ماهان شبکه ایرانیان

جایگاه قیام ۱۹ دی در روند پیروزی انقلاب اسلامی

پس از قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ فشار و اختناق سراسر کشور را فرا می گیرد. رژیم شاه، با دستگیری و تبعید انقلابیون و در رأس آنان حضرت امام سعی کرد که به هر نحو ممکن حوزه های علمیه و گروههای انقلابی را از امام دور نگه دارد، اجازه مطرح شدن تفکر اسلام ناب را ندهد و محیط کشور را برای فعالیت بیگانگان به ویژه آمریکا فراهم کند

جایگاه قیام 19 دی در روند پیروزی انقلاب اسلامی

وضعیت سیاسی ایران در سالهای 55 و 1356

پس از قیام پانزده خرداد 1342 فشار و اختناق سراسر کشور را فرا می گیرد. رژیم شاه، با دستگیری و تبعید انقلابیون و در رأس آنان حضرت امام سعی کرد که به هر نحو ممکن حوزه های علمیه و گروههای انقلابی را از امام دور نگه دارد، اجازه مطرح شدن تفکر اسلام ناب را ندهد و محیط کشور را برای فعالیت بیگانگان به ویژه آمریکا فراهم کند. آمریکا از ابتدای دهه 40 به طور آشکار وارد صحنه سیاست ایران شده و پایه های خود را در دهه 05 بسیار تحکیم بخشید و به عنوان یکی از نقاط حیاتی برای آن کشور مطرح گردید در سال 1355 با انتخابات جیمی کارتر به ریاست جمهوری آمریکا، تغییرات مختصری در سیاستهای آمریکا به وجود آمد و گردانندگان حکومت آمریکا بر آن شدند که برای حفظ رژیمهای دیکتاتوری و دست نشاندۀ خود، تعدیلهای در سیاست این گونه کشورها ایجاد نمایند و بدین منظور مصمم شدند فضای باز سیاسی ایجاد کنند و شعارهای دموکراسی و حقوق بشر را وارد ادبیات سیاسی آن کشورها بنمایند که ایران نیز یکی از کشورهایی بود که این شیوه قرار بود در آن اجرا شود. بدین منظور در فروردین 1356 وزرای خارجع آمریکا و انگلستان طی ملاقات خصوصی باشاه به لحن تند و تحکیم آمیزی، اور ا دعوت به تعدیل رژیم دیکتاتوری و رعایت حقوق بشر به جای انبار کردن مهمات و اسلحه می کنند و شاه نیز قول می دهد که به توصیه های آنان عمل کند. در ذیل به اثرات مهم فضای باز سیاسی اشاره می شود.

الف: گروهها، جمعیت ها، تشکلهایی که دارای اندیشه های ناسیونالیستی و یا طرفدار غرب بودند و فعالیت سیاسی داشتند میدان عمل وسعیتری پیدا کردند. جمعیت ایرانی دفاع از حقوق بشر و آزادی، با موافقت مسؤولان کمیته حقوق بشر آمریکا تشکیل می شود. شعار حقوق بشر، سرلوحۀ حرکت سرمداران رژیم شاه می گردد و دهمین سالگرد تشکیل کنفرانس بین المللی حقوق بشر با پیام شاه در تهران آغاز می شود.

ب: برکناری هویدا از نخست وزیری، سه ماه پس از ملاقات شاه با وزرای خارجه آمریکا و انگلیس، و انتصاب جمشید آموزگار، مهرۀ قدیمی آمریکا به جای وی نمونه ای از تأثیر این حرکت بود. آمریکا تصور می کرد که می تواند به آموزگار نقشی همچون علی امینی در سال 1340(زمان اصلاحات ارضی)واگذار نماید و او را مأمور صرفه جویی اقتصادی و ایجاد فضاب باز سیاسی کند، بدین سان از فشار و خفقان کاسته می شود و لایحۀ اصلاحات سیاسی در امور قضایی به مجلس شورای ملی داده می شود. اما رژیم شاه با ایجاد فضای باز سیاسی نتوانست جلوی سیل خروشان حرکت انقلاب را بگیرد. در روز پانزدهم خرداد 1356 به مناسبت سالگرد قیام خونین پانزده خرداد 1342، تظاهراتی در کوی دانشگاه تهران و با سر دادن شعار«درود بر خمینی» آغاز می شود که در نهایت، تظاهرکنندگان با مأموران شاه به زد و خورد می پردازند.

روز بد در دانشکدۀ اقتصاد دانشگاه تهران، تظاهراتی انجام می شود. این دو تظاهرات به دلیل اینکه یادآور نام و خاطرۀ امام و پانزده خرداد 1342 آن هم در میان قشر دانشجو بزد زنگ خطری برای رژیم شاه محسوب می شد. فوت دکتر شریعتی نیز در سال 1356 موجی در میان دانشجویان و طلاب حوزه علمیه ایجاد می کند که این نسبی بوده و به اندازه موج رحلت مصطفی خمینی نبوده است.[1]

رحلت مشکوک آیت الله مصطفی خمینی و آغاز قیام عمومی

رحلت فرزند ارشد امام (ره)آیت الله مصطفی خمینی در آبان 1356، شتاب خاصی به حرکت مبارزان مسلمان و شاگردان امام(ره)بخشید که می توان موج ناشی از آن را به عنوان آغاز قیام عمومی مردمی علیه شاه دانست.

پس از رحلت حاج آقا مصطفی، مجالس ختم در داخل و خرج کشور، به مناسبت شب هفت و چهلم ایشان، برگزار شد و در خلال هریک از آنها، اعتراضات گسترده ای علیه رژیم شاه ابراز شد. امام نیز به مناسبت چهلم فرزندش، طی بیاناتی ضمن تشکر از همه طبقات مردم و علما، رحلت آقا مصطفی را«الطاف خفیه الهی»[2] دانست و روی اهمیت فرصت سیاسی به دست آمده تأکید کرد و به روحانیون متذکر گردید که مبارزه علیه رژیم را شدت بخشد. رحلت ایشان فرصت مغتنمی بود تا امار بار دیگر به عنوان رهبر حوزه های علمیه و حرکت اسلامی مردم مطرح می شود.

آقای سید حسین موسوی تبریزی درباره اثرات رحلت آقای مصطفی چنین می گوید:

«به هرحال مراسم یادبودی آقای مصطفی کار خودش را کرد و موج انقلاب را به سرتاسر کشور کشاند و آنجا بود که ما به حکمت نهفته در ان نظر امام پی بردیم که فوت آقا مصطفی را از الطاف خفیه الهی برشمرده بودند. این لطف پنهان، بسا که همان شروع مبارزه و خطدهی آن به مردم بود چنان این جهت دهی روشن و قوی بود که دیگر آتش انقلاب فروکش نکرد.»[3]

حرکت مردم و انقلاب به مرور افروخته می شود و پیامها و سخنرانیهای امام نیز جهت گیری نهضت را مشخص می کند. ضربه ای که رژیم تصور می کرد با رحلت آقا مصطفی به امام وارد خواهد شد، کارگر نیفتاد و امام در پاسخ به پیامهای تسلیت، نه تنها از تألمات شخصی خود یاد نکرد، بلکه از وحدت مردم و استفاده از فرصتی که برای سرنگونی رژیم بدست آمده، سخن به میان می آورد.[4]

شخص شاه و رژیم وی همواره سعی می کرد که یاد و خاطره امام را از اذهان ملت ایران محو کند و در این راستا با پخش اعلامیه، شبنامه و سخنرانی، به امام توهین می کرد. در سال 1350 در مسأله اخراج ایرانیان مقیم عراق، دو سناتور رژیم به نامهای جمشید اعلم و علامه وحیدی به امام توهین کردند[5] که موجب اعتراض طلاب به این مسأله گردید، اما از آنجا که عموم. مردم آگاهی چندانی به مسائل نداشتند و زمینه های قیامهای عمومی وجود نداشت و اوضاع بین المللی نیز مناسب نبود، بازتاب گسترده ای در جامعه نداشت.

پس از رحلت آقا مصطفی یاد و خاطره امام در دلها زنده شد و بار دیگر مردم و حوزه های علمیه متوجه نجف اشرف شدند و در مجالس و محافل از علل جدایی امام از ایران و حوزه علمیه قم سخن به میان می آمد.

زنده شدن یاد امام در دل مردم ایران برای شاه و رژیم وی به صورت یک مشکل اساسی و حاد خودنمایی می کرد. شاه برای تخلیه کینه و انزجار خود نسبت به امام، اسلام، روحانیت و حرکت اسلامی، روز هفدهم دی ماه را که از زمان رضا شاه به عنوان روز کشف حجاب مطرح بود و همه ساله آن روز را به عنوان روز آزادی زن، جشن می گرفتند، نقطه مناسبی برای اجرای توطئه خود علیه امام و نهضت تشخیص داده بود. لذا در آن روز، در صفحه هفتم روزنامه اطلاعات، مقاله ای با عنوان«ایران استعمار سرخ و سیاه»با نام مستعار«احمدی رشیدی مطلق»چاپ گردید که هدف اصلی آن مقاله اهانت به امام و مخالفان رژیم بود.

کیفیت آگاهی روحانیون از مقاله روزنامه اطلاعات

وقتی روزنامه اطلاعات در قم پخش می شود، خشم زعما و فضلای حوزه علمیه را برمی انگیزاند. آقای سید حسین موسوی تبریزی در این باره می گوید:

«مقاله توهین آمیز روزنامه اطلاعات پیش آمد، در واقع رژیم اوج نچختگی را از خود نشان داد، چرا که در این زمان فضای قم، یک فضای انقلابی و همانند انبار مهمات آماده انفجار بود. در آن ایام در منزل آقای محمد یزدی مجلس روضه بود و شب هیجدهم دی من در مجلس روضه بودم، بعد از پایان مراسم بیرون آمدم، طلبه ای جوان که در آن ایام در درس لمعه بنده شرکت می کرد، جلو آمد و با حالتی افسرده و ناراحت، روزنامه ای را در دست داشت به من نشان داد و گفت: مقالات اطلاهات را خوانده اید؟گفتم: نه! همانجا ایستادم خواندم و دیدم قابل تحمل نیست، برگشتم و با آقای یزدی موضوع را در میان گذاشتم و بنا شد که جلسه ای تشکیل شود. فعالیت شروع شد و در نهایت همان شب با حضور آقایان: جعفر سبحانی، حسن صانعی، سید حسن طاهری خرم آبادی، علی مشکینی، ناصر مکارم شیرازی، محمد مؤمن وحید خراسانی، محمد یزدی و اینجانب در منزل آقای حسین نوری گرد هم آمدند تا تصمیم هماهنگ علیه رژیم ذاشته باشند، پس از بررسی ابعاد گوناگون برخورد با رژیم، اظهار نظرات مخالف و موافق، تصمیم گرفته شد که روز 18 / 10 / 1356، درسهای حوزه علمیه تعطیل گردد و قرار شد تصمیمات جلسه را آقای مؤمن به آقایان گلپایگانی و حائری اطلاع دهد، اطلاع دادن به آقایان نجفی مرعشی و میرزا هاشم آملی نیز به عهده اینجانب گذاشته بودند و آقای طاهری خرم آبادی مأمور اطلاع دادن قضیه به آقای شریعتمداری شد.»[6]

آقای طاهری خرم آبادی یکی از اعضای مدعو به جلسه مدرسین حوزه علمیه جهت تبادل نظر درباره تعطیل دروس حوزه و چگونگی مطلع شدن خویش از اهانت روزنامه اطلاعات به حضرت امام چنین می گوید:

«شب هیجدهم دی داشتم با خیال راحت مطالعات عادی ام را پی می گرفتم... ناگهان تلفن منزل زنگ زد. وقتی گوشی را برداشتم، صدای آیت الله یزدی را از پشت تلفن شنیدم. ایشان فرمود که مجلسی داریم لازم است شما هم تشریف داشته باشید. دیگر بیش از این توضیح نداد. نکته جالب در کلام ایشان بود که وقتی خواستید، محل برگزاری جلسه را آدرس دهند، به نام میزبان جلسه که آیت الله حسین نوری بود، اشاره نکردند و به جایش گفتند: کوچه بیگدلی منزل شماره فلان!من بعداً به ایشان عرض کردم که اگر به نام آقای نوری تصریح کرده بودید، بیشتر رعایت جنبه های امنیتی می شد تا اینکه نام نگویند اما آدرس دقیق منزل و شماره پلاک را بدهید!به هرحال برخاستیم به منزل نوری رفتیم که آقایان جمع بودند و آنجا بود که ما از قضیه مقاله رشیدی مطلق و اهانتی که به حضرت امام، بلکه به همه مراجع شده بود، آگاه شدیم. بحث و گفتگو شد که در قبال این امر چه کنیم؟»[7]

جلسه شب هیجدهم را مراجع و مدرسین حوزه مطلع گردیدند ولی طلاب جوان عموماً از این مسأله خبری نداشتند و روز هیجدهم دی ماه آماده حضور در کلاسهای حوزه بودند، که به ناگاه متوجه اهانت دستگاه رژیم به حضرت امام شدند. چگونگی آگاهی یافتن طلاب از درج مقاله روزنامه اطلاعات را آقای محمد مهدی اکبرزاده چنین بازگو می کند:

«ما در روز هفدهم دی که مقاله در اطلاعات درج شد، موفق به رؤیت آن نشدیم؛ چون روزنامه شب به قم رسید و تا صبح کسی از طلاب جوان مطلع نشد. صبح وقتی برای شرکت در درس از حجره ام در مدرسۀ خان خارج شد، ناگهان در نزدیک پله های ضلع غربی مدرسه، آقای فاکر، یکی از فصلای فعلی حوزه و نماینده دوره پنجم مشهد در مجلس شورای اسلامی را ملاقات کردم. ایشان گفت: خبر دارید اطلاعات دیشب چه نوشته؟!ما گفتیم نه!بعد مقاله روزنامه را برای ما خواند. در ابتدا چهار نفر بودیم، وقتی مقاله به پایان رسید، حدوداً سی نفر جمع شده بودند و اینجا بود که حرکت شروع شد.»[8]

آقای محمد شجاعی یکی از طلاب جوان آن زمان، نحوه با خبر شدن خود و دوستانش از مقاله رشیدی مطلق را با بیان و در مکان دیگر به شرح ذیل بازگو می کند: «روز شنبه 17 دی ماه 1356 برابر با 27 محرم 1398 مقاله توهین آمیز به ساحت مقدس امام خمینی در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. غرئب روز شنبه این روزنامه به قم آمد. طلابی که این مقاله را خوانده بودند آن را تکثیر کرده و در مدارس علوم دینی پخش کردند. من اولین بار این مقاله را در راه پله مدرسه حقانی که در آنجا تحصیل می کردم خواندم. پس از خواندن آن، به یک یک دوستانم خبر دادم. همینطور هرکس می خواند دیگری را از وجود چنین مقاله ای خبر می داد. طولی نکشید که جمع کثیری از طلاب برای خواندن مقاله اجتماع کردند. هرکس می خواند از این همه بر حرمتی به مرجعشان ابراز تأسف می کرد و دچار اندوه و نگرانی شدید می شد.»[9]

گزارشگر ساواک درباره چگونگی با خبر شدن طلاب در مدرسه خان، از موضوع مقاله رشیدی مطلق چنین گزارش می کند:

«ساعت 9 صبح روز 18 / 10 / 56 در مدرسه خان قم یک بریده روزنامه اطلاعات را که به قلم احمد رشیدی مطلق تحت عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه راجع به خمینی مطالبی نوشته بود به دیوار الصاق کرده بودند و طلبه ها دور بریده روزنامه جمع شده و چون جمعیت زیاد بود و همه می توانستند بخوانند لذا یک نفر که جلو بود شروع کرد با صدای بلند به خواندن تا رسید به نام روح الله خمینی، طلبه ها به صدای بلند صلوات فرستادند و از همانجا شعار و تظاهرات شروع شد.[10]

رفتن طلاب به بیوت مراجع و علما

روز هیجدهم دیماه بنا به گزارش معینی رئیس سازمان اطلاعات و امنیت قم حدود 25 نفر از طلاب علوم دینی در مدرسه خان اجتماع کرده و با دادن شعار درود بر خمینی و مرگ بر حکومت استبدادی به طرف آستانه حرکت کرده و در نتیجه پلیس به منظور متفرق نمودن آنها اقدام نموده و تظاهرات در ساعت 30 / 10 خاتمه یافت و جمعیت متفرق گردیدند.[11] ولی گزارشگر ساواک برخلاف نظر ساواک قم تعداد نفرات را که از مدرسه خان بیرون می آیند، حدود پانصد نفر ذکر می کند که قصد داشتند به صحن مطهر وارد شوند که خادم ذربها را می بندند و طلاب قدری جلوی درب حرم شعار می دهند و در نهایت تصمیم می گیرند که به طرف منزل آیت الله گلپایگانی بروند.[12] طلاب حدود ساعت 11 به منزل آقای گلپایگانی می رسند و بیت ایشان مملو از جمعیت می گردد، آنگاه وی برای حاضران حدود 5 دقیقه مطالبی ایراد می کند:

«دیشب روزنامه را برایم خواندند، خیلی ناراحت شدم. مدتی است که به دین و روحانیت جسارت می کنند. دستگاهها می گویند روحانیت با ما بودند در صورتی که همه مراجع با برنامه آنها مخالف هستند و این را همه می دانند و حالا هم مخالف هستیم و بعداً هم مخالف خواهیم بود و تلگرافاتی که ما برای آنها کردیم الان هم رونوشتش در تلگرافخانه موجود است... قبل از اینکه شما بیاید من داشتم نامه می نوشتم برای آیت الله خوانساری که جلوی این کارها را بگیرند، چون من شخصاً با دستگاه رابطه ندارم. درسها را تعطیل کردیم ولی ناید که به همین جا اکتفا کنیم. ما باید با آقایان دیگر هم صحبت کنیم تا آنها هم با ما اقدام کنند.»[13]

آقای شجاعی در بارۀ فراز دیگری از سخنان آیت الله گلپایگانی که درباره وحدت طلاب و این که وحدت مایه پیروزی است، اشاره دارد و چنین می گوید:

«به سبب ازدحام ممعلوم بود که سخن ایشان به گوش همه نمی رسد ولی من که جلو رفته بودم بیانات ایشان را شنیدم که فرمود: خداوند شما طلاب را تأیید فرماید که با چنین وحدتی به اینجا آمده اید و در مقابل اهانتی که به مقام روحانیت شده است احساس مسؤولیت کرده اید. وحدت شما در این امر مهم بیش از ورود رئیس جمهور آمریکا و هر رئیس جمهور دیگر که به ایران بیاید و نفعی عاید آنها کند برای آنها شکننده است. وحدت خود را حفظ کنید و به اعتراض آرام خود ادامه دهید و مقاومت کنید. اینها دروغ می گویند که ما با کارهای آنان موافقیم، علما همه مخالفند.»[14]

جمعیت معترض به مقاله رشیدی مطلق پس از شنیدن سخنان آقای گلپایگانی به طرف منزل آقای شریعتمداری می روند و در مسیر خیابان شعار می دهند و مأمورین با اتومبیل و بنا به گفته یکی از شاهدان[15] با لودر به جمعیت حمله می کنند. اما یکی دیگر از شاهدان مسأله را مفصل تر شرح می دهد و می گوید:

«حدود ساعت 30 / 11 از منزل آقای گلپایگانی وارد چهار مردان شدیم و لحظه به لحظه بر تعداد جمعیت افزوده می شد. ناگهان نیروهای شهربانی به راننده گریدری که آنجا حضور داشت، دستور حرکت به روی مردم را صادر کرد، او هم به سرعت به سوی جمعیت حرکت کرد و مردم نیز با عجله برگشتند؛ و به علت کثرت جمعیت روی هم ریختند. راننده گریدر با عقب و جلو کردن مجدد، دوباره به سوی جمعیت هجوم برد و قبل از رسیدن به مردم ترمز کرد و جمعیت دوباره روی هم افتاد. این عمل چندین بار تکرار شد. مردم در این هنگام دست به سنگ بردند و به سوی پلیس پرتاب کردند.[16]

آنگاه طلاب به طرف منزل شریعتمداری می روند و در حدود 150 نفر در حیاط منزل ایشان اجتماع می کنند. انتظار طلاب این بود که در منزل آقای شریعتمداری هم با برخوردی شبیه آنچه در منزل آقای گلپایگانی مشاهده کردند، واجه شوند، اما متأسفانه چنین نشد. اعضای دفتر آقای شریعتمداری سعی در پراکنده کردن طلاب را داشتند و می گفتند که: آقا مریضند و عذر خواهی کردند و گفتند: شما بروید ما خودمان اقدام می کنیم.[17]

بولتن محرمانه ای که ساواک برای دفتر ویژه اطلاعات و کمیته مشترک ضد خرابکاری می فرستاد، دیدار طلاب علوم دینی را با آقای شریعتمداری چنین آورده است: متعاقب آن حدود 150 نفر به منزل آیت الله شریعتمداری رفتند که نامبرده از پذیرفتن آنها خودداری و بنا به تقاضای تلفنی وی مأموران شهربانی اطراف منزل مستقر و در نتیجه 60 نفر از آنان خارج و بقیه در حیاط منزل باقی می مانند.[18]

آمدن نیروهای رژیم و حتی از ساواک به منزل آقای شریعتمداری را یکی از شاهدان آن صحنه چنین بازگو می کند:

«ناگهان دیدم جمعیت (جمعیت موجود در حیاط منزل آقای شریعتمداری) هجوم بردند و دور شخصی را که می گفتند ساواکی است احاطه کردند. طلبه ها بعد از اینکه برایشان مشلم شد که ساواکی است او را به اد مشت و لگد گرفتند و هرکس از راه می رسید مشت و لگدی حوالۀ او می کرد، به گونه ای که زیر دست و پای بچه ها افتاده بود، ولی او از رو نمی رفت و همچنان ایستاده بود.»[19]

سرانجام پس از مدت طولانی شریعتمداری برای جمعیت حاضر آغاز به سخنرانی می کند و می گوید:

«چون من مریض هستم نمی توانم صحبت کنم ولی امروز صبح روزنامه را خواندم و خیلی متأثر شدم و باید این شخص که توهین کرده مجازات شود. ما اقدام می کنیم، حرف ما را گوش نمی دهند ولی این را باید بدانید اینها همه به ضرر خودشان است. چون همه مردم ایشان (آقای خمینی)را می شناسند. ولی شما آرام باشید و متحد باشید. از اینکه ومنزل ما آمدید متشکرم و معلوم می شود شما ما را قبول دارید که به اینجا آمدید. پس بگذارید ما با آذایان مشورت کنیم تا ببینیم چه باید کرد. شما فکر می کنید ما ساکت نشسته ایم. اما در اشتباه هستید ما اقدامات خود را می کنیم. شما در منزل من آرام و ساکت هستید و به محض آن که از منزل خارج شدید، شعار می دهید، شلوغ می کنید، نظم شهر را به هم می ریزید و نتیجه اقدامات من را بر باد می دهید.»[20]

پس از پایان سخنان شریعتمداری از آنجا که مقارن ظهر بوده، اعلام می شود که ساعت سه بعدازظهر حسینیه آقای نجفی جمع می شوید.

ساعت 30 / 3 طلاب در حسینیه آیت الله نجفی می شوند. آقای نجفی ضمن اظهار تأسف و تأثر خود از نوشت مطالب اهانت آمیز به مقام روحانیت می گوید:

«روحانیت در هر منطقه احترام خاص خود ش را دارد. بنده ایشان (امام)را می شناسیم... شاید بنده از دیگران بیشتر اطلاع داشته باشم، چون مدتها در حوزه مرحوم آیت الله حائری یزدی و در حوزه آیت الله یثربی کاشانی باهم مشغول استفاده بودیم و این سید بزگوار(امام )را با این صحنه های توهین آمیز در یک روزنامه کثیر الانتشار توهین بکنند آیا شایسته است؟!... آنچه از دست من برمی آید چند تا عریضه نوشتم به بعضی از آقایان تهران، آقای آیت الله خوانساری، آقای آیت الله نوری و اکیداً خواستم که مسؤولین این انتشارات را بخواهید و عتاب کنید.»[21]

پس از پایان سخنرانی آقای نجفی طلاب به طرف منزل آقای سید صادق روحانی می روند. ایشان در میان طلاب خشمگین ضمن ایراز همدردی با آنان، چنین صحبت می کند:

«به آن شخص که جسارت شده است؛ به دامن کبریایش جسارتها نمی شیند، این حرف به او ضرر نزده، ولی کاشف از این است که خوابهایی برای حوزه دیده شده است. این جور اهانت و این جور فحاشی و هتاکی... در حقیقت جسارت به پیغمبر اکرم است. جسارت به امام زمان است. جسارت به دین است و این جسارتها مسلماً برای کاریست، نقشه ای در پیش است، خیالاتی دارند.»[22]

پس از اتمام سخنان آقای سید صادق روحانی، طلاب برای ابراز خشم و انزجار خود از عمل رژیم به منزل فرزند مؤسس حوزه علمیه قم یعنی آیت الله شیخ مرتضی حائری می روند. وی در منزل خود در سخنان کوتاهی تنفر خود را از رژیم اعلان می کند، آنگاه طلاب موجود در منزل حائری جهت پیوستن به طلاب موجود در مسجد اعظم و شرکت در نماز جماعت آقای حائری به مسجد اعظم می روند، پس از نماز مغرب و عشا، بر اثر اصرار طلاب و مردم آقای حائری به طور ایستاده در پای منبر چند کلمه ای در ادامه صحبتهای خود در منزل می پردازد و می گوید:

«من از اهانت به حضرت آیت الله خمینی ناراحتم و آن را از هر جهت تقبیح می کنم و من به خاطر این سخن نمی گویم که می ترسم مسجد اعظم را مانند مدرسۀ فیضیه کنند.[23] اگر بنا باشد صحبت کنم در جای دیگر صحبت خواهم کرد.»[24]

به محض اتمام سخنرانی حائری شعار درود بر خمینی، مرگ بر این حکومت یزیدی شروع می شود و عده ای در داخل مسجد به شعاردهی می پردازند و عده ای به طرف خیابان موزه به راه می افتند. طلاب به محض مشاهده مأموران رژیم در جلو در مسجد اعظم علیه آنان شعار می دهند و به طرف دو تن از مأموران رژیم به نامهای محمدی و شرافتی حمله می کنند که یکی از آنان متواری می شود و یکی از آنان کتک مفصلی از طلاب خشمگین می خورد که منجر به مجروح شدن وی می گردد. همچنین به عنوان اعتراض به عمل روزنامه اطلاعات تعدادی از روزنامه اطلاعات را پاره و یا مچاله کرده و به هوا پرتاب می کنند.[25] در این روز در منزل آقای محمد یزدی

جلسه ای بر قرار می گردد که تعدادی از طلاب در آنجا حضور پیدا می کنند و ایشان طی سخنانی آنان را به واکنش تند علیه رژیم فرا می خواند و می گوید:

«نویسنده این مقاله چقدر احمق است که گفته روح الله خمینی اهل هند است. اگر اهل هند بود، پس چرا خودش نوشته روح الله خمینی، خمین مال ایران است یا مال هند؟!»[26]

نکته مهم دیگر روز 18 / 10 / 1356، الحاق بازاریان مذهبی و سنتی قم به روحانیون و طلاب معترض بود. عده زیادی از بازاریان با علما و روحانیون قم در ارتباط بودند و حتی فعالیت های گروهی مخفیانه به رهبری آقای یزدی در قم و دیگر شهرها انجام می دادند، در این روز به روحانیون پیوستند و در هنگام مراجعه بن منازل آیات قم همراه طلاب بودند.[27]

وقایع روز 19 دی

طلاب حوزه علمیه قم از اینکه مراجع ثلاث (گلپایگانی، نجفی و شریعتمداری) نسبت به اهانت روزنامه اطلاعات اعتراض کردند و یک روز دروس را تعطیل کردند، خوشحال بودند. ولی قرار بر این بود که روز 19 دی از اوضاع به روال عادی خود برگردد.

عده ای از بازاریان مذهبی در روز 18 دی به طلاب و روحانیون ملحق شده بودند ولی آنان برای روز 19 دی برنامه ریزی کرده بودند که بازار رسماً تعطیل شود. بدین منظور حاج علی محمدی یکی از بازاریان فعال شب 19 دی نزد آقای سید حسن موسوی تبریزی[28] می رود و به ایشان می گوید که ما فردا بازار را تعطیل می کنیم، مشروط بر اینکه حوزه نیز همچنان تعطیل باشد. پس از گفتگوی مفصل و اینکه مشکل است در این هنگام شب مدرسان حوزه را جمع کرد و فردا نیز تعطیل باشد. سپس موسوی پیشنهاد می کند که شما (حاج علی محمدی) فردا ساعت هشت صبح با کلیه کسبه به مسجد شیخان محل تدریس اینجانب بیایید و من با شاگردان خود به جمع شما ملحق می شویم و سپس به سوی مسجد اعظم که محل تدریس شریعتمداری است می رویم. این پیشنهاد مورد قبول واقع می شود و صبح فردا (روز 19 دی) بازاریان با جمعیت زیاد به مسجد شیخان رفته و همراه شاگردان سید حسین موسوی تبریزی به طرف مسجد اعظم سرازیر می شوند و حدود هزار نفر اعم از طلبه، بازاری و اقشار مختلف مردم به طرف شبستان محل تدریس شریعتمداری می روند. یک نفر در آنجا صحبت می کند و خطاب به آقای شریعتمداری می گوید: آقا!بازار تعطیل است، آن وقت شما دارید درس می گویید؟!و ایشان بر فراز منبر تدریس، عذرخواهی می کند و می گوید: «ما نمی دانستیم که امروز هم برنامه است. لذا همچنان به حمایت اعتراض بازاریان تعطیل می کنیم.»

رئیس سازمان اطلااعت و امنیت قم در گزارش خود به مدیر کل اداره سوم ساواک می گوید، افراد ناشناسی به آقای شریعتمداری در جلسه درس اعتراض می کنند که باید درس را تعطیل کنید. لذا شریعتمداری هم که این اقدام را اهانت آمیز تلقی نمود با ناراحتی درس را تعطیل نمود.[29]

با تعطیل شدن درس آقای شریعتمداری چون که ساعت 8 صبح بود، آقای گلپایگانی هم که در ساعت 9 در شبستان دیگر مسجد اعظم درس داشتند، در جلسه درس حاضر نمی شوند. آقای مرعشی هم در مسجد بالاسر و میرزا هاشم آملی در شبستان دیگر مسجد اعظم و شیخ مرتضی حائری در مسجد عشقعلی در درس خویش حاضر نمی شوند.

شاگردان اساتید فوق و همینطور دیگر اساتید و مردم، بازاریان و سایر اقشار مردم قم به هم پیوستند و جمعیتی بالغ بر 5 هزار نفر[30] رأس ساعت 11 صبح به صورت آرام از میدان آستانه و حرم به طرف خیابان ارم حرکت می کنند و ابتدا به منزل آیت الله میرزا هاشم آملی می روند. آقای آملی ضمن تقدیر و تشکر از روحیه پاک طلاب و مردم از اینکه دسته جات تشکیل داده اند و به اهانت روزنامه اطلاعات اعتراض دارند، توصیه می کند وحدت کلمه را حفظ کنید و همه حوزه و علما در مقابل این مسأله وحدت نظر دارند و عن قریب جلسه ای تشکیل خواهند داد و به این مسأله رسیدگی خواهند کرد و متذکر می شود که این گونه اهانت ها به شخص توهین شونده هیچ ضرر نمی رساند چرا که: عظمت آقای ما به حدیست که این گونه نوشتجات به او ضرر نمی رساند، البته جای تأسف است که نباید نوشته بشود... عظمت آن مرد بزرگ طوری است که هیچ کس [به آن نمی تواند لطمه بزند].[31]

ایشان در پایان سخنرانی خود می گوید: «بعضی در مجلس عمومی متذکر شد ولی در مجلسی که علما خواهند گرفت به این گونه مسائل خواهند پرداخت.»

پس از سخنرانی سیل عظیم جمعیت به سوی منزل آیت الله علامه طباطبایی می روند. علامه از ابراز احساسات تظاهرکنندگان تشکر و قدردانی می کند و از آنجا که کسالت داشته است، از سخنرانی امتناع می کند ولی بر اثر اصرار طلاب، فضلا و مردم حاضر در چند سطر از مقام روحانی امام دفاع می کند و سابقه رفاقت خویش با امام را بازگو می کند.[32] آنگاه به آقای یزدی می گوید که وی برای حضار خشمگین صحبت کند. آقای یزدی در میان سخنان خود ضمن تشریح علل و انگیزه های نگارش مقاله اهانت آمیز علیه امام خمینی(ره) و روحانیت چنین می گوید:

«هرچند گاه یکبار می بینیم که جرائد رسمی اطلاعاتی را می نویسد و احساسات و عواطف مردم را تحریک می کنند و دروغها، خلاف واقعها، مسائلی را که برای همه روشن است که غلط و خلاف هست، می نویسند. ناراحتی های به وجود می آورند. هدف از این کار چیست، برایم درست مشخص نیست آیا فکر می کنید که جوامع با این کارها منحرف می شوند؟!فکر می کنند که با نوشتن این مطالب می توانند افکار و عقول بیدار شده مردم را که دیگر حاضر نیستند حرفهای بیهوده را بپذیرند منحرف بکنند؟! نمی دانم اما در هرحال آنچه مسلم است در برابر این مطلبی که این بار به اسم کسی که ظاهراً مسمایی هم ندارد و حتی شهامت اینکه یکی از افرادی مشخص هست با اسم بنویسند، به اسم او اطلاعاتی نوشته اند، در برابر این نوشته ها به هیچ وجه نمی شود بی تفاوت بود.»[33]

پس از اتمام سخنان آقای یزدی بین طلاب گفتگو می شود که منزل چه کسی را انتخاب کنند، چرا که بعد از رفتن به منازل مراجع و علمای طراز اول همچون آقایان: گلپایگانی، شریعتمداری، نجفی، میرزا هاشم آملی و علامه طباطبایی، اکنون نوبت چه کسی است. آقای سید حسین موسوی تبریزی در این باره می گوید:

«پس از سخنرانی آقای یزدی، مردم سؤال کردند کجا برویم؟من عرض کردم بعد از مراجع، نوبت علمای طراز دوم است. لذا بد نیست به سمت مدرسۀ امیر المؤمنین و خدمت آقای مکارم برویم. رفتن پیش آقای مکارم، از جهت آغشتن ایشان به مسائل سیاسی و انقلابی حائز اهمیت بود، تاتصویری که از ایشان در اذهان بود که وی از رفقای شریعتمداری است و در شمار مبارزین نیست، مخدوش شود و انصافاً هم آقای مکارم آن روز در جمع تظاهرکنندگان، خوب و منطقی صحبت کرد و با آن صحبت که یک ربع بیشتر زمان نبرد، تبعید را برای خود خرید».[34]

حرکت به سوی مدرسه امیر المؤمنین صورت می گیرد، البته آرام و بدون شعار، چرا که آن روز مردم و طلاب معتقد بودند که اگر بدون شعار حرکت کنیم مؤثرتر است هرچند در شبانگاه عده ای از مردم و طلاب به شعار دادن و گاهی اوقات به شکستن شیشه های بانک مبادرت می ورزیدند.[35]

آقای مکارم در جمع مردم به ایراد سخن می پردازد و ابتدا به آنان توصیه می کند که اتحاد و یکپارچگی خود را حفظ کنید و سپس به مسأله اهانت روزنامه اطلاعات می پردازد و می گوید: آنچه که در یکی از جراید و ورق پاره های ننگین نوشته شده بود که به عقیده من به همه روحانیت و مخصوصاً به مرجع بزرگ و عالیقدر حضرت آیت الله العظمی خمینی توهین شده است. آنگاه آقای مکارم به علل و انگیزه نوشتن این گونه مطالب می پردازد و می گوید:

«نوشته های این روزنامه به عقیده من با یک قصد تهیه شده بود. این طور استفاده می شود که تصمیم دارند تفرقه بیندازند و ایشان (امام خمینی) را از سایر روحانیت جدا کنند و لکن روحانیون همه یک طرف و خاموش، و ایشان هستند که سخن می گویند. این تفرقه را می خواستند ایجاد بکنند، آن وقت نتیجه خودش را بگیرند... من فکر می کنم در این ایام عاشورا در جلسات فراوانی از معظم له (امام) یاد شد. برای اینکه به گمان خودشان این آثار را از میان برچینند یک چنین مسائل بی اساس را برداشتند در روزنامه ای نوشتند.»[36]

معینی رییس سازمان اطلاعات و امنیت قم درباره سخنرانی آقای مکارم به اداره کل سوم ساواک چنین گزارش می کند:

«بخصوص ناصر مکارم شیرازی در مدرسه امیر المؤمنین در همین زمینه سخنرانی تحریک آمیزی ایراد کرده(است).»[37]

مردم پس از سخنرانی آقای مکارم بصورت آرام به طرف منزل آقای وحید خراسانی یکی از اساتید درس خارج می روند. در منزل ایشان ابتدا آقای هادی مروی به نیابت از وی سخنرانی می می کند. وی در آغاز سخن به تشریع و تبیین حدیث شریف اما الحوادث الواقعه فرجعوا فیها الی رواة احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم می پردازد و علمای اسلام را به عنوان نگهبان و دژ محکم اسلام می داند و می گوید دشمن سعی و تلاش فراوانی دارد که این سنگر و دژ را بکوبد و حال آنکه باید بداند یریدون لیطفئوا نور الله بافوائهم و الله متم نوره و باید بدانند که خدایی که مکتب را فرستاده می گوید انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون. آقای مروی ادامه سخنان خودش درباره اهانت روزنامه اطلاعات به نام امام خمینی را به شرح ذیل بیان کرده اند که قابل توجه است.

«ما متأسفیم که می بینیم هنگامی که فقهای راستین این مسؤولیت نگهبانی از حریم مکتب را انجام می دهند و وظیفه خویش را در جامعه که پاسداری از معارف الهی است انجام می دهند قلمهای مسمومی، قلمهای شکسته ای روی ورق پاره ها کشیده می شود تا این سنگر در جامعه اسلام محکوم بشود و از بین برود و در نتیجه هرگونه ضربه ای که خواستند، بر پیکر اسلام بزنند، این یک واقعیت است که همه بلاد اسلام می دانند که مردی بزرگ، فقیهی عالی مقام، شخصیتی با تقوا چون حضرت آیت الله العظمی خمینی فروگذاری نکرده و ما واقعاً متأسفیم و متعجب که چگونه یک قلمهای شکسته ای افرادی را چون ایشان، بزرگان و شخصیتهای علمی و فقهی به باد انتقاد ملت مسلمان هیچ نتیجۀ دیگری عایدشان نخواهد شد... بدانید که ملت اسلام از این گونه تهمت ها به شدت ابراز تنفر و انزجاری کنند.»[38]

پس از پایان سخنان آقای مروی بر اثر اصرار طلاب آقای وحید خراسانی نیز برای آنان سخنرانی مفصلی انجام می دهد. وی ابتدا به مسأله روز زن، به آزادی زن و جایگاه آن در اجتماع از نظر اسلام می پردازد و می گوید:

«رجال دین طرفدار بردگی زن نیستند و زن را آنچنان که نظام خلقت ساخته می خواهد و تشریح هم برطبق تکوین است.»[39]

آقای وحید ضمن تشریح اهداف خلقت انسان و ادیان الهی در پایان سخنان خود اشاره ای کنایه وار به مقاله اهانت آمیز می کند و این مسأله را به خیر و صلاح مردم مسلمان می داند و می گوید:

«حوادثی که پیش می آید همیشه به نفع است، به خیر است. از حوادث باید استفاده کرد و نتیجه گرفت. مطلب مهم این است و الا بقیه مطالب به نظر شخصی مهم نیست، برای خاطر اینکه تمام این مطالب در یک شعر خلاصه می شود.

 

کی شود دریا به پوز سگ نجس

کی شود خورشید از پف منتمس

 

خورشید به پف که خاموش نمی شود. خلاصه اینها مایه زحمت مردم نادان است و آنچه مهم است، همبستگی مردم برای حفظ قواعد دین برای حفظ قوانین اسلام است.»[40]

گزارشگر ساواک در همان روز از سخنان آقای وحید خراسانی چننی گزارش می کند: «در آنجا "منزل آقای وحید" ابتدا هادی مروی داماد خز علی صحبت کرد و از مقامات دولت خواست نویسنده مقاله را محاکمه کند. بعد وحید خراسانی شروع به صحبت کرده و در ضمن صحبت خمینی را تشبیه به نور کرد که اگر کسی پا روی نور بگذارد خاموش نمی شود سپس شعری خواند که مفهومش این بود که آب دریا به دهان سگ نجس نمی شود.»[41]

پس از سخنان آقای وحید خراسانی مردم و طلاب از منزل وی بیرون می آیند و به طرف بازار حرکت می کنند و این در حالی بوده که مأمورین بازار را محاصره کرده بودند. روز 19 دی نیروهای رژیم در اکثر خیابانها موضع می گیرند. علت اینکه این روز بر حجم نیروهای رژیم افزوده می شود دلیل قانع کننده ای وجود ندارد ولی می توان چنین نتیجه ای را استنباط کرد که به علت اینکه مردم و بازاریان نیز به طلاب پیوسته بودند و سخنرانیهای 19 دی نیز به نست به 18 دی تندتر بود، رژیم احتمال درگیری را میداد.

آقای شجاعی دیدگاه خود را در زمینه آمادگی نیروهای انتظامی رژیم و حتی احتمال حمله آنان سپس سخنرانی آقای وحید خراسانی را چنین بازگو می کند:

«به نظر من دستور تیر در همین روز صادر شده بود و پلیس مصمم بود در همین وقت (منزل آقای وحید) تصمیم خود را اجرا کند، اما تنها چیزی که سبب شد به روی مردم آتش نگشاید، کوچک بودند خروجی منزل آقای وحید بود. ازاین رو جمعیت که به چهارراه بیمارستان رسید، پلیس به اسلحه های کشیده ظاهر شد، ولی دید بهانۀ کافی ندارد، چون جمعیت باریکی در پیاده رو حرکت می کرد ازاین رو پلیس به موازات جمعیت به راه افتاد و ما را تا حرم بدرقه کرد. در مقابل شهرداری و مسجد امام، شهر چهره دیگر داشت، گروه زیادی از گاردیها به سپرهای بلند و کوتاه و باتوم های چوبی و پلاستیکی با کلاههای مخصوص و ماشین های آب پاش ایستاده بودند.»

تظاهرات عظیم و گسترده طلاب و مردم در روز 18 و 19 دی و تعطیلی بازار در روز 19 دی چنان اثر مثبت و عمیقی در مردم قم می گذارد که حتی مغازه های خود را می بندند و در بین مردم همه جا بحث و گفتگو درباره مقاله روزنامه اطلاعات می شود.

براساس وعده و قراری که طلاب و مردم در منزل آقای وحید خراسانی می گذارند، ساعت 30 / 3 بعدازظهر در میدان آستانه، مسجد اعظم، صحنین و مدرسه خان جمعیت انبوهی اجتماع می کنند که معینی رئیس سازمان اطلاعات و امنیت قم تعداد آنان را ده هزار نفر ذکر می کند.[42] این جمعیت انبوه به سوی منزل آیت الله نوری همدانی حرکت کی کنند، از یک سو به مرور زمان و به علت کم شدن ترس و وحشت مردم و همینطور عادی شدن مسأله جمعیت بیشتری از طبقات مختلف مردم وارد تظاهرات می شوند، از سوی دیگر کماندوهای زبده و مأمورین نظامی و انتظامی در سه راه موزه، چهار راه بیمارستان و خیابان ارم با آمادگی کامل می ایستند. جمعیت انبوه تظاهرکننده به منزل آیت الله حسین نوری در خیابان صفاییه، کوچه بیگدلی می رسند، این جمعیت به گونه ای بود که اتاقها، حیاط، کوچه بیگدلی و خیابان صفاییه مملو از جمعیت بوده است.

آقای سید حسین موسوی تبریزی درباره کم و کیف جمعیت موجود در منزل آقای نوری همدانی چنین می گوید:

«خبر رسید که از تهران هم عده ای از بازاریان و دانشگاهیان خواهند آمد و من حدس زدم که با این حساب برنامه مقابل منزل آقای نوری از همه جا شلوغتر و با شکوه تر خواهد شد، لذا از قبل سیستم صوتی مناسبی را در منزل آقای نوری و حتی مسیر خیابان بیگدلی تعبیه کردیم و بلندگوهای کوچکی را بالای دیوارها به گونه ای که از خیابان قابل رؤیت نبود، قرار دادیم. به تدریج از ساعت چهار جمعیت آمدند و اتاقهای منزل پر شد و بعد از آن با آنکه هوا سرد بود، در حیاط نشستند و کم کم کوچه بیگدلی از جمعیت انباشته شد و حتی امتداد جمعیت به خیابان صفاییه رسید.»[43]

در منزل آقای نوری بنا به تقاضای وی آقای سید حسین موسوی تبریزی سخنرانی می کند و راجع به حکومت و امامت و اینکه رئیس حکومت چه شرایطی داشته باشد سخن به میان می آورد. در آن سخنرانی ایشان برای اولین بار در قم صفت امام را برای امام خمینی به کار می برد. هرچند حدود یک ماه و اندی قبل آقای دکتر حسن روحانی در مراسم چهلم مرحوم آقا مصطفی در تهران واژه امام را برای امام خمینی به کار برده بود. وی در سخنرانی خود قسمتی از نامه حضرت سید الشهدا که بوسید حضرت مسلم برای مردم کوفه ارسال شده بود می خواند. در آن نامه دارد که و الامر الی القائم بالقسط و الدائم بالحق. و این مسأله را ربط می دهد به توطئه رژیم و مقاله موهن روزنامه و در این سخنرانی از ویژگیهای امام نیز مطالبی به شرح ذیل بیان می کند:

«در طول تاریخ شیعه مردان مجاهد و رهبران پاکدامن، مردان الهی، که همیشه در راه خدا قیام کرده اند. ملت پاک شیعه و شما مردم آگاه مسلمان تکیه تمام مردام جهان، در راه همچو رهبری قیام کردند و خود را فدای راه یک همچو رهبری می دانند و عملاً نشان م دادند و نشان داده اند تا به امروز، رهبری ملت، ما رهبری جامعه شیعه ما، جامعه مسلمین بیدار ما، جامعه آگاه، همه ملت چشم امیدشان به راه رهبر بزرگ، مرجع عالیقدر، امام ما، حضرت آیت الله العظمای مجاهد خمینی است. همه با یک عرقه فراوانی، چشم به راه این رهبر بزرگ هستند که هرچه دستور بفرماید، هرچه امر بکند، هر راهی نشان بدهد این رهبر، ملت این رهبر فدای اسلام هستند.»[44]

پس از پایان سخنرانی آقای موسوی تبریزی، آیت الله نوری برای اجتماع پرشور و مردم سخنرانی می کند وی در سخنان خود به نقش روحانیت در اجتماعات اشاره می کند و می گوید:

«هر کجا نهضت قابل توجهی بوجود آمده، روحانیت راستین اسلام، در پیشاپیش آن در حرکت بوده است.»

برای موضوع، چند نمونه از نهضتهای اخیر ایران، مانند نهضت مشروطه، قیام 15 خرداد 42 به رهبری امام و... را ذکر می کند و تأکید زیادی بر روی این محور می کند که مردم مسلمان جهان با روحانیت اصیل همگان هستند و روحانیت اصیل هم با امام خمینی و در پشت سر امام قرار دارند. وی در ادامه سخنان خود می افزاید:

«این دستگاه طاغوتی که با اسلام و مسلمین و رهبری امام مبارزه می کند، مبارزه اش به جایی نخواهد رسید.»

سپس خطاب به عمال و عوامل رژیم و دست اندرکاران مقاله در مقایسه با امام شعر زیر را می خواند:

چون خفاشان بسی بینند خواب این جهان ماند یتیم از آفتاب مه فشاند نور و سگ عوعو کند هرکسی بر طینت خود می تند.[45]

 

شمع حق را پف کنی ای عجوز

هم تو سوزی هم سرت ای گنده پوز

 

ای بریده آن لب و حلق و دهان

که کند تف سوی ماه آسمان

 

آقای نوری در قسمت دیگر سخنان خود نسبت به مسأله اهانت مقاله به امام پرداخته و می گوید:

«در این نوشته سعی شده نسبت به ایشان (امام خمینی) به قول خودشان اهانت کرده باشد، اما سعی کرده از علمای دیگر با احترام نامبرده باشد و لیکن می توان گفت... این نویسنده به عکس به علمای دیگر اهانت کرده، از ایشان تجلیل شده است، یک شعر عربی هست، آن شعر عربی این است:

 

و اذا اتتک مذمتی من ناقص

فهی شهادة بانی کامل

 

یعنی اگر دیدی یک شخص ناقص، یک شخص پست از من مذمت کرد، همان مذمت آن دلیل آن است که من کاملم. منهی چون او پست است، نمی تواند مرا با کمال و فضیلت ببیند. اینکه مذمت از ایشان کرده، دلیل کامل بودن ایشان است و از ایشان ضمناً تجلیل و تمجید گردیده است. اما اینکه خواسته علمای دیگر را مخالف ایشان قلمداد کند، این اهانت به علمای دیگر است.

ما برای رفع این اهانت برای رفع این تهمت داریم حرف می زنیم، می خواهیم بگوییم این اهانت که به علمای دیگر شده، این تهمت که به علمای دیگر زده شده که علمای دیگر با ایشان نیستند، این دروغ است، این اشتباه است، این تحریف است، همه علما، علمای آگاه با ایشان(امام خمینی)هستند، هدف ایشان را هدف خودشان می دانند.»[46]

سخنرانی آقای نوری به حدی تند و صریح علیه رژیم بود، که بر اثر این سخنرانی مردم به خشم می آیند و شعارهای تندی علیه رژیم سر می دهند. و از منزل وی به طرف چهار راه بیمارستان به حرکت در می آیند که در نهایت در چهار راه بیمارستان(میدان شهداء فعلی)منجر به درگیری می شود.

درگیری نیروهای رژیم با مردم

جمعیت حاضر در منزل و خیابان صفاییه پس از سخنرانی آقای نوری قرار می گذارند که به منزل آقای مشکینی بروند؛ و آرام از خیابان صفاییه عبور می کنند و به چهار راه بیمارستان می رسند. در آن جا نیروهای زیادی در اطراف کلانتری یک مستقر بودند و حتی ماشینهای آب پاش را در آنجا استقرار داده بودند. آقای حسین وافی، چگونگی بازگشت از منزل آقای نوری را به صورت آرام و بدون شعار دادن توصیف می کند و می گوید:

«نکته دیگری باید عرض کنم و در شمار حقایقی است که باید تاریخ ثبت کند، این است که در آنجا مردم شعار خاصی نمی دادند، چون رعب و وحشت چنین چیزی را ایجاب نمی کرد. در ثانی هیچ پلاکارت و عکسی از امام (ره)در دت مردم نبود و آنچه که بود، تنها راهپیمایی آرام و ساکت مردم بود، فوقش اگر کسی شجاعت به خرج می داد، در پاسخ به سؤال رانندگان و مسافران که سوار بر ماشنها عبور می کردند، می گفت: به آقای خمینی توهین شده است... من خودم دقیقاً سر چهار راه بودم... نیروها و کماندوهایی در میدان مستقر بودند... مجهز به کلاه کاسکت و ماسک ضد گاز و باتوم و الحه بودند و ظاهراً هدفشان این بود که در مردم، ایجاد رعب و وحشت کنند تا حرکت ادامه نیابد.»[47]

محمد شجاعی یکی از حاضران در صحنه درگیری ضمن تأکید فوق، درباره حرکت آرام مردم به طرف میدان چهار راه بیمارستان چنین می گوید:

«جمعیت آرام و بی سر و صدا پیش می رفت. شعاری از کسی بلند نمی شد، چون گویندگان مذهبی مردم را توصیه به راهپیمایی آرام کرده بودند. اگر کسی هم می خواست شعاری بدهد کسی جوابش را نمی داد.»[48]

مطالبی که در سطور فوق نقل شد حکایت از آن دارد که طلاب و مردم قصد درگیری با نیروهای رژیم را نداشتند. هدف از رفتن به بیوت آقایان علما، اظهار تنفر از عمل رژیم بود. ولی دستگاههای امنیتی رژیم پیش بینی درگیری را می کردند و خود را هرچه بیشتر آماده رویارویی با طلاب می کردند. معینی رییس ساواک ق در این باره به اداره سوم ساواک چنین گزارش می دهد:

«شورای هماهنگی در دفتر ریاست سازمان تشکیل و موارد زیر اتخاذ تصمیم گردید:

1-از نظر تقویت نیروهای انتظامی در صورت لزوم از هنگ ژاندارمری قم افراد کمکی خواسته شود.

2-از نظر فرو نشاندن تظاهرات آشوبگران افراد کمکی از شهربانی کشور شاهنشاهی درخواست شود.

3-از نظر ساکت کردن متظاهرین به آیات تذکر داده شود که به نحو مقتضی تظاهرکنندگان را از انجام عملیات خرابکارانه منع نماید.»[49]

در گزارش خیلی حرمانه ای که ساواک در قالب بولتن تهیه کرد و در بخش «اقدامات انجام شده»امروز(19 10 / 56) آورده بود.

«به محض شروع تظاهرات هنگ ژاندارمری قم به صورت آماده باش درآمده و یک دسته از گروهان تأمین پاسداری به اضافه یک گروه دیگر به سرپرستی 3 نفر افسر به شهربانی اعزام که پس از متفرق شدن تظاهرکنندگان به هنگ مراجع نموده اند.»[50]

گزارشگر ساواک چگونگی تظاهرات طلاب پس از سخنرانی آقای نوری و درگیری نیروها با آنان را چنین شرح می دهد:

«طلاب از منزل نوری که خارج شدند نزدیک چهار راه ارم(چهار راه بیمارستان) یکی از افسران شهربانی به طلاب اخطار کرد که متفرق شوند و راه عبور اتومبیل ها را باز کنند. وی ضمناً گفت بستن راه شرعاً و اخلاقاً صحیح نیست. در این وقت طلاب شروع بع شکستن شیشه های بانک صادرات و حزب رستاخیز کرده و به طرف مأمورین حمله کردند. من کاملاً مراقب اوضاع و احوال وبدم عده ای از طلاب در جلو جمعیت مشغول زد و خورد بودند و عده ای هم در حدود دویست نفر در مدرسه حجتیه آمدند که از این عده حدود صد نفر آنها مشغول کندن آجر از زمین شدند و 05 نفر مأمور بودند که آجرهای کنده شده را بشکنند و بقیه مأمور بودند که آجرهای شکسته شده و چوب و آهن را از مدرسه حجتیه به دست عده ای که مشغول جنگ بودند برسانند.»[51]

گزارشگر دیگر ساواک درگیری پلیس با طلاب و ردم را به بیان دیگر بازگو می کند: «پس از سخنرانی نوری مردم ا منزل وی بیرون آمده و در خیابان شروع به راهپیمایی کردند نزدیک چهار راه ارم (چهار راه بیمارستان) که رسیدند چند نفر شروع کردند به شکستن شیشه های بانک صادرات و حمله کردند به حزب رستاخیز و اتومبیل هایی که جلوی حزب پارک شده بود و اتومبیل پلیس که جلو کلانتری یک ایستاده بود و آنها را با سنگ و چوب شکستند، در این وقت مأمورین به جمعیت حمله کردند و مردم هم مقاومت کرده و با سنگ به مأمورین حمله کردند. مأمورین ناچار شدند که تیراندازی کنند با این که مأمورین مرتب تیراندازی می کردند و طلبه ها متفرق نمی شدند و همچنان شعار می دادند و به طرف مدرسه خان می آمدند. نزدیک چهار راه مدرسه خان ژاندارمها رسیدند و با سنگ و چوب به طلبه ها حمله کردند. اینجا طلاب شعار مرگ بر خاندان پهلوی را شروع کرده و از داخل گذر خان به طرف محلات داخل شهر رفته. در اینجا من از جمعیت جدا شدم و بین من با جمعیت فاصله شد و مأمورین نمی گذاشتند که به داخل گذر خان بروم.»[52]

همانگونه که در سطور بالا ملاحظه شد، در اسناد ساواک همیشه مردم به عنوان ائلین کسانی که درگیری را آغاز می کنند مطرح می شدند و حال آنکه شاهدان صحنه درگیری در خاطرات خود به گونه مسأله را بیان می کنند. بازگوکنندگان خاطرات به اتفاق بر این نکته عقیده دارند که نیروهای رژیم با صحنه سازی با طلاب و مردم درگیر شدند و در نهایت عده ای از طلاب و مردم را شهید و مجروح ساختند.

«همین که ابتدا جمعیت به چهار راه بیمارستان رسید صدای تیر و شلیک گلوله بلند شد. سخنگوی پلیس فریاد زد: سد معبر، حرام است، از پیاده رو بروید!و یک ساواکی که از کنار جمعیت با بلندگو حرف می زد پایش را محکم به شیشه بانک زد و همان وقت ساواکی دیگری با لباس شخصی و یک پاسبان که در کامیون نشسته بود ب هم هرکدام سنگی به طرف شیشه بانک پرتاب کردند. به دنبال این صحنه سازی فرمانده پاسبانها به جمعیت گفت: چرا شیشه بانک را می شکنید؟سپس رو به پاسبانها و گاردیها نموده که این پدر سوخته ها را بزنید. آنها نیز به طور دسته جمعی که سرتاسر خیابان و پیاده رو را گرفته بودند حمله را آغاز کردند.»[53]

مطالب آقای شجاعی را صاحبان خاطرات با عبارات گوناگون تشریح کرده اند. که از ذکر آنها در اینجا پرهیز می شود.

مردم و طلاب نیز در مقابل عمل انجم شده واقع می شوند، در برابر حملات نیروهای دولتی مقاومت می کنند و به هر وسیله ممکن (از قبیل سنگ، چوب، آجر و...)مقاومت می کنند. آقای سید حسین موسوی تبریزی در ابن باره می گوید:

«طلبه ها در حوالی مسجد حجتیه و رودخانه مشغول سنگ اندازی و پرتاب آجر به طرف مأمورین مسلح بودند. به خاطر دارم که در همان گیرودار خبر رسید که شیخی(بعدها دانستیم رحوم شهید اوسطی بوده)با فلاخن و وسیله سنگ انداز، به پاسبانها و ساواکیها حمله کرده و با نشانه روی دقیق پیشانی آنان را مورد هدف قرار داده است، منتها چون سر و صورتش را می پوشاند، تا مدتها جز عده ای معدود، کسی او را نمی شناخت تا اینکه سرانجام او را شناسایی کردند و در روز عید سعید فطر(57)به شهادت رساندند.»[54]

آقای اکبرزاده که از مجروحان قیام نوزده دیماه است درباره درگیری خود و دوستانش با نیروهای رژیم چنین می گوید:

«به دنبال جمعیت حرکت کردیم و به چهار راه بیمارستان رسیدیم، تیراندازی شروع شد و به جمعیت حمله کردند... در این حال همه شروع کردند به فرار کردن به داخل کوچه پسکوچه ها، من وارد کوچه ای شدم که بیت آقای صانعی و منظری خت می شد. بعد روبروی مدرسه حجتیه درآمدم. در آنجا با پلیس درگیر شدیم. تعداد مردم به شکل قابل توجهی کم شده بود، در عوض آن عده باقیمانده، سرشار از خشم و غضب، آجرهای دیوارها را می کندند و به سوی پلیس پرتاب می کردند... قدری که گذشت یک ماشین جیپ از روی پل حجتیه گذشت. بعداً دانستیم که «افاضلی»درون آن بوده ات ما شروع کردیم جیپ را سنگ باران کردند. راننده کنترلش را از دست داد و جیپ داخل جوی کنار خیابان افتاد در این حال ناگهان احساس کردم که صورتم داغ شد و سرم گیج رفت و به زین افتادم، تا آن موقع طعم گلوله را احساس نکرده بودم. به هرحال بعد از افتادن به زمین نیروهای گارد، که از بالای سرم رد می شدند، ضربه شدیدی به پشتم وارد کردند، ضربه ای که حتی درد و سوزش گلوله را از یاد برد.»[55]

در نهایت درگیری طلا و نیروهای نظامی و انتظامی تا ساعت 11 شب ادامه پیدا می کند و بیشتر هم در اطراف مدرسه حجتیه و مدرسه خان بوده که منجر به شهید و مجروح شدن تعدادی از طلاب و مردم می گردد.

تعداد شهدا و مجروحان

درباره تعداد مجروحین و شهدا آمار دقیقی در دست نیست، چرا که عده ای از کسانی که درگیر مسأله بودند می گویند، تعداد زیادی از مجروحین حادثه را در منازل مداوا می کردند. اگر مجروحی را برای معالجه به بیمارستان می بردند هم در صورت بهبود و هم در صورت شهادت برای وی و اولیایش مشکل آفرین بود. در صورت بهبود، او را دستگیر کرده و راوانه زندان می کردند و در صورت شهادت، پول گلوله را که در حدود 500 تا 5000 تومان بود از اولیای شهید می گرفتند و نیر در قم اجازه دفن و برگزاری مجالس ترحیم نمی دادند. آقای محمد یزدی درباره مداوای مجروحان در منازل این چنین می گوید:

«پزشکان برای معالجه و کمک در مواقع لزوم آمادگی کامل خود را اعلام کرده بودند. در آن زمان به یکی از آنان تلفن کردم و وضعیت مجروحی را گفتم و پرسیدم که برای حفظ چان او آیا لازم است که او را به بیمارستان برسانیم یا در منزل نگهداری کنیم. آن پزشک محترم در پاسخ من گفت که شما او را به بیمارستان نبرید، زیرا با توجه به مراقبتهای رژیم به زحمت خواهیم توانست او را پس از بهبودی از بیارستان آزاد کنیم، بنابراین فرد مجروح را در هر جا که صلاح می دانید، نگهداری کنید تا خودم و دوستانم در همان جا او را معالجه کنیم. به هرحال با نگهداری و انجام مراقبت از بیمار، او از خطر رهایی یافت.»[56]

پس از حادثه 19 دی، رییس ساواک قم بصورت تلفنی به اداره سوم تعدادی شهدای نوزده دی را 5 نفر و مجروحین در بیمارستان را جمعاً 9 نفر گزارش می کند:

«طبق اطلاعی که از بیمارستان کسب گردیده تعداد کشته شدگان پنج نفر است که چهار نفر از آنان در اثر اصابت گلوله کشته شد و یکنفر بچه در اثر ازدحام فوت نموده است. مجروحین تیر خورده که در بیمارستانها بستری می باشند جمعاً 9 است که حال دو نفر از آنان وخیم می باشد و معدودی نیز به وسیله سنگ و چوب مضروب که معالجه سرپایی انجام و مرخص گردیده اند.»[57]

رییس ساواک قم در تاریخ 01/02 1356 کل مجروحین و مقتولین 19 دی را بیست تن اعلام می کند که 6 تن را کشته شدگان تشکیل می دادند و چهارده تن نیز مجروحین حادثه بوده اند.»[58]

پی گیری مسأله مجروحین و مقتولین حادثه قم چندین ماه ادامه داشته است، چرا که ساواک تهران همواره در پی دستگیری و شناسایی بیشتری درباره مقتولین و مجروحین 19 دی بود، در این راستا حدود 12 نامه از اداره کل سوم ساواک به سازمان امنیت ق ارسال و خواستار پی گیری وضعیت افراد دخیل و مجروحین و مقتولین حادثه می شود.

دکتر باهر رییس وقت بیمارستان آیت الله گلپایگانی درباره تعداد شهدا و مجروحین 19 دی می گوید:

«در خصوص تعداد شهدای این واقعه سرنوشت ساز... بیش از سه نفر از مشاهده ننمودم و باقی هرچه هست در شمار شنیده ها و مسموعات حقیر است. از جمله شنیدم پسر بچه 13 ساله ای به شهادت رسیده و بوسیله افراد به بیمارستان ما منتقل شده است. بیش از 16 زخمی در بیمارستان نداشتیم و اکثراً به صورت سر پایی معالجه شدند و یکی دو تایی آنان هم ظاهراً دچار خونریزی شده بودند که خون به آنان تزریق شد و بعد از آن مرخص شدند. البته احتمال اینکه تعداد مجروحان، بیشتر باشد زیاد است، منتها بخاطر ترس از اینکه مبادا ساواک برای خانواده آنان مشکل ایجاد کند، کما اینکه برای عده ای مشکل ایجاد کرده بود، از اجازه مراجعه به بیمارستانها خودداری می کردند در منازل افراد مختلف از جمله علما به معالجه می پرداختند.»[59]

آنگونه که در اسناد و گزارشهای مربوط به 19 دی آمده ساواک سعی می کرده که با شناسایی مجروحان و مقتولان و خانواده آنان، اولاً از آنان تعهد بگیرد که مراسمی برای کشته شدگان خود نگیرند، ثانیاً بتوانند کنترل بیشتری بر خانواده آنان و مبارزان نهضت اسلامی داشته باشند. در این راستا سعی می کرد که حتی کشته شدگان را خودش به صورت مخفیانه دفن نماید. در این خصوص دکتر باهر توضیحات جالبی دارد بر اینکه چند جنازه ای که در بیمارستان گلپایگانی بود عوامل رژیم به طرق مختلف می خواست از بیمارستان خارج کند:

«بعد از اینکه من با خبر شدم که در چهار راه بیمارستان درگیری شده است، تلفن منزل، زنگ زد و فردی از من پرسید شما مسؤول بیمارستان گلپایگانی هستید که من جواب دادم آری، او گفت: من از سازمان امنیت قم تماس می گیرم و چون درگیریهای خیابانی چند نفر بوسیله آجر و سنگ مصدوم شده اند و به بیمارستان شما منتقل شده اند و لازم است هرچه زودتر آنان را تحویل مقامات دولتی دهید. به هر صورت ماشین فرستادن و مرا از منزل مادرم به بیمارستان گلپایگانی بردند. جالب اینکه از در عقب ما را داخ یردند. در اینجا متوجه شدم که خبری هست. وقتی وارد محوطه شدم یکی از کارکنان بیمارستان، سراسیمه خود را به من رساند. گفت: آقای دکتر!اینها شهید شده اند نه اینکه در دعوای شخصی مرده باشند. وارد اتاق مقتولین شدم که دیدم سه جنازه در آن اتاق هست. هرچه به جنازه ها نگاه کردم آثاری از ضربه آجر در آنها ندیدم و به مأمورین رژیم گفتم اینها با گلوله کشته شده اند. مأموران گفتند هرگونه که شده باشد باید این اجساد را تحویل ما بدهی ولی من استنگاف کردم و گفتم باید از مسؤول اصلی بیمارستان سؤال کنم که تملیف چیست. با تماس تلفنی که با آیت الله گلپایگانی پیدا کردم وی تحویل جنازه ها را مطلقاً منع کرد و این مطلب را به ساواکیها گفتم که آنان به شدت از این مسأله ناراحت شدند. خلاصه اینکه به هر نحو شده از بیمارستان گلپایگانی آنان را خارج کرده و به بیمارستان کامکار نتقل کردیم که سردخانه داشت و پس از آن به بستگان آنان تحویل دادیم.»[60]

آقای اکبرزاده یکی از مجروحان حادثه درباره علت و چگونگی مجروحیت خود ضمن تأیید درگیری طلاب جوان با نیروهای نظامی و انتظامی در بعدازظهر روز 19 دی، حوادث و مسائل بیمارستان را چنین شرح می دهد:

«من و چند از دوستانم به ماشین افاضلی یکی از نیروهای رژیم در خیابان با سنگ و آجر حمله کرد و وی کنترل را از دست داد و به جوی کنار خیابان افتاد. در این بین ناگهان من احساس کردم که صورتم داغ شد و سرم گیج خورد و افتادم زمین که در نهایت به بیمارستان کامکار منقل شدم. و مرا در راهرو بستری کردند. که مرتب مجروح می آوردند. از جمله طلبه ای را آوردند و کنار من خواباندند که ظاهراً تیر به گلویش خورده بود. او دو نفس عمیق کشید و گفت: لا اله الا الله و درو بر خمینی بعد شنیدم یک نفر به دیگری می گفت: مثل اینکه تمام کرد. سپس بردندش سردخانه!مرا بردند به اتاق و شب همگام بود که پرستارها گفتند: اگر م توانید فرار کنید. یک نفر از شما از فلان اتاق و از طریق رودخانه فرار کرد. ولی وضع من به گونه ای بود که نمی توانستم راه بروم از چند روز مداوا و استراحت از بیمارستان فرار کردم.»[61]

بازتابهای قیام 19 دی

خبر کشتار 19 دی قم که با لحن و آهنگ در همه روزنامه های کثیر الانتشار وقت منشر شده بوسیله ساواک تنظیم گردید و در اختیار مسؤولین جراید گذاشته شد خبرگزاری پارس نیز گزارش ساواک را به خبرگزاریها ارسال داشت. متن تهیه شده ساواک برای رسانه های جمعی و گروهی به شرح ذیل است:

«گزارشات رسیده از قم حاکیست که در روزهای 17 و 19 دیماه جاری که مصادف با روزهای زنان و اصلاحات ارضی بوده در این شهرستان تظاهراتی برپا شده است. در این تظاهرات جمعی از طلاب اخلالگر شرکت داشته اند. اخلالگران پس از تظاهرات در روز 17 دی، در روز 19 دیماه نیز مجدداً گردهم آمده و نقاط مختلف شهر به آشوب و بلوا دست زده و بر ضد منافع و مصالح ملی شعارهایی داده اند. تظاهرکنندگان در بعدازظهر روز 19 دی با چوب و سنگ و میله های آهنی به شکستن شیشه های مغازه ها و بانکها و تخریب اماکن پرداخته و پس از خرابکاری در محل حزب رستاخیز، بطور جمعی بسوی کلانتری یک شهرستان قم حمله ور شده اند. این گروه ابتدا به شکستن و منهدم ساختن اتومبیلهای کلانتری پرداخته و متعاقباً در صدد بوده اند که با چوب و سنگ و سایر وسائلی که در اختیار داشته اند قهراً وارد کلانتری شدند. مأمورین که تا این لحظات بر حوادث نظارت می کرده اند، با مشاهده حمله اخلالگران به کلانتری، به مقابله دست زده و ابتدا با اخطارهای پی درپی، پس از آن با شلیکهای هوایی کوشیده اند تا مانع هجوم این عده شوند و بالاخره پس از آنکه یک افسر و سه نفر از مأمورین کلانتری شدیداً توسط مهاجمین مصدو و مجروح شدند، بناچار سوی عناصر حمله کننده تیراندازی و در نتیجه پنج نفر از آنها کشته و 9 نفر مجروح شده اند. در جریان تظاهرات اخلالگران، یک نوجوان 13 ساله زیر دست و پای جمعیت اخلالگران له و کشته شده است.»

گزارش فوق به دستور پرویز ثابتی مدیر اداره کل سوم ساواک تهیه و تنظیم شده و برای چاپ در روزنامه ها و خبرگزاریها داده شده بود. البته در ذیل گزارش دارد که به عرض تیمسار ریاست ساواک رسید. معلوم می گردد که رییس ساواک نیز در جریان کامل این گزارش بوده است.

علاوه بر روزنامه های داخلی، رسانه های خارجی اعم از روزنامه ها و رادیو و تلویزیون، نیز گزارش ساواک را منتشر کردند و عموماً تظاهرات و شهادت عده ای از مردم و طلاب قم را به مخالفت آنان با روز زن و آزادی آنان ذکر کردند و اشاره ای به اهانت رژیم به مرجع امام خمینی و روحانیت شیعه نکردند.[62]

روز بیست و یکم دی ماه، دانشجویان دانشگاه صنعتی تهران، در محوطه دانشگاه اجتماع می کنند تا به کشتار بی رحمانۀ مردم قم و سایر بیدادگریهای رژیم اعتراض کنند که با حمله کماندوها و دیگر نیروهای دولتی روبرو می شوند. در این جریان، حدود هشتاد دانشجو مجروج و مضروب می شوند. علما و وعاظ تهران و سایر شهرستانها با انتشار یک اعلامیه، گزارشی از چگونگی قیام مردم قم به ملت ایران ارائه می دهند و جنایات رژیم شاه را آشکار می نمایند. جامعۀ بازرگانان و پیشه وران تهران در اعتراض به کشتار قم، با انتشار اطلاعیه ای اعلام تعطیل می کنند.

مراجع قم در روز 22 دی ماه اطلاعیه ای جداگانه صادر می کنند و ضمن محکوم کردن اعمال رژیم در به خاک و خون کشیدن مردم قم، متذکر می شوند که رژیم، به جای توجه به اعتراض صحیح و منطقی طلاب و مردم، اعمالی که در تمام جوامع بشری محکوم است را مرتکب و با اسلحه گرم به آنها حمله ور می شوند و بیگناهان را به قتل و جرح می رسانند. ما مصادر امور را مسؤول این قضایا می دانیم و شدیداً معترض هستیم.

رژیم شاه به وسیله عمال ساواک، ترتیب تظاهراتی مرکب از کارمندان آموزش و پرورش تهران، اعضای حزب رستاخیز و دیگر کارمندان دولت بود، می دهد و سعی می کند وانمود کند که روشنفکران ایران شورش مرتجعین قم را محکوم می کنند.

تظاهرکنندگان قلابی را صبح 23 / 10 / 56 سوار بر اتوبوسها کرده و راهی قم می نمایند. آنان در شهر قم طی یک راهپیمایی به حمایت از شاه پرداخته و «جاوید شاه» گویان به سمت حرم حرکت می کنند.

عکس العمل دیگر رژیم در قبال واقعۀ 19 دی که به عزم انحراف افکار عمومی از رهبری امام و مسیر صحیح و اصولی مبارزه انجام شد، اجازه فعالیت به برخی از گروههای موافق سلطنت بود که خواهان اصلاحاتی جزیی بودند. در همین دوران، اعلام موجودیت «کمیته دفاع از آزادی و حقوق بشر» در شمار اخبار جالب توجه است. نمایندۀ هیأت اجرائیه این کمیته، که یکی از رهبران جبهۀ ملی بود، با دعوت از خبرگزاریهای معتبر جهان(آسوشیتدپرس، رویتر، یونایتدپرس، بی بی سی، واشنگتن پست، گاردین)رسماً موجودیت این کمیته را اعلام کرد. وی در این مصاحبه نه تنها رژیم شاه را به عنوان عامل اصلی اختناق و جنایت محکوم نکرد، بلکه حتی حاضر نشد کشتار مردم قم را محکوم کند. وی تنها به اظهار تأسف اکتفا کرد.

در آن زمان حرکتهای نمایشی از سوی رژیم به حمایت از شاه انجام می شد و انقلابیون و رهبران مذهبی نیز فعالیت سیاسی و مذهبی خود را علیه رژیم شدت می بخشند. چهلم شهدای قم فرا رسیده این چهلم، خود نتایج بسیار جالبی برای انقلاب و حرکتهای بعدی در پی داشت.

امام خمینی که درآن زمان در نجف اشرف به سر می بردند. بخشی از بیانات خود که به مناسبت چهلم واقعۀ 19 دی قم بیان داشتند فرودند:

الان امروز چهل روز است که از مرگ جوانهای ما، از مرگ طلاب علوم دینیه، علماء بزرگ، جوانان متدین قم می گذرد... با چه شجاعت این اهل قلم و طلاب علوم دینی، با چه شجاعت که شاید در تاریخ کم نظیر باشد و دست خالی با این دولت و با این عمال شاه مبارزه کردند و کشته دادند و حتی در خیابانها و در کوچه ها و در پس کوچه ها از قراری که ذکر شده است مأمورین ریخته اند و مردم هم بعد از کشتار، آنقدر که می شده است مقاومت کرده اند.

نتایج و پیامدها[63]

واقعۀ 19 دی ماه 1356 به لحاظ نتایج و پیامدها از چند نظر شایان توجه است.

اول آنکه: سازش شاه و کارتر و تو خالی بودن شعار حقوق بشر کارتر و فضای باز سیاسی شاه که به مردم ایران نشان داد و مردم را منوجه کرد که این شعارها و سیاستها حربه ای بیش نیست.

دوم: ثابت کرد که شاه از حرکت مذهبی-سیاسی به رهبری روحانیت و در رأس آنها امام بیش از حرکت سیاسی دیگر وحشت دارد و آن را تعهد بزرگی علیه حاکمیت خود می داند.

سوم آنکه: آنچا را که رژیم از آن وحشت داشت که همان مطرح شدن رهبری امام در حوزه های علمیه بود، به تبع قیام نوزده دی، رهبری امام در حوزه های علمیه و به حرکت در آمدن روحانیت در خط امام، زمینۀ قرار گرفتن در مسیر صحیح مبارزه را فراهم آورد و حتی ترفندهای بعدی رژیم را بی اثر ساخت.

چهارم آنکه: قیام نوزده دی قم ثابت نمود که جریان حقوق بشر و فضای باز سیاسی، طلیعه ای برای میدان دادن به ملیون، لیبرالها... بوده و آمریکا و رژیم شاه عملاً در جذب مردم به سوی میانه روهاموفقیتی نداشته اند و در ضمن این جریان هیچ پایگاهی در میان مردم به دست نیاورده است.

پنجم آنکه: متحجرین و مقدسین حوزه ها و کسانی که مروّج دین از سیاست بودند و همواره درس و بحث و فقه و اصول و... را به مبارزه با شاه ترجیح می دادند، شکست خوردند و مردم نیز دانستند که باید سراغ چه کسانی بروند.

ششم آنکه: رژیم شاه را در مقابل مردم قرار داد و ماهیت ضد مردمی آن را برای بسیاری آشکار ساخت. و از آن پس بود که شعار مرگ بر شاه، شعار اصلی و تکیه کلام توده های انقلابی شد.

هفتم آنکه: باعث تعمیق و مردمی شدن نهضت و شرکت هرچه بیشتر توده های مذهبی بویژه جوانان د رآن گردید.

هشتم آنکه: برخی از احزاب و جمعیتهای سیاسی که حرکت سیاسی خود را با اتکا به حقوق بشر کارتر و فضای باز سیاسی ایجاد شده توسط شاه و در چهارچوب قانون اساسی، شکل داده بودند، به تذئ دریج از حرکت انقلابی امام و مردم جدا شدند. به دامن آمریکا و غرب توسل جستند.

نهم آنکه: با قیام قم، آهنگ انقلاب به صورت «استراتژی چهلم ها»پشت سر هم با صورت و محتوای کاملاً اسلامی شتاب فزاینده و گسترده تری به خود گرفت و رهبری امام در این حرکت به عنوان نقش اصلی مبارزه با رژیم شاه ظاهر شد.

پی نوشت ها

 

[1] آرشیو خاطرات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی.

[2] کوثر، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1374، ج 1، ص 297.

[3] علی شیر خانی، حماسه 19 دی، (تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377)، ص 168.

[4] کوثر، پیشین.

[5] خاطرات حجت الاسلام فلسفی، انتشارات رکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص 327.

[6] شیر خانی، پیشین، ص 173.

[7] همان، ص 123.

[8] همان، ص 36.

[9] همان، ص 85.

[10] آرشیو اسناد انقلاب اسلامی قم، پرونده قیام 19 دی و تظاهرات طلاب.

[11] همان.

[12] همان.

[13] همان.

[14] شیر خانی، پیشین، صص 85 و 86.

[15] همان، ص 38.

[16] همان، ص 86.

[17] همان، ص 38.

[18] آرشیو اسناد انقلاب اسلامی قم، پرونده مرحوم شریعتمداری و مرحوم خوانساری.

[19] شیر خانی، پیشین، ص 87.

[20] سخنرانی آقای شریعتمداری از گزارشهای ساواک و پرونده شریعتمداری و خاطرات آقای عابدینی، شجاعی و اکبر زاده استخراج شده است.

[21] شیر خانی، پیشین، ص 242.

[22] همان، ص 239.

[23] ظاهراً تشبیه آیت الله حائری در گرفتن مسجد اعظم به فیضیه، اشاره به گرفتن و بستن در مدرسه فیضیه است که پس از حماسه 17 خرداد 54 طلاب صورت گرفت و تا انقلاب اسلامی مدرسه مذکور بسته مانده بود، دارد. جهت اطلاع بیشتر ر. ک: حماسه 17 خرداد 1354 فیضیه، اثر نگارنده.

[24] آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده تظاهرات طلاب و قیام 19 دی.

[25] شیر خانی، پیشین، صص 89 و 90.

[26] آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده تظاهرات طلاب و قیام 19 دی.

[27] شیر خانی، پیشین، صص 174 و 175.

[28] مطالبی که ذیلاً بدان اشاره می شود برگرفته از خاطرات آقای موسوی تبریزی است. ر. ک: شیر خانی، پیشین، صص 175 و 176.

[29] آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده قیام 19 دی.

[30] رقم مذکور مربوط به گزارش ساواک می باشد، ر. ک: پرونده قیام 19 دی.

[31] شیر خانی، پیشین، ص 175.

[32] همان، ص 245.

[33] همان، صص 247 و 248.

[34] همان، ص 176.

[35] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده قیام نوزده دی.

[36] شیر خانی، پیشین، ص 263 و 264.

[37] آرشیو اسناد مرکز انقلاب اسلامی، پرونده قیام 19 دی و تظاهرات طلاب.

[38] شیر خانی، پیشین، صص 252 و 253.

[39] همان، ص 256.

[40] همان، ص 25.

[41] آرشیو اسناد مرکز انقلاب اسلامی، پرونده قیام 19 دی و تظاهرات طلاب.

[42] آرشیو اسناد، پیشین.

[43] شیر خانی، پیشین، ص 177.

[44] همان، ص 272.

[45] همان، ص 274.

[46] همان، ص 276.

[48] همان، ص 93.

[49] همان.

[50] همان

[51] انقلاب اسلامی به روایت اسناد، مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1377، کتاب دوم، ص 14.

[52] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پیشین.

[53] شیر خانی، پیشین، ص 94.

[54] همان، ص 178.

[55] همان، ص 40.

[56] همان، ص 214.

[57] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پیشین.

[58] همان.

[59] شیر خانی، پیشین، ص 61.

[60] همان.

[61] همان ص 41.

[62] برای کسب اطلاع از روزنامه های داخلی ایران و روزنامه ها و رسانه های خارجی. ر. ک: انقلاب اسلامی به روایت اسناد، پیشین، صص 71، 18، 20 و 28.

[63] مجله پانزده خرداد، زمستان 1357، ش 24، ص 45.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان