1- افرادی که زندگی را یکپارچه تلقی میکنند، با تسری دادن بخش ناخوشایند آن به بخشهای دیگر، این احساس منفی که زمانی میتوانستند اقدامی بکنند و نکردند را عمری با خود یدک میکشند و از این طریق در همه عمر، نیروی خود را صرف اندیشیدن به آن میکنند و به این طریق اعتدال و آرامش درونی خود را در این ارزیابی و برخورد باطنی از دست میدهند. بعکس افرادی که بر این باورند که زندگی سرشار از تجربیات بیشمار و منفصل است، از فلسفه بیغمی پیروی کرده و دم به دم زندگی میکنند. این افراد از اوضاع نامساعد گذشته رنجش به دل نداشته و نگران آینده نیستند.
2- هدف خاصی را ضامن شادمانی و نشاط خود به شمار نیاورید و سراسر زندگی را سفری دلپذیر تلقی کنید. به جای توجه به مقصد، زیباییهای میان راه را کانون توجه قرار دهید.
3- موفقیت و امتیازات بیشتر برای کامجویی از زندگی است و نه اینکه زندگی برای کسب دستاوردهای بیشتر، ذهن را به لحظات ارزشمند کنونی معطوف کرده و از مناظر میان راه لذت ببرید.
4- برای شادمانی راهی نیست، شادمانی خود راه است. چرا ما در بعضی از جهات از کودکان تقلید نکنیم که بس طبیعی و ساده زندگی میکنند و بطور غریزی شادند.
5- روابط خود با دیگران را ثابت و دائمی تلقی نکنید، بلکه آن را تنها در واحد زمان یعنی اکنون بسنجید. این طرز تلقی به شما مجال میدهد که همواره در تصمیمهای خود تجدید نظر کنید.
6- فرض را بر این بگذارید که زندگی شما در زمان حال خلاصه میشود. با این طرز تلقی اگر درگیر رابطهای ناهنجار هستید، این ناهنجاری به زمان حال محدود میشود و نمیتواند در آینده موجب تکدر خاطرتان گردد.
7- تنها باید با قضاوتهایی که ترس را بر دل ما مستولی میکنند و ما را از دستیابی به نعمتهای زندگی باز میدارند به پیکار برخیزیم و آنها را از نهانخانه ذهن بیرون رانیم.