«هر بار تن و بدنمان میلرزد و شایعه پشت شایعه به دست ما میرسد. نمیدانیم چه کنیم و تکلیفمان مشخص نیست، شروع کردیم به همه مشتریان شماره تلفن و واتساپ دادن تا مبادا از دست بدهیمشان اما این برای مشتریان فعلی است؛ مشتریان جدید را چطور جذب کنیم؟»
اینها بخشی از صحبت فعالانی است که با اینستاگرام معیشت روزانه خود را مهیا میکنند و درآمد زندگیشان با این شبکه اجتماعی درآمیخته است. افرادی که در جای جای ایران فعالیت دارند و مشتریانشان به وسعت یک دنیاست و راه ارتباطی و ویترین فروشگاهشان، یک شبکه در اینستاگرام است.
صحنه اول - پرواز تهران به استانبول
«نیلوفر مرادیان» یک فروشگاهدار اینستاگرامی است که از ترکیه جنس میآورد و از آنها در تن مانکنهای پلاستیکی خود عکس گرفته و در فروشگاه اینستاگرامیاش به نمایش میگذارد. اول کارش را با سرمایه اندکی شروع کرد و سپس کم کم کسب و کارش رشد کرد؛ بطوری که حالا به چین و دوبی هم برای وارد کردن محصول سفر کرده است. این هزینهها و درآمد را خودش با 25 سال سن به دست آورده و به نوعی نان آور خانهشان است. او از اینکه زمزمه فیلترینگ اینستاگرام را شنیده در شوک است و میگوید سعی کرده در هر پلتفرم فیلترشده و نشدهای شعبه جدیدی از پیج اینستاگرامی خود را باز کند تا مبادا تمام زحماتش برای ساختن یک کسبوکار به باد هوا برود. او به دیجیاتو میگوید:
«کار ما نمیتواند در بستر یک کانال در پیامرسانهایی مثل تلگرام یا مدلهای ایرانیاش باشد. نیاز به تصویر دارد و ما با دیزاین صفحه فروشگاهی خود، جلوههای بصری به کار وارد میکنیم تا مشتریان را جذب کنیم. جستجو و دیدن و قیمتگذاری و استفاده از هشتگ و... در کانالها چندان مناسب حال کار من و امثال من نیست. در پیامرسانهای بومی و غیر بومی هم کانال دارم اما به جرات میگویم که نود درصد مشتریانم از طریق اینیستا من را پیدا میکنند.»
عادت دارد که این شبکه اجتماعی را «اینیستا» صدا بزند؛ خودش باور دارد که اینیستا در میان فروشندگان اینترنتی جایگاه ویژهای دارد و قابلیتهایی که روز به روز به آن اضافه میشود باعث شده که هر روز بیشتر و بیشتر برای فروشگاهها کاربردی باشد. او به اینفلئونسرهای اینستاگرامی اشاره میکند که نوعی بیزینس مخصوص راه انداختهاند و من را با یکی از آنها ارتباط میدهد.
صحنه دوم - جایی میان ناکجاآباد
«م.ت» که نمیخواهد نام کاملش فاش شود، از استوری گذاشتن و تبلیغ کردن فعالیتهای تجاری دیگران درآمد دارد و اخیرا تصمیم گرفته رو به ساخت کلیپهای تصویری هم بیاورد. او قبول دارد که بسیاری از کلیپها محتوای سخیفی پیدا کردهاند و از حالت اصلی خود خارج شدهاند اما این مقوله را نوعی مارکتینگ میداند که فعلا در ایران جواب داده و نمیتوان منکر این قضیه شد. این فرد به من میگوید:
«برخلاف تصور برخی از اشخاص، اینستاگرام به سخره کشیده نشده و بسیاری از برندها و کمپینهای موفق هم در این شبکه اجتماعی فعالیت دارند.»
صحنه سوم - کوههای کردستان
از دوستان دیگر نیلوفر خانمی است که در یک طایفه کردنشین در نزدیکی رشته کوههای جنوب غربی کشورمان زندگی میکند و از طریق صفحهای که پسرش برای او ساخته، صنایع دستی تولید شده توسط خودش را میفروشد. حرف زدن با او برایم خیلی جالب است و متوجه میشوم که تاثیر نفوذ اینستاگرام به این مناطق هم نباید غافل ماند. میگوید بعد از تاسیس این صفحه مثل همه جای دنیا برخی برایش مزاحمت ایجاد کردهاند ولی معتقد است که اگر مغازه هم داشت، مشتریان نخاله هم وجود داشتند و فرقی در اصل موضوع نمیکرد. او تعداد مشتریان واقعی را به مراتب بیشتر از این افراد میداند و به دیجیاتو میگوید:
«اولش شوهرم مخالف این کار بود ولی وقتی درآمد خوبی از این راه کسب کردیم، کم کم موافق شد و حتی برایم گوشی بهتری خرید تا بتوانیم عکاسی درستی از محصولاتمان کنیم. من هنرمند نیستم و عکاسی هم چندان بلد نیستم ولی توانستم با کمک برخی از دوستان و نظر لطف بسیاری از مشتریان، کار خودم را داشته باشم. فروش من هم از طریق اینستاگرام است و هم از طریق تلگرام ولی طبیعتا به خاطر ماهیت تصویری اینستاگرام، بیشتر تمرکزم روی آن است.»
37 سال دارد و ماهانه 3 میلیون از این طریق درآمد دارد و میگوید در خواب هم نمیدیده که بتواند از طریق گوشی برای خانوادهاش درآمدزایی کند. دوست دارد که روزی بتواند در پایتخت یک مغازه تاسیس کند و برای تحقق این آرزو مشغول پسانداز کردن است. میگوید فیلتر کردن اینستاگرام برایش مشکل ساز خواهد بود ولی باور دارد که این مساله زیاد روی فروش او تاثیری نخواهد گذاشت چرا که پسرش چندین فیلترشکن روی گوشیاش نصب کرده است.
صحنه چهارم - یک زیرپله در کوچه پس کوچههای جنوب شهر تهران
شایان مغازه فروشگاه بازی و قطعات گیمینگ و کامپیوتری دارد ولی نه در مرکز شهر و یا در میدان توپخانه، در جنوب شهر توانسته برای خود کسبوکاری راه بیندازد و یک مغازه کوچک کرایه کند. مشتریان شایان اما از همه مناطق کشور هستند و او توانسته با تلگرام و اینستاگرام خودش را به خوبی در مارکت بشناساند. شایان کالاهایش را منصفانه قیمتگذاری میکند چرا که خبری از خرج مغازه در مرکز پایتخت نیست و میتواند حاشیه سود خود را کمتر کند:
«من قصد نداشتم مغازهام را جمع کنم و بروم یک جای بهتر چون مشتریانم را دارم. ولی الان با این اوضاع فیلترینگ تمام برنامهریزیهایم به هم ریخته است. نمیدانم میتوان روی این کار تا چند سال بعد حساب کرد یا نه. من برنامه ریزیهایی کرده بودم که بر اساس آن تا سال 1400 میتوانستم خانهام را عوض کنم ولی الان من و خانوادهام در این فکر هستیم که تغییر شغل دهیم. من در این حرفه سالها تلاش کردم و زحمت کشیدم، نوسانات ارز به اندازه کافی پدر تمام کاسبانی مثل من را در آورده است و حالا فیلترینگ شده نمک روی این زخم.»
او در روزهای اخیر زمینه کاریاش را گسترش داده و به جز قطعات الکترونیکی شروع به فروش اسباب بازیهای مرتبط با صنعت بازی و اکسسوریهای گوناگون هم کرده است و باور دارد که توسعه کارش مصادف است با پیدا کردن قشر جدیدی از مشتریان؛ قشری که نمیتوان آنها را همینجوری پیدا کرد و میتوان با دیجیتال مارکتینگ و فضای مجازی به آنها رسید:
«برای اینکه بتوانم کسب و کارم را بهتر کنم، چند دورهای به صورت آنلاین و آفلاین کلاسهای دیجیتال مارکتینگ رفتم و تقریبا تمامی شرکتکنندگان در این کلاسها افرادی بودند که مثل من یک کسب و کار کوچک داشتند و عمده فروششان از طریق اینترنت بود. اساتید حاضر در همین کلاسها بارها به ما گوشزد کردند که ممکن است اینستاگرام و تلگرام فیلتر شود و باید ما روی مدلهای دیگر بیزینسی فکر کنیم. خب، تلگرام فیلتر شد و ما بخشی از مشتریانمان را از دست دادیم و روی آوردیم به اینستاگرام اما حالا با فیلترینگ این شبکه بازهم باید برنامههایمان را تغییر دهیم. به شخصه هیچ جایگزین مناسبی برای این شبکه نمیشناسم و وقتی من شهروند نابلد این موضوع را میدانم، سران حاکمیتی و دولتمردان هم قاعدتا باید این موضوع را بهتر از من بدانند.»
صحنه پنجم - خانه هنرمندان
کسبوکارهای خانگی از دیگر مشاغلی هستند که در اینستاگرام فعالیت دارند؛ هما نقاشی میکشد و کارش را با سیاهقلم شروع کرده و پس از آن با کمک دوستانش گروهشان را رشد داده و امروزه تقریبا در تمامی سبکها برای مشتریانش کار میکشد. او هزینه این گسترش دادن تیمشان را هزینه سنگینی برای خودشان میداند و نگران این است که حالا با وجود این خرجها، کارهایشان بینتیجه بماند و گروهشان ورشکست شود: «یکی از دوستان ما تمام زندگیاش را وسط گذاشت و ریسک بزرگی کرد ولی فکر نمیکرد که ممکن است در میان این ریسک، غول کسبوکار خواری به اسم فیلترینگ هم وجود داشته باشد و نگرانیاش صرفا محدود به گرفتن یا نگرفتن کارمان بود که این مورد الان در برابر فیلترینگ به یک نگرانی حاشیهای تبدیل شده است.»
هما به من میگوید در تیمشان افراد معلولی را دارند که توانستهاند به واسطه این شبکههای مجازی خودی نشان دهند و برای خود درآمد داشته باشند؛ آرزویی که برایشان تا پیش از این رسیدن به آن تقریبا از محالات بوده است: «من در این چند ماه اخیر امید را در چشمانشان دیدم و خاموش شدن آن برایم سنگین خواهد بود.»
هما، شایان،نیلوفر و هزاران فرد دیگر در اینستاگرام مبادلات تجاری دارند و بسیاری از فروشگاههای اینترنتی و برندهای معروف فعال در کشور هم در این شبکه اجتماعی با مشتریان قدیم و جدید خود در ارتباط هستند. جدا از این مدلهای بیزینسی، باید گفت که هنرمندان، ورزشکاران، سلبریتیها و اینفلوئنسرهای زیادی هستند که در این شبکه با مردم و مخاطبین خود در ارتباط هستند و بالاتر از همه اینها، سیاسیون کشوری هم در اینستاگرام فعالیت ویژهای دارند. با این وجود این روزها زمزمه فیلترینگ این شبکه اجتماعی شنیده میشود و نگرانیهای زیادی برای همگان به وجود آورده، نگرانیهایی که باید دید در نهایت آیا به آنها توجه میشود یا خیر.