کتاب ها و مقاله های بسیاری در معرفی شخصیت و زندگی و مقام والای حضرت فاطمۀ زهرا(ع) نوشته شده است، با وجود این، به مصداق «هوَ المِسک ماکرَّرتَه یتَضَوَّعُ»[1]، چون او مشکی است بهشتی و عطری معنوی که هر قدر فضایلش تکرار شود، فضای جان را عطرآگین می کند و روح را شادابی تازه می بخشد، این نوشتار فراهم آمد. این مقاله ویژگی های سیمای آن صدّیقۀ طاهره را در کلام اللّه و صِحاح اهل سنت نشان می دهد نه روایات رسیده در مجامع حدیثی شیعۀ امامیه، تا مقاله از شائبه تعصّب خالی باشد و شکّاکان یا نوآموختگان را مجال طعن و رد نباشد.
فاطمۀ زهرا، بانویی بی همتا، دُخت رسول خدا با کنیۀ اُمّ أبیها[2]، همسر علی مرتضی و مام حَسنین و زینب کبری - صلوات اللّه علیهم - است. این ویژگی های خانوادگی به اضافۀ علم و عمل، تقوا و پارسایی و دیگر مزایای اخلاقی و معرفتی، او را در مرتبه ای از کمالات بشری - آن هم برای یک دختر - قرار داد که با وجود عمر کوتاهش سیدۀ زنان جهان شد و در قرآن مجید آیاتی در توصیف برتری هایش فرود آمد و او را در ردیف معصومین و قدّیسین قرار داد. این ویژگی در عصری و میان قومی بود که از داشتن دختر ننگ داشتند و نه تنها حقوق اوّلیۀ بانوان را رعایت نمی کردند، بلکه بعضی از قبیله ها سنگدلانه نوزاد دختر را دفن می نمودند که کلام اللّه به آن تصریح می کند[3] و شاعرشان احساس و اعتقاد آنان را در باب نسوان این گونه وصف می کرده است:
بَنونا بنو أبنائنا، و بَناتُنا
بَنوهُنَّ أبناءُ الرّجالِ الأباعِد
یعنی: فرزندان پسران ما فرزندان ما هستند. امّا فرزندان دختران ما، فرزندان مردان دور و بیگانه هستند.
این بود باورشان، و چه احمقانه عقیده و ظالمانه رفتاری! در اِنذار و وعید نسبت به این پدیدۀ شوم اجتماعی است که در قرآن می خوانیم: (وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَی ذَنْبٍ قتِلَتْ).[4]
آری در چنین عصری و بین چنان اقوامی، آفریدگار حکیم یکی از معجزات اجتماعی - انسانی خود را، خلق فاطمۀ بتول قرار داد و در پاسخ کافرپیشه ای عَنود که رسولش را «ابتَر» و بی فرزند خوانده بود، آن فریدۀ وحیده را عطا کرد. بانویی که راستی قلم از توصیف محامدش درمانده است و زبان از شرح مقامات روحانی اش در کام مانده. بنابر این صواب آن است به تعبیری که کلام اللّه از آن حضرت دارد بپردازیم و آن وصف «کوثر» است که در سوره ای به همین نام آمده:
1. سورۀ کوثر:
دربارۀ شأن نزول سورۀ کوثر آنچه مفسّران متّفق القول هستند این است که کافری بدزبان و ستیزه جو به نام عاص بن وائل، پیامبر اکرم(ص) را دید که از مسجد بیرون می روَد. در این رویارویی با هم سخن گفتند. چون عاص وارد مسجد شد، اشراف قریش پرسیدند با کی سخن می گفتی؟ جواب داد با «ابتر». این پیشامد و گفتگو زمانی روی داد که عبداللّه آخرین پسر رسول اللّه (ص) از حضرت خدیجه، درگذشته بود و آنان هرکه را پسر نداشت ابتر می خواندند.
اَبتر به معانی چارپای دُم بریده، کسی که فرزند نداشته باشد، هر چیز ناقص و نامبارک آمده است.[5]
دشمنان اسلام خود را نوید می دادند که با مرگ پسران رسول خدا (ص)، فرزندی برایش نخواهد ماند و نسلش منقطع و نامش فراموش و دینش بی نگهبان خواهد شد. خداوند متعال در چنان موقعیتی در کوتاه ترین سوره، ضمن سه آیه پاسخ آن سخن ناروای اهانت آمیز را می دهد و می فرماید ما به تو «کوثر» عطا کردیم و به این وسیله رسولش را دلارام و مسرور می کند.
«کوثر» صفتی است بر وزن فَوعَل از «کثرت» که زیادی فوق العاده را می رساند و به معنی «خیر کثیر» است.[6] این واژه در بخشش چیزهای خوب به کار می رود و چون تعیین نشده چه چیز، بخشش همۀ چیزهای خیر و نیکو را شامل می شود (هنر اتّساع) که مهم ترین آن ها: نبوّت و کتاب، کثرت اَتباع و پیروان، حوض یا نهر بهشتی، کثرت اولاد و فرزندان صالح که پس از مرگ هم سببِ برجا ماندن نام نیک پدر و رسیدن خیرات به روح اوست.[7]
هر چند به قول طبرسی لفظ «کوثر» همۀ آن معانی را پذیراست، امّا با توجّه به شأن نزول یاد شده به قرینۀ لفظ «اَبتر» که دشمن پیامبر اکرم گفت، آشکارترین و مناسب ترین معنی کوثر در آن سوره، فراوانی فرزندان می باشد که همه از نسل یکتا دُخت رسول اللّه (ص) است. فخر رازی نیز همین معنی را می گوید، به این دلیل که سوره، رد بر کسی است که فرزند نداشتن را عیب حضرت شمرد و خداوند در پاسخ، نسلی به او عطا کرد که در ازای زمان باقی خواهند بود.[8] گفتنی است که این کثرت اولاد تنها از نظر کمّی مهم و شایستۀ اعتنا نیست، بلکه از نظر کیفی هم قابل توجّه و اهمیت است، زیرا بسیاری از سادات از عالمان و فقیهان و نوابغ دینی و سیاسی می باشند، که آثار خیر علمی و اجتماعی برجا گذاشته اند و در زمان کنونی شاهد نمونه هایی برجسته از آنان هستیم.
2- آیۀ تطهیر:
از آیات دیگر قرآن مجید که طهارت روحی و عصمت حضرت فاطمه(ع) را می رساند، آیۀ معروف تطهیر است در سورۀ احزاب (بخشی از آیه 33). دربارۀ شأن نزول این آیه در صحیح مسلم[9]، از عایشه نقل شده که گفت: یک روز صبح پیامبر(ص) از منزل خارج گردید، در حالی که بر دوشش عبای یمنی نقشه دار (خط دار) از موی سیاه بود. پس حسن بن علی(ع) به نزدش آمده پیامبر او را به زیر عبا وارد کرد، سپس حسین بن علی(ع) آمد و داخل عبا گردید. آن گاه فاطمه آمد، پیامبر وی را نیز در زیر عبا قرار داد، و سپس علی بن ابی طالب(ع) آمد. وی را نیز زیر عبا وارد نمود. آن گاه گفت: (إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا)[10] ؛ «جز این نیست که خداوند می خواهد هرگونه پلیدی و گناه و آلودگی را از شما خاندان پیامبر بزداید، و شما را کاملاً پاک و منزّه گرداند».
همچنین ترمذی نقل می کند: زمانی که آیه تطهیر در خانۀ اُمّ سلَمه بر پیامبر(ص) نازل شد، آن حضرت فاطمه، حسن و حسین را فراخواند و آنان را در کسائی پوشانید، در حالی که علی بن ابی طالب(ع) در پشت سر آن حضرت بود. آن گاه پیامبر گفت: «اللّهم هؤلاءِ أهلُ بیتی فَاذهَب عنهُم الرِّجسَ و طهِّرهم تَطهیراً»؛ «خداوندا، اینان اهل بیت من هستند. پس هرگونه پلیدی را از اینان دور کن و کاملاً پاکشان گردان». ام سلمه عرض کرد: «وأنا مَعَهُم یا نَبی اللّه؟»، پیامبر در پاسخ فرمود: «أنتِ علی مکانِک و أنتِ علی خیرٍ»؛ «تو جایگاه خود را داری و بر خیر و نیکی هستی (امّا مشمول اهل بیت در آیه نیستی)»[11].
انس بن مالک روایت کند که پس از نزول آیه تطهیر، رسول خدا(ص) به مدت شش ماه هنگامی که برای نماز صبح از درِ خانۀ فاطمه(ع) می گذشت، می فرمود: «الصَّلاةَ یا أهلَ البیت؛(إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا)»؛ «هنگام نماز است ای خاندان نبوت! جز این نیست که خداوند می خواهد هرگونه پلیدی و گناه را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را کاملاً پاک گرداند»[12].
علّامه طباطبایی در اثبات این حقیقت که آیۀ تطهیر مخصوص پنج تنِ آل عباست، یادآور می شود: بر حسب روایت هایی که در شأن نزول آیه وارد شده و بیشتر آن ها از اهلسنت است که از طریق اُمّ سلَمه، عایشه، ابی سعید خدری، ابن عباس و غیر این ها نقل کرده اند، بیشترش تصریح دارد که آیه مخصوص همان پنج تن است و شامل همسران رسول اللّه (ص) نمی شود. زیرا بر حسب روایت ها معلوم می شود آیه به تنهایی در یک واقعه جداگانه نازل شده است و حتی در بین 70 روایت، یک روایت هم نیست که بگوید آیه دنبال آیات مربوط به همسران پیامبر اکرم است. پس به دستور رسول خدا(ص) یا بعد از رحلت، هنگام جمع آوری کُرّاسه ها و تدوین مصحف، آنجا نوشته شده است، به طوری که برداشتن آن خللی به تناسب و ترتیب آیه 33 و 34 وارد نمی کند، مخصوصاً که ضمیر مذکّرِ در «عَنکم» به «نساء» بر نمی گردد.[13]
شاهد زیر تأییدی بر نظر علّامه و نزول جداگانۀ آیه تطهیر است:
ابوالفضل رشید الدین احمد میبدی (از اصحاب حدیث اهل سنت در سدۀ ششم) ذیل آیه: (قلْ لا أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَمَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَه فیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکورٌ ) (شوری/23) می نویسد: «ابن عباس گفت آن روز که این آیت فرو آمد، گفتند: «یا رسولَ اللّه من قرابتُک الَّذینَ وجَبت عَلینا موَدَّتهم؟ قال: علی و فاطمة و ابناهما و فیهم نزل إنّما یریدُ اللّه لیذهبَ عنکم الرِّجسَ اهل البیت».[14]
3. آیۀ مباهله:
به صریح آیاتی از قرآن مجید[15]، در میان کافران که در عربستان می زیستند، یهودیان و مشرکان بیش از همه به عداوت و ستیزه جویی با پیامبر اسلام و دعوت توحیدی اش می پرداختند و مسیحیان به سبب وجود کشیشان دانشمند و راهبان بی تکبر، نسبت به مسلمانان بیشترین مودّت و مسالمَت را رعایت می کردند. با وجودِ این زمینۀ مساعد، استدلال های قرآن بر بی همتایی آفریدگار - مانند آیه 59 آل عمران[16] - کمتر نتیجۀ عملی داشت، تا اینکه گروهی از مسیحیان نَجران (از شهرهای یمن) به پیشنهاد رسول خدا(ص) حاضر به مباهله شدند.
در این مقال که بناست پایگاه بلند و قدسی عترت پیامبر اکرم را از منابع اهل سنّت ارائه دهیم، شرح و تفسیر آیۀ مباهله (آل عمران/ 61) را از تفسیر کهن سال کشف الأسرار و عُدَّةُ الأبرار نقل می کنیم:
«فمَن حاجَّکَ فیه: معنی مُحاجّه و مُحاقّه حجت آوردن است و خویشتن را حق نمودن. می گوید: هر که با تو حجت آرد در کار عیسی و آنچه گفت و بیان کرد نپذیرد، مِن بعدِ ماجاءکَ مِنَ العِلم: پس از آن که از خدا به تو پیغام آمد و بدانستی که عیسی بندۀ خدا بود و رسولِ وی، فقُل تَعالَوا: ایشان را گوی، یعنی ترسایان نجران و مهتران ایشان، سید و عاقب که با تو خصومت می کردند، نَدعُ أبنَاءَنا وأبناءَکم...: بیایید تا خوانیم ما پسران خویش را، شما پسران خویش و ما زنان خویش و شما زنان خویش و ما خود به خویشتن و شما خود به خویشتن، آنگه مباهلت کنیم. مباهَلت آن بوَد که دو تن یا دو قوم به کوشش مُستقصی یکدیگر را بنَفرینند، و از خدای عزّ وجل لعنت خواهند از دو قوم بر آنکه دروغزنان اند و بَهلَه نامی است لعنت را، مباهلت و تباهل و ابتهال در لغت یکی اند و تفسیر ابتهال خود در عقبِ لفظ بگفت: فنَجعَل لَعنةَ اللّه علَی الکاذِبین....
مصطفی(ص) به صحرا شد. آن روز دست حسن(ع) گرفته و حسین را در بر [= آغوش، کنار] نشانده و فاطمه از پس می رفت و علی(ع) از پسِ ایشان. مصطفی(ص) ایشان را گفت: چون من دعا کنم شما آمین گویید».
«دانشمندان و مهتران ترسایان چون ایشان را به صحرا دیدند بر آن صفت، بترسیدند، و عام را نصیحت کردند و گفتند: «یا قوم! أنّا نَری وُجوهاً لوسأَلوا اللّه عزّ وجلّ أن یزیلَ جَبلاً مِن مِکانه لَأزالَه، فَلاتبتَهِلوا فتَهلِکوا ولایبقی علی وجهِ الأرضِ نَصرانِی إلی یومِ القِیامَة». ترسایان آن سخنان از مهتران خویش بشنیدند، همه بترسیدند و از مباهلت باز ایستادند و طلب صُلح کردند و جزیت بپذیرفتند، به آنکه هر سال دو هزار حُلّه بدهند، هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب. مصطفی(ص) با ایشان در آن صلح بست».[17]
در بخشی دیگر از تفسیرش می نویسد: «مصطفی (ص) گفت: آتش آمده بر هوا ایستاده، اگر ایشان مباهلت کردندی، در همۀ روی زمین از ایشان یکی نماندی. و اصحاب مباهله پنج کس بودند: مصطفی(ص) و زهرا(ع) و مرتضی(ع) و حسن(ع) و حسین(ع). آن ساعت که به صحرا شدند رسول ایشان را با پناه خود گرفت و گلیم برایشان پوشانید و گفت: «اللّهم إن هؤلاءِ أهلی». جبرئیل آمد و گفت: «یا محمّد! و أنا مِن أهلِکُم»؛ «چه باشد یا محمّد اگر مرا بپذیری و در شمار اهلِ بیتِ خویش آری؟». رسول گفت: «یا جبرئیل و أنتَ مِنّا...»[18].
همانند آنچه میبدی در تفسیر و شرح واقعۀ مباهله نوشته کمابیش در دیگر تفاسیر قدیم می بینیم که بعضی نقل کردنی است. مانند نوشتۀ ابوالفتوح رازی که سخن اسقف مسیحیان را پس از مشاهدۀ چهار تن از نزدیک ترینِ خویشانِ پیامبر اکرم (ص) چنین ذکر می کند: «او با ترسایان نگریست و گفت: بنگرید که محمّد چگونه واثق است، که به مباهله، فرزندان و خاصّگان خود را آورده است و به خدای که اگر هیچ خوفی بودی او را، از آنکه حجت بر (= علیه) او باشد، اختیار نکردی هلاک خود و هلاک اینان را، از مباهلۀ او حذر کنید، که اگر نه مکان قیصر بودی، من اسلام آوردمی. با او مصالحه کنید بر آنکه او حکم کند و باز گردید و با شهرِ خود شوید. .. اسقف گفت: ما با تو مصالحه می کنیم بر چیزی که به آن قیام توانیم کردن».[19]
برای ملاحظۀ پاسخ بعضی شبهات در دلالت آیه بر فضیلت حضرت فاطمه(ع) و همسر و دو فرزندش، به تفسیر المیزان، ذیل آیۀ مباهله مراجعه شود. (جلد سوم ).
4. جلوه ای از ایثار و اخلاص:
در مطالعۀ تاریخ صدر اسلام و حوادث خانوادۀ حضرت علی(ع)، به رویدادهایی می رسیم که اگر نبود کلام اللّه و گزارش آسمانی و اخبار قطعی اش، باور آن ها - به ویژه برای افراد سست ایمان و نازپرورده - دشوار بود. امّا مگر از خداوند - قرآن - راستگوتر داریم؟ (ومَن أصدَقُ مِن اللّه حدیثاً) (نساء، 87)؛ مگر در زمان کنونی - همین عصر فساد و خون ریزی و استکبار جهانی - جوانان پارسا و مخلص و ایثارگر را نمی بینیم که جان فشانی می کنند، تا از اسلام راستین دفاع کنند و عزت مسلمانان را پاس دارند.
پس باید باور کرد که نیروی ایمان، آن هم ایمان به حق تعالی، که همه چیز ما از اوست، و معبودِ محبوب ما هموست، آدمی را به چنین ایثارهای مخلصانه وامی دارد، بی چشمداشت به مدح و ستایش همنوعان.
این مقدمه برای آمادگی ذهن بعضی دیرباوران بود که گاه «قیاس به نفس» کنند و از چنان مقامات روحانی غافل مانند. امّا داستان واقعی و رویداد به یادماندنی که قرآن نقل می کند، عملکردی فراتر از ایثارها و از خودگذشتگی های نادر و عجیب است که می بینیم یا می شنویم، زیرا انگیزه اش اخلاصی برتر و ایمانی افزون تر از تصوّر ماست، که نشئت گرفته از معرفت و محبت ایثارگران نسبت به آفریدگار متعال است.
اینک تفسیر آیه 8 سورۀ انسان و شرح رویداد در خانۀ حضرت علی و فاطمه(ع) به قلم میبدی که در فروع، مذهب شافعی دارد و در اصولِ اعتقادی از اصحاب حدیث است[20]، و شائبۀ تعصّب شیعی در وی نمی رود.
«ویطعِمونَ الطَّعامَ علی حُبّهِ» أی: علی حبّهم إیاه وحاجَتِهم إلیه فی حال الضّیق والجوع و قِلَّةِ الطَّعام.... ابن عباس گفت: این آیت در شأن امیرالمؤمنین علی(ع) فرو آمد و خاندان وی و سبب آن بود که حسن و حسین هر دو بیمار شدند. رسول خدا(ص) به عیادت ایشان شد با جمعی یاران. گفتند: «یا أبا الحسن لَو نذرتَ علی وَلَدَیک نذراً». اگر نذری کنی بر امید عافیت و شفای فرزندان مگر صواب باشد. علی (ع) نذر کرد که اگر فرزندان مرا از این بیماری شفا آید و عافیت بوَد، شکر آن را سه روز روزه دارم «تقُرّباً إلَی اللّه عزّ وجلّ و طلَباً لِمَرضاتِه». فاطمۀ زهرا همین کرد، سه روز روزۀ نذر بر خود واجب کرد. کنیزکی داشتند نام وی فِضّه، بر موافقت ایشان همین نذر کرد: «إنْ برَءا سَیدای ممّا بهِما صُمتُ للّه ثَلثةَ أیامٍ شکراً». پس ربّ العالمین ایشان را عافیت و صحت داد، و ایشان به وفای نذر باز آمدند و روزه داشتند، و در خانۀ ایشان هیچ طعام نه که روزه گشایند.
اصحاب حدیث: بنابر آنچه در ملل و نحلَ (1/265) آمده: اصحاب حدیث از مردم حجاز بودند و پیروان سه مذهب معروف اهل سنت یعنی شافعی و حنبلی و مالکی، که بنای احکام را بر نصوص می نهادند و به قیاس [که روش ابوحنیفه بود] عمل نمی کردند. اینان در مباحث اعتقادی و معرفتی نیز متکی به منقولات و اخبار نبوی بودند، از این رو نقل حدیث در میانشان اهمیت فوق العاده داشت. پس از ظهور متکلم معروف ابوالحسن اشعری (م. 324) و استوار شدن اصول اعتقادی اهل سنت بر پایۀ منقولات و ظاهر آیات، از اوایل سدۀ چهارم، اصحاب حدیث «اشعری» نامیده شدند.
علی مرتضی(ع) از جهودی خیبری، نام وی شمعون، قرض خواست. آن جهود سه صاع جو به قرض به وی داد. فاطمۀ زهرا از آن جو یک صاع به آسیادست آرد کرد و پنج قرص از آن بپخت. وقت افطار فراپیش نهادند تا خورند. مسکینی بر درِ سرای آمد آن ساعت و گفت: «السَّلامُ علیکم یا أهلَ بیت محمّد، مسکینٌ مِن مساکین المسلمین، أطعِمونی أطعَمکمُ اللّه مِن موائدِ الجنَّة». سخن درویش به سمع علی رسید[21]....
آنگه طعام که پیش نهاده بود جمله به درویش دادند و بر گرسنگی صبر کردند؛ تا دیگر روز فاطمه صاعی دیگر جو آرد کرد و از آن نان پخت. چون شب درآمد وقت افطار در پیش نهادند. یتیمی از اولاد مهاجران بر در بایستاد، گفت: «السلام عَلیکم یا اهلَ بیت محمّد(ص). یتیمٌ مِن أولادِ المُهاجِرین. إستَشهَد والِدی یومَ العَقَبة. أطعِمُونی أطعَمَکُم اللّه من مَوائدِ الجَنّة». علی چون سخن آن یتیم شنید[22]... همچنان طعام که در پیش بود جمله به یتیم دادند و خود گرسنه خفتند. دیگر روز آن صاع که مانده بود، فاطمه آن را آرد کرد و نان پخت، به وقت خوردن اسیری بر درِ سرای بایستاد و گفت: «السّلام علَیکم یا اهلَ بَیتِ النبوَّة أطعمِونی أطعَمکُم اللّه مِن مَوائدِ الجنَّة». آن طعام به اسیر دادند. سه روز بگذشت که اهل بیت علی(ع) هیچ طعام نخوردند و بر گرسنگی صبر کردند و آن ماحضَر که بود ایثار کردند، مرد درویش را و یتیم را و اسیر را، تا رب العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد: (ویطعِمونَ الطعامَ علی حُبِّه مِسکیناً و یتیماً وأسیراً).
«قوله: إنّما نُطعِمُکم لِوَجه اللّه: هذه حکایة عَن عقود القلب و النیات. والقول هاهنا مُضمَر، یعنی: ویقولون فی أنفُسِهم: إنما نطعِمکم لوَجه اللّه: أی لِطلبِ ثوابهِ ولرؤیته. لانُریدُمِنکم جَزاءً أی مکافاةً، ولا شُکوراً أی شُکراً، یعنی: ولا أن یثنی به علینا...»[23].
ابوالفتوح رازی بعد از نقل داستان وفای به نذر و سه روز روزه داشتن آنان می نویسد:
«اتفاق اهل قبله است از مخالف و مؤالف که این سورت در حق علی و فاطمه و حسن و حسین آمد، تا مَثل شد در اخبار و اشعار. شاعری گفت:
أنا مولی لِفَتی اُنزِل فیهِ هَل أتی[24]...»
مناقب و محامد حضرت فاطمۀ زهرا(ع) و همسر و فرزندان والاتبارش بیش از آن است که در چند مقاله یا دفتر گفته آید. به رعایت «خَیرُ الکَلامِ ماقلَّ وَدلّ» به همین مختصر گزیده از قرآن اکتفا می شود و به نتیجه می پردازیم.
در نگاه دوباره به آنچه خداوندِ فاطمه درباره اش گفته است چند نکتۀ آموختنی و کاربردی می بینیم:
1. فرزند ادامۀ حیات پدر و مادر است و داشتن آن مصداقی از خیر کثیر (کوثر) است، که زندگی خانوادگی را شیرین و پیوند زناشویی را پایدار می کند. پس نباید به بهانه های گونه گون - که با باور توحیدی سازگار نیست - در کمبود آن کوشید. البته تعداد فرزند نسبت به توانایی زوجَین فرق می کند، ولی در هر حال از یاد نبریم که (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ)[25].
2. اسلام در ارزش گذاری به اعمال آدمیان، هیچ فرقی میان مذکّر و مؤنث نگذاشته و در ستایش و پاداش نیکوکاران و متقیان و صالحان، مردان و زنان را همانند و همتا شمرده است. آیات قرآن در این باره بسیار است[26] و بر قرآن خوانان معلوم. تفاوت هایی که در بعضی احکام دینی بین مرد و زن می بینیم آن هاست که در متن خلقت آن «دو نوعِ مکمّل یکدگر» موجود است و شارع اسلام به مصلحت آنان رعایت کرده، چون دین فطری است و فطرت یعنی «خلقت موجود» خطا نکرده و نمی کند[27].
3. اگرچه طهارت باطنی و دوری از رِجس، زهد و بی رغبتی به مقام و ثروت اندوزی، فضیلتی است که هر مسلمان با معرفتی باید آن را کسب کند، امّا مجاهده برای کسب آن فضیلت، حاکمان و پیشوایان جامعه را اَولیٰ است، زیرا الگو و مقتدایند و در ارائۀ فرهنگ اسلامی، رفتار و زندگی شان مؤثرتر از تبلیغات شفاهی است.
4. مباهله آخرین مرحلۀ احتجاج و استدلال با منکر است و صداقت و حقّانیت مباهله کننده را می رساند، که در باورش به «حق الیقین» رسیده است. آیا تاریخ انبیای اولوا العزم نمونه ای دیگر از مباهلۀ یکی از آنان را با منکران عَنود و لجوج نشان می دهد؟ جواب منفی است و این منقبت ویژۀ خاتم پیامبران(ص) است. منقبتی که عترت طاهره اش - حضرت فاطمه و همسر و دو فرزندش - در آن شریک اند و بس، و کلام اللّه با سبک خاص تقلید ناپذیرش آن را در متن و بطن خود جاودانه کرده است. در نتیجه امروز ما می توانیم با اتکای به نقل از مسلمانان غیرشیعی، به آن فضیلت بی همتا باور کنیم و به چنان پیشوایانی اقتدا نماییم تا رستگار شویم.
5. در پایانِ بازنگری، تابلویی، زیبا جلب نظر می کند. تابلویی که بی ویرایش و پیرایش، بالاترین فضیلتی را که یک انسان می تواند به آن دست یابد نشان می دهد. شمایل اصلی تابلو فاطمه است و همسرِ همبرش امیر مؤمنان که ایثار را با اخلاصِ کامل در نظر می آورد: سه روز صبر بر گرسنگی و اطعام همنوعان گرسنه، برای رضای خدا.
امّا خدای شَکور آن صحنۀ روحانی را که اوج از خودگذشتگی و نوع دوستی بی چشمداشت بود، به زیباترین صورت در قرآن ترسیم کرد. تابلویی درخشان که در مصحف شریف تا قیام قیامت جلوه گر است و راهنما برای رهروان پیشگاه دوست.
پی نوشت ها
[1] مصراعی است از بیت زیر که سرودۀ فرزدق است:أعِد ذکرَ نُعمانَ لَنا إنَّ ذِکرَه هَو المِسکُ ما کرَّرتَه یتَضَوَّعُرک: مدنی، علیخان بن احمد، أنوار الربیع فی أنواع البدیع، مطبعة نعمان، نجف اشرف، 1388 ق، ج 1، 434. در بحار الانوار نیز به مناسبت آیات مکرّر در قرآن، بیت مذکور نقل شده است (ج 17، ص166). (یادداشت از آقای مسعود ضیائی است).
[2] «پیامبر هرگاه دخترش را می دید به یاد فاطمه بنت اسد [مُرضعه اش] می افتاد و با دیدن دخترش قلبش تسکین می یافت. او دخترش را «اُمّ أبیها» نامید.» (حسینی میلانی، دکتر سیدفاضل؛ فاطمۀ زهرا(ع) مام پدر، ترجمۀ منیره زیبائی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1392، ص 51).
[3] سورۀ نحل (16)/ 58 - 59: «هرگاه یکی از آنان را به دختر مژده آورند، چهره اش سیاه می گردد، در حالی که خشم [و اندوه] خود را فرو می خورد. از بدی آنچه بدو بشارت داده شده، از قبیله [خود] روی می پوشاند. آیا او را با خواری نگاه دارد، یا در خاک پنهانش کند؟ وه! چه بد داوری می کنند.»
[4] سورۀ تکویر (81)/ 8 - 9: «و آنگاه که از دخترِ زنده به گور پرسیده شود که به کدام گناه کشته شده؟».
[5] الطبرسی، الفضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق سیدهاشم الرسولی و السید فضلاللّه الیزدی الطباطبایی، دار المعرفة، بیروت، 1406.
[6] همان تفسیر به نقل از: ابن عباس و ابن جبیر و مجاهد.
[7] شریعتی، محمّدتقی، تفسیر نوین، شرکت سهامی انتشار، شهریور 1346، ص 355 - 360.
[8] رجوع شود به: التفسیر الکبیر، ج16، ص 118. به نقل از فاطمۀ زهرا(ع) مام پدر، ص25.
[9] صحیح مسلم، کتاب فضائل الصّحابه، باب فضائل اهل بیت النبی(ص)، روایت شماره 61 (2224).
[10] بنابر آنچه در کتاب های لغت آمده «رِجس» به معنی پلیدی و هر کردار زشت و تنفّرزاست. (ابن منظور، لِسانُ العرب).
[11] سنن الترمذی، ابواب تفسیر القرآن، ج 5، ص 30، روایت شماره 3258. نیز: ابواب المناقب، ماجاءَ فی فضل فاطمة، ج 5، ص 360، شماره 3963.
[12] سُننُ التِرمذِی، ابوابُ تفسیر القرآن، سورة الأحزاب، ج 5، ص 30، شماره 3259.
[13] طباطبائی، علامه سیدمحمّد حسین، ترجمۀ تفسیر المیزان، سیدمحمد باقر موسوی همدانی، ج16، ص465- 466.
[14] رک: ابوالفضل رشیدالدین میبدی، کَشف الأسرار و عدَّةُ الأبرار، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، تهران، 1339، ج 9، ص 23.
[15] مانند آیه 82 سورۀ مائده: «مسلّماً یهودیان و مشرکان را از همۀ مردم در دشمنی با مؤمنان سخت تر خواهی یافت. و بی تردید نزدیک تر از همه به دوستی مؤمنان کسانی را خواهی یافت که گفتند ما مسیحی هستیم. این [امر] از آن روست که در میان ایشان، کشیشان و راهبانی [خداترس] هستند و البته آنان تکبر نمی کنند».
[16] مقصود آیه ای است که در جواب مسیحیان می باشد، که تولد بدون پدر حضرت عیسی را دستاویز الوهیت یا فرزندِ خدا دانستن وی قرار داده بودند و قرآن آفرینش آدم ابوالبشر را بدون پدر و مادر مثَل می آورد: (إِن مثَلَ عیسَی عِنْدَ اللَّهِ کمثَلِ آدَم خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کنْ فَیکونُ). (آل عمران/ 59).
[17] میبدی، کشف الأسرار و عُدّةُ الأبرار، ج 2، ص 146 - 147.
[18] همان، ص 151. از مجامع حدیثی اهل سنت، در صحیح مسلم کتاب فضائل الصحابه، روایت شماره 32؛ سُنن الترمذی، ابواب المناقب، ج 5، ص 302، در روایت 3808، بعد از آوردن نام حضرت فاطمه(ع) و همسر و فرزندانش سخن پیامبر را به عبارت «اللّهم هؤلاء أهلی» نقل کرده است.قُندوزی حنفی از رسول خدا(ص) نقل می کند که فرمود: اگر خدا در زمین بندگانی گرامی تر از علی و فاطمه و حسن و حسین: می شناخت حتماً مرا امر می کرد که با آنان به مباهله روَم، ولی به من دستور داد که با این افراد به مباهله روم. اینان بهترین آفریدگان اند. (ینابیع المودّة، قندوزی، 244؛ به نقل از: سیدمحمّدکاظم قزوینی، فاطمة الزهرا از ولادت تا شهادت، ترجمه دکتر حسین فریدونی، ص240).
[19] حسین بن علی بن خزاعی نیشابوری، مشهور به ابوالفتوح رازی، روض الجنان و رَوح الجَنان فی تفسیر القرآن، به تصحیح دکتر محمّدجعفر یاحقی و دکتر محمّدمهدی ناصح، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1372.
[20] حسین بن علی بن خزاعی نیشابوری، مشهور به ابوالفتوح رازی، روض الجنان و رَوح الجَنان فی تفسیر القرآن، به تصحیح دکتر محمّدجعفر یاحقی و دکتر محمّدمهدی ناصح، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1372.
[21] آنچه برای اختصار حذف شد، اشعار عربی است که ضمن آن حضرت علی(ع) درخواست سائل گرسنه را به حضرت فاطمه(ع) می گوید و ایشان هم جواب قبولی را به شعر می دهد و امر پسرعم را اطاعت می کند.
[22] اشعار عربی دیگری است مانند مورد قبل که نقل نشد.
[23] میبدی، کشف الأسرار و عُدَّة الأبرار، ج 10، ص 319 - 321.
[24] رک: روضُ الجِنان و روح الجَنان، ج 20، ص 82 - 83.
[25] سورۀ ذاریات (51)، 58: «همانا خداوند، همو روزی رسان و صاحب قدرتی استوار است».
[26] مانند آیه ( مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثَی وَهُوَ مؤْمِنٌ فلَنُحْیینَّهُ حیٰوةً طَیبَةً... ) (نحل/ 97 ). همچنین آیه 124 سورۀ نساء و غیره.
[27] جای ورود در این بحث نیست. همین قدر متذکّر می شویم: تعبیرهایی چون زن سالاری یا مردسالاری در اسلام وجود ندارد. همکاری و همزیستی مانند دوستان و همانندان، تعلیم اسلامی است. صبر و خویشتن داری - که ثوابی فراوان دارد - راه صواب است. بر هر زوج و زوجه ضروری است تا کجخُلقی را به خوشخویی بَدل کند و پیوندها را نگسلد.