به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد، از چندین سال قبل و ابتدا با ورود وبسایتهای خبری سپس ورود شبکههای اجتماعی، مطبوعات فروش نسخهای خود را رفتهرفته از دست دادند. حالا با شیوع ویروس کرونا وضع آگهیدهندهها و صاحبان مشاغلی که میتوانستند «رپرتاژآگهی» بدهند بههم ریخته و آنها هم از انتشار «رپرتاژآگهی» خودداری میکنند. در این شرایط پرسش این است که مطبوعات چه راهی برای زنده ماندن خود باید در پیش بگیرند. جالب اینجاست که در ایران «اقتصاد مطبوعات» سرفصل غریبی است. تعداد کتابهایی که در این زمینه میتوان یافت از انگشتان یک دست هم کمتر است. جالبتر اینکه اقتصاددانانی که مورد پرسش ما در این باره قرار گرفتند هم با این مقوله ناآشنا بودند و بسیاری از آنها این جمله را به ما گفتند:«ما در این زمینه اطلاع دقیقی نداریم.» در این میان پرسش مورد نظر و گرفتاری جدید مطبوعات را با «سعید تقیپور» که در دولت اصلاحات، مدیرکل مطبوعات و خبرگزاریهای داخلی بوده و حالا سردبیر ارشد روزنامه جهان اقتصاد است در میان گذاشتیم. علاقه تقیپور به این بحث از سالها پیش او را واداشت تا دورههایی را در این زمینه بگذراند و موضوع را دقیقتر مطالعه کند. از نظر او مشکل از جایی شروع میشود که مدیران مطبوعات و در کل رسانهها، این مقوله را به چشم ابزار تبلیغات میبینند و بس.
روزنامههای خصوصی زمانی که در شرایط مختلف مانند کرونا یا نوسانات اقتصادی موجود در جامعه قرار میگیرند به دلیل نداشتن استقلال مالی یا روزنامه را تعطیل میکنند یا دست به تعدیل نیرو میزنند. از آنجایی که درحال حاضر منابع درآمد سنتی روزنامهها از فروش تک نسخهای تا آگهی و اسپانسر از بین رفته است، شما چه راهکاری برای غلبه بر تنگناهای مختلف و حفظ توان روزنامههای خصوصی پیشنهاد میکنید؟
روزنامهها در کشور ما دو دستهاند: دسته اول روزنامههای دولتی یا روزنامههایی که به شکلی وصل به ارگانها و نهادهای دولتی، نظامی، ورزشی و... هستند و دسته دوم روزنامههای خصوصی. دسته اول هیچ درکی از منابع درآمد سنتی روزنامهها ندارند؛ یعنی به اینکه روزنامههایشان به فروش میرسد یا نه، اهمیتی نمیدهند. زیرا کم و زیاد شدن درآمد آنها وابسته به فروش روزنامه و آگهی و اسپانسر گرفتن نیست. به دلیل اینکه دغدغه جذب مخاطب و در نتیجه بالا بردن فروش روزنامه را ندارند، اهمیتی هم نمیدهند که تکنولوژیی خواهد آمد و فضای کسب وکار آنها را تغییر خواهد داد. در کل چنین مدیریتی، روزنامه را به عنوان یک ماموریت تبلیغاتی نگاه میکند؛ یعنی در کنار کار خود این ماموریت تبلیغاتی را هم انجام میدهد. کار در رسانه باید یک اصول و استقلالی داشته باشد و این در رسانههای خصوصی معنا پیدا میکند. بنابراین روزنامههای خصوصی با تغییر شرایط اقتصادی دچار نوسانات میشوند. از طرفی سرعت سایتها و فضای مجازی در انتشار اخبار سبب شده، روزنامهها در خبررسانی از آنها عقب بمانند اما در عوض روزنامهها چیزی به عنوان تحلیل و گزارش در دست دارند که فضای مجازی از این محصول بیبهره است. البته روزنامهها در تحلیل و گزارش هم وضعیت نسبی دارند. متاسفانه روزنامههای خصوصی به دلیل اینکه بنیه مالی ضعیفی دارند، نمیتوانند برنامهریزی و هدفگذاری صحیحی در این زمینه داشته باشند و نقشآفرینی کنند. در نتیجه مخاطب روزنامه پایین میآید و اسپانسرها و صاحبان آگهی هم به جای حمایت مالی یا دادن آگهی خود به روزنامهها به سراغ پلتفرمهای پربازدهتر میروند؛ مانند تلویزیون، بیلبوردها و فضای مجازی. به نظر میآید زمان آن رسیده است، مدیران مطبوعات بخش خصوصی برای این مساله چارهاندیشی جدی داشته باشند و از نظر من تنها راهحل این مساله سازگاری با فناوری است. در تمام دنیا روزنامهها از تکنولوژی برای پیشرفت کار خود استفاده کردهاند و نگذاشتهاند، فضای مجازی مانعی بر سر راه آنها باشد. آنجا سالیان درازی که خبری از فضای مجازی نبود، روزنامهها برای خود مخاطب جذب کرده بودند که با پیشرفت تکنولوژی هم نه تنها آن را از دست ندادند بلکه هر روزنامه اپلیکیشن خود را برای انتشار اخبار ساخت و مردم را از مقابله با اخبار نامعلوم در فضای مجازی هم نجات داد. در عین حال که نسخه کاغذی خود را برای تحلیلها و گزارشها از وقایع با همان قوت نگه داشتهاند.
یکی از مشکلاتی که مطبوعات ایران با آن دست به گریبان است این است که روزنامهها به صورت بنگاه اداره نمیشوند و بیشتر به واسطه مدیر مسوول و شخصمحور است. اینکه مطبوعات ما بنگاه نیستند، چقدر در بروز وضعیت نا به سامان اقتصاد مطبوعات و ناتوانی در فروش محصول خود موثر بوده است؟
مفاهیم بسیاری در اداره کسب وکار به واسطه بنگاهها تعریف شده است. برای نمونه مفهوم قیمتگذاری که باید بگویم برای هیچ کدام از روزنامههای ما به صورت علمی قیمتگذاری رعایت نمیشود. مدیران دور هم جمع میشوند و یک قیمتی روی روزنامه میگذارند.
بیشتر از این وارد محدوده بررسی بازار نمیشوند. روزنامهای که تحریریه و مطالب تحلیلی خوبی دارد طبیعتا قیمت تمام شده بیشتری هم دارد تا روزنامهای که مطالبش را از سایتهای مختلف برداشته و فقط تیترش را عوض کرده. مساله این است که آیا قیمتگذاری بر مبنای قیمت تمام شده است یا نه؟ اینها فرمول دارد و در مفاهیم مدیریتی آموزش داده میشود که در بنگاه اقتصادی محصول شما چقدر باید قیمتگذاری شود؟ چگونه میتوانید هزینههای بنگاه را کم کنید و چگونه میتوانید، جنس را خوب بفروشید؟ حتی آنهایی که با تشویق و حمایتهای وزارت ارشاد و دولت، روزنامه یا موسسهای تاسیس کردهاند که حدود50 نشریه میشود، اطلاعی از این مفاهیم ندارند.یعنی اگر وارد نشریه شوید، میبینید 2 تا اتاق است و تمام. حالا اگر به افراد همین نشریه بگویید، استراتژی کسب وکارتان چیست؟ متوجه میشوید حتی کلمه استراتژی به گوششان نخورده است. چرا موسسه زدهاند؟ چون وزارت ارشاد گفته اگر شما موسسه داشته باشید، حمایتتان میکنیم و امتیازهایی به شما میدهیم. این به معنای بنگاه اقتصادی بودن این موسسه نیست. یک بنگاه اقتصادی برای کسب وکارش استراتژی، برنامه و بودجه سالانه دارد و چشماندازی برای خودش تعریف میکند. هر چند که ممکن است در قالب موسسه حقوقی نیز یک موسسه شخصی شکل بگیرد؛ اینکه میگویم موسسه، منظورم ثبت حقوقی نیست. ساختار رسانه باید به شکل یک بنگاه اقتصادی فعال باشد و بداند که مخاطب و محتوای خود را از کجا بگیرد و درآمدش به چه شکل و از چه منابعی باشد؟ اگر مخاطب یک رسانه کودکان و نوجوانان باشد، شیوه درآمدزایی آن با رسانهای که مخاطبش جوانان و دانشجویان هستند، متفاوت است. تمام این مفاهیم در اصول مدیریتی و سبک اداره بنگاه معنا پیدا میکند.
آیا اصلا در زمینه تولید دانش اقتصاد مطبوعات، ما تولید محتوایی داریم؟
من فقط یک یا دو کتاب در این حوزه دیدهام که به لحاظ کیفیت در سطح متوسطی بودند. یکی از این کتابها 10 یا 12 سال پیش منتشر شد که بیشتر بخشهای آن تعاریف و بررسی وضع موجود بود؛ چیزی در حد یک تز فوق لیسانس نه بیشتر. من در دولت اصلاحات، مدیرکل مطبوعات و خبرگزاریهای داخلی بودم. بعد از اینکه 4 سال تمام شد و دولت را تحویل دولت نهم دادیم، کمبود زیادی در این زمینه احساس کردم. به مقتضای این کمبود رفتم و دوره آموزش ام.بی.ای(دوره آموزش مدیریت پررونق) را گذراندم. بعد از آن توصیهای که همیشه برای مدیران مطبوعاتی داشتم این بود یارانهای که میدهند، برود به سمت آموزش و یکی از آموزشهای ضروری این دورهها ام. بی.ای با گرایش مطبوعات است و بعد از خواندن این دوره است که قیمتگذاری و مدیریت منابع انسانی مطبوعات معنا پیدا میکند و خیلی از مفاهیم دیگر که در حوزه مدیریت بنگاه رسانهای است. یکی از همکاران من مدیریت رسانه میخواند و من از او خواستم که سر فصل درسهایش را برایم بفرستد. بعد از خواندن سر فصلها متوجه شدم، تمام آن را سازمان صدا و سیما نوشته است و کل مفاهیمی که به آنها آموزش میدهند درباره کنترل بر محتوای رسانه است؛ یعنی در بهترین حالت درباره مدیریت فقط جنبه کنترل کیفیت را در نظر دارند؛ زیرا در سازمان صدا و سیما، کنترل کیفیت هم ندارند. چون بارها شاهد کارهای مبتذل هم در این رسانه بودهایم. وزارت ارشاد باید با یکی از دانشگاههای معتبر ما درباره اضافه کردن دورههای آموزش ام. بی.ای با گرایش مطبوعات قراری میگذاشت و از هر روزنامهای یک یا دو نفر آموزش میدید. در نتیجه 50 نفر از کسانی که مشرف به مسائل مدیریتی هستند در مطبوعات ما تزریق میشد و جهشی در روزنامههای ما ایجاد میکرد. درست است که همین الان مرکز مطالعات رسانه، کلاسهایی با این عنوان برگزار میکند اما آموزشهایشان در حد فوق دیپلم به حساب میآید؛ یعنی کار علمی و پژوهشی انجام نمیشود و شاید به دلیل این است که امکانات ندارند.
اهمیت نشان ندادن سیاستگذاران اقتصادی به اقتصاد مطبوعات به عنوان رکن چهارم دموکراسی در آینده به خود اقتصاد هم ضربه خواهد زد؟
صد درصد که ضربه میزند. سیاستگذاران بیاعتنایی میکنند اما فعالان اقتصادی سوءاستفاده میکنند. اگر دستگاههای حاکمیتی و سیاستگذاران، انتظاراتشان را برای رسانهها مشخص میکردند به عنوان مثال میگفتند، جامعه ما الگوی مصرف درستی ندارد و در برخی محصولات مصرف بیرویه داریم، این الگوی مصرف را با کمک رسانهها میتوانستند کنترل و فرهنگسازی کنند. به هر حال الگوی مصرفی جامعه چیزی است که روی سلامت و طول عمر جامعه تاثیر دارد و مساله جدی است. اما متاسفانه مدیران ما با ابزار قیمتی میخواهند این الگوی مصرف را تغییر دهند. به عنوان مثال شکر را 6 برابر میفروشیم که الگوی مصرف آن را پایین بیاوریم اما بدون تغییر قیمت و از طریق رسانه میتوانستیم الگوی مصرف آن را کنترل کنیم. درست است که چنین فرهنگسازیهایی از طریق آموزش در مدارس و دانشگاهها نیز تاثیر دارد اما برای عموم جامعه باید از طریق رسانه انجام شود که خیلی کم هزینهتر برای دولت تمام میشد. بنگاهها و اتاقهای بازرگانی نیز رسانه را فقط به چشم ابزار تبلیغات میبینند. اگر بنگاههای ما مسوولیت اجتماعی خود را درست انجام دهند با کمک رسانهها میتوانند بازارهای باکیفیت و توسعهیافته برای خودشان ایجاد کنند. فقط گاهی پولی به برخی رسانهها میدهند و میگویند با سیاستهای ما همسو باشید. البته سیاستی هم مطرح نمیکنند و فقط چهرههای این نهادها را با این رسانهها همسو میکنند.
چرخه درست اقتصاد مطبوعات تا چه اندازه به چرخه حرفهای شدن مطبوعات کمک میکند؟ اساسا نسبت این دو را چگونه میبینید؟
اگر مطبوعات با وجود تمام نقصهایی که ابتدا اشاره کردم یعنی آموزش، ساختار مدیریتی و... درست شود و از نظر مالی تامین شود؛ یعنی گردش پول در آن زیاد باشد حتما در کیفیت مطبوعات اثر میگذارد. گروه ما در حال ساخت رسانهای است برای انتشار در فضای مجازی و وبسایت اما بودجه نداریم، اگر بودجه داشتیم بهترین کارگردانان را برای تولید محتوا استخدام میکردیم تا برنامههایی با کیفیت بالا تولید کنیم؛ چون دست ما نسبت به صدا و سیما بازتر است، استراتژی داریم و... در کل قدرت انحصار باید به قدرت رقابت تبدیل شود تا کیفیت بالا رود. متاسفانه جذب سرمایه فعال در مطبوعات ما وجود ندارد. اگر هم سرمایهگذاری صورت بگیرد در برخی از فیلمهای سینمایی و سریالهاست که خیلی کمتر از حدی است که برای اقتصاد ما ضرورت دارد.
اگر اقتصاددانان به اقتصاد روزنامه نپرداختهاند، آیا به این دلیل نیست که اغلب توجه بیشتری به اقتصاد کلان دارند تا اقتصاد خرد و در این میان نیز کمتر علاقهای به اقتصاد فرهنگ به ویژه اقتصاد مطبوعات نشان میدهند؟
این بحث پیچیدهای است. وقتی ما از اقتصاددانان حرف میزنیم قاعدتا یا کسانی مد نظر ما ست که در این رشته تحصیل کردهاند یا اقتصاددان به معنای صاحبنظر اقتصادی هستند و در این زمینه مطالعه و تحقیق داشتهاند. در این بحث اول باید نسبت دانشگاه، ساحت علم و حاکمیت و دستگاههای اجرایی را درست تعریف کرده باشیم تا بتوانیم از دانشگاهها انتظار داشته باشیم برای سیاستگذاران کشور و نهادهای حاکمیتی تعیین نقش کنند. اینجا باید «نقش رسانه» مد نظر ما باشد که بحثی وسیعتر از «اقتصاد رسانه» است. حالا در مساله اقتصاد رسانه، شما رسانههای ما را با یک کارخانه ماکارونی مقایسه کنید. قضیه به همین سادگی است؛ در این مقایسه متوجه میشوید یک کارخانه ماکارونی لااقل به اندازه 30 روزنامه ما گردش مالی دارد. درحالی که همان کارخانه هم برای توسعه بازار نیاز به یک کار ساده رسانهای دارد. بنابراین هزینههای فعالیت یک رسانه در مقایسه با یک واحد صنعتی، چیزی است که به سادگی قابل چشمپوشی است. مهم این است که درک کنیم، رسانه در توسعه اقتصادی میتواند نقش ایفا کند. دانشگاه هم چنین رویکردی ندارد به این دلیل است که از دولت سفارش میگیرد و استقلال مالی و مدیریتی ندارد. اگر چنین استقلالی داشت، میتوانستیم ببینیم مثلا مقالهای علمی نوشته شده که در آن به دولت تذکر میدهد، اگر بخواهی بازار سرمایه را رشد بدهی باید در زمینه رسانه هم چنین کارهایی بکنی. اما دانشگاه این استقلال را ندارد؛ بودجهاش را دولت میدهد و مدیرانش را هم دولت تعیین میکند بنابراین کل قضیه برعکس میشود یعنی دولت کارفرمایی است که به دانشگاه میگوید در چه زمینهای باید کار کند. تا فضا به این شکل است، اتفاق خاصی نمیافتد.