ترور و رابطه آن با محاربه با نگاهی به آرا و نظرات امام خمینی (ره)

«محاربه»از باب مفاعله به معنای«مقاتله»است. «حرب»سلب مال است

ترور و رابطه آن با محاربه با نگاهی به آرا و نظرات امام خمینی (ره)

محاربه در لغت و اصطلاح

«محاربه»از باب مفاعله به معنای«مقاتله»است. «حرب»سلب مال است. «حربیه»سلب مالی است که از دست رفته است. «حرب»نقیض سلم (صلح ) است و آدم سلیم به معنی فردی است که دیگران از اذیت و تجاوز او در امانند و از او بر جان و مال و آبروی خود ترسی ندارند.[1] پس با توجه به این معنا محارب فردی است که با ایجاد ترس، امنیت و آرامش را از مردم سلب کرده و بر جان و مال و آبروی آنها تعدی می کند.

راغب اصفهانی در معنی«حرب»چنین گفته است: «حرب»واژه معروف و روشنی است و به معنای به غارت و یغما بردن مال در ضمن جنگ است و سپس معنای آن توسعه یافته و در مورد مطلق سلب غارت و مال به کار رفته است.[2] در مجمع البحرین نیز گفته شده: اطلاق واژه حرب بر کسی که برای جنگیدن یا ترساندن دیگران سلاح کشیده باشد به این اعتبار است که او می خواهد جان و مال یا قدرت یا ملک دیگری را از او بگیرد. در آیه شریفه 33 سوره مائده برای بیان عظمت و اهمیت مطالب، محاربه با مسلمانان به منزله محاربه با خدا و پیامبرش قرار گرفته است.[3]

با توجه به نظرات لغت دانان برجسته ادبیات عرب در ارتباط با نوع تناسب کاربرد واژه حرب در معنای جنگ دو امر مهم به چشم می خورد که یکی از آنها استعمال این کلمه برای غارت اموال و به یغما بردن آن است و این نکته از کسی پوشیده نیست که اکثر قریب به اتفاق جنگ ها در گذشته برای غارت اموال دیگران و تصاحب دارایی های آنها بوده و نوعی ملازمه در میان این دو عمل یعنی جنگیدن و غارت وجود داشته است و در پی همین ملازمه بوده که حرب برای جنگ استعمال شده است و امر ثانی در اطلاق حرب، همان طور که در قبل از این آمد در مقابل صلح و در آرامش بودن است، یعنی برابری با معنای عدم امنیت و آرامش؛ با درک این مطلب است که واژه حرب را برای جنگ، سلب و غارت اموال به کار می برند، چرا که هر دو این معانی ملازمه با اضطراب و عدم امنیت برای طرفین و وجود دشمنی بین آنها دارد.

دلیل اکثر بزرگان در بحث محاربه و استناد آنان به کتاب و رجوع آنها به آیات، از جمله آیه 33 سوره مائده است و این علاوه بر حدود شش بار تکرار کلمه حرب-که ریشه محاربه است-در آیات است که خداوند متعال می فرماید:

«انما جزاء الذین یحاربون اللّه و رسوله و یسعون فی الارض فساد ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض، ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الاخره عذاب عظیم».[4]

از میان علما شیخ طوسی در کتاب نهایه[5] تعریف مشهور فقهای امامیه را پذیرفته و مرقوم کرده اند: «محارب کسی است که سلاح آشکار کند و از اهل ریبه باشد، در شهر باشد یا در غیر آن، در بلاد اسلام باشد یا در بلاد کفر، در شب باشد یا در روز، پس هرگاه چنین کند محارب است».

این تعریف را می توان تعبیر اکثر فقهای امامیه دانست. البته نکته مهمی که در همنی ابتدا باید بیان کرد، توهمی است که اکثر علمای اهل سنت در تعبیر واژه محاربه دارند و آن هم تعریف محاربه به قطع الطریق که مستلزم ربودن مال افراد در گردنه ها و راه های خارج از شهر و آبادی است که بیشتر محاربه را به سرقت نزدیک می کند که در اقوال فقهای امامیه نادر است و بیشتر به نظر اهل سنت مستند است که گفته اند: «حرابه عبارت از قطع الطریق یا سرقت کبری است».[6]

به هرحال کبار از فقهای شیعه نیز نظری همانند شیخ طوسی دارند، همان طور که شیخ مفید در المقنعه محاربان را اهل الدعاره (الزعاره ) هنامی که سلاح بکشد نیز می داند.[7]

شهید ثانی نیز در مسالک الافهام در تعریف محارب، چنین آورده اند که: «هرکسی که سلاح بکشد برای ترساندن مردم در خشکی باشد یا در دریا، در شب باشد یا در روز در شهر و غیر آن باشد و قصد ترساندن مردم را داشته باشد، بدون اینکه گرفتن مال شرط شده باشد، محارب است، پس همین که قصد ترساندن را داشته باشد کافی است».[8] آنچه که در اینجا قدر متقین است، آن است که برای تحقق محاربه دو شرط دیگر از دیدگاه ایشان لازم است: یکی کشیدن سلاح و حمل آن و دیگری قصد اخافه مردم است که قاعدتا شامل سلب آزادی و امنیت مردم هم می شود. شیخ الجواهری در جواهر محارب را فردی می داند که سلاح بکشد و حمل کند به جهت ترساندن مردم؛ و نیز صدق معنای محاربه را به افساد، اراده الفساد فی الارض، صحیح می داند.[9] امام خمینی(ره) نیز در تحریر الوسیله می نویسند: «المحارب هو کل من جرد سلاحه او جهزه لاخافه الناس و اراده الفساد فی الارض»[10] از این عبارت چنین برمی آید که ایشان علاوه بر تجرید سلاح و ترساندن مردم و ارعاب، اراده فساد فی الارض را نیز برای تحقق جرم و وجوب مجازات لازم می دانند و این همان مطلبی است که در بحث های آینده به بررسی آن خواهیم پرداخت که نقش افساد فی الارض در تحقق محاربه چیست؟آنچه از تعاریف فقها به ویژه امامیه به دست آمد در ابتدای امر این نکته را یادآوری می کند که اغلب ایشان تعریفی از محاربه ننموده اند، بلکه فقط محارب را معرفی کردند، ولی اکثر ایشان در تعریف محارب سخن مشابه دارند و در اصول و کلیات آن، تقریبا از اجمال و اتفاق نظر برخوردارند و اگر اختلافی باشد در فروعات است.

محاربه در قرآن، تفاسیر و روایات

در کتاب به عنوان یکی از ادله اربعه آیات 33 و 34 سوره مائده آیاتی هستند که به آیه محاربه شهرت پیدا کرده اند، به شکل صریح هم موضوع و هم حکم را بیان کرده و در تمامی کتب فقهی مبنای حکم محاربین و مفسدین فی الارض واقع شده است.

در این آیه از ابتدا دو امر مدنظر واقع می گردد، یکی بحث «یحاربون اللّه و رسوله» و دیگری «یسعون فی الارض فسادا» و در ادامه این دو گروه را مستحق جزای آنچنانی می داند اگرچه روایات شیعه و سنی، و نیز مکتوبات تاریخ نویسان در تفصیل و توضیح جزئیات و خصوصیات داستان نزول آیه مختلف است، اما از نظر اکثر ایشان و غالب مفسرین این آیه در باب قطاع الطریق نازل شده و عموم فقها نیز چنین باوری دارند.

علامه ذیل تفسیر آیه آورده اند:

(انما جزاء الذین یجاربون اللّه و رسوله و یسعون فی الارض فسادا...)

فسادا مصدری است که به جای حال نشسته و معنای«درحالی که مفسدند»را می دهد. اگرچه معلوم است که اراده معنای حقیقی محاربه اللّه در این جا محال است، چرا که محاربه در معنای حقیقی آن با خدا ممکن نیست و باید معنای مجازی آن را در نظر گرفت، در اینجا این کلمه معنای وسیعی پیدا می کند و مخالف با هر حکمی از احکام شرعی و هر ظلمی، مصداق آن خواهد بود، ولی هنگامی که به رسول خدا(ص) هم ضمیمه می شود، مشخص است که معنایی باید از آن در نظر گرفته شود که به پیامبر نیز مربوط باشد و بر همین است است که «محاربه اللّه» آن عملی نامیده می شود که به باطل شدن یکی از اموری که پیامبر از جانب خدا بر آن ولایت دارد منجر شود. همانند محاربه کافران با پیامبر و اخلال راهزانان در امنیت عمومی، که پیامبر آن را با ولایت خود از جانب خدا در زمین گسترش می دهد. و دنبال شدن آن با جلمه(ویسعون فی الارض فسادا) مشخص می کند که مراد از محاربه همانا فساد در زمین از طریق اخلال در امنیت و آرامش، رهزنی است نه مطلق محاربه با مسلمانان، بنابراین چنانکه ظاهر است، مراد از محارب و افساد همان اخلال گری در امنیت عمومی است و قرار گرفتن ترس به جای امنیت سبب اخلال در امنیت و آرامش می شود و ترس عمومی هم طبعا با به کارگیری سلاح، تهدید و قتل ایجاد می شود. از اینروست که فساد فی الارض در روایات، به کشیدن شمشیر و سلاح های کشنده تفسیر شده است؛ نیز آمده: اخلال در امنیت عمومی منظور از محاربه و افساد است بنابر ظاهر آیه قهرا شامل چاقوکشی و امثال آن به سوی فرد معینی نمی شود به طوری که تنها فرد تهدید شود، چرا که امنیت عمومی وقتی خلل پذیر می شود که خوف عمومی ایجاد شود و این خوف ایجاد شده با سلاح است که می تواند جای امنیت را بگیرد.

«... فالمراد بالمحاربه و الافساد علی ما هو الظاهر هو الاخلال با لامن العام».

نیز با بررسی و دقت در روایات موجود و با توجه به اینکه رویات به طور کلی از حیث سند و دلالتی معتبراند، می توان اطلاق معنای محارب را به دست آورد که در ادامه به برخی از مهم ترین و واضح ترین آنها اشاره می کنیم.

1- در صحیحه ضریس از امام باقر(ع) آمده است:[11] هرکس در شب سلاح حمل کند محارب است مگر این که از اهل ریبه(فساد) نباشد. این روایت نیز مطلق است و شامل مواردی نیز که حمل سلاح به قصد اخذ مال نباشد، هم می شود، بلکه شاید بتوان گفت، آوردن تعبیر«اهل ریبه»به جای مثلا«اهل السراق»شاهد بر آن است که مراد امام(ع) مطلق تبهکاران است و نه خصوص دزدان و ظاهر حدیث نشان می دهد، هرکس که به هر طریق موجب ترساندن مردم شود ولو از طریق حمل سلاح در شب به شرط آنکه از اهل فساد باشد، به محاربین ملحق است و همین ظهور و اطلاق آیه نشان دهنده این مطلب است که ملاک و معیار در محاربه قصد اخافه و ایجاد رعب و وحشت است نه دزدی مال.

2- روایت معتبره علی بن حسان که در آن آمده است:[12] شخصی که محاربه کند و مال کسی را نگرفته باشد و مرتکب قتل هم نشده باشد تبعید می شود. این اطلاق جمله نیز مؤید مشروط نبودن اخذ مال و قتل در محاربه است و خثعمی[13] نیز چنین روایتی را نقل کرده است.

3- رسول خدا(ص) می فرمایند: «هرکس شمشیر خود را بیرون کشید خون او هدر است».[14]

4- امام صادق(ع) می فرمایند: «محارب کسی است که سلاح به دست بگیرد، راه ها و محل مردم را ناامن کند و ایجاد خوف و وحشت کند».[15]

5- امیر المؤمنین علی(ع) فرموده اند: «هرکس به جنگ مردم برخیزد باید با او بنگید و با شدیدترین مجازات با او مبارزه و او را سرکوب کنید تا مردم در امنیت و آرامش و بی دغدغه زندگی کنند».[16] نیز فرموده اند: «هرکس نسبت به بندگان خدا ظلم و ستم روا دارد، امنیت، حقوق، آزادی و آرامش آنها را سلب کند و به آنان آزار و اذیت برساند، در واقع خدا و دین خدا را مورد تعرض قرار داده و با او اعلان جنگ نموده است و خداوند به عنوان حامی و مدافع حقوق بندگانش، دشمن او می باشد و به جنگ او برخواهد خواست.»[17] این روایات در کنار آیه و تفسیر آن به خوبی بیانگر مطلب است

شرایط اصلی محاربه

طبق قوانین فقهی ما که قانون گذار نیز مبتنی بر آن به تدوین قوانین پرداخته، برای تحقق محاربه شرایطی در نظر گرفته شده است که متکی بر رکن روانی و تأمین رکن مادی است، که عبارتند از:

الف) لزوم قصد اخافه و ارعاب

اگرچه برخی از فقها امامیه، قصداخافه و ارعاب را برای تحقق رم محاربه ضروری ندانسته اند ولی اکثریت فقهای امامیه، لزوم تحقق سوءنیت خاص، «اخافه و ارعاب»را لازم می دانند. نکته دیگر، عمومیت داشتن جرم است. از این جهت که عمل او سبب اخافه عمومی شود. پس چنانکه قصد افراد بخصوص کند بدون اینکه قصد ترساندن عموم را داشته باشد، محاربه نیست.

ب) لزوم به کارگیری سلاح

شرط دیگر محاربه، به کارگیری سلاح و تشهیر سلاح است، البته اینکه سلاح چیست و منظور از آنچه وسایلی می باشد در این جایگاه بحث می شود.

این نکته شاید از محورهایی باشد که در بحث ترور و جرم انگاری آن در فقه جزایی دارای اهمیت باشد و آن دریافت فهم درست از واژه سلاح و دست به سلاح بردن است که در متون فقهی ذیل بحث محاربه به آن پرداخته شده است.

گروهی از فقها همچون شهید ثانی، علامه حلی، کاشف الغطا، صاحب جواهر، سلاح را هر چیز تیز و برنده معرفی می کنند. برخی از ایشان حتی سنگ، عصا و هر شی ای را که قابلیت بهره وری از آن در تعرض وجود دارد را سلاح می دانند.[18]

صاحب جواهر این مطلب را از جانب گروهی از فقها نقل می کند و علت آن را عموم آیه می داند و آنگاه روایتی را از امیر المؤمنین نقل می کند، که درباره کسی که با شعله ور کردن آتش در خانه شخصی، او را ترسانده بود، حد محارب جاری کرد.[19]

محقق اردبیلی نیز در توضیح سلاح آورده اند که: «سلاح به معنی ابزار جنگ و وسیله کشتن و آنچه که می توان با آن به مقاتله و ضربه زدن پرداخت، است و هر چیز که عرف آن را سلاح بداند که ایجاد اخافه نیز بنماید».[20] البته امام خمینی(ره) نیز ثبوت حکم محارب برای فردی که با عصا، سنگ و تازیانه ایجاد هراس و ناامنی کند ار مشکل می داند.[21]

با توجه به مطالب فوق آنچه نمایان می شود، این است که بین فقها در تفسیر سلاح اختلاف وجود دارد. حتی برخی نیز در صدق محاربه داشتن سلاح را لازم ندانسته اند ولی از آن جایی که نمی توان در مسائل جزایی تفسیر موسع کرد لازم است، سلاح را همان چیزی در نظر گرفت که می توان با آن جنگید و اگر چیزی که از آن استفاده می شود، مصداق سلاح نباشد، عمل شخص مصداق محاربه نخواهد بود. البته عبارت«من شهر السیف»که در برخی از روایات آمده، نمادی از حضور مسلحانه است و همان طور که در بالا نیز آمد، قانون گذار تعبیر دست به اسلحه بردن را معنای آن قرار داده و مشخص است که حمل اسلحه به منظور استفاده از آن ملاک است، نه صرف حمل اسلحه. همان طور که امام(ره) نیز در تحریر الوسیله قید کرده اند: «من جرد سلاحه او جهزه».

همکاری در جرم محاربه و افساد به دو شکل تحقق می یابد:

الف) شرکت در جرم محاربه و افساد

همان طور که می دانیم شریک جرم همانند مباشر مادی جرم به کسی اطلاق می شود که شخصا اعمال تشکیل دهنده جرم را انجام دهد، ولی از این جهت چنین فردی را شریک رجم می دانند، در جرایمی مثل محاربه که برای تحقق آن وقوع نتیجه شرط نیست، شرکت در جرم به معنی دخالت در به کار بردن سلاح یا دست به اسلحه بردن، توسط چند نفر به قصد ایجاد رعب و هراس در مردم و سلب امنیت و آزادی آنها با تبانی قبلی یا همزامان با ارتکاب عملیات اجرایی جرم است.

ب) معاونت در جرم محاربه و افساد

از نظر حقوقی هرگاه چند نفر در ازای عملیات اجرایی به صورت دخالت مستقیم نباشند، بلکه زمینه های لازم برای ارتکاب جرم را از طریق تحریک، تهدید، تطمیع، دسیسه، فریب، نیرنگ، ایجاد تسهیلات و یا ارائه طریق پدید آورند، معاونت تحقق می یابد. در کتب فقهی دو مصداق معاونت در مورد حکم قرار گرفته، یکی«طلیع»و دیگری «رداء»یعنی کسی که در ضبط و نگهداری اموال مسروقه به قطاع الطریق کمک کند.[22] هر دو این عناوین به لحاظ حقوقی از مصادیق معاونت جرم محاربه محسوب می شوند، ولی نکته ای که قابل توجه است عدم صراحت صدور حکم محاربه برایشان توسط امام خمینی(ره) است.[23]

ایشان علت را اصل و احتیاط می دانند. اصل به این معنا که قبلا محارب نبوده است و هم اکنون شک می کنیم که با طلیع و ردء شدن محارب شده است یا خیر؟که الته جای تأمل است. ولی بحث احتیاط در اینجا به خوبی جاری می شود.[24]

افساد در لغت و در اصطلاح فقها

«افساد»مصدر باب افعال، از ماده«فسد یفسد»به معنای تباه کردن و از بین بردن است.[25] ولی گاه مثل مفاتیح الغیب برخی از«افساد»به عنوان واژه ای در مقابل«اصلاح»نام برده اند[26] و برخی دیگر، آن را«خروج الشی ء عن الاعتدال»می دانند.[27] چنانچه در تعاریف بالا مشاهده می کنید، چه در عربی و چه در فارسی فساد در مقابل صلاح به معنای تباه شدن، از بین رفتن، فتنه و آشوب است.

مسئله ای که اینجا باید مورد توجه قرار گیرد، این است که بحث افساد فی الارض در اعظم کتب فقهی، اعم از اهل سنت و تشیع، در ادامه بحث محاربه مطرح شده به شکلی که جمهور فقها و اکثریت از ایشان افساد فی الارض و مباحث پیرامون آن را معادل محاربه می دانند و برخی دیگر از علمای شیعه و سنی جرم افساد فی الارض را جرمی مستقل از محاربه دانسته اند. در برخی دیگر از کتب هیچ بحثی از افساد فی الارض و مباحث پیرامون آن نیامده است. بعض از ایشان با تفاسیری که کرده اند، افساد را شامل تمامی اقسام شر می دانند و زورگیری را یکی از مصادیق آن معرفی می کنند و برخی دیگر قتل و ناامن کردن راه ها را نیز به آن اضافه می کنند. در این میان، علمای شیعه در کتب خود عموما افساد فی الارض را به معنای محاربه گرفته اند و فقط برخی اعمالی مثل کفن دزدی، آدم ربایی، را در این امر وارد کرده اند و برخی دیگری نیز به بیان مصادیق پرداخته اند، ولی با توجه به مباحثی که ذیل آیه 33 مائده، پیرامون افساد فی الارض و محاربه شده است، به نظر می رسد که فقها افساد را لفظ عام و شامل هر اقدامی که موجب مفسده عمومی و اجتماعی می شود می دانند، خواه این اقدامات از طریق فعالیت های نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، خواه از طریق محاربه باشد و در واقع، محاربه را نوعی از افساد فی الارض و بلکه مصداق اعلای آن می دانند. بنابراین از نظر ایشان مفسد کسی است که موجب برهم زدن نظم و اعتدال جامعه اسلام شود و در نتیجه نظام اسلامی به واسطه عمل او ضربه بخورد و افساد جرمی است، علیه نظام اسلامی.[28]

افساد در آیات و تفاسیر

با توجه به آنچه که در مباحث قبل پیرامون افساد شد، افساد «خروج الشی ء من الاعتدال»معرفی گردید، که حال این افساد یا در امور خارجی است، و یا اینکه این فساد در اعمال است که بیانگر اخلال در اعمال و اخلال در امور است.

شیخ طوسی در تفسیر خود در معنای افساد هرگونه کج روی و خارج شدن از مسیر صلاح و مستقیم را افساد می داند. شیخ طبرسی نیز در تفسیر خود بیان کردند که افساد از قبیل تغییر دین و تحریف کتاب و جلوگیری مردم از گرایش به دین و عمل به معاصی است و ایجاد ترس و ناامنی.[29] علامه طباطبایی نیز تمام نابسامانی ها و افراط و تفریطها را مصداق افساد می دانند و مراد از محاربه در آیه 33 مائده را، همان افساد نامبرده می داند.[30]

رابطه بین افساد و محاربه

با در نظر گرفتن مطالب بیان شده در اینکه فقها چه رابطه ای را بین این دو لحاظ کردند، شاید بتوان به نوع پرداخت ایشان به این امر و نحوه ارائه این بحث در کتب ایشان اشاره کرد، که گاه به صورت یک بحث جداگانه و گاه به صورت تلفیقی در ذیل بحث محاربه ارائه شده است؛ در اینجا توجه به چند نکته ضروری به نظر می رسد.

در اینجا ضروری است که به بررسی دیدگاه امام پیرامون محاربه و افساد نیز نظری داشته باشیم.

همان طور که در پیش از این هم بیان شد، امام خمینی(ره) ضمن پذیرش نظر مشهور فقهای عظام، محارب را کسی می دانستند که برای ترساندن مردم سلاح بکشد و از غلاف بیرون آورده و یا آماده تیراندازی کند و قصد افساد فی الارض را داشته باشد.[31] براساس همین دیدگاه است که قصد اخافه و قصد افساد علاوه بر به کار بردن سلاح در وقوع محاربه شرط شده است.

آیت اللّه بجنوردی نیز در این باره بیان کردند که این نظر که همان مشروط بودن قصد اخافه و افساد در محاربه به خاطر تعبیری و برداشتی است که از آیه 33 مائده شده و مبتنی بر این است که موضوع حکم دو جز دارد: یکی محاربه و دیگری افساد در زمین، یعنی عنوان موردنظر جرم«محاربه بر وجه افساد است»نه محاربه به تنهایی، در نتیجه اگر هریک از شرایط محاربه و افساد تحقق نیابد، موضوع آن حکم نیز محقق نشده و در واقع ایشان محاربه و افساد با مجازات آن را از جهت مقوله سبب و مسبب است که تحقق جزء سبب موجب اجرای مسبب نمی گردد. بلکه زمانی حکم محاربه قابل اجراست که بر وجه فساد باسد والا از عمومیت و شمول حکم آیه خارج می گردد. لیکن این امر در قانون گذاری مورد توجه واقع نگردید.[32]

البته با در نظر گرفتن عبارات شارح تحریر الوسیله، آنچه می توان نتیجه گرفت، این است که در اجرای مجازات برای همه جرائم، اصل دفع فساد مورد لحاظ واقع شده و از دیدگاه اسلام و فقها هر گناه و جرم نوعی از فساد و موجب افساد است و البته نباید این را به این معنا گرفت که همه این جرائم به دلیل اینکه موجب فسادند در حکم محاربه اند، بلکه همان معنای لغوی و اصطلاحی از آن برمی آید که هر گناهی که موجب عدم اعتدال در جامعه شود نوعی فساد است و این در حالی است که برخی از این جرائم در خصوص قرآن و روایات برای آنها حد تعزیر و یا قصاص تعیین شده که اغلب از جنبه خصوصی بودن و شخصی بودن جرم مطرح است و این جرم ها از جهت عمومی مطرح شود، چنانکه ارتکاب آنها جنبه اجتماعی پیدا کند و موجب تشویق و تهییج دیگران شود، اینها تحت عنوان افساد فی الارض قرار می گیرند و به همین دلیل است که بحث افساد در ذیل آیه محاربه اخذ شده و دلیلی ندارد که جز قصد اخافه، قصد افساد نیز در تحقق محاربه شرط شود همان طور که در تعریف قانون گذار نیز از محاربه چنین آمده است و آنچه که باید در این زمینه مورد توجه قرار گیرد در برگیرنده این مطلب است که شرط افساد در بین فقها به طور نادر مورد توجه قرار گرفته است. ولی در نهایت می توان گفت: آن چه که از نظر اصولی درست است و می توانیم آن را مبنایی برای مطالب خود قرار دهیم، تعبیر رابطه بین افساد و محاربه به عموم و خصوص مطلق است، چرا که هم از جهت مباحث معنایی و غیره که در این باره داشتیم و هم از جهت تقدم محاربه بر افساد، که خود این تقدم نشان دهنده همین نوع ارتباط منطقی است، طبق آیه، دست یابی به چنین نظری امری بدیهی است.

طرق اثبات محاربه

فقهای امامیه از جمله شیخ طوسی و صاحب جواهر بر«بینه»به عنوان یکی از طرق اثبات محاربه اجماع دارند و طبق آنچه که در اکثر کتب فقهی آمده، ادای شهادت در این مورد باید توسط دو مرد عادل باشد و شهادت زنان، چه منفردا چه مجتمعا پذیرفته نیست. نیز شهادت بعضی از محارب های دستگیر شده به نفع یا به ضرر دیگری پذیرفته نمی شود، چرا که افرادی فاسق هستند و عدالت در شهادت شرط شده است.[33]

در شرح لمعه نیز آمده یکی از راه های اثبات محاربه شهادت و دیگری اقرار به محاربه است، ولو یک مرتبه، پس شهدین با تمسک به قاعده«اقرار عقلا علی انفسهم جائز»یک مرتبه اقرار را کافی می دانند و به طور کلی در این مورد اختلاف عمده ای میان کلمات فقها دیده نمی شود. البته امام خمینی(ره) در تحریر الوسیله[34] از باب احتیاط دو مرتبه اقرار را کافی می داند.

نقش مرگ و جنون محارب یا مفسد فی الارض

یکی از موارد سقوط مجازات مرگ جانی است. بنابر نظر اکثر از فقها اگر محارب بمیرد، قبل از اقامه حد، به دار کشیده نمی شود، زیرا او بر مرض و موت مرده است و خداوند می تواند او را در آخرت عفو یا عذاب نماید و در این مورد اجماع علما وجود دارد که اجرای حد بر مرده مجوزی ندارد و مردن محارب موجب اسقاط حد خواهد شد.[35] البته در میان فقهای عامه بجز شافعی و مالکی همه بر نظر شیعه اتفاق دارند.

در باب جنون نیز دو حالت مقصود است:

1- جنون در حین ارتکاب جرم؛ 2- جنون بعد از ارتکاب جرم؛

در موضوع جنون در حین ارتکاب جرم، جنون را مسقط حد می دانند، ولی جنون بعد از ارتکاب جرم و هنگام اجرای حد را مسقط نمی دانند. چنانکه امام در تحریر الوسیله آورده اند:

«حد به عروض دیوانگی و ارتداد ساقط نمی شود. پس در حال دیوانگی و ارتدادش حد می خورند».[36]

نقش توبه در محاربه

در بحث پیرامون آیه 33 مائده، باید به استثنایی که در ادامه آیه آمده است، توجه کرد. آن طور که خداوند متعال می فرماید:

«الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم...»

و چون این آیه در ادامه بحث محاربه آمده است، این استثنا به طور قطع به همان بحث برمی گردد.

اکثرا مفسران و فقهای امامیه و عامه،[37] به این امر اذعان دارند که چنانچه پیش از تسلط بر محارب، او توبه کند، عفو می شود، مگر اینکه حق الناس بر گردنش باشد که در این صورت مجازات می شود و تنها حق اللّه است که ساقط می شود، ولی حق آدمی باقی است، مثل قصاص نفس و مال و همه بر این نظر متفقند که توبه پس از دستگیری مسقط حد نیست، به دلیل تقیید آیه به قبل از دستگیری و اصل استصحاب و چنانچه حق الناسی در ذمه محارب باشد، باید ادا شود.

ترور در لغت و اصطلاح

در فرهنگ زبان انگلیسی واژه«ترور»به معنی ترس شدید، وحشت، هراس و رعب است.[38] ولی آنچه که باید دانست، این است که در حقیقت ترور واژه ای فرانسوی می باشد که به ترس و وحش ترجمه شده است. ریشه اصطلاح ترور، به این معنا و مفهوم به دوران انقلاب فرانسه، که مشهور به دوران تروریست است، باز می گردد. از این دیدگاه، ترور به ایجاد هراس در توده مردم یا گروهی از مردم به منظور از بین بردن مقاومت شان و برقراری نظام یا فرآیند سیاسی برپایه این ترس و یا همان حکومت ترس با استفاده از مؤلفه های خشونت بار و اقدامات حاد است.[39]

در برخی از فرهنگ های فارسی نیز ترور به معنی ترس زیاد، بیم و هراس، خوف و وحشت آمده و تروریست نیز به عنوان عامل ترور، طرفدار ترور و آنکه برای رسیدن به هدف خود فردی را به شکل غافلگیرانه بکشد و یا ایجاد وحشت و هراس نماید، تعبیر شده است. تروریسم نیز به عنوان مکتب و روش کسانی معرفی شده است که آدم کشی، ایجاد خوف و هراس و تهدید مردم را راهی برای دست یابی به اهداف خود، از قبیل تغییر نظامات سیاسی، فرهنگی و به دست گرفتن زمام امور و حکومت می داند.[40]

در ادبیات معاصر عرب نیز ارهاب، اغتیال، اهراق واژگانی هستند که برای ترور به کار رفته و در ادبیات قدیم نیز فتک، غدر از این نمونه اند.

با توجه به معنای کلی که در بالا برای واژه ترور، از دیدگاه لغت شناسان مطرح شد، این امر به خوبی نمایان گشت که معنای لغوی آن امری جدا از فرهنگ های سیاسی و حقوقی روز نیست و کلمه ای نوپاست که برای آن تعاریف بسیاری ارائه گشته؛ نکته ای که یادآوری آن در اینجا ضروری به نظر می رسد، موضوع تروریسم است که به عنوان یک ایسم و مکتب همیشه به جای لفظ ترور و موضوع ترور مورد دقت و پژوهش واقع شده و از همین روست که در بحث ترور همیشه از تروریسم نام برده می شود.

در اینجا می توان از دو دیدگاه به بررسی این مفهوم و موضوع پرداخت؛ یکی از جنبه تعاریفی که توسط عالمان حوزه های گوناگون مطرح شده و دیگری از طریق ارائه مؤلفه های مؤثر در وقوع حوادث تروریستی و ترور، می باشد.

ترور در سیاست به کارهای خشونت آمیز و غیر قانونی حکومت ها، برای سرکوبی مخالفان خود و ترساندن آنها اطلاق می شود و نیز اعمال گروه های مبارزی که برای رسیدن به اهداف سیاسی خود دست به کارهای خشونت آمیز و هراس انگیز می زنند، ترور نامیده می شود. از اینرو ترورگری، روش حکومت هایی است که با بازداشت و شکنجه و اعدام و انواع آزارهای غیرقانونی از راه پلیس مخفی، مخالفان را سرکوب می کنند.[41]

ترور در اصطلاح خاص، به حالت وحشت فوق العاده ای اطلاق می شود که ناشی از دست زدن به خشونت و قتل و خون ریزی از سوی یک گروه، حزب و یا دولت به منظور نیل به هدف های سیاسی، کسب و یا حفظ قدرت می باشد. ترور شخصیت و یا ترور روانی، به معنای ترساندن افراد، از طریق هدف قرار دادن روحیه، حس شهامت و اعتبار آنن می باشد.[42] به هرحال این مشکل، همان ارائه تعریف مشترک از تروریسم و ترور همیشه وجود داشته و این امر ناشی از آن بوده است که عده ای کثیر با فرهنگ ها، قومیت ها، عقاید گوناگون هستند که برای آنها افرادی که از دیدگاه گروهی مظهر تروریست هستند، از نقطه نظر آنها مبارزه راه آزادی و استقلال اند و هر وسیله ای را برای رسیدن به هدف توجیه می کنند.

راهکار دیگری که می تواند ما را در شناخت ترور و حوادث تروریستی کمک کند و معیار عمل ما در الصاق بر چسب ترور بر حوادث متفاوت و گوناگون از حیث ماهوی و غیره یاری کند، شناخت و آگاهی داشتن از مؤلفه های مؤثر در بحث«تروریسم»و«ترور»است که به ما نشان می دهد، یک حادث یا واقعه با داشتن چه ملاک هایی مصداق حادثه تروریستی می شود. که از آن جمله عبارتند از: ویژگی خشونت و توسل به زور، ویژگی ایجاد وحشت و هراس و ترس، ویژگی غافل گیرانه و مخفیانه بودن، غیر مشروع بودن هدف

ترور در فرهنگ اسلامی

ارائه معادلی برای«ترور»و«تروریسم»از فرهنگ و حقوق جزای اسلامی، جزو دغدغه های فقها و اندیشمندان مسلمان است. در ادبیات و فرهنگ اسلامی چنین واژه ای وجود ندارد و به طور کلی این واژه لفظی وارداتی است. ولی با اندکی تأمل و شناخت عناصر و ویژگی های ترور و تروریسم می توان به ارهاب، اغتیال، و غیله، فتک، و محاربه در فقه اشاره کرد.

1) فتک

در کتاب لغت، فتک به معنای شخصی آمده است که فردی را بی خبر و از روی غفلت بکشد و نیز به معنای شخصی است که از غفلت فرد دیگر استفاده می کند و او را می کشد و یا مجروح می سازد.[43] نیز جواهری در کتاب لغت خود آورده: «فتک آن است که کسی بر همراه خود وارد شود و درحالی که او غافل است، به طور ناگهانی او را به چنگ اندازد و به قتلش برساند».[44] برخی دیگر از نویسندگان معنای جدیدی برای آن ارائه داده اند و در تعریف آن آورده اند: «فتک این است که بر کسی غفلتا یورش ببرند و او را بکشند، خواه با سلاح باشد یا نباشد در امور سیاسی باشد یا نباشد.[45] بنابراین واژه فتک از دیدگاه علمای لغت دارای ارکان زیر است:

الف) اقدامی که براساس خواسته نفسانی از روی میل و نه مبتنی بر قاعده ای خواست انجام گیرد.

ب) عملی است خودسرانه، درحالی که برای قصاص نیز در برخی منابع اذن امام شرط است، ولی این عمل، براساس تصمیم فردی، بدون نظر امام و خودسرانه است.

ج) گاه در این عمل اغراض شخصی نیز دخالت دارد و همراه با لجاجت و پافشاری است.

د) جرأت داشتن و جری بودن نیز در معنای آن نهفته است و غافلگیری نیز از ارکان آن است.

بنابراین در فرهنگ اسلامی، فتک به معنای کشتن یا جراحت وارد کردن به طور غافل گیرانه و بدون مجوز شرعی و خودسرانه یک بی گناه است که شاید معادل ترور در ادبیات سیاسی امروز باشد. در دوران قبل از اسلام فتک و زورگیری رواج داشته، چنانکه به خاطر مطامع مادی و یا شخصی بی اهمیت و غیر مقبول، انسان های بی گناه را می کشتند، ولی پس از ظهور اسلام، از آنجا که اسلام دین صلح و دوستی و آرامش و مبتنی بر قانون و عدالت است، این عمل مذموم را نهی کرده است. چنانکه پیامبر اعظم (ص) در این باره فرموده اند: «الایمان قید الفتک[46]» یعنی ایمان فتک را تقیید و منع می کند. در جای دیگر آمده است: «من فتک بمؤمن یرید نفسه و ماله، فدمه مباح»[47] هرکه نسبت به مؤمنی غافل گیرانه حمله نماید و اراده کند که او را بکشد و یا مال او را ببرد، خون او مباح است. نیز در حدیث معتبر آمده است: «ابو صباح کنانی به امام صادق (ع) می گوید: همسایه ای به نام جعد بن عبد اللّه دارم که به امیر المؤمنین(ع) بدگویی می کند و از امام خواست تا به او اجازه دهد تا در کمین او بنشیند و او را هنگامی که به دام انداخت، به قتل برساند. حضرت، ابو صباح را از این کار باز داشتند و فرمودند: ای ابو صباح، این عمل فتک است و رسول خدا(ص) از فتک نهی کرده؛ ای ابو صباح!اسلام فتک را زنجیر کرده است. او را به حال خود واگذار؛ چرا که غیر تو برای او کافی است».[48] در روایت دیگری آمده است: «هنگامی که حضرت مسلم بن عقیل وارد کوفه گردید، توانست کوفه را برای ورود امام حسین(ع) آماده کند، اما با ورود ابن زیاد به کوفه، حکومت ارعاب و زور بر آنجا حاکم گردید. در این زمان زیاد تصمیم گرفت به دیدن شریک بن اعور، که از سران قوم بود برود تا از او عیادت کند. وی در خانه هانی، مسلم را در خانه خود مخفی کرد تا به محض ورود ابن زیاد او را غافلگیرانه به قتل برساند ولی مسلم از این کار سرباز زد و با شنیدن اعتراض شریک به این اقدام، دو دلیل آورد؛ که یکی از آنها همان فرموده پیامبر است که پیش از این ذکر شد، همانا ایمان فتک را تقیید می کند و در زنجیر می کند. و از این رو نباید مؤمنی را در برابر مؤمنی فتک نماید».[49] چنین داستانی به طرق مختلف در کتب شیعه و سنی نقل شده و همین امر، ادعای مجعول بودن آن را رد می کند. البته در جریان ابو صباح کنانی هم برخی می گویند که این حکم برای فرد خاص و موضوع خاص است، که در جواب آنها نیز می گوئیم که نقل حدیث امام صادق(ع) از پیامبر(ص) به آن عمومیت می دهد. و احادیث دیگر هم، هرکدام به نوبه خود مؤید حکم حرمت فتک هستند.

به هرحال واژه فتک یکی از واژگانی است که در ادبیات عرب و فقه ما نزدیکی زیادی با ترور و تروریسم دارد و با توجه به مؤلفه های هر دو، (یعنی فتک و ترور ) می توانیم، آن را معادل ترور بدانیم، ولی دقت در یک نکته ضروری به نظر می رسد که فتک تنها شامل قتل چه با انگیزه مالی و سیاسی می باشد و استفاده از این روایات و توسعه آن ها بر سایر اقدامات تروریستی با توجه به تعاریفی که برای ترور و تروریسم ارائه شده کاری دشوار است. ضمن اینکه این روایات تنها فتک را تحریم کرده است و حرمت آن را می رساند و هیچ اشاره ای به نوع مجازات برای مرتکبین آن نکرده است و فقط در جایی به هدر بودن خون فرد اشاره کرده و این خود برای تعیین نوع مجازات برای تروریست امری است. مشکل است.

البته برخی نیز با ارائه تعاریف و توضیحاتی چنین نتیجه گیری می کنند؛ در فتک دو معیار اصلی وجود دارد یکی محور بودن خشونت و دیگری یکسان بودن هدف و آماج یعنی آنکه آماج اقدام تروریستی است خود هدف می باشد، به بیان دیگر، ترور یک فرد به علت های مربوط به خود آن فرد صورت گیرد یا بخش اعظم از آن مربوط به خود فرد باشد. علاوه بر اینکه در فتک الزاما نمی توان معیار و انگیزه سیاسی را وارد کرد و می تواند اقدام با دیگر انگیزه ها باشد، هم می تواند با سلاح باشد هم بدون سلاح و از دیدگاه این گروه به همین دلایل بسیار مشکل است که بتوان فتک را در زمره ترور و تروریسم قرار داد.[50]

2) اغتیال

«اغتیال»از جمله اصطلاحاتی است که در فرهنگ و ادبیات عرب دارای معنا و مفهوم نزدیک به ترور است. اغتیال به معنای(اغتیالا یا قتله غیلتا: یعنی پنهانی و به شکلی که مقتول باخبر نشود، او را از پای درآوردن) [51] و از همین رو در لغت نامه های فارسی نیز به معنی فرد دیگری را ابتدا فریب دهد و سپس او را به قتل برساند[52] و اغتیال در باب افتعال در معنای نزدیک به هلاک کردن، به ناگاه کشتن، با خدعه کشتن، در پنهانی کشتن و فریب دادن و به خلوت بردن و کشتن می باشد.

به عبارت دیگر، اغتیال به معنای ترور و سوء قصد و محاوله الاغتیال به معنای طرح ترور و توطئه ترور به کار می رود.[53] نیز آمده است. با توجه به مطالبی که در ارتباط با فتک گفته شد و مقایسه آن با غیله بهتر می توانیم با مفهوم اغتیال آشنا شویم.

صاحب کتاب غریب الحدیث، در بیان تفاوت میان«فتک»و«غیله»می نویسد: «غیله آن است که شخصی خدعه ای به کارگیرد تا انسانی را به موضعی بکشاند که برای او پنهان است و هنگامی که بدان جا رسید، او را به تقل رساند... و اما فتک در قتل آن است که شخصی نزد شخص دگیر آید، و حال آنکه غافل مطمئن است و نمی داند که آن شخص اراده قتل او را کرده است. لذا بدان جا رود و به قتل برسد. و همین طور اگر کسی، چه در شب و چه در روز، در جایی در کمین کسی دیگر بنشیند و زمانی که او را دید، ناگهانی به قتل رساند».[54]

در روایتی آمده است که شخصی از امام صادق(ره) سؤال کرد: «آیا در حق ناصبی اغتیال رواست؟

امام(ع) در پاسخ او فرمودند: امانت را به همان کسی برگردان که تو را امین خود قرار داده و از تو طلب نصیحت کرده است، اگرچه قاتل حسین (ع) باشد. آنچه که از این روایت به دست می آید جایز نبودن اغتیال حتی در حق ناصبی است».[55] در جای دیگر در روایتی از امام جواد(ع) نقل شده است:

«از فتک بر حذر باش! چرا که اسلام فتک را در زنجیر کرده است. من می ترسم که اگر در ظاهر مرتکب قتلی گردی، مورد سؤال قرارگیری و نتوانی راهی برای اقامه حجت و آوردن دلیل قانع کننده بیابی تا این سؤال را از خود برگردانی. در نتیجه خون مؤمنی از اولیای ما در مقابل خون کافر ریخته می شود. از اغتیال بر حذر باشید!».[56]

در روایات بسیاری از شیعه با عباراتی برخورد می کنیم که همگی به طور متفق نشان می دهد که دشمنان اسلام همواره در صدد بودند، تا از طریق اغتیال ائمه اطهار(ع) را مورد تعرض قرار دهند. همچنان که امام رضا(ع) نیز فرمود «به خداوند سوگند!من به وسیله سم و از طریق اغتیال کشته خواهم شد. این امر، عهد معهودی است که پیامبر آن را از زبان جبرئیل و او از پروردگار جهانیان اطلاع داده است».[57]

در باب قاعده لوث و قسامه و لزوم وجود این قاعده چنین آمده است که: «از حضرت صادق(ع) سؤال می شود که آیا قسامه حق است؟حضرت در پاسخ می فرمایند: اگر ما این نهاد را تشریع نمی کردیم همه می آمدند و اغتیال می کردند و بعد هم راهی برای اثباتش نبود. یعنی به راحتی در خفا دیگری را به قتل می رساندند و شاهدی هم نبود تا ببند و عادله آورده شود. بنابراین قاعده لوث و قسامه مانعی است برای فعل اغتیال. یعنی از خوف اعمال این قاعده قتلی صورت نمی گیرد».[58]

آنچه که در پایان باید به آن توجه شود این است که واژه اغتیال هیچ گونه رعب و ترسی را بر خود حمل نکرده و از جمله افعال ارعابی محسوب نمی شود. در اینجا لازم است ذکر شود که با توجه به تعریفی که از ترور دو مفهوم متفاوتند. چرا که اغتیال به معنای یورش و حمله و صدمه به جان انسان ها به طور مخفیانه است و در این تعریف ایجاد رعب و وحشت و برهم زدن نظم عمومی و اهداف سیاسی مورد توجه نیست.[59]

3) ارهاب

«ارهاب»و مشتقات آن، در ادبیات قدیم عرب به معنای ترس، ترسانیدن و دچار هراس کردن بوده و قرآن نیز بر همین معنا تأکید دارد. چنانکه در قرآن آمده«ایای فارهبون[60]». در راه انجام وظیفه، و عمل به پیمان ها تنها از من بترسید. «الحکم الارهابی»به معنای نوعی از حکومت است که برای برپاداشتن قدرت و سلطه خود، به ترساندن متوسل می شود.[61] «الارهاب دولی»نیز به معنای تروریسم دولتی و «ارهابی»به معنای تروریست و«شبکه ارهاب»به باند ترور ترجمه شده است[62] و در معنای کلی آن به مفهوم ترساندن، ایجاد ترس و وحشت، تهدید نمودن، هشدار مسلحانه، خشونت و ارعاب می باشد که این معانی، نزدیکی مفهومی بسیاری با اصطلاح ترور دارد.[63]

با توجه به مطالب بالا این نتیجه حاصل می شود که معنای لغوی«ارهاب»در عربی، ترساندن و دهشت افکنی است و مقصود از ارهاب در قرآن کریم و به طور مشخص در آیه 60 سوره انفال به معنای فراهم آوردن ساز و برگ و توان نظامی جهت ترساندن دشمن از حمله و هجوم است و استعمال واژه ارهاب در دوران جدید برای تروریسم در زبان عربی، تنها در دوره اخیر بوده و پیش تر از آن بدین معنا به کار نمی رفته است و به همین علت بهره گیری از این واژه برای معادل سازی باترور برای استخراج حکم فقهی کار صحیحی نمی باشد هرچند که امروزه از لحاظ لغوی بسیار به جای واژه تروریسم و ترور به کار می رود.

به هرحال میان مفهوم قرآنی ارهاب و ترور تفاوت ماهوی و اساسی وجود دارد و در برابر نوع کاربرد و معنی ارهاب در قرآن و مفهوم ترور در فرهنگ غربی نه تنها یکسانی وجود ندارد بلکه امکان برداشت و آثار مخرب در فهم مطالب قرآنی پیش می آید. چرا که این امکان وجود دارد که اگر فردی ترور را به ارهاب معادل سازی کند و به سراغ آیات قرآن برود شاید این امر بر او واقع شود که ترور به عنوان یک راهبرد از سوی اسلام معرفی شده است. درحالی که چنین نیست.

به هرحال تمام اصطلاحاتی که از آنها نام برده شد، هرکدام شاید از یک دیدگاه به معنای ترور نزدیک باشند، ولی عمدتا جامعیت و مانعیت لازم را ندارند و فقط می توان از آنها به عنوان نهادهای مشابه با ترور و تروریسم اشاره کرد و نه بیشتر و همسان با ترور، چرا که در هر قسمت با توجه به تعریفی که از ترور و تروریسم و مؤلفه های آن داشتیم، اختلافات هریک با ترور را نیز متذکر شدیم. ولی در دیدگاه کلی با توجه به تمامی ابعاد تروریسم شاید بتوان محاربه را بهترین معادل برای ترور خواند البته در این اصطلاح فقهی نیز باید دیدگاه خاص و ویژگی هایی را برای دست یابی به هدفمان در نظر بگیریم که در جای خود به آن اشاره می کنیم.

ترور در قرآن

قرآن با توجه به انگیزه های پرورشی و آموزشی می کوشد تا رفتار و عمل مردم را با دقت تمام گزارش و تحلیل کند. آیاتی که شاید از نظر مفهومی با توجه به تعاریفی که از ترور ارائه دادیم شمار اندکی هستند، ولی شاید همین تعداد کم از نظر کیفی بتواند، دیدگاه نفی کننده قرآن را نسبت به مسئله ترور بیان کند. در این راستا می توان به قصص قرآنی پرداخت، که در تعدادی از آنها به ترور برخی از پیامبران به دست دشمنان شان اشاره کرد. در سوره نمل[64] خداوند متعال به مسئله ترور حضرت صالح(ع) اشاره می کند که چگونه قوم نابکار ثمود می خواستند تا با به کارگیری ترور از وجود صالح خود را برهانند. ایشان تصمیم گرفتند تا همگی بر او یورش برده و کارش را تمام کنند و شبانه به خانه او حمله ببرند و ایشان را ترور نماید. هرچند که آیات بعد خبر از ناکامی آنها در ترور می دهد، ولی آنچه نمایان است، شباهت عمل، به اقدامات و ترورهای امروزی است که افراد یا گروه هایی برای دست یابی به اهداف خاص سیاسی و یا مذهبی و اجتماعی و دلایل دیگر، دست به ترور و کشتن و یا صدمه زدن به شخصیت های متنفذ سیاسی، مذهبی، اجتماعی و فرهنگی می زنند. نمونه بعدی جریان ترور پیامبر اکرم (ص) است، از سوی برخی منافقان و کافران که در آیه 30 انفال آمده است نیز در آیات دیگر[65] به مسئله ترور آن حضرت از سوی منافقان برنامه ریزی شده بود ه گروهی از ایشان توطئه کردند که در هنگام برگشت از جنگ تبوک در یکی از گردنه های سر راه به صورت ناشناس کمین کرده و شتر پیامبر را رم داده و حضرت را به قتل رسانند که این ترور هم نافرجام می ماند،[66] یا اشاره کنایه ای قرآن به جریان لیله المبیت و قصد ترور پیامبر(ص) در خانه شان که به امر خدا این اقدام با جایگزینی حضرت علی(ع) به پیشنهاد خود ایشان ناکام می ماند.

در همه این آیات لحن و خطاب، نمایان کننده ماهیت زشت و مذموم این عمل در اسلام است. البته در قرآن آیات زیادی در رابطه با آنچه که امروز ترور شخصیت نامیده می شود نیز وجود دارد. که موضوعا در بحث ما دخالت چندانی ندارند، و در همه آنها نیز به مسئله ترور به شکل منفی و مذموم نگاه شده است. به هرحال آیه ای را نمی توان یافت که مشروعیت ترور را تأیید کند. آیات قرآن حضرت رسول(ص) را پیام آور صلح و رحمت معرفی می کند، «و ما تو را جز مایه رحمت برای جهانیان نفرستادیم»[67] و نیز روایاتی که در تکمیل آیات شریفه مؤید همین امرند که آرامش، صلح، دوستی و محبت پایه و ستون شریعت است.

اقدام علیه مسلمانان(قربانیان مسلمان) اقدام علیه کفار(قربانیان غیر مسلمان)

ترور و اقدام تروریستی علیه مسلمانان و غیر ایشان در اسلام مبتنی بر ادله از آیات و روایات وارده حرام بوده، مگر در شرایط استثنا؛ مثل مسلمان مهدور الدم به شرط صدور حکم و اجازه حاکم شرع که دیگر عنوان ترور نداشته، چرا که علنی و مشروع است و یا کافر حربی که در حال جنگ با مسلمانان و تجاوز به اوست که این هم مشروط بر رعایت قوانین جهاد دفاعی است که از تحت عنوان ترور خارج می گردد، پس چنانکه فردی مرتکب ترور علیه هر فردی شود، با شرایط و استثنائات بالا وی از نظر فقهی قابل مجازات می باشد و با توجه به وجوه اشتراک بین خصوصیات ترور که شامل خشونت و ارعاب و نامشروع بودن و غافلگیرانه بودن آن، با خصوصیات محاربه در حالت عام آن می توان در صورت اثبات ارتباط بین این دو، حکم محارب را برای تروریست صادر کرد.

تقسیم بندی تروریسم(ترور)

همان طور که گفتیم ترور به معنی ترس و وحشت و تروریسم نیز به معنی شیوه حکومت و مسلک سخن گفتن از طریق ایجاد رعب و وحشت است.

تاریخ گرچه این مفهوم و واژه را پدیده ای نوظهور و جدید می داند، ولی بشر در عرصه های مختلف زندگی خود از ابتدا با آن دست به گریبان بوده است. بررسی این واژه و مفهوم در طول زمان نشان می دهد که ماهیت آن به تدریج متحول شده است.

ترور گاهی سیاسی است، که با اهداف سیاسی ارتکاب می یابد و گاهی غیر سیاسی، که برای اخاذی یا اهداف خاص دیگر صورت می گیرد. گاهی ترور و اعمال تروریستی داخلی و گاهی خارجی و بین المللی است. کشور ایران تا مدت ها از ترور و تروریسم داخلی رنج می برد؛ برعکس امریکا، تا قبل از سال های اخیر بیشتر گرفتار تروریسم خارجی بود که علیه افراد و منافع این کشور در خارج از مرزهای آن رخ می داد، بوده است. انفجار مرکز تجارت جهانی اولین نمونه قابل ذکر از تروریسم داخلی در امریکا بوده است و دو سال پس از آن، انفجار شهر او کلاهما رخ داد، که برزگ ترین عمل تروریستی داخل خاک امریکا قبل از وقایع 11 سپتامبر بوده است، که موجب مرگ 191 نفر شد، که در واقع نوعی انتقام گیری از مرگ 79 عضو فرق داویدیان در تگزاس بود.

برخی از نویسندگان در مقالات و کتاب های خود از تروریست های یک موضوعی نام برده اند، منظور و معنا از این گونه نام گذاری به این دلیل است که افراد و گروه هایی هستند که برای حمایت از یک موضوع خاص به عملیات تروریستی دست می زنند؛ مثل گروه هایی که طرفدار محیط زیست یا مخالف سقط جنین هستند که با ارتکاب اعمال خشونت بار، مثل قتل و جرح و اعمالی که غالبا مؤلفه های اعمال و اقدامات تروریستی را دارد مخالفت خود را اعلام می کنند. البته یکسری اقدامات دیگری نیز، امروزه در سطح جهان اتفاق می افتد، که ماهیتا شباهت زیادی به اعمال تروریستی و ترور دارند که یک نمونه از آنها که اصطلاحا جرم نفرت خوانده می شود، هستند که به خاطر نفرت نسبت به قربانی به دلیل رنگ، نژاد، معلولیت و نظایر آن اتفاق می افتد.

علاوه بر تقسیم ترور به ترور سیاسی و غیر سیاسی، از لحاظ شیوه و انگیزه ارتکاب آن نیز، حتی در تروریسم سیاسی نیز اقسام مختلف وجود دارد با توجه به این مطلب تا حد زیادی گستردگی بحث ترور و تروریسم و ملاک ها و معیارهای موجود در تقسیم بندی و دسته بندی آنها نمایان[68] شد.

ترور از دیدگاه امام خمینی(ره) [69]

واژه ترور به تنهایی یا به صورت ترکیب(مانند ترور اشخاص، ترور انقلاب، ترور روحانیت، ترور علما، ترور مجاهدان، ترور مظلومان، ترور وحشیانه، ترورها، تروریست هاو تروریسم امریکایی) در حدود 103 بار در صحیفه امام آمده است. با بررسی اجمالی پیرامون آنها به این نتیجه می رسیم که تعریف ایشان بسیار نزدیک به تعریف کلاسیک و متعارف از ترور است. البته ایشان هیچ گاه به تعریف ترور و تروریسم نپرداخته اند و طبق تعریف کلاسیک ارائه شده از ترور تمامی معیارها و شاخصه های ترور که عبارتند از خشونت و قتل و خون ریزی، ایجاد ترس و وحشت، رسیدن به یک دوره عمدتا سیاسی به وضوح در تمامی بیانات ایشان به چشم می خورد.[70]

به نظر می رسد که ترور از منظر ایشان طبق مطالب مندرج در صحیفه ایشان ترور را به رفتار فرد، گروه، حزب یا دولتی اطلاق می کنند که از طریق خشونت و قتل و خون ریزی ناگهانی و مخفیانه و ایجاد رعب و ترس و وحشت می خواهد به اهداف سیاسی خود برسد. با این حال، نمی توانیم چه در دوره قبل از انقلاب و چه پس از آن ردّپایی از موافقت ایشان با ترور مشاهده کرد و ایشان در اغلب بیانات خویش که در صحیفه امام مستند شده است ترور را عملی وحشیانه و غیر انسانی و ناجوانمردانه و از روی بی عقلی و نشانه حماقت و ناشی از زبونی ضعف و شکست می دانند و آن را جدا از منطق اسلام می دانند و محکوم به شکست معرفی می کنند و در جایی می فرمایند: «شما مطمئن باشید که ملت ما مسلم است و مسلم تروریست نیست».[71]

ایشان حتی در قضیه ترور حسنعلی منصور هنگامی که نمایندگانی به محضر ایشان رسیدند از صدور چنین حکمی استنکاف وریدند.

پس در سیره عملی مردانی که مجسمه اسلام اند، ترور جایی ندارد، زیرا ترور با ایمان و اسلام در تضاد است.

محکومیت ترور از نگاه آیات، روایات، سیره و حکم عقل

یکی از اصول اولیه و مسلم در اسلام حفظ صلح و امنیت است. خداوند سبحان در قرآن می فرمایند:

«الصّلح خیر»[72] و طبق همین امر و طبق اصول هرکس که با صلح و امنیت و سازش مخالف باشد از نظر اسلام محکوم است. ترور نیز همانطور که گذشت یکی از عوامل برهم زننده صلح و امنیت است و اعلام مخالفت با ترور از همین دیدگاه محکوم است. یکی دیگر از دلایل آیه 32 مائده می فرماید: «من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانّما قتل النّاس جمیعا»که طی آن به تبیین یک قاعده و نظام و قانون ویژه ای می پردازد و در حقیقت یک مبنای اصیل فقهی را پیش روی ما قرار می دهد، که تنها قتل نفس در دو صورت جایز است: یکی قصاص و دیگری مجازات افساد فی الارض در معنای عام آن است، و در غیر از آن قتل نفس براساس همین سیاست فکری و فرهنگ قرآنی، معادل با قتل همه نفوس و مردم است، این در حقیقت نشان دهنده اهمیت به کرامت و حرمت خون انسان و مصداق بالای اعتنا و ارزش گذاری به آنچه که امروزه حقوق بشر می نامند، است و غیر از آن هیچ فردی به سبب عدم ایمان، محکوم به مرگ نیست و تنها طبق مفاهیم موجود در جهاد هنگامی که مانع رسیدن دعوت حق به انسان ها شوند و با مبلغان حق به جدال و جنگ برخیزد و بکشد، یا فتنه برانگیزد، محکوم به مرگ است، که آن هم شرایط خاصی دارد که در باب جهاد بررسی می شود.

قرآن در فرهنگ الهی خویش در برگیرنده، تمامی شعائر انسانی و والا مدارانه است و حقوق انسان ها را محترم شمرده و از هرگونه تجاوز به آن نهی کرده است. در سرتاسر مفاهیم قرآن، مواردی را به عنوان عناصر تهدیدکننده امنیت معرفی کرده و آنها را اعمال ضد انسانی می داند، که یکی از آنها ظلم است که حتی ظالم در زمان سلطه خود مصون نیست. دیگری را تجاوز به حریم و حقوق دیگران می داند و از آن به نام تعدی نام می برد و در نهایت افساد و ایجاد بی نظمی و اختلال در امور عامه اجتماعی و مرتبط با انسان ها را از عوامل سالب امنیت می داند. با اندکی تأمل می بینیم که ترور با تعریفی که از آن ارائه شد تمامی این شرایط را داراست. پس در مذمومیت ترور با این استدلال شکی نیست.

از جهت دیگر کشتن افراد همان طور که در آیه شریفه نیز آمده تنها برای قصاص و مجازات افساد جایز است پس با هر هدفی ترور کردن افراد، خروج از این قاعده بوده و هر شیوه تروریستی محکوم است، چرا که عمل کردن در خارج از حدود الهی بوده، در این ارتباط قرآن کریم در سوره بقره می فرماید: «آنان که از حدود الهی تجاوز کنند ستمگرند»پس چنین شیوه هایی روش های ستمگرانه و عاملان آن از مطرودان از دیدگاه اسلام اند.

پس ترور به معنی قتل و قلع و قمع کردن شهروندان و مردم و رقیبان یا مخالفان و ضرب و جرح جسمانی و خشونت علنی یا همان ترور شخصی، از نظر اسلام منفور است، دینی که زندگی و حیات را مقدس می داند و حتی حیات حیوان را محترم می شمارد چطور ممکن است ترور را تأیید کند.

در جایی امیر المؤمنین می فرماید: «ان اللّه لم یخلقکم عبثا»به این معنی که خدا شما را بیهوده و عبث نیافریده است. وقتی از ایشان می پرسند چرا خداوند انسان را آفریده، پاسخ می دهند:

«ان اللّه خلقکم فی حرم و جمع الفتکم و بشر نعمه علیکم و جناح کرامتها و أسألت لکم جداول نعیمها»

خداوند شما را در حرم امن خود(مکه) خلق کرد و میان شما الفت و دوستی قرار داد و نعمتش را بر شما گستراند. بنابراین در مذهب امام علی(ع) اموری چون الفت، دوستی، برادری، صلح و سازش از نعمت های هستی است که به انسان ارزانی شده است.[73]

این امر بدیهی است که ترور همان خشونت و شیوه ارعاب و خشم گرفتن است. با توجه به سیره جاریه پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار(ع) در طول حیات مبارکشان ملاک اولی در امور صبوری بوده و پس از آن اصرار بر امر به معروف و تا زمانی که مخالف مصلحت اسلام و حدود الهی نبود خشم نمی گرفتند و خشونت نمی کردند و در اموری که با نفس خودشان در ارتباط بود عفو را ملاک عمل قرار می دادند.

حضرت علی(ع) به شدت از شیوه رعب آفرینی و وحشت زایی اجتناب می کردند چنانکه در واقعه خوارج و زمینه های قبلی آن نیز به چشم می خورد که تا زمانی که قیام مسلحانه نکردند، از خشونت بر علیه ایشان و یا ترور ایشان خودداری کردند. مدارا و تساهل و تسامح از شیوه های رفتاری و عمل معصومین(ع) بوده است، که همین پرهیز از خشونت و اقتدا به صلح و رأفت و نهی صریح از خونریزی ناعادلانه نشانه منش ایشان درباره ترور و محکومیت آن است.

البته از سیره پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) درمی یابیم که آنها در مقام حاکم اسلامی و یا قاضی، به صدور حکم قتل افراد دست زده اند، که وجودشان جزثومه فساد و تباهی، موجب گمراهی و ضلالت جامعه اسلامی می شد. و هیچگاه حاضر نشدند در خفا حکم به قتل آنان صادر نمایند، و یا برای ایجاد رعب و وحشت در مردم برای پیشبرد اهداف خود از آنها استفاده کنند. البته ایشان گاهی در مواردی دستور کشتن افرادی را صادر کرده اند بنابراین فرمان ایشان ترور بنوده است، چرا که ترور مخفیانه است و ایجاد وحشت می کند و ترور شونده بدون محاکمه ترور می شود. پیامبر در اینجا حکم می کند به عنوان حاکم و قاضی و آشکارا دستور کشتن را می دهد و نتیجه آن آرامش جامعه است، پس هیچ یک از خصیصه های ترور را دارانیست.

از طرفی همه افعال انسان ها دارای ارزش های ذاتی است. بدین معنا که ما معتقد به حسن و قبح عقلی در افعال می باشیم و احکام شریعت و قانون برمبنای پیروی از ارزش های ذاتی تشریع می شود. بدین معنا، هرآنچه را عقلا و فرهیختگان جوامع بشری نیکو پندارند، شریعت نیز آن را واجب می داند و هرآنچه را عقلا ناپسند پندارند، شریعت نیز آن را حرام می داند. از این جهت، این قاعده از مسلمات علم کلام محسوب می شود که احکام اسلام مطابق احکام عقل است و بر همین اساس ما مدعی هستیم که تضادی بین احکام شریعت و احکام عقلی وجود ندارد و بر همین اساس، حکم عقل و احکام عقلی نقش اساسی در وضع قوانین اسلام دارند. بنابراین نباید جامعه عقلا را از جامعه دین و مذهب جدا کرد. دین و مذهب ما عین عقلانیت است. در اسلام، هیچ حکم و قانونی که موجب تحمیل بر جامعه عقلا باشد، تشریع نمی شود.

لهذا هر فعلی که جامعه عقلا آن را نیکو پندارد، شریعت آن را نیکو می داند. به جهت اینکه شریعت اسلام، بلکه همه شرایع آسمانی، از عقل جدا نمی شوند. آنچه را حضرت ابراهیم(ع) یا حضرت موسی(ع) حضرت مسیح(ع) و پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) بیان می دارند، جدای از احکام عقل و حکم عقلا و عقل سلیم و فطرت انسان ها نیست و همواره در مسیر عقل سلیم و فطرت انسان هاست. مسئله ترور و تروریسم که عملا تعریف جامعه و مانعی ندارد-بلکه تعریف ما از آن به نحو اظهر الخواص است-نزد عقلای تمام جوامع به عنوان امری ناپسند مطرح می شود و صرف نظر از کلیه شرایع، این امر نزد تمامی جوامع قبیح شمرده شده و مردود می باشد.

نتیجه گیری

با توجه به مجموع مطالبی که پیش از این ذکر شد هرکسی که اسلحه بکشد و قصد ترساندن مردم را داشته باشد«محارب» است. به شرط اینکه ایجاد رعب و وحشت و هراس میان مردم کند. البته برخی از علما نیز شرط اخذ مال کرده اند ولی مشهور علمای امامیه قائل به آن نیستند. امام خمینی نیز بر همین مبنا در تعریف خود از محاربه قصد افساد را شرط کرده اند و همین امر وجه تمایز نظر ایشان از سایرین است. فرقی بین زن و مرد، شهر و خارج شهر، بلاد اسلامی و غیر آن، مسلمان و یا کافر برای محاربه و صدور حکم برای محارب وجود ندارد، بر محاربین بعد از سلطه بر ایشان عفو جاری نخواهد شد و توبه آنها تنها پیش از دستگیری مقبول است.

با توجه به تعاریف مختلف ارائه شده در زمینه ترور و تروریسم می توانیم به طور قاطع بیان کنیم که ترور به عنوان یک نماد مسلم از خشونت است و اگر با غافلگیری و ایجاد وحشت برفردی که خون و جان او محترم است جاری شود به طور قطع حرام و قبیح بوده و در مذمومیت و قبح و حرمت ایجاد این وحشت و ارعاب غیر مجاز و غافلگیرانه که همان خاص ترور است بحثی نیست.

بنابراین ترور، فتک، غیله، ارهاب، غدر، به هر عنوان و هدفی که باشد: منشأ هلاکت بوده و اسلام منشأ حیات والای بشر است. ترور به عنوان یک حرکت و یک ایسم و مکتب در جهان اسلام، از هیچ سابقه ای برخوردار نیست؛ چون با مباحث گذشتی دریافتیم که این امر خلاف ادبیات ارزشی و فرهنگ معنوی قرآنی و اسلامی و خلاف نص قرآن و احادیث اهل بیت و نیز سیره عملی پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله ) در مغازی ایشان بوده است. از اینرو ترور در دین مقدس اسلام محکوم می باشد. امام خمینی نیز در بیانات و گفته های خویش آن را به شدت محکوم کرده و خشونت و ترس را از مؤلفه های اصلی آن در بیانات و گفته های خویش آن را به شدت محکوم کرده و خشونت و ترس را از مؤلفه های اصلی آن می داند و آن را عملی وحشیانه و غیر اسلامی و جدا از منطق و فرهنگ اسلامی دانسته، و هرگونه اقدامی را با تکیه بر مبانی فکری تروریسم محکوم به شکست می داند.

در پایان با توجه به تمامی موارد و عوامل مؤثر و ویژگی ها و مولفه ها در بحث محاربه و ترور نتیجه آن می شود که محابه اعم از ترور و تروریسم است و دایره وسیعی از جرائم را دربرمی گیرد و به شکلی جرم ترور و اقدام تروریستی را نیز دربرمی گیرد، و رابطۀ بین آنها عموم و خصوص مطلق است و در حقیقت ما نیازی به تأسیس حقوقی جدید نداریم و افرادی که مرتکب این جرم می گردند را می توانیم به مجازات محاربه محکوم کنیم. البته با توجه به مطالبی که در بحث ارتباط بین افساد و حرابه مطرح شد می توانیم با استناد به آیه 33 سوره مائده، افساد فی الارض را به معنای مطلق تلاش برای ایجاد فساد و برهم زدن نظم عمومی بدانیم و هر اقدامی در این راستا، چون انواع اقدامات تروریستی در هر شکلی را، وارد در حیطه حکم فساد کنیم و از طرفی همانطور که در رابطه بین محاربه و افساد گفته شد با توجه به اعم بودن معنای افساد نسبت به محاربه به راحتی مجازات هر اقدام تروریستی و ترور اعم مسلحانه و غیر مسلحانه را مشمول حکم افساد فی الارض بدانیم که همان محاربه است.

پی نوشت ها:

[1] احمدی المیانجی علی بن حسین علی، مکاتیب الرسول، ص 105، دار العلم اسلامی، بیروت: بی تا.

[2] راغب اصفهانی حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، ص 113، دار العلم، بیروت: 412 ه ق.

[3] طریحی فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، ج 1، ص 479، 4 جلد، کتابفروشی، مرتضوی، تهران: 1375 ه. ش.

[4] مائده /33.

[5] طوسی محمد بن حسن، نهایه فی المجرد الفقه و الفتاوی، ص 720، منشورات قدس محمدی، قم: [بی تا]

[6] عوده عبد القادر التشریع الجنایی الاسلامی، ج 2، ص 2668 دار الکتب العربی-مؤسسه الرساله بیروت 1413 ه ق.

[7] شهید ثانی زین الدین بن علی جبعی عاملی، مسالک الافهام فی شرح شرائع الاسلام، ج 15، ص 5، 15 ج، مؤسسه المعارف الاسلامیه، قم: 1413 ه ق

[8] نجفی محمد حسن، جواهر الکلام، تحقیق رضا استادی، ج 41، ص 264، 42 ج، چاپ سوم، المکتبه الاسلامیه، قم: 1404 ه ق.

[9] حر عاملی محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج 18 باب 2 ح 1، 20 ج، چاپ دوم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم: 1414 ه ق.

[10] همان، ص 534

[11] همان، ص 537

[12] نوری میرزا حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 18، ص 158، چاپ دوم، مؤسسه آل البیت(ع) لاحیا التراث، بیروت: 1409 ه ق.

[13] حویزی شیخ عبد علی بن جمعه العروسی، تفسیر نور الثقلین، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، ج 1، ص 158، 5 ج، چاپ چهارم، مؤسسه اسماعیلیان، فم: 1412 ه ق.

[14] غرر الحکم، ج 2، ص 704، ح 1351

[15] نهج البلاغه، نامه 53

[16] نهج البلاغه، نامه 53

[17] کاشف الغطا(جعفر الغطا) ، کشف الغطا عن مبهمات شریعه الغراء ج 2، ص 419 انتشارات مهدوی، اصفهان: بی تا

[18] شهید ثانی، همان، ج 15، ص 5

[19] نجفی، همان، ج 41، ص 566

[20] مقدس اردبیلی احمد بن محمد مجمع الفائده و البرهان، تحقیق اشتهاردی و عراقی و یزدی، ج 12، ص 286، 14 ج، چاپ اول، جامعه المدرسین، قم: 1416 ه ق

[21] موسوی خمینی روح اللّه، تحریر الوسیله، ج 2، ص 492، 2 ج، دار الکتب العلمیه، اسماعیلیان، قم، بی تا، و مکتبه اعتماد، تهران: 1403 ه ق.

[22] علامه حلی، همان، جزء 2، ص 272

[23] موسوی خمینی، همان، ج 2، ص 492، مسئله 2

[24] همان

[25] بجنوردی سید محمد، فقه تطبیقی بخش جزایی، ص 157، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها(سمت) پژوهشکده امام خمینی(رحمه اللّه علیه) و انقلاب اسلامی دانشگاه تربیت معلم، تهران: 1385

[26] فیومی احمد بن علی، مصباح المنیر، ج 1، ص 472، المطبعه البهیه المصریه، 1302 ه ق

[27] رازی فخر الدین ابو عبد اللّه محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 11، ص 634 چاپ سوم، داراحیا التراث العربی، بیروت: 1420 ه ق.

[28] خسروی حسینی سید غلامرضا، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ص 436، چاپ دوم، انتشارات مرتضوی، تهران: 1375

[29] نعناکار مهدی، بررسی جرم افساد فی الارض در فقه و حقوق موضوعه، ص 41، انتشارات مرسل، تهران: 1377

[30] جمعی از نویسندگان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ا، ص 104 و 105 مترجمان، اتشارات فراهانی، تهران: 1360

[31] موسوی همدانی سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج 5، ص 534 دفتر انتشارات اسلامی، بی تا

[32] امام خمینی(ره) ، همان، ج 2، ص 492

[33] بجنوردی سید محمد، مجموعه مقالات فقهی، حقوقی اجتماعی، ج 8، ص 111، [بی چا]پژوهشکده امام خمینی(رحمه اللّه علیه) و انقلاب اسلامی، تهران: 1383

[34] امام خمینی (ره) ، تحریر الوسیله، ج 4، ص 339

[35] امام خمینی(ره) ، تحری الوسیله، ج 4، ص 239

[36] طوسی محمد بن حسن، المبسوط فی فقه الامامیه، ج 8، ص 52 تحقیق محمد تقی کشفی، 8 ج، چاپ سوم مکتب المرتضویه، تهران 1362: ه ش.

[37] امام خمینی (ره ) ، تحریر الوسیله، ج 4، ص 217

[38] شهید ثانی، مسالک الافهام، ج 15، ص 14-علامه حلی، قواعد الاحکام، ج 2، ص 272-نجفی، جواهر الکلام، ج 41- ص 581

-فاضل لنکرانی محمد، تفضیل الشریعه فی شرح تحریر الوسیله، ص 552، المطبعه العلمیه قم و مرکز فقه الائمه الاطهار، قم: 1422 ه ق.

[39] میرزایی نجف علی، فرهنگ اصطلاحات معاصر، بی چا، دار الاعتصام، قم: 1376

[40] فرهنگ لاروس

[41] عمید، فرهنگ عمید

[42] آشوری داریوش، دانشنامه سیاسی، ص 98، نشر مروارید، تهران: 1366

[43] آقا بخشی علی، فرهنگ علوم سیاسی، ص 336، مرکز مطالعات و مدارک علمی ایران، تهران: 1374

[44] ابن منظور محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 10، ص 472، دار صادر، بیروت: 1414 ه ق.

[45] جوهری اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، تحقیق احمد بن عبد الغفور عطار، ج 4، ص 1602، 6 ج، چاپ چهارم، دار العلم الملایین، بیروت و دار الحضاره العربیه، بیروت: 1974 م

[46] مرعشی، تروریسم و دفاع مشروع از منظر اسلام و حقوق بین الملل، ص 28 در همایش تروریسم و دفاع مشروع از منظر اسلام و حقوق بین الملل، مرکز مطالعات و توسعه قضایی دانشکده علوم قضایی، چاپ اول، داداری، تهران، 1381

[47] مجلسی محمد باقر، بحار الانوار، ج 47، ص 137، 110 ج، چاپ دوم، موسسه الوفا، بیروت: 1403 ه ق. ، ج 47، ص 137

[48] مجلسی، همان

[49] شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، چاپ چهارم، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران: 1365 ه ش. ، ج 4، ص 214، ح 50 -عاملی، وسایل الشیعه، ج 19، ص 169، ح 1

[50] مجلسی، بحار الانوار، ج 44، ص 35

[51] بجنوردی سید محمد، مجموعه مقالات فقهی، حقوقی اجتماعی، ج 8، ص 15

[52] جمعی از نویسندگان، حقوق بشر از منظراندیشمندان، ج 5، ص 584، چاپ اول، شرکت سهامی انتشار، تهران: 1380

[53] دهخدا، لغت نامه دهخدا

[54] سیاح، فرهنگ جامع (فارسی به فارسی) ، ذیل اغتیال

[55] هروی ابو عبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، تحقیق محمد عبد المعید، ج 