به گزارش ایسنا، امیر کشفی در کتاب «لحظههایی با فروید» که در سال 88 منتشر شد گفته است «باید توجه داشت روانکاوی رابطهای نزدیک با زندگی فروید دارد و تا حدودی شرح حال خود او است. از اینرو، به منظور درک بهتر این نظریه ارائه گزارشی از زندگی او امری بایسته است».
گاهشمار زندگی زیگموند فروید
در ششم ماه مه، «زیگموند فروید» نخستین فرزند «یاکوب فروید» در شهر کوچک فرایبرگ واقع در موراویا متولد شد. او از خانوادهای یهودی بود اما هیچوقت مناسک و مراسم دین یهود را به جا نمیآورد و پیرو هیچ مذهبی نبود. فروید نخستین آموزشها را در خانه فرا گرفت و در پاییز سال 1865 وارد یک مدرسه متوسطه خصوصی شد. او دانشآموزی بااستعداد و سختکوش بود.
فروید پس از اتمام تحصیلات متوسطه برای دوره پزشکی وارد دانشگاه وین شد. بین سالهای 1876 و 1882 در موسسه فیزیولوژی وین زیر نظر پزشک مشهور «ارنست بروک» به پژوهش و مطالعه پرداخت. در آنجا بود که با «ژوزف بروئر» آشنایی پیدا کرد. این آغاز روابط دوستانه و مستحکمی بود که در آن بروئر سالها به عنوان دوست و مشاور فروید باقی ماند. فروید در سال 1882 با مارتا برنیز نامزد کرد.
بروئر و فروید کارشان را روی درمان بیماران هیستریک متمرکز کردند. آنها سالها بعد حاصل یافتههای خود را در کتابی به نام «پژوهشهایی درباره هیستری» منتشر کردند. یکی از اساسیترین اختلاف نظرهای بروئر و فروید مربوط به اهمیت مسئله جنسی بود. بروئر تاکید فروید بر نقش قاطع مسئله جنسی در پیدایش روانرنجوری را رد کرد.
فروید سرانجام به دریافت درجه دکترای پزشکی خود نائل شد. در واقع او بیشتر پژوهشگر بود تا دانشجو و خیلی به پزشکبودن فکر نمیکرد. فروید طی تحقیقات پزشکی خود به آزمایش و مطالعه در مورد اثرات کوکائین پرداخت. او پس از پیبردن به اثر نشاطآور این ماده شخصاً آن را مصرف کرد و سخت طرفدار آثار درمانیاش شد. او امیدوار بود داروی عجیبی که کشف کرده شهرت و اعتباری برایش فراهم سازد تا خانواده خود را از مشکلات مالی برهاند، اما پژوهشهای وی درباره کوکائین ناتمام ماند و آنچه میخواست تحقق نیافت.
فروید در بهار سال 1885 به مقام استادی در آسیبشناسی اعصاب ارتقا یافت. در سال 1887 نخستین فرزند فروید ماتیلده به دنیا آمد. در طی سالهای بعد فروید صاحب پنج فرزند دیگر هم شد. آنا تنها فرزند فروید است که روانکاو شد.
فروید در ابتدای کارش (به عنوان آسیبشناس اعصاب) برای درمان بیماران روانرنجور از شیوههای رایج و معمول مانند ماساژ، هیدروتراپی و الکتروتراپی استفاده میکرد اما این روشها چندان موثر نبودند. بنابراین او کار خود را بر روشدرمانی هیپنوتیزم متمرکز کرد.
فروید به تدریج هیپنوتیزم را کنار گذاشت و با این باور که بیمار هر آنچه را از نظر آسیبشناختی مهم است نگه داشته و فقط باید با تلقین او را واداشت که آنچه را لازم است به یاد آورد، روشی را ابداع کرد که در آن با دستش بر پیشانی بیمار فشار میآورد تا او هر خاطرهای را که به ذهنش میآمد بیان کند. فروید بعدها این شیوه را هم رها کرد و روش تداعی آزاد را بهکار گرفت.
فروید برای اولینبار از اصطلاح روانکاوی برای توصیف روش جدید خود استفاده کرد. او مدتی پس از درگذشت پدرش دورهای از آشفتگی درونی شدید را تجربه کرد. فروید که شماری از مشکلات روانرنجوری را تجربه کرده بود وضعیت خود را به عنوان نوروز اضطرابی (anxiety neurosis) تشخیص داد و شروع به روانکاوی خود کرد. او به دلیل دشواری ایفای نقش بیمار و درمانگر به طور همزمان نمیتوانست با تداعی آزاد خود را روانکاوی کند؛ بنابراین رویاهای خود را مورد تحلیل قرار داد.
خودکاوی فروید تقریباً دو سال طول کشید. این خودکاوی علاوه بر بهبود زندگی شخصی فروید به او امکان داد تا به میل جنسی در دوران کودکی (عقده ادیپ) و نقش بسیار مهم تجربههای جنسی (سرکوبشده) در علائم روانرنجوری و معنای رویاها پی ببرد. تحلیل شخصی فروید در تکامل روانکاوی بسیار بااهمیت و شالوده اصلی کتاب «تعبیر رویا» است.
در ماه فوریه سال 1923 اولین علائم سرطان دهان در فروید تشخیص داده شد. فروید معمولاً روزانه 220 عدد سیگار برگ میکشید و پس از تشخیص بیماریاش همچنان به کشیدن سیگار ادامه داد.
در سال 1933 پس از به قدرت رسیدن هیتلر، در ماه مه کتابهای فروید در برابر ازدحام مردم در برلین به آتش کشیده شد.
واپسین سالهای زندگی فروید بسیار سخت بود. عملهای جراحی دردناک، آزارهای نژادی، جنگ جهانی و ظهور نازیسم سبب درد و رنج بسیار برای او شد. فروید در بستر بیماری از پزشک خود درخواست اتانازی (خاتمهدادن به زندگی بیماری که مرگش حتمی باشد) کرد و با تزریق دوز بالای مورفین در 23 سپتامبر 1939 چشم از جهان فروبست. به خواست خودش جسدش سوزانده و خاکسترش در گلدانی یونانی که قطعه محبوب عتیقههایش بود به امانت گذاشته شد.
فرزانه عطار، خبرنگار ایسنا - منطقه خراسان