این اتفاق یک دلیل ساده و مهم دارد. مسائل اقتصادی مهمترین دلیل دیر ازدواج کردن است. چراکه از طرفی، طرف مقابل یعنی مردی که قصد ازدواج دارد باید شرایط اقتصادی مناسبی پیدا کند و از طرف دیگر، دختران نیز باید آمادگی اقتصادی لازم برای تهیهی جهیزیه و ازدواج را به دست آورند. گفته میشود همهی راهها به رم ختم میشود و رمِ ازدواج دیرهنگام در ایران، اقتصاد است. واقعیت این است که اکنون ما در شرایطی به سر میبریم که علاوه بر بیکاری، افزایش و از آن مهمتر نوسان شدید قیمتها وجود دارد. بنابراین، زمانی که آمار و ارقامی در رابطه با بالا رفتن سن ازدواج ارائه میدهیم و احیانا جوری صحبت میکنیم که انگار دربارهی یک بحران حرف میزنیم، باید به ریشهی پدیده نیز نگاه کنیم و به فکر رفع آن باشیم.
با این وجود، نباید از تبعات ازدواج در سنین بالا غافل ماند. این یک واقعیت پزشکی است که میزان باروری زنان در سی و پنج سالگی کاهش و در سی و نه سالگی باز هم کاهش مییابد. این مسئلهای است که اتفاقا مسئولان اجرایی نیز روی آن تأکید دارند و زمانی که ازدواج دیر هنگام را یک بحران تلقی میکنند به مسئلهی رشد پایین جمعیت نیز اشاره میکنند.
در کنار این موضوع البته به اختلاف سنی والدین و فرزندان نیز اشاره میشود که البته چندان کارشناسیشده و معقول نیست. این حرف حتی نقض غرض است و آنها که دم از لزوم افزایش جمعیت میزنند با این اظهار نظر عملاً به پایین آمدن نرخ فرزندآوری کمک میکنند. تبلیغات انجام شده باعث میشود بسیاری از زوجها که تا سنین بالا بچهدار نشدهاند یا یک بچهدارند، به بچهدار شدن یا داشتن فرزندی دیگر فکر نکنند.
در میان مراجعانم زوجهایی بودهاند که در سن 38 یا 39 سال از بچهدار شدن مجدد ابراز ترس و نگرانی کردهاند و معمولاً به تبلیغات انجام شده اشاره کردهاند و گفتهاند در تلویزیون گفته میشود بچهدار شدن در سنین بالا خطرناک است. این در حالی است که این خطر اولا با پیشرفت علم پزشکی تا حد زیادی خنثی شده است و همچنین مگر این واقعیت فراموش شده است که بسیاری از مادر بزرگهای ما در سنین بالا فرزندان سالمی به دنیا آوردهاند. مسئلهی اختلاف سنی هم که مطرح میشود اساساً غیر کارشناسی است و اتفاقاً در مواردی اختلاف سنی کم باعث میشود امر تربیت و آموزش فرزندان به مخاطره بیفتد؛ چراکه، والدین ممکن است از بلوغ و تجربهی کافی برخوردار نباشند.
این گفتـــــــــــــهها به این معنا نیست که ازدواج در سنین بالا تبعاتی ندارد. ازدواج در سنین بالا، قبل از هر چیز نوعی مقاومـــــــت در افراد ایجاد میکند. فردی که تا ســـــی و حتی سی و پنج سالگی تن به ازدواج نداده است در واقع، نوعی زندگی را تجربه کرده است که تا حد زیادی آزادانه بوده است و او در مسائل مختلف مجبور به تقسیم عواطف و نظرات خود با فردی دیگر نبوده است. این نوع زندگی در او مقاومت به وجود میآورد که اصلا دست به ازدواج نزند؛ بهویژه اینکه الان بسیاری از افراد معمولا روابطی دارند و میتوانند از نظر جنسی و حتی عاطفی بدون ازدواج هم تأمین شوند.
ایــن مســــــئله به بحرانی عمیقتر میانجامد؛ افراد را خودخواه میکند و همانطور که نوع زندگی افراد شخصی میشود و آنها مجبور به تقسیم عواطف خود با دیگران نیستند، در زندگی اقتصادی و شغلی نیز فقط مسائل خود را در نظر میگیرنــد.
هر پسر و دختری علاقمند است در سن مناسب، ازدواجی مناسب داشته باشد. وقتی بستر لازم وجود ندارد و مجموعه ای از عوامل ـ همانطور که عنوان شد عوامل اقتصادی مهمترین آنهاست ـ مانع این میشود، آنها به زندگی مجردی رو میآورند. چنانکه، اکنون در تهران شاهد افزایش هر روزهی خانههای مجردی هستیم و بسیاری از دختران و پسرانی که این نوع زندگی را انتخاب میکنند، خانوادههایی ساکن تهران دارند. این به معنای تزلزل در نهاد خانواده است؛ جایی که، میتواند نیازهای جنسی، عاطفی، اجتماعی، روانی و حق زیبای پدر یا مادر شدن افراد را تأمین کند.
باید این واقعیت علمی مورد توجه قرار گیرد که سیاستهای تشویقی برای کاهش جمعیت معمولاً موفقتر از سیاستهای تشویقی برای افزایش آن است. چراکه، به طور منطقی افراد درمییابند در صورت داشتن فرزند کمتر، رفاه، آسایش و وضعیت اقتصادی بهتری خواهند داشت. این سیاست ها زمانی موفق خواهد بود که بیشتر از آنکه مدام به فکر تبلیغ ازدواج آن هم در سنین پایینتر باشیم، بسترهای اقتصادی لازم برای ازدواج و تأمین خانواده را فراهم کنیم.