روزنامه خراسان: «کیت هرینگتون» بازیگر موفق نقش «جان اسنو» در سریال پربیننده «گیم آف ترونز» به تازگی و بعد از پایان این سریال برای رهایی از افسردگی به یک مرکز روان درمانگری مراجعه کرده و در آنجا بستری شده است. او در مصاحبه اخیرش از «نوسانات شدید عاطفی» بعد از فیلم برداری آخرین صحنههای «بازی تاجوتخت» صحبت کرده، مجموعهای که در هشت فصل آن بازی کرده بود. این بازیگر 32 ساله به مجله «اسکوایر» گفته: «روز آخر فیلم برداری، من حالم خوب بود... خوب... آخرین صحنهها را شروع کردیم و من کمکم نفسهایم به شماره افتاد و احساس خفگی میکردم. وقتی آنها گفتند کات! تمام! من... درهم شکستم.
یورش بیامان و همزمان اندوه و آسودگی این که دیگر این نقش را بازی نخواهم کرد.» این اتفاق بهانه خوبی است تا به یکی از دلایل افسرده شدن انسانها اشاره کنیم که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. همانطور که میدانید، افسردگی یکی از شایعترین بیماریهای روانی است و روانشناسان از آن به عنوان سرماخوردگی روان یاد میکنند. بدیهی است که در یک یادداشت و بدون داشتن اطلاعات دقیق از این بازیگر، نمیتوان ابعاد مختلف ماجرای افسردگیاش را بررسی کرد، اما در ادامه نکاتی در همین باره مطرح خواهد شد.
فقدان، راهانداز هیجانهای مختلف
واضح است که فضای سریالهای طولانی آن هم سریالی مانند تاج و تخت که هشت فصل ادامه داشته، اقتضا میکند که بازیگران نیز زمان، انرژی و تمرکز زیادی را برای ایفای نقش صرف کنند تا جایی که به گفته این بازیگر در یک مصاحبهاش: «ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻭ ﺷﻮﺧﯽﻫﺎﯾﯽ ﺑﯿﻦ ﻣﺎ (بازیگران و دست اندرکاران این سریال) ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺎﻗﯽﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ.» در این بین باید توجه داشت که تمام شدن یک پروژه کاری هم مثل خاتمه یک ارتباط، میتواند محرکی برای برانگیختگی افراد باشد.
اکنون با یک «فقدان» روبهرو هستیم. از دست دادن، هیجانهای مختلفی را راهاندازی میکند. خشم، غم و ناامیدی تعدادی از هیجانهای منفی و ناخوشایندی هستند که فرد تجربه میکند و این روزها گریبان «جان اسنو» را گرفته است. همه ما بارها دچار ناکامی و فقدان میشویم. حالا سؤال مهمی که میتوانیم از خودمان بپرسیم این است که چه چیزی باعث میشود پایان این پروژه کاری برایم سخت و دشوار باشد تا جاییکه باعث نوسانهای شدید عاطفی شود؟ وقتی بتوانیم هیجانهایی را که تجربه میکنیم نامگذاری کنیم، یک قدم جلوتر رفتهایم.
حل مسئله، شاه کلید مشکلات
گاهی در مواجهه با مشکلات، اول سراغ مقابله هیجانمدار میرویم. گریه، پرخاشگری، غر زدن و حتی نشانههای افسردگی، بار این سبک مقابلهای را به دوش میکشند که صرفاً در کوتاهمدت کارایی دارند. اما بعد از گذر زمان به پاسخهای پختهتری نیاز داریم که در بلندمدت هم برایمان مؤثر باشند. حالا زمان آن رسیده که درباره مقابله مسئلهمدار بنویسم که معطوف به حل مشکل است.
اینکه فرد میخواهد چگونه افسردگی پس از فقدان را درمان کند؟ پاسخ به این سوال، فقط مربوط به فردی نیست که بازنشسته شده، از کارش اخراج شده یا همه فرزندانش را عروس و داماد کرده و حالا در خانه تنها شده است. افسردگی پس از فقدان، موضوع مهمی است که در ادامه به اصلیترین راهکار درمان آن اشاره خواهد شد.
کشف و خلق معناهای جدید زندگی
یک مثل معروف است که میگوید «همه تخممرغهایت را در یک سبد نگذار.» هر چقدر بتوانیم معناهای بیشتری برای زندگیمان داشته باشیم، احتمالاً در تنگناها هم دیرتر و کمتر آشفته میشویم. درست مثل کسانی که میگویند فرزند، والدین یا همسرم، تمام زندگی من هستند و اگر آنها نباشند، من هم برای بودن، رغبتی ندارم! انگار فرد، تمام ارزش زندگیاش را به حضور عزیزانش خلاصه کرده است.
درحالیکه هرچقدر معناهای زندگی، متنوعتر و بیشتر باشند، حاشیه امن ما هم بیشتر خواهد بود. چون با حذف یکی، فکر نمیکنیم ما هم به خط پایان رسیدهایم. اینجاست که توصیه میشود انسانها برای خودشان معناهایی در زندگی تعیین کنند که فناناپذیر باشد. با این حال، تمام تلاش ما این است که یا معنای زندگی را کشف یا آنها را از نو خلق کنیم.
شکلگیری ارتباطهای صمیمانهای که در قالب این سریال شکل گرفتند، تجربههای ارزشمند و جلب نظر مخاطبها، ارزیابیهای سودمندی هستند که یک بازیگر بعد از اتمام کارش میتواند به آنها بیندیشد و به کمک یک درمانگر حرفهای، افسردگیاش را درمان کند. به طور طبیعی، هر فرد دیگری هم که به این اختلال دچار شده با کمی خلاقیت و کمک یک درمانگر، میتواند راهحل برون رفت از آن را پیدا کند.