پسر نوجوانی که متهم است بعد از قتل در افغانستان به ایران فرار کرده و یکی از اقوامش را کشته است، در دادگاه کیفری استان تهران به حبس و پرداخت دیه محکوم شد. این پرونده سال 93 تشکیل شد. آن زمان مأموران پلیس در جریان درگیری خونباری در یک مسابقه کشتی قرار گرفتند.
با انتقال فرد مجروح به بیمارستان کار درمان روی او آغاز شد و نوجوان مجروح که 18 ساله بود به مأموران گفت: پسرخالهاش او را زده است. او دقایقی بعد از این بازجویی جانش را از دست داد.
به این ترتیب پرونده با عنوان قتل ادامه یافت و مأموران محمود نوجوان 15 ساله افغانستانی را بازداشت کردند. او به مأموران گفت: قتل پسرخالهاش کار او نبود، اما وقتی با گفتههای شاهدان عینی مواجه شد، قتل را قبول کرد و گفت: به خاطر یک اختلاف قدیمی دست به این کار زد.
وقتی مأموران درباره گذشته و هویت نوجوان افغانستانی استعلام گرفتند، مشخص شد او یک مجرم تحت تعقیب پلیس افغانستان است و به دلیل قتلی که قبلا مرتکب شده، تحت تعقیب مأموران قرار دارد و بهصورت غیرقانونی وارد خاک ایران شده است.
با توجه به مدارک موجود در پرونده و سایر شواهد بهدستآمده کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 7 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در ابتدای جلسه محاکمه که در این شعبه برگزار شد، نماینده دادستان در جایگاه قرار گرفت و کیفرخواست علیه متهم را خواند.
سپس وکیل اولیای دم در جایگاه قرار گرفت و گفت: آماده مصالحه است و خانواده مقتول با توجه به فامیلبودن با متهم میخواهند همه چیز با مصالحه تمام شود و حاضر به دریافت دیه هستند.
سپس نوبت به متهم رسید. او اتهام قتل عمدی پسرخالهاش را رد کرد و گفت: من و پسرخالهام مدتها بود همدیگر را ندیده بودیم و من نمیدانستم او در ایران است. روز حادثه بهصورت اتفاقی او را در مسابقه کشتی دیدم. هردو ما برای اینکه مسابقه را تماشا کنیم آنجا رفته بودیم که این اتفاق افتاد.
متهم گفت: حین مسابقه درگیری رخ داد و من اصلا متوجه نشدم دعوا بین چه کسانی بود؛ فقط دیدم پسرخالهام چاقو خورده است. موضوع اصلا به من ربطی نداشت و من در درگیری نبودم.
در این هنگام قاضی به متهم گفت: شاهدان شهادت دادهاند که تو چاقو داشتی و پسرخالهات را زدهای ضمن اینکه او خودش قبل از مرگ به مأموران گفته بود تو ضارب او هستی. اگر تو این کار را نکردی چه لزومی داشت پسرخالهات چنین ادعایی بکند یا اینکه چرا باید شاهدان به دروغ علیه تو شهادت بدهند؟
متهم گفت: خانواده من و پسرخالهام درگیری قدیمی داشتند و من فکر میکنم بههمینخاطر او مرا قاتل خودش معرفی کرد.
سپس قاضی گفت: براساس گزارشی که سفارت افغانستان ارائه داده است، تو در یک درگیری مسلحانه در افغانستان شرکت داشتی و فردی را با تیر به قتل رساندی و سپس از دست پلیس فرار کردی و به ایران آمدی؛ بنابراین سابقه قتل داری. چرا در آن درگیری شرکت داشتی. آنطور که حدس زده میشود، آن درگیری ناموسی بود.
متهم گفت: من در آن درگیری نبودم؛ من اصلا اسلحه ندارم و نمیدانم چرا چنین تهمتی به من زده شده است. متهم توضیح نداد اگر فراری نبوده و مرتکب جرم نشده چرا به صورت غیرقانونی وارد خاک ایران شده است.
در ادامه قضات از متهم خواستند درباره علت اختلافش با پسرخالهاش صحبت کند. متهم گفت: چند سال قبل یکی از اقوام شوهرخالهام فوت کرد. چون کسی که فوت کرده بود، خواهر شوهرخالهام بود براساس رسم ما باید برای آنها غذا میبردیم.
در افغانستان رسم است که در خانه عزادار آشپزی نمیشود و اقوام برای او غذا درست میکنند و میبرند، اما پدر من خیلی فقیر بود. ما در افغانستان در فقر مطلق زندگی میکنیم؛ به همین خاطر هم من به ایران آمدم. وقتی مادر من به خاطر مشکل مالی نتوانست غذا درست کند و ما دست خالی به خانه شوهرخالهام رفتیم، او خیلی عصبانی شد و این رفتار را توهین به خودش تلقی کرد. این مسئله درگیری شدیدی بین ما به وجود آورد و شوهرخالهام قهر کرد و دیگر حاضر نشد ما را بپذیرد.
متهم گفت: سالها بود ما با هم قهر بودیم. این اتفاق وقتی رخ داد که من بچه بودم و سالها بود رفتوآمد نداشتیم. با اینکه من مقصر نبودم و نمیدانستم دقیقا چه اتفاقی افتاده، اما این کینه باعث شده بود پسرخالهام همچنان از من ناراحت باشد. من فکر میکردم اگر به ایران بیایم، میتوانم روی کمک او حساب کنم، اما خودش را از من مخفی کرد. آنها پشت سر پدر من حرفهای بدی زده بودند. با این حال من دوباره میگویم که قاتل نیستم.
با پایان گفتههای متهم قضات شعبه 7 برای صدور رأی وارد شور شدند و متهم را با توجه به مدارک موجود در پرونده و مصالحه اولیای دم به پرداخت دیه و پنج سال حبس در کانون اصلاح و تربیت و سپس اخراج از خاک ایران محکوم کردند.