سرویس سیاست مشرق _ صلاحالدین ربانی، فعال افغان و وزیر خارجه در دولت اشرف غنی (دولت سابق افغانستان) به تازگی در بخشی از یک مصاحبه با جماران به تحلیل خود از وضعیت "طالبان" پرداخته است.
تحلیلی که مداقه در ابعاد آن و سنجش اظهارات متن آن با عقلانیت و تاریخ و واقعیت؛ حقایق بزرگی را آشکار میکند...
مثلا آقای ربانی در بخشی از اظهارات خود گفته است: افغانستان در خلاء مشروعیت قرار گرفته است و نهادهای عمومی، حکومداری، حاکمیت قانون، نظام آموزش و پرورش و بخش بهداشت صدمات جدی ای را تا سرحد فروپاشی کامل متقبل شده اند. کشور عزیزِ ما در عرصه بین المللی منزوی شده!
این اظهارات از یک رجل سیاسی بعید است.
چه اینکه حکومتهای پس از انقلاب همواره در ابتدای کار خود با مشکلاتی مواجه هستند و نمیتوان این چالشها را به مرز فروپاشی تعبیر کرد.
در بحث تئوری انقلابها نیز همگی میدانیم که نمیتوان در ابتدای کار، یک دولت انقلابی را لزوما نامشروع دانست بلکه باید فرایندهای عمومی طی شود تا نظر عمومی اکثریت مردم کشور نسبت به آن حکومت مورد استمزاج قرار گیرد.
مسئله انزوا نیز از آنجا که با آغاز کار طالبان مواجه هستیم قابل قضاوت نیست و باید اقلا چند سال بگذرد تا بتوان یک قضاوت عقلانی در این راستا ارائه کرد.
البته دقت شود که ما در تحلیل سخنان آقای ربانی در مقام دفاع از طالبان نیستیم و این منطق سیاستورزی است که باید درباره آن به بحث و فحص نشست.
این فعال افغان در بخش دیگری از اظهارات خود پیرامون طالبان میگوید: گسست های قومی و مذهبی با قوت پدیدار گشته اند... اراده جمعی مردم و حقوق اساسی آنها مصادره گردیده و مطالبات مدنی و مشروع به صورت خشونت بار سرکوب شده است.
درباره این اظهارات هم کسی که یک آشنایی ساده با افغانستان داشته باشد میداند که مسئله قومیتها و اختلافات قومی همواره بخشی از تاریخ افغانستان بوده است و اساسا تئوری لویی جرگه نیز به دلیل خصلت رخدادها در اتمسفر سیاسی افغانستان شکل گرفت. فلذا نمیتوان این مسئله را به طالب ربط داد.
مسئله اراده مردمی را نیز باید از یک نگاه عقلانی بررسی کرد.
مثلا آیا نمیتوان گفت مردمی که هیچ مقاومت اکثریتی در مقابل طالبان نداشتند، دچار تنافر خاصی با طالبها نیستند و اراده جمعی خود را به کارنامه طالبان واگذار کردهاند؟!
بحث سرکوب و خشونت نیز به معنایی که از این کلمات در ذهن تداعی میشود در افغانستان جدید رخ نداده و طالبان اگرچه اصراری بر تحمل همه مخالفان خود ندارد اما تا این لحظه نیز شاهد سرکوبهای فراگیر و کشتار به معنای کلمه نبودهایم.
ربانی در بخش دیگری از اظهارات خود میگوید:
"گروه طالبان هم از نظر تاریخی در قالب یک حرکت نظامی به وجود آمده اند و هم از نگاه فکری به مفهوم «غلبه با زور» در قبال مشروعیت باور دارند و تصاحب قدرت را از طریق اعمال زور و خشونت روا میدانند، اساسا به مفهوم شورا، تمثیل اراده مردم در تعیین سرنوشت و مفهوم حزب که مؤلفه مدنی است اعتقادی ندارد و از طرف دیگر احزاب معمولا در وجود نظام سیاسی مردم سالار و در چهارچوب قانون موضوعیت می یابند و فرصت فعالیت دارند که طالبان علیه چنین نظمی می باشند."
این انتظار بود که آقای ربانی از نگاه دقیقتری نسبت به سیاست برخوردار باشند. طالبان یک نحله سنی مذهب است و قاعده "الحق لمن غلب" برای اهل سنت پذیرفته شده است.
اکنون آیا رواست وقتی این تفکر توانسته حکومت افغانستان را به دست بگیرد و مردم افغانستان هم بدون خشونت فراگیر با آن همراه شدهاند؛ کسی بیاید و شروع به تمسخر این تفکر سنی مذهبان کند؟
نیک میدانیم که تفکر شیعه چنین دیدگاهی را در حکومت و سیاستورزی قبول ندارد. اما این قبول نداشتن در حوزه مباحث نظری و در حوزه اجرائیات یک انقلاب و حکومت شیعی پراگماتیزه میشود نه اینکه شیعهای علم بردارد و بگوید هرکجا تفکر "الحق لمن غلب" وجود دارد بایستی به محاربه با آن برخاست و یا با آن کار نکرد!
منطق سیاستورزی اینست که سیاستمداران افغان در قبال طالبان به سمت اصلاح روشها حرکت کنند نه به سمت ایجاد تنش.
این نکته هم لازم به تأکید است که انقلاب طالبان الحق و الانصاف یک انقلاب خشن و خونریز نبود و تلفات آن از بسیاری از رخدادهای گذشته بر تاریخ افغانستانِ سده اخیر کمتر بود.
و اما مسئله زنان...
آقای ربانی در اشاره به نگاه طالبان به مسئله بانوان گفته است:
"برخلاف باور غالبِ اسلامی و انسانی، زنان در حاکمّیت نامشروع گروه طالبان به عنوان نیمِ پیکر جامعه پذیرفته نمی شوند و حقوق شرعی و انسانی آنها، از جمله حق آموزش و کار، سلب گردیده است. زنان معترض بارها بازداشت شدهاند"[1]
مجددا تأکید میشود که این تحلیل در مقام دفاع از طالبان نیست و همه میدانند که جمهوری اسلامی ایران علیرغم رعایت حسن همجواری و اصول همسایگی و نسبت همخونی با برادران افغان اما طی مدت روی کار آمدن طالبان تاکنون؛ چالشهایی مثل تیراندازیهای کور در برخی نقاط مرزی و یا مسئله حقابه هیرمند را با طالبان داشته و دارد. ضمن اینکه هیچ مقامی در ایران هم منکر برخی اشتباهات طالب نیست.
اما روشن است که در کنار هر اختلافی "منطق" نیز وجود دارد و نباید و نمیتوان که منطق و عقلانیت را در هیچ قضیهای به مذبح فرستاد.
آقای ربانی یقینا بهتر از هرکسی میدانند که مسئله زنان در افغانستان بیش از آنکه یک مسئله حاکمیتی و مثلا مربوط به طالبان باشد یک مسئله قومیتی و تاریخی است.
قلب کردن موضوع و حاکمیتی جلوه دادن یک مسئله قومی و تباری، هم ناجوانمردانه است و هم معارض با "داستان افغانستان"!
ما هم معتقدیم که باید نگاههای بهتری نسبت به بانوان مسلمان افغانستان رواج یابد. اما ابزار و پیوستهای این رواجیابی چیست و طالبان تا چه اندازه میتواند در این آینده اتوپیایی سهم داشته باشد؟!
بیان این حقیقت ضروریست که اکنون و آینده یک کشور را در وهله اول، مردم میسازند نه حکومتها.
فلذا وظیفه یک رجل سیاسی و یک حکمران؛ تقویت مردم در فرایندهای عقلایی است.
رفتارهایی که منجر به تعارض میان حاکمیت و مردم شود، جعل واقعیت، ندیدن میل اکثریتی مردم و دوریگزینی عامدانه از فرایندهای سرزمینی، سیاست را به مسلخ میبرد و خون مردم را خواهد ریخت...
آنچه که گفته شد البته مخاطب دیگری هم داشت و آن رجال حکومت طالبان است!
طالب هماکنون بر سر دوراهی انتخاب عقلانیت یا عصبیت قرار دارد. انتخاب هر یک از این دو گزینه، "آینده مطلوب یا تباهی" را برای طالبان جدید رقم خواهد شد.
*پامیر نام یک رشته کوه بلند در کشور افغانستان و تیتر دوم این تحلیل نیز مربوط به عنوان کتابیست از آقای "محمدحسین جعفریان" که پیرامون افغانستان نوشته شده است.
منظور ما از این تیتر ستایش ایستادگی مردم افغانستان علیرغم زخمهایی است که بر پیکر افغانستان عزیز وارد آمده است.
بدیهیست که از نظر ما تنها حکومتی در افغانستان موفق خواهد بود که با ایستادگی مردم مسلمان افغانتبار همراهی کند...
***
1_ https://www.jamaran.news/fa/tiny/news-1564760