مقدمه
عید قربان نه تنها در میان مسلمانان دارای جایگاه والایی است؛ بلکه بین سایر ادیان الهی نیز از اهمیت خاصی برخوردار است.[1] هر چند اختلافاتی در مورد آن روز در میان آنان وجود دارد؛ لکن ادیان ابراهیمی چون یهودیت و مسیحیت اصل قربانی را پذیرفته و بدان اعتقاد دارند. اسلام نیز با قرار دادن آدابی خاص در این روز، به پاسداشت مقام حضرت ابراهیم و اسماعیل(ع) پرداخته است.
در روایات اسلامی از عید قربان با عنوان روز حج اکبر یاد شده است. معاویة بن عمار می گوید: «از امام صادق(ع) پرسیدم: روز حج اکبر چه روزی است؟ امام فرمودند: روز قربان است، و حج اصغر، عمره می باشد.»[2] این گونه توجه و فضیلت قرار دادن برای یک روز، نشان دهندۀ آن است که بی شک در این روز حکمتها و اسرار فراوانی نهفته و آن را در شمار ایام الله و روزهای مخصوص خدا قرار داده است.
اعمال و اذکار وارد شده در شب و روز عید قربان، آثار بسیاری بر روح و روان انسان دارد. در این نوشته، نگاهی اجمالی به آثار تربیتی قربانی کردن خواهیم داشت.
قربانی
از نظر معنای لغوی «قربانی» از لفظ «قربان» گرفته شده است[3] و هر چیزی را که ذریعه و وسیلۀ تقرب الی الله تعالی باشد «قربانی» می گویند؛ خواه ذبح حیوان باشد یا دیگر صدقات؛ زیرا بعضی از علما هر نیکی و عمل خیر را که باعث قرب و رحمت الهی باشد «قربانی» می نامند.
البته در عرف عام به آن حیوان مخصوص که مسلمانان آن را ذبح می کنند «قربانی» گفته می شود و کلمۀ قربانی چندین بار در قرآن مجید آمده است[4] که در اکثر مواقع، مراد از آن «حیوان مذبوحه» می باشد.
ابوبصیر از امام صادق(ع) علت قربانی را پرسید. حضرت فرمودند: هنگامی که اولین قطرۀ خون قربانی به زمین می ریزد، گناهان صاحبش بخشیده می شود و به وسیلۀ قربانی معلوم می شود چه کسی تقوای الهی دارد.[5]
ذبح اسماعیل و قربانی هابیل و قابیل، از نمونه های تاریخی قربانی در راه خداوند است که آیات قرآن گوشه هایی از آن را تبیین کرده اند.[6] همچنین روایات متعددی به آثار، فلسفه و هدف قربانی پرداخته اند و افراد را به انواع قربانی واجب و مستحب تشویق نموده، با بیان فضیلت این عمل خداپسندانه درصدد فرهنگ سازی آن بوده اند.
قربانی آنقدر مهم است که حتی اگر انسان، هزینه لازم را ندارد، بهتر است آن را قرض بگیرد و قربانی کند. ام سلمه به رسول خدا(ص) عرض کرد: یا رسول الله! عید أضحی فرا می رسد و من بهای قربانی ندارم. آیا اجازه دارم قرض بگیرم و قربانی کنم؟ حضرت فرمود: «اسْتَقْرِضِی وَ ضَحِّی فَإِنَّهُ دَیْنٌ مَقْضِیٌّ؛[7] قرض بگیر و قربانی کن؛ زیرا آن قرضی ادا شدنی است.»
امیرالمؤمنین علی(ع) می فرمایند: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِی الْأُضحِیةِ لَاستَدَانُوا وَ ضَحَّوْا إِنَّهُ لَیغْفَرُ لِصَاحِبِ الْأُضْحِیةِ عِنْدَ أَوَّلِ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْ دَمِهَا؛[8] اگر مردم می دانستند چه پاداشی در قربانی کردن وجود دارد، قرض می گرفتند و قربانی می کردند؛ زیرا صاحب قربانی با اولین قطره ای که از خون آن می ریزد، بخشیده می شود.»
حال این سؤال پیش می آید: دلیل این همه توصیه و تأکید چیست؟ چرا معصومین(ع) از طرق مختلفی مسلمانان را بر انجام قربانی تشویق کرده اند؟ با بررسی تحلیلی آیات و روایات، می توان به این نتیجه دست یافت که یکی از دلایل کلیدی تأکید مسئلۀ قربانی، وجود درسهای تربیتی این عمل و تأثیرگذاری آن جهت دستیابی به قرب الهی است. برای آشنایی بیش تر با این اثر مهم، برخی از درسهای تربیتی قربانی کردن را مورد بررسی قرار می دهیم.
درسهای تربیتی قربانی
1. تسلیم امر خدا
هرچند ظاهر قربانی، بریدن سر حیوان است؛ اما در واقع نهایت تسلیم، سرسپردگی، عشق و علاقۀ بنده به مولای خود است. حضرت ابراهیم(ع) که بارها از کورۀ داغ امتحان الهی سرافراز بیرون آمده بود، این بار نیز باید دل به دریا می زد و سر بر فرمان حق می گذاشت و فرزندی را که یک عمر در انتظارش بود و اکنون نوجوانی برومند بود را با دست خود ذبح می کرد. او باید قبل از هر چیز فرزند را برای این کار آماده می کرد، پس رو به اسماعیل کرد و گفت: (یا بُنَی إِنِّی أَری فِی الْمنامِ أَنی أَذْبَحُک فَانْظُرْ ما ذا تَری[9]؛ «فرزندم من در خواب دیدم که باید تو را ذبح کنم، بنگر نظر تو چیست؟»
فرزندش که نسخه ای از وجود پدر ایثارگر خویش بود و درس صبر و استقامت و ایمان را در همین عمر کوتاهش در مکتب او خوانده بود، با آغوش باز و طیب خاطر از این فرمان الهی استقبال کرد و با صراحت و قاطعیت به پدر عرض کرد: (یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شاءَ اللَّهُ منَ الصابِرِینَ)[10]؛ «پدرم! هر دستوری به تو داده شده است، اجرا کن که به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت.»
پدر با صراحت مسئلۀ ذبح را با فرزند 13 سالۀ خود مطرح کرد و از او نظر خواست تا برای او شخصیت مستقل و آزادی اراده قائل شده باشد. او هرگز نمی خواست فرزندش را بفریبد و کورکورانه به این میدان بزرگ امتحان، دعوت کند؛ بلکه می خواهد فرزندش در این پیکار بزرگ با رضایت شرکت کند و لذت تسلیم و رضا را همچون پدر بچشد!
فرزند نیز می خواهد پدر در عزم خویش راسخ باشد، لذا نمی گوید مرا ذبح کن؛ بلکه می گوید هر مأموریتی داری، انجام بده! و مخصوصاً پدر را با خطاب «یا ابت» مخاطب می سازد تا نشان دهد این مسئله از عواطف فرزندی و پدری سر سوزنی نمی کاهد؛ چراکه فرمان خدا حاکم بر همه چیز است.[11]
از سوی دیگر مراتب ادب را در پیشگاه پروردگار به عالی ترین وجه پاس می دارد و هرگز به نیروی ایمان و اراده و تصمیم خویش تکیه نمی کند؛ بلکه بر مشیت خدا و ارادۀ او تکیه نموده، از او توفیق پایمردی و استقامت می طلبد و به این ترتیب هم پدر و هم پسر، نخستین مرحلۀ این آزمایش بزرگ را با پیروزی کامل می گذرانند.
این فرزند فداکار برای اینکه پدر را در انجام مأموریتش کمک کند و از رنج و اندوه مادر بکاهد، هنگامی که او را به قربانگاه در میان کوه های خشک و سوزان سرزمین منی آورد، به پدر گفت: پدرم! ریسمان را محکم ببند تا هنگام اجرای فرمان الهی دست و پا نزنم. می ترسم از پاداشم کاسته شود. پدر جان! کارد را تیز کن و با سرعت بر گلویم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسان تر باشد. ای پدر! قبلاً پیراهنم را از تن بیرون کن که مبادا به خون آلوده شود و مادرم آن را ببیند و عنان صبرش از کف بیرون رود. آنگاه افزود: سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعی ندیدی، پیراهنم را برایش ببر که باعث تسلی خاطر و تسکین دردهای او باشد؛ چراکه بوی فرزندش را از آن خواهد یافت و هرگاه دلتنگ شود، آن را در آغوش فشارد و سوز درونش را تخفیف دهد.[12]
لحظۀ حساس فرا رسید و فرمان الهی باید اجرا می شد. ابراهیم که مقام تسلیم فرزند را دید، او را در آغوش کشید و گونه هایش را بوسه داد و هر دو در این لحظه به گریه افتادند؛ گریه ای که بیانگر عواطف و مقدمۀ شوق لقای خدا بود.
قرآن همین اندازه در عبارتی کوتاه و پر معنی می گوید: (فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ)[13]؛ «هنگامی که هر دو تسلیم و آماده شدند و ابراهیم(ع) جبین فرزند را بر خاک نهاد.» بعضی گفته اند: منظور از جملۀ «تَلَّهُ لِلْجَبِینِ» این بود که پیشانی پسر را به پیشنهاد خودش بر خاک نهاد، مبادا چشمش در صورت فرزند بیفتد و عواطف پدری به هیجان در آید و مانع اجرای فرمان خدا شود.
به هر حال ابراهیم(ع) صورت فرزند را بر خاک نهاد و کارد را به حرکت در آورد و با سرعت و قدرت بر گلوی فرزند گذارد، در حالی که روحش در هیجان فرو رفته بود و تنها عشق خدا بود که او را در مسیرش بی تردید پیش می برد؛ اما کارد برنده در گلوی لطیف فرزند کم ترین اثری نگذارد!
دست و پا زدن شیطان
طبق بعضی از روایات، شیطان به دست و پا افتاد تا کاری کند که ابراهیم(ع) از این میدان پیروز بیرون نیاید، پس به سراغ مادرش «هاجر» آمد و به او گفت: می دانی ابراهیم(ع) چه در نظر دارد؟ می خواهد فرزندش را امروز سر ببرد! هاجر گفت: برو سخن محال مگو که او مهربان تر از این است که فرزند خود را بکشد، اصولاً مگر در دنیا انسانی پیدا می شود که فرزند خود را با دست خود ذبح کند؟[14] شیطان به وسوسۀ خود ادامه داد و گفت: او مدعی است که خدا به او دستور داده است. هاجر گفت: اگر خدا دستورش داده، پس باید اطاعت کند و جز رضا و تسلیم راهی نیست!
سپس به سراغ فرزند آمد و به وسوسۀ او مشغول شد. از آن هم نتیجه ای نگرفت؛ چون اسماعیل(ع) را یکپارچه تسلیم و راضی یافت. سرانجام به سراغ پدر آمد و به او گفت: ابراهیم! خوابی را که دیدی، خواب شیطانی است، پس اطاعت شیطان مکن! ابراهیم(ع) که در پرتو نور ایمان و نبوت او را شناخت، بر او فریاد زد: دور شو ای دشمن خدا.[15]
والاترین صفت بنده در مقابل پروردگار، همان تسلیم بودن است. قرآن کریم دربارۀ این ویژگی ابراهیم (ع) که در واقع ریشۀ سایر صفات اوست، می گوید: (إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمین)[16]؛ «در آن هنگام که پروردگارش به او گفت: و در برابر حق، تسلیم باش! (او فرمان پروردگار را از جان و دل پذیرفت و) گفت: در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم شدم.»
و در آیه ای دیگر می فرماید: (وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً)[17]؛ «دین و آیین چه کسی بهتر است از آن که خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد و پیرو آیین خالص و پاک ابراهیم(ع) گردد؟ و خدا ابراهیم(ع) را به دوستی خود انتخاب کرد.»
در دعای قربانی، تسلیم در برابر خداوند را به ذبح کننده یادآوری می نمایند که: «یا قومِ اِنّی بَریءٌ مِمّا تُشرِکون اِنّی وَجَّهتُ وَجهی لَلَّذی فَطَرَ السَّمواتِ وَ الاَرضَ حنیفاً مسلِماً وَ ما اَنَا مِنَ المُشرِکینَ اِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی لِلّه رَبِّ العالَمینَ لا شَریکَ لَهُ وَ بِذلِکَ اُمِرتُ وَ اَنا منَ المسلِمینَ اَللّهمَّ مِنکَ وَ لَکَ بِسمِ الله وَ بِاللهِ وَ اللهُ اَکبَرُ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ محَمَّدٍ.»[18]
2. افزایش تقوا
قربانی جهت تقرب به پروردگار از زمان آدم ابوالبشر(ع) شروع شد، وقتی که دو فرزندش؛ هابیل و قابیل به ترتیب یک قوچ و مقداری گندم را به عنوان قربانی به بارگاه خداوندی تقدیم کردند، به دستور و روال آن زمان صاعقه ای از آسمان قربانی هابیل را سوزاند که این علامت قبولی بود و قربانی قابیل به حال خود باقی ماند.
در قرآن مجید این واقعۀ تاریخی چنین آمده است: (وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نبَأَ ابنَی آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقتُلَنَّک قالَ إِنما یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین)[19]؛ «و داستان دو فرزند آدم را به حقّ بر آنها بخوان: هنگامی که هر کدام کاری برای تقرّب (به پروردگار) انجام دادند؛ اما از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد (برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: به خدا سوگند تو را خواهم کشت! (برادر دیگر) گفت: (من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا تنها از پرهیزگاران می پذیرد.»
پس لازمۀ قربانی، تقوای قلب و طهارت نفس است. خداوند متعال دربارۀ قربانی می فرماید: (لَنْ ینالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکنْ ینالُهُ التَّقْوی مِنْکم)[20]؛ «نه گوشتها و نه خونهای آنها، هرگز به خدا نمی رسد. آنچه به او می رسد، تقوا و پرهیزگاری شماست.»
به تعبیر دیگر: هدف آن است که شخص با پیمودن مدارج تقوا، روز به روز به خدا نزدیک تر شود.
این تعبیر که خون آنها نیز به خدا نمی رسد، با اینکه خون قابل استفاده نیست، ظاهراً اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلی دارد که هرگاه حیوانی را قربانی می کردند، خون آن را بر سر بتها و گاه بر در و دیوار کعبه می پاشیدند و بعضی از مسلمانان ناآگاه بی میل نبودند که در این برنامۀ خرافی از آنها تبعیت کنند، لذا آیۀ فوق نازل شد و آنها را نهی کرد.[21]
متأسفانه هنوز این رسم جاهلی در بعضی از مناطق وجود دارد که هرگاه به خاطر ساختن خانه ای و یا خرید وسیله ای قربانی می کنند، خون آن را بر در و دیوار آن می پاشند و حتی در ساخت بعضی از مساجد نیز این عمل زشت و خرافی را که مایۀ آلودگی و نجس شدن مسجد است، انجام می دهند که باید مسلمانان با آن مبارزه کنند.[22]
3. مبارزه با نفس
قربانی کردن نمادی از قطع دلبستگی و جلوه ای از ایثار مال در راه محبوب واقعی است و انجام قربانی موجب قطع علقه های مالی می شود.
امیرالمؤمنین علی(ع) می فرمایند: اگر مردم می دانستند چه پاداشی در قربانی کردن وجود دارد، قرض می گرفتند و قربانی می کردند؛ زیرا صاحب قربانی با اولین قطره ای که از خون آن می ریزد، بخشیده می شود.
در سخن معروفی که به امام سجاد(ع) منسوب است، آن حضرت به «شبلی» فرمودند: «فَعِنْدَ مَا ذَبَحْتَ هَدْیک نَوَیتَ أَنَّک ذَبَحْتَ حنْجَرَةَ الطمَعِ بمَا تَمَسَّکتَ بِهِ مِنْ حَقِیقَةِ الْوَرَعِ وَ أَنَّک اتبَعْتَ سنَّةَ إِبرَاهِیمَ (ع) بذَبْحِ وَلَدِه وَ ثمَرَةِ فُؤَادِهِ وَ رَیحَانِ قَلْبِهِ؛[23] آیا هنگام قربانی، نیت کردی که حنجرۀ طمع را ذبح کنی؟ و آیا نیت کردی که با این عمل از سنّت ابراهیم(ع) پیروی نمایی که پسرش و میوۀ قلبش و گُل سرسبدش را برای خداوند قربانی نمود؟»
او گفت: نه. امام فرمودند: پس تو قربانی نکرده ای.
امام صادق(ع) نیز می فرمایند: «وَ اذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوَی وَ الطمَعِ عنْدَ الذَّبِیحَة؛[24] به هنگام کشتن قربانی، گلوی هوای نفس (و حنجرۀ خواهشهای بی جای دل) و طمع را ببر!»
باز در آن کوش که قربان کنیهرچه کنی کوش که با جان کنیتیغ وفا بر گلوی جان بنهگردن تسلیم به فرمان بنهساحت این عرصه که ارضِ مناستسر به سر این دشت فنا در فناستهر که نشد کشته به شمشیر دوستلاشه مردار به از جان اوست
4. اطعام و توجه به مستمندان
یکی دیگر از درسهای تربیتی قربانی، توجه به اطعام و سیر کردن مستمندان است. قرآن مجید صراحت دارد بر اینکه، گوشت قربانی برای طعام فقرا و مساکین است: (فکلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمعْتَرَّ)[25]؛ «از گوشت آنها بخورید و مستمندان قانع و فقیران را نیز از آن اطعام کنید!»
فرق میان «قانع» و «معتر»:
«قانع» به کسی می گویند که اگر چیزی به او بدهند، راضی و خشنود می شود و اعتراض و ایراد یا خشمی ندارد؛ اما «معتر» کسی است که به سراغ تو می آید و تقاضا می کند و ای بسا به آنچه می دهی، راضی نشود و اعتراض کند. مقدم داشتن «قانع» بر «معتر» نشانۀ این است که آن دسته از محرومانی که عفیف النفس و خویشتن دار هستند، باید بیش تر مورد توجه قرار گیرند.[26]
خداوند متعال می فرماید: (وَ یذْکرُوا اسْمَ اللَّهِ فی أَیامٍ مَعْلُوماتٍ عَلی ما رَزَقهُمْ مِنْ بَهیمَةِ الْأَنْعامِ فَکلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیر)[27]؛ «و در ایام معینی نام خدا را بر چهارپایانی که به آنان داده است (به هنگام قربانی کردن) ببرند، پس از گوشت آنها بخورید و بینوای فقیر را نیز اطعام نمایید!»
رسول خدا(ص) می فرمایند: «إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ هَذَا الْأَضْحَی لِتَتَّسِعَ مَسَاکینُکمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأَطْعِمُوهُمْ؛[28] خداوند قربانی را برای آن گذاشت تا توسعه ای بر فقرا در گوشت باشد، پس به فقرا از آن بخورانید!»
امام باقر(ع) می فرمایند: «إِنَّ الله عَزَّ وَجَلَّ یُحِبُّ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ إِرَاقَةَ الدِّمَاءِ؛[29] خداوند عزوجل طعام دادن و قربانی کردن را دوست دارد.»
همچنین از امام صادق (ع) دربارۀ گوشت قربانی پرسیده شد، فرمود: «وَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) یَتَصَدَّقَانِ بِثُلُثٍ عَلَی جِیرَانِهِمْ وَ بِثُلُثٍ عَلَی السُّؤَّالِ وَ بِثُلُثٍ یُمْسِکَانِهِ لِأَهْلِ الْبَیْت؛[30] همیشه علی بن الحسین و امام باقر(ع) ثلث قربانی را صدقه همسایگان و ثلث دیگر را صدقه سائلان می ساختند و ثلث سوم را برای خانواده نگاه می داشتند.»
پی نوشت ها:
[1] ر.ک: قربانی از روزگار کهن تا امروز، مجله هنر و مردم، ش 167- 169، صص 14 – 15 به نقل از کتاب مقدس، ص691.
[2] الکافی، ثقه الاسلام کلینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365ش، ج 4، ص 290.
[3] فرهنگ ابجدی عربی فارسی، فواد افرام بستانی، اسلامی، تهران، 1376ش، ص 63.
[4] مائده / 27؛ آل عمران/ 183.
[5] بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404ق، ج 96، صص 296 – 298.
[6] مائده/ 27؛ حج/ 27 – 28 و 36 – 37 و. ..
[7] من لایحضره الفقیه، علی بن بابویه قمی، تحقیق: علی اکبر غفاری، مؤسسه نشر اسلامی، قم، چاپ دوم، ج 2، ص 213.
[8] علل الشرائع، محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، کتابفروشی داوری، قم، 1386 ق، ج 2، ص 440.
[11] تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش، ج 19، ص112.
[12] تاریخ انبیا، ج 1، صص 164- 169، با دخل و تصرف.
[13] تفسیر نمونه، ج19، ص 113.
[15] روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، حسین بن علی ابو الفتوح رازی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1371ش، ج 9، ص 326.
[21] کنز العرفان فی فقه القرآن، فاضل مقداد، مرتضوی، تهران، 1373ش، ج 1، ص 314.
[22] تفسیر نمونه، ج 14، ص 110.
[23] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، میرزا حسین نوری، مؤسسه آل البیت، بیروت، 1408ق، ج 10، ص 171.
[24] بحار الأنوار، ج 96، ص 125.
[26] تفسیر نمونه، ج 14، ص 108.
[28] بحار الأنوار، ج 96، ص 296.
[29] الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا(ع)، ص 36.