ابوریحان محمد بیرونی خوارزمی فرزند احمد در سوم ذیحجه سنه 362 ق در یکی از نواحی کاث خوارزم (خیوه کنونی) متولد شد[1] و تحصیلات خود را در خوارزم انجام داد، سپس به دربار شمس المعالی قابوس بن وشمگیر رفت و مورد توجه او قرار گرفت و کتاب «آثارالباقیه» را در سال 391 به نام او تألیف کرد.
ابوریحان به خوارزم بازگشت و به دربار خوارزمشاهیان آل مأمون پیوست و مورد احترام قرار گرفت و هنگامی که سلطان محمود غزنوی به گرگانچ دست یافت، ابوریحان را به غزنین برد. ابوریحان در سفرهای سلطان محمود به هند با او همراه بود و با دانشمندان هندی مصاحبت و معاشرت کرد و از عقاید و علم آنها استفاده بسیار کرد و زبان سانسکریت را آموخت. بعد از سلطان محمد در دربار مسعود باقی ماند و کتاب هایی به نام او تألیف کرد. ابوریحان فهرست کتاب های خود را تا سال 427، یکصد و سیزده نسخه شمرده است. او در مسایل هیئت، نجوم، تاریخ و جغرافیا، فیزیک، اسمار و احادیث، داروشناسی و زبان پارسی و عربی استاد بود و از مفاخر عصر خود به شمار می رفت. وی در سن 80 سالگی در حدود 442ق. درغزنه از جهان رخت بربست.[2]
بیرونی[3] بسیار خردسال بود که تحصیل علم را آغاز کرد و ابونصر منصور؛ منجم و ریاضیدان بزرگ خوارزمی، به پرورش او همت گماشت. در هفده سالگی با استفاده از یک حلقۀ مدرج، که جز نیم درجه را نشان نمی داد، ارتفاع نصف النهاری (نیمروزی) خورشید را در کاث اندازه گرفت، و از روی آن مقدار عرض جغرافیایی آن شهر را به دست آورد (تحدید 274: 7). چهار سال بعد تصمیم داشت رصدهای دیگری انجام دهد و برای این کار «دایره ای به قطر پانزده ذراع با چیزهای بایستۀ دیگر، فراهم آورد؛ اما فقط فرصت آن را یافت که در دهکده ای در جنوب کاث و مغرب آمودریا انقلاب صیفی سال 385/374 را رصد کند. در آن زمان جنگ داخلی در گرفت. بیرونی مخفی شد و مدتی بعد ناگزیر آن سرزمین را ترک کرد (تحدید، 87،، 30، 109: 6، 110: 11). به گفته خود او «پس از آن مدت، چند سال نتوانستم در یک جا بمانم تا آنگاه که روزگارش آرامش خاطر بهرۀ من کرد، و به کارهایی دنیوی پرداختم که نادانان در آن بر من رشک می بردند و خرمندان دلسوزی می نمودند».
شاید در همین زمان بود که به ری، نزدیک تهران امروزی رفت. در «آثارالباقیه» (ص338) شعری هجوآمیز درباره مصایب فقر نقل می کند و در توضیح آن می گوید وقتی در ری محروم از عنایت سلاطین و در فقر و فاقه می زیسته و یکی از احکامیان آن شهر، چون او را فقیر می دید، نظرش را در یک مسألۀ فنی نجومی به سخره گرفت. اما بعدها که حال و روز او رو به بهبود نهاد همان مرد با او دوستی پیشه کرد.
برخی از شواهد دلالت می کنند که ابوریحان در همین سال ها به گیلان رفته بوده است. وی کتابی را به نام اسپهند گیلان، مرزبان بن رستم، که با زیاریان بستگی داشت، تألیف کرد. در «آثار الباقیه» که در حدود سال 390/379 پایان یافته، از بودن خود در دربار این شخص یاد می کند. شاید این همان اسپهبدی باشد که شاعر حماسه سرای ایران فردوسی را که از خشم محمود گریخته بود، پناه داد (براون، ص49، 135).
به هر حال ابوریحان بیرونی هرجا که بوده سو، در 387/376 دوباره به کاث برگشته است. زیرا در آنجا/جمادی الاول/ 7خرداد خسوفی را (خسوف اوپولتر 3403) رصد کرد، و پیش از آن با ابوالوفای بوزجانی قرار گذاشته بود که او نیز همان خسوف را از بغداد رصد کند. (در تحدید، 250: 11، فقط سال ذکر شده اما خسوف اوپولتد 3404، که در 13 ذیقعدة 387/ 2آذر 376 روی داده، در این دو شهر نامریی بوده است). وی از روی اختلاف زمانی که بدین طریق به دست آمد توانست اختلاف طول جغرافیایی دو شهر را حساب کند. در همین سال دولت مستعجل منصور دوم سامانی آغاز شد. اگر ابوریحان به دربار او در بخارا رفته باشد، بی گمان در همین زمان بوده است. در این هنگام قابوس زیاری؛ فرمانروای گرگان ناگزیر از قلمرو خود گریخته بود و در بخارا، یار و یاور می جست تا قدرت رفته را باز یابد. او سرانجام توانست دوباره در گرگان مستقر شود و ابوریحان به همراه او یا در پی او به گرگان رفت، زیرا در حدود سال 390/379 نخستین اثر بازمانده مهمش «آثار الباقیه» را به نام او کرده است (متن آثار الباقیه، ص24).
ابوریحان در پایان اقامت در دربار زیاری دو خسوف را از گرگان رصد کرد: یکی در 12 ربیع الاخر 393 / 4اسفند 381 و دیگری در 11شوال 393 / 27 مرداد 382- در 12 شعبان 394/ 20خرداد 383 وی خسوف دیگری را، این بار در جرجانیه رصد کرد (قانون، 740، 741) بنابراین، باید در فاصلۀ این دو تاریخ، وی برخوردار از عنایات خوارزمشاه وقت، به زادگاهش برگشته باشد.[4]
بخشش های شاهانه، بیرونی را قادر ساخت تا در جرجانیه آلتی بسازد و آن ظاهراً حلقۀ بزرگی بود که در صفحۀ نصف النهار نصب می شد و به شکرانه، آن را در «حلقۀ شاهیه» بنامد (قانون، 612: 5). وی در جاهای مختلف «تحدید» از پانزده رصد عبور نصف النهاری خورشید یاد می کند که اولی در 27 ذیحجه 406/ 23 خرداد 395 (انقلاب صیفی) و آخری در 4 رجب 407/ 22 آذر 395 بوده است. ظاهراً در همین دوران تنعم و مراحم شاهانه بود که توانست نیمکره ای بسازد که از آن به عنوان وسیله ای برای تصویرگری در حل ترسیمی مسایل مساحی استفاده می شد (تحدید 38: 6).
... از این پس، نخستین جایی که از ابوریحان خبری داریم دهکده ای نزدیک کابل است، که او در آنجا افسرده و تهیدست زندگی می کرد ولی سخت به تألیف «تحدید» مشغول بود (تحدید 119: 1-12). در آخر جمادی الاول 409/ 27مهر 397 می خواست ارتفاع آفتاب را بگیرد، ولی وسیله ای در اختیار نداشت. ناچار قوس مدرجی بر پشت تختۀ محاسبه (تخت) ترسیم کرد و با استفاده از یک شاقول، آن را به جای ربع به کار برد. بر پایۀ نتایجی که به دست آمد، عرض جغرافیایی محل را محاسبه کرد. او نیز کسوفی را در تاریخ 28 ذیقعدۀ 409/ 23فروردین 398 از لمغان در شمال کابل صد کرده است. ابوریحان در کار خود تا اندازه ای از حمایت رسمی برخوردار بود، زیرا در قانون (ص609) می نویسد که عرض غزنه را در بین سال های 397 و 399 از راه رصد و با استفاده از آلتی به نام حلقۀ یمینیه تعیین کرده است.[5]
روش فکری و علمی و بینشی بیرونی
همان کاری را که اروپاییان در انقلاب علمی و ادبی در بنیاد علوم و معارف جدید در قرن شانزدهم میلادی کردند؛ ابوریحان در سدۀ دهم میلادی کرده بود؛ به این معنی که کلی مواریث قدیم را اعم از علوم عقلی یا نقلی اول بار به دیدۀ تردید و انکار می نگریست و آن را در بوتۀ عدم قبول می گذاشت تا خلاف آن به دلیل قاطع معلوم شود؛ یعنی تا وقتی که خود شخصاً غوررسی و تحقیق عمیق نمی کرد مطلبی را نمی پذیرفت؛ اگر از مسایل عقلی نظری است دلیل ریاضی و برهان منطقی می خواست؛ و اگر از امور حسی است تجربه و شهود شخصی را به کار می بست؛ و آنچه نتیجه برهان قاطع عقلی و استقراء و تجربه حسی شهودی خود او بود همان رامدار رد و قبول و مناط حکم امکان و امتناع قرار می داد؛ خواه با افکار و آراء دیگران موافق یا مخالف افتاده باشد.
ابوریحان بیرونی، دانش را مایه برتری انسان بر حیوان دانسته و بیان کرده که علم به خودی خود، خواستن است. او همچنین یادآور شده است که دانش ها برحسب نیازهای ناگزیر انسان پدید آمده است. اما در مجموع و در تحلیل نهایی، او از زاویه دین و جهان بینی مذهبی بر علوم نگریسته است. ابوریحان معتقد است که تحقیق در علوم مختلف مانند جغرافیا و علوم طبیعی از آن رو جایز است که برای حیات دینی و معنوی جامعه اسلامی در خور اهمیت است و باید باتوجه به این غایت دنبال شود.
از نظر ابوریحن، علوم و فنون باید به منظور ایجاد زندگی اسلامی و نیل به هدفی که اسلام تجویز کرده ترویج یابد. به اعتقاد او، البته فایده علمی و مادی ملاک ارزش علم نیست و فضیلت ایثار را تضمین نمی کند؛ بلکه اعتبار تحقیق در علوم، مبتنی بر گفتار خداوند است که در قرآن انسان را امر فرموده که در خلقت آسمان ها و زمین تفکر کند؛ چرا که او جهان را به حق خلق کرده است.[6] این گونه است که برای ابوریحان فرقی میان علوم دینی و غیردینی نیست و آنچه او مورد مطالعه قرار می دهد، اعم از مطالب تاریخی و طبیعی، جنبه دینی به خود می گیرد.[7] بدین ترتیب، او دانشمندی است سخت متشرع که طریق استدلال و تجربه را با ایمان دینی در آمیخته است... استدلال از نظر بیرونی مرتبه نازلی است از عقل و نردبانی است که انسان از طریق آن، از عالم محسوسات به جهان معقولات صعود می کند.[8]
گفتنی آن که، ابوریحان طبیعت و تاریخ را به عنوان دو منبع معرفت می پذیرد، اما پذیرش آنها را ناشی از تأییدشان از ناحیه دین و وحی می داند. این امر باعث می شود که او از یک سو دین را مرجع و منبع اصلی معرفت خود تلقی کند و از سوی دیگر برای علم وجودی مستقل و بالذات قایل نباشد؛ لذا در نزد او علم منبعی تلقی می شود که وجودش وابسته است و هویتی مستقل ندارد.[9] ابوریحان همچنین معتقد است که «در افعال طبیعت گاهی به طور نادر غلط و اشتباه روی دهد تا دانسته شود که طبیعت، خدا نیست و خدا غیر از آن است. انسان فقط با درک عجز و ناتوانی خود و تسلیم شدن به اراده الهی می تواند به هماهنگی و زیبایی طبیعت پی ببرد و نه با اکتفا به تصورات محدود فکربشری.[10] این اظهارات و پس از ذکر مواردی می آیند که از نظر ابوریحان غیرعادی شمرده شده اند.
ابوریحان می افزاید: «این که پاره ای از آن گفته شده خاصیاتی است که در موجودات مطبوع است و علل آن به جواهر بسیط و آغاز تألیف و آفرینش جهان منتهی می شود و آنچه از این قبیل باشد، ممکن نیست که شخصی آن را با علم دریابد.»[11]
آثار و تألیفات
بیرونی در شصت و سه سالگی فهرستی از تألیفات محمدبن زکریای رازی طبیب را فراهم آورد و فهرست آثار خود را هم به آن ضمیمه کرد. این فهرست شامل 113 عنوان است (به جز عناوین رسالاتی که دوستانش به نام او نوشته اند). فهرست تا حدودی برحسب موضوع مرتب شده و گاه گاه با نکات مختصری درباره محتویات کتاب ها همراه است. اغلب آثار بیرونی که هنوز موجودند، در ذیل به اختصار وصف شده اند. این آثار بهترین منابعی هستند که برای ارزیابی دامنه و اهمیت کار او در اختیار داریم. بیرونی یکی از علمای قرون وسطا بود که با پژوهش های ستاره شناسی و تحقیق در آن، علاقه مندی کاملی داشت و دانش او از منابع یونان قدیم و هند سرچشمه گرفته و هم بر معلومات منجمان اسلامی پیش از او اتکا داشت که لباب لباب آن را در شاهکارش «القانون المسعودی» فراهم آورده است.
بیرونی دارای تألیفات فراوان و موءلف زبردست است و از آثار او 28کتاب به هند تعلق دارد. وی یک عالم واقعی بود که نگاه عمیق علمی توأم با اعمال اسلامی داشت و بنابراین از تعصب خشک قشریان مذهبی یا نژادی به دور بود. وی برای مسجد غزنه تقویمی ترتیب داد، که مبنی بر تقوم رومی بود و از این رو امام مسجد از استعمال آن استنکاف ورزید و گفت این چیز مبنی بر یک تقویم غیراسلامی است.
اگر چه زبان مادری او خوارزمی بود، به عربی، یونانی، فارسی، سانسکریت و چندین زبان دیگر هم می فهمید. کتاب «ماللهند» وی در بیان افکار فلسفی و فرهنگ و علوم و خصوصیات دیگر هندیان موثق ترین کتب به زبان عربی است، که در زبان تازی نظیری ندارد. البیرونی با تألیف این کتاب و خدمت عظیمی به گویندگان زبان عربی کرد، زیرا پیش از او هیچکسی هنر را به این نحو نشناسانیده بود. وی عمر خود را مانند یک طالب علم مجرد گذرانیده و متأهل نشد.
خدمت حقیقی بیرونی به علم این است که وی معلومات باستانی را به وجه نیکو فراهم آورد و آن را در پرتو افکار و امعان نظر و تحقیق خویش ترجمه کرد و هم از این رو است، که مقام وی در تاریخ علم جاوید است و در صف بزرگترین دانشمند قرون ماند.
بررسی و مطالعه در آثار ابوریحان بیرونی، این واقعیت را روشن می سازد که او را نمی توان (حداقل در زمینه علوم اجتماعی، یک نظریه پرداز برجسته قلمداد کرد؛ آن چنان که فی المثل از فارابی یا ابن خلدون به این عنوان یاد می شود.
ابوریحان علاوه بر کتاب گرانسنگ خود تحقیق «ماللهند»، در کتاب «آثار الباقیه» خویش نیز به مسایل فرهنگی جوامع مختلف پرداخته است؛ به طوری که از خلال این دو اثر، می توان شالوده های اندیشه اجتماعی او را دریافت. نکته ای که جا دارد این دو اثر مطمح نظر قرار گیرد آن است که باید مراقب بود تا مبادا به گزاف، بعدی از روش و بینش او، با جنبه ای از اندیشه مدرن یکسان تلقی شود. به عبارت دیگر، باید همواره متوجه تفاوت های بنیادین هستی شناختی میان دنیای قدیم و دنیای جدید بود.
ابوریحان طی سفرهای متعدد خود به هند (بین سالهای 408 تا 421 ق) زبان سانسکریت را آموخته است. او ضمن آشنایی با مردم و فرهنگ سرزمین هند، چندین کتاب از آن زبان به عربی و بالعکس ترجمه کرده است. درباره محتوای کتاب تحقیق «ماللهند» باید گفت که این کتاب نه یک کتاب جغرافیایی است و نه یک کتاب تاریخی، بلکه گنجینه ای است از تمام معلومات درباره سرزمین هند، آنهم براساس تحقیقات صحیح علمی.[12] به عبارتی دیگر، شاید بهتر باشد که آن را از دایرة المعارفی مربوط به هندوستان در قرون وسطا بدانیم.[13] محتوای این کتاب، موضوعات متنوعی را در بر می گیرد و پاره ای از آنها را به شرح زیر می توان بیان داشت:
-زبان شناسی هندوان و ذکر ویژگی های زبان آنها
-دین شناسی هندوان و بررسی اعتقادات آنها درباره خدای سبحان و مقایسه این اعتقادات با اعتقادات مسیحیان و پیروان مانی
-بیان اعتقادات هندوان درباره گروههای مختلف مردم در سلسله مراتب اجتماعی و سلسله مراتب هستی
-بیان برخی از عادات و رفتارهای هندوان با توجه به منابع مختلف، فی المثل: او آداب و رسوم آنها را مورد توجه قرار می دهد و درباب اقسام ازدواج، بت پرستی، جادوگری در میان آنها سخن می گوید.
-نگاه دوگانه خواص- عوام ابوریحان، باعث شده تا او ضمن آشنایی با فرهنگ عامه به کتب دانشمندان و متفکران هندی نیز توجه کند. در بخش هایی از کتاب، از نظریات نجومی، هندسی، ریاضی و... دانشمندان آن دیار سخن گفته است[14]
بیرونی کتاب «آثار الباقه» را در حدود سال 391ق/1000م نوشته است و البته، بعدها تغییراتی در آن داده است. این کتاب از بهترین مأخذگاه شماری و تقویم شناسی ملل قدیم است. و در این کتاب از دانش «گاه شناسی» که آن را «علم برایام شادمانی و روزهای غمناکی ملل و شناخت اوقات روزه اهل کتاب و برخی از مذاهب دیگر و روزهای تاریخی می داند، سخن گفته است. بیرونی در این اثر، در پی شناسایی اخبار مهم ملت های گذشته است و می خواهد احوال و اصول رفتار و پندار آنها را از روی سنت های باقی مانده آنها بشناسد. او ضمن توجه به این که با اموری سروکار دارد که نمی توان آنها را با مشاهده مستقیم درک کرد، اذعان می کند که راه استدلال و قیاس معقول به محسوس در این جا، فاقد کارایی است و این گونه، روش دیگری را پیشنهاد می کند: «راه موجود این است که از اهل کتاب و ملل و اصحاب آراء که این گونه تواریخ مورد استفاده آنهاست، تقلید و پیروی کنیم».
البته در نظر او تنها این استناد به اقوال نخبگان و دانشمندان کافی نیست، بلکه باید فکر خود را از عوامل زیان آوری که بدان معتقد شده از قبیل تعصب و غلبه و پیروی از هوی و ریاست طلبی که سبب هلاک بسیاری از مردم است و مانع دیدار حق و حقیقت پاک سازیم و سپس آرا و گفته هایش ایشان را در اثبات این مقصود با یکدیگر بسنجیم.[15]
اسطرلاب (کتاب فی استیعاب الوجوه الممکنة فی صنعة لاصطرلاب) در میان رساله های بسیاری که در قرون وسطا درباره اسطرلاب نوشته شده، این اثر از آثار معدودی است که ارزش واقعی دارند. در این کتاب، گذشته از ساختمان اسطرلاب معمولی، انواع وسایلی هم که در این کار مورد استفاده قرار می گیرد به تفصیل وصف شده است. برای ساختن دسته دوایری که روی صفحات مختلف حک می شوند و داخل دستگاه قرار می گیرند، مقادیر عددی داده شده است. همچنین انواع مختلف و غیرمتعارف اسطرلاب، که تا روزگار بیرونی ساخته شده بود، توصیف شده است. در مورد نظریه ای که ساختمان اسطرلاب بر آن مبتنی است، گذشته از شیوه ها و ویژگی های تصویر جسم نمای متعارف، شیوه ها و ویژگی های انواع تصویرهای غیرجسم نما و نا قائم بر صفحه هم بیان شده است.
سدس (حکایة الآلة الموسومة بالسدس الفخری). این رساله دو صفحه ای آلت دیواری عظیمی را که خجندی به امر فخرالدوله ساخته بود و برای رصدعبور نصف النهاری خورشید به کار می رفت وصف می کند، شاید بیرونی خود آن را دیده باشد ولی چیزی در این باره نمی گوید.
تحدید (تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن). موضوع اصلی آن تعیین مختصات جغرافیایی مناطق مختلف است بخصوص بیرونی می خواهد اختلاف طول جغرافیایی بغداد و غزنه را محاسبه کند. درباره مسایل مقدماتی مختلفی بحث می شود. راههای تعیین عرض بلاد، میل دایرة البروج، توزیع خشکی ها و ساختمان آنها، طول یک درجه نصف النهار، و تعیین اختلاف عرض جغرافیایی ز روی رصد خسوف و کسوف. رصدهایی را که خود او و دیگران کرده اند و روش هایی را که به کار برده اند وصف می کند. قضیه ای را که بطلمیوس آورده، و تفاوت طول جغرافیایی دو محل را برحسب عرض هر یک و فاصله بین آنها در امتداد دایره عظیمیه زمین به دست می دهد، به کار می برد.
فاصله بین دو شهر را از روی جاده های کاروانرو و طول منازل تخمین می زند. آن گاه با محاسبات متوالی اختلاف طول بغداد، ری، جرجانیه، بلخ و غزنه را به دست می آورد و یکبار هم این کار را از طریق یک مسیر جنوبی که از شیراز و زرنج می گذشت انجام می دهد.
چگالی ها (مقالة فی النسب التی بین الفلزات و الجواهر فی الحجم). با استفاده از یک نوع ترازوی بدیع که بر پایه اصل ارشمیدس کار می کند، روشی برای تشخیص وزن مخصوص ماده جامدی که شکل نامشخصی داشته باشد فراهم می آورد. آن گاه نتایج تعیین وزن مخصوص هشت فلز، پانزده ماده جامد دیگر (که غالباً سنگهای گرانبها یا نیمه گرانبها هستند) و شش مایع را می آورد، که بسیار هم دقیق است.
سایه ها (افراد المقال فی امر الظلال). چنان که از عنوان این رساله برمی آید رساله ای است جامع درباره همه مطالبی که بیرونی در مورد سایه ها می دانسته است. از مجموع سی فصل کتاب، سه فصل اول تذکراتی فلسفی درباره ما هیت نور و سایه و انعکاس نور است. اشعار بسیاری هم از شاعران عرب نقل کرده که انواع سایه را وصف کرده اند. در فصل چهارم ثابت می شود که مسیر سایه نوک هر شاخص در طول روز یک مقطع مخروطی است. در دو فصل بعد ویژگی های سایه هایی را که از تابش نور اجرام فلکی می افتد مورد بحث قرار می دهد. در فصل های هفتم و هشتم توابع ظل (تانژانت و کوتانژانت) تعریف شده و منشاء تقسیمات مختلفی که در فرهنگهای گوناگون برای شاخص به کار می رود، توضیح داده شده است: تقسیم 60 بخشی یونانی م آبی، تقسیم 12 بخش هندی و تقسیم 7 یا 5 و 6بخش اسلامی. در سه فصل بعد قواعد توابعی که بر حسب طول های مختلف شاخص بیان شده باشند و نیز تبدیل آنها به توابع مثلثاتی دیگر (سینوس، سکانت و توابع متمم آنها، با پارامترهای مختلف توابع اخیر)، و برعکس، توضیح داده شده و مسئله درون یابی تانژانت، کوتانژانت برای چهار طول متعارف شاخص به دست داده شده است. و مسأله مورد بحث قرار گرفته است. در دو فصل بعد بیان می شود که چگونه می توان توابع ظل را روی اسطرلاب حک کرد؛ و به دنبال آن، در فصل پانزدهم درباره سایه هایی که شاخص بر روی صفحات غیرافقی و نیز صفحات خمیده می اندازد بحث شده است. در فصل های شانزدهم و هفدهم درباره تأثیر میل خورشید و عرض محل بر ارتفاع نصف النهاری سایه بحث شده است. برخی قواعد تقریبی و غیرمثلثاتی هندی هم به دست داده شده است. فصل های هجدهم تا بیست و یکم شامل روش های مختلف تعیین نصف النهار است (از جمله روشی مأخوذ از Analemma دیودوروس که در قرن اول پیش از میلادی می زیسته و کتابش اکنون از بین رفته است. فصل بیست و دوم درباره طول روز و زمان طلوع برج های مختلف برحسب عرض بلد و فصل سال است. در این فصل و فصل بعد (که به تعیین وقت از روی طول سایه اختصاص دارد) قواعدی از منابع مختلف هندی و ساسانی و اوایل اسلام نقل شده که اغلب آنها از بین رفته اند. برخی از قواعد اولیه اسلامی به تقلید از «سلوکا»های سانسکریت به صورت موزون (رجز) است. در فصل های بیست و پنجم و بیست و ششم اوقات نمازهای پنج گانه، برخی بر حسب طول سایه ها تعیین شده است. در فصل بیست و هفتم ثابت می شود که در بسیاری از وضعیت های روی کره فلکی، قضیه منلائوس روابط میان توابع ظل را به دست می دهد. در سه فصل آخر، روش های هندی و اسلامی برای محاسبه فواصل ارضی و سماوی به کمک سایه ها بیان شده است.
وترها (استخراج الوتار فی الدوائرة). این کتاب با بیان قضیه زیر شروع می شود: سه نقطه Aو Bو Cطوری روی دایره ای قرار گرفته اند که AB > BC. از نقطه D، وسط کمان AC، عمود DEرا بر وتر ABفرود می آوریم، ثابت کنید که پای عمود، خط شکسته ABCرا به دو نیم می کند. سپس اثبات های مختلفی برای این قضیه نقل می شود که به ریاضیدانان مختلف یونانی و اسلامی منسوب است و بعضی از آنها را جز از این طریق نمی شناسیم. قضیه دوم هم که می گوید در شکل بالا 2= ABxBC+ BD2 ADبه طرق مختلفی ثابت می شود، و همین کار برای رابطه ADC- ABC= DExEBانجام می گیرد. آن گاه براساس این دو قضیه مجموعه ای از روابط طولی بین وترها ذکر می شود و منتهی به قضایایی می گردد که در محاسبه وتر (یا سینوس) مفیدند.
پاتنجلی. این کتاب که به صورت سوءال هایی که راهبی طرح می کند و جواب هایی که حکیمی می دهد، به مسایلی فلسفی و عرفانی از قبیل نجات و رها شدن از قید عالم خارج، صفات خدا، قدرت روح برات، و ساختمان جهان می پردازد.
التفهیم (التفهیم لاوائل صناعة التنجیم). کتابی است درسی در علم احکام نجوم، که بیش از نیم آن به مقدمات موضوع اصلی اختصاص دارد. کتاب هم به فارسی موجود است و هم به عربی، که ظاهراً هر دو صورت آن را ابوریحان خود فراهم کرده است. و در مجموع پنج فصل دارد. فصل اول (که در چاپ فارسی سی و سه صفحه می شود) در هندسه است، و به قضیه منلائوس در کره ختم می شود. فصل دوم (بیست و سه صفحه) درباره اعداد و حساب و جبر است. فصل سوم، که طولانی ترین فصل کتاب است (229 صفحه) به جغرافیا و کیهان شناسی و نجوم می پردازد. از این فصل می توان مجموعه کاملی از اصطلاحات این علوم، به اضافه مجموعه هایی از پارامترهای عددی که برخی نامتعارفند، به دست آورد. فصل بعد (سی و یک صفحه) درباره شرح اسطرلاب از لحاظ نظری و کاربرد آن است. فقط فصل آخر (223 صفحه) به احکام نجوم خالص اختصاص دارد، اما آن هم کامل و مبسوط است.
قرة الزیجات. این کتاب نمونه ای است از کرنه ( Karana)ی هندی، یعنی کتاب مرجعی که استفاده کننده با کمک آن می توانست همه مسایل نجومی زمان خود را حل کند، و در آن تأکید بیشتر به محاسبات عملی است تا مباحث نظری، و بدین دلیل شبیه زیج های اسلامی است. مباحث این کتاب شامل قواعد تقویم نگاری؛ طول روز، تعیین «خداوندگاران» احکامی سال و ماه روز و ساعت؛ مکان متوسط و مکان واقعی خورشید و ماه و سیارات، ساعت روز؛ عرض جغرافیایی محل؛ خسوف و کسوف؛ و شرایط روءیت برای ماه و سیارات است. بیرونی مسایل حل شده ای، بخصوص در مورد تبدیل تقویم شکه ( saka) هندی به تقویم هجری و یزدگردی و یونانی که «تاریخ اسکندر» خوانده می شود بر کتاب فزوده، اما می گوید که تغییری جز این در آن نداده است. رویهم رفته، روش های این کتاب همان روش های متعارف نجوم هندی قرون وسطا است اما پارامترهای آن با هیچ یک از اسناد موجود سانسکریت مطابقت ندارند. مثلا در مورد تابع جیب (سینوس) شعاع دایره را 200 دقیقه ونمو قوس، یا کردجه، را ده درجه گرفته اند.
قانون (القانون مسعودی). این کتاب، که در میان آثار نجومی بازمانده بیرونی از همه جامع تر است، جداول عددی بسیاری را که منجمان و احکامیان قرون وسطا برای حل مسایل متعارف خود لازم داشته اند به تفصیل شامل است، اما در آن بیش از زیج های معمولی به گزارش های رصدی و روش به دست آوردن روابط توجه شده است. کتاب به یازده مقاله و هر مقاله به ابواب، و فصولی تقسیم شده است.
ممرها (تمهید المستقر لتحقیق معنی الممر). این کتاب به توصیف پدیده های احکامی مختلفی که لفظ ممر (گذر یا عبور) بر آنها اطلاق می شد اختصاص دارد. وقتی می گوییم سیاره ای از سیاره دیگر عبور می کند، منظور این است که از لحاظ طول سماوی یا عرض سماوی یا فاصله نسبی تا زمین از آن می گذرد. ظاهراً این مفهوم را احکامیانی پرورده اند که از نظریه های احکامی غیر بطلمیوسی استفاده می کرده اند، و آثاری که بیان این که نظریه ها را شامل بوده، اکنون از بین رفته است. بنابراین، ارزش اصلی این کتاب در استفاده ای است که از آن برای بازسازی این نظریه های از میان رفته هندی و ساسانی و صدراسلام می توان کرد.
الجماهیر (الجماهر فی معرقة الجواهر). این کتاب به دو بخش تقسیم شده است. بخش اول درباره احجار کریمه و نیمه قیمتی است و بخش دوم درباره فلزات. بیرونی در اینجا مطالبی را از منابع یونانی م آب، رومی و سریانی، هندی و اسلامی با هم جمع کرده و با ذکر مشاهدات خود تکمیل نموده است. کتاب، گذشته از بیان خواص فیزیکی مواد گوناگون، بحث های گسترده ای را درباره ریشه اصلاحات این فن در زبان ها و لهجه های مختلف، و نیز شواهد فراوانی را از شعر عربی، شامل است. معدن اصلی و جاهایی که جواهر را از آنجا می آوردند ذکر شده وزن قدس سره مخصوص[فلزات نسبت به طلا بیان گردیده، و ارزش مروارید و زمرد برحسب اندازه آنها در جداولی درج شده است.
صیدله (کتاب الصیدلة فی الطب). این کتاب با مقدمه ای در پنج فصل آغاز می شود. فصل اول درباره ریشه لغت صیدلانی قدس سره داروفروش[در زبان عربی است. فصل دوم اصلاحات مختلف مربوط به انواع داروها را به دست می دهد. فصل بعد درباره نظریه عمومی داروها است. در فصل چهارم و پنجم بیرونی می گوید که عربی را بر فارسی به عنوان زبان علم، ترجیح می دهد و فرهنگهای چندزبانه ای را که در اختیار داشته نام می برد. بدنه اصلی کتاب فهرست الفبایی داروها است که تقریباً شامل 720 عنوان است. معمولا در مورد هر دارو، نام آن به عربی، یونانی، فارسی و یک زبان هندی، و گاهی هم به زبان ها و لهجه های کم وبیش آشنایی چون عبری، خوارزمی، طخاوی و زابلی می آید. در پی آن، ناهای مختلف دارو به عربی و مترادفات آن بیان می شود و به عنوان شاهد، اشعار بسیاری از شاعران عرب نقل می گردد. بیرونی هرچند مدعی خبرگی در فن داروشناسی نیست، اما هر ماده ای را وصف می کند، محل یا محل های پیدایش و پرورش آن را بیان می دارد و خواص درمانی آن را به دست می دهد. منابع خود را هم به تفصیل و با دید انتقادی نام می برد.
اندیشه فلسفی
از بررسی کتب و رسایل بیرونی چنین به نظر می رسد که ابوریحان بیرونی از لحاظ اندیشه فلسفی، فیلسوفی ناشناخته است؛ ناشناخته بدین علت که سیطره سنت فلسفی کندی، فارابی، و ابن سینا از یکطرف و سنت فلسفی شیخ اشراق و نیز عرفان از طرف دیگر، مجالی به تجلی آن نداد. گواه بر این امر نیز، جمله «ولم یکن الخوص فی بحار المعقولات من شأنه و کل مسیر لما خلق» است که بیهقی[16] و شهرزوری[17] با اظهار آن، ابوریحان را از جرگه فلاسفه بیرون می برند. و او را ساخته و پرداخته برای توغل در معقولات نمی دانند؛ معقولاتی که محتوای سنت متداول و معمول اسلامی است. تا هنگامی هم که ما با ملاکات رایج در این سنت به تفحص در آثار او بپردازیم، نمی توانیم بدون اشکال او را در زمره پیروان این یا آن مکتب درآوریم، بلکه اگر از منظر فلسفه های اصیل یونانی- و با توجه به افکار بعد از قرون وسطای عالم غرب- به آراء و اظهارنظرهای متفرق در آثار بیرونی بنگریم می بینیم که اساساً امتیاز بیرونی در این است که پیرو فیلسوف و فلسفه ویژه ای نیست. بیرونی خود صاحب اندیشه خاصی است؛ اندیشه ای که مولود تسلط وی به فلسفه یونان، و نتیجه احاطه او به افکار و عقاید هندویان و سایر ملل و ثمره آشنایی او با ادیان و مذاهب مختلف، و زاییده تخصص و صاحبنظری او در علوم جزمی و مبتنی بر ایمان او به قرآن است. بیرونی دو موضوع اصلی فلسفه، یعنی جهان و انسان را با علم و عمل مطرح کرده و آنها را در تحت اساسی ترین سوءال های فلسفه: «از کجا؟» و «به کجا» مورد اندیشه قرار داده و درباره آنها - و او به طور پراکنده- اظهارنظر کرده است. آنچه برای ما در اینجا مطرح است خود این آراء نیست، بلکه چگونگی اندیشه فلسفی اوست. اساسی ترین پایه اصلی آن را یک «ملاک کلی نظری» تشکیل می دهد؛ ملاک کلیی که به نوبه خود مبنای یک اصل مسلم فلسفی، اساس یک سلوک علمی خاص، و بنیاد روش تحقیقی ویژه ای می گردد. منظور از ملاک کلی اندیشه بیرونی، اصل تکامل تدریجی خاص است که در کتب و رسائل او، از «آثارالباقیه» گرفته تا «الجماهر فی معرفة الجواهر» و «الصیدنه» که از نوشته های دوران جوانی و از آثار سنوات آخر زندگی اوست، به کار رفته است. بیرونی نظریه تکامل تدریجی، را در هرکجا که موردی برای آن یافته به کار برده است؛ در این جمله که «واندر یک، همه عددهاست همین در شگفتن امر نهفته» را بیان می کند که اصل کلی فکر اوست و بر طبق اصل فکری نیز تسبیج و سجودی را که قرآن به موجودات غیرذیحساب نسبت می دهد به تکامل آنها، یعنی به وصول هر یک از آنها به کمال ویژه خود تفسیر می نماید.[18] آنچه در مجموع عقید وی به تکامل تدریجی اهمیت قابل توجهی دارد، عامل تکامل است.
در امور طبیعی عامل تکامل طبیعت، و در امور انسانی عامل تکامل عقل است، با حفظ این که هر دو عامل، بنوبه خود خالق مدبری داشته که در آنها، آنچه اصل کمال آنها اقتضا می کند نهفته است.[19] این خود یکی از بزرگترین قدم های علمی است که یک دانشمند مسلمان معتقد به خدا می تواند برداشته باشد که به هر یک از دین و علم استقلال مجزا و در عین حال خصلت همکاری به بخشد. در هر حال از این طرز اندیشه فلسفی بیرونی در درجه اول اصول و مبانی ذیل منشعب می گردد.
1- اصل مسلم فلسفی 2- سلوک علمی 3- روش تحقیقی
1- اصابت عقل و سمع بصر برای وی، اصل مسلم علمی است[20] چون عقل، عامل اصلی تکامل انسانی فرداً و جمعاً می باشد؛ باید از خطا مصون بماند؛ مشروط بر این که طبق موازین صحیح به کار بسته شود.
2- مماشات و مدارا با تمام عقاید و افکار مخالف و موافق، سلوک علمی اوست؛ زیرا تمام عقاید و آراء در ظرف زمان و مکان خود و در رهگذر تکامل قابل ستایش و احترامند.[21]
3- پایه روش تحقیقی او را «آزمایش عقاید و افکار» تشکیل می دهد که این نیز به نوبه خود براساس شک علمی یعنی بر دو اصل مبتنی است: الف- تا دلیلی بر بطلان امر موجود نباشد امکان آن را نمی توان انکار کرد.
ب- تا افکار و آراء دیگران هرچه و از هرکه دلایل علمی و یقینی همراه نداشته باشند، قابل قبول نیستند.[22]
طبق همین اصول و مبانی، از طرفی قرآن را بهترین کتاب آسمانی می داند، چون قرآن سخنی که مخالف علم باشد نگفته. و از طرف دیگر به قرآن خرده می گیرد که چرا «کوکب دری» گفته، در صورتی که طبق اصول علمی جواهرشناسی «درکوکبی»» می بایستی می گفت، ولی در عین حال با ظرافت ادبی به این سوءال پاسخ می دهد، که چون قرآن به لسان قوم عرب سخن گفته، چنین تعبیر نموده است.[23]
نیز طبق اصول و مبانی نامبرده، روش تأویل را در چه مورد آراء فلاسفه، مثل افلاطون و چه در مورد آیات قرآن، ناصحیح و غیرعلمی می داند. اقوال صوفیه را به نامفهومی مذمت می کند و به اهل تأویل نفرین می نماید و می گوید «والله یجمع بین موسی و لحن هولاء المعللین»[24] خدا بین تیغ و ریش این جماعت را جمع کند (یعنی خدا آنان را بی آبرو کند) که بلای جام علم و معرفت شده اند. گویی که بیرونی با تمام تعلیماتش در عصر ما نشسته و به هموطنان خود درس علم و زندگی می دهد.
از خلال آثار بیرونی چنین برمی آید که او در فلسفه پیرو روش متعارف عهد خویش یعنی آن روشی که به وسیله کندی و فارابی تحکیم شده نیست.[25] باید افزود که او در زمینه فلسفی طی مکاتبه ای با بوعلی سینا، ده ایراد را بر مکتب ارسطو وارد می داند.[26] گفته می شود این مکاتبه با پاسخی که از سوی بوعلی در پی داشته و در آن به زکریا (که مورد احترام ابوریحان بوده) بی احترامی شده چندان تداوم نیافته است. همچنین میان روش تحقیق بوعلی و ابوریحان تفاوت بوده است. یکی از محققان معاصر در این باره می گوید «درحالی که ابوعلی می گفت هرچه را شنیدی در محل امکان بگذار و آن را ممکن بشمار تا خلافش با دلیل و برهان قطعی بر تو معلوم شود، ابوریجان برخلاف او اظهار می داشت؛ هرچه را شنیدی در بوته انکار بگذار تا خلافش با دلیل و برهان قطعی برتو ثابت گردد.[27] اگر چه اثری مستقل در زمینه فلسفه به معنای اخص آن از ابوریحان در دسترس نیست باید گفت مکتب فلسفی او هرچه بوده با ابوعلی سینا متفاوت بوده است.[28] ابوریحان تحت تأثیر روش تجربی زکریای رازی بوده است و اگرچه گرایش زکریا به مکتب مانوی موردپسند او نبوده، اما او علاقمندی خود را به زکریا حفظ کرده و در محتوای عقاید او بسیار تحقیق کرده است.
پی نوشت ها
[1] رساله ای که البیرونی در بیان موءلفات محمدبن زکریای رازی در 427 ق به عمر 65 سالگی خود نوشت و در آن تألیفات خود را تا همین سال شرح داد. ابواسحاق ابراهیم بن محمد تبریزی مشهور به غضنفر تبریزی (همان شخصیت معاصر مولانا جلال الدین بلخی) است که در سنه 615 ق و 1279 م در قونیه نسخه خطی کتاب الصیدنه البیرونی را در 134 ورق نوشت و در آن معلومات دقیقی درباره ولادت و وفات البیرونی را فراهم آورد. وی می نویسد: «امام فاضل ابوالفضل سرخسی؛ موءلف کتاب جوامع التعالیم که از ملازمان نزدیک و شاگردان البیرونی بود، برحاشیه یکی از کتاب های امام رییس (مراد البیرونی است) نوشته بود. شیخ عالم رحمة الله بعد از ثلث اول شب جمعه 2 رجب سنه 440 ق وفات یافت. خدا تربت او را روشن گرداناد و هم وی می گوید در جای دیگر به خط دیگری دیدم که عمر حکیم ابوریحان بیرونی بردالله مضعجه 77 سال و 7 ماه قمری بود. بنابراین روایت هم سال وفاتش 440 ق باشد، زیرا سال ولادت او 362 + 77 سال و 7 ماه = جمله 439 سال و هفت ماه است که امتداد 440 ق است.
[3] اگر چه نسبت ابوریحان را به قرار افسانه کتاب الانساب سمعانی منسوب به بیرون یعنی خارج شهر دانسته اند، ولی یاقوت این را یک زعم (گمان) می داند (معجم الادباد 17/180) و پیدایش 565 ق) در تتمه صوان الحکمه گوید: «و بیرون التی هی منشاه و مولده بلدة طیبه فیها غرائب. ص 63) و از این صراحت برمی آید که بیرون شهری بود و هر خارج شهر را بیرون و منسوب آن را بیرونی و غریب نگفتندی درحقیقت بیرون و درون دو ناصیت یا قلعتی سود بین مروونا در شمال خراسان که تا عصر صفویان و حتی نادرشاه افشار به همین نام ها شهرت داشته اند، مثلا درون در عالم آرای عباسی اسکندر بیگ بارها مذکور است و بیرون هم در مقابل آن قلعتی بود (ذیل عالم آرا، خطی ص 2). همچنین در عباسنامه عهد طاهر قزوینی (حدود 1073 ق) در (صص 210/203، 319) و نیز در نامه عالم آرای محمد کاظم مروی (ج 2 صص 137، 141 و ج 3 صص 6- 248) بارها ذکر قلعه درون در همین ناصیت شمال خراسان بین ناو مرو و ابیورد آمده است پس اگر شهری و ناصیتی به نام بیرون از همان عصر ابوریحان تا حدود 1100 ق موجود و معلوم باشد، نسبت آن را به زعم و گمان به خارج البلد یا غریب و غیره کردن نشاید. درحالی که خود البیرونی در این باره تصریحی ندارد و مورخان معاصر از این گونه تعلیل انتساب او خاموشند.
[4] خوارزمشاه آن زمان ابوالعباس مأمون نام داشت و فرزند همان کسی بود که این عنوان را از قدس سره خاندان عراق[به قد گرفت مأمون و برادرش، که جانشین او شده هر دو خواهران سلطان محمود غزنوی را که قدرت و قساوتش هر دم فزونی می گرفت به زنی گرفته بودند.
[5] یمین الدوله لقبی بود که خلیفه به محمود بخشیده بود و بی شک این حلقه دستگاه عظیمی بوده که مطابق مرسوم به نام حکمران حامی دانشمند نامیده شده است.
[6] سیدحسین نصر، نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت، ص 180.
[9] تک منبعی بودن دنیای قدیم در تقابل با چندگانه بودن منابع معرفت در دوران جدید است. اقبال لاهوری؛ متفکر برجسته پاکستان نیز که طبیعت و تاریخ و تجربه درونی را به منبع معرفت انسان مسلمان می داند، خود یادآور شده است که مشروعیت این منابع منبعث از قرآن (وحی) است. (بنگرید به کتاب مهم او تحت عنوان احیاء فکر دینی در اسلام) ترجمه احمد آرام، صص 111 و 146 و 147 و...) بدین ترتیب شاید بتوان گفت و نزد گذشتگان دین منبع معرفی غالب بوده است. این نکته یکبار دیگر ما را به موضوع اشاره شده در متن رهنمون می شود که استقلال علم در جهان نگری دین سالار خدشه دار می شود.
[10] سیدحسین نصر، پیشین، ص 198.
[12] عبدالحسین زرین کوب، کارنامه اسلام، امیرکبیر، تهران، 1348 ش. ص 75.
[13] کوریانکی، مجتبایی، همایی و دیگران، مجموعه سخنرانی های فارسی (یادنامه بیرونی) تهران، 1353، ص 58.
[14] ابوریحان بیرونی، تحقیق، ص 25.
[16] ظهیرالدین ابوالحسن بن ابی القاسم، البیهقی: تتمه صوان الحکمة (نسخه خطی، مقاله مربوط به بیرونی).
[17] شمس الدین محمدبن محمود الشهر زوری؛ نزهة الارواج... فی تواریخ الحکماء (نسخه خطی، مقاله مربوط به بیرونی).
[18] افراد المقال فی امرالضلال، حیدرآباد، 1367 هجری، ص 5.
[19] الجماهر، صفحات 3 به بعد.
[20] مرجع سابق، صص 4 و 5.
[21] رجوع شود به مقدمه کتاب «فی تحقیق ماللهند» حیدرآباد، 1377 هجری و مقدمه الاثار الباقیه، لایپزیک، 1925.
[23] فی تحقیق ماللهند، ص 219 به بعد.
[24] افراد المقال فی امرالضلال، ص 40.
[25] ذبیح الله صفا، احوال و آثار بیرونی، ص 163.
[26] ابوریحان و بوعلی با یکدیگر ملاقات نیز داشته اند. دیدار آن دو در خوارزم و در ایامی که هر دو با جمعی دیگر از علمای برجسته مانند ابوسهیل و ابوالحسن خمار و ابونصر عمران در دربار خوارزمشاه می زیسته اند، رخ داده است. ابوریحان درپاره ای از موءلفات خود از جمله آثار الباقیه و قانون مسعودی و تحدید نهایات الاماکن، از ابوعلی سینا نام برده و مناظر کتبی آنها در هجده مسأله فلسفی هم به صورت رساله منفرد و با عنوان (المسئله و الاجوبه) درآمده که به چاپ رسیده است (همان، 1353 ش، ص 82).
[27] پیشین (یادنامه بیرونی)، ص 84.
[28] پرویز اذکایی، ابوریحان بیرونی، ص 121.