دربارهی فیلم «شگفتزده» Wonderstruck از زبان اون گلیبرمن (Owen Gleiberman) منتقد ورایتی – variety بشنوید، فیلمی که در 19 می در جشنواره کن به نمایش درآمد.
فیلم جدید تاد هینز (Todd Haynes) که بر اساس رمانی برای کودکان و نوجوانان از برایان سلزنیک (Brian Selznick) به نام «اختراع هیوگو کابرت» The Invention of Hugo Cabret است ، ماجراجویی معصوم و دوست داشتنیست که چیزی بیش از خلاصهای از اتفاقات این کتاب است.
تاد هینز فیلمسازی فوقالعاده است، کسی که میتواند تصورات و رویاهایتان را تسخیر کند و شما را با خود ببرد، اما در این فیلم داستانسرایی او کاری فرای داستانپردازی مکانیکیست. در این فیلم ما به تماشای تصویرپردازی انسانی با صدایی روشنگر و بازیِ احساسی هستیم. فیلمی که بر اساس تصویرپردازی رمانی برای کودکان از برایان سلزنیک ساخته شده است کسی که هم داستان سرای رمان است و هم تصویر پردازش، کتابی که فیلم پر سر و صدای «هوگو» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی از روی آن ساخته شده است.
به نظر من این فیلم در مقایسه با فیلم قبلی تجربهای بسیار روانتر است. هینز با توجه به خط داستانیِ سلزنیک، پردازش و راهنمایی بسیار ماهرانهای را پیش گرفته است. شما را طلسم میکند، یکی از مهم ترین خاصههای فیلم این است که بیننده در تعلیقی سرگیجه اور دست و پا میزند اما متاسفانه نتیجه کار آنطور که انتظار میرود و هماهنگ با این تعلیق اتفاق نمیافتد. این فیلم با افسانه اش از دو کودک گمشده و شکسته که در طول زمان با یکدیگر همراه میشوند حتما رقیب مناسبی برای دریافت جوایز و فروش گیشهی خوب است اما بلند پروازی زیادی برای تبدیل شدن به اثری هنری دارد.
تا مدتی «شگفت زده» همانند دو فیلم موازی به نظر میرسد، و هینز با مهارت بیننده را در میان تلخ و شیرینهای داستان ومهارت کارگردانیاش میخکوب میکند.
ما رز (میلسنت سیمونز -Millicent Simmonds ) 12 ساله با صورتی شیرین را در سال 1927 میبینیم. تنها و ناشنوا ست، به امید و با شور رسیدن به هیجانات و ذرق و برق نیویورک از خانهی خانوادگیشان در هوبوکن (Hoboken) فرار میکند.
ما او را میبینیم که به سینما میرود تا فیلم صامت دختران طوفان (Daughter of the Storm) را با بازی لیلیان میهیو (جولیان مور – Julianne Moore) ببینید، بازیگری بینظیر هالیوود که رز همانند طرفداری پر و پا قرص و پیگیر با وسواسی زیاد او را دنبال میکند. هینز نمایی از این فیلم صامت را با تکنیک و مهارتی زیبا برایمان به نمایش میکشد و درواقع تمام صحنههایی که در سال 1927 اتفاق میافتند در این فیلم نیز همانند فیلمی صامت به تصویر کشیده شدهاند (مانند فیلم The Artist). صحنه هایی همانند فیلمی سیاه و سفید مانند کتابهای تصویری، بدوم مکالمه و میان پردهها و نوشتههایی هرازگاه که همانند راوی داستان برای بیننده عمل میکنند. تاثیر این کار درواقع مشارکت و تجربه بینندگان از دنیای صامتی ست که رز در آن زندگی میکند. زمانی نمیگذرد که از راز تنهایی و طرفداری وسواسگونه رز از لیلیان میهیو در این شهر شلوغ پرده برداشته میشود.
فیلم بین سال 1927 و 50 سال بعدش -1977- و درگیری کودکی دیگر در انزوایش، در رفت و آمد است. بن (اوآکس فگلی -Oakes Fegley) با موهایی پریشان، درونگرا و محزون در شهر گانفلینت زندگی میکند. شهری حاشیهای که اتفاق زیادی هم در آن نمیافتد. خرت و پرت جمع میکند و در صحنهای او را میبینیم که مادرش الِین (میشل ویلیامز – Michelle Williams) را برای گرفتن اطلاعات دربارهی پدری که در زندگیاش نبوده و راز سرپوشیدهی زندگی او محسوب میشود، تحت فشار گذاشته است.
هینز فیلم را با گوشه و کنایههایی چون آهنگی از دیووید بویی (Space Oddity) و نقل قولی معروف از اسکار وایلد (Oscar Wilde) چون “ما همه در باتلاقیم ولی برخی از ما نگاهشان به ستارههاست” آراسته که حتی برای او هم اضافهکاریست، اما خب، باید قبول کرد که فیلم، فیلمی درباره ی رویا و تخیل است.
در ادامه داستان میفهمیم که آلین هم از زندگی بن بیرون میرود (در تصادفی میمیرد) و بن برای آشکار کردن راز زندگی و گذشته اش یک تنه و تنها میماند. با نشانهای در یک کتاب قدیمی در کتابخانهای در نیویورک با این مضمون: “الین من به انتظارت میمانم، با عشق. دَنی”
چیزی که در آخر بن را کمی به حل معمایش نزدیک میکند، اتفاقیست که او را به رز متصل میکند. بر اثر اصابت رعد و برق شنوایی خود را از دست میدهد. با استفاده از پس انداز روز مبادای مادرش سوار قطار میشود و به نیویورک میرود، به ایستگاه میرسد و با دنیای دهه 70 منهتن نیویورک که با مهارت هینز بسیار هیجان انگیز و زیبا به تصویر کشیده شده روبرو میشود تصاویری که به همان زیبایی مواجهه با فیلم صامت داستان رز هستند.
اینجاست که با شگفتیهای فیلمسازیِ هینز و شعرپردازی رویا گونه او مواجه میشویم. همه میتوانند با گذاشتن آشغال اطراف صحنه آن را به تصویر بکشند ولی زمانی که بن اطراف ایستگاه میچرخد، نمایش گرافیتیها روی دیوارها و پلهها، صحنهای مخروب و تصویری زیبا، پر از ترس و وحشت و یادآور روزهای تیرهی نیویورک (مانند فیلم «سیاره میمونها» Planet of the Apes)، در برابر چشم بینندگان پدیدار میشوند. بازسازیی زیبایی از نخنما و ژنده بودن میدان تایمز (Times Square) و یا درب و داغون بودن منطقهای در نیویورک به نام آپر وست ساید (Upper West Side).
کارگردان به کمک فیلمبردار هنرمندش اد لاکمن (Ed Lachman) روشی در فیلمبرداری را پیش گرفتهاند که مختص دهه 70 است، تمرکز زیاد بر روی صحنهها، رنگهای دانه دانه و پر رنگ و هرم گرمایی که در هوا مشخص است (آهنگ سوپر فلای ‘Superfly’ از استز فیلیپس ‘Esther Phillips’ هم طنین انداز است). اما دنیای داستان با تمام زیباییش از چشمان بن که شنواییش را از دست داده- حتی با اینکه محاوره ی چندانی در فیلم اتفاق نمیافتد- درست و آنجور که باید به نمایش در نیامده است. نگاه هینز به شهر همانند سنگی قیمتیست که در پارک سرگرمی (شهربازی) در حال افول است.
بن با لجاجت و وسواس به دنبال پیدا کردن کتاب است، پولش را از دست میدهد ولی در این میان با جیمی (جیدن مایکل – Jaden Michael) پسرکی پر شور آشنا میشود. با هم در موزه ی حیات وحش و تاریخ طبیعی میچرخند و به تماشای ماکتهای حیات وحش میپردازند، کاری که رز 50 سال پیش در همان مکان انجام داده است. فیلم سعی دارد که موزه را همانند جعبه ی جادو برایمان تصویر کند.
ولی همین جا، جایی که فیلم باید پر به پرواز بگشاید، سقوطی آزاد را در پیش میگیرد، لایههایی تو در تو از اتفاقات همزمان و به ظاهر پر معنا. مطمئنا نخواهید فهمید که این ماکتها چطور به گذشته بن پیوند میخورند. پی بردن به اینکه بن و رز چطور به هم وصل میشند بسیار دوست داشتنیست اما نه به اندازهی اتفاقاتی که بعد از آن میافتد. هینز نمایشی از نمایشگاهی در سال 1964 از صحنهای پاناروما از نیویورک را به تصویر میکشد که گریزی به فیلم «سوپر استار» (Superstar) و استفاده از عروسکهای باربیاش هم دارد. اما عمق و معنای کار بیشتر در ذهن کارگردان است تا در تصویر ومتاسفانه ضربه ی اخری که در انتظارش هستیم را به خوبی به نمایش نمیگذارد.
احتمال اینکه این فیلم عامه پسندترین فیلم هینز محسوب شود میرود، نه به این دلیل که بهتر از فیلم کرول (Carol) اوست که دو سال پیش در کن به نمایش درآمد -فیلمی که باید خیلی بیش از این مورد توجه قرار میگرفت- بلکه به این دلیل که فیلم در باره ی بچههاست و معصومیتی غیر متعارف برای ساختههای هینز دارد. ولی معصومیت یک خاصهی هنری نیست. «شگفتزده» فیلمیست که تلاش میکند خوبی را تکه تکه همانند یک پازل به نمایش بکشد اما امکان این کار برایش مقدور نیشت زیرا تمام تکهها قابل شناسایی و مشخصند.
Post Views:
8