بعد از کشوقوسهای فراوان، «سرکوب»، اولین ساخته رضا گوران اکران شد. رضا گوران تجربه کارگردانی تئاترهای موفقی چون «یرما» و «هملت» را در کارنامه دارد. تجربهای که میتوانست نویددهنده اثری درخشان در سینما باشد. حقیقت هم این است که گوران دانشش از تئاتر را به سینما آورده و سعی کرده با بازیهای فرمی، فیلمی متفاوت بیافریند. اما اینکه چقدر در این زمینه موفق بوده است، پرسشی است که نیاز به بررسی زیادی دارد. بررسی که باید بهدوراز حاشیهها و جنجالهایی که «سرکوب» و اکران آن را در برگرفته است انجام شود.
همچنین بخوانید:
دوباره زندگی – اندوه پاره پاره شدن
قصه گمشدن
پدر و آلزایمر مادر
«سرکوب» ماجرای چند زن در یکخانه است. گمشدن پدر خانواده، پرویز، پرستار مادر را مجبور میکند با دخترانش تماس بگیرد. ورود دخترانی که هرکدام از نسلی هستند و هرکدام خاطره تلخی از پدردارند به محیط خانه، برخوردهایی پدید میآورد. دخترانی که سالها از خانه دور بودهاند و از پدرشان متنفرند. باهم در ظاهر خوب هستند، اما با یک جرقه به جان هم میافتند.
دخترانی که هرکدام زندگی پردردسری را پشت سر گذاشتهاند و هنوز برای زندگیشان در حال مبارزه هستند.در این میان، مادر که به فراموشی مبتلا شده است و پرستاری که کسی از وجودش خبر نداشته است، همهچیز را پیچیدهتر میکند. غیبت پدر، برادری که مادر در میان کابوسهایش سراغش را میگیرد و دخترانی که بعد از سالها به خانه آمدهاند، حلقه روابط «سرکوب» را میسازند.
«سرکوب» با سکانسی شروع میشود که بیننده را یکسره به میان فضای قصه میبرد. مادر با بازی رویا افشار در یک مونولوگ درونی با پسرش صحبت میکند.
مادر با زبان آذری با پسرش درد و دل میکند و بیننده که هنوز چیزی از قصه نمیداند، درگیر فضای پر از معمای فیلم میشود.
در ادامه، «سرکوب» با معرفی کاراکترهایش روایت را ادامه میدهد. پرستار مادر، که نمیداند بعد از سه روز غیبت پدر چه باید بکند، با یکی از دختران تماس میگیرد. دختران به ترتیب وارد خانه میشوند. همه از حضور پرستار تعجب میکنند و هرکدام به شیوه خود با او برخورد میکنند.
القای
حس پریشانی و تعلیق با حرکات دوربین
رضا گوران، در اولین تجربه فیلمسازیاش، بهشدت به تئاتر وابسته است. او با بهکارگیری یک میزانسن تئاتری، قصهای تک لوکیشن و نماهای نسبتاً بلند، تجربهای جدید پدید آورده است. خانه قدیمی، بهعنوان محل وقوع همه حوادث فیلم، مهمترین عنصر دراماتیکی است که گوران از آن استفاده میکند. حبس کردن دوربین در این خانه و جابهجایی آن در میان دیوارهای سرد خانه حسی شبیه زندان را القا میکند. با نماهای زیادی که از کاراکترها در پشت پنجره گرفتهشده است نیز بر این حس تأکید میشود.
مانند سکانسی که پریسا (الهام کردا) با وسواس تمام درهای خانه را میبندد. دوربین در «سرکوب» عنصر دراماتیک دیگری است که برای فضاسازی به کار گرفته میشود.
در نماهای طولانی، دوربین بهجای کاراکترها،کنشهای را تعقیب میکند و درعینحال سعی میکند خانه قدیمی را به بیننده نشان دهد. دوربین روی دست، تکنیکی است که در «سرکوب» بهشدت استفاده میشود.
دوربینی که انگار در حالت معلق تصویربرداری کرده است و تصاویر مانند پاندول جلوی چشم بیننده تکان میخورند. این تمهید باعث میشود حس تعلیق و پریشانی ساکنان خانه کاملاً به بیننده منتقل شود.
قصهای
که شکل نمیگیرد
با همه توجهی که گوران به فرم و ساختار فیلمش میکند، به نظر میرسد که از محتوا و فیلمنامه غافل میشود. «سرکوب» هیچ گره دراماتیکی ندارد. قصهاش هیچگاه شکل نمیگیرد و بیننده را با سؤالهای بیجواب تنها میگذارد. درواقع مشکل اصلی «سرکوب» به فیلمنامهاش برمیگردد. فیلمنامهای که پر است از حفرههای دراماتیک و خلأهای منطقی. مخاطب «سرکوب» تا پایان منتظر اتفاقی یا اطلاعاتی است که او را به قصه و پیگیری آن علاقهمند کند. اما روایت بیهیچ افتوخیزی جلو میرود و مخاطب را پس میزند.
فیلمنامه رضا گوران، قصهای زنانه دارد. اما روح زنانه در تاروپود فیلمنامه و روایت کاملاً غایب است. شخصیت دختران خانواده، هیچ سایه زنانهای ندارند. البته، شخصیتهای فیلم، حتی به تیپ هم نمیرسند و بههیچوجه به بیننده معرفی نمیشوند.
بیننده تا پایان فیلم «سرکوب» هم بیشتر از اطلاعات محدودی که در خلال گفتگوها دستگیرش میشود، به هیچ شناختی از کاراکترها نمیرسد. انگیزه دختران، ترس عمیقشان از پدر و قصههایی که از کودکی تعریف میکنند، همه نشانههای سرگردانی هستند که به هیچ جا ختم نمیشوند.
دو کاراکتر مرد قصه، یعنی پدر و برادر، در کل روایت غایب هستند. بیننده همه اطلاعات را از طریق گفتگوها درباره آنان کسب میکند. اطلاعاتی که ناقص است و هیچ سرنخی هم برای بیننده وجود ندارد تا این کاراکترها را رمزگشایی کند. درنتیجه سرنوشت پدر و فرجام تلخ برادر، برای مخاطب بیارزش میشود. از سوی دیگر، گوران از طریق کاراکترهایش، بیننده را وادار میکند تا این دو کاراکتر را قضاوت کند.
پرستار دائماً خواهران را نکوهش میکند که بیتوجه هستند و خانوادهشان را رها کردهاند. در مقابل دختران دائماً از نفرت و ترس عمیق خود از پدر میگویند. اما تنها چیزی که راجع به پدر میدانیم همین است و اینکه شغلی سیاسی داشته است. درواقع، گوران، فرصت شناخت دو کاراکتری که قصه پیرامون غیبت آنها است را از بیننده میگیرد و نسخه خود را تحویل او میدهد.
تنها کاراکتر مرد فیلم «سرکوب» با بازی جمشید هاشمپور هم نقشی در پیشبرد روایت ندارد. حضور ناگهانی او فقط شک و تردیدهای خواهران نسبت به سرنوشت پدر را تائید میکند. اساساً بودونبود این کاراکتر و ورود او به خانه، هیچ گرهای در روایت ایجاد نمیکند و حتی با حذفش لطمهای به قصه وارد نمیشود.
بازیهایی
که بار نمینشینند
انتخاب رویا افشار برای نقش مادر، هوشمندانهترین انتخاب گوران است. دیگر بازیگران فیلم «سرکوب» بااینکه همه از ستارههای مطرح سینمای ایران هستند، اما در نبود شخصیتپردازی، از اجرا بازمیمانند. سارا بهرامی، با نقشی که هیچ سنخیتی با او ندارد و کاملاً گنگ است، بازی اغراقشدهای ارائه میدهد که اصلاً یکدست نیست. پردیس احمدیه هم ارتباطی با کاراکترش برقرار نکرده است.
باران کوثری هم، در پسزمینه وجود دارد و شاید کاراکترش از همه خامتر باشد. پس نمیتوان او را برای بازی که ارائه نمیدهد چندان سرزنش کرد. در این میان، فقط الهام کردا است که نسبت به دیگر خواهرانش، پسزمینهای داستانی دارد که به او کمک میکند خواهر بزرگتر خانواده راکمی بهتر و قابلباورتر از بقیه به نمایش بگذارد.
شعر
ابتهاج و همه پیام فیلم
درنهایت، «سرکوب» با یک سکانس گلدرشت به اتمام میرسد. بارانی که در خانه باریدن میگیرد و رنج و تنهایی را میشوید و میبرد. اما تازه با پایان فیلم است که انگار روایت جان میگیرد. گوران با انتخابی هوشمندانه از شعر ابتهاج با صدای علیرضا قربانی استفاده میکند. شعری که همهچیزی را که گوران سعی داشته بگوید و دربیانش الکن مانده را میگوید.
گوران با تصاویرش تردستی میکند، اما قصهگویی نه. قصه فیلم، در همان سکانس ابتدایی، رها میشود و چند دیالوگ گلدرشت و نماهایی که همه حس سرکوب را منتقل میکنند به بیننده عرضه میشود. درواقع فیلمنامه «سرکوب» بسیار سطحی است و بیننده را در همان سطح اولیه نگه میدارد.
«سرکوب» با دیالوگهای شعاریاش و اصرارش برگرفتن نماهای مفهومی، همهچیزی را که بیننده باید با غرق شدن در لایههای روایت دریابد را در اختیارش میگذارد. گوران، با فیلمنامهاش، ارتباط بیننده با اثر را پرورش نمیدهد که هیچ او را در همان چند دقیقه اول دلسرد میکند. دلسردی که تا پایان فیلم هم ادامه مییابد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
133