ماهان شبکه ایرانیان

پژوهشی در کتاب الهیات در نهج البلاغه

این مقاله[۱] در دو بخش تنظیم شده است. بخش اول، به شرح احوال و آثار و خدمات عالم ربانی، حضرت آیت الله صافی گلپایگانی اختصاص دارد و بخش دوم به معرفی یکی از آثار ایشان «الهیات در نهج البلاغه» می پردازد.

پژوهشی در کتاب الهیات در نهج البلاغه

مقدمه

این مقاله[1] در دو بخش تنظیم شده است. بخش اول، به شرح احوال و آثار و خدمات عالم ربانی، حضرت آیت الله صافی گلپایگانی اختصاص دارد و بخش دوم به معرفی یکی از آثار ایشان «الهیات در نهج البلاغه» می پردازد.

بخش اول: زندگی نامه

حضرت آیت الله العظمی آقای حاج شیخ لطف الله صافی در شهر گلپایگان، دیده به جهان گشود. پدر ایشان مرحوم آیت الله آخوند ملامحمدجواد صافی (١٢٨٧١٣٧٨ه. ق مطابق با ١٣٣٨ ه. ش) از علمای زمان و صاحب تألیفات ارزشمندی در فقه، اصول، کلام، اخلاق، شرح و تفسیر احادیث بود. والدۀ مکرمه ایشان بانوی فاضله و شاعره، صبیۀ مرحوم آیت الله آخوند ملا محمد علی، هم حجره و هم بحث مرحوم آیت الله میرزای شیرازی بود.

ایشان، ابتدا در گلپایگان، کتب پایۀ ادبیات عرب را نزد عالم جلیل القدر، مرحوم آخوند ملاابوالقاسم مشهور به قطب، آغاز کرد و دروس ادبیات، کلام، تفسیر، حدیث، فقه و اصول را تا پایان سطح در گلپایگان گذراند و از خرمن علوم پدر بزرگوارش بهره ها گرفت.

تمام این دوره در زمان اسلام ستیزی رضاخان و فشار شدید بر روحانیت و تعطیل حوزه های علمیه و حتی تخریب مدارس  از جمله مدرسۀ تاریخی گلپایگان  و در یک کلمه محرومیت و ممنوعیت شعائر مذهبی سپری گردید. شرایط به گونه ای بود که استقامت در آن زمان بر امر دین و به خصوص اثبات بر تحصیل فقه و درس و بحث غیرممکن شمرده می شد. شرح این دوره از زندگی ایشان بسیار غم انگیز و عبرت افزا و بینش بخش است. به ظاهر احدی نبود که جوان یا نوجوانی مثل ایشان را با آن استعداد و نبوغ به راهی که می رفت، تشویق کند. همه، از دوست و دشمن، یا خیرخواهانه ادامۀ راه را حرکت در جهت مخالف سیل برمی شمردند، و یا توبیخ می کردند. همه جا و در هرجهت، بر مسلمانان ملتزم و متعهد سخت گیری و ممنوعیت بود و کسوت روحانیت متروک و ممنوع و برنامه ها موجب حبس و انواع اهانت ها بود. نمونۀ آن، تعطیلی کامل امر عزاداری و روضه و تعطیلی جشن نیمۀ شعبان است. ناملایماتی که در این دوره فی سبیل الله تحمل نمودند، شرحی طولانی دارد که موجب درس آموزی و هدایت است.

ایشان در سال ١٣٢٠خورشیدی به قم هجرت نمودند. هم چنین مدت یک سال هم در نجف اشرف از محضر اساتید والامقام آن حوزه بهره مند شدند.

حضرت آیت الله العظمی صافی بیش از پانزده سال حلقه نشین مجلس درس و بحث و اخلاق مرجع پرافتخار شیعه، مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و نیز یکی از مشاورین ویژه و برجسته و از اصحاب خاص استفتای آن بزرگوار بود؛ و آن مرحوم، نظر به توانایی والای علمی ایشان، پاسخگویی به سؤالات مهم و حساس فقه و کلام شیعه و نیز نگارش کتاب ارزشمندی دربارۀ مهدویت را که «منتخب الاثر» نام گرفت، به ایشان واگذار کرد. ایشان همچنین سالها در زمان حیات آیت الله بروجردی و پس از ارتحال آن بزرگوار، از معدود کسانی بودند که مسئولیت امتحان فضلای حوزه در سطح عالی و درس خارج را برعهده داشته و صلاحیت علمی شماری از مجتهدان کنونی و مدرسین و فضلای حوزۀ علمیه، توسط ایشان تأیید شده است.

هم چنین برای تحلیل گران امور تاریخی، نقش کلیدی ایشان در مقام فقیهی بصیر و خوش فکر و مشاوری امین و آگاه برای آیت الله العظمی گلپایگانی در طول ٣٢ سال مرجعیت پرافتخار آن مرحوم، نقشی ویژه و کاملا برجسته است.          

از اساتید مهم آن بزرگوار در قم، آیات عظام: سیدمحمدتقی خوانساری، حجت کوه کمره ای، سیدصدرالدین صدر، طباطبایی بروجردی و در نجف از آیات عظام: شیخ محمد کاظم شیرازی، سید جمال الدین گلپایگانی و شیخ محمدعلی کاظمینی می توان نام برد.

از ویژگی های ایشان زهد، تقوی، اخلاص، قناعت، توکل، سعه صدر، صراحت لهجه و امر به معروف و نهی از منکر، است؛ و وجودش، دریای بی کرانۀ عشق به انوار مقدس ائمۀ معصومین علیهم السلام است.

از خصوصیات ممتاز ایشان تمسک به سنن اسلامی و نصوص دین و هدایت اهل بیت علیهم السلام و حفظ حدود و ثغور احکام از تصرفات و مداخلات روشن فکرمآبان است. در این زمینه یک دورۀ کامل نقد و ایراد نیز مرقوم نموده اند.

تدریس و تحقیق در زمینه علوم متنوع اسلامی هم چون فقه، اصول، کلام، تفسیر، حدیث، رجال، فرق و هم چنین تألیف بیش از صد اثر ارزشمند و محققانه به زبان های فارسی و عربی از خدمات علمی ایشان است.

بسیاری از آیات عظام و مراجع تقلید مقام بلند علمی  معنوی ایشان را ارج نهاده اند.

 ازجمله:

١. آیت الله العظمی سیدجمال الدین گلپایگانی در سال ١٣٧٥ ه. ق. اجتهاد ایشان را مورد تأیید قرار داده و ایشان را با القاب: «العالم، العلم، العلیم، العلام، الفاضل، الکامل، الهمام، علم الاعلام، حجت الاسلام» یاد فرموده و ستوده اند.

٢. آیت الله العظمی آقای شیخ محمدعلی کاظمینی خراسانی، مقرر مرحوم میرزای نائینی، استاد آیت الله العظمی صافی در نجف، از ایشان می خواهد که به نجف بازگردد و به تدریس و تحقیق ادامه دهد و از جمله می نویسد:

«مفارقت امثال سرکار از نجف اشرف و خلو جامعۀ علمیه از آن، موجب تأثر [است]، چون امروز جامعۀ علمیه حاجت به امثال سرکار دارد که استعداد ذاتی را با حفظ ظاهر و التزام به نوامیس شرع مطهر دارا و واجد هستید، علی هذا حتی المقدور اسباب حرکت را فراهم فرمایید. امید است بر عزم مراجعت باقی باشید و جدا سرکار را از حضرت حجت الاسلام آقای والد  دامت برکاته  تقاضا می کنم.»

٣. حاج شیخ آقابزرگ تهرانی، افزون بر اجازۀ روایتی، فکر ایشان را ستوده و مخصوصا نسبت به کتاب منتخب الاثر نوشته اند:

«نظیر آن در جامعیت در این موضوع کتابی را ندیده ام.»

٤. آیت الله العظمی گلپایگانی در نامه ای، آیت الله العظمی صافی را نمونه ای از «اکابر فقهای معاصرین» و «صاحبان مقام علمی شامخ» و «مجتهدی مسلم و عادل» دانسته و به استفاده از وجود مغتنم و سرمایۀ ارزشمند علمی ایشان، تأکید می ورزند.

٥. امام خمینی در نامۀ خود در مورخ ٦٥/٣/٢٢ به شورای نگهبان، آیت الله العظمی صافی را از فقهایی دانسته اند که «لیاقت و تعهدشان محرز است» و «در مدت طولانی خدمت، آشنایی وافر به مسائل جاریه دارند».

٦. آیت الله جعفر سبحانی، راجع به جریان مراسم نماز بر پیکر پاک آیت الله العظمی گلپایگانی می نویسد:

«بر جنازۀ مطهر او پاک ترین و وارسته ترین فرد، یعنی چهره بزرگوار فقیه، آیت الله صافی  دام ظله  نمازگزارد. فردی که در طول عمر، با قلم و بیان در خدمت اسلام بوده و از عارفان وارسته ای که: «یذکرکم الله رؤیته»؛ دیدار او انسان را به یاد خدا می اندازد و معاشرت با او بر فضل و دانش و تقوای معاشر می افزاید.»

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، حساسیت ساواک به اقدامات ایشان، منجر به توقیف یکی از کتب آیت الله صافی[2] که حاوی مطالبی در نقد فساد رژیم شاه بود، گردید. در همین حال نشر بعضی از کتب ایشان که در دفاع از حریم تشیع نگاشته شده بود[3] نیز، در بعضی از کشورهای عربی ممنوع گردید.

ایشان همواره در پاسداری از حریم تشیع و دفاع از مبانی علمی آن پیشگام بوده و آثار گرانقدری در این باب از خود به جای گذاشته اند. چند نمونه از این آثار عبارت اند از:

 در روزگاری که شبهات و شکوک پیرامون وجود مسعود حضرت مهدی ع، فزونی گرفته بود، ایشان برای پاسداری از حریم اعتقادات شیعی و منجی عالم بشریت، اقدام به تألیف یکی از مهم ترین آثار حدیثی شیعه کرده اند که در نوع خود واقعا کم نظیر است. کتاب «منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر» در سال ١٣٧٣ ه. ق. تألیف یافته که پس از بررسی مجدد و تکمیل احادیث، منابع و مقالات، در سال های اخیر با جمع آوری ١٢٨٧ روایت، در گسترۀ ٣٩٦ عنوان کتاب از کتب عامه و خاصه، در ١١ باب و با ١٠٠ فصل، در سه جلد انتشار یافته است.

آیت الله محقق بزرگ شیخ حبیب مهاجر عاملی در سلسله کتاب هایی که تحت عنوان «الإسلام فی علومه و فنونه» نگاشته، در شرحی مفصل راجع به منتخب الاثر و ابواب آن، با اشاره به این که این کتاب، خلئی را که موجود بود پرکرد، نوشته است:

«و لاینبغی لمؤمن إلا و یکون عنده نسخة منه»

دانشمند برجستۀ سوری، در سوانح الافکار اشعاری در وصف منتخب الاثر سروده است که مطلع آن این است:

حمدا لمن توحیده فی کل شی ء قد ظهر

یا معشر العلماء طلاب الحقایق و السیر

لم یحو سفر ما حوی ذا السفر منتخب الأثر

من آیة و روایة و حدیث صدق معتبر 

 وقتی کتاب شهید جاوید منتشر شد و نه فقط مبانی اعتقادی علم امام را که از مسلمات تشیع است  مورد تردید قرار داد؛ بلکه علم عادی و اطلاعات عرفی و سیاسی امام را نیز زیر سؤال برد، آیت الله صافی با تألیف کتاب گرانقدر شهید آگاه، جامع ترین و مستدل ترین پاسخ را به این شبهات دادند و در آن ثابت کرده اند که امام حسین(ع) عالم و آگاه از نتیجۀ نهضت و حرکت خود بودند.

 در دوره ای «رابطة العالم الاسلامی» هیئت هایی به اصطلاح علمی و مذهبی را به کشورهای اسلامی گسیل می داشت که هدف آن ها تبلیغ وهابی گری و سلفی گری بود. این هیئت ها پس از بازگشت، نکاتی می نوشتند به عنوان «اسمعی یا...» و کشوری را که بازدید کرده بودند، مخاطب قرار می دادند. مانند اسمعی یا هند یا اسمعی یا افغان. گروه به ظاهر مهمی را نیز به ایران فرستادند که از جمله اعضای آن روز ابوالحسن ندوی مؤلف کتاب معروف «ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین» بود. این گروه به ایران آمدند و در ارتباط با مأموریتی که داشتند، در حمایت ساواک، به شهرهای مهمی مثل تهران و قم و مشهد آمدند و مجامع علمی و مذهبی را همان طور که ساواک نشان می داد، بازدید کردند. پس از بازگشت، کتابی نوشتند با عنوان « اسمعی یا ایران» و در آن به گمان خودشان نقاط ضعف اسلامی در ایران را به ویژه در قم و مشهد نوشتند و منتشر کردند. مطالبی که همه کذب و مبنی بر غرض و عدم اطلاع بود. مثلا به نامعلوم بودن قبر هارون الرشید در مشهد نقد کرده بودند که از هرکس پرسیدیم، نمی شناخت. ایشان کتاب «ایران تسمع فتجیب» را در رد آن نوشتند. چون در ضمن آن از ساواک و برنامه های نظام فاسد وقت انتقاد کرده بودند، امکان چاپ آن در چاپخانه های ایران نبود. بدین خاطر آن را به لبنان نزد استاد عالی قدر امام موسی صدر فرستادند و ایشان، کتاب را به نام ایران منتشر کرد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در سال ١٣٥٨خورشیدی به عنوان عضو مجلس خبرگان قانون اساسی، انتخاب و در سال ١٣٥٩ خورشیدی به عضویت شورای نگهبان منصوب شدند و هشت سال به عنوان دبیر شورای نگهبان، منشاء خدمات ارزنده ای گشتند و سپس با انتخاب و اختیار خود از آن سمت کناره گیری کردند.

با ارتحال حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی در آذرماه ١٣٧٢ خورشیدی، تصدی مرجعیت را پذیرفتند و اکنون به عنوان یکی از مراجع عمده و ارکان اصلی حوزۀ علمیه، به ایفای وظایف و خدمات شرعی اشتغال دارند.

آثار مکتوب ایشان که به بیش از صد عنوان می رسد حیطه های موضوعی فقه، عقاید و کلام، حدیث، سیره، تاریخ، اخلاق و تربیت و شعر را شامل می شود. ایشان بارها به خاطر نوشتن آثاری از جمله کتاب های «التعزیر انواعه و ملحقاته» و «پرتوی از عظمت حسین» و «منتخب الاثر» از طرف مجامع علمی مورد تقدیر قرارگرفته اند.

برخی آثار ایشان عبارت اند از:

فقه الحج در ٤ جلد، فقه الخمس، صلاة المسافر، راه اصلاح یا امر به معروف و نهی از منکر، نیایش در عرفات، شهید آگاه، پرتوی از عظمت امام حسین ع، صحیقه المؤمن، نوید امن و امان، اصالت مهدویت، تجلی توحید در نظام امامت، نظام امامت و رهبری، ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، باورداشت مهدویت، انتظار عامل مقاومت و حرکت، فروغ ولایت در دعای ندبه، معرفت حجت خدا، گفتمان مهدویت، وابستگی جهان به امام زمان، امامت و مهدویت، با جوانان، معارف دین در ٣ جلد، سیر حوزه های علمی شیعه، ماه مبارک رمضان مکتب عالی تربیت و اخلاق، رمضان در تاریخ، الهیات در نهج البلاغه، نگرشی بر فلسفه و عرفان، به سوی آفریدگار، عرض دین، داوری میان شیخ صدوق و شیخ مفید، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، بیان الاصول در ٣ جلد، امان الامة من الضلال و الاختلاف، العقیدة بالمهدیه، التعزیر، احکامه و ملحقاته، الاحکام الشرعیه ثابتة لاتتغیر، جلاء البصر لمن یتولی الائمة الاثنی عشر، ضرورة وجود الحکومة او ولایة الفقهاء فی عصر الغیبة، مع الخطیب فی خطوطه العریضة، صوت الحق و دعوة الصدق، لمحات فی الکتاب و الحدیث و المذهب، البکاء علی الامام الحسین ع، ایران تسمع فتجیب، قبس من مناقب امیرالمؤمنین ع.

بخش دوم: ویژگی های کتاب

کتاب الهیات در نهج البلاغه به درخواست بنیاد نهج البلاغه در راستای نگارش تفسیر موضوعی نهج البلاغه در سال ١٣٦١ تألیف و توسط بنیاد منتشر شده است. چاپ دوم در سال ١٣٧٢ توسط دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین و چاپ سوم در سال ١٣٨٦ توسط انتشارات بوستان کتاب منتشر شده است.[4]

کتاب دارای ویژگی های ارزشمندی است که در زیر به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

١. تواضع نویسنده

نویسندۀ محترم خود را در مقابل مقام علمی امیرمؤمنان علی(ع) و عظمت کتاب گرانقدر نهج البلاغه کوچک شمرده و متواضعانه چنین می گوید:

حقیر با توجه به عجز و قصوری که دارم جسارت ورود در این امر بزرگ را نداشتم و واقعا دور از ادب می دیدم که در این میدان وسیع و بی کرانه ای که تهمتنان و پهلوانان توانایی عرض وجود ندارند، ضعیفی چون من قدم گذارد. (صافی گلپایگانی، ١٣٨٦، ١٣)

این، اولین درس از این کتاب گرانقدر است و خوب است محققان و نویسندگان جایگاه خود را تشخیص داده و از بلندپروازی و غرور علمی بپرهیزند. جایی که عالمان وارسته و دانشمندان عالی مقام در برابر امیرمؤمنان(ع) و نهج البلاغه چنین خاضعانه سخن می گویند، شایسته است پژوهشگران دانشگاهی و حوزوی نیز از این ادب و اخلاق برخوردار باشند.

مؤلف در موضوع جایگاه رفیع نهج البلاغه در مقدمۀ کتاب می نویسد:

نهج البلاغه را با آن الفاظ و کلمات اعجازآمیز و مطالب و مضامین بلند و حقایق متعالی در رشته های مختلف علمی و دینی و عمیق ترین مباحث فلسفی و الهی، برنامه ها و هدایت های بی نظیر اجتماعی، سیاسی، حکومتی، اخلاقی، صلح و جنگ که پس از کلام خدا و گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله، مافوق گفتار تمام فلاسفه و هر گوینده ای است، در عرش اعلا می دیدم و خود را در خاک مسکنت و فقر علمی و نیازمندی... من کجا و هوس پرواز به آسمان بلند اندیشه های تابناک علی(ع) کجا؟ من کجا و ارتباط با کتابی که هرچه توسن اندیشۀ محققان و متفکران تندتر می رود، کرانۀ آن دورتر به نظر می رسد و بر وسعت آن افزوده می شود، کجا؟!

این چه کتابی است که حقایق و معانی متعالیش پایان نمی پذیرد و هرچه بگویند و بنویسند باز هم پیرامون آن ناگفته ها بسیار است و در هر دوره و هر عصر به گونه ای دیگر جلوه دارد و خردمندان روشن ضمیر و دانشمندان زحمت کشیده را به مبانی و حقایق دیگر جلب می کند؟!

الله اکبر از غیب وجود علی(ع) که منبع این حقایق و درک های متعالی است! الله اکبر از زبان گویا و بیان رسا و شیوایش که این حقایق نامتناهی را در قالب الفاظ و کلمات و حروف متناهی به گوش بشریت می خواند و رمز «إنی أعلم ما لا تعلمون» (بقره /٣٠) را آشکار می سازد و معنی «ثم أورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا» (فاطر/٣٢) و مصداق «و من عنده علم الکتاب» (رعد/٤٣) را نشان می دهد. (همان، ١٣ و ١٤) 

این نیز درس دیگری است که به ما می آموزد که ادب سخن گفتن از کلمات و سخنان ائمۀ طاهرین علیهم السلام و تدبر در آن چگونه باید باشد.

٢. اهدای کتاب

اهدای کتاب از جانب مؤلف محترم نیز جالب توجه است. با وجود آن که غالب نویسندگان، ٣١ کتاب های خود را به انبیاء و اولیاء تقدیم می کنند، اما ایشان کتاب خود را به قنبر، غلام امیرمؤمنان(ع) تقدیم کرده اند. در مقدمۀ کتاب می خوانیم:

این کتاب را به پیشگاه با عظمت جناب قنبر[5]، خدمت گزار شهید و مخلص حضرت مولی الموحدین و امام الالهیین، امیرالمؤمنین(ع) تقدیم و هدیه می نمایم. امید است به شرف قبول از سوی آن شاگرد عالیقدر مکتب ولایت مفتخر گردد.

٣. علی(ع) و توحید

موضوعات مطرح شده در زمینۀ الهیات در نهج البلاغه، آن چنان از اهمیت برخوردار است که اگر آن ها را از مجموعۀ معارف توحیدی قرآن و حدیث به کناری نهیم، منقصت بزرگی در این معارف ایجاد خواهد شد. مطالب مطرح شده در الهیات در نهج البلاغه خود شاهدی بر ماورایی بودن آن از عقول و افهام بشری است. مؤلف ضمن استشهاد به کلام ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه معتقد است مبحث توحید و امور متعلقۀ به آن تنها از طریق امیرمؤمنان علی(ع) تبیین و تفسیر شده است و اگر کلمات امیرمؤمنان نبود، برخی از حقایق این علم شناخته نمی شد. ایشان می نویسد:

ابن ابی الحدید معتزلی که شرحش بر نهج البلاغه دلیل بر این است که از نوادر دانشمندان و علماست با اینکه در مذهب خود، تسنن سخت پافشاری می کند و متأسفانه در موارد بسیار، با همه تجلیل و تعظیم و تفضیلی که از علی(ع) دارد، حقایق را متعصبانه تجزیه و تحلیل می نماید، در شرح خطبه ٨٣ می گوید:

«...و اعلم أن التوحید و العدل و المباحث الشریفه الإلهیه ماعرفت إلا من کلام هذا الرجل، و أن کلام غیره من أکابر الصحابه لم یتضمن شیئا من ذلک أصلا، و لاکانوا یتصورونه، ولو تصوروه لذکروه، و هذه الفضیلة عندی أعظم فضائله ع»؛ (ابن ابی الحدید، ١٤٠٤، ٣٤٥/٦).

«بدان که توحید و عدل و مباحث شریف الهی، شناخته نشده است، جز از طریق کلام این مرد (علی(ع))، و گفتار دیگران از اکابر صحابه اصلا متضمن چیزی از معارف و علوم الهی نیست و آنها مرد این میدان نبودند تا این معارف و مباحث را تصور کنند [زیرا] اگر تصور میکردند، به زبان میآوردند. و این فضیلت نزد من، بزرگ ترین فضیلت علی(ع) است.»

این مرد خبیر در ضمن شرح خطبه ١٨٥، ضمن مطالبی در فضایل علی(ع) می گوید:

«عدالت کامل بعد از رسول خدا برای احدی جز علی(ع) حاصل نشد».

سپس کلام را به اینجا می رساند که:

«حکمت و بحث در امور الهی، فن احدی از عرب نبود و در اصاغر و اکابر آنها سابقه نداشت و نخستین کس از عرب که در این علوم خوض کرد، علی(ع) بود که مباحث دقیق توحید و عدل در سخنانش پراکنده است. در کلام احدی از صحابه و تابعین نیز کلمه ای در معارف الهی نخواهی یافت، زیرا آنها اهل تصور این حقایق نبودند.»

بعد سخن را دنبال می کند و اثبات می نماید که تمام علمای اسلام در این علوم، شاگرد مکتب علی(ع) بوده اند و در ضمن شرح جمله «دائم لابأمد» می گوید:

«این نیز از دقایق علم الهی است و عرب کمتر از آن است که این را بفهمد یا بگوید، ولی این مرد (علی علیه السلام) از جانب خدا ممنوح به فیض مقدس و انوار ربانی بوده است.» (همان ٤٨/١٣).

و در ضمن شرح خطبه اشباح (خطبه ٩٠) که از جلائل خطب به شمار می رود و زبان و بیان چون منی از شرح عظمت و ارزش آن الکن است، می گوید:

«وقتی این گونه کلام ربانی و لفظ قدسی علی به میدان بیاید فصاحت عرب باطل می شود و نسبت هر فصیحی به او و کلام او نسبت خاک به طلای خالص می گردد، و اگر هم فرض کنیم که عرب بر گفتن مثل این سخنان و الفاظ فصیح یا شبیه به آن توانا باشد، از کجا به ٣٣ این مواد و معانی و مضامین که این الفاظ متضمن آنهاست دست یابد و از کجا عرب جاهلی، بلکه صحابه رسول خدا  صلی الله علیه وآله، این معانی غامض آسمانی را می دانستند که بتوانند آنها را در قالب الفاظ و کلمات بیاورند. عرب جاهلی فصاحتش در وصف شتر و اسب و گورخر و گاو یا کوه ها و فلات ها و امثال این امور بود و فقط از اصحاب رسول خدا  صلی الله علیه وآله  کسانی که به فصاحت نام برده شده اند، منتهای فصاحتشان از دو سطر یا سه سطر در موعظه و ذکر مرگ و مذمت دنیا یا ترغیب و تشویق به جنگ و جهاد تجاوز نمی کند. (همان، ٤٢٥/٦٤٢٦)»

تا اینکه می گوید:

«واقسم ان هذا الکلام إذا تأمله اللبیب اقشعر جلده، ورجف قلبه واستشعر عظمة الله العظیم فی روعه وخلده، وهام نحوه وغلب الوجد علیه، وکاد أن یخرج من مسکه شوقا، وأن یفارق هیکله صبابة و وجدا؛ سوگند یاد میکنم که هرگاه عاقل در این سخن تأمل کند، موی بر بدنش راست خواهد ایستاد و قلبش تکان میخورد و به عظمت خدا در ضمیر و معبودیت خود شعور پیدا میکند و چنان شور و وجد بر او چیره میگردد که نزدیک میشود از شدت شوق از پوست خود بیرون برود.»؛ (همان، ٢٦-٢٨)

این سخنان به جایگاه رفیع کلام امیرمؤمنان علی(ع) در تبیین مباحث الوهیت دلالت دارد و انگیزۀ مجاهدت مؤلف را در تألیف کتاب بازگو می کند.

٤. الهیات راستین

مؤلف محترم معتقد است طرح مباحث الهیات در نهج البلاغه می تواند اندیشۀ والای توحیدی را به جهانیان عرضه بدارد. درحالی که بعضی از فرق اسلامی با طرح عقاید ناصحیح و خرافی بیشترین ضربه را بر اسلام وارد کرده اند.

یکی از عوامل گرایش به مادی گری، همچنان که شهید مطهری در کتاب خود تبیین کرده است، طرح عقاید خرافی و غیرمعقول دربارۀ خداوند است. چنان که مسیحیان در قرون وسطی خدایی را وصف می کردند که بین چشم چپ و چشم راست او شش هزار فرسخ فاصله بود (مطهری، ٥٨). مسلم است که این عقاید خرافی و دور از خرد و منطق تا چه حد می تواند در دین گریزی نسل حاضر از دین و معنویت و اعتقادات توحیدی مؤثر باشد.

در دورۀ اسلامی نیز بعضی از فرق منحرف با طرح برخی مطالب خرافی و موهوم به عنوان توحید و خداپرستی بزرگترین لطمه را به این اندیشۀ والا وارد کرده اند که می توان از فرقه های مجسمه و حنابله و ظاهریه در این باب یاد کرد. کسانیکه معتقدند خداوند هم چنان که آدمی بر صندلی می نشیند، بر عرش نشسته است.

حنبلی گویدخداجسم است و جان می نشیند بر فراز آسمان درحقیقت اگر کسی به خدای اینان اعتقاد نداشته باشد، نمی توان بر او خرده گرفت. اما خدایی که در نهج البلاغه و صحیفۀ سجادیه از او یاد می شود، در بالاترین حد تنزیه و تقدیس است و هیچ کس نمی تواند آن را مورد انکار قراردهد.

مؤلف محترم در توضیح مطالب فوق می نویسد:

جای تأسف است که در این عصر هم فرقه ای به نام وهابی که بر اساس سیاست نفتی استعمارگران انگلیسی در حرمین و عربستان حکومت یافته اند و فعلا بر اساس سیاست استعمار آمریکا از آن محافظت می نمایند، همان سخنان نامعقول مجسمه را در الهیات با اصرار هرچه تمام تر عنوان می کنند و جمال زیبای توحید و معارف الهی اسلامی را با سخنان نامعقول خود برعکس جلوه می دهند و ضمن عقاید فاسد خویش، یهودیت و مسیحیت کنونی را ترویج می کنند و اعتراضات معقولی را که مسلمانان به یهود و نصاری داشتند، به خود متوجه می سازند. به نظر من این بزرگ ترین خطری است که از جانب وهابی ها جامعۀ مسلمین و عقاید فطری و منطقی و قابل باور آنها را تهدید می کند. یعنی اگر کسی در دنیا عقاید اسلامی را از چشم یک وهابی ببیند که در تجسم خدا اصرار دارد و در الفاظ و ظواهر کتاب و سنت، غیرعرفی ترین جمود را به کار می گیرد و خدا را صاحب تمام اعضا و جوارح می خواند، منظری بسیار خرافی و غیرمعقول خواهد دید. (همان، ١٨)

و در فصل صفات و اسمای خدا در نهج البلاغه نیز می نویسد:

کتاب هایی که هم اکنون فرقه نادان و جامد و متعصب وهابیه در حجاز منتشر می کنند آکنده از عقاید خرافی حنابله است و در معرفت الله حتی به فرود آمدن خدا به آسمان دنیا و خندۀ او معتقدند؛ ولی از این که با اتکا به قرائن ضروریۀ عقلیه و قرائن مقالیۀ کثیرۀ منفصله از کلام که معهود مخاطب و متکلم بوده است، این الفاظ را حمل بر مجاز نمایند و به نحو صحیح که مستلزم تجسم و لوازم فاسدۀ دیگر نشود تفسیر و معنی نمایند و بگویند مراد از نزول خدا به آسمان دنیا نزدیک شدن رحمت خدا با این همه مسافت است یا مراد از ضحک و خنده خدا این است که عالم خلقت و آفرینش به روی شخص لبخند می زند و به او روی خوش نشان می دهد، ابا دارند. تعالی الله عما یقوله الظالمون علوا کبیرا. (همان، ٣٣٣)

آن گاه جملات گران قدری از کلمات امیرمؤمنان علی(ع) را که توحید حقیقی اسلام را بازگو می کند، ذکر می کنند. جملاتی که به عمق، ژرفا و استحکام باور توحیدی در اسلام دلالت دارد. چنانکه در خطبۀ اول می فرماید:

«کائن لا عن حدث، موجود لا عن عدم. مع کل شی ء لا بمقارنة، وغیر کل  شی ء لا بمزایلة. فاعل لا بمعنی الحرکات والآلة. بصیر إذ لا منظور إلیه من خلقه. متوحد إذ لا سکن یستأنس به ویستوحش لفقده؛ هست و ثابت است نه به حدوث و پدیدار شدن. موجود است نه اینکه از عدم به وجود آمده باشد. با هرچیزی هست نه به مقارنه و تقارن با مخلوقات، و غیر هرچیز است نه به جدا بودن. فاعل است نه به معنی حرکات و به وسیلۀ آلات. بیناست هنگامیکه نبود مورد نظری از خلق او. یگانه و منفرد است هنگامی که مونسی نبود که به آن انس گیرد و از فقد و نبود آن به وحشت افتد»؛ (نهج البلاغه، خ: ١؛ همان، ٣٣٤)

و در همان خطبه دربارۀ نحوۀ آفرینش جهان هستی و خلقت آن توسط خداوند یکتا چنین می فرماید:

«أنشأ الخلق إنشاء، وابتدأه ابتداء، بلا رویة أجالها، ولا تجربة استفادها، ولا حرکة أحدثها، ولا همامة نفس اضطرب فیها؛ آفرید آفرینش را آفریدنی، و آغاز کرد آن را آغاز کردنی، بدون جولان دادن فکری، و بدون استفاده از آزمایشی، و بدون حرکتی که آن را احداث کرده باشد، و بدون تردد نفسی که در آن مضطرب شده باشد.»؛ (همان)

در عین حال نیز تعجب خویش را از کسانی ابراز می دارد که در کنار دریای معارف و کلمات درربار امیرالمؤمنین(ع) بوده اند و به صید گوهر از آن نپرداخته اند و در آثار و مباحث علمی خویش، از این سخنان ژرف بهره ای نبرده اند:

«عجب است از شارح نهج البلاغه شیخ محمد عبده که با اینکه نهج البلاغه را قطعی الصدور از علی(ع) می داند، در رسالۀ «توحید»ش از آن حضرت اقتباس نکرده و در موارد متعدد همان اشتباهات و مجادلات گذشتگان را تکرار نموده است.»(همان، ١٧)

شب پره گر وصل آفتاب نخواهد

رونق بازار آفتاب نکاهد

٥. اتحاد امت اسلامی

دیدگاه تقریبی مؤلف محترم نیز در نقش این کتاب در جلوگیری از اختلافات و ایجاد وحدت امت اسلامی، حایز اهمیت است. معظم له خود در این باره می نویسد:

ناگفته نماند که نکتۀ مهم دیگری که مرا بر نوشتن این بحث تشویق کرد، فایدۀ آن از نظر تقریب بین مذاهب اسلامی و رفع اختلاف و ایجاد اتفاق و تفاهم است که همواره آن را درنظر داشته و در نوشته هایم مثل: «مع الخطیب فی خطوطه العریضه»[6] و «امان الامة من الضلال و الاختلاف»[7] و «صوت الحق و دعوة الصدق»[8] زیان های اختلاف و راه های تقریب و حصول اتحاد را تذکر داده ام. در این جا هم اگر تعصب را کنار بگذاریم و منصفانه بررسی نماییم، این فایدۀ بزرگ حاصل می شود؛ زیرا از مهم ترین نکته های حساس که به شهادت تاریخ باعث فتنه ها، خونریزی ها و جنگ ها و دستاویز سیاست ها گردید و منجر به ضعف مسلمین و تشتت و تفرق و مذاهب مختلف شد و تا امروز هم باقی است و اشاعره و معتزله را سرگرم جدال، نزاع و تکفیر یکدیگر کرد، مسائل مربوط به الهیات و صفات خداست، مثل عدل، کلام، علم، نفی تشبیه، نفی جسمیت، نفی محل، نفی تناهی و معنی سمع، بصر، ید، عین، جنب و سایر مطالبی که در آن اختلاف واقع شد و طرفین را به تکفیر، تفسیق و تحمیق یکدیگر واداشت. در این منازعات و مجادلات بدون شک کلام امیرالمؤمنین(ع) بهترین حاکم و قاطع ترین وسیلۀ حل اختلاف است. و اگر همه به آن حضرت رجوع نمایند جایی برای این همه اختلافات و کشمکش ها باقی نخواهد ماند؛ زیرا پیروی از علی به اتفاق فریقین موجب نجات و رستگاری است و کسی از اشاعره، حنابله، معتزله، سلفیه و...هم نیست که بتواند علی را در مذهبی که در الهیات و در تفسیر و شرح آیات قرآن و معانی اسما و صفات داشته است، به خطا نسبت دهد و او را در عقایدش  العیاذ بالله  بر طریق باطل بداند. (همان، ١٦ و ١٧)

معظم له در ادامه، راه صحیح تقریب و اتحاد اسلامی را تبیین فرموده و نوشته اند:

پس چه بهتر که فرصت را غنیمت شمرده، با همه فرق اسلامی برادرانه به سوی کلام علی(ع) برویم و به او بگرویم و از آن حضرت فراگیریم، و به جاست که این مثل را که ابن ابی الحدید در ضمن شرح خطبه اشباح (خطبه ٩٠) گفته و سپس به بیان فضیلت و مدح علی(ع) پرداخته است، ما نیز بگوییم که: «اذا جاء نهر الله بطل نهر معقل». (ابن ابی الحدید، همان، ٤٢٥/٦).

وقتی علی(ع) در الهیات و مباحث توحیدی سخن رانده و حقایق را روشن فرموده باشد و وقتی نهج البلاغه دراختیار مسلمین باشد، جای مراجعه به «حسن بصری» و «واصل بن عطاء» و «ابوالحسن اشعری» و «امام الحرمین» و «ابوبکر باقلانی» و «اسفراینی» و «ابن تیمیه» و «ابن قیم» و دیگران نیست که: «اذ جاء نهر الله بطل نهر معقل».

اگر مسلمانان همان حدیث ثقلین متواتر را گرفته بودند و سیاست های حکام، آنها را از اخذ علم از علی(ع) و سایر اهل بیت بازنداشته بود، علم کلام با این همه مجادلات خودرأیان بی معرفت، عریض و طویل نمی شد و عقاید سخیف غیرمعقول نسبت به خدا و ماوراءالطبیعه در میان مسلمین پدید نمی آمد. اینک که آن سیاست ها تا حدی از بین رفته و یا از اهمیت افتاده، سزاوار است مسلمانان پس از چهارده قرن از علوم اهل بیت پیغمبر علیهم السلام  منتفع شوند و الهیات را از مکتب علی(ع) بیاموزند. (همان، ١٧)

مؤلف در فصل «صفات و اسماء خدا در نهج البلاغه» نیز از اختلافات علمی امت اسلامی در قرن های پیشین یاد کرده و بروز جنگ ها و خونریزی های فرقه های مختلف را به سبب رجوع نکردن به معلمان راستین دینی هم چون امیرالمؤمنین(ع) و کلمات گهربار ایشان در نهج البلاغه دانسته، از جمله می نویسد:

«باری، غرض این است که نهج البلاغه می تواند امت را در خود متمرکز سازد و همه را به راه مستقیم علی(ع) که شکی در استقامت آن نیست، رهبری نماید. آری، آگاه تر از علی(ع) و فرزندان طاهرینش در اعتقادات و اخلاقیات و سیاست و زمامداری و امور دیگر کسی نیست.

ایشان مسائل اسلام را چنان شرح و توضیح و تفسیر کرده اند که میدان و مجالی برای جدال اشعری و معتزلی و حنبلی و شافعی و حنفی و مالکی نیست و با رجوع به آن حضرت و فرزندان عزیزش، عنوانهای تفرقه آمیز خودبه خود الغا می گردد و همان رنگ واحد اسلام به همه زده می شود.» (همان، ٣٣٣)

٦. وقوف بر مبانی فلسفی و کلامی

یکی از امتیازات این کتاب آن است که مؤلف محترم بر مبانی فلسفی و کلامی وقوف کامل داشته و از آن ها در طرح مباحث الهیات در نهج البلاغه استفاده کرده است و اگر هم نقصی بر آن مبانی مشاهده کرده و یا بر دقایقی از نهج البلاغه برخورد کرده که ماورای کلام فلاسفه است، آن ها را به گونۀ استدلالی بیان کرده است.

مثلا در بحث از علیت پس از اشاره به قاعدۀ فلاسفه «الشی ء ما لم یجب لم یوجد» برای شناخت علت حوادث از٦ احتمال یاد کرده و به تفصیل از آن ها سخن گفته است.

ذکر قانون صدفه و تصادف (صافی، ١٣٨٦، ٦٤  ٩١)، برهان عنایت و قصد (همان ٩-٩٧)، تقریر برهان وجود مطابق بیان صدرالدین شیرازی و بوعلی سینا (همان، ١٠٢-١٠٦)، شبهۀ ابن کمونه و پاسخ آن به سه طریق (همان، ١٧١)، برهان فرجه (همان، ١٧٨)، برهان تمانع (همان، ١٨٠) و برهان تغییر و حدوث در ضمن ٥ تقریر در این کتاب آمده است (همان ١٢٧-١٣٨).

در مواردی نیز که برخی از آنها انتقادات ناروایی به فقها و محدثین وارد کرده اند، به آن ها پاسخ گفته و نقص آنان را گوشزد کرده اند. مثلا انتقادی که در لمعات الهیه زنوزی به علامۀ مجلسی (ره) وارد شده است را، پاسخ فرموده اند (همان، ١٧٧).

٧. ذوق ادبی و شواهد شعری

از امتیازات دیگر کتاب، ذوق و لطافت ادبی آن است که در کتاب اعمال شده است. عبارات کتاب متین و استوار و درعین حال از لطافت و شیوایی خاص برخوردار است و در جای جای کتاب پس از استدلال های قرآنی و روایی به اشعار زیبایی به زبان فارسی و عربی استشهاد شده است. به عقیدۀ مؤلف کتاب، یکی از آیات عظیمۀ انفسیه که اگرچه بیشتر یا همگان با گوش و هوش خود با آن آشنا هستند، ولی در عظمت آن کم اندیشه می شود، و ابعاد وسیع آن بسیار عمیق است، ذوق و قریحه و طبع شعر و میل به سخن سرایی موزون و لطیفه گویی و سخن به نظم و نظام گفتن است. (دیوان اشعار آیت الله آخوند ملا محمدجواد صافی گلپایگانی، مقدمه /٦)

به چند نمونه از این شواهد شعری در کتاب الهیات در نهج البلاغه اشاره می کنیم:

 در بحث عدل الهی پس از ذکر آیات مربوطه و جملات عدیده ای از نهج البلاغه نوشته اند:

«سخن را در این موضوع در همین حد از اجمال و اختصار به پایان می بریم و به بیان چند بیت شعر از اهل ذوق بسنده می کنیم:

چنان داده نگارش این جهان را

کز آن بهتر نمی آید گمان را

از او عالم شده آن سان منظم

که نه در آن زیاد و نه در آن کم

نموده خلق هر چیزی که باید

جهان آراسته آن سان که شاید

(صافی، ١٣٨٦، ٣٨٢)  در بحث از بندگی و خودداری از عرض وجود در برابر خدا و تسلیم امر او بودن که یکی از اهداف مهم تشریع است، می نویسند این بندگی بشر را تا آنجا بالا می برد و صعود می دهد که ابراهیم گونه و اسماعیل وار، حکم خدا را بی چون و چرا و بدون پرسش از فلسفه و فایده، گردن می نهد. آن گاه بدین اشعار زیبا تمثل جسته و می گویند:

«زبان حال و مقالش این می شود:

بنده آن باشد که بند خویش نیست

جزرضای خواجه اش درپیش نیست

گر ببرد خواجه او را پا و دست

دست دیگرآورد کاین نیزهست

نی ز خدمت مزد خواهد، نی عوض

نی سبب جویدزامرش نی غرض

(همان)

 در بحث عجز عقول از معرفت حقیقت خدا این اشعار عارف نامدار، سنایی غزنوی را نقل می کند:

داند اعمی که مادری دارد

لیک چونی به وهم ورنارد

هست در وصف او به وقت دلیل

نطق تشبیه و خامشی تعطیل

(همان، ١٥٢)

 در بحث پنهانی در عین عیانی خداوند این اشعار زیبا را ذکر کرده اند:

ای تو مخفی در ظهور خویشتن

وی رخت پنهان به نورخویشتن

(همان، ٩٨)

و می نویسد:

«چه خوب گفته است شاعر:

لقد ظهرت و لاتخفی علی احد

الا علی اکمه لایعرف القمر

لکن بطنت بما اظهرت محتجبا

فکیف یعرف من بالعرف استترا»

(همان)

و ضمن نقل دو بیت از فروغی بسطامی، می نویسند: و نعم قیل فیما نحن فیه:

غایب نه ای ز دیده که پیداکنم تو را

پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من

با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

(همان، ٩٩)

 مؤلف محترم در جایی از پدر و مادر خود یاد کرده و این دو بیت زیبا را در شأن آنان ذکر کرده است:

لا عذب الله امی انها شربت حب الوصی و غذتنیه باللبن و کان لی والد یهوی اباحسن فصرت من ذی وذا اهوی اباحسن

(همان، ٣٨٢/پاورقی)

 در پایان کتاب نیز این چند بیت زیبا را از قصیدۀ هاییۀ ازریه که در شأن امیر مؤمنان

علی(ع) است، حسن ختام قرار داده اند:

یابن عم النبی أنت ید الله

التی عم کل شی ء نداها

أنت قرآنه القدیم و أوصا

فک آیاته التی أوحاها

خصک الله فی مآثر شی ء

هی مثل الأعداد لا تتناهی

أنت بعدالنبی خیرالبرایا

والسما خیر ما بها قمراها

یا أخاالمصطفی لدی ذنوب

هی عین القذا و أنت جلاها

(همان، ٤٤٧)

٨. استدلال های ویژه در توحید

از امتیازات دیگر کتاب بیان استدلال های ویژۀ نهج البلاغه در مبحث اثبات وجود خداست. این استدلال ها که در کتب فلاسفه و متکلمان کمتر یافت می شود، در سه بخش «فسخ عزیمت ها»، «بازشدن گره ها» و «شکسته شدن همت ها» در این کتاب آمده است (همان، ١٣٧-١٤٧).

مؤلف در فصل دوم می گوید:

«یکی از سخنان معرفت بخش مولی العارفین امیرالمؤمنین که در بخش سوم نهج البلاغه روایت شده این کلام است:

عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم.

در این بیانات امام(ع) برای معرفت و خداشناسی سه راه ارائه فرموده است، که هریک جداگانه برای رسیدن به معرفت الله کافی است.» (همان، ١٣٧)

آن گاه شرح مختصری در معنای فسخ عزیمت ها و حل عقود و نقض همت ها ذکر فرموده و در پایان این اشعار زیبا را از دیوان منسوب به امیرمؤمنان علی(ع) نقل کرده اند:

وکم لله من لطف خفی

یدق خفاه عن فهم الذکی

وکم یسر أتی من بعد عسر

و فرج کربه القلب الشجی

وکم امر تساء به صباحا

و یأتیک المسره فی العشی

إذا ضاقت بک الأحوال یوما

فثق بالواحد الفرد العلی

(دیوان امام علی علیه السلام: ٤٩٧) این اشعار به زیبایی مفهوم آن کلام امیرمؤمنان علی(ع) را بازگو می کند و این که امور بر وفق تقدیر الهی جریان می یابد و مقلب القلوب و محول الأحوال خدای تعالی است.

در پایان این فصل نیز این اشعار زیبا از انوری ابیوردی نقل شده است:

اگر محول حال جهانیان نه قضاست

چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست؟

کسی ز چون و چرا دم همی نیارد زد

که نقش بندحوادث ورای چون وچراست

بلی قضاست به هرنیک وبدعنان کش خلق

بدان دلیل که تدبیرها جمله خطاست

هزار نقش برآرد زمانه و نبود

یکی چنان که در آیینۀ تصور ماست

(همان، ١٤٦ و ١٤٧)

٩. خداشناسی و حکومت

دیگر از امتیازات این کتاب بیان ارتباط واقعی بین خداشناسی و حکومت ایده آل اسلامی است. مؤلف محترم ضمن بحث از توحید در عبادت، از انواع حکومت های استبدادی و انقلابی و دموکراسی یاد کرده و مشروعیت آن ها را مورد تردید قرار داده است و حکومتی را مورد تأیید قرار می دهد که در رهبری و زمام داری همان حکومت خدا و برگزیدگان او باشد.

ایشان می نویسد:

«توحید در عبادت یعنی فقط پرستش و اطاعت و تمکین از رژیم الهی و قانون خدا و نظام توحیدی، و شرک در عبادت و اطاعت یعنی اطاعت از رژیم های جاهلی و قوانین اختراعی بشر و نظام شرک و شخص یا وطن یا قبیله یا حزب و پرستش آن ها.

امام زمان یعنی رهبر رژیم الهی و حزب خدا و حکومت حق یعنی رژیمی که نظام و آیین و مقرراتش همه از جانب خدا تعیین شده است نه از سوی رژیم استبدادی و نه انقلابی و نه دموکراسی (حکومت مردم بر مردم) و نه و نه و نه و...، بلکه رژیم خدایی خالصی که همه باید از آن اطاعت کنند و خدا را به اطاعت از آن بپرستند و وظیفۀ عبودیت خود را انجام دهند؛ رژیمی که از باطن و وجدان هر کس بر او مأمور می گذارد و وی را به رعایت عدالت و قانون وادار می کند.

اطاعت از این رژیم و تمکین و تسلیم و خضوع در برابر آن که خضوع در برابر خدا و قانون خداست، یک چهرۀ توحید عبادت است که تمام اطاعت ها در اجتماع موحدان باید در اطاعت از این نظام تمرکز پیداکند تا معنی «ان هذه امتکم امة واحدة و أنا ربکم فاعبدون» (انبیاء/٩٢) تحقق یابد و از این جهت است که هر کس امام زمان و رژیمی را که او رهبری می کند و حکومت الهی او را نشناسد و بمیرد، به مردن جاهلیت مرده است و در ردیف مشرکان عصر جاهلیت و آن هایی که رژیم های دیگر را پذیرفته و اطاعت می کنند، قرار خواهد گرفت.

پس این روایت متضمن یک حقیقت بزرگ توحیدی، و بیان کنندۀ حدود و توسعۀ قلمرو توحید در عبادت، و تفسیر آیاتی چون «و لقد بعثنا فی کل امة رسولا أن اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت» (النحل: ٣٦) است که عبادت خدا و پرستش او را در این چهره و بعد و اجتناب از اطاعت طاغوت را در شناختن رژیم و نظام سیاسی و اجتماعی الهی و طرد رژیم های دیگر و شناختن رهبر نظام توحیدی و مخالفت با رهبران نظامات شرکی و جاهلی خلاصه کرده و ارزش نظام امامت و اصالت اسلامی و وحدت آن را شناسانده است، و بر حسب همین بعد توحید عبادت است که حکومت نواب خاص و ولاتی که در عصر حضور امام معین می شده اند و نواب عام امام، یعنی فقها و مجتهدین جامع الشرایط که در عصر غیبت امام(ع) واجب الاطاعه بوده و تابش و شعاع ولایت مطلقه و حکومت الهیه هستند، معلوم می شود و با توجه به این نکته ارزنده توحیدی، معنی حدیث شریف « فإذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فإنما استخف بحکم الله و علینا رد و الراد علینا الراد علی الله و هو علی حد الشرک بالله» (الکافی: ٦٧/١) و نیز معنی بعضی از اخبار که در آن «و لایشرک بعبادة ربه أحدا» (کهف /١١٠) به شریک قرار ندادن کسی با امیرالمؤمنین(ع) در امر خلافت (قمی، ١٤٠٤، ٤٧/٢) و یا به عبارت شامل تر، شریک قرار ندادن دیگران در رهبری و زمام داری با رهبران مشخص و شناخته شده رژیم الهی یعنی ائمۀ اثنا عشر (علیهم السلام) (همان، ٢٢٠-٢٢٢).

١٠. تحقیقات گران قدر

این کتاب مشتمل بر برخی تحقیقات عمیق و کم نظیر هم هست که ارزش فوق العادۀ آن را گوش زد می کند. یکی از این تحقیقات تبیین معنای حقیقی «اله» است. با وجود آن که بسیاری از لغویین و متکلمان و مفسران می گویند اله به معنی مألوه و معبود است؛ هم چون کتاب که به معنای مکتوب است و در معنای لااله الاالله می گویند: هیچ معبودی نیست جز «الله»، مؤلف محترم با استقصا در موارد استعمال این واژه در قرآن کریم  که این واژه اسم جنس است برای مطلق خالق و صاحب و مالک  فواید عظیمی را که بر این بحث مترتب می شود نیز بازگو فرموده اند. ایشان ضمن یادکردی از فرقۀ وهابیه می نویسند:

«چنانکه از بعضی کتاب هایشان استفاده می شود توحید را به الوهیت و ربوبیت تقسیم کرده و الوهیت را به معبودیت و «اله» را به معبود، و توحید ربوبیت را به اعتقاد و ایمان به خداوند قادر عالم یکتا که بر همه ربوبیت دارد و صاحب همه است معنی می کنند و می گویند کلمۀ «توحید» (لااله الا الله) مفادش نفی تعدد معبود و اثبات توحید الوهیت و وحدت معبود است و نفی و اثبات آن به توحید ربوبیت ارتباط ندارد؛ چون مشرکان به طور عام یا مشرکان عرب، منکر توحید ربوبیت نبوده اند و لذا انبیا عموما و حضرت رسول اعظم (صلی الله علیه و آله) خصوصا به توحید الوهیت فرامی خواندند و به توحید ربوبیت به این دلیل که همه مردم به آن معترف بودند، دعوت نمی کردند... (همان، ٤٣)

و در ادامه در پاسخ به این اشتباه کاری مغرضانه می نویسند:

دعوت انبیا و به خصوص دعوت اسلام به توحید الوهیت به معنایی که اینان از آن برداشت می کنند، منحصر نیست و توحید ذات و ربوبیت و خالقیت و سایر شؤون کمالیه الهیه را نیز در بر می گیرد و بلکه دعوت به این حقایق توحیدی اساس و زیربنا و اصل است و شناخت این حقایق است که موجب کمال روح انسان و توجه او به تمرکز دادن عبادت و قصد و نیت خود در وجود جامع این کمالات و تقرب جستن به او و حصر پرستش در او می شود. معبودیت و الوهیت به معنایی که آنان گفته اند، عنوانی است که از اعمال خالص شخص عابد در برابر آنچه معبود خود قرار داده، تحقق می یابد و توحید آن هم به ترک عبادت غیر او حاصل می شود و چنان که می بینیم، این بیشتر با عمل شخص عابد رابطه دارد. اگر این عمل باشد، هست و اگر نباشد، نیست. و این چیزی نیست که کلمۀ توحید با آن محتوای عظیم، در آن خلاصه شود و نفی یا اثبات آن با اعلام و اخبار محقق گردد. و اگر گفته شود که غرض، عقیده به توحید الوهیت است و اینکه غیر از «الله» هیچکس مستحق پرستش و الوهیت نیست، پاسخ این است که البته این حق است و غیر از «الله» کسی استحقاق پرستش و عبادت ندارد اما هر کاری پرستش نیست و هر عبادتی شرک در عبادت، به معنای متبادر از شرک در عبادت، نیست. نهایت خضوع بلکه مطلق خضوع و احترام و اطاعت و فرمانبری از غیر خدا با اعتقاد به الوهیت و خدایی او یا اعتقاد به حلول خدا و عقاید باطل دیگر از این قبیل، شرک در عبادت است و بدون انحراف فکری مشرکانه، حتی نهایت خضوع نیز شرک نیست و سر اینکه سجده و بعضی اعمال دیگر در برابر بت و اشیاء دیگر شرک و منافی توحید به حساب می آید این است که اماره و نشانۀ اعتقادات مشرکانه است؛ به کلام دیگر، چون عملی است که از عقاید ناشی می شود، هم شرک عملی و هم حاکی از شرک فکری است. در غیر این صورت اگر سجده که نهایت خضوع است شرک باشد، در سجدۀ ملائکه به آدم یا سجدۀ برادران یوسف به او، به آن امر نمی شد و برادران یوسف آن را انجام نمی دادند و لذا استلام حجرالاسود و طواف خانۀ کعبه و سعی بین صفا و مروه چون ناشی از فکر موحدانه و امتثال امر الهی است  اگرچه احترام و تعظیم آنهاست  و نیز دعا در این مواقف، پرستش این اشیاء و این مواقف نیست؛ هرچند اگر ناشی از اندیشۀ غیرتوحیدی باشد کفر و شرک محسوب می شود. (همان، ٤٣ و ٤٤)

و در ادامه نیز می نویسد:

«اله» به معنای معبود نیست بلکه اسم جنس است برای مطلق خالق و صاحب و مالک و مطاع و رازق و محیی و ممیت و سرانجام کسی که دارای شؤون غیرمحدود ربوبیت مطلق است، بدون این که تعدد یا تفرد در آن مورد نظر باشد. به عبارت دیگر، مسمای این کلمه ذات متصف به این صفات عالی و کمالی است و جز به او به هیچکس دیگر صحت اطلاق ندارد. و منافاتی هم ندارد با اینکه «آلهه» جمع این کلمه باشد، چون گفتیم تعدد یا تفرد در مسمای «اله» ملاحظه نشده است، چنانکه منافات ندارد با اینکه مشرکان آن را به غیر «الله» نیز اطلاق کنند، چون آنان به زعم خود آنچه را «اله» می خوانند، از مصادیق مسمای «اله» می دانند و قرآن مجید هم که آنها را رد می کند، در تطبیق مفهوم بر مصداق رد می فرماید. (همان، ٤٧) آن گاه در پایان آیاتی که در آن ها کلمۀ اله به معنای خدا به کار رفته است و نه معبود، آمده است. هم چون آیۀ «وماکان معه من إله» (المؤمنون: ٩١)، «لو کان فیهما آلهة إلا الله لفسدتا» (الانبیاء: ٢٢)، «لو کان هولاء آلهه» (الانبیاء: ٩٩)، «أم لهم آلهه» (الانبیاء: ٤٣)، «و لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثه و ما من إله ألا إله واحد» (المائده: ٧٣) و آیات دیگر.

نتایج:

١. آشنایی اجمالی با فقیه عالی قدر حضرت آیت الله صافی گلپایگانی و تألیفات صدگانۀ ایشان.

٢. آشنایی با مباحث الهیات به معنای اعم در نهج البلاغه.

٣. تبیین جایگاه والای نهج البلاغه در تفسیر و توضیح معارف توحیدی.

٤. بیان راه صحیح تقریب و اتحاد امت اسلامی.

٥. تبیین رابطۀ خداشناسی و حکومت عادله از دیدگاه نهج البلاغه.

منابع:

- ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه؛ قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، ١٤٠٤ ه. ق.

- حسینی دشتی، سید مصطفی؛ معارف و معاریف؛ تهران: مؤسسه فرهنگی آرایه، ١٣٧٩ ه. ش.

- صافی گلپایگانی، لطف الله؛ الهیات در نهج البلاغه؛ قم: بوستان کتاب، ١٣٨٦ ه. ش.

- -------، شهید آگاه؛ مشهد: مؤسسۀ نشر و تبلیغ، ١٣٦٦ ه. ش.

- -------، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر؛ قم: مکتبه المرجع الدینی آیه الله العظمی الصافی الگلپایگانی، ١٤٢٨ ه. ق.

- صافی گلپایگانی، محمد جواد؛ دیوان اشعار؛ قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران، ١٣٩١ ه. ش.

- قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم؛ تفسیر قمی؛ قم: مؤسسه دارالکتاب، ١٤٠٤ ه. ق.

- کشی، محمد بن عمرو؛ رجال الکشی؛ مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی، ١٣٤٨ه. ش.

- مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار؛ بیروت: مؤسسة الوفاء، ١٤٠٤ ه. ق.

- مطهری، مرتضی؛ علل گرایش به مادیگری؛ قم: جامعۀ مدرسین حوزه علمیۀ قم، دفتر انتشارات اسلامی، ١٣٥٧ ه. ش.

- مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ الاختصاص؛ قم: انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید، ١٤١٣ ه. ق.

پی نوشت ها:

[1] این مقاله پژوهشی در کتاب «الهیات در نهج البلاغه» است که حضرت آیة الله صافی گلپایگانی به دعوت بنیاد نهج البلاغه تحریر کرده اند. در این مقاله پس از بیان شرح حال مختصری از مجاهدات این عالم ربانی به تبیین و معرفی کتاب فوق پرداخته ایم. لازم به ذکراست که این مقاله به لحاظ معظم له رسیده و تصحیحات نهایی ایشان نیز در آن اعمال گردیده است.

[2] کتاب حوادث تاریخی هفت سال پیش از انقراض حکومت پهلوی چاپ ولی بلافاصله از سوی ساواک توقیف گردید و پس از پیروزی انقلاب، از توقیف درآمد. چاپ های اخیر کتاب با عنوان «رمضان در تاریخ» روانه ی بازار شده است.

[3] کتاب «مع الخطیب فی خطوطه العریضه»

[4] چاپ سوم کتاب گرچه فاقد برخی اغلاط چاپ های پیشین است، اما تصرفاتی در عناوین و فصول و برخی عبارات به عنوان ویرایش به عمل آورده است که معلوم نیست تا چه حد رضایت و خوشنودی مؤلف محترم را فراهم آورده باشد. به عقیده ی ما بهتر است ناشرین محترم عین دستخط مؤلفان فرهیخته و والامقام را چاپ کرده و از دخل و تصرف در آن خودداری نمایند.

[5] مولی بن معمر، غلام خاص امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع) مکنی به ابوالشعثاء و ابوهمدان که امیرمؤمنان او را قنبر نام نهادند. در کوفه زندگی می کرد و از سالهای قبل، حضرت را به حقانیت می شناخت. از سابقین در ولایت و معرفت آن حضرت و وفاداران و مطیعان همیشگی امر مولای خود بود. امام نیز در کارهای مختلف به او فرمان می دادند و در مواقع حساس او را می طلبیدند و مأمور کاری مهم می کردند. «کشی» با اسنادش روایت می کند که امیرمؤمنان این بیت را می خواندند و در آن از قنبر یاد می فرمودند: لما رایت الأمر أمرا منکرا أوقدت ناری و دعوت قنبرا یعنی: هرگاه کاری سخت و ناخوشایند پیش می آمد، آتشم را می افروختم و «قنبر» را فرا می خواندم. اینکه او را غلام امیرمؤمنان علیه السلام دانسته اند، به خوبی نشان میدهد که او به آن حضرت نزدیک بوده است. در نهایت در سن ٩٠ سالگی و در سال ٧٥ هجری به دست حجاج بن یوسف ثقفی، به جرم محبت امیرمؤمنان، پس از سخنانی شجاعانه، به شهادت می رسد و سر از پیکرش جدا می شود؛ همان گونه که امیرمؤمنان پیش بینی فرموده بودند. از برخی فرزندان و نسل قنبر، در تاریخ به عنوان محدث و صاحب تألیف و یاران و ملازمان ائمه ی معصومین نام برده شده است. (بحارالانوار، ٤٢/١٢٦، رجال الکشی، ٧٢، الاختصاص، ٧٤، معارف و معاریف، ٨/٣٧٥)

[6] این کتاب که به زبان عربی نگارش یافته نقدی است بر«الخطوط العریضۀ» اثر مغرضانه ی محب الدین خطیب علیه شیعه. از جمله موضوعات مورد بحث در کتاب عبارت است از: تأویل و تفسیر آیات قرآن نزد شیعه، دوری قرآن از تحریف، شرق شناسانی که به دعوت استعمار پرداختند، دروغ هایی که به شیعه نسبت داده شده است، ایمان به ظهور مهدی (عج)، عقیده شیعه درخصوص بازگشت به جهان دیگر، منزلت پیامبر(ص) و امامان(ع) در نزد شیعه و بحثی در حرکت بابیت و بهاییت.

[7] این کتاب که به تصدیق اهل نظر دارای مطالبی عالی است و مکرر چاپ شده، در اثبات حقانیت مذهب شیعه از طریق روایات اهل سنت، کتابی مفید و اثرگذار است.

[8] این کتاب، تقریبا ادامه ی کتاب «مع الخطیب» است. چون برخی از علمای اهل تسنن پیرامون آن سخنانی نوشته بودند، این کتاب جوابی به آن و تکمله ی بحث است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان