این مترجم در گفتوگو با ایسنا، درباره وضعیت ترجمه آثار ادبی فارسی به زبانهای دیگر اظهار کرد: من معتقدم یا ما نباید آثار خودمان را به زبان دیگران ترجمه کنیم یا اگر هم این کار را انجام میدهیم، باید عدهای برای این کار تربیت شوند و برای آن نیازمند دانشکده تخصصی و کار طولانی هستیم.
او افزود: حداقل میتوانیم از تجربیات کشورهای همسایه مثل ترکیه و کشورهای عربی استفاده کنیم و اگر امکانش هست از آنها الگوبرداری کنیم، ترجمه آثار فارسی به زبانهای دیگر سر و پا نقص دارد، چون ما اصلا در این زمینه کار نکردهایم.
غبرایی سپس در پاسخ به سوالی درباره وضعیت تغییر سلیقه مخاطبان ادبیات ترجمه گفت: در نسل ما مترجمان بزرگی چون محمد قاضی، رضا سیدحسینی و دیگران بودند که بیشتر به جنبه اجتماعی موضوع یا حتی گاه نیمهسیاسی توجه داشتند و ما هم همینطور تربیت شدیم، اما نسل امروز بیشتر به موضوعات کشاکشهای درونی و مشکلات دیگر توجه دارد، البته در عین حال چون درگیری روزمره ما با مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است، بخش اجتماعی هم کمرنگ نشده است.
او با بیان اینکه در سالهای قبل مترجمها خودشان را نسبت به مسائل اجتماعی متعهد میدانستند ادامه داد: اما در نسل امروز تعهد برای خودِ کار و درست درآوردن آن به زبان فارسی است و مسائل اجتماعی و سیاسی فرع قضیه قرار میگیرند، در نتیجه مخاطبان ما هم همینطور تربیت میشوند.
مترجم کتاب «کافکا در کرانه» که معتقد است نتایج جوایز ادبی جهان و لیست آثار پرفروش کشورها حتما برای مترجم معیار هستند اما تنها معیار نیستند بیان کرد: رمان در وهله اول باید برای من عناصری داشته باشد که من خودم را در آن حاضر ببینم، نه در همه کتاب اما در بخش یا قسمتهایی از آن باید خودم، درونیات، تمایلات و نگاهم به هستی را دربر داشته باشد تا به سراغش بروم. عملا من اینجوری تربیت شدهام و از دوران جوانی تا امروز سعی کردهام همین را دنبال کنم.
مهدی غبرایی سپس گفت: احتمال میدهم اثری که من را جذب میکند، عدهای را هم مثل من جذب کند و برایشان جالب باشد. اما نمیگویم که اصلا سراغ آثار معروف نمیروم، در لیست آثارم برندگان جایزه نوبل حداقل به تعداد انگشتان دو دست میرسند و سراغ آنها هم رفتهام، اما مخاطبان رمانها در غرب با ایران فرق میکنند و در بسیاری از موارد در آنجا کتابی جلب توجه میکند اما در اینجا با استقبال روبهرو نمیشود. مثلا در میان ترجمههایم کتاب «کوری» از ژوزه ساراماگو را که ترجمه کردم که هرگز تصور نمیکردم به چاپ 44 برسد درحالیکه «سرگذشت آنتونی کوئین» را هم ترجمه کردم و فکر میکردم که با استقبال مواجه شود اما در همان چاپ اول ماند. این درباره کتابهای دیگری هم مصداق دارد.