معراج در قرآن و سنت

انسان همیشه سعی دارد به هر مسئله ای از دریچۀ«حس» بنگرد. زیرا مطمئن ترین علوم او را همین «معلومات حسی» تشکیل میدهد و به همین جهت، در میان مسائل مختلف آنهایی که دلایل حسی بیشتری دارند سهم زیادتری از اطمینان انسانی را به خود جلب می کنند

معراج در قرآن و سنت

١. مقدمه

انسان همیشه سعی دارد به هر مسئله ای از دریچۀ«حس» بنگرد. زیرا مطمئن ترین علوم او را همین «معلومات حسی» تشکیل میدهد و به همین جهت، در میان مسائل مختلف آنهایی که دلایل حسی بیشتری دارند سهم زیادتری از اطمینان انسانی را به خود جلب می کنند. از همین رو، امروز هزارن آزمایشگاه در سراسر جهان برای تحقیق درباره مسائل گوناگون علوم، با هزینه های سنگینی تأسیس شده و دانشمندان با کنجکاوی خاصی در این آزمایشگاه مشغول بررسی مسائل مختلف اند. ولی آیا می توانیم مسائل اجتماعی را هم آزمایش کرد و روی تجربیات گوناگون درباره آنها قضاوت نمود؟ مثلاً آیا می توانیم نتیجه ای را که از اختلاف و پراکندگی دامنگیر یک ملت می شود بیازماییم؟ آیا میتوانیم سرانجام کار«استعمارگران» و عاقبت «ظلم و بیدادگری» را با یک آزمایش حسی دریابیم ؟ آیا می توانیم نتیجه «فاصله طبقاتی» و «تبعیضات ناروا» را در میان طبقات مختلف اجتماع از طریق تجربی بررسی نمود؟ در پاسخ اینگونه سئوال ها باید گفت: متأسفانه نه! زیرا برای مسائل اجتماعی، با آن همه اهمیتی که دارند، چنین آزمایشگاهی موجود نیست و اگر هم وجود می داشت نیازمند هزینه طاقت فرسایی بود ولی چیزی که این نقیصه را تا حدود زیادی جبران می کند، این است که ما امروز چیزی در دست داریم به نام «تاریخ گذشتگان» که چگونگی زندگی انسان ها را طی هزاران سال در روی زمین تشریح می کند، و انواع خاطره های تلخ و شیرین، شکست ها و پیروزی ها، کامیابی ها و ناکامی های ملل مختلف دنیا را شرح می دهد.

پر ارزش ترین فراز های تاریخ، صفحاتی است که از زندگانی مردان بحث می کند . زندگی آن ها ، امواج مخصوصی دارد و مملو از انواع حوادث است . آن ها بزرگ بوده اند و آن چه مربوط به آن هاست از جمله تاریخشان ، بزرگ و با عظمت است، درخشندگی خیره کننده ای دارد، تا آن جا که بخواهیم آموزنده و پر معنا و اسرار آمیز است. آن ها شاهکار آفرینش و خلقتند، زندگی شان هم شاهکار تاریخ و مملو از حماسه های پر شور آفرینش است . مطالعه تاریخ زندگی چنین مرد بزرگی، بسیار چیزها می تواند به ما بیاموزد و صحنه های گوناگون آموزنده ای از نظر ما می گذراند.[1]

- صحنه های اعجاب آمیزی، مانند نخستین روزهای بنای کعبه و سکونت نیاکان پیامبر در مکه و حمله سپاه فیل برای ویران ساختن خانه خدا و حوادث تولد پیامبر.

- صحنه های غم انگیزی همچون از دست رفتن «عبدالله» و «آمنه» پدر و مادر آن حضرت در آغاز عمر با آن وضع دردناک.

- صحنه های پرابهت و اسرار آمیزی مانند نخستین روزهای نزول و حی، معراج وحوادث کوه «حرا» و به دنبال آن مقاومت عجیب و سرسختانه سیزده ساله پیامبر و یاران معدود او در راه نشر آئین اسلام در مکه و مبارزه با بت پرستی.

- صحنه های پرهیجان و پرحادثه ای، مانند وقایع سال اول هجرت و سالهای پس از آن که هرکدام نمونه ای از عالی ترین فداکاریها در راه عالی ترین هدفها در راه کوبیدن انواع مظاهر بت پرستی، در راه مبارزه با تبعیضات ناروا و نژادپرستی و هرگونه استعمار و استثمار بشر به وسیله بشر محسوب می شود.

از این رو اگر آن را«پرشورترین حماسه های تاریخ» و زندگی او را نقطه ای که دنیای قدیم و جدید را به هم می پیوندد بخوانیم اغراق نگفته ایم . ما مطالعه دقیق این کتاب را به عموم مسلمانان روشنفکر مخصوصاً جوانان عزیز توصیه می کنیم و امیدواریم جوانان پرشور و با ایمان ما بتوانند با الهام گرفتن از زندگی پر افتخار پیامبر ، طرح یک زندگی نوین و پر افتخاری را برای خود و برای محیط خود بریزند.

٢. سیره نبوی معراج در قرآن و سنت

معراج از جمله رخدادهای شگرف و شگفت زای رسالت پیامبر است . برخی آن را از معجزات حضرت شمرده اند که در سایه عبودیت و بندگی حاصل شده است و آیات و روایات بسیاری، از آن با عظمت و شکوه یاد کرده است. شناخت ابعاد و ویژگی های این سیر و سفر معنوی می تواند سرشار از درسها و یادآوری های چندی برای همگان باشد. سیر و سفری که خداوند آخرین فرستاده خویش را به ملکوت می برد تا با ارائه شگرفی های هستی و شگفتی های ملکوت، جان وی را با حقایق الهی آکنده نماید و قدرت بی پایان خویش را به وی بنمایاند و جایگاه والایش را در ملکوت به او نشان دهد.

معراج ابعاد چندی دارد که ما در این نوشتار تنها می توانیم به گوشه هایی از این رخداد عظیم اشاره ای داشته باشیم. آنچه در اینجا مهم می نماید، بررسی ویژگی های معرفت شناختی و وجودشناختی قضیه است؛ زیرا این رخداد آثار معرفت شناختی و وجودشناختی چندی داشته است که نه تنها در شناخت ابعاد وجودی پیامبر می تواند برای خواننده مفید باشد، بلکه از نظر سیر تکاملی فردی نیز برای کسانی که خواهان سیر و سلوک و معراج وجودی و معرفتی هستند، می تواند کارساز و راهگشا باشد.

پیامبر اکرم در سیر معراجی خویش نه تنها از نظر معرفتی به سوی کمال صعود می کند بلکه از نظر وجودشناختی نیز قابیلت های خویش را چنان افزایش می دهد که به نهان ترین اسرار هستی دست می یابد و از نظر وجودی به چنان جایگاه می رسد که واسطه میان او و خداوند به زبانی از بین می رود و یا به تعبیر دیگر چنان از نظر وجودی به خدا و کمال مطلق نزدیک می شود که به تعبیر قرآن به خدا بسیار نزدیک می شود: «قاب قوسین او ادنی» (نجم /٩) و به مقامهای فیض مقدس و اقدس دست می یابد.

٣. معراج در قرآن و سنت

قرآن و سنت قطعی، مسئله معراج را تا حدودی بیان نموده است. آنچه از آیات و روایات برمی آید، آن است که پیامبر دو سیر در حوزه و ابعاد زمینی و آسمانی داشته است. سیر زمینی وی از مسجدالحرام تا بیت المقدس و سیر آسمانی وی از مسجدالقصی تا سدره المنتهی است . آنچه مربوط به سیر زمینی است در سوره اسراء و آنچه مربوط به سیر آسمانی است، در سوره نجم بیان شده است. قرآن در گزارش خود از سیر زمینی پیامبر نخست از تسبیح و تنزیه خداوند آغاز می کند، زیرا سالک اگر بخواهد معراج کند و سیر ملکوت و باطن هستی اقدام نماید، باید از عالم طبیعت برهد. در کار این رهایی از ملک و عالم طبیعت، سبوح و قدوس بودن خداوند نقش مهمی را ایفا می کند به این معنا که در مسئله معراج و سیر و سلوک معنوی، سبوح و قدوس بودن خداوند از آن جهت مؤثر است که هر چه نزاهت و تجرد از عالم طبیعت بیشتر باشد، سیر و سلوک آسانتر است. بنابراین سالک می بایست راه تنزیه و تسبیح از عالم طبیعت را طی کند و از عالم طبیعت بگذرد تا از نظر وجودی به مرتبه و شأنیتی دست یابد که بتواند ملکوت هستی را ببیند. پس مبدأیی که سبب فاعلی معراج است سبوح و قدوس بودن خداوند است و اگر خدای سبحان به این عنوان در باره کسی تجلی کند، عروج نصیب او خواهد شد. علت اینکه صفات تسبیحی خداوند عامل عروج معنوی است نه صفات تشبیهی، این است که صفات تشبیهی در عالم طبیعت نیز تجلی می کند

، به خلاف صفات تسبیحی که ویژه عالم معناست به این معنا که ملک و طبیعت جایگاه ظهور و بروز صفاتی چون «تبارک» و دیگر صفات تشبیهی(ملک) است در حالیکه ملکوت جایگاه تجلی نام «سبحان» و دیگر صفات تسبیحی و تنزیهی است.[2]

بنابراین اگر خدای سبحان با اسمای تشبیهی تجلی کند، ماورای طبیعت را از مخزن غیب به عالم شهادت تنزل میدهد و اگر با اسمای تنزیهی تجلی کند عالم طبیعت را به مخزن غیب می رساند. گاه انسان را به پیشگاه خود بالا می برد و گاه فیض خود را نزد انسان می آورد. به نظر می رسد«وحی» نیازمند عروج وجوی انسان به بالا و نزول شأنی خداوند به حد انسانی است تا بتواند مناسخت و هم ترازی وجودی پدید آید و وحی امکان تحقق یابد. آنچه تنزل می یابد فیض اوست که خود را تا مقام انسانیت و هم تراز آن تنزل می دهد تا به عالم انسانی نزدیک شود و فرصت ارتباط میان خدا و انسان فراهم آید. از آن سو این انسان نیز باید از نظر وجودی و معرفتی عروج نماید و به کمالاتی دست یابد تا مناسخت و قابلیت از دو سوی پدید آید؛ زیرا وحی و هرگونه ارتباطی نیاز دوسویه است . به سخن دیگر هرگز ارتباط میان انسان و حیوان برقرار نمی شود مگر آن که حیوان خود را به مقام انسان ترقی و انسان خود را به مقام حیوان تنزل دهد تا ارتباط برقرار گردد. چنانکه چنین امکانی برای حضرت سلیمان فراهم آمد و با مورچه و هدهد ارتباط برقرار کرد و سخن گفت.

به نظر قرآن ، مبدأ قابلی معراج ، عبودیت سالک است (اسراء /١) و رسالت و نبوت و دیگر مقام های انسان کامل در پرتو همین عبودیت بدست می آید نه آنکه خود مبدأ و علت آن باشد سالک قابل در سایه عبودیت به خدای سبحان نزدیک می شود و از نقص و عیب گناهان منزه می گردد و به کمال لایق وجودی دست می یابد. در سوره نجم ، قرآن به سیر و معراج آسمانی وی اشاره می کند که در آن از حرکت افقی و هستی شناختی به حرکت و سیرعمودی و خداشناسی محض اقدام می کند در این مسیر صعودی است که پیامبر از نظر معرفت شناختی و وجودشناختی به جایگاهی عروج می کند که از نظر نزدیکی به خدا به «قاب قوسین أوأدنی» تعبیر شده است. در قرآن جایی که پیامبر در عروج آسمانی بدان می رسد به «سدره» نیز تعبیر شده است.

«سدره» جایگاهی است که احاطه نور غیبی آنرا پوشانده است این نور چنان نوری است که هرگز در وصف و تشبیه نمی گنجد و پاک و منزه از هر تعریف و تحدید و تبیین است. اگر قرآن از آن به «پوشاننده» تعبیر می کند در حقیقت این وصف مترادف با«سبوح بودن» است که می بایست او را از حد و کران و وصف و بیان و تشبیه منزه دانست. با این بیان دانسته شد که معراج، حقیقتی دارای دو چهره است: چهره ای که به خدا ارتباط دارد تا با نام سبوح بر عبد تجلی کند؛ و چهره ای دیگر که مرتبط به قابل و گیرنده است که باید عبد، خالص شود؛ به این معنا که تابنده ای خالص نگردد به عروج دست نیابد. وقتی چنین امری تحقق یافت عروج امکان پذیر می شود و سالک در این سیر زمینی و عروج آسمانی خویش ملکوت اشیاء و هستی را می بیند و به باطن حقایق آنها دست می یابد چنان که برای پیامبر چنین دیدنی تحقق یافت .

٤. شب ظرف تکامل و عروج

به نظر قرآن ظرف عروج، شب است (فجر/٤) چون شب ظرف زمانی است که در آن طبیعت نهان گریده و آسمان آشکار می شود آنچه از طبیعت در چشم بوده از دیده پنهان و تنها بی کران آسمان است که چون رازی از پرده برون آمده خودنمایی می کند. شب آنچنان در فرهنگ قرآن اهمیت دارد که خدای سبحان بدان سوگند می خورد؛ (فجر/٤) و مقام محمود و پسندیده ای را به شب زنده داران اهداء می کند (اسرا/ ٧٩) این که خداوند سبحان برای اصلاح انسان ها به سحر(بخش پایان شب) قسم یاد می کند، از آن روست که سحرخیزی خود سبب اصلاح بشر است. هر چند که برای خداوند شب و روز معنا و مفهومی ندارد، ولی فرصت های مناسبی برای انسانهایی است که قابلیت دارند تا به مقام تسبیح درآیند و از مقام تشبیهات روز و طبیعت آشکار رهایی یابند؛ چون روز، انسان را سرگرم می کند و به کام خویش می کشد چنان که در دریای خروشان طبیعت تنها شناگران هستند که در آن غرق نمی گردند. با این همه همان شناگران ماهر نیز ناچارند تا پایان روز در آن دست و پا بزنند تا غرق طبیعت نشوند.

بی گمان تلاشهای روزانه و طبیعت تشبیهی نمی گذارد تا جان انسان آرام گیرد و از مقام بی نقص و عیب تنزیهی برخوردار گردد. وقتی شب هنگام می رسد انسان از دریای خروشان طبیعت با شنای توکل رهایی می یابد و در ساحل شب تسبیح آرام می گیرد. (مزمل /٧).

به نظر قرآن به دست آوردن این دریافت ها و گفتارهای محکم که با عمل حضور و خلوص استوار می گردد در شب آسان تر است (احزاب / ٧١). به همین جهت است که قرآن که محکم ترین قول و گفتار است در هنگام شب نازل می شود(قدر/١) و سیر زمینی پیامبر و عروج ملکوتی وی در شب اتفاق می افتد.

به هرحال هرچند که تکامل در شب و روز امکان پذیر و شدنی است ولی در شب به آسانی صورت می پذیرد؛ زیرا انسان در شب از آشفتگی به درمی آید و در تاریکی شبانه به آرامش روحی و روانی دست می یابد که این امر موجب می شود تا ارتباطش با ملکوت آسانتر شود در این هنگام است که از آن «سبح طویلی» که در روز و در بیرون وجودی او برپاست، رهایی یافته و به حضور قلب دست می یابد. پس اگر کسی در شب نیز گرفتار «سبح طویل» درونی باشد نمی تواند همانند روز از شبش بهره گیرد و به سیر و عروج ملکوتی وجودی اقدام کند.

٥. معراج رسول خدا (ص)

در داستان معراج رسول خدا(ص) نیز همانند داستان شق القمر موضوعات مختلفی مورد بحث قرار گرفته که ما نیز به خواست خدای تعالی باید در چند بخش آنرا مورد بحث قرار دهیم.[3]

١. ٥. اسراء و معراج

نخستین مطلبی که باید مورد توجه در این داستان قرار گیرد آن است که داستان معراج رسول خدا (ص) مرکب از دو قسمت بوده قسمت نخست آنکه از مسجدالحرام (در شهر مکه) تا مسجدالاقصی (در سرزمین فلسطین) و بالعکس انجام شده و رسول خدا(ص) این مسیر را در یکی از شبها در سالهای توقف خود در مکه از طریق اعجاز طی کرده، که در این قسمت را اصطلاحاً در کتابها و تواریخ «اسراء» می نامند و قسمت دوم که از مسجد الاقصی به آسمانها انجام شده و طبق روایات با انبیاء الهی دیدار و گفتگو کرده و بهشت و جهنم و آیات بزرگ دیگری از آیات الهی را مشاهده نموده است که این قسمت را اصطلاحاً «معراج»می نامند.

٢. ٥. معراج در چه سالی اتفاق افتاد

در اینکه اسراء و معراج رسول خدا(ص) در چه سالی از سالهای بعثت اتفاق افتاده است اختلاف است ، و اجمالاً وقوع آن در مکه و قبل از هجرت ظاهراً قطعی است به دلیل اینکه آیه ای هم که در سوره اسراء در این باره آمده و آیات سوره نجم نیز همگی در مکه نازل شده و اما در اینکه در چه سالی از سالهای قبل از هجرت بوده اختلاف است.

مرحوم طبرسی در کتاب مجمع البیان پس از ذکر اصل داستان اسراء می گوید تمامی روایاتی که در داستان اسراء و معراج رسیده به چهار دسته تقسیم می شود.

١- آن دسته از روایاتی که صحت آنها مقطوع است بخاطر تواتر اخبار در این باره و گواهی علم و دانش به صحت آن.

٢- آنچه در روایت آمد ه و عقول مردم صدور آنرا تجویز نموده و اصول اسلامی نیز از قبول آنها ابایی ندارد و می پذیرد که ما هم آنها را می پذیریم و می دانیم که آنها در بیداری بوده نه درخواب.

٣- روایاتی که ظاهر آنها مخالف با بعضی ازاصول اسلامی است ولی تأویل آنها بنحوی که با اصول عقلی موافق باشد ممکن است که ما اینگونه روایات را به همین نحو تأویل می کنیم.

٤- روایتی که نه ظاهر آنها صحیح است و نه قابل تأویل است مگر با سختی و دشواری شدید که در اینگونه روایات بهتر است که آنها را نپذیرفته و کنار بزنیم.

و اما درکیفیت معراج و اینکه چند بار بوده و آن نقطه ای که رسول خدا - صلی الله علیه و آله از آنجا بسوی مسجدالاقصی حرکت کرد و بدانجا بازگشت که آیا خانه ام هانی بوده یا مسجدالاحرام و سایر جزئیات آن اختلافی در روایات دیده می شود که ما بخواست خداوند در ضمن نقل داستان به پاره ای از آن اختلافات اشاره خواهیم کرد و آنچه مشهور است آنکه این سیر شبانه با این خصوصیات در سالهای آخر توقف آنحضرت در شهر مکه اتفاق افتاد اما آیا قبل از فوت ابیطالب بوده و یا بعد از آن و یا در چه شبی از شبهای سال بوده، باز هم نقل متواتری نیست و در چند حدیث آن شب را شب هفدهم ربیع الاول و یا شب بیست و هفتم رجب ذکر کرده و در نقلی هم شب هفدهم رمضان و شب بیست و یکم آن ماه نوشته اند.

معروف آن است که جبرئیل در آنشب بر آنحضرت نازل شد و مرکبی را که نامش «براق» بود برای او آورد و رسولخدا - صلی الله علیه و آله بر آن سوارشده و بسوی بیت المقدس حرکت کرد و در راه در چند نقطه ایستاد و نماز گذارد، یکی در مدینه و هجرتگاهی که سالهای بعد رسولخدا - صلی الله علیه و آله بدانجا هجرت فرمود، و یکی هم مسجد کوفه، و دیگر در طور سینا و بیت اللحم - زادگاه حضرت عیسی علیه السلام و سپس وارد مسجدالاقصی شد و در آنجا نماز گذارده و از آنجا به آسمان رفت. برطبق روایاتی که صدوق (ره) و دیگران نقل کرده اند از جمله جاهائی را که آنحضرت در هنگام سیر بر بالای زمین مشاهده فرمود سرمین قم بود که بصورت بقعه ای میدرخشید وچون از جبرئیل نام آن نقطه را پرسید پاسخ داد: اینجا سرزمین قم است که بندگان مؤمن و شیعیان اهل بیت تو در اینجا گرد می آیند و انتظار فرج دارند و سختیها و اندوه ها بر آنها وارد خواهد شد و نیز در روایات آمده که در آنشب دنیا بصورت زنی زیبا و آرایش کرده خود را بر آنحضرت عرضه کرد ولی رسولخدا - صلی الله علیه و آله - بدو توجهی نکرده از وی در گذشت.

سپس به آسمان دنیا صعود کرد و در آنجا آدم ابوالبشر را دید، آنگاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روی خندان بر آن حضرت سلام کرده و تهنیت و تبریک گفتند و بر طبق روایتی که علی بن ابراهیم در تفسیر خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود فرشته ای را در آنجا دیدم که بزرگتر از او ندیده بودم و(برخلاف دیگران) چهره ای درهم و خشمناک داشت و مانند دیگران تبریک گفت ولی خنده برلب نداشت و چون نامش را از جبرئیل پرسیدم گفت: این مالک خازن دوزخ است و هرگز نخندیده است و پیوسته خشمش بر دشمنان خدا و گنهکاران افزده می شود بر او سلام کردم و پس از اینکه جواب سلام مرا داد از جبرئیل خواستم دستور دهد تا دوزخ را به من نشان دهد و چون سرپوش را برداشت لهیبی از آن برخاست که فضا را فرا گرفت و من گمان کردم ما را فرا خواهد گرفت، پس از وی خواستم آن را به حال خود برگرداند و برطبق همین روایت در آنجا ملک الموت رانیز مشاهده کرد که لوحی از نور دردست او بود و پس از گفتگویی که با آنحضرت داشت عرض کرد: همگی دنیا در دست من همچون درهم (و سکه ای) است که در دست مردی باشد و آنرا پشت و رو کند و هیچ خانه ای نیست جز آنکه من در هر روز پنج بار بدان سرکشی میکنم و چون بر مرده ای گریه می کنند بدانها می گویم ، گریه نکنید که من باز هم پیش شما خواهم آمد و پس از آن نیز بارها می آیم تا آنکه یکی از شماباقی نماند، در اینجا بود که رسولخدا - صلی الله علیه و آله فرمود: براستی که مرگ بالاترین مصیبت و سخت ترین حادثه است، و جبرئیل در پاسخ گفت حوادث پس از مرگ سخت تر از آن است. و سپس فرمود:

و از آنجا به گروهی گذشتم که پیش روی آنها ظرفهای از گوشت پاک و گوشت ناپاک بود و آنها ناپاک را میخوردند و پاک را می گذاردند از جبرئیل پرسیدم اینها کیانند گفت افرادی از امت توهستند که مال حرام می خورند و مال حلال را وا می گذارند و مردمی را دیدم که لبانی چون لبان شتران داشتند و گوشتهای پهلوشان را چیده و در دهانشان می گذاردند پرسیدند : اینها کیانند گفت: اینها کسانی هستند که از مردمان عیب جویی می کنند و مردمان دیگری را دیدم که سرشان را با سنگ می کوفتند و چون حال آنها را پرسیدم پاسخ داد: اینان کسانی هستند که نماز شامگاه و عشاء را نمی خواندند و می خفتند، و مردمی را دیدم که آتش در دهانشان می ریختند و از نشیمنگاهشان بیرون می آمد و چون وضع آنها را پرسیدم ، گفت اینان کسانی هستند که اموال یتیمان را به ستم می خوردند. و گروهی دیگر را دیدم که شکمهای بزرگی داشتند و نمی توانستند از جا برخیزند گفتم: ای جبرئیل اینها کیانند؟

گفت : کسانی هستند که ربا می خورند و زنانی را دیدم که بر پستان آویزانند، پرسیدم: اینها چه زنانی هستند؟ گفت: زنان زناکاری هستندکه فرزندان دیگران را بشوهران خود منسوب می دارند، و سپس به فرشتگانی برخوردم که تمام اجزاء بدنشان تسبیح خدا می کرد. و از آنجا به آسمان دوم رفتیم و در آنجا دو مرد را شبیه به یکدیگر دیدم و از جبرئیل پرسیدم: اینان کیانند؟ گفت : هردو پسرخاله یکدیگر یحیی و عیسی علیهماالسلام هستند، بر آنها سلام کردم و پاسخ داده تهنیت ورود به من گفتند و فرشتگان زیادی را که به تسبیح پروردگار مشغول بودند در آنجا مشاهد کردم و از آنجا به آسمان سوم بالا رفتیم و در آنجا مرد زیبائی را که زیبایی او نسبت به دیگران همچون ماه شب چهارده نسبت به ستارگان دیگر بود مشاهده کردم و چون نامش را پرسیدم جبرئیل گفت: این برادرت یوسف است. بر او سلام کردم و پاسخ داد و تهنیت و تبریک گفت، و فرشتگان بسیاری را نیز در آنجا دیدم. از آنجا به آسمان چهارم بالا رفتیم و مردی را دیدم و چون از جبرئیل پرسیدم گفت : او ادریس است که خدا ویرا به اینجا آورده بر اوسلام کرده پاسخ داد و برای من آمرزش خواست و فرشتگان بسیاری را مانند آسمانهای پیشین مشاهده کردم وهمگی برای من و امت من مژده خیر دادند.[4]

سپس بآسمان پنجم رفتیم و در آنجا مردی را بسن کهولت دیدم که دورش را گروهی از امتش گرفته بودند و چون پرسیدم کیست؟ جبرئیل گفت: هارون بن عمران است ، برا و سلام کرده و پاسخ داد، و فرشتگان بسیاری را مانند آسمانهای دیگر مشاهده کردم. آنگاه به آسمان ششم بالا رفتیم و در آنجا مردی گندمگون و بلند قامت را دیدم که می گفت : بنی اسرائیل پندارند من گرامی تر ین فرزندان آدم در پیشگاه خدا هستم ولی این مرد از من نزد خدا گرامی تر است و چون از جبرئیل پرسیدم: کیست؟ گفت: برادرت موسی ابن عمران است، بر او سلام کردم جواب داد و همانند آسمانهای دیگر فرشتگان بسیاری را در حال خشوع دیدم. سپس بآسمان هفتم رفتیم و در آنجا به فرشته ای برخورد نکردم جز آنکه گفت: ای محمد حجامت کن و به امت خود نیز سفارش حجامت را بکن و در آنجا مردی را که موی سر و صورتش سیاه و سفید بود و روی تختی نشسته بود دیدم و جبرئیل گفت: او پدرت ابراهیم است، بر او سلام کرده جواب داد و تهنیت و تبریک گفت، و مانند فرشتگانی را که در آسمانهای پیشین دیده بودم در آنجا دیدم، و سپس دریاهائی از نورکه از درخشندگی چشم را خیره می کرد، و دریاهائی از ظلمت و تاریکی، و دریاهائی از برف و یخ لرزان دیدم و چون بیمناک شدم جبرئیل گفت: این قسمتی از مخلوقات خداست.

و در حدیثی است که فرمود: چون به حجاب های نور رسیدم جبرئیل از حرکت باز ایستاد و بمن گفت: برو! و در حدیثی دیگری فرمود: از آنجا به سدره المنتهی رسیدم و در آنجا جبرئیل ایستاد و مرا تنها گذارده و گفت: برو! گفتم: ای جبرئیل در چنین جائی مرا تنها می گذاری و از من مفارقت میکنی؟ گفت : ای محمد این جا آخرین نقطه ای است که صعود به آنرا خدای عزوجل برای من مقرر فرموده و اگر ا اینجا بالاتر آیم پروبالم می سوزد. آنگاه با من وداع کرده و من پیش رفتم تا آنگاه که در دریای نور افتادم و امواج مرا از نور به ظلمت و از ظلمت به نور وارد می کرد تا جائیکه خدای تعالی می خواست مرا متوقف کند و نگهدارد آنگاه مرا مخاطب ساخته با من سخنانی گفت و در اینکه آن سخنان که خدا به آن حضرت وحی کرده چه بوده است و در روایات بطور مختلف نقل شده و قرآن کریم بطور اجمال و سربسته می گوید: «فأوحی الی عبده ما أوحی» پس وحی کرد به بنده اش آنچه را وحی کرد - و از اینرو برخی گفته اند: مصلحت نیست در این باره بحث شود زیرااگر مصلحت بود خدای تعالی خود می فرمود، وبعضی هم گفته اند: اگر روایت ودلیل معتبری از معصوم وارد شد و آنرا نقل کرد، مانعی در اظهار و نقل آن نیست و در تفسیر علی بن ابراهیم آمد که آن وحی مربوط به مسئله جانشینی و خلافت علی بن ابیطالب - علیه السلام - و ذکر برخی از فضائل آنحضرت بوده و در حدیث دیگر است که آن وحی سه چیز بوده: ١- وجوب نماز ٢- خواتیم سوره بقره ٣- آموزش گناهان از جانب خدای تعالی غیر از شرک و در حدیث کتاب بصائر است که خداوند نام های بهشتیان و دوزخیان را باو داد و بهر صورت رسولخدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: پس از اتمام مناجات با خدای تعالی بازگشتیم و ا زهمان در یاهای نور و ظلمت گذشته و در سدره المنتهی بجبرئیل رسیدم و بهمراه او بازگشتیم.

در آنشب خدایتعالی پنجاه نماز بر او و بر امت او واجب کرد، و چون باز می گشت عبورش بحضرت موسی علیه السلام افتاد، موسی پرسید: خدایتعالی چقدر نماز بر امت تو واجب کرد؟ رسولخدا- صلی الله علیه و آله - فرمود

: پنجاه نماز، موسی گفت: باز گرد و از خدا بخواه تخفیف دهد رسول خدا بازگشت و تخفیف گرفت ویل دوباره موسی گفت: زیرا امت تو (از این نظر) ضعیف ترین امتها هستند و از این رو بازگرد و تخفیف دیگری بگیر چون من در میان بنی اسرائیل بوده ام و آنها طاقت این مقدار را نداشتند بهمین ترتیب چندبار رسولخدا - صلی الله علیه و آله بازگشت و تخفیف گرفت تا آنکه خدایتعالی نمازها را روی پنج نماز مقررر فرمود، و چون باز موسی گفت: بازگرد رسولخدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: دیگر از خدا شرم میکنم که بنزدش بازگرددم و چون به ابراهیم

خلیل الرحمان برخورد از پشت سر صدا زد:

ای محمد امت خود را از جانب من سلام برسان و بآنها بگو: بهشت آبش گوارا و خاکش پاک و پاکیزه است و دشتهای بسیاری خالی از درخت دارد و با ذکر جملۀ «سبحان الله والحمدلله ولا اله الله والله اکبر و لا حول ولا قوه الا بالله» درختی در آن دشتها غرس می گردد امت خود را دستور ده تا در خت در آن زمینها زیاد غرس کنند.[5]

٦. ریشه قرآنی معراج

جریان معراج و سیر آن حضرت در عوالم وجوددر دو سوره بطور آشکار بیان شده است و در سوره های دیگر نیز اشاراتی به آن است. ما فقط بطور اجمال به آیاتی اشاره می کنیم که آشکارا متعرض معراج است. خداوند در سوره «اسرا» چنین فرموده است: «منزه خدایی است که شبانگاه بنده خویش را از مسجدالاحرام تا مسجدالاقصی که اطراف آنرا برکت داده است سیر داد تا آیت های خویش را به او نشان دهد و خدا شنوا و بینا است. از ظاهر این آیه مطالب زیر استفاده می شود:

١- برای اینکه بدانیم که پیامبر گرامی این عوالم را با نیروی بشری طی نکرده ، بلکه در پرتو قدرت غیبی چنین کاری را درمدت کمی انجام داده است سخن خود را با لفظ «سبحان الذی» که اشاره به تنزیه خدا از هر نقص و عجز است آغاز نموده و حتی به آن نیز اکتفا نکرده و آشکارا خود را عامل سیر معرفی کرده و فرموده است: «اسری؛ خدا سیر داد: این عنایت برای این است که مردم تصور نکنند که این سیر روی قوانین طبیعی و دستگاه های معمولی انجام گرفته تا به انکار آن برخیزند، بلکه این سفر به اتکای قدرت الهی و عنایت مخصوص ربوبی صورت پذیرفته است.

٢- این سفر شبانگاه صورت گرفته است و این مطلب علاوه بر لفظ «لیلاً» از کلمه «اسری» نیز استفاده می شود. زیرا عرب لفظ مزبور را در «شب روی» بکار می برد.

٣- با این که ابتدای این سفر از خانه «ام هانی» دختر ابوطالب بود؛ خدا آغاز آن را از مسجدالحرام معرفی فرموده است شاید بدین دلیل استکه عرب همه مکه را حرم خدا می خواند از این رو تمام آن نقاط حکم مسجد و حرم خدا را داشته است. بنابراین صحیح است که بفرماید: «أسری من مسجدالحرام» از مسجد الحرام سیر داهد و بنابه برخی از روایات آغاز سیر از مسجد الحرام بوده است. این آیه اگر چه مبدأ سیر را مسجدالحرام و پایان آنرا«مسجدالاقصی» معرفی می کند ولی هرگز منافاتی ندارد که پیامبر علاوه بر این سیر دیگری به سوی عالم بالا داشته باشد، زیرا این آیه فقط این قسمت از مسافرت را بیان نموده و قسمت دیگر از برنامه سفر را آیات سوره «والنجم» متعرض است.

٤- پیامبر گرامی با بدن و روح سیر نموده است نه فقط با روح و گواه آن لفظ «بعبده» است که در «بدن و روح» به کار می رود و هرگاه معراج وی تنها به صورت روحانی بود لازم بود بفرماید: «بروحه».

٥- غرض از این سیر باشکوه، شناساندن مراتب و جود و نشان دادن جهان بزرگ هستی بوده است.

سورةدیگری که نیز آشکارا جریان معراج را بیان نموده سوره «والنجم» است وقتی پیامبر به قریش فرمود که من فرشته وحی را هنگام آوردن اولین وحی، با قیافه واقعی خود دیده ام؛ قریش در این باره با او به مجادله برخاسته بودند. قرآن در پاسخ انکار اینها چنین می فرماید: چرا با پیامبر درباره دیدن جبرئیل مجادله میکنید؛ او یک بار دیگر نیز فرشته را نزدیک «سدره المنتهی» در مجاورت بهشت دیده که اقامت گاه نیکان است آن دم که «سدره المنتهی» را آثار شکوه فرا گرفته بود دیده است، او نه خطا رفت و نه منحرف شد و مقداری از آیت های بزرگ پروردگار خود را دید.

٧. جنبه جسمانی معراج

کیفیت معراج پیامبر گرامی مورد بحث و گفتگو بوده و در جسمانی و روحانی بودن آن سخنانی گفته شده است.

با اینکه قرآن و روایات با صراحت گواهی قطعی بر جسمانی بودن آن می دهد؛ با این حال یک رشته اشکالات علمی مانع از آن شده است که گروهی این حقیقت را بپذیرند و سرانجام دست به تأویل زده و معراج آن حضرت را روحانی دانسته اند اینان چنین گفته اند که فقط روح و روان پیامبر، تمام این عوالم را سیر کرده سپس روح او به بدن مقدس وی بازگشته است . گروهی قدم را فراتر نهاده معتقدند که تمام این جریان ها در رؤیا بوده و آن حضرت به صورت خواب تمام این مکانها را دیده و سیر کرده است. سخنان گروه اخیر به قدری دور از واقعیت است که اصلاً نباید این نظر را در شمار اقوال و نظریات آورد زیرا قریش از شنیدن این که محمد(ص) مدعی است که من در ظرف یک شب همه این اماکن را سیر کرده ام، سخت ناراحت شدند و به تکذیب او برخاستند بطوریکه معراج وی در همه محافل قریش موضوع روز شد؛ اگر سیر این عوالم به صورت یک رؤیا بود معنا نداشت که قریش به تکذیب پیامبر برخیزد و جنجالی راه بیندازد؛ گفتن این که من در شبی از شبها موقع خواب چنین خوابی را دیده ام هرگز مایه نزاع و اختلاف نمی شود زیرا سرانجام هرچه هست خواب است و همه امور محال و یا بسیار مستبعد در خواب به صورت ممکن درمی آید از همین رو، این نظر آن قدر ارزش ندارد که ما آنرا دنبال کنیم ولی جای تأسف است که برخی از دانشمندان مصری مانند«فرید وجدی» این نظر را پسندیده و با سخنان بی اساس به تحکیم آن پرداخته است.

گروهی که نتوانستد به برخی از ایرادهای معراج جسمانی پاسخ گویند، دست به تأویل آیات و روایات زدند و معراج پیامبر را روحانی دانسته اند. مقصود از معراج روحانی همان تدبر در مصنوعات الهی و مشاهده جلال و جمال وی و استغراق در فکر و ذکر حق و سرانجام رهائی از قیود مادی و علائق دنیوی و عبور از مراتب امکانی در مراحل باطنی و قلبی است که پس از طی این مراحل؛ یک قرب مخصوصی دست می دهد که قابل توصیف نیست . هرگاه مراد از معراج روحانی، همان تفکر در عظمت حق و وسعت جهان آفرنیش و. . . . باشد بی شک این معراج از خصائص پیامبر اسلام نیست و اکثر پیامبران و بسیاری از مردان روشندل و پاکدل این مرتبه را دارا بوده اند. در صورتی که قرآن این معراج را از خصائص پیامبر بعنوان یک امتیاز فوق العاده یاد می نماید وانگهی بسیاری از شبها پبامبر گرامی دارای چنین حالتی بوده، در حالیکه معراج مورد گفتگو در زمان و شب معینی تحقق یافته است . چیزی که این گروه را بر این مطلب وادار نموده است همان فرضیه هیئت دان معروف یونان «بطلمیوس» است که قریب دو هزار سال تمام در محافل علمی شرق و غرب حکومت می کرد و صدها کتاب پیرامون آن نوشته شده است و تا چندی پیش یکی از مسلمات علوم طبیعی بوده که اجمال آن به قرار زیر است.

- اجسام جهان بر دو قسم است: عنصری و فلکی. جسم عنصری، همان چهارعنصر

- (آب و خاک و باد و آتش) معروف است. نخستین کره ای که به چشم ما می خورد، همان کره خاک و مرکز عالم است . پس از آن، کره آب و بعد از آن کره هوا و چهارمین کره، کره آتش است و هر یک از این چهار کره محیط بر دیگریست.

- در این موقع کرات پایان می پذیرد و اجسام فلکی آغاز می شود مقصود از اجسام فلکی، همان افلاک نهگانه است که مانند طبقات پیاز، بهم پیوسته اند و هرگز قابل خرق و التیام و فصل و وصل نیستند و هیچ موجودی نمی تواند بطور مستقیم در میان آنها حرکت کند، زیرا لازمه آن از هم جداشدن اجزاء فلک است .» از آنجا که جسمانی بودن معراج مستلزم آن است که پیامبر گرامی، بطور خط مستقیم از مرکز عالم روبه بالا می رود و از کرات چهارگانه عبور نموده و افلاک را یکی پس از دیگری سوراخ کند؛ و پاره شدن و بهم پیوستن (خرق و التیام) افلاک از نظر هیئت بطلمیوسی صحیح و جایز نیست روی این اساس ناچار شدند که معراج پیامبر را روحانی بدانند که هیچ جسمی از سیر او مانع نشود.

این سخنها روزی ارزش داشت که هیئت «بطلمیوس» ارزش خود را در جامعه های علمی از دست نداده بود؛ گروهی از صمیم دل به آن دل بسته بودند. در چنین محیط امکان داشت که با جار و جنجال با حقایق قرآنی بازی کرد و صریح قرآن و روایات را تأویل نمود. ولی امروز دیگر این فرضیه ها ارزش خود را از دست داده اند و بی پایگی آنها روشن شده است. فقط از نظر تاریخ علم، گاهی سخن از هیئت «بطلمیوس» به میان می آید. دیگر با این ابزار و آلات نجومی و رصدی، با این تلسکوپهای قوی و نیرومند و فرود آمدن آپولوها و لوناها در سطح ماه و زهره و مریخ و ماشین رانی فضانوردان در سطح کره ماه، جائی برای این فرضیه های خیالی باقی نمانده است.

امروزه دانشمندان وجود چهارکره عنصری و نه فلک بهم پیوسته و توی پر را جزء افسانه ها می شمارند. و با این ابزار علمی و ادوات رصدی و چشمان مسلح؛ موفق به دیدن چنین عوالمی که «بطلمیوس» با نیروی تخیل آن را ساخته بود نیستند. از این جهت هرگونه نظری که مبنی بر این اساس غیرصحیح باشد، بی ارزش می باشد. زیرا چنانکه گفته شد اگر آیه معراج را به دست هر زبان دانی بدهید خواهید گفت: منظور گوینده همان بدن دنیوی عنصریست که قرآن از آن با لفظ «عبد» تعبیر آورده است؛ نه «هورقلیائی» که اساساً جامعه عرب با چنین لفظ و امثال آن آشنایی نداشتند و طرف خطاب در سوره «اسرا» همین گروه و افراد عادی می باشند. وانگهی عاملی که او را بر این تأویل خنک واداشته است، همان افسانه یونانی درباره نظام هستی بوده که تصور کرده است بسان لوح محفوظ پای برجاست. اکنون که هیئت دانهای جهان همگی آنرا تکذیب می کنند هرگز روانیست ما به تقلید کورکورانه ای خود ادامه دهیم و اگر روزی هم مشایخ براثر خوشبینی به هیئت قدیم حرفی زده اند تا حدی معذور و یا کم تقصیر بودند؛ ولی اکنون برای ما سزاو ار نیست، بر اثر یک فرضیه که مورد انکار جامعۀ علمی بشر است، حقایق قرآنی را زیر پا بگذاریم.

٨. معراج و قوانین علمی امروز

گروهی تصور کرده اند که قوانین طبیعی و علمی امروز با معراج رسول گرامی«ص» سازگار نیست، زیرا:

١- علوم امروزی می گوید: برای دورشدن از زمین، باید جاذبه زمین را خنثی کرد. توپی را که شما به هوا پرتاب می کنید، قوة ثقل آن را باز به جانب زمین می کشد. هرچه توپ را با شدت پرتاب کنید، دومرتبه به زمین برمی گردد. اگر بخواهیم نیروی ثقل (جاذبه زمین) به کلی خنثی شود، یعنی توپ به حرکت خود ادامه دهد و هرگز به زمین بازنگردد، برای وصول به این هدف، باید اقلاً توپ را با سرعت ٢٥٠٠٠ میل در ساعت به هوا پرتاب کنیم.

بنابراین پیامبر گرامی، از محیط جاذبه بیرون رفته و به حالت بی وزنی درآمده است ولی در این موقع این سئوال پیش می آید که چگونه این مسافت را با آن سرعت بدون وسائل طی نموده است، و آیا بدن طبیعی بدون عائق و وسائل لازم یک چنین سرعت را می پذیر؟!

٢- هوای قابل استنشاق در بالاتر از چند کیلومتر از زمین وجود ندارد، و بعداً هر چه بالاتر برویم هوا رقیقتر و غیرقابل استنشاق می شود! و احیاناً به نقطه ای می رسیم که اصلاً هوایی در کار نیست. آیا پیامبر گرامی در طی این مسافت در طبقات فوق جو، چگونه بدون اکسیژن زندگی کرده است.

٣- اشعه کیهانی و سنگهای آسمانی که با هر جسم زمینی برخورد کند، آن را از بین می برد و بر اثر تصادف با طبقات هوا به صورت گرد در می آیند و به زمین نمی رسد. درواقع، این طبقات به منزلۀ زرهی برای ساکنان کره زمین است. در چنین وضعی، چه وسیله ای پیامبر را از این اشعه کیهانی و سنگ های آسمانی مصون داشته است؟!

٤- هرگاه فشار هوا کم و یا زیاد شود زندگی انسان مختل می گردد و انسان در فشار مخصوصی از هوا می تواند زندگی کند که این نوع از فشار در طبقات بالا وجود ندارد.

٥- سرعت حرکت پیامبر، قطعاً زیادتر از سرعت نور بوده است. با توجه به اینکه، نور در هر ثانیه سیصدهزار کیلومتر مسافت طی میکند، و در علوم امروز این مطلب؛ به ثبوت رسیده که هیچ جسمی نمی تواند به سرعتی بیش از سرعت نور حرکت کند؛ با این قانون علمی، چگونه رسول گرامی سیر سریع خود را که سریعتر از سیر نور بوده است ، آغاز نموده، و با بدن سالم برگشته است؟

در پاسخ به این شبهات باید گفت هرگاه ما بخواهیم پای قوانین طبیعی را به اینجا بکشیم، شمارة اشکال از حد تجاوز می کند. ولی ما در پاسخ این گروه می گوئیم که منظور از توضیح این نوامیس طبیعی چیست؟ آیا می خواهند بفرمایند که سیر در عوالم بالا امکان ندارد و ممتنع ذاتی و یک امر محالیست. در پاسخ باید گفت که خوشبختانه کاوش های علمی دانشمندان فضائی بلوکهای شرق و غرب این مطلب را بصورت یک امر عادی و ممکن درآورده است. زیرا با فرستادن نخستین ماه مصنوعی در سال ١٩٥٧ به آسمان که فضاشناسان بدان لقب «اسپوتنیک» داده بودند روشن شد که می توان نیروی جاذبه را به وسیله «موشک» خنثی کرد. چنانکه با فرستادن سفینه های فضائی حامل انسانهای فضانورد بوسیله موشک واضح شد که آنچه را که بشر برای خود مانع از سیر در عالم بالا و فوق جو می شمرد؛ بوسیله پنجه علم و دانش قابل رفع است. بشر با این ابزار علمی و صنعتی خود می تواند مشکلات اشعه کیهانی و اشکال نبودن هوای قابل استنشاق و. . . . را حل نماید. هم اکنون که علوم فضائی در حال گسترش است دانشمدان اطمینان دارند که پس از مدتی می توانند بساط زندگی خود را در یکی از کرات آسمانی پهن کنند، و به آسانی به کرات ماه و مریخ سفر نمایند. این جریانهای علمی و پیشرفت های صنعتی گواه بارزیست که این عمل یک عمل صددرصد ممکن است و جزء محالات نیست.[6]

اگر منظور خرده گیران اینست که هرگز بدون ابزار عملی و صنعتی نمی توان یک چنین سفری را آغاز نمود، و رسول گرامی«ص» در آن شب چنین وسائلی را در اختیار نداشت؛ پس چگونه چنین عوالم را بدون کوچکترین وسیله ای طی نمود؟ پاسخ این گفتار از بحثهای سابق ما دربارة معجزه پیامبران خصوصاً از بحث مفصلی که در باره حادثه عام الفیل و جریان کشته شدن سپاه «ابرهه» با سنگریزه ها انجام شده کاملا روشن می شود. زیر ا آنچه مسلم است اینست که کاری را که بشر می تواند بوسیله ابزار و آلات علمی انجام دهد، پیامبران می توانند آن را با عنایت پروردگار بدون اسباب ظاهری و خارجی ایجاد کنند.

پیامبر اسلام با عنایت پروردگار به معراج رفته است. خدائی که تمام هستی از آن او است و سازنده این نظام شگفت انگیز است. او است که به زمین نیروی جاذبه داده و به خورشید اشعه کیهانی بخشیده و طبقات مختلفی در هوا پدید آورده و هر موقع بخواهد می تواند آنها را بازگیرد و مهار نماید. هرگاه برنامه سیر تاریخی، پیامبر در پرتو عنایت الهی انجام گرفته باشد، به طور مسلم تمام این نوامیس در برابر ارادة قاهر وی تسلیمند، و هر آنی در قضیه قدرت او می باشند. بنابراین چه اشکالی دارد: خدایی که به زمین جاذبه داده است و به اجرام آسمانی اشعه کیهانی بخشیده، بنده برگزیدة خود را بوسیله قدرت نامتناهی خود، بدون اسباب ظاهری از مرکز جاذبه خارج نماید، و از خطرات اشعه مصون و محفوظ نگاه دارد. خدائی که این همه اکسیژن آفریده است، در طبقاتی که هوا و جود ندارد، برای رسول برگزیده خود هوای لازم را تهیه کند و این است معنی جمله «خدای سبب ساز و خدای سبب سوز».

- اساساً حساب معجزه، از حساب علل طبیعی و توانایی بشر جدا است. ما نباید توانایی خدا را مانند توانائی خود محدود بدانیم. اگر ما بدون اسباب، قادر به کاری نباشیم، نباید بگوئیم آفریدگار توانای علی الاطلاق بدون اسباب طبیعی نیز قدرت ندارد.

- زنده کردن مردگان، اژدها شدن عصا، زنده نگاهداری «یونس» در شکم ماهی در قعر دریاها، که تمام آنها را در کتاب های آسمانی تصدیق کرده و برای ما نقل نموده اند؛ از نظر اشکال و جواب دست کمی از معراج پیامبر ندارد.

- خلاصه تمام علل طبیعی و موانع خارجی مقهور و مسخر ارادة خداست. فقظ اراده او به امر محال تعلق نمی گیرد، و اما غیر آن یعنی ممکن بالذات هر چه باشد. البته روی سخن در این موارد با کسانی است که در مراحل خداشناسی، پروردگار خود را با صفات و اوصاف مخصوص به خود او شناخته باشند و خدای لایزال، بعنوان یک موجود مقتدر و توانا که به همه چیز قادر است مورد تصدیق آنها باشد.

٩. هدف از سیر در عوالم هستی

شخصی از امام چهارم «ع» پرسید: آیا برا ی خدا جای معینی هست؟! حضرت فرمود نه. عرض کرد برای چه منظوری پیامبر خود را در آسمانها سیر دارد؟ فرمود: خداوند پیراسته از مکان و زمان است، خداوند خواست به وسیله پیامبر فرشتگان و ساکنان آسمانها را عزیز و گرامی بدارد. و پیامبر خود را از وسعت جهان آفرینش کاملاً آگاه سازد، و او موجودات عجیب الخلقه و چیزهائی را که چشم و گوشی نظیر آن را ندیده و نشنیده است، ببیند و بشنود و پس از فرود، جهانیان را از آن آگاه سازد. البته باید پیامبر خاتم ، دارای چنین مقامی باشد؛ و به مردم قرن بیستم که هم اکنون به فکر سفر به کره ماه و مریخ افتاده اند پیام بفرستد که من این عمل را بدون کوچکترین وسیله ای انجام داده ام و خدای من بر من منت گذارد و مرا با نظام آسمانها و زمین کاملاً آشنا ساخت.

١٠. نتیجه گیری

بدون شک واقعۀ معراج علاوه بر آنکه باید به عنوان نقطۀ عطف بزرگ در تاریخ اسلام و بشریت ، بر اساس ارادة حتمی الهی، شمرده شود و تا روز رستاخیز ذره ای از عظمت آن کاسته نشود و برای تمام ملل دنیا، شگفتی آفرین باشد، میبایستی آثار سازنده و نتایج پرباری نیز داشته باشد. دست یابی به این آثار پربار، در صورتی امکان پذیر است که از یک سو، از زاویۀ فوق به این پدیدة منحصر به فرد نگاهی بیفکنیم، و از یک سو، در تمام وقایعی که پیامبر گرامی اسلام آنها را مشاهده کرده و برای ما انسان ها به یادگار گذارده است، دقت نماییم ، و از سوی دیگر، در گفت و گویی که آن وجود نازنین با محبوب حقیقی خود (خدای متعال) در شب معراج داشته، تأمّل بورزیم.

البته برای بهره مندی از این آثار، هر مسلمانی باید به این وقایع و مکالمات به عنوان داستان تاریخی بسان قصۀ اسفندیار و سهراب نظر نیفکند که در این صورت، نه تنها آثار سازنده ای بر این پدیدة شگفت انگیز بارنمیگردد که چه بسا در برخی از انسان ها که صرفاً نگاهی تاریخی به این واقعه دارند، آثار مخرّبی نیز بر جای گذارد و موجب قساوت و سنگدلی آنان نیز شود.

پی نوشت ها

[1] انصاری، ع. (١٣٦١). حکیمی، م. سیرت و شخصیت حضرت محمد(صّلی الله علیه و آله و سّلم) به ضمیمه تعالیم قرآن، انتشار، تهران.

[2] فروغ ابدیت، تجزیه و تحلیل کاملی از زندگانی پیامبر اکرم (ص)، نشر دانش اسلامی، جلد اول، قم.

[3] سبحانی، ج. (١٣٧٥). فرازهایی از تاریخ پیامبر(صّلی الله علیه و آله و سّلم) اسلام ، نشر مشعر، قم.

[4] برگزیده از کتاب زندگانی حضرت محمد خاتم النبیین (جلد سوم) تألیف : آقای حاج سید هاشم رسولی محلاتی

[5] همان.

[6] قمی، ع. (١٣٦٦). سیمای پیامبر اسلام (صّلی الله علیه و آله و سّلم)، موسسه در راه حق، قم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان