اصل و نسب حضرت ابوطالب(ع)
نسب شناسان، نام و نسب حضرت ابوطالب(ع) را «عبد مناف بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب» ثبت کرده اند. کنیه اش ابوطالب بود و با این عنوان شهرت داشت؛[1] اما نام ایشان «عمران» است و بعضی او را «عبد مناف» نامیده اند؛ چون فرزند بزرگش «طالب» نام داشت، او را ابوطالب خواندند. ایشان 35 سال قبل از تولد پیامبر اسلام(ص) در مکه معظمه، در خانواده ای برجسته و موحد دیده به جهان گشود.
او با عبدالله، پدر پیامبر(ص) برادر بود. پدرش «عبدالمطلب(ع)» جد پیامبر اسلام(ص) است که تمام قبایل عرب وی را به عظمت و بزرگواری می شناختند و از او به عنوان مردی با کفایت و مبلغ آیین توحیدی ابراهیمی یاد می کردند. عبدالمطلب(ع)، چنان مورد توجه دنیای آن روز بود که او را با لقب «سید البطحاء»؛ آقای سرزمین مکه و حومۀ آن و «ساقی الحجیج» آب دهندۀ حاجیان خانۀ خدا و «ابوالسادۀ» پدر بزرگواریها و «حافر الزمزم» ایجاد کنندۀ چاه زمزم می خواندند. حضرت عبدالمطلب(ع) در حفظ و حراست از وجود مبارک حضرت محمد(ص) بسیار کوشا بود[2] و شیعه و سنی بر این حقیقت معترف اند.
حضرت ابوطالب(ع) از چنین پدری به دنیا آمد و در خانۀ چنین شخصیت بزرگی پرورش یافت. ایشان چهار پسر و دو دختر داشت. پسران حضرت ده سال با یکدیگر فاصلۀ سنی داشتند؛ طالب، پسر بزرگ حضرت ابوطالب(ع) است که از او نسلی باقی نمانده. دومین فرزند حضرت، عقیل و سومین آنها جعفر، معروف به جعفر طیار و چهارمین (آخرین فرزند پسر ابوطالب) حضرت علی(ع) است. دو دختر ایشان، یکی «فاخته» نام داشت که او را «ام هانی» می خواندند و دختر دیگرش «ریطه» یا «اسماء» است. فرزندان ابوطالب همگی از فاطمه بنت اسد(ع) هستند.[3]
فضایل حضرت ابوطالب(ع)
این فضایل عبارتنداز:
الف) طلب باران حضرت ابوطالب(ع) با توسل به پیامبر(ص)
مورخان داستان استسقای جناب عبدالمطلب و توسل وی به رسول خدا(ص) را این گونه نقل می کنند: «جهلمة بن عرفطه می گوید: به مسجدالحرام رسیدیم، دیدیم قریش گروه گروه با صدای بلند طلب باران می کنند. یکی از آنها گفت: از لات و عزی کمک بخواهید! دیگری گفت: از مناة که سومین آنهاست، کمک بگیرید! پیرمرد زیباروی نیک رأیی گفت: ما از حق منحرف هستیم، در حالی که باقی ماندگان ابراهیم و فرزندان اسماعیل(ع) در میان ما است. گفتند: منظورت ابوطالب است؟ گفت: بلی. پس همگی به راه افتادند و من نیز همراهشان شدم. در خانۀ ابوطالب را کوبیدیم، پس مردی زیباروی که بر اثر گرسنگی چهره اش زرد شده بود، بیرون آمد. ازاری داشت که با آن خود را پوشانده بود. همگی دور او را گرفتند و گفتند: ای ابوطالب! بیابانها خشک شده و مردم دچار قحطی شده اند، پس بشتاب و برای ما طلب باران کن.
او گفت: وقتی خورشید غروب کرد و باد از حرکت ایستاد، خواهم آمد. وقتی خورشید غروب کرد و یا نزدیک غروب شد، ابوطالب از خانه خارج گشت و همراه او جوانی بود که همانند خورشیدی که از پس ابر تاریک طلوع می کند، می درخشید و جوانان دیگری او را همراهی می کردند. ابوطالب او را گرفت، پشتش را به خانۀ کعبه چسپاند، زیر بغل آن جوان را گرفت (دستان او را برای دعا بلند کرد) جوانان نیز اطراف او را گرفته بودند، در حالی که در آسمان یک تکه ابر دیده نمی شد، ناگاه ابر از این طرف و آن طرف جمع شد و باران شدیدی بارید، تا جایی که بیابانها و صحراها پر از آب شد. در اینجا بود که ابوطالب(ع) این شعر را سرود:
و أبیض یستسقی الغمام بوجهه
ثمال الیتامی عصمة للأرامل
یلوذ به الهلاک من آل هاشم
فهم عنده فی نعمة و فواصل
«سپید چهره ای که از برکت چهرۀ نورانی او مردم از ابر باران می طلبند، همو که مایۀ دلخوشی بی پدران و پناه بیوه زنان است. بیچارگان بنی هاشم به او پناه می برند و زمانی که در کنار او هستند، در نعمت و بخشش به سر می برند.»[4]
ب) حضرت ابوطالب(ع) در میلاد حضرت علی(ع)
حافظ گنجی شافعی در «کفایة الطالب» در داستان ولادت امیر مؤمنان علی(ع) می نویسد: «فَلَمَّا کانَ اللَّیلَةُ الَّتِی وُلِدَ فِیهَا عَلِیٌ قَد أَشرَقَتِ الأَرضُ، فَخَرَجَ أَبُوطَالِب وَ هُوَ یقُولُ: أَیهَا النَّاس! وُلِدَ فی الکعبَةِ وَلیُّ اللَّه فَلَمَّا أَصبَحَ دَخَلَ الکعبةَ وَ هوَ یقولُ:
یا رب هذا الغسَق الدُّجِیّ
و القمر المنبلَج المضِیّ
بَین لنا من أمرک الخفی
ماذا تری فی إسم ذا الصبی
قال: فسمع صوت هاتف و هو یقول:
یا أهل بیت المصطفی النبی
خصصتم بالولد الزکی
إنّ اسمَهُ من شامِخ العلیّ
علی اشتُقَّ من العلی؛
شبی که حضرت علی(ع) به دنیا آمد، زمین نورانی شد، پس ابوطالب(ع) از خانه بیرون آمد، در حالی که می گفت: ای مردم! ولی خدا در کعبه به دنیا آمد. و زمانی که صبح شد، داخل کعبه گشته، می گفت: ای پروردگار این تاریکی ظلمانی، و ای آفرینندۀ ماه نورانی و تابان! از راز نهانی خود برای ما آشکار ساز که برای این طفل چه نامی برمی گزینی؟
پس از این سخن، حضرت ابوطالب(ع) صدای هاتفی را شنید که می گوید: ای اهل بیت پیامبر مصطفی! شما به فرزندی پاک (از دیگران) ممتاز شده اید. نام او از جانب خدای بزرگ «علی» تعیین شده، و این نام از لفظ علی (که یکی از صفات الهی است) مشتق گشته است.»[5]
ج) حضرت ابوطالب(ع) و حدیث یوم الدار
بعد از سه سال دعوت مخفیانۀ مردم به دین اسلام توسط رسول خدا(ص) آیۀ شریفۀ «وَ أَنذِر عشیرَتک الاقرَبِین»[6]؛ «خویشان نزدیک خود را انذار کن!» نازل شد که طبق آن، پیامبر(ص) امر به دعوت خویشاوندان و بستگان نزدیک خود به دین اسلام شدند، به طوری که طبری می نویسد: از علی بن ابی طالب(ع) نقل شده است که فرمودند: زمانی که این آیه بر رسول خدا(ص) نازل شد، حضرت مرا صدا زده، فرمودند: یا علی! خدا مرا امر کرده است که خویشان نزدیکم را به اسلام دعوت کنم.
پیامبر(ص) بعد از دعوت همۀ بستگان و صرف طعام، در اولین خطبۀ خود برای خویشاوندان فرمودند: ای بنی عبدالمطلب! قسم به خدا که من بین عرب جوانی را نمی شناسم که برتر از آنچه برای شما آورده ام، برای قومش آورده باشد. من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده ام و خداوند به من دستور داده است که شما را به سوی آن دعوت کنم. کدام یک از شما مرا در این راه یاری خواهد کرد تا برادر، وصی و جانشین من در میان شما باشد؟
همگی از آن سر باز زدند؛ اما من (حضرت علی(ع)) که کوچک ترین ایشان بودم، گفتم: من ای رسول خدا در این راه وزیر شما خواهم بود. پس ایشان فرمودند: این شخص برادر، وصی و خلیفۀ من در میان شما است، پس از او حرف شنوی داشته و اطاعتش کنید! همۀ قوم ایستادند و با خنده، به ابوطالب گفتند: به تو دستور داده است که از پسرت حرف شنوی داشته و از او اطاعت کنی.[7]
این طعنه و اشکال قریش بر ابو طالب نشان دهندۀ ایمان جناب ابوطالب(ع) به رسالت رسول الله(ص)؛ بلکه به وصایت امیرالمؤمنین(ع) بوده است. در غیر این صورت، معنا نداشت مشرکین به هم پیمان و هم عقیدۀ خود چنین طعنه بزنند و او را مسخره کنند!
د) وصیت حضرت ابوطالب(ع) به پیروی از پیامبر(ص)
صالحی شامی در «سبل الهدی» می نویسند: هنگامی که ابوطالب(ع) در حالت احتضار قرار گرفت، همۀ بزرگان قریش نزد او جمع شدند، پس آنها را وصیت فرمود: ای گروه قریش! شما برگزیدگان خدا از خلق او هستید. شما را دربارۀ محمد(ص) سفارش به نیکی می کنم؛ زیرا او امین قریش و راستگوترین فرد در عرب است. او دربردارندۀ تمام ویژگی هایی است که شما را به آن سفارش کردم. او برای ما چیزی آورده که قلب آن را می پذیرد و زبان از ترس ملامت دیگران آن را انکار می کند. به خدا قسم! گویا می بینم که عقب افتاده های عرب و اهالی روستاها و مردم محروم دعوتش را اجابت می کنند و گفتار او را تصدیق می کنند و امر او را بزرگ می دارند... ای گروه قریش! او پسر پدر شماست.
بر او یاور و برای حزب او حامی باشید. به خدا قسم! کسی راه او را نمی رود، مگر اینکه هدایت می گردد و کسی که هدایت او را بپذیرد، خوشبخت می شود، و اگر از عمر من باقی مانده بود و در اجلم تأخیر می افتاد، سختی های او را به جان می خریدم و در مقابل بلاها از او دفاع می کردم.[8]
چگونه ممکن است کسی خود پیامبر(ص) را قبول نداشته و به او ایمان نیاورده باشد، بعد به خاندان خود وصیت کند که گفتار او را تصدیق کنید و امر او را بزرگ دارید؟ چگونه ممکن است بگوید که اگر اجل به من مهلت می داد، خود همۀ خطرها را از او دفع می کردم؟ آیا این جملات دلالت بر کفر ابوطالب(ع) دارد؟
ﻫ) ابوطالب(ع) در ازدواج پیامبر(ص) و خدیجه(ع)
خطبۀ عقد حضرت خدیجه(ع) برای حضرت محمد(ص) توسط جناب ابوطالب(ع) خوانده شد و جالب تر آنکه در ابتدای خطبه خدا را با اوصافی که موحدین خطاب می کنند، خطاب نموده، خود را منتسب به حضرت ابراهیم و اسماعیل(ع) کرده است.بسیاری از علمای اهل تسنن روایت خطبه خواندن ابی طالب برای حضرت رسول(ص) را نقل کرده اند که ایشان در روز نکاح پیامبر(ص) در حضور رؤسای قبیلۀ مضَر و قریش این خطبه را خواند:
سپاس خدای را که ما را از نسل ابراهیم و ذرّیۀ اسماعیل(ع) قرار داد و برای ما خانه ای نهاد که مردم گرد آن طواف کنند، و نیز حرم امنی که از اطراف جهان نعمتها به سوی آن می آورند و ما را در دیار خود بر مردم فرمانروا قرار داد. آنگاه گفت: این برادرزادۀ من، محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب با هیچ یک از مردان قریش سنجیده نشود، جز آنکه برتری یابد، و با هیچ کسی از آنان قیاس نگردد، جز آنکه بزرگ تر آید، اگرچه از مال دستش تهی است (لکن این نقص نیست)؛ زیرا مال نصیبی ناپایدار و سایه ای زودگذر است. و اکنون او را به همسری با خدیجه(ع) رغبتی است و خدیجه را به ازدواج با او شوقی، و آنچه از مهریه و صداق باشد، بر عهدۀ من خواهد بود؛ چه نقدینه و چه بر ذمّه. و او دارای موقعیت حساسی است؛ شخصیت و مرتبه ای رفیع دارد و دارای زبانی است نرم و کاربر.[9] آیا وهابیت می توانند بپذیرند که یک مشرک خطبۀ عقد رسول خدا(ص) و حضرت خدیجه(ع) را خوانده باشد؟
و) حمایت بی دریغ از پیامبر(ص) در شعب ابی طالب
بزرگان و دانشمندان شیعه و سنی بر این مطلب اتفاق دارند که ابوطالب با بنی هاشم به یاری رسول خدا(ص) برخاستند و سه سال در شعب ابی طالب از آن حضرت محافظت کردند، تا جایی که وقتی در شعب، رسول خدا(ص) به خواب می رفت، جناب ابوطالب می آمد و ایشان را به جای امن تری می برد و فرزند عزیزش، حضرت علی(ع) را در بستر او می خوابانید که اگر دشمن قصد سوئی به آن حضرت داشته باشد، پسر ارجمندش(ع) فدایی گردد و جان عزیز پیامبر خدا(ص) از گزند بدخواهان به دور ماند.
قطعاً اگر حضرت ابوطالب(ع) موحد نبود و ایمان نداشت، هرگز این چنین تلاشی را برای دفاع از رسول خدا(ص) انجام نمی داد.
یعقوبی در تاریخ خود می نویسد: رسول خدا(ص) در حالی که همۀ بنی هاشم و بنی المطلب همراه او بودند، سه سال در شعب ماندند، تا اینکه همۀ مال خود و خدیجه را در این راه خرج کرد، همچنین حضرت ابوطالب(ع) نیز اموالش را خرج حمایت از رسول خدا(ص) کرد.[10]
ز) فرزندان حضرت ابوطالب(ع)، پیشمرگ پیامبر(ص)
ابن أبی الحدید معتزلی می نویسد: و کان أبوطالب کثیراً ما یخاف علی رسول الله(ص) البیات إذا عرف مضجعة، یقیمه لیلاً من منامه، و یضجع ابنه علیاً مکانه، فقال له علی لیلة: یا أبت! إنی مقتول، فقال له: اصبرن یا بنی فالصبر أحجیکل حی مصیره لشعوب قدر الله و البلاء شدید لفداء الحبیب و ابن الحبیب لفداء الأغر ذی الحسب الثاقبو الباع و الکریم النجیبإن تصبک المنون فالنبل تبریفمصیب منها، و غیر مصیبکل حی و إن تملی بعمرآخذ من مذاقها بنصیب؛
حضرت ابوطالب(ع) بسیار می ترسید که دشمنان رسول خدا(ص) با شناسایی خوابگاه آن حضرت شبانه هجوم آورند، به همین خاطر فرزندش علی(ع) را به جای او در بستر می خواباند. حضرت علی(ع) شبی فرمود: پدرجان! من کشته می شوم؟ ابوطالب(ع) فرمود: فرزندم! در این بلا صبر کن، صبر کردن عاقلی است؛ زیرا سرانجام هر زنده ای مرگ است. خداوند بلای شدید برای جانفشانی در راه حبیب، پسر حبیب مقدر کرده است. جانفشانی در راه کسی که عزیز، دارای حسب روشن، شرف، کرم و ساحت وسیع باشد. اگر مرگ به سراغت بیاید، علاجی برای آن نیست. هنگامی که تیر را می تراشند، به برخی اصابت می کند و به برخی نمی کند. هر زنده ای، اگرچه مهلتی دهند تا مدتی زنده باشد؛ اما سرانجام از مرگ بی نصیب نمی ماند.[11]
ایمان ابوطالب(ع)
از دیدگاه شیعه، ایمان حضرت ابوطالب(ع) اجماعی است، مرحوم شیخ طوسی(ره) در این باره می نویسد: «از امام صادق و باقر(ع) نقل شده است: حضرت ابوطالب(ع) مسلمان بوده است. شیعیان بر این مطلب اجماع دارند و در آ ن اختلافی ندارند. آنها دلایل قطعی بر این مطلب دارند که سبب یقین بر ایمان ایشان می شود.»[12]
اما سران وهابیت، همانند: ابن تیمیه، محمد بن عبدالوهاب و پیروان و همفکران آنها، به خاطر کینه و دشمنی با امیر مؤمنان علی(ع)، اصرار به کافر دانستن حضرت ابوطالب(ع) و طرح آن در شرایط مختلف دارند و در این قضیه دچار بی انصافی و غرض ورزی شده اند.به عنوان مثال، ابن تیمیه می گوید: شیعیان به عباس، عموی رسول خدا(ص) ایراد می گیرند، در حالی که ایمان او به صورت متواتر نقل شده است؛ ولی ابوطالب را ستایش می کنند، در حالی که به اتفاق اهل علم او کافر مرده است، چنانچه احادیث صحیح بر این مطلب دلالت می کند.[13]
و در جایی دیگر با زیر سؤال بردن خدمات و زحمات حضرت ابوطالب(ع) به اسلام و پیامبر(ص)، می نویسد: ابوطالب، رسول خدا(ص) را به خاطر خویشاوندی و پیوند نسبی کمک می کرد، نه به خاطر خداوند و تقرّب به او.[14] این گروه متعصب چشم خویش را بر حقیقت بسته و گناه شرک را به مؤمن قریش نسبت می دهند و بر این ادعای خویش دلایلی سست ذکر می کنند.
در اینجا به دلایل ایمان حضرت اشاره می کنیم.
1. اعترافهای زبانی حضرت ابوطالب(ع)
از جمله مسائلی که ایمان حضرت ابوطالب(ع) و مسلمان بودن وی را ثابت می کند، شعرها و کلماتی است که ایشان در عرصه های مختلف با تصریح به ایمان، مودّت و حمایت از پیامبر(ص) سروده است که در این مجال برخی از آنها را که دلالت واضحی بر مطلب دارند، بیان می کنیم:
الف) ابن اسحاق می گوید: بعد از نزول آیة «تَبَّتْ یدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ» زمانی که قریش علیه پیامبر هم پیمان شدند و آن اقدامات قبیح را ضد پیامبر(ص) انجام دادند، حضرت ابوطالب(ع) گفت:
أَلَم تَعلَمُوا أَنَّا وَجَدنَا مُحَمَّداً
رَسُولاً کمُوسیٰ خَطٌ فِی أولِّ الکتُبِ
تا اینکه گفت:
فلَسنَا وَ رَبِّ البیتِ نُسَلِّمُ أحمداً
لِعزّاءَ من عضّ الزمان و لا کربِ
«آیا نمی دانید ما محمد(ص) را پیامبری مانند موسی(ع) یافتیم که به پیامبری او در اول همۀ کتابها تصریح شده است؟. .. به خدای کعبه قسم! ما پیامبر(ص) را به خاطر سختیها و مشکلات با (بت) عزا عوض نمی کنیم.»[15]
ب) بعد از اینکه عمرو عاص به حبشه رفت تا سعایت جعفر بن ابی طالب و همراهانش را پیش نجاشی، پادشاه حبشه کند و آنها را از پادشاه حبشه تحویل گرفته، برای مجازات به حجاز نزد مشرکین برگرداند، حضرت ابوطالب(ع) نامه ای به نجاشی نوشته، در آن با سرودن ابیاتی، وی را دعوت به عدل و احسان با آنها کرد.ابن کثیر می گوید: «وَ قَد ذَکرَ زِیادُ عن ابنِ إسحاق أَنَّ أَبَا طَالب لَمَّا رَأَی ذلک مِن صَنِیعِ قریش کتَبَ إِلَی النَّجاشِی أبیاتاً یحُضُّهُ فِیهَا عَلَی العَدلِ وَ عَلَی الإِحسَانِ إِلَی مَن نَزَلَ عندَهُ من قومِهِ:
و نَعلم أبیتَ اللَّعْنَ أنَّک ماجِدٌ
کریمٌ، فلا یشقی لدیک المُجانبُ
وَ نعلم بأنّ اللهَ زادَک بَسْطَةً
و أفعالَ خیرٍ کلُّها بک لازِبُ زیاد[16]
از ابن اسحاق نقل است که حضرت ابوطالب(ع) زمانی که برخورد قریش را دید، نامه ای به نجاشی نوشت و در آن ضمن ابیاتی او را به عدل و احسان نسبت به کسانی که از خانواده اش به او پناهنده شده اند، دعوت کرد: و می دانیم که تو چنان خوب و کریم هستی که از طرف تو به کسی که نزد تو است، ستم نمی شود و می دانیم که خدا قدرت تو را زیاد کرده است و همۀ اسباب نیکی و خیر با تو عجین است.»
ج) حاکم با سند خود از ابن اسحاق نقل می کند: «عن ابن إسحاق قال: قال أبو طالب أبیاتاً للنجاشی یحُضُّهُ علی حُسنِ جوارهم و الدفع عنهم:
لِیعلَم خِیارَ النَّاس أن محَمَّداً
وَزِیرٌ لِمُوسیٰ وَ المسیح بِن مریم
أَتَانَا بِهَدی مثلِ مَا أَتَیا بِه
فکلٌّ بِأمر الله یهدِی وَ یعصِم[17]
حضرت ابوطالب(ع) ابیاتی برای نجاشی سرود که او را به نیکی با پناهندگان و دفاع از آنان دعوت کرده بود: باید بداند که بهترین مردم حضرت محمد(ص) است و او وزیر موسی و عیسی بن مریم(ع) است. برای ما هدایتی آورد، مثل هدایتی که آن دو آورده اند، پس هر کدام از آنها به امر و فرمان خدا هدایت می کند و حفظ می شود.»
د) ابن هشام می گوید: زمانی که حضرت ابوطالب(ع) از بزرگان عرب نسبت به حمله به قوم خود ترسید، قصیده ای سرود که در آن به حرم مکه و منزلت آن پناه برده و بزرگان قومش او را دوست داشتند و او از این مطلب آنها را باخبر کرده و غیر از این مطلب در شعرش وجود دارد که او هرگز رسول خدا(ص) را تسلیم آنها نخواهد کرد و او را در مقابل هیچ چیز رها نخواهد کرد، مگر اینکه بدون او بمیرد، پس ابوطالب(ع) می گوید:
خلیلیّ ما أُذنی لأوّلِ عاذلِ
بِصَغْواءَ فی حقٍ ولا عند باطلٍ
أعوذ برب الناس من کل طاعن
علینا بسوء أو ملح بباطل
و بالبیت حق البیت من بطن مکة
و بالله إن الله لیس بغافل
هیچ گاه گوش به سخن ملامتگران فرا نداده و ذره ای به کفر و عصیانگری متمایل نمی باشم. پناه می برم به خالق مردم از گروهی که به بدی بر ما طعن می زنند و یا ما را نسبت به باطل می دهند. قسم به کعبه! خداوند از توطئۀ توطئه گران غافل نیست.»[18] ابن حجر عسقلانی، به نقل از ابن التین (عبدالواحد السفاقسی، از شارحان صحیح بخاری) می نویسد: همانا اشعار ابوطالب دلالت دارد بر اینکه او از نبوت رسول گرامی اسلام(ص) قبل از بعثت اطلاع داشته است، به خاطر مطلبی که بحیرا یا غیر او دربارۀ پیامبر(ص) به او گفته بودند.[19]
2. حمایت حضرت ابوطالب(ع) از پیامبر(ص)
بخاری در تاریخ خود می نویسند: قریش نزد ابوطالب(ع) آمدند و گفتند: پسر برادر تو ما را در مجالس مان اذیت می کند. او را از این کار منع کن. حضرت ابوطالب(ع) به عقیل دستور دارد که حضرت محمد(ص) را پیش من بیاور! آنها در حالی که هوا آنقدر گرم بود که به دنبال سایه ای می گشتند که از شدت گرما در امان باشند، نزد ابوطالب آمدند. ابوطالب گفت: برادران عموی تو خیال می کنند که تو آنها را در مجالس و اجتماعات مان اذیت می کنی.
از اذیت آن ها دست بردار! رسول خدا(ص) چشمانش را به سوی آسمان گرداند و فرمود: آیا این خورشید را می بینی؟ گفتند: بلی. آن حضرت فرمود: من نمی توانم از دعوتم دست بردارم، همان گونه ای که شما (قادر نیستید ) شعله ای از شعله های خورشید را برافروزید (در اختیار داشته باشید). حضرت ابوطالب(ع) گفت: پسر برادر من هرگز به ما دروغ نگفته است، پس بازگردید.[20] ابن حجر بعد از نقل این روایت، می گوید: «هذا إسناد حسن؛[21] دلالت این طلب بر ایمان حضرت ابوطالب(ع) روشن و آشکار است.»؛ چراکه او به خداوند سوگند یاد می کند که فرزند برادرش هرگز دروغ نگفته است. این جمله تأیید آشکار نبوت و رسالت آن حضرت است.
این مطلب نشانگر ایمان قوی حضرت ابوطالب(ع) به حضرت محمد(ص) است.
ادامه دارد...
پی نوشت ها:
[1] انساب الاشراف، احمد بن یحیی بلاذری، دارالفکر، بیروت، 1420ق، ج 2، ص 288.
[2] تاریخ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب طبری آملی، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1987 ق، ج 2، ص 2.
[3] الفصول المهمة فی معرفة الأئمة(ع)، علی بن محمد بن صباغ، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث، قم، بی تا، ص30.
[4] تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، محمد بن احمد ذهبی، دار الکتب العربی، بیروت، بی تا، ج 1، ص 53.
[5] کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب(ع)، حافظ أبی عبدالله محمد بن یوسف بن محمد القرشی الگنجی الشافعی، دار احیاء التراث اهل البیت(ع)، تهران، 1404ق، ص 406.
[7] تاریخ طبری، ج 1، ص 542.
[8] سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، محمد بن یوسف صالحی شامی، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1414ق، ج 2، ص429.
[9] روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، أبی الفضل شهاب الدین السید محمود الآلوسی البغدادی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا، ج 18، ص 51.
[10] تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 31.
[11] شرح نهج البلاغة، أبوحامد عزالدین بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1418ق، ج 14، ص 36.
[12] التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ أبوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن طوسی، مکتب الإعلام الإسلامی، بی جا، 1409، ج 8، ص 164.
[13] منهاج السنة النبویة، أبو العباس أحمد بن عبدالحلیم بن تیمیة الحرانی، مؤسسة قرطبة، بی جا، 1406ق، ج 4، ص351.
[15] البدایة و النهایة، أبو فداء إسماعیل بن عمر قرشی بصری دمشقی ابن کثیر، دار هجر، بی جا، 1418ق، ج 3، ص 87.
[17] المستدرک علی الصحیحین، محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، دار المعرفة، بیروت، 1412 ق، ج 2، ص 680.
[19] فتح الباری بشرح صحیح البخاری، شهاب الدین ابوالفضل احمد بن علی، معروف به ابن حجر عسقلانی کنانی مصری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1402ق، ج 2، ص 496.
[20] التاریخ الکبیر، ابی عبدالله محمد بن اسماعیل بخاری، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1987ق، ج 7، ص 225.
[21] المطالب العالیة بزوائد المسانید، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل العسقلانی الشافعی، دار العاصمة، السعودیة، 1419 ق، ج 17، ص 191.