ماهان شبکه ایرانیان

بازی The Game &#۸۲۱۱; به مردی که همه‌چی داره چی باید هدیه داد؟

پیش از بررسی فیلم «بازی» The Game بگذارید از خود دیوید فینچر به عنوان یکی از مهم‌ترین فیلمسازان سینمای آمریکا شروع کنیم

پیش از بررسی فیلم «بازی» The Game بگذارید از خود دیوید فینچر به عنوان یکی از مهم‌ترین فیلمسازان سینمای آمریکا شروع کنیم. کارگردانی که با بداعت و خلاقیتش در طراحی فرم و تکنیک و با پیش‌کشیدم مضامین و داستان‌های افسارگسیخته‌ای که بیش از هرچیز یادآور دوران طلایی هالیوود در دهه هفتاد است، سینمای معاصر آمریکا را تحت تاثیر خود قرار داد و امکانات و شکل جدیدی از بیانگری در سینمای آمریکا را رونمایی کرد.
فینچر کار خود را با ساخت موزیک ویدیو و نماهنگ آغاز می‌کند هرچند قبل‌ترش به عناون تکنسین جلوه‌های ویژه، در دهه هشتاد در هالیوود حضور دارد. او از همان آغاز کار و در سال‌های جوانی یک خوره فیلم و نرد تکنولوژی و تکنیک بوده است.

همچنین بخوانید:
گلادیاتور Gladiator – هیاهو در میدان نبرد

فیلم‌های فینچر هم این روحیه نرد مهندسی را در خود می‌پرورانند و منطقی مهندسی‌شده دارند. فیلمسازی که به گفته خودش عاشق هیچکاک بوده و هست و دلبستگی ویژه‌ای به سینمای دهه هفتاد و خصوصا فیلم‌های آلن جی پاکولا دارد. پاکولایی که فیلم‌های بزرگش مانند «منظر پارالکس»، «کلوت» و «همه مردان رئیس جمهور»، بسیار ملتهب و سراسر هراس و توهم توطئه هستند. این التهاب به شکل متعاقبی در ادبیات سینمایی فینچر هم ورود پیدا می‌کند و در فیلم‌های او نمود برجسته‌ای می‌یابد.
اولین فیلم فینچر «بیگانه 3» تاریک‌ترین فیلم در مجموعه «بیگانه‌ها» است و داستان این سری فیلم‌ها را به پایان می‌رساند و قهرمان اصلی را می‌کشد. این پایان‌بندی چنان قوی و نفس‌گیر از آب درمی‌آید که عملا تلاش ژان پیر ژانه برای زنده کردن و ادامه دادن این سری در «بیگانه 4» را بیهوده می‌کند و راه به‌جایی نمی‌برد.

بازی

برآمده از دل تهدیدها و هیجان‌های دهه هفتاد

فیلم دوم فینچر «هفت» یکی از مهم‌ترین فیلم‌های جنایی ساخته شده از دهه هفتاد به این سو است. فیلمی که سرشار از تعلیق هیچکاکی و ظن و التهاب پاکولایی است و خودش بدل به تهدیدی خطرناک برای تماشاگر می‌شود. ضمن اینکه رابطه انضمامی و جامعه‌شناختی با متن روز ایالت متحده آمریکا و اوضاع سیاسی، فرهنگی و اجتماعیش برقرار می‌کند. فیلم‌های جنایی کمی هستند که می‌توانند به چنین کیفیت فرامتنی برسند و در احوالات جامعه انقدر دقیق شوند.
«بازی» فیلم سوم فینچر است. فیلمی که هم واجد ایده‌های هیچکاکی است و از تمهیدات روایی هیچکاک استفاده می‌کند و هم در نمایش هراس و خطر یادآور فضای فیلم‌های پاکولا به‌خصوص «کلوت» (حتی در میزانسن، نورپردازی و شکل فرمی) است.
پارانویای آشنای پاکولا در «بازی» حضوری پررنگ دارد و لحظه به لحظه، همچون پیله به‌دور قهرمان اصلی کشیده می‌شود و جهان ذهنی او را نسبت به محیط اطرافش بدبین‌تر می‌کند.
شخصیت اصلی در «بازی» در یک چاله یا مغاک، به معنی یک بازی ناجوانمردانه میان تمدن و مدرنیسم با احوالات شخصی خود گیر می‌افتد، بدون اینکه خودش انتخاب کرده باشد یا اصلا قصدی برای شرکت در چنین دردسرآزمایی داشته باشد. به عبارت دیگر انگار او برای این بازی برگزیده می‌شود تا بیشتر از هروقت دیگری زیر بار فشار ، کمر خم کند و از زندگی بیزار شود. کلی بلا در انتظار او هستند.

بازی

مغاک سرمایه‌داری

فینچر به لحاظ دیدگاه سیاسی همواره مخالفت و موضع انتقادی خود نسبت به مناسبات سرمایه‌داری را در فیلم‌هایش به تصویر کشیده است. مثلا در «باشگاه مشت زنی» این رویکرد انتقادی سیاسی به اوج خود می‌رسد و سویه‌ای آنارشیستی پیدا می‌کند یا در «شبکه اجتماعی» به‌شکل بامزه و تحقیرآمیزی در کاراکتر زاکربرگ و همان چرخیدنش با دمپایی در دانشگاه و سرکار گذاشتن و تحقیر قاضی‌های عالیرتبه ایالتی و قانون نمود پیدا می‌کند.
این مایه‌های انتقادی سیاسی در «بازی» هم حضور موثر و ویژه‌ای دارند. خود شخصیت قهرمان با بازی خوب مایکل داگلاس که وارد این بازی ناخواسته می‌شود و شدیدا آسیب می‌بیند، از لحاظ تماتیک انگار دارد تقاص گذشته خود و عیش و نوش و لذت‌گرایی متداوم در زندگی مرفه و پر زرق و برق خود که برآمده از مناسبات سرمایه‌داری است، را پس می‌دهد. او تقاص همه بدرفتاری‌هایش با زیردستان خود و دو دره‌بازی‌هایش را پس می‌دهد تا سرمایه‌داری مورد نکوهش کارگردان قرار بگیرد.

مایکل داگلاس

شوخی می‌کنی، نه؟

«بازی» در زمره معمولی ترین فیلم‌های فینچر دسته‌بندی می‌شود و دلیل آن هم پایان‌بندی‌اش است. اصولا فیلم‌های این چنینی وقتی به پایانی مانند این می‌رسند، درهم می‌شکنند. چراکه کل فیلم تحت تاثیر پایانی که می‌خواهد هم غیرمنتظره و دور از ذهن باشد و هم داستان بی‌پایان را خاتمه ببخشد، قرار می‌گیرد و این پایان معنی هرآنچه را که تماشاگر تا پیش از این دیده است عوض می‌کند.
این تجربه تماشای «بازی» را توام با سرخوردگی برای تماشاگر می‌کند. به عبارت دیگر پایان‌بندی «بازی» باعث می‌شود تماشاگر در رسیدن به اوج لذت سینمایی اخته شود؛ در نتیجه فیلم خصلتی یک‌بار مصرف‌گونه پیدا کند.
در اواسط دهه نود دو سال زودتر از «بازی»، فیلمی با مایه‌های تماتیک شبیه به آن ساخته شد: «مظنونین همیشگی» به کارگردانی برایان سینگر که البته نسبت به «بازی» درونمایه و روایت پیچیده‌تری داشت و این باعث می‌شد از «بازی» ماندگارتر شود. پایان‌بندی در «مظنونی همیشگی» دقیقا برعکس «بازی» عمل می‌کند و اتفاقا به‌جای این‌که در ذوق تماشاگر بزند، او را در لحظه آخر بسیار کیفور می‌کند. به‌شکلی که بعید است تماشاگر هرگز نام کایزر شوسر با بازی درخشان کوین اسپیسی را از یاد ببرد.
نکته در اینست که فیلمنامه «مظنونین همیشگی» آنقدر با جزییات پرداخته می‌شود و به اصطلاح برای به دام انداخن تماشاگر در تور خود دانه می‌پاشد که چرخش سیصد و شصت درجه‌ای پایانی نه‌تنها در ذوقش نمی‌زند و حس سرکار بودن بهش نمی‌دهد که هیجان‌زده‌اش می‌کند. زیرا فیلمنامه در تمام مدت فیلم داشته‌ تماشاگر را برای این لحظه آماده می‌کرده است.

مایکل داگلاس در فیلمی از دیوید فینچر

وقتی در انتهای کار،هویت آدم خبیث ماجرا برملا می‌شود و دقیقا برخلاف انتظار تماشاگر همان شخصیت همدلی‌برانگیز است و ذهنیات و قضاوت مخاطب را کاملا در هم می‌ریزد، او از فیلم دور نمی‌شود بلکه صد برابر بیشتر در کنه جزییاتی که دیده فرو می‌رود. اما «بازی» از آن فیلم‌هاییست که وقتی پایانش سر می‌رسد و حقیقت معلوم می‌شود و تماشاگر می‌فهمد که آن‌چه از سر گذرانده نه تهدید‌ها و خطراتی جدی که تنها یک بازی بوده است، سرخورده می‌شود چراکه پیشتر در روایت، پیچیدگی‌های شخصیتی و روابط آدم‌ها با جزییات پرداخته نشده است که مانند «مظنونین همیشگی» تماشاگر را کنجکاو کند و به دام بیاندازد. در نتیجه او حس خواهد کرد که تا الان سرکار بوده است!

به وقت انتقام

«بازی» مثل همه فیلم‌های فینچر ساخت خوبی دارد اما از نظر کیفی هم سطح «اتاق امن» و «بیگانه3» دسته‌‌بندی می‌شود. یعنی فیلم‌های درجه سه و متوسط رو به خوب فینچر. البته این اصلا به این معنا نیست که این فیلم‌ها نقطه ضعف بزرگی داردند یا بد هستند و بیشتر به کیفیت سوپر بالا و شگفت‌انگیز فیلم‌های خوب و شاهکارهای فینچر برمی‌گردد.
«بازی» کارگردانی فوق‌العاده و ضرب شصت‌های تکنیکی نفس‌گیری دارد. داستان غافلگیری‌های ویژه‌ای را به تماشاگر هدیه می‌دهد و انتخاب داگلاس برای بازی در این نقش به خودی خود بسیار آیرونیک، کنایی و هوشمندانه به‌نظر می رسد. چراکه او در عموم نقش‌آفرینی هایش در دهه هشتاد، مردان عیاش، لذت طلب و سرمایه‌دار را به تصویر می‌کشد.
«بازی» در نهایت به یک انتقام از طبقه سرمایه‌دار و امنیت دروغینی که می‌سازد، می‌ماند.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان