مقدمه:
معراج رسول الله (ص) به گواهی اسناد[1] یک سال یا یک سال و نیم پیش از هجرت در دوشنبه، شب سیزدهم ربیع الاول، یا نوزدهم رمضان از کعبه یا خانه «ام هانی» دختر ابوطالب انجام شده است. این واقعه که قرآن کریم در دو سوره الإسراء (١٧)، آیة یکم و سوره النجم (٥٣)، آیات هفتم به بعد به آن اشاره کرده[2] از شگفت ترین وقایعی است که در زندگی رسول خدا (ص) پیش آمده و گواه این شگفتی اظهار نظرها و سخنانیست که از روز تحقق این واقعه تا عصر ما دراین باره گفته و نوشته اند و نگاهی کوتاه به تاریخ[3]، سیره پیامبرصل الله علیه و آله و سلم[4] و کتب تفسیرقرآن مجید[5] گواه صدق این مدعاست. این واقعه بقدری از نظرگاه عقل آدمی شگفت مینماید که از همان سالهای عهد رسول (ص) و صحابه، برخی بتأویل آن روی آورده و آن را رؤیایی
صادق برشمرده اند که بر دیدگان (ص) گذشته است.[6] دلیل این شگفتی نیز معلوم است :
پیامبر (ص) در ساعاتی از یک شب بر براق می نشیند؛ براقی که توصیف آن نیز از زبان رسول خدا (ص) خواندنی و شنیدنی است: «براق را دیدم میان صفا و مروه ایستاده ، دابه ای از درازگوش ه و از استر کم، رویش چون روی مردم، گوش چون گوش فیل ، عرف (یال) چون عرف اسب، پای چون پای شتر، ذنب چون ذنب گاو، چشم چون ستاره زهره ، پشت وی از یاقوت سرخ و شکم وی از زمرد سبز، سینه وی از مروارید سپید، دو پر داشت به انواع جواهر مکلل، بر پشت وی رحلی از زر و حریر بهشت.»[7] و با سرعتی شگفت آور«هر گامی که می رفت چند آن بودی که چشمان کار می کرد»[8] آنگاه به بیت المقدس میرود، مسافتی که کاروان آن را یک ماهه طی میکند، آنجا با نردبانی که از آسمان فروافکنده میشود، به همراهی جبرئیل به آسمان عروج میکند: «آنگاه جبرئیل دست من بگرفت و مرا به نزدیک صخره آورد و بر بالای صخره آورد، معراجی (نردبانی) دیدم بر آسمان که کسی از آن چیزی ندیده باشد که فریشتگان بر آن برآسمان رفتندی ، اصلش بر صخرة بیت المقدس و سرش بر آسمان پیوسته، یک جانب ازآن یاقوت سرخ و و دیگر از آن زبرجد سبز، پایه از سیم و دیگر از زر و دیگر از زمرد، مرصع به در و یاقوت»[9]
محمد(ص) از آسمان دنیا میگذرد و فرشتگان او را دست بدست به آسمان هفتم میرسانند، پیامبران را ملاقات میکند و با فرشتگان سخن میگوید تا جایی که در سدره جبرئیل از او باز میماند و آنجا بچنان مقامی از قرب میرسد که ورای فهم، دریافت و توصیف آدمیان است . عظمت و شگفتی این واقعه برای انسان در تمام عصرها و خصوصا آن روزگاران که عالمانشان گمان میکردند در فلک خرق و التیام راه ندارد، جای تعجب نیست.
از آن تاریخ تا کنون همه کوششها برای این بوده است که بشر و خصوصا مسلمانان به فهمی عقلانی و بشری از این حادثه الهی دست یابند و همین راه را برای تأمل در این باره گشوده و سبب گردیده تا معراج علاوه بر روایت دینی خویش، روایتی عرفانی و هنری نیز بیابد و این همان جایی است که معراج را با ادب فارسی و با هرچه که ماهیتی هنری دارد پیوندی میزند؛ نظیر مینیاتور که بسیاری از زیباترین تابلوهای آن به معراج (ص) اختصاص یافته است.
