به گزارش مشرق، از آنجا که قرار بود انقلاب اسلامی مدلی جدید در مدیریت فرهنگی ارائه کند، میتوان انتظار داشت که تاکنون هر یک از مدیران فرهنگیای که در جمهوری اسلامی روی کار آمدهاند، مجموعهای از تجربههای نو و راهبردهای قابل مطالعه را به دست آورده باشند؛ اما اینکه چگونه میتوان به این تجربههای منحصربهفرد دست یافت، سوالی است که تلاش برای پیداکردن جواب آن، پای بسیاری از نقشآفرینان را به این صحنه باز میکند؛ صحنهای که شاید نقش اصلی آن را خود مدیران فرهنگی بر عهده داشته باشند.
سادهترین مسیر دسترسی به تجربیات مدیران فرهنگی، در وهله نخست کتابهایی است که این افراد از تجربیات دوران مدیریتی خود به رشته تحریر درآوردهاند. بدینترتیب، شاید نخستین تجربهنگاری از این نوع را باید کتابی دانست که علی لاریجانی از 10 سال مدیریت خود در سازمان صداوسیما تحتعنوان «هوای تازه» تألیف و منتشر کرد، کتابی که از قضا، یک بار بیشتر هم به چاپ نرسید. از میان دیگر افرادی که مدیریت فرهنگی را در جمهوری اسلامی تجربه کردهاند، حجتالله ایوبی، ریاست پیشین سازمان سینمایی نیز تجربههای شخصیاش بهعنوان رایزن فرهنگی در فرانسه را در کتابی تحت عنوان «1970 روز در شماره 6 ژان بارت» در سال 93 به چاپ رسانده بود. عزتالله ضرغامی را اما باید آخرین و جنجالیترین نمونه از این دست مدیران دانست. او که مدتهاست خاطراتش را خصوصاً در دوره مدیریت در صداوسیما در صفحه شخصیاش در اینستاگرام منتشر میکند، مهرماه 96 با همکاری انتشارات سوره مهر، این مجموعه خاطرات را در قالب کتابی با نام «یک عکس، یک حرف» منتشر کرد؛ اما در میان مدیران فرهنگی کشور، جالبترین نمونه سیدرضا صالحیامیری است که اگرچه ریاستش در وزارت فرهنگ و ارشاد، دولت مستعجل بود و به یکسال هم نرسید اما تالیفات متعددش در حوزه فرهنگ در شاخههای مختلفی چون مدیریت و برنامهریزی، سیاستگذاری، دیپلماسی و آسیبشناسی او را از سایرین متمایز میکند. سیدمحمد بهشتی را نیز اگرچه شخصاً دست به تألیف مستقیمی درباره دوران مدیریتش در سازمان سینمایی فارابی نزده، اما بهخاطر مجموعه مقالات و مصاحبههای بسیارش در رابطه با شیوه خاص مدیریت سینمای دهه60، در جرگه مدیرانی که دست به ثبت و ضبط تجربیات خود زدهاند به حساب آورد. با این حال این فهرست به همین سرعت تمام میشود. از میان چند ده نفر از افرادی که مدیریت فرهنگی را لمس کردهاند، فقط تعداد انگشتشماری موفقیتها و شکستهای خود را به رشته تحریر درآوردهاند اما چرا مدیران فرهنگی از ثبت و ضبط خاطرات خود که از یکسو به تاریخ معاصر در کشور مربوط است و از سوی دیگر میتواند بر تنظیم تعاملات سیستماتیک نظام در حوزه فرهنگ تاثیرگذار باشد، تا این حد غافل بودهاند؟
زهرا طاهریپور، رییس سابق گروه مدیریت فرهنگی ضمن تأیید و استقبال از مورد توجه قرار گرفتن ضرورت ثبت و ضبط تجربیات مدیران فرهنگی کشور میگوید: «خود تشخیص این ضرورت، گام اول است.» در واقع یک مدیر فرهنگی به دلایل بسیاری میتواند به ثبت خاطرات دوران مدیریتی خود روی بیاورد که از قضا سادهترین آن، علاقه شخصی است. مدیران فرهنگی در درجه اول باید نسبت به ضرورت این مکتوبسازی وقوف داشته باشند و نسبت به دلایل مختلفی که میتوان برای این کار داشت توجیه شوند. طاهریپور، در ادامه برخی از این دلایل را برشمرده و میافزاید: «با وقوع انقلاب اسلامی، تجربیات جدیدی پیش روی مدیران ما خصوصاً مدیران فرهنگی قرار گرفت؛ اما خب بنا به شرایط این نوع مدیریت با دشواریهای بسیاری مواجه بوده چون از یک طرف خود فرهنگ از مولفههایی تشکیل شده که پیچیدگیهای خاص خودش را دارد و از طرف دیگر شرایط خاص جامعه ما پس از انقلاب است که مسائلی مثل تهاجم فرهنگی، حمله نظامی، جنگ نرم و در سالهای اخیر هم گسترش بیسابقه شبکههای اجتماعی و رسانههای نوپدید، ضرورت توجه به ثبت و ضبط تجربهها را بیشتر کرده است.» بنابراین به نظر میرسد که بخش قابلتوجهی از انفعال سیستماتیک دستگاه فرهنگی کشور در قبال معضلات تازه و حتی قدیمی، ناشی از همین عدم ثبت تجارب است. در واقع مدیری که در بخشی از دستگاه فرهنگی نصب میگردد، اگر از بیرون از این دستگاه به آن وارد شده باشد، به احتمال قریب به یقین، با سازوکار و موانع آن آشنا نیست و اگر از درون آن دستگاه بالا آمده باشد، بنا به اقتضائات دستگاه دیوانسالار و رفتار کارمندی درون سیستم، به مشکلات آن عادت دارد و آنها را نه مشکل بلکه طبیعت کار سیستم میپندارد. مطالعه تجربیات مدیران پیشین میتواند علاوه بر باوراندن یک مسأله بهعنوان معضل یا مانعی در سیستم، میتواند خوی ایدهپردازانه و خلاقانه را در برخورد با مشکلات در مدیران بعدی تقویت کند.
رییس دانشکده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه سوره با اشاره ویژگیهای مورد نیاز برای مدیریت در شرایط خاص فرهنگی حال حاضر کشور توضیح میدهد: «مدیریت در این شرایط نیازمند هم تعهد، هم دانش و هم خلاقیت مبتنی بر آموزههای دینی است؛ بنابراین فعالیتها و تجربههای مدیران فرهنگی ما بسیار قابل تأمل و بررسی است، هم از این جهت که میتواند الگوی آموزشی ارائه دهد و هم اینکه میتوان از روی این تجربیات، راهبردی برای آینده ترسیم کرد.»
طاهریپور رفع این نیازها را در گرو مکتوب و مضبوط کردن تجربههای مدیران فرهنگی دانسته و معتقد است که این مکتوبات، حتی باید بهعنوان میراث فکری انقلاب اسلامی حفظ و نگهداری شود و این مهم را مستلزم برگزاری همایش و نشست برای توجه دادن مدیران فرهنگی نسبت به این ضرورت میداند. درواقع این تجربیات جهت پژوهش و بررسی، باید راه خود را به جامعه دانشگاهی و نخبگانی پیدا کند تا برنامهریزی فرهنگی بر اساس واقعیات بالفعل سیستم فرهنگی کشور طراحی شود. این درحالی است که با جستوجویی ساده در سایتهای آکادمیک به این نتیجه خواهید رسید که مطالعه قابل توجهی در این موضوع انجام نشده است. با این حال مطالعه تجربه مدیران نهتنها برای دانشگاهیان که حتی برای عموم مردم نیز میتواند جالب و مفید باشد چرا که آشنایی مردم از طریق خاطرات مدیران با اقتضائات مدیریت در سیستم فربه و سنگینی چون صداوسیما، وزارت فرهنگ و ارشاد و برخی نهادهای فرهنگی دیگر، میتواند قضاوت آنان را عینیتر و به واقعیت نزدیکتر کرده و انتقادهای افکار عمومی را به مسیر درست هدایت کند.
*صبح نو