اَیله در زبان عبری به معنای درختان است. برخی منابع تاریخی آن را نام شهری میان یَنْبُع و مصر، یا روستایی میان مَدْیَن و کوه طور دانسته اند؛ ولی بنابر قول مشهور، شهری است از نواحی شام که در کنار دریای قُلْزُم (سرخ)، نزدیک خلیج عَقَبه میان مصر و شام واقع شده است و امروزه به نام «ایلات» معروف است. برخی آن را منسوب به دختر مَدْیَن بن ابراهیم (علیه السلام) دانسته اند.
در عهد عتیق چندین بار از ایلا (Ila) یا ایلت (Elath) یا ایلوت (Eloth) نام برده شده است که در ساحل شرقی دریای قُلزُم واقع بوده و اسرائیلیان هنگام خروج از مصر از این شهر گذشته اند و حضرت داود (علیه السلام) آن را مسخر کرده و در زمان حضرت سلیمان (علیه السلام) آباد شده است. در قرآن کریم، لفظ اَیله به طور صریح نیامده؛ اما در برخی آیات به ماجراهای مربوط به آن اشاراتی شده است.[2]
موقعیت تاریخی و جغرافیایی
ایله از شهرها و بنادر باستانی فلسطین و در دوره های گوناگون تاریخی از مراکز مهم تلاقی راههای تجاری مصر، شام، عراق و عربستان بوده است. این شهر سالیانی چند تحت فرمان حاکمان یونانی مصر بود و کانون ارتباط تجاری نبطیان به شمار می رفت. در سال 106 میلادی و پس از پایان حاکمیت نبطیان، رومیان بر آن جا مستولی شدند. نخستین ارتباط ایله با مسلمانان در سال 9 قمری اتفاق افتاد. در این سال هنگامی که پیامبر اکرم (ص) در تبوک بود، «یوحنا بن رؤبه» اسقف ایله به شرط پرداخت جزیه و تسهیل عبور مسلمانان از شهر، پیمان صلحی را با آن حضرت امضا کرد. در دوره جنگ های صلیبی، آسیب های فراوانی به شهر ایله وارد شد. در سال 565 قمری (1170 میلادی) صلاح الدین ایوبی، آن را از صلیبی ها بازپس گرفت و ضمیمه مصر کرد. ایله در سال های 1335 تا 1343 قمری (1917-1925 میلادی) جزئی از سرزمین حجاز به شمار می آمد؛ اما از آن پس به اردن منضم شد و سرانجام در سال 1956 میلادی اسرائیل آن را اشغال کرد. ویرانه های این شهر باستانی در گوشه غربی خلیج عقبه و در یک کیلومتری شمال بندر عقبه ( اردن ) قرار دارد.
یادکردهای اَیله در تفاسیر
در مورد ساکنان سرزمین ایله، برخی، اصحاب سَبت و برخی دیگر نیز اصحاب اَیکه را نام برده اند. گروهی از مورخان و مفسران نیز آن ها را بخشی از قوم ثمود پنداشته اند که بر اثر همجواری با بنی اسرائیل به دین یهود گرویده اند؛ اما بیش تر مفسران نخستین و متأخر، اصحاب سبت را جزو ساکنان ایله برشمرده اند. این قوم در عصر پیامبری حضرت داود (علیه السلام) بوده و بر اساس آیه 65 بقره خداوند به قوم موسوم به اصحاب سبت فرمان داده بود که روز شنبه را تعطیل کرده، به عبادت بپردازند؛ اما آن ها از فرمان الهی تعدی کردند. ازاین رو، خداوند چهره انسانی آنان را به صورت حیوان ( بوزینه ) دگرگون ساخت: «و لَقَد عَلِمتُمُ الَّذینَ اعتَدَوا مِنکُم فِی السَّبتِ فَقُلنا لَهُم کونوا قِرَدَةً خاسِئین». آیات 163- 166 اعراف نیز به همین مضمون آمده است. بنا به روایتی از امام باقر (علیه السلام) نیز مسخ شدگان بنی اسرائیل، اهل ایله سرزمینی در ساحل دریا بودند. در آیه 78 مائده نیز همین جریان آمده است که از امام باقر (علیه السلام) روایت شده: حضرت داود (علیه السلام) اهالی شهر ایله را نفرین کرد: «لُعِنَ الَّذینَ کَفَروا مِن بَنی اِسرءیلَ عَلی لِسانِ داوودَ...». از طرق اهل سنت نیز این روایت از مجاهد و قتاده و دیگران نقل شده است.
در تفسیر آیه 77 کهف نیز که به داستان حضرت خضر و موسی (علیهماالسلام) می پردازد به قریه ایله اشاره ای شده است؛ هنگامی که آن ها به قریه ای رسیدند و از اهل آن غذا خواستند آن ها از مهمان کردنشان خودداری کردند... : «فَانطَلَقا حَتّی إذا أتَیا أهلَ قَریَة... ». برخی مراد از قریه را همان شهر ایله دانسته اند.
برخی، دو واژه ایله و ایکه را، هم معنا و نام یک محل شمرده اند که در نتیجه مردم ایله همان اصحاب ایکه خواهند بود. چون قریه ایله نزدیک به مدین است و در لغت عبری معنای اصلی ایله، درختان بوده و این نام به صورت های گوناگون نیز آمده است. از طرفی، ایکه را اهل تفسیر و لغت به معنای درخت یا بیشه دانسته اند (چرا که ساکنان ایکه در سرزمینی پر از باغ و درخت زندگی می کرده اند) می توان حدس زد که با ایله رابطه ای داشته باشد و اصحاب ایکه همان مردم ناحیه ایله باشند که دوران ترقی و انحطاط را پیاپی دیده اند. شایان یادآوری است که آیه 85 و 84 هود به روشنی می گوید که شعیب، پیامبر سرزمین یا قوم مدین (اصحاب ایکه) بوده است. سرزمین این قوم را در شبه جزیره سینا یا نزدیک آن و در حاشیه دریای قلزم دانسته اند.
نامه پیامبر به یحنة بن رؤبة زمامدار ایله[3]
حکومت و زمامداری این شهر در عصر پیامبر اسلام با شخص به نام «یحنة بن رؤبه» بود و او را صاحب و پادشاه ایله می گفتند. هنگامی که پیامبر اکرم به قصد جنگ با هرقل سلطان روم در تبوک اقامت داشت نامه ای از تبوک به زمامدار ایله نوشت و او را سخت تهدید فرمود و او هم ناچار شد که نزد پیامبر بیاید و صلح کند. هیچ یک از نامه های پیامبر اکرم که به زمامداران و فرمانداران نوشته است، به این تندی و لحن شدید نیست، گرچه فرستادن این نامه در سال نهم هجری زمان قدرت و عظمت پیامبر اسلام انجام گرفته، ولی بعضی نامه ها در سال هفتم نوشته شده و پیامبر اسلام آن قدرت و قوت را که در سال نهم به دست آورده بود نداشت. لکن تغییر روش دعوت را نمی توان مستند به زیادی قدرت و قوّت دانست، زیرا که روح مقدس خاتم الانبیاء بزرگ تر از آن بود که وسایل مادی و تشریفات دنیایی بتواند کوچک ترین اثری در او کند، بلکه تغییر روش دعوت و نامه نگاری برای این بود که در آن هنگام رابطۀ میان مسلمانان و دولت روم تیره بود و احتمال جنگ مهمی داده می شد، به همین دلیل پیامبر اسلام با سی هزار نفر و بنابر نقلی هفتاد هزار نفر در برابر هرقل آماده به جنگ بود و چون زمامدار ایله در مرز حجاز و شام سکونت داشت و صاحب نفوذ و قدرت بود، احتمال می رفت که در مرز حجاز موانع و مشکلاتی برای مسلمانان تازه از جنگ فارغ شده فراهم آورد و هرقل نیز او را در برابر پیامبر اسلام تقویت کند. به همین علت از نظر سیاست و اصول جنگی لازم بود که پیامبر اسلام پیش از آغاز جنگ با رومیان، خود را از طرف سرحد و مرز حجاز فارغ البال سازد و در تأمین مرز حجاز بکوشد. روی این اصل بود که نامه ای تند و تهدیدآمیز به زمامدار ایله -که در مرز حجاز و شام بود- نوشت و در مدت کمی، او را مجبور به صلح و تسلیم کرد. اینک نامۀپیامبر اکرم به یحنة بن رؤبة زمامدار ایله و سایر رؤسا مطابق نقل محمد بن سعد در کتاب «طبقات»:
«سِلمٌ أنتم فإنی أحمدُ إلیکمُ اللهَ الذی لا إله إلّا هو. فإنی لم أُقاتِلکم حتّی أکتُبَ لَکم. فأسلِم أو أعطِ الجِزیةَ و أَطِعِ اللهَ و رسولَه و رُسُلَ رسولهِ و أکرِمهُم و اکسُهُم کِسوَةً حسنةً غیرَ کِسوةِ العَراءِ و اکسُ زیداً کِسوةً حسنةً فمَهما رَضِیتَ رُسُلی، فإنی قد رَضِیتُ. فَقَد عُلِمَ الجِزیةُ فإن أردتُم أن یأمَنَ البَرُّ و البَحرُ فإطِعِ اللهَ و رسولَه و یُمنَع عنکم کلُّ حقٍّ کان لِلعَرَبِ و العَجَمِ إلّا حقّ اللهِ و رسولِهِ. فإنّکَ إن رَدَدتَهُم و لَم تَرضَهُم لا آخُذُ مِنکُم شیئاً حتّی أقاتِلَکُم و أسبی الصّغیرَ و أقتُلُ الکَبِیرَ فإنّی رسولُ اللهِ بالحقِّ أُؤمِنُ بِالله و کُتُبِهِ و رُسُلِهِ و المَسیحِ بنِ مریمَ، إنّهُ کَلِمَةُ اللهِ، و إنّی أُؤمِنُ بِهِ أنَّهُ رسولُ اللهِ وَ ائتِ قَبلَ أن یَمَسَّکُمُ الشَّرُّ. فإنی أُوصَیتُ رُسُلی بِکُم فأعطِ حَرمَلَةَ ثَلاثَةَ أَوسَقِ شَعِیرٍ وَ إنَّ حَرمَلَةَ شَفَّعَ لَکُم و إنّی لو لا اللهُ و ذلک لم أُراسِلکُم شیئاً حتّی تَرَی الجَیشَ و إنَّکم إن أطَعتُم و رُسُلی شُرَحبیل، و أُبَی، و حَرمَلَةُ، و حُرَیث بنُ زیدٍ الطَّائی فإنَّهُم مَهما قَاضَوکَ عَلَیهِ فإنّی قَد رَضِیتُهُ و إنَّ لَکُم ذِمّةُ اللهِ و ذِمَّةُ محمدٍ رسولِ اللهِ و السَّلامُ عَلَیکُم إن أَطَعتُم و جَهِّزُوا أَهلَ مقنا إلی أَرضِهِم»[4]
«سالم باشید همانا من می فرستم به سوی شما حمد خدایی را که جز او معبودی مستحق ستایش نیست و من با شما هرگز به قتال و جنگ نپردازم تا این که نامه ای به شما بنویسم. اکنون پس دین اسلام را بپذیر و یا جزیه بپرداز. خدا و رسولش را اطاعت نما. فرستادگان رسول خدا را فرمان ببر و آنان را اکرام کن و لباس نیکی بر ایشان بپوشان -غیر لباس برهنگان- به ویژه زید را به کسوت خوب و لباس نیک ملبّس گردان. هرگاه فرستادگان و رسولان من خشنود گردند، پس همانا من راضی و خشنود هستم. به تحقیق که موضوع جزیه معلوم شده است. اگر امنیت صحرا و دریا را خواهانید، خدا و رسول او را اطاعت کن و کلیه حقوقی که برای عرب و عجم بر شما ثابت بود، ممنوع خواهد شد مگر حق خدا و رسولش. و اگر فرستادگان مرا برگردانی و آنان را خشنود نسازی، چیزی از شما نستانم تا آن که به جنگ و قتال شما اقدام نموده، اطفال را اسیر و بزرگان را از دم شمشیر بگذرانم، زیرا که من رسول بر حق خداوندم و به پروردگارم و کتب و سفرای او ایمان دارم و [همچنین بر این باورم که] مسیح پسر مریم، کلمۀ خداوند است و به اینکه او فرستادۀ خدا است، باور دارم. پیش از آن که به شما شری رسد به اختیار خود به نزد ما آی، من فرستادگان و نمایندگان خود را در باره شما توصیه و سفارش نمودم و به حرمله سه وسق[5]جو برای آذوقه لشکر عطا کن و همانا حرمله برای شما نزد من شفاعت کرد و اگر نبود رضایت خدا و شفاعت حرمله، من با شما مراسله نمی کردم تا این که لشکر را مشاهده نمایی. همانا اگر فرستادگان من: «شرحبیل، ابی، حرمله، حریث بن زید طائی» را اطاعت کنید، پس هرچه آنان درباره شما حکم کنند من به آن راضی و خشنودم و امان خدا و امان محمد فرستاده او برای شماست، درود بر شما در صورتی که فرمان خدا کنید. وسایل اهل مقنا را تا سرزمین خودشان مرتب و مهیا سازید». نامه را چهار نفر از یاران و اصحاب پیامبر اسلام: «شرحبیل، ابی، حرمله، حریث بن زید طائی» برای زمامدار ایله بردند. زمامدار ایله چون نامه تهدیدآمیز پیامبر اسلام را قرائت کرد، عازم تبوک شد و خود را به پیامبر اسلام رساند و صلیبی که از طلا بر او آویزان بود، دست بر سینه گذارد و به رسم شهریاران، پیامبر را تعظیم کرد. پیامبر فرمود: سر بردار یحنة بن رؤبه. یحنه سر برداشت. و آن گاه استر سفیدی به عنوان ارمغان و هدیه به پیشگاه مقدس نبوی تقدیم کرد. عبایی که پیامبر اسلام به زمامدار ایله عطا فرمود، ابوالعباس خلیفه عباسی آن را به سیصد دینار خریداری کرد و خلفای بنی عباس در روزهای عید آن را بر دوش می افکندند وقتی که لشگر مغول بر بغداد مسلط شد، عبا مفقود گشت و معلوم نشد به دست چه کسی افتاد. ظاهرا سید رضی (علیه الرحمة) در این بیت که خلفای بنی عباس را مخاطب ساخته مقصودش از «بُرد» همین عبا باشد که بنی عباس به دست آورده بودند: «رُدُّوا تُراثَ محمدٍ رُدُّوا لَیسَ القَضِیبُ لَکُم و لَا البُردُ»
صلحنامه پیامبر با یحنة بن رؤبة
زمامدار ایله، یحنة بن روبه دین اسلام را نپذیرفت، ولی حاضر شد جزیه دهد و صلحنامه ای از طرف پیامبر اکرم تنظیم و به وی داده شد. اینک مواد صلحنامه:
1- هرکس از مردم و اهل ایله که به حد بلوغ رسیده باشد، سالی یک دینار جزیه دهد و زنان و بانوان از دادن جزیه معاف و مستثنی می باشند. 2- هرکسی از مسلمانان از سرزمین ایله عبور کند، بر زمامدار ایله است که آن مسلمان را ضیافت و مهمان کند، غذا و آذوقه در اختیارش بگذارد. و سپس شرحبیل بن حسنه مکتوبی به عنوان امان نامه به دستور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، نوشت و به زمامدار ایله داده شد.
امان نامه پیامبر برای یحنة بن روبة
بسم الله الرحمن الرحیم «هذه أَمَنَةٌ مِنَ اللهِ و محمدٍ النبیِّ رسولِ الله لِیحنة بنِ رؤبةَ و أهلِ أیلة لِسُفُنِهِم و سَیّارتِهِم فی البرِّ و البَحرِ. لَهُم ذِمَّةُ اللهِ و ذِمَّةُ محمدٍ رسولِ اللهِ و لِمَن کان مَعَهُم مِن أهلِ الشّامِ و أهلِ الیمنِ و أهلِ البَحرِ فمَن أحدَثَ منهم حَدَثاً فإنَّه لا یَحولُ مالُه دُونَ نَفسهِ، و إنَّه طَیِّبَةٌ لِمَن أخَذَهُ مِنَ النّاسِ و إنَّهُ لا یَحِلُّ أن یُمنَعُوا ماءً یَرِدُونَهُ و لا طریقاً یُرِیدونَهُ مِن بَرٍّ أو بَحرٍ»[6]
«امانی است از خدا و محمد، پیامبر و رسول خداوند برای یحنة بن رؤبة و اهل ایله، برای کشتی و سیارات آنان در صحرا و دریا، برای ایشان است عهد و امان خدا و محمد رسول پروردگار، و همچنین کسی که با آنان است از اهل شام و یمن و دریا، و هرکس از ایشان حادثه و آشوبی را پدید آورد، مال او مانع نفس او نخواهد بود (یا مالک مالی نخواهد بود) و مالش برای هرکسی که آن را تصرف کند، حلال و طیب است. همانا اهل ایله از هر آبی بخواهند استفاده کنند و از هر راهی که مسافرت نمایند ممنوع نخواهد بود». پیامبر با اهل ایله طبق قرارداد و صلحنامه رفتار می فرمود، ولی پس از رحلت پیامبر، زمامداران و خلفا بر جزیه و خراج اهل ایله اضافه کردند و چون عمر بن عبدالعزیز به سلطنت رسید از اهل ایله، به اندازه زمان پیامبر اکرم جزیه گرفت و زیادی را برانداخت. در همان هنگام که پیامبر اسلام در تبوک اقامت فرموده بود و با زمامدار ایله و دومة الجندل صلح نمود، اهل اذرح و جرباء و مقنا هم آمدند و با آن حضرت صلح کرده و جزیه دادند.
پی نوشت
[1] برگرفته از «ویکی فقه»
[2] بقره/سوره2، آیه65؛ مائده/سوره5، آیه78؛ اعراف/سوره7، آیه163 166؛ کهف/سوره18، آیه77.
[3] برگرفته از کتاب «محمد و زمامداران، احمد صابری همدانی»
[4] تهذیب ابن عساکر، ج 4، ص 111/ طبقات، ج 1، ص 289
[6] سیره حلبی، ج 3 / ص 160 / تهذیب ابن عساکر، ج 1، ص 114 / طبقات، ج 1، ص 289 / فتوح البلدان، ص 71 / البدایة، ج 5، ص 16 / کامل ابن اثیر، ج 2، ص 191 / سیره نبویه / حاشیه سیرة حلبی، ج 2، ص 374 / البدایة، ج 5، ص 16