***
معراج ماجرایی دو سویه است: سری در زمین دارد و سری در آسمان؛ ماهیتی تاحدی مبهم که عرصه را برای تفسیر و تحلیل، تأویل و از نگاهی هنرمندانه، تخیل می گشاید و همین جاست که ادب فارسی و شاعرانش از آن سود میبرند؛ خصوصا شاعرانی که هم زاهدند وهم عابد، کسانی که دین زندگی آنهاست و به حدیث «الشعراء أمراءالکلام» دل خوش میدارند؛ به خدا ورحمت او امید بسته و از خوف او گریسته اند؛ این شاعران رسول خدا (ص) را رحمت عالمیان و چراغ روشن هستی مینامند. آنان مایلند تا کتابشان را به نام خدا و رسول وی بیارایند و بیاغازند اما در باره خدا ورسول (ص) چه میتوانند گفت که بیش از معراج بتواند هم عقل و اندیشه و دینداری آنان را ارضا کند و هم دل و احساسشان را سیراب سازد؟
انعکاس معراج در ادب فارسی، داستانی در خور اعتناست و نکته ای در بر دارد که این نوشتار بقصد بیان آن فراهم آمده است. ظاهرا نخستین بار اشاره به معراج رسول الله (ص) در بیتی از دیوان منوچهری دامغانی م٤٣٢ ه.ق آمده است:[10]
یکی درویش رانعمت، دوم محبوب را راحت
سوم بیراه را عطفت، چهارم خلق را فتوی
یکی معراج نیکویی ، دوم سلاح پیروزی(؟)
سدیگر چشمه کوثر، چهارم حیه تسعی
پس از وی اشاره به تعبیر یا واقعه معراج را به گواهی ابیات زیر در نزد بسیاری از شاعران میتوان یافت:
فخرالدین اسعد گرگانی:
مگر چون سر زفرمانش نتابم
زچرخ همتش معراج یابم
(گرگانی، ١٣٧٧، ص ٣٨)
قطران تبریزی:
روز بدخواهان تو چون روز رستاخیز باد
نیک خواهان تو را شب، چون شب معراج باد
(قطران، ١٣٣٣، ص٤٧٢)
ابوالفرج رونی:
براق همتش معراج پیمای
عقاب دولتش نهمت شکار است
(ابوالفرج، ١٣٠٤،ص ٢٤)
امیرمعزی:
بر آسمان شده ای از زمین به قدر بلند
چنان کجا شب معراج، مصطفی به براق
(معزی ، ١٣١٨،ص ٤٢٩)
سید حسن غزنوی:
دیدم به خواب دوش براقی زنورجان
میدانش نی ولیکن، جولانش بیکران
(غزنوی، ١٣٢٨، ص١٣٤)
قوامی رازی:
ز فر صاحب معراج باشد این که تو را
براق علم به میدان دین خرامانست
(قوامی، ١٣٣٤، ص ١٤٩)
انوری ابیوردی:
شهسوار سر أسری در شبی، هفت آسمان
بر براق تیز تک ره چون بپیمود و برید
(انوری، ١٣٦٣، ج ٢، ص ٦٤٦)
مفصلترین روایت معراج تا پایان قرن ششم از آن سنایی است که علاوه بر تلمیحات پراکنده ای که به داستان معراج در دیوان وی یافته میشود، در باب سوم حدیقه پس از نعت رسول اکرم (ص)، رحمت جهانیان، سخن را به صفت معراج ایشان میکشاند:
بر نهاده زبهر تاج قدم
پای بر فرق عالم و آدم
(سنایی، ١٣٦٨،ص ١٩٥)
سنایی چهل و یک بیت را در توصیف معراج میسراید . اهم نکاتی که وی بدان اشاره دارد عبارتند از:
١.آیاتی از قرآن مانند مازاغ البصر و ماطغی (النجم / ص ١٧)، سبحان الذی أسری. ...(بنی اسرائیل / ص ١)، دنی فتدلی و کان قاب قوسین و أدنی (النجم / ص ٩)، لعمرک إنهم فی سکرتهم یعمهون (الحجر/ ص٧٢)، لسوف یعطیک ربک فترضی (النجم / ص ٥)، والضحی و الیل إذا سجی (النجم / ص ١و٢)
٢.باورهایی نظیر اینکه: غرض از عالم و آدم و مقصود آفرینش و نشان بینش انبیا علیهم السلام احمد (ص) است؛ درگاه رسول (ص) جای جبرئیل و پای پیامبر (ص) سجده گاه اوست و....
٣. حوادثی از حیات پیامبر(ص) قبل و بعد از بعثت چون ماجرای بحیرا و دایگی حلیمه و دشمنی بعضی از عموهای (ص) با وی
٤.بهره مندی آبای علوی از وجود رسول (ص)
در میان آنچه سنایی به آن توجه کرده تنها بخش پایانی کلام اوست که با رنگی از دنیای خیال شاعرانه عرضه شده و گرنه بقیه، نکاتی است قرآنی و عرفانی که در کتب دیگر نیز میتوان یافت .
پس از سنایی درسالهای میانی قرن ششم ه.ق. ، خاقانی شروانی این ارادتمند سنایی، شاید به اثر پذیری از وی در مثنوی تحفه العراقین هنگام نعت خاتم النبیین (ص) ماجرای معراج را چنین یادآور میشود:
میدان ازل ندیده باری
بر پشت فلک چنو سواری
آن شب که سپهرش آفرین کرد
کاحسنت سوار آسمانگرد
بر قمة قبة فلک رفت
تا قلة قبلة ملک رفت
برشد به دمی ازین حباله
زان سوی فلک هزارساله
(خاقانی، ١٣٣٣،ص ٧٣)
شاعر پس از این بیتها، در بیست و سه بیت بتوصیف براق میپردازد: براق را اسب آسمانی میداند که در مرتع قدسیان چریده و سالها پیش از آدم (ع) ساکن بهشت بوده است، در حرکات چون جن است اما رویی چون روی آدمیان دارد؛ عذارش بمانند ناهیدست و خوی و خصلتش به مشتری میماند؛ نفسی معطر دارد و راهدان است؛ خستگی نمی شناسد و از شیر آسمان نیز هراسی بخود راه نمیدهد، سرآغاز توصیف براق چنین است:
در زیرش مرکبی روان تن
گویا و خموش و رام و توسن. ..
بخش پایانی سخن خاقانی توصیف راه معراج است در بیست و یک بیت، که چنین آغاز میشود:
احمد به چنین براق میمون
زین دارالحرب راند بیرون. ...
شاعر در این بیتها به نکاتی نظیر عصمت آموزی (ص) به انبیا، جسمانی بودن معراج، گذشتن رسول (ص) از سدره المنتهی، رسیدن به بیجهتی، دیدن درگاه به چشم و شنیدن لبیک به گوش ، ذکر لااحصی ثناء علیک و شراب معرفت نوشیدن پیامبر (ص) ازدست ساقی جانها اشاره دارد، نکاتی از داستان معراج که روایتگر آن حسان عجم شعر پارسی است و با آن که دینی و قرآنی است اما خیال بیکرانه شاعر بدان طعمی شاعرانه بخشیده است. روایت خاقانی از سلف خویش سنایی شاعرانه تر و خیال انگیزتر است اما هنوز باید منتظر ماند تا با ظهور نظامی معراج رنگی دیگر بیابد.
با ظهور نظامی گنجه ای، این نام آور نام آشنای شعر فارسی درنیمه دوم قرن ششم ه.ق. توجه به معراج پیامبر (ص) شکلی خاص بخود میگیرد. نظامی در هر پنج گنج خویش به معراج رسول خدا (ص) میپردازد؛ دراولین سروده خویش، مخزن الاسرار پس از نعت رسول اکرم (ص) معراج را مطرح میکند و با این عنوان حدود هفتاد بیت میسراید :
نیم شبی کان ملک نیمروز
کرد روان مشعل گیتی فروز...
(مخزن الاسرار،١٣٧٨،ص ١٤)
شاعر در دومین اثرخویش، خسرووشیرین، نخست در خلال نعت رسول الله (ص) در بیتهایی نظیر بیت زیر به معراج توجه میکند:
سریر عرش را نعلین او تاج
امین وحی و صاحب سر معراج. ..
(خسرو و شیرین، ١٣٧٦، ص ١١)
سپس در پایان کتاب پس از بیان نامه پیامبر(ص) به خسرو پرویز درچهل و سه بیت بشرح واقعه عروج آسمانی رسول الله (ص) و جزئیات آن اشاره دارد:
شبی رخ تافته زین دیر فانی
بخلوت، در سرای ام هانی
(خسرو و شیرین، ١٣٧٦، ص ٣٣٨)
این شاعر توانا در لیلی و مجنون ، بار دیگر اسلوب مخزن الاسرار را به کار میگیرد؛ ابتدا به نعت رسول خدا میپردازد و پس از ان بار دیگر حدود شصت بیت را به بیان معراج اختصاص میدهد:
ای نقش تو معرج معانی
معراج تو نقل آسمانی. ..
(لیلی و مجنون، ١٣٧٦ ص ١٢)
در هفت پیکرکه چهارمین گنج گنجور گنجه است باز هم عنوان معراج دیده می شود؛ نظامی پس
چون نگنجید در جهان تاجش تخت بر عرش برد معراجش. ..
(هفت پیکر،١٣٧٧، ص ٩)
از نعت پیامبر(ص) پنجاه بیت را در صفت معراج میسراید:
در شرفنامه نیز روش هفت پیکر پی گرفته میشود و شاعر پس از نعت خواجه کائنات، به معراج ایشان میرسد و مفصلترین توصیف خویش را از این واقعه عظیم و خیال انگیز در حدود هشتاد بیت به رشته نظم میکشد:
شبی کاسمان مجلس افروز کرد
شب از روشنی دعوی روز کرد...
(شرف نامه، ١٣٧٦، ص١٧)
در اقبالنامه بخش دوم اسکندرنامه، که آخرین سروده داستانی نظامی است، شاعر به شکل روشن و با عنوانی مستقل از معراج سخنی نمی گوید، او در خلال نعت حضرت (ص) بسفر آسمانی ایشان اشاره دارد:
که بی دعوی تخت و تاج
ز شاهان به شمشیر بستد خراج
غلط گفتم آن شاه سدره سریر
که هم تاجور بود و هم تختگیر
تنش محرم تخت افلاک بود
سرش صاحب تاج لولاک بود...
(اقبال نامه ، ١٣٧٦، ص ٨)
اینک پرسشی به میان می آید: دلیل این همه توجه به واقعه معراج چیست ؟ چرا نظامی این شاعر توانای توصیفگر از حیات رسول خدا بیش از هرچیز به معراج او دل میبندد و در هر پنج گنج حدود سیصد بیت را به یادآوری این واقعه اختصاص میدهد؟ نظامی در معراج چه یافته است که این همه برای اولین بار بدان بها داده و آثار خویش را بدان زینت بخشیده است؟
بی شک نظامی درمعراج سرایی علاوه بر اثر پذیرفتن از سنایی و خاقانی و بیان ارزش شب در کسب معرفت، به خیال انگیزی فوق العاده معراج توجه دارد و بقدری بدان دلبسته است که وقتی از شبهای مراقبه و مکاشفه و معرفت اندوزی خویش یاد میکند، آن شبها را به شب معراج مانند میکند:
روز سفید آن، نه شب داج بود
بود شب اما شب معراج بود
(مخزن الاسرار،١٣٧٨،ص ٦٧)
این واقعه از عناصری پدید آمده که هریک به تنهایی میتواند امکانات لازم رادر اختیار شاعر قرار دهد تا جولان خیال خویش را به سرحد امکان برساند.خصوصا شاعری مانند نظامی که به زهد، شهرة همگانست و در دلبستگی به دین و رسول خدا(ص) همانند سنایی و خاقانیست..این عناصر عبارتند از:
١. شب که زمان معراج است.
٢. آمدن جبرئیل و آوردن براق
٣. ویژگیهای براق
٤. رفتن به مسجد اقصی و دیدن نردبان
٥. امامت پیامبران در نماز
٦. سفر به آسمان و دیدار انبیا
٧. دیدن بهشت و دوزخ
٨. دیدار ملائکی چون اسرافیل و عزرائیل
٩. بازماندن جبرئیل و دیگر ملائکه از همراهی با پیامبر (ص)
١٠. رسیدن پیامبر (ص) به بیخودی و حیرت
١١. دیدار خداوند
١٢. بهره مندی آسمانیان از وجود پیامبر (ص)
١٣. استجابت دعای رسول (ص) و آمرزش مؤمنان
١٤. رفتن و بازآمدن به یک دم
١٥. جسمانی بودن یا روحانی بودن معراج
این عناصر و گره خوردن آن با دانشهایی نظیر نجوم، طب و کلام در ضمیر تازه جوی دین انگار و زهدپرور نظامی، مجال گسترده ای را در پیش ذهن و زبان وی می گشاید و بدو امکان می دهد که در هریک از پنج گنج خویش از منظری بدین واقعه نگریسته روح نوجوی خویش و جان خواننده را از زلال معارف و حقایقی که بدان عشق می ورزد، بهره مند کند. نکات خیال انگیز مشترکی که نظامی در سرایش معراج در پنج گنج خویش بدان توجه کرده است، عبارتند از:
١- آیة مازاغ البصر و ماطغی
زان گل و زان نرگس کان باغ داشت
نرگس او سرمه مازاغ داشت
(مخزن الاسرار،١٣٧٨، ص١٧)
ز رنگ امیزی ریحان آن باغ
نهاده چشم خود ر مهر مازاغ
(خسرو و شیرین، ١٣٧٦، ص ٤٤٠)
از سرخ و سپید دخل آن باغ
بخش نظر تو مهر مازاغ
(لیلی و مجنون، ١٣٧٦ ص١٤)
درآن نرگسین حرف کان باغ داشت
مگو زاغ کو مهر مازاغ داشت
(شرف نامه، ١٣٧٦، ص٢٤)
٢-نام آباء علوی (ماه ، تیر، ناهید ، خورشید، بهرام، مشتری، زحل)
تاشب اورا چه قدر قدر هست
زهره شب سنج، ترازو به دست
(مخزن الاسرار، ١٣٧٨، ص١٥)
زهره طبق نثار بر فرق
تا نور تو کی برآید از شرق
(لیلی و مجنون، ١٣٧٦ ص ١٣)
زرفعت تاج داده مشتری را
ربوده زآفتاب انگشتری را
(خسرو و شیرین ، ١٣٧٦، ص ٤٣٩)
زهره را از فروغ مهتابی
برقعی برکشید سیمابی
(هفت پیکر، ١٣٧٧، ص١٢)
طلاق طبیعت به ناهید داد
به شکرانه قرصی به خورشید داد
(شرف نامه، ١٣٧٦، ص٢١)
٣-نام انبیاء و مقایسه آنان با رسول خدا(ص)
عشر ادب خوانده زسبع سما
عذر قدم خواسته از انبیا
(مخزن الاسرار،١٣٧٨، ص ١٦)
خلیل از خیلتاشان سپاهش
کلیم از چاوشان بارگاهش
(خسرو و شیرین ، ١٣٧٦، ص ١٢)
نموده انبیا را قبله خویش
به تفضیل امانت رفته در پیش
(خسرو و شیرین، ١٣٧٦، ص ٤٣٩)
شد بی تو به خلق بر، مروت
بربسته در از در نبوت
(لیلی و مجنون ، ١٣٧٦ ص١٥)
تاج بستان که تاجور توشدی
بر سرآی از همه که سر تو شدی
(هفت پیکر،١٣٧٧، ص ١٠)
به هارونیش خضر و موسی دوان
مسیحا چه گویم؟ زموکب روان
(شرف نامه، ١٣٧٦، ص٢١)
وگر مهد عیسی به گردون رسید
خود از مهد بیرون پرید
(اقبال نامه، ١٣٧٦، ص ٩)
٤-توصیف براق
در شب تاریک بدان اتفاق
برق شده پویه پای براق
(مخزن الاسرار،١٣٧٨، ص ١٦)
نه ابر از ابر نیسان درفشان تر
نه باد از باد بستان خوش عنان تر
(خسرو و شیرین، ١٣٧٦، ص٤٣٨)
برقی که براق بود نامش
رفق روش تو کرد رامش
(لیلی و مجنون، ١٣٧٦ ص ١٣)
برزد از پای پر طاووسی
ماه بر سر چو مهد کاووسی
(هفت پیکر،١٣٧٧، ص ١١)
براقی شتابنده زیرش چو برق
ستامش چو خورشید در نور غرق
(شرف نامه، ١٣٧٦، ص ١٨)
٥-بازماندن جبرئیل
همسفرانش سپر انداختند
بال شکستند و پرانداختند
(مخزن الاسرار، ١٣٧٨، ص ١٧)
بدان پرندگی طاووس اخضر
فگند از سرعتش هم بال و هم پر
(خسرو و شیرین، ١٣٧٦، ص٤٤٠)
جبریل زهمرهیت مانده
الله معک زدور خوانده
(لیلی و مجنون، ١٣٧٦،ص ١٤)
منزل آنجا رساند کز دوری
دید در جبرئیل دستوری
(هفت پیکر،١٣٧٧، ص ١٣)
پر جبرئیل از رهش ریخته
سرافیل از صدمه بگریخته
(شرف نامه، ١٣٧٦، ص ٢٢)
٦-دیدن خداوند به چشم
مطلق از آنجا که پسندیدنی است
دید خدا را و خدا دیدنی است
(مخزن الاسرار، ١٣٧٨، ص ١٩)
کلام سرمدی بی نقل بشنید
خداوند جهان را بی جهت دید
(خسرو و شیرین، ١٣٧٦، ص ٤٤٠)
هم حضرت ذوالجلال دیدی
هم سر کلام حق شنیدی
(لیلی و مجنون، ١٣٧٦، ص ١٥)
دید معبود خویش را به درست
دیده از هرچه دیده بود بشست
(هفت پیکر،١٣٧٧، ص ١٣)
کلامی که بی آلت آمد شنید
لقایی که آن دیدنی بود دید
(شرف نامه ، ١٣٧٦، ص ٢٣)
٧-دعای پیامبر(ص)، استجابت آن و شفاعت امت
لب به شکر خنده بیاراسته
امت خود ر به دعا خواسته
همتش از گنج توانگر شده
جمله مقصود میسر شده
(مخزن الاسرار، ١٣٧٨، ص ١٩)
خطاب آمد که ای مقصود درگاه
هرآن حاجت که مقصود است، درخواه
سرای فضل بود از بخل خالی
برات گنج رحمت خواست حالی
گنهکاران امت را دعا کرد خدایش جمله حاجتها رو کرد
(خسرو و شیرین، ١٣٧٦، ص ٤٤١)
درخواستی آنچه بود کامت
درخواسته خاص شد به نامت
آورده برات رستگاران
از بهر چو ما گناهکاران
(لیلی و مجنون، ١٣٧٦ ص ١٥)
با مدارای و صد هزار درود
آمد از لوح آن مدار فرود
هرچه آورد بذل یاران کرد
وقف کار گناهکاران کرد
(هفت پیکر، ١٣٧٧، ص ١٤)
شب شب تست و وقت وقت دعاست
یافت خواهی هرآنچه خواهی خواست
(همان، ص١٠)
به شب، روز ما را به بی ذمتی
سجل برزده کامتی کامتی
(شرف نامه، ١٣٧٦، ص ٢٥)
ره انجام روحانی او دادمان
ره آورد عرش او فرستادمان
(اقبال نامه، ١٣٧٦، ص ٨)
مفهوم برخی از ابیاتی که ذکر شد، اشاره ایست به آنچه در باب شب معراج نقل شده است که خداوند خطاب به پپامبر (ص) فرمود:
سل، تعط. حاجت خواه؛ سؤال از تو، عطا از من . (عتیق نیشابوری، ١٣٨٠، ج٢، ص ١٣٤٥)
٨-کوتاهی سفر
زان سفر عشق نیاز آمده
در نفسی رفته و بازآمده
(مخزن الاسرار،١٣٧٨، ص ١٩)
از سرعت آسمان خرامی
سری بگشای بر نظامی
(لیلی و مجنون، ١٣٧٦ ص ١٥)
چنان رفته و آمده بازپس
که ناید در اندیشة هیچ کس
(شرف نامه، ١٣٧٦، ص ٢٤)
در کنار این نکات همانند،که هریک یاری رسان شاعر گنجه درخلق دنیای زیبای معراجند، در هریک از منظومه های شاعر می توان نکته هایی خاص را در باره معراج مشاهده کرد که نشان میدهد شاعر از تکرار گریزان و دوستدار نوجویی است. برای نمونه در مخزن الاسرار الاسرار به جای نام هفت ستاره به نام دوازده برج فلکی (حمل، ثور،. ...) اشاره میکند و گذر پیامبر را از آنان بتصویر میکشد. در خسرو وشیرین، معراج را به «سری» مانند میکند تا خواننده را به ناخودآگاه با رازآلودگی و ابهام روبرو سازد و در سیرآسمانی پیامبر(ص) به گذر او از هفت فلک و دوازده برج اشاره دارد؛ به تیرهای شهاب اشاره میکند که پیامبر در تیردان جوزا نهاده تا راه را بر طفیلیان و دزدان آسمان ببندد و با دقتی خاص نام جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، رفرف، سدره و قاب قوسین را بترتیب می آورد. در لیلی و مجنون نیز مانند خسرو و شیرین آغاز معراج را از خانة ام هانی میداند:
سر برزده از سرای فانی
بر اوج سرای ام هانی
(لیلی و مجنون، ١٣٧٦ ص ١٢)
وشب معراج را شب قدر (ص) مینامد:
امشب شب قدرت توست بشتاب
قدر شب قدر خویش دریاب
(لیلی و مجنون، ١٣٧٦ ص ١٣)
که از سویی یادآور ضمنی بیت مخزن الاسرار است:
تاشب او را چه قدر، قدر هست
زهرة شب سنج، ترازو به دست
(مخزن الاسرار،١٣٧٨، ص ١٥)
و از سوی دیگر یادآور تعریف شب قدر از نگاه عارفان: شب قدر شبی است که سالک در آن به تجلی خاصی اختصاص یابد بنحوی که قدر و مرتبه خود را نسبت به محبوب خود بشناسد و این آغاز رسیدن سالک است به مقام عین الجمع.[11] و از این طریق آفاق دیگری را از معرفت بر خواننده می گشاید.
در هفت پیکر اسلوب ماجرا را به شکلی دیگر پی می نهد: شب معراج جبرئیل با براق به دنبال رسول خدا (ص) می آید، دعوت خدا را به او ابلاغ می کند و به او خبر میدهد آن شب، شب اوست ؛ آسمانیان عاشقان وی و منتظران او هستند. آن سراج منیر، درآن شب تاریک بر براق می نشیند و با سرعت برق، وهم وعقل بسوی آسمان می شتابد.
در شرفنامه نیز در خلال معراج به نکاتی نظیر یتیمی (ص) اشاره دارد و یا میکوشد تا به توجیه زمان یکشبه واقعه معراج بپردازد و آن را با منطق ذهنی آدمیان سازگار کند، کاری که به معراج سرائیش در این اثر تازگی میبخشد وآن را از دیگر گنج ها متمایز میسازد.
نتیجه:
در سبب دلبستگی شاعر به معراج میتوان گفت: علاوه بر توجه به سنایی و خاقانی، نظامی که تربیتی دینی و زاهدانه دارد؛ شرط شاعری را نامداری شرع میداند و معارف و حقایق اندوختة خویش را حاصل شب و شب زنده داری میشمارد، در پرتو نبوغ فوق العاده خویش دریافته که معراج رسول (ص) هنری ترین و شاعرانه ترین بخش از حیات سراسر برکت و میمنت اوست . او با دستمایه ساختن این واقعه هم به احساس دینداری و وعظ و زهد خویش بها میدهد و شعر را به روایت خویش صومعه بنیاد میسازد[12] و هم مجال آن می یابد تا با آنچه در باره ماجرای معراج میداند و خصوصا با دقت در جزئیات ماجرا نظیر: آمدن جبرئیل، آوردن براق، سیرشبانه رسول خدا (ص) از مکه به بیت المقدس، نمازخواندن و امامت بر انبیا، دیدن نردبان آسمانی ، دست به دست بردن پیامبر (ص) و سیر او در افلاک، دیدار وی از آسمان و برکت بخشی وی به آسمانیان
، بازماندن جبریل و اسرافیل و رفرف از همراهی با وی، رسیدن به حیرت که وادی ششم از مراحل معرفت عارفانه است، رسیدن به بی جهتی و رهایی از خویش و دریدن هفتاد هزار حجاب ودیدار با خدا و. .... که در کتابهای سیره رسول (ص) یا تفسیرهای قرآن مجید آمده ، فضایی هنرمندانه و بیکرانه را درشعر خود بیافریند و در ابیاتی سراسر خیال انگیز، شعبده ای تازه برانگیزد و هیکلی از قالب نو ریزد.[13]
او با طرح معراج و پیوند ان بامعارفی نظیر قرآن ، حدیث ، تاریخ اسلام ، فلسفه ، کلام، نجوم، طب و عرفان که جان مصفایش از آن بهره مندی داشت، خیال انگیزی کلام شعر خویش را بدان حد میرساند که بسیاری از خوانندگان را از همراهی با خویشتن باز میدارد و سرانجام سخن را با لطافتی شاعرانه بوحدتی عارفانه میکشاند.[14] این اشعار که تأمل در هر جزء آن، رهنمون خواننده به دنیایی از هنر و فرزانگیست، همه گواه نبوغ شاعر بزرگی چون نظامیست که موضوعی را سرمایه سخن خویش میسازد که در نوع خود تازه نیست اما این قابلیت را دارد تا از منظر هنر و با دیدی شاعرانه بدان نگریسته شود وبه روایتی نو عرضه گردد و این کار نشانی دیگر از ابتکارات شاعرانه اوست. نظامی باآنکه از سر تواضع و بدون شک به سبب احترام سنایی و خاقانی، خویش را غاشیه دار معراج سرایان میخواند و براین گمانست که تک ابلق سخن در این باب پیش از وی به تمامی رسیده است[15] اما به گواهی میراث ادبی که به ما رسیده است او سابقه سالار معراج سرایان و برترین آنهاست. او با انتخاب معراج، هم، بار دیگر علم دینداری خویش را بر میفرازد و ارادت خویش را به رسول (ص) واصحاب و یاران فرزانه وی اعلام میدارد،- خصوصا آنجا که معراج را با ذکر نام آنان پایان میدهد - و هم از سویی شاعری خویش را به اثبات می رساند و با وجود همه محدودیتها که موضوع بر سر راه وی می نهد بازهم از بیان شاعرانه ماجرای معراج سربلند بیرون می آید و این توانایی در مقایسه باسروده های دو سلف نامدار وی ؛ سنایی و خاقانی در باب معراج هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت به خوبی هویداست . . نظامی با انتخاب این مضمون و ارائه آن از منظر هنر به کاری دست می یازدکه کسی قبل از وی توفیق و توانایی آن را نداشته است.
فهرست منابع:
١ - تاج التراجم فی تفسیرالقرآن للاعاجم. ابوالمظفر شاهفوربن طاهربن اسفراینی (١٣٧٤)
، تصحیح نجیب مایل هروی و علی اکبر الهی خراسانی، ٣ مجلد، تهران، دفتر نشر میراث مکتوب و شرکت انتشارات علمی فرهنگی.
٢ - تاریخ طبری. تاری خالرسل والملوک، طبری، بن جریر (١٣٥٢)، جلد سوم، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
٣ - تاریخ الاسلام الذهبی. تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر والاعلام الذهبی، (٢٠٠١ م)، لحافظ المورخ شمس الدین بن احمد بن عثمان المتوفی ٧٤٨ السیره النبویه، تحقیق الدکتور عمر عبدالسلام تدمری، الطبعه الرابعه، بیروت، دارالکتاب العربی.
٤ - تحفه العراقین خاقانی شروانی (١٣٣٣). تصحیح و تعلیقات یحیی قریب، تهران، چاپخانه سپهر.
٥ - تحلیل هفت پیکر. معین (١٣٣٨)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
٦ - ترجمه تفسیر طبری. حبیب یغمایی (١٣٤٠)، (فراهم آمده در زمان سلطنت منصور بن نوح سامانی ٣٥٠ - ٣٦٥)، تهران، دانشگاه تهران.
٧ - تفسیر سورآبادی. ابوبکر عتیق نیشابوری (١٣٨٠) به تصحیح سعیدی سیرجانی، تهران، فرهنگ نشر نو. (٥ مجلد)
٨ - حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه ابوالمجد مجدودبن آدم سنایی غزنوی (١٣٦٨). تصحیح و تحشیه استاد مدرس رضوی، جلد سوم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
٩ - خسرو و شیرین. تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی ، به کوشش سعید حمیدیان، تهران، نشر قطره.
١٠ - دیوان . امیرالشعرا بن عبدالملک نیشابوری معزی (١٣١٨)، به سعی عباس اقبال، تهران، کتابفروشی اسلامیه.
١١ - دیوان اشعار، منوچهری دامغانی (١٣٥٦)، به کوشش دبیر سیاقی، ج چهارم، تهران، انتشارات زوار.
١٢ - دیوان اشعار. قطران تبریزی (١٣٣٣)، به سعی نخجوانی، تبریز، چاپخانه شفق.
١٣ - دیوان اشعار ابوالفرج رونی (١٣٠٤). به تصحیح پروفسور چایکین، ضمیمه سال ششم مجله ارمغان، مطبعه شوروی
١٤ - دیوان اشعار ابوالمجد مجدودبن آدم سنایی غزنوی (١٣٦٢). به اهتمام مدرس رضوی، چاپ سوم، تهران انتشارات کتابخانة سنایی).
١٥ - دیوان اشعار سید حسن غزنوی (١٣٢٨). به تصحیح مدرس رضوی، تهران، دانشگاه تهران.
١٦ - دیوان اشعار شرف الشعرا . بدرالدین قوامی رازی (١٣٣٤)، به تصحیح میر جلال الدین حسینی ارموی معروف به محدث، تهران، چاپخانه سپهر .
١٧ - دیوان انوری ابیوردی (١٣٦٤). به اهتمام مدرس رضوی، ج سوم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی. (٢ مجلد)
١٨ - سیرت رسول الله. رفیع الدین اسحاق بن همدانی (١٣٦١)، تصحیح و مقدمه اصغر مهدوی ، جلد دوم ، تهران، انتشارات خوارزمی. (٢ مجلد)
١٩ - شرف نامه. نظامی گنجه ای (١٣٧٦)، تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان، تهران، نشر قطره.
٢٠ - فرهنگ اصطلاحات نجومی، ابوالفضل مصفا (١٣٦٦)، ج دوم، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
٢١ - اقبال نامه. نظامی گنجه ای (١٣٧٦)، تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان، تهران، نشر قطره.
٢٢ - کشف الاسرار و عده الابرار . ابوالفضل رشیدالدین میبدی (١٣٧١)، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، جلد پنجم، تهران، انتشارات امیر کبیر ، (١٠ مجلد).
٢٣ - لیلی و مجنون. نظامی گنجه ای (١٣٧٨)، تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی ، به کوشش سعید حمیدیان، تهران، نشر قطره.
٢٤ - مخزن الاسرار. نظامی گنجه ای (١٣٧٨)، تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان، تهران، انتشارات مهد مینا.
٢٥ - ویس و رامین . فخرالدین اسعد گرگانی (١٣٧٧)، با مقدمه و تصحیح و تحشیه روشن ، تهران، صدای معاصر.
٢٦ - هفت پیکر. نظامی گنجه ای (١٣٧٧)، تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان، جلد سوم ، تهران ، نشر قطره.
پی نوشت ها
[1] میبدی، ١٣٧١ ج ٥، ص ٤٨٤
[2] سبحان الذی أسری بعبده لیلا من المسجدالحرام إلی المسجد الأقصی الذی. .....(قرآن، ١/١٧). وهو بالأفق الأعلی. .(قرآن، ٥٣/ ٧)
[4] همدانی، ١٣٦١ ج١،ص ٣٩٠
[6] همدانی، ١٣٦١ ج١،ص ٣٩٦
[7] میبدی ، ١٣٧١ ج٥،ص ٤٨٤
[8] همدانی ، ١٣٦١ ج١،ص ٣٩٢
[9] اسفراینی، ١٣٧٤ ج٣،ص ١٢٣٦
[11] چون بنه عرش به پایان رسید/ کار دل و جان به دل و جان رسید (همان، ص ١٧)
[12] شعر به من صومعه بنیاد شد / شاعری از مصطبه آزاد شد (مخزن الاسرار،١٣٧٨، ص ٤٤)
[13] شعبده ای تازه برانگیختم / هیکلی از قالب نو ریختم (همان، ص ٣٥)
[14] چون بنه عرش به پایان رسید/ کار دل و جان به دل و جان رسید (همان، ص ١٧)
[15] چون تک ابلق به تمامی رسید / غاشیه داری به نظامی رسید (همان ، ص ١٤)