«مینک شین پی»، استاد مسائل چین در کالج «کلرمونت مک کنا» در یک پژوهش مفصل به رقابت چین و آمریکا پرداخته و معتقد است اگر اوضاع در چین به همین منوال پیش رود احتمال طغیان طبقه متوسط وجود دارد. وی با موشکافی این طغیان به فرار نخبگان از این کشور هم میپردازد. به دلیل مفصل بودن این پژوهش ترجمه آن در دو بخش ارائه میشود. طی چند سال گذشته، رویکرد آمریکا به چین با چرخش تندی همراه بوده است و توازن میان همکاری و رقابت در روابط این دو کشور بیشتر میل به رقابت داشته تا همکاری. بیشتر سیاستگذاران و مفسران آمریکایی این استراتژی جدید تقابلی را واکنشی به جسارت روزافزون چین مینگرند که بهویژه در چهره جنجالی پرزیدنت «شی جین پینگ» تجسم یافته است. اما در نهایت، این تنش موجود و مداوم- بهویژه با افزوده شدن فشار «شیوع ویروس جدید کرونا» و «رکود اقتصادی» - احتمالا شکنندگی و ناامنی موجود در زیر پای «شی» و «چین» و ادعاهای استحکام و قدرتمندی آنها را آشکار میکند. ایالاتمتحده ابزارهای محدودی برای نفوذ بر نظام سیاسی بسته چین دارد اما فشارهای دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی که واشنگتن میتواند بر پکن تحمیل کند، میتواند «شی» و حزب کمونیست (CCP) را با فشار سختی مواجه سازد. در حقیقت، دوره طولانی تقابل استراتژیک با ایالاتمتحده، مانند آنچه چین در حالحاضر تجربهاش میکند، شرایطی را خلق خواهد کرد که برای تغییرات دراماتیک و چشمگیر مفید است.
با افزایش شدت تنش میان آمریکا و چین، بحثهای پر سر و صدایی در مورد شباهتها و شاید مهمتر از آن، تفاوتهای میان رقابت فعلی چین و آمریکا و رقابت آمریکا- شوروی طی جنگ سرد وجود دارد. محدودیتهای این قیاس هرچه باشد اما رهبران چین در مورد درسهای جنگ سرد و فروپاشی شوروی تعمق چشمگیری داشته و چیزهای زیادی آموختهاند. با این وجود، طنز سخن اینجاست که پکن ممکن است برخی از مهمترین اشتباهات رژیم شوروی را تکرار کند.
«مینک شین پی»، استاد مسائل چین در کالج «کلرمونت مک کنا»، در تحلیل می/ ژوئن 2020 در «فارن افرز» ادامه میدهد: طی چندین دهه رقابت جنگ سرد، سخت سری و انعطافناپذیری رژیم شوروی و رهبرانش ارزشمندترین دارایی و برگ برنده برای آمریکاییها بود. کرملین بهجای اینکه ضررها و خسارتهایی را که اصلاحات تمامعیار میتوانست به دنبال آورد بپذیرد همچنان بر استراتژی شکست خورده خود - دنبال کردن نظام اقتصادی رو به احتضار، تداوم مسابقه تسلیحاتی مخرب و ویرانگر، حفظ امپراتوری جهانی غیرقابل کنترل و غیره- اصرار میورزید. رهبران چین هم به شکل مشابهی با سختسریها و انعطافناپذیریهای نظام سیاسی خود محدود میشوند و بنابراین، تواناییشان برای تصحیح اشتباهات سیاسی محدود میشود. در سال 2018، «شی» تصمیم گرفت که محدودیتهای وضعشده بر دوره ریاستجمهوری را ملغی و قصد خود برای ماندن مادامالعمر در قدرت را اعلام کرد. او تسویههای سیاسی سختی را آغاز کرد و در همین راستا، مقامهای حزبی برجسته را با نام مبارزه با فساد یک به یک حذف کرد. افزون بر این، «شی» تظاهرات در هنگکنگ را سرکوب، صدها وکیل و فعال حقوقبشری را بازداشت و سانسور شدید رسانهای را در دوران پسامائو وضع و تحمیل کرده است. دولت «شی» اردوگاههای «بازآموزی» را در سینکیانگ دایر کرده است؛جایی که گفته شده او و نیروهای تحتامرش بیش از یک میلیون اویغور، قزاق و دیگر اقلیتهای مسلمان را محبوس کرده است. «شی» همچنین تصمیمگیری سیاسی و اقتصادی را متمرکز کرده، منابع ملی را به جیب شرکتهای دولتی ریخته و فناوریهای نظارتی را تقویت کرده است. در مجموع، این اقدامات حزب کمونیست را ضعیفتر کرده است: رشد شرکتهای دولتی اقتصاد را تضعیف کرده و نظارت بیشتر هم موجب مقاومت بیشتر میشود. شیوع ویروس کرونا تنها نارضایتی مردم از دولت خود را عمیقتر کرده است. تنشهای اقتصادی و انتقادات سیاسی که از رقابت چین و آمریکا نشأت میگیرد، ممکن است در نهایت به مثابه چوبی باشد که بر پشت این اُشتر فرود میآید. اگر «شی» این مسیر را ادامه دهد- یعنی موجب فرسایش مبانی قدرت اقتصادی و سیاسی چین شده و بر مسوولیت و کنترل انحصار داشته باشد- حزب کمونیست را در معرض تغییرات فاجعه بار قرار خواهد داد.
ببر کاغذی
از سال 2012 که شی قدرت را به دست گرفته است، حکومت فردی یک شخص قدرتمند را جایگزین رهبری جمعی کرده است. پیش از «شی»، رژیم بهطور پیوسته میزان بالایی از انعطافپذیری ایدئولوژیک و عملگرایی سیاسی را نشان میداد. حکومت چین با اتکا بر فرآیند تصمیمگیری اجماعمحور که دیدگاههای رقیب و موافق را نشان میداد از خطا و اشتباه حذر کرده بود. حزب کمونیست چین همچنین به واسطه بیرون ماندن از دایره مناقشات دائمی، از نزاع و درگیری در خارج از جمله در خاورمیانه هم احتراز کرده بود و از اقداماتی که میتوانست منافع ملی حیاتی ایالاتمتحده را به خطر اندازد،اجتناب میکرد. در داخل، نخبگان حاکم چین با به اشتراک گذاشتن غنایم حکومتی، حافظ صلح بودند. چنین رژیمی به هیچ وجه کامل نیست. فساد گسترده بود و حکومت اغلب تصمیمات حیاتی را به تعویق انداخته و فرصتهای ارزشمند را از دست میداد. اما رژیمی که پیش از متمرکزسازی «شی» وجود داشت از یک مزیت متمایز برخوردار بود: تمایل درونی و ذاتی به عملگرایی و احتیاط.
در 7 سال گذشته، آن سیستم متلاشی شده و به جای آن یک رژیم کاملا متفاوت روی کار آمد؛ رژیمی که با شدت بالایی از انعطافناپذیری ایدئولوژیک، سیاستهای تنبیهی در قبال اقلیتهای قومی و مخالفان سیاسی در داخل، و سیاست خارجی تهاجمی که در ابتکار «کمربند و جاده» نمود یافته (یک برنامه زیرساختی چند تریلیون دلاری با پتانسیل اقتصادی تردیدآمیز که سوءظنهای شدیدی را در غرب برانگیخته است) مشخص میشود. تمرکز قدرت در دوران رهبری «شی» شکنندگیهای جدیدی را خلق کرده و حزب کمونیست را در معرض خطرات بیشتر و بزرگتری قرار داده است. اگر نقطه مثبت حاکمیت یک شخص قدرتمند توانایی آن در اتخاذ سریع تصمیمات دشوار باشد، نقطه منفی آن بالا بردن احتمالات مربوط به اشتباهات و خطاهای پرهزینه است. تصمیمگیری اجماع محور دوران اولیه ممکن است کُند و ناکارآمد باشد اما مانع این شده که اندیشههای رادیکال یا خطرناک به سیاست تبدیل شوند. در دوران «شی» اصلاح اشتباهات سیاسی بسیار دشوار بوده است زیرا واژگونه کردن تصمیمات اتخاذ شده از سوی شخص قدرتمند و حاکم از تصویر بیگناهی و خطاناپذیری او میکاهد. (برگرداندن تصمیمات بدی که از سوی رهبری جمعی اتخاذ شده به لحاظ سیاسی آسانتر است زیرا یک گروه- نه فرد- تقصیر را بر عهده میگیرد.) درخواستهای «شی» برای وفاداری هم بحثهایی را برانگیخته و مانع مخالفت در درون حزب کمونیست شده است. به این دلایل، حزب فاقد انعطافپذیری موردنیاز برای اجتناب از تقابل و واژگونه کردن گامهای اشتباه آینده برای مواجهه با ایالاتمتحده است.
نتیجه، احتمالا افزایش اختلافنظر و ناسازگاری درون رژیم است. برخی رهبران حزبی بیتردید پی به خطرات برده و گوش به زنگ شدهاند که «شی» موضع حزب را با خطر مواجه ساخته است. آسیب به اقتدار «شی» که دلیل آن گامهای اشتباه است موجب جسورتر شدن رقبای او میشود بهویژه رقبایی مثل نخستوزیر «لی ککیانگ» و اعضای پولیتبورو مانند «وانگ یانگ» و «هو چونهوا» که همگی پیوندهای نزدیکی با رئیسجمهور سابق «هو جین تائو» دارند. البته، تقریبا غیرممکن است که یک فرد قدرتمند را در یک رژیم تکحزبی کنار زد زیرا دلیل آن کنترل سفت و سخت او بر ارتش و نیروهای امنیتی است. اما اختلاف خزنده میتواند به ناامنی و پارانویای «شی» بینجامد و باعث هراس او شود و در نهایت توانایی او برای ترسیم یک دوره ثابت و آرام را با خطر و فرسایش مواجه سازد. یک مرد قدرتمند که دچار مشکلاتی شده است، مانند مائو که پس از «جهش بزرگ به جلو» (یک برنامه نوسازی که موجب متمرکز شدن تولید غذا شد و در اوایل قحطی دهه 60 به 30 میلیون مرگ انجامید) دچار چنین مشکلاتی شد، بهطور طبیعی این ترس را دامن میزند که رقبا از فرصت به وجود آمده برای توطئه علیه او استفاده خواهند کرد. برای مقابله با چنین تهدیداتی، مرد قدرتمند معمولا به تسویه متوسل میشود (که مائو هم 4 سال پس از «جهش بزرگ به جلو» با کلید زدن انقلاب فرهنگی چنین کرد)؛ اقدامی که «عناصر بورژوا» را در جامعه و حکومت کنار زده و از میان میبرد. در سالهای پیش رو، «شی» ممکن است بیش از اسلافش بر تسویه تمرکز کند و در نهایت موجب افزایش تنشها شده و بیاعتمادی در میان نخبگان حاکم را به سطوح غیرقابل باوری برساند.
زمانهای کم حاصل پیش رو
یک مولفه اساسی از تقابل استراتژیک واشنگتن با پکن «جدایی» اقتصادی میان آنهاست؛ یعنی کاهش قابل توجه روابط گسترده تجاری که ایالاتمتحده و چین ظرف 4 دهه گذشته برقرار ساخته بودند. آنهایی که مدافع این «جدایی» هستند – مانند پرزیدنت ترامپ که جنگ تجاری با چین را در سال 2018 آغاز کرد- بر این باورند که با جدا ساختن چین از بازار گسترده و وسیع آمریکا و فناوریهای پیچیده این کشور، واشنگتن میتواند از رشد بالقوه قدرت چین بهطور چشمگیری بکاهد. بهرغم آتش بس در جنگ تجاری به دنبال توافق موقتی که ترامپ و شی در ژانویه 2020 به آن دست یافتند اما «جدایی» اقتصادی دو کشور صرفنظر از اینکه چه کسی در کاخ سفید خواهد بود احتمالا در سالهای آتی هم ادامه خواهد یافت زیرا کاهش وابستگی اقتصادی ایالاتمتحده به چین و محدود کردن رشد قدرت چین اهدافی هستند که هر دو حزب در جست و جوی آنند. از آنجا که اقتصاد چین امروز وابستگی کمتری به صادرات بهعنوان موتور رشد دارد- صادرات در سال 2018 حدود 5/ 19 درصد از GDP را تشکیل میداد در حالی که در سال 2008 این رقم 6/ 32 درصد بود- اما «جدایی» احتمالا موجب کاهش رشد اقتصادی چین به اندازهای که مخالفانش انتظار دارند نمیشود. اما بیتردید تاثیر منفی واقعی بر اقتصاد چین دارد؛ تاثیری که با کاهش رشد داخلی این کشور تقویت میشود که این کاهش رشد خود محصول بدهیهای متورم، فرسودگی رشد سرمایهگذاری محور و جمعیتی است که به سرعت در حال پیر شدن است. این کاهش سرعت رشد و رکود ممکن است با تلاش پکن برای تضمین رشد کوتاه مدت و به واسطه سیاستهای ناپایدار بدتر شده و رو به وخامت رود مانند افزایش وام بانکی و سرمایهگذاری در پروژههای زیرساختی بیفایده.
با تضعیف اقتصاد، حزب کمونیست چین ممکن است با فرسایش حمایت مردمی مواجه شود که در نتیجه کاهش یا بن بست در استانداردهای زندگی حاصل میشود. در دوران پسامائو، حزب کمونیست بر عملکرد اقتصادی خود برای حفظ مشروعیتش اتکای شدید داشته است. در حقیقت، نسلهایی که پس از انقلاب فرهنگی زاده شدهاند تجربه افزایش پیوسته استانداردهای زندگی را داشتهاند. یک دوره طولانی از عملکرد اقتصادی متوسط- یعنی آن چند سالی که نرخ رشد حول 3 یا 4 درصد میگردید و یک میانگین تاریخی برای کشورهای در حال توسعه است- میتواند سطح حمایت مردمی برای حزب کمونیست را به شدت کاهش دهد چرا که مردم معمولی چین با افزایش بیکاری و شبکه ناکافی امنیت اجتماعی روبهرو هستند. در یک چنین شرایط و محیط اقتصادی نامساعدی، نشانههای ناآرامی اجتماعی مانند شورش، اعتراضات گسترده و اعتصابات متداولتر خواهد شد. عمیقترین تهدید برای ثبات رژیم از سوی طبقه متوسط چین برخواهد خاست. دانشجویان تحصیلکرده و بلندپرواز دستیابی به مشاغل مطلوب در سالهای آتی را به خاطر عملکرد اقتصادی ضعیف چین دشوار خواهند یافت. طبقه متوسط چین با کاهش استاندارد زندگی شان، علیه حزب خواهد شورید. این امر در ابتدا روشن نخواهد بود: طبقه متوسط چینی بهطور سنتی از سیاست دوری جسته است. حتی اگر اعضای طبقه متوسط در تظاهرات ضد رژیم مشارکت نکنند، اما نارضایتی خود را به خوبی و به شکلی غیرمستقیم ابراز میکنند یعنی در نشان دادن اعتراض شان به مسائلی مانند حمایتهای زیست محیطی، بهداشت عمومی، تحصیل و امنیت غذایی. طبقه متوسط چینی با مهاجرت فزاینده به خارج، اصطلاحا «با پاهای خود رأی میدهد». کند شدن سرعت رشد اقتصادی همچنین موجب اختلال در ساختارهای حمایتی و ویژه پرورانه حزب کمونیست میشود؛ یعنی مزیتها و محاسنی که حکومت برای خودیها و عزیزکردههای خویش به دست میدهد. در گذشته اخیر، یک اقتصاد پررونق درآمدهای فراوانی نصیب دولت کرد- کل درآمد به شکل مطلق در فاصله 2008 تا 2018 سه برابر شد- و منابعی برای حزب کمونیست به ارمغان آورد که برای تضمین وفاداری نیروهای میانی، رهبران ارشد استانی و مدیران شرکتهای دولتی و اعضای بلندپایه حزب کمونیست لازم بود. وقتی سرعت معجزه اقتصادی چین کاهش یابد، حزب تامین مزایا و تسهیلات مادیای که مقامها انتظار آن را دارند دشوارتر خواهد یافت. نخبگان حزبی همچنین نیاز خواهند داشت تا در میان خود به رقابت سخت تری بپردازند تا تاییدیه و تامین مالی برای پروژههای خود را دریافت کنند. نارضایتی در میان نخبگان ممکن است افزایش یابد در صورتی که به اولویتهای «شی» مانند ابتکار «کمربند و جاده» بهای بیشتری داده شود. در نهایت، در صورت کندی چشمگیر روندهای اقتصادی، دولت چین به احتمال زیاد خود را درگیر مقاومت در بخشهای حاشیهای و پیرامونی خواهد یافت بهویژه در تبت و سین کیانگ که شامل ناراضیترین اقلیتهای قومی چین است و در هنگکنگ که تا سال 1997 قلمرو بریتانیا بود و نظام حکمرانی متفاوت با آزادیهای مدنی بیشتر و متفاوت تری دارد. بیتردید، تشدید وخامت در مناطق پیرامونی چین موجب به زیر کشیدن حزب کمونیست نخواهد شد. اما میتواند به شدت توجه حزب را به خود جلب کند. اگر حزب به واکنشهای شدید برای اعمال کنترل خود متوسل شود، که احتمالا هم بشود، این کشور انتقادات بینالمللی و تحریمهای جدید و سختتری را به جان خواهد خرید. نقض گسترده تر حقوق بشر در چین موجب میشود که اروپا هم به سمت ایالاتمتحده حرکت کند و بنابراین، شکلگیری یک ائتلاف گسترده و خارجی ضد چینی را تسهیل میکند؛ اقدامی که چین ناامیدانه کوشیده مانع آن شود. با وجود نارضایتی طبقه متوسط، مقاومت قومی و اعتراضات دموکراسیخواهانه، «شی» از قدرت ساقط نخواهد شد. به عبارت دیگر، این تحولات موجب نمیشود که «شی» قدرت را واگذار کند. این اقدامات بیتردید از اقتدار او خواهد کاست و موجب میشود که توانایی او برای حکمرانی کارآمدتر زیر سوال برود. ضعف اقتصادی و بیاخلاقی نخبگان میتواند پکن را به آستانه پرتگاه سوق داده و در نهایت منجر شود که حزب کمونیست دچار مصیبت شود.