پیامبر (ص) و زمامداران دومة الجندل

دُومَةُ الجَنْدَل، در قدیم جزو شام بوده و به سبب موقعیت جغرافیایی اش بر سر راه حجاز، عراق و شام اهمیت داشته است

سرزمین دُومَة الجَندَل

دُومَةُ الجَنْدَل، در قدیم جزو شام بوده و به سبب موقعیت جغرافیایی اش بر سر راه حجاز، عراق و شام اهمیت داشته است. وقوع چند ماجرای تاریخی در این منطقه، از جمله غزوه دومة الجندل، باعث شده است تا منابع تاریخ اسلام مکرر از آن یاد کنند. نام دیگر این شهر یا منطقه، جوف السرحان بوده و ماجرای حکمیت در جنگ صفین نیز در آن واقع شده است. اکنون، این شهر جزو عربستان سعودی است. از جهت شمال غربی به کشور اردن، از جهت جنوبی به حائل و تبوک و از جهت شمال شرقی به استان حدود می رسد. دومة الجندل که در جنوب غربی شهر سکاکا، مرکز استان جوف قرار دارد، دارای آب و هوای خشک و بیابانی و از گرم ترین شهرهای این استان است. فاصله دومة الجندل تا ریاض پایتخت عربستان، 900 کیلومتر و تا شهر مکه مکرمه، حدود 1220 کیلومتر است. بنابر سرشماری سال 2010م. شمار جمیعت دومة الجندل 49،646 نفر بوده است.

دومة الجندل در عهد باستان

بنابر یکی از روایاتی که نویسندگان آثار تاریخی و جغرافیایی اسلامی مانند یاقوت حموی نقل کرده اند، بخش اول نام این شهر برگرفته از نام «دوماء» فرزند اسماعیل بن ابراهیم خلیل (ع) است که این شهر را بنیان گذاشت و قلعه ای استوار از کلوخ و سنگ در آن بنا نهاد. کلمه جندل جمعِ جندلة (کلوخ؛ سنگ) است و دومة الجندل به معنای قلعه ای است که دوماء در منطقه پر از سنگ بنا نهاده است. گویا دومة الجندل در روزگار قدیم، گذرگاه کاروان های تجاری از عراق و حجاز به شام و بالعکس بوده و از این رو، اهمیت تجاری و نظامی داشته است.  پژوهشگران باستان شناسی، آثاری را در استان جوف کشف کرده اند که نشان می دهد جوف و پیرامون آن، از هزاران سال پیش محل زندگی انسان و تمدن بشری بوده است.

دومة الجندل در صدر اسلام

دومة الجندل و مناطق حول و حوش آن در زمان ظهور اسلام، مسکن بنوکنانه از قبیله کلب بوده و مردمان آن غالبا بر آیین مسیحی بوده اند. البته، برخی از آنان بر آیین بت پرستی بودند. بت آن منطقه «وُد» نام داشت.دومة الجندل دارای قلعه ای محکم با دیواری بلند بود. در آن قلعه، قصر و عمارت بسیار عالی بود که مخصوص زمامدار دومة الجندل «اکیدر بن عبدالملک» بوده است. اکیدر، کیش مسیحی داشت و زیر سلطه پادشاه روم بود. زمامداران این منطقه در برهه ای از تاریخ بدست پادشاهان ایران نیز تقویت شده از ایشان صله دریافت می کردند. همچنانکه رومیان، ملوک غسان را تقویت می کردند.

اهمیت دومه الجندل، در آغاز به خاطر این است که برای نخستین بار قوای اسلام از منطقه قبایل آزاد عربی، وارد قلمرو امپراتوری روم شد و این امر به اطلاع دولت روم رسید و این دولت از مرزهای جنوبی خود در ناحیه عربی احساس خطر کرد. از این رو در مرحله بعد که سپاه اسلام به قلمرو روم آمد، با آمادگی رومیان مواجه شد. بنابر منابع تاریخی، سپاهیان مسلمان چند بار به آنجا لشکر کشیده اند که سرانجام با اسلام آوردن اکیدر و مردمان منطقه همراه شده است.

دومة الجندل بعدا همان محلی بود که ابوموسی و عمروعاص در جنگ صفین میان امیرالمؤمنین (علیه السلام) و معاویه به ناحق داوری کرده و فصل خصومت نمودند. یاقوت حموی گفته: «در کتاب «خوارج» خواندم که محمد بن قلامة بن اسماعیل از عبدالرحمن بن ابی لیلی نقل می کند که من و ابوموسی اشعری از دومة الجندل عبور کردیم، ابوموسی گفت: حبیب من رسول خدا به من خبر داد که در این مکان در میان بنی اسرائیل دو نفر به جور و ناحق حکم نمودند و دو نفر هم از امت من در این جا به ناحق حکم خواهند کرد. روزگاری گذشت، ابوموسی اشعری راوی این خبر با عمروعاص در قضیه حکمین در دومة الجندل فصل خصومت کردند، عبدالرحمن بن ابی لیلی پس از این قضیه ابوموسی را ملاقات نمود و گفت: تو خود از پیامبر خدا چنین حدیثی نقل نکردی؟ و موضوع را به یادش آورد. ابوموسی گفت: وَاللهُ المُستَعانُ»[1]

به هرحال، دومة الجندل در پنج منزلی دمشق واقع است. از مدینه تا آن جا شش روزه پیاده می توان رفت و اغلب مردمانِ ناراحت در آن جا سکونت داشته اند[2]در سال پنجم هجری پیامبر اسلام به قصد دومة الجندل لشگر کشید، ولی پیش از رسیدن لشگر پیامبر زمامدار و اکثر مردم دومة الجندل فرار کردند و غنایم و احشامی به دست سپاهیان اسلام افتاد.

مسلمان شدن اصبغ بن عمرو کلبی زمامدار دومة الجندل

در سال ششم هجری عبدالرحمن بن عوف با عده ای به منظور دعوت به اسلام به دومة الجندل عزیمت کرد و پیامبر اسلام او را بدین کلمات دستور داد: «لَا تَغلُوا وَ لَا تَغدِرُوا وَ لَا تَهتِکُوا وَ لَا تَمَلُّوا وَ لَا تَقتُلُوا وَلِیداً، فَهَذا عَهدُ اللهِ وَ سُنَّةُ نَبِیِّکُم؛[3]خیانت نکنید و مکر و حیله به کار نبرید و هتک حرمت نکرده با آبروی مردم بازی نکنید و موجب ملامت و رنجش مردم نشوید و از کشتن اطفال خودداری کنید، این دستور پیمان خدا و سنت پیامبر شماست». عبدالرحمن به دومة الجندل وارد شد و مردم را به دین اسلام دعوت کرد، تا سه روز کسی مسلمان نشد و در روز سوم زمامدار دومه «اصبغ بن عمرو کلبی» که مرد نصرانی بود، مسلمان شد و مردم دیگر نیز به دین اسلام داخل شدند. چون خبر به پیامبر رسید، عبدالرحمن را امر کرد با یکی از دختران زمامدار دومة ازدواج کند. عبدالرحمن طبق فرمان پیامبر اکرم با «تماضر» دختر اصبغ بن عمرو کلبی ازدواج کرد و او را با خود به مدینه آورد و از او سلمة بن عبدالرحمن تولد یافت، ولی عبدالرحمن در مرض موتش دختر اصبغ را طلاق داد و هنوز عده اش تمام نشده بود که عبدالرحمن درگذشت و عثمان از ماتَرَک عبدالرحمن به آن زن هشت یک داد. [4]

دستگیری اکیدر بن عبدالملک زمامدار دیگر دومة الجندل

اکیدر بن عبدالملک بعد از «اصبغ» زمامداری دومة الجندل را به دست آورد، قلعه بسیار محکمی ساخت که در داخل آن قلعه، عمارت و قصر مخصوص او بود. به هرحال، اکیدر بن عبدالملک که به او پادشاه دومة الجندل گفته می شد، مراقبت کامل از اوضاع پیامبر اسلام به عمل می آورد مخصوصا آن مواقعی که اردو و قشون اسلام به قصد جنگ با سلطان روم وارد تبوک شد؛ شب و روز مأمورهای پادشاه دومة الجندل در کوشش و فعالیت بودند و اطراف دومة الجندل را تحت مراقبت داشتند[5] پیش از حرکت اردوی اسلام به سوی تبوک، اشاعه دادند که زمامدار دومة الجندل با لشگر زیادی به سوی مدینه حرکت نموده و قصد جنگ با پیامبر اسلام دارد. برخی از منافقان مدینه نیز نامه ای نوشته، او را کاملا ترغیب به جنگ و آمدن به مدینه کرده و وعدۀ همکاری دادند. هنگامی که پیامبر در تبوک اقامت داشت، خالد بن ولید را با جمعی به سوی دومة الجندل اعزام فرمود تا اکیدر بن عبدالملک زمامدار و پادشاه دومة الجندل را دستگیر نمایند. خالد گفت: یا رسول الله! ما چگونه او را دستگیر کنیم و حال آن که او قلعه ای بسیار محکم و بلند دارد؟! پیامبر فرمود: خداوند او را به وسیله گاوهای کوهی دستگیر شما خواهد ساخت! خالد بن ولید با چهارصد و بیست نفر تا حوالی قلعه اکیدر رفتند و کمین کردند. تصادفا شب مهتاب و روشنی بود در این بین چند عدد شکار کوهی به کنار قلعه آمده و بر در قلعه شاخ زدند، اکیدر بن عبدالملک با دو زن خود وسایل تفریح و تعیّش را آماده داشت و سرگرم میگساری بود. چون صدای شاخ شکارها را شنید فوری برخاست. یکی از زن های اکیدر که ملکه دومة الجندل بود، گفت: زنهار، از قلعه در این موقع شب بیرون مرو، زیرا محمد تا نزدیک های قلعه آمده است و من ایمن نیستم که جمعی را بفرستد و تو را دستگیر سازند، اکیدر گفت: کی جرأت تواند کرد که در این روشنایی و مهتاب از لشگر محمد جدا شده و به سوی قلعۀ من آید و حال آن که می دانند جاسوسان من مراقبت و مواظبت کامل دارند؟! به علاوه اگر در حوالی و اطراف قلعه کسی می بود، این شکارها نزدیک قلعه نمی آمدند. ملکه دومة الجندل هرچه کرد، نتوانست اکیدر را از قصد شکار در نیمه شب منصرف سازد و اکیدر با برادرش حسان و چند نفر از غلامان از قلعه بیرون شدند و شکارها را تعقیب کرده و از قلعه دور شدند.[6]خالد بن ولید -که در کمین منتظر چنین موقع مناسبی بود- با همراهانش بر اکیدر حمله نمودند و حسان برادر اکیدر مقتول و خود اکیدر زمامدار دومة الجندل دستگیر گردید و یارانش فرار کردند و به قلعه پناهنده شده و در را محکم بستند. خالد بن ولید دست اکیدر را بست و تا پای قلعه آورد و به اهل قلعه گفت: در را بگشایید و تسلیم شوید ولی آنان در را باز نکردند. پادشاه دومة الجندل به خالد گفت: مرا رها کن بروم و در قلعه را بگشایم. خالد از وی پیمان گرفت و او را رها کرد و او هم قلعه را باز کرد، خالد با سربازان اسلام قلعه اکیدر را تصرف نمود. اکیدر بن عبدالمطلب زمامدار دومة الجندل که تا چند ساعت پیش از گرفتاریش اعتنایی به هیچ مقام نداشت، خود را در دست مسلمانان گرفتار می دید و سرنوشت تازه خطرناکی در صفحه زندگی خود مطالعه می کرد، ناچار از در عجز و تضرع درآمد و به خالد گفت: مرا خواهش و تقاضایی است. خالد گفت: تقاضای خود را بازگو که پذیرفته است مگر آن که بخواهی تو را آزاد کنم. اکیدر گفت: کمربند و لباس فاخر مرا بگیرید و با یک پیراهن نزد محمد ببرید، شاید مرا بر این حال ببیند و بر من ترحم نماید، خالد قبول کرد و او را با حُلیّ و زیور و لباس های فاخر که از جنگ به دست آمده بود، خدمت پیامبر آورد.

تضرع و ذلت اکیدر در مقابل پیامبر

زمامدار دومة الجندل که دلش از ترس پیامبر اسلام آکنده بود ناگهان خود را در مقابل برابر او دید و بنای تضرع و زاری نهاد و تقاضای عفو و اغماض از پیشگاه مقدسش کرد و گفت: یا محمد! مرا رها کن تا دشمنان تو را که در مجاور ملک و سرزمین من هستند، همه را دفع کنم. پیامبر اسلام فرمود: اگر به وعده خود عمل نکنی، چون خواهد بود؟ زمامدار دومة الجندل گفت: اگر تو پیامبر خدایی، باز بر من ظفر و غلبه پیدا کنی، زیرا همان خدایی که در شب روشن و مهتابی شکارها را به جانب قلعۀ من فرستاد و مرا در دست سربازان تو قرار داد، باز مرا به دست تو خواهد افکند  و اگر چنانچه پادشاه و سلطانی و در طلب ملک و سلطنت هستی، آن اقبال و بخت بلندی که تو داری باز مرا مسخّر و مغلوب تو خواهد ساخت. پیامبر اسلام از گفتار پادشاه دومة الجندل خوشش آمد و او را آزاد فرمود تا کار را به مصالحه و سازش گذارند. شاعری از قبیلۀ «طَی» موضوع گرفتاری و دستگیری پادشاه دومة الجندل را به واسطۀ گاوهای کوهی به نظم آورد و گفت: «تَبَارَکَ سَائِقُ البَقَراتِ إنّی رَأَیتُ اللهَ یَهدی کُلَّ هَادٍ فَمَن یَکُ حَائِداً عَن ذی تَبُوکِ فَإنَّا قَد أُمِرنَا بِالجِهَادِ» پیامبر اکرم درباره شاعر دعا کرد و فرمود: خدا دهان تو را نشکند، از برکات دعای پیامبر تا آخر عمر دندانی از آن شاعر فرو نریخت. موقع مردن تمام دندان های وی بدون نقص و عیب بود با این که عمر طولانی نموده بود. [7]

مصالحۀ پیامبر با اکیدر

اکیدر زمامدار دومه با پیامبر اسلام صلح کرد و از طرف پیامبر صلح نامه ای تنظیم شد و مواد چندی در آن قید گردید.

ماده اول: بر پادشاه دومة الجندل است که هر سالی دو هزار اوقیه طلا در دو قسط بپردازد، قسط اول در ماه صفر و قسط دوم در ماه رجب، مطابق روایتی که از امام محمد باقر پنجمین پیشوای شیعیان نقل شده هر وقیه طلا «چهل مثقال» است. بنابراین زمامدار دومة الجندل موظف بود که هر سالی هشتاد هزار مثقال طلا در دو قسط به پیامبر اسلام بپردازد.

ماده دوم: دویست حِلّه لباس نیز در دو قسط مذکور بدهد.

ماده سوم: هرکس از مسلمانان از دومة الجندل بگذرد، بر زمامدار دومه است که تا سه روز (در صورت اقامت و توقف) از آن مسلمان پذیرایی کند و تا منزل بعدی توشه و مَرکب او را آماده و مهیا سازد و هرکس از طرفین از مواد صلحنامه تخلف کند از رحمت و امان خدا دور باشد.

نامه های پیامبر به اکیدر و اهل دومة الجندل

غیر از صلحنامه ای که برای أُکَیدِر بن عبدالملک از طرف پیامبر اسلام تنظیم شد، نامه دیگری برای او و سایر مردمی که در اطراف و حوالی دومة الجندل زندگی می کردند نوشته شد؛ از این نامه معلوم می شود که اکیدر بن عبدالملک پادشاه دومة الجندل دین اسلام را پذیرفت. اینک متن نامه زمامدار دومة مطابق نقل «عِقد الفرید»: «مِن مُحَمَّدٍ رسولِ اللهِ إلی اکیدر حینَ أجَابَ إلَی الإسلامِ وَ خَلَعَ الأَندَادَ وَ الأَصنَامَ مَعَ خَالِدِ بنِ وَلِیدٍ (سَیفِ اللهِ) فی دُومَةِ الجَندَلِ وَ أَکنَافِهَا إنَّ لَنَا الضَّاحِیَةَ مِنَ الضَّحلُ وَ البُورِ وَ المَعَامِی وَ أَغفَالِ الأَرضِ وَ الحَلَقَةِ  وَ لَکُمُ السِّلَاحُ وَ الحِصنُ، وَ لَکُمُ الصَّامِتَةُ مِنَ النَّخلِ وَ المَعینِ مِنَ المَعمُورِ بَعدَ الخُمسِ، لَا تُعدَلُ سَارِحَتُکُم وَ لَا تُعَدُّ فَارِدَتُکُم وَ لَا یُحظَرُ عَلَیکُمُ النَّبَاتُ، تُقِیمُونَ الصَّلَوةَ لِوَقتِهَا وَ تُؤتُونَ الزَّکَوةَ لِحَقِّهَا. عَلَیکُم بِذَلِکَ عَهدُ اللهِ وَ مِیثَاقُهُ»[8]

«نامه ای است از محمد به اکیدر هنگامی که دعوت به اسلام را اجابت نمود، شرک و بت پرستی را کنار گذاشت با خالد بن ولید (سیف الله) و اهل دومة الجندل و اطراف آن؛ همانا برای ما است آب های قلیل که بر زمین ظاهر و هویدا است و همچنین زمین های بایر و مجهول المالک و اراضی که آثار مالکیت شخصی در آن نیست و کوه های مرتفع، و برای شما است قلعه ها و عمارات مسکون و نخل هایی که در میان عمارات و آب هایی که در منازل وجود دارد پس از دادن خمس، و حیوانات شما از مراتع و چراگاه جلوگیری نشود، و زاید بر عدد نصاب زکات در حیوانات به حساب نیاید، از زراعت و مطلق کشت و زرع ممنوع نگردید، نماز را در موقع اقامه نمایید و زکات را بدهید، بر ذمه شما است عهد و پیمان الهی به این امور». بلاذری با صاحب «عقد الفرید» در نقل نامه اکیدر اختلافی در کلمات آن دارند که به جهت رعایت اختصار از تعرض و اشاره به آن خودداری شد.

ابن عساکر دمشقی [9]گفته: «حارث بن قطن بن زائر بن حصین از اهل دومة الجندل نزد پیامبر آمد و مسلمان شد و پیامبر اسلام با او این نامه را به اهل دومة الجندل نوشت: «هَذَا کِتَابٌ مِن مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ إلَی أَهلِ دُومَةِ الجَندَلِ وَ مَا یَلِیهَا مِن طَوَائِفِ کَلبٍ؛ لَنَا الفَاجِیَةُ مِنَ النَّخلِ وَ لَکُمُ الصَّامِتَةُ مِنَ النَّخلِ. عَلَی الجَارِیَة العُشرُ  وَ عَلَی الغَابِرَةِ نِصفُ العُشرِ، وَ لَا تُجمَعُ سَارِحَتُکُم وَ لَا تُعَدُّ فَارِدَتُکُم، تُقِیمُونَ الصَّلَوةَ لِوَقتِهَا وَ تُؤتُونَ الزَّکَاةَ بِحَقِّهَا وَ لَا یُحظَرُ عَلَیکُمُ النَّبَاتُ وَ لَا یُؤخَذُ مِنکُم عُشرُ النَّبَاتِ. لَکُم بِذَلِکَ العَهدُ وَ المِیثَاقُ وَ لَنَا عَلَیکُمُ النُّصحُ وَ الوَفَاءُ وَ ذِمَّةُ اللهِ وَ رَسُولِهِ شَهِدَ اللهُ وَ مَن حَضَرَ مِنَ المُسلِمِینَ».

کشته شدن اکیدر

زمامدار دومة الجندل در حیات پیامبر اسلام طبق قرارداد و صلحنامه عمل نمود، ولی پس از رحلت پیامبر اکرم عهد و قرارداد را نقض کرد، صدقات را منع نمود؛ از دومة الجندل خارج شده و به حیره کوچ کرد. در آن جا قلعه ای بنا نمود و اسم آن را دومه نهاد (در عوض قلعه ای که در دومة الجندل داشت) و در همان جا از دنیا رفت. برخی گفته اند: «خالد بن ولید هنگامی که از عراق متوجه شام شد، از دومة الجندل گذشت و اکیدر را -که مرتد شده بود- کشت»[10]ولی برادرش حُرَیث بن عبدالملک بر اسلامیت خود باقی ماند، ملک و ریاست و حکومتش استقرار و دوام یافت و یزید بن معاویه با دختر او ازدواج کرد.

پی نوشت

[1] معجم البلدان، ج 3، ص 108 و 109.

[2] این دومة الجندل غیر از دومه است که از قراء غوطه دمشق است.

[3] سیره حلبی، ج 3، ص 206.

[4] سیره حلبی، ج 3، ص 206.

[5] تهذیب ابن‏عساکر، ج 3، ص 93.

[6] همان.

[7] سیره حلبی، ج 2، ص 41 / سیره ابن‏هشام، ج 3.

[8] عقد الفرید، ج 1، ص 185 / فتوح البلدان، ص 72 / سیره حلبی، ج 3، ص 233.

[9] تهذیب، ج 1، ص 434.

[10] کامل ابن‏اثیر،ج 2، ص 270 / دائره بستانی، ج 4، ص 170.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر