به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده، کیهان بهمنی در مراسم رونمایی ترجمهاش از رمان «کشتن عمهخانم» نوشته آندری بورسا که در کتابفروشی آموت و با پاسخ به پرسشهای یوسف علیخانی برگزار شد، درباره اینکه اولین کتابی که خوانده است یا برایش خواندهاند چه بوده است، اظهار کرد: خیلی از ما ایرانیها مدیون کسانی هستند که امروزه در جمع ما نیستند، اما در یک مقطع زمانی کارهایی کردهاند که شاید خودشان نمیدانستند آن کار چقدر اهمیت داشته و دارد. اسم نمیبرم اما مثلا اولین کسی که در دوره کودکی ما ترتیبی داد تا کتابهای مصور ترجمه بشود و «تن تن» شناسانده شود از کودکی ما را با داستان آشنا کرد. شاید امروز این مسائل اهمیتی نداشته باشد ولی در دوران کودکی ما که کامپیوتر و وسایل دیگر نبود، خواندن یک کتاب داستان «تن تن» میتوانست برای ما خیلی تاثیرگذار باشد.
او سپس درباره اینکه پیش از اینکه مترجم شود علاقه داشته نویسنده شود، بیان کرد: من از کودکی تحت تاثیر عموی ناتنی خود دکتر عباس آذرین بودم که ایشان کار ترجمه انجام میدادند. در کنار این پدرم کتابخانه بزرگی داشتند که عشق من آن کتابها بودند و بسیار در کتابخوانی من موثر بودند. مثلا اولین بار زمانی عاشق همینگوی شدم که دیدم پیرمردی روی جلد یک کتاب دارد با یک کوسه میجنگد. اینها عواملی بود که مرا از همان کودکی و نوجوانی با جذابیتهای دنیای ادبیات آشنا کرد و به من نشان داد که دنیایی بهجز این دنیا هم وجود دارد؛ دنیاهایی که راحت میتوان با آنها ارتباط برقرار کرد، دنیایی که در کتاب «ابله» هست، در کتاب «جنگ و صلح» هست. دنیاهایی که به راحتی میتوانستیم برای فرار از زندگی دوره دهه 60 که بسیار دوره سختی بود به آنها پناه ببریم.
بهمنی درباره چگونگی شروع کار ترجمه، اظهار کرد: من اواخر دوره فوقلیسانس ترجمه کتاب را شروع کردم. با توجه به علاقهام به آثار همینگوی، ترجمه را هم با نمایشنامه «ستون پنجم» همینگوی آغاز کردم که تا آن زمان ترجمه نشده بود. پیش از آن داستانهای کوتاه بسیاری ترجمه کرده بودم که هیچوقت منتشرشان نکردم. اما ترجمه «ستون پنجم» در سال 1382 در نشر افراز منتشر شد و تا به امروز بهطور رسمی 30 عنوان کتاب چاپشده دارم، و سه کتاب که اجازه چاپ پیدا نکردند، و شش عنوان کتاب در مراحل آمادهسازی برای انتشار است.
او همچنین در خصوص تأثیر طنز در انتخاب کتابها برای ترجمه توضیح داد: معتقدم خواننده ایرانی به انواع کتابها نیاز دارد. اگر بخواهیم فقط آثار جدی و پستمدرن و روشنفکری را کار کنیم خواننده آن را نمیخواند و خسته میشود. پس لازم است ما بین آن آثار ادبی، آثار ساده و روانتری را به او معرفی کنیم. من هنگام ترجمه کتاب از خودم میپرسم آیا خواهر و برادر کارمند خودم میتوانند این کتاب را بخوانند یا نه؟
این مترجم خاطرنشان کرد: در ترجمه مخاطبشناسی بسیار مهم است. مخاطب ما صرفا آدمی نیست که تمام مکاتب ادبی و رویکردهای نقد ادبی را خوانده باشد که حالا به عنوان یک منتقد ادبی یک کتاب را باز کند و بخواند؛ بلکه کسی است که میخواهد از ادبیات لذت ببرد و کتاب بخواند. باید اجازه داد مخاطب کتاب راحت هم بخواند. نیازی نیست همیشه برای خواندن کتاب و درک آن داشتن مجموعهای از تفکرات فلسفی ضروری باشد.
او ادامه داد: اصلا بیایید از دستهبندی رمان بازاری و ادبی بگوییم؛ من هیچوقت نتوانستم مرز این تقسیمبندی را مشخص کنم. مثلا آثار همینگوی، بهطور مشخص رمان «وداع با اسلحه» جزء کتابهای ادبی است یا پرفروش؟ مرز بین این دو مرز بسیار باریکی است که آن هم بیشتر تابع سلیقه خواننده کتاب است. گاهی ما با نویسنده یک اثر جهانبینی مشترکی نداریم و با کتاب او ارتباط برقرار نمیکنیم. آیا این توجیه خوبی برای تخریب آن کتاب است که با برچسب پرفروش زدن به آن، بیارزش نشانش دهیم؟ ادبی بودن یک اثر خوب است اما آن هم حدی دارد و سوال اساسی اینجاست که کجا بناست که مرز بین تکنیک و روایت مشخص شود. اگر پشت یک داستان روایت نباشد دیگر داستان نیست.
بهمنی درباره رشد ادبیات روشنفکری در ایران گفت: از زمان قاجار ادبیات در ایران شکل میگیرد و پروسهای که در آمریکا طی 300 سال شکل گرفت تا به ادبیات پستمدرن برسد، در جامعه ما در کمتر از 100 سال جمع شد و نتیجهاش این شد که امروز ادبیات داخلی ما پر از تکنیک بدون روایت است.
این مترجم درباره نحوه انتخاب کتابها برای ترجمه توضیح داد: اگر مترجم بدون خواندن کامل متن شروع به ترجمه کند متوجه بسیاری از مفاهیم نمیشود. گاهی حتی در اواسط یک کتاب متوجه میشویم که کتاب قابل ترجمه در ایران نیست و یا باید با سانسور زیاد منتشرش کرد. به عقیده من اگر قرار باشد کتاب با سانسور منتشر شود اصل کتاب از بین میرود. مترجم هم دوست دارد گاهی کتابهایی ترجمه کند که بفروشد و برای او نفع مادی داشته باشد.
کیهان بهمنی در خصوص میانهاش با ادبیات فارسی گفت: جنس ادبیات فارسی برای خواننده ایرانی ملموستر است. مثلا من عاشق اسماعیل فصیحام چون فصیح قصهگوی خوبی بود و روایت را میشناخت و رئالیسم رنج محلی در رمانهای سراسر قصهاش بارز است. معتقدم در ایران نویسندههایی هستند که بهمراتب بهتر و زیباتر از برندگان جایزه نوبل مینویسند. به عنوان مثال محمود دولتآبادی هیچ از نوبلبردهها کم ندارد. مثلا در رمان «عقیل عقیل» که رمان کوچکی است چطور سبکی را به اوج رسانده که در غرب هنوز به درستی شکل نگرفته، anti-bildungsroman که فروپاشی و زوال شخصیت را نشان میدهد.
او در ادامه اظهار کرد: ما زیر هژمونی ادبیات غرب ماندهایم و عادت کردهایم که هر چیز غربی قشنگ است و با هر چیز داخلی مخالفایم. از سوی دیگر متاسفانه بزرگترین دشمنان ادبیاتمان، نویسندگان خودمان هستند که در تخریب و رقابتی ناصحیح اجازه مطرح شدن نامی را نمیدهند. باید بپذیریم که ما نویسندگانی به مراتب قویتر از دوریس لیسنگ و مو یان و هرتا مولر نوبلگرفته داریم. البته کمکاری مترجمان هم در برگرداندن آثار ایرانی به زبانهای مختلف و نشناساندن آنها به جهانیان هم علت دیگری است.
این مترجم درباره کشف استعدادهای درخشان در بین دانشجویانش برای ترجمه، بیان کرد: گاهی با دانشجویانی برخورد میکنم که متن را عالی ترجمه میکنند و فارسی را بسیار خوب میدانند، اما هیچ چشماندازی برای استفاده از این توانایی و دانش خود متصور نیستند. و اینجا تنها کاری که میتوان انجام داد تشویق و ترغیب او به کار ترجمه کتاب و معرفی او به یک ناشر است. بازار ترجمه آنقدر بزرگ و گسترده است که هیچوقت جای کسی تنگ نمیشود.
او همچنین درخصوص اعتبار نقد در ایران اظهار کرد: نقدهای چگونگی ترجمه، اکثرا نقدهایی بیمارگونه هستند که از هیچ شیوه علمی و تخصصی پیروی نمیکنند؛ در آنها نه از گفتن از جهان داستانی خبری هست و نه از تحلیل و تفسیر متن. نقد صرفا نوشتن یک متن و اظهارنظر شخصی نیست. 99 درصد مطالبی که به نام نقد منتشر میشود فقط درباره ضعفهای یک کار است. در حالیکه منتقد باید نقاط قوت را هم ببیند. نگاهی که فقط در جستوجوی خطاهاست بهتدریج ادبیات را از بین میبرد. چخوف جمله معروفی دارد که اینها خرمگسهایی هستند که روی اسب مینشینند و اسب را از شخمزدن زمین بازمیدارند. پس فقط به حرف منتقدی توجه کنید که اگر ضعفهایتان را دید خوبیهای کارتان را هم ببیند.
در پایان این مراسم کیهان بهمنی رمان «کشتن عمهخانم» و دیگر ترجمههایش را برای حاضران علاقهمند امضا کرد.