اوّل و دوم در محل کلمهی ردیف و در آیهی سوم ضمن آیه آمده و سوره از صدر تا ذیل به ترکیب اضافی این واژه با کلمهی «لیلة» (لیلة القدر) پرداخته است: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراک ما لَیلَةُ الْقَدْرِ لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»؛ «ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل کردیم.»
98.البینة: نام واژهای است که در آیهی اوّل و چهارم سوره در جایگاه کلمهی ردیف جای گرفته است. این کلمه 19 بار در قرآن کریم آمده که از آن شمار، دو نوبت در این سوره مذکور افتاده و به معنای «برهان روشنی است که بدان حق از باطل جدا شود.»
99.الزلزلة: مصدر فعلی از آیهی نخست آن بوده که دیگر مصدرش (زلزال) در همین آیه، در موضع کلمهی ردیف مذکور افتاده است: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها»؛ «آنگاه که زمین به لرزش (شدید) خود لرزانیده شود». این نام (زلزله) فقط یک بار در سورهی حجّ آمده است. «این سوره را به این مناسبت «زلزله» مینامند که از زلزلهی واپسین و نهایی زمین و برهم خوردن نظم کیهانی در آغاز قیامت سخن میگوید.»[55]
100.العادیات: وصف، واژهای است در طلیعهی سوره که پس از افتاده حرف سوگند، عنوانِ سوره گشته است: «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً»؛ «سوگند به اسبان تیزتک که نفس نفس زنان (و با همهمه) میتازند».
101.القارعة: وصفْ، واژهای از آیههای اوّل تا سوّم سوره است که در هر سه آیه، در جایگاه کلمهی ردیف جای گرفته و از صفات قیامت است. «این سوره از آغاز تا انجام از حادثهی قیامت سخن میگوید و شداید و احوال آن روز و سرنوشت نهایی انسان را بیان میکند.» در آیهی نخست، «القارعة» یکتا واژهی موجود است. این کلمه پنج بار در قرآن کریم آمده که سه بار از آن میان در همین سوره بوده است: «الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ وَ ما أَدْراک مَا الْقارِعَةُ»؛ «کوبنده. چیست کوبنده؟ و توچه میدانی که کوبنده چیست؟»
102.التکاثر: کلید واژهای است از آیهی نخست که در جایگاه کلمهی ردیف برنشسته، و رشته (سِلْک) وار آیههای پسین ـ دُردانهها ـ را، در گرد خود، به یکدیگر پیوند داده است: «أَلْهاکمُ التَّکاثُرُ»؛ «تفاخر به بیشتر داشتن، شما را غافل داشت.» مصدر «تکاثر» یک بار در این سوره و یک بار در سوره ی حدید آمده و به معنای «هم چشمی کردن و مسابقه گذاشتن در فزونی مال و قدرت و فرزند است».
103.العصر: مانند مورد (89). تنها سوگند سوره به همین کلمه است در سرتاسر قرآن کریم فقط یک بار در همین سوره آمده است.
104.الهُمزة: کلید واژهای است از آیهی نخست که با کلید واژهی دیگر «لُمَزَة»، رشته وار آیههای پس از خود ـ دُر دانهها ـ را هم میپیوندند. «وَیلٌ لِکلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»؛ «وای بر هر بدگوی عیبجویی.» این وصف ـ واژه در قرآن کریم یکبار و در همین سوره مذکور افتاده و به معنای «شخصی است که در صدد خوار و بدنام و معیوب نمایاندن دیگران باشد».
105.الفیل: نامْ، واژهای است از آیهی نخست که در موضع کلمهی ردیف بر نشسته و به جهت یکتا بودن در قرآن کریم، کلید واژه و شناسهی ممتازی برای شناسایی، تمییز و تشخیص سوره است و بامضافش «اصحاب» چونان رشتهای واژگان سوره ـ دُر دانهها ـ را بر گِرد خود، به یکدیگر پیوند میدهد: «أَ لَمْ تَرَ کیفَ فَعَلَ رَبُّک بِأَصْحابِ الْفِیلِ»؛ «مگر ندیدی پروردگارت با پیلداران چه کرد؟» در این سوره یکسره به ماجرای تاریخی «اصحاب فیل» پرداخته شده است.
106.قریش: مانند مورد پیشین. با این قید که «قریش» قرین (مضاف)ندارد و تک افتاده است. این سوره «دربارهی همبستگی قریش نازل شده و یک سورهی به هم پیوسته است و از آغاز تا پایان دربارهی قریش سخن گفته شده است و نعمتهای خدا را نسبت به قریش و وظایف آنان را در برابر این نعمتهای الهی بیان میکند.» واژهی قریش در قرآن کریم، فقط یک بار در همین سوره ذکر شده است.
107.الماعون: نامْ، واژهای است که در موضع «کلمهی ردیف»، آخرین واژه در آخرین آیهی سوره، برنشسته و در تمام قرآن، یکتاست و در نتیجه، با مجموعهای از ویژگیها، شناسهی ممتازی برای شناسایی، تمییز و تشخیص سوره گشته است. معنای اصلی آن (ماعون) مطلق منابع فیاض طبیعت است و سپس به آلات و وسایل عمومی تولید و زندگی که برای همه فراهم نمیشود و باید در دسترس همه باشد نیز اطلاق شده است. آنها که نماز گزارند و از روح نماز دور و غافلند، ریا میکنند و خود را ظاهر الصلاح نشان میدهند و مانع ماعون میگردند وای بر آنان. (آیهی 4 ـ 7).
108.الکوثر: مانند مورد ( 105) با این قید که «کوثر» تک افتاده است و قرین «مضاف» ندارد. در قرآن کریم، فقط یک بار در همین سوره آمده و به معنای «خیر فراوان» و «جویی در بهشت» است و به لطف سرشار الهی به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ اشاره دارد: «إِنَّا أَعْطَیناک الْکوْثَرَ» (آیهی 1).
109.الکافرون: جمعْ، واژهای است که در موضع کلمهی ردیف بر نشسته است؛ وصف واژهای است که از کثرت استعمال، چونان نام به نظر میرسد و گاه به همین عنوان به کار میرود و به صُور گونهگون، فراوان در قرآن به چشم میخورد و در این سوره، یک بار آمده و سوره با خطاب به آنان (کافران) آغاز میشود و از عدم سازش، التقاط و آمیختگی میان آیین توحید و شرک و بتپرستی سخن میگوید.
110.النصر: نامْ، واژهای از آیهی نخست آن است که ضمن آن، خبر مهم غیبی فتح مکه با پیروزی بزرگ و غلبهی نهایی اسلام پیش گویی شده است. بنابراین، کلمهی «النصر» با واژهی «الفتح» دو کلید واژهی سورهاند: «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» واژهی نصر (کمک، امداد و مساعدت)، 22 بار در قرآن کریم ذکر شده که یک بار آن از میان در همین سوره بوده است.
111.المسّد: مانند مورد (107). واژهی «مَسَد» به معنای «رشتهها و الیاف بافته و تافتهی خرما»، تعریضی همراه با توبیخ و تحقیر به زن ابو لهب است که حمالة الحطب (حمال هیزم) بود با اشاره به اینکه او و شویش کارکرد مشترکی داشتهاند وسرنوشت مشترکی هم خواهند داشت.
112.الأخلاص: نامْ، واژهای (مصدری) است که از ظاهرش در سوره نشانی نیست، امّا لُبّ لبابِ سوره، چیزی جز آن نیست و حافظ شیرین سخن به نام این سوره تصریح نموده در آن جا که فرموده است:
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم وز پِیش سورهی اخلاص دمیدیم و برفت[56]
113.الفلق: نامْ، واژهای که در سراسر قرآن، یگانه است که در موضع کلمهی ردیف برنشسته است. در نتیجه، شناسهی ممتازی برای شناسایی، تمییز و تشخیص سوره است: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» (آیهی 1)؛ «بگو به پروردگار سپیدهدم پناه میبرم».
114.الناس: نامْ، واژهای کلیدی است که در سرتاسر قرآن بسیارآمده، و در این سوره 5 بار در موضع کلمهی ردیف برنشسته است و افزون بر آن که نظم و آهنگ ویژهای به سوره بخشیده، در کنار دیگر محور سوره، الله (=ربّ، مَلِک، اِله)، یکی از دو محور اصلی سوره را برساخته است و قرآن عظیم که با نام خداوند در آغاز سورهی «الفاتحه» (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ) آغاز گشته با نام مردم (الناس) خاتمه پذیرفته است.
برای حسن ختام گفتنی است که اوّلین حرفی که قرآن کریم با آن آغاز میشود «ب» است در «بسم الله الرحمن الرحیم» و آخرین حرفی که قرآن کریم با آن پایان میگیرد «س» است (در کلمهی الناس) و این دو حرف، کلمه ی «بس» را تشکیل میدهند، همین است که سنایی، شاعر و عارف بزرگ قرن پنجم، با حسن تعلیل میگوید:
اوّل و آخر قرآن زچه با آمد و سین یعنی ادر ره دین رهبر ما قرآن بس[57] آن چه سخن نیکوی سنایی را به کمال حُسن میرساند اشاره به این نکته است که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و عترت پاک او که قرآن مجسّم و گویایند، همبَر قرآن، حق گرایان را اندر رده دین رهبرند، چنان که لسان الغیب فرموده است: حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان بصدق بدرقه رهت شود همّت شحنهی نجف[58]
4.نتیجه
سابقهی نامیدن سورهها به زمان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ باز میگردد و نخستین نام سورهها، اززبان آن حضرت شنیده شده است. بنابراین، انتخاب «اسماء السور» ـ در اساس ـ آگاهانه و برخودار از حکمتی بوده و در چارچوب طبقات مفاهیم موجود در قرآن کریم، صورت پذیرفته است تا «نامهای منتخب» نمودار و نمایهی گویا و آسان یابی باشند از مفاهیم، موضوعات، عرصهها و اولویتهای مطرح در قرآن کریم، برای نمایاندنِ خطوط اصلی جهت گیریهای قرآن در زمینههای گوناگون؛ به گونهای که نامهای سورهها، در سیمای طرحی فشرده و کلی از مفاهیم، فراخوان و پیامهای قرآنی، رخ نمایی کنند.
پی نوشت ها:
[1]. بهاءالدین خرمشاهی: ترجمه و توضیحات + متن قرآن کریم، چاپ اول، تهران، انتشارات جامی و نیلوفر، 1374، ص 2؛ محمد طاهر بن عاشور: التحریر و التنویر، تونس، الدار التونسیة للنشر، بی تا، ج 1، ص 131 ـ 132.
[2]. محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ص 201؛ عبدالله محمود شحاته: درآمدی به تحقیق در اهداف و مقاصد سوره های قرآن کریم، نگارش سید محمد باقر حجّتی، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 11369، ص 37.
[3]. محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ج 3، ص 143؛ عبدالله محمود شحاته، پیشین، ص 55.
[4]. همان، ج 4، ص 211؛ همان، پیشین، ص 54.
[5]. همان، ج 6، ص 69؛ همان، ص 110؛ بهاءالدین خرمشاهی: پیشین، ص 126.
[6]. محمد طاهر بن عاشور، پیشین، ج 7، ص 121؛ عبدالله محمود شحاته، پیشین، ص 132.
[7]. همان، ج 8، ص 5؛ همان، ص 54؛ بهاءالدین خرمشاهی: پیشین، ص 156.
[8]. محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ج 9، ص 245؛ عبدالله محمود شحاته، پیشین.
[9]. همان، ج 10، ص 95؛ همان، ص 55، 183 ـ 184؛ دانشنامه ی قرآن و قرآن پژوهی: به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، تهران، دوستان (و) ناهید، 1377، ج 2/ 1238.
[10]. محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ج 11، ص 78؛ عبدالله محمود شحاته: پیشین، ص 55.
[11]. همان، ص 311؛ همان، ص 55، 223.
[12]. محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ج 12، ص 197؛ خرمشاهی: همان، ص 1239.
[13]. محمد طاهر بن عاشور: همان، ج 13، ص 75.
[14]. همان، ص 177.
[15]. همان، ج 14، ص 5.
[16]. همان، ص 93.
[17]. همان، ج 15، ص 5.
[18]. همان، ج 16، ص 58.
[19]. همان، ص 179.
[20]. همان، ج 17، ص 5.
[21]. همان، ص 179.
[22]. عبدالله محمود شحاته: پیشین، ص 293؛ خرمشاهی: همان، ص 1243.
[23]. خرمشاهی: همان.
[24]. همان، با اندکی تصرّف.
[25]. محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ج 19، ص 89؛ نیز بنگرید به: خرمشاهی: همان، ص 1244.
[26]. همان، ص 215؛ شمس الدین محمد حافظ شیرازی؛ دیوان خواجه حافظ شیرازی، تهران، انتشارات جاویدان، ص 36؛ خرمشاهی، پیشین، ص 1244.
[27]. محمد طاهر بن عاشور: همان، ج 20، ص 61؛ خرمشاهی: پیشین، ص 1244 ـ 1245.
[28]. محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ص 199.
[29]. همان، ج 21، ص 39؛ خرمشاهی: پیشین، ص 1245.
[30]. همان، ص 137؛ شمس الدین محمد حافظ شیرازی، پیشین، ص 132؛ خرمشاهی، همان.
[31]. همان، ص 201 ـ 203؛ همان، ص 240.
[32]. محمد طاهر بن عاشور، همان، ص 245؛ عبدالله محمود شحاته، پیشین، ص 477.
[33]. همان، ج 22، ص 133؛ همان، ص 491؛ شمس الدین محمد حافظ شیرازی، پیشین، ص 64.
[34]. محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ص 247؛ عبدالله محمود شحاته: پیشین، ص 503.
[35]. همان، ص 341؛ همان، ص 511، خرمشاهی، پیشین، ص 1247.
[36]. همان, ج 23, ص 81؛ همان, ص 521.
[37]. همان, ص 201؛ همان, ص 529.
[38]. محمد طاهر بن عاشور, همان, ص 311؛ عبداللّه محمود شحاته, همان, ص 573؛ خرمشاهی, پیشین، ص 1248.
[39]. همان، ج 24، ص 75؛ همان، ص 547.
[40]. همان، ص 227؛ همان، ص 557؛ خرمشاهی، پیشین، ص 1249.
[41]. همان، ج 25، ص 157؛ همان، ص 573.
[42]. همان، ص 275؛ همان، ص 583.
[43]. همان، ص 323؛ همان، ص 591.
[44]. همان، ج 26، ص 5.
[45]. همان، ص 71.
[46]. خرمشاهی، پیشین، ص 1251.
[47]. همان.
[48]. همان.
[49]. همان، ص 335.
[50]. خرمشاهی، پیشین، ص 1254.
[51]. محمّد طاهر بن عاشور: پیشین، ج 28، ص 129.
[52]. خرمشاهی، پیشین، ص 1257.
[53]. همان، ص 1259.
[54]. بنگرید به: پیشین، ص 1265.
[55]. همان، ص 1266.
[56]. شمس الدین محمد حافظ شیرازی: پیشین، ص 35.
[57]. بهاء الدین خرمشاهی؛ قرآن شناخت، ص 282 ـ 283.
[58]. بدرقه، «رهبر، راهنما و رهبری ومشایعت است». شحنه «مراقب و نگهبان» را گویند و مراداز شحنهی نجف، وجود مبارک امیر المؤمنین علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ است.