در شما یک انگیزه قوی ایجاد گردیده که شما را به دستیابی هدف و یا آرمانی مشتاق میسازد. شما جسور، بی باک، قوی و مهار نشدنی گشته اید. اما یکباره واقعیت چهره خود را می نمایاند. و خیلی زود آن لحظات پر شور به تاریخ می پیوندد. آن همه انگیزش و اشتیاق به کجا رفت؟ انگیزه اولیه با گذشت زمان به تدریج محو گردیده، و ایستایی، تنبلی و مقاومت نسبت به تغییر و تحول جای آن را میگیرد. ترسها، بهانه ها و عقاید محدود کننده شما را از دستیابی به اهدافتان باز میدارند. اما علت ناپایداری انگیزش ها در چیست؟
1- انگیزه احساسی: انگیزش های احساسی خیلی زود ناپدید میشوند. ایده های بزرگ شما اکنون ناممکن و غیر عملی بنظر می رسند. تاکنون چندین مرتبه این ایده های گذرا به ذهن شما خطور کرده اند؟ “من تصمیم دارم کسب و کار مستقل خود را تاسیس و راه اندازی کنم” و یا “من هر طور که شده وزن کم خواهم کرد” اما چند دقیقه یا چند روز بعد همه چیز به دست فراموشی سپرده شده است؟ شما در حفظ آن سطح انگیزش نخستین در طول مرحله عمل و تا دستیابی به هدف ناتوان میباشید. این انگیزش ها مانند یو یو بوده و اثرشان دایمی نیست. اما انگیزش های عقلانی آن روی سکه می باشند. هنگامی که شما برای انجام کاری دلایل، توجیهات و استدلالهای عقلانی کافی و محکمی داشته باشید، دیگر دست به عمل زدن و دستیابی به اهداف دشوار نبوده و مستلزم انگیزشهای احساسی تکرار شونده نخواهد بود. برای مثال چنانچه به این امر واقف باشید که فعالیت بدنی یک عمل منطقی است و برای سلامتی شما مفید است، دیگر نیازی ندارید تا هر روز خود را از لحاظ احساسی شارژ کنید.
2-افراد منفی: افراد منفی همیشه در کمین هستند. آنها بطور مستقیم و یا غیر مستقیم، خودآگاه و یا ناخوداگاه میکوشند تا شما را از رسیدن به اهدافتان بازدارند. آنها شما را مایوس کرده و به شما چنین القا کرده که “نمی توانید” و یا هدفتان “عملی و دست یافتنی نیست”. علت آن نیز واضح است، چراکه خودشان “نمی توانند” و “نتوانسته اند.” چنانچه شما به موفقیت دست یابید، اعتبار آنها به خطر می افتاد، بنابراین آسان ترین راه را انتخاب میکنند: نگه داشتن شما در سطح خودشان و ممانعت از پیشرفت شما. اینگونه افراد الزاماً افراد غریبه نیستند، بلکه ممکن است نزدیکترین کسان شما و صمیمی ترین دوستان شما باشند.
3-هدفهای کوچک: چنانچه اهداف خود را کوچک و غیر چالش برانگیز انتخاب کنید، در شما انگیزه کافی برای رسیدن به آنها ایجاد نخواهد شد.
4-ترسها: منشاء ترس ها عدم آگاهی و دانش است. با آموزش دیدن و فراگیری مهارتها میتوانید بر ترس خود چیره شوید. بلاتکلیفی و تردید ترس می پروراند. اما دانش و علم آن را نابود میسازد. آیا شما در انجام کاری که در آن مهارت دارید، هراس دارید؟ مسلماً خیر اما چنانچه در کاری ناآزموده و بی تجربه باشید، از انجام آن می هراسید و طفره میروید. تعهد به فراگیری و مهارت یافتن در کاری که در شما ایجاد ترس میکند، لازمه غلبه بر ترس است. برای مثال اگر می ترسید در جمع صحبت کنید، مهارتهای سخنرانی در جمع و فن بیان را فرا گیرید.
5-عدم علاقه: وقتی شما به هدفی علاقه ندارید و از اعماق وجودتان خواهان نیستید، قوی ترین انگیزش ها نیز در شما اثر نخواهند کرد. برای مثال اگر شما به بازیگری علاقه مند بوده، اما در رشته پزشکی در حال تحصیل باشید، دیر یا زود ضمیر ناخودآگاه شما در مقابل رسیدن به هدف غایی شما که همان پزشک شدن است، خواهد ایستاد. چراکه شما خوب به این مسئله واقف هستید که رشته پزشکی آرمان و خواسته حقیقی شما نیست.بنابراین بدنبال اهدافی بروید که حقیقتا به آنها علاقه دارید،بدون توجه به مخالفتها و نوع تفکر دیگران نسبت به خود و اهدافتان.
6-اهداف غیر واقعی: مراقب باشید که اهدافتان خارج از توان شما نبوده و دست یافتنی باشند.
7-دست کشیدن از تلاش: دست کشیدن به مثابه برگشت به نقطه آغازین مسیر دستیابی به هدف است. و زمان، انرژی، پول و خیلی چیزهایی که به هدر رفته اند. دست کشیدن از اهداف و برنامه ها بسیار پر هزینه تر از یافتن راه حل برای مشکلات و موانع میباشد. البته جدای از احساس ناکامی ای که احساس میشود. بنابراین هیچ چیز را ناتمام و در نیمه راه رها نکنید.
8-ترس از شکست: شما بایستی بیاموزید تا ریسک پذیر باشید. شکست یک محصول جانبی خیالپردازی و خلاقیت است. شکست شما را به چالش می کشاند که بیشتر ریسک کنید، و به شما می آموزد تا به تلاش خود تا دستیابی به هدفتان ادامه دهید. موانع همواره وجود دارند، بنابراین آنها را پیش بینی کرده و انتظار بکشید. با سماجت و پشتکار پیش روی کنید و هرگز متوقف نشوید. برای موفقیت مصمم باشید. تمام احتمالات و گزینه ها (حتی غیر متعارف و غیر معمول) را بمنظور حذف موانع پیش رو امتحان کنید. به خود بقبولانید که شکست یک گزینه نیست.
9-عدم تعهد به دستیابی به اهداف: برای ایجاد تعهد لازم است یک سری دلایل مجاب کننده و و الزام آور پدید آورید. برای مثال دوستان و خانواده خود را در جریان اهداف
خود قرار دهید. اکنون از آنجایی که غرور، اعتبار و خوش قولی شما به مخاطره می افتد، انگیزش شما پایدارتر و دستیابی به هدف محتمل تر خواهد بود.
10-برای دستیابی به اهدافتان از افراد مجرب و کارآزموده کمک بگیرید. و یا برای رسیدن به اهدافتان یک همراه با اهداف مشترک بیابید. یافتن همراه از سویی به شما قوت قلب میدهد که تنها نیستید و از سوی دیگر با ایجاد حس رقابت موجب پایداری انگیزش در شما میشود.
11-عادات و رفتارهایی که شما را از دستیابی به اهدافتان باز میدارند، تغییر دهید. و همواره بروی هدف اصلی متمرکز شوید و اجازه ندهید مسایل حاشیه ای شما را از هدف اصلی تان منحرف سازد.
12- ایمان داشته باشید که هدفتان منطقی، دست یافتنی و عملی است و موفقیت میسر است.
13-به خاطر داشته باشید برای دستیابی به اهداف باید با ایستایی و تنبلی جدالی همیشگی داشته باشید و بر آنها غلبه کنید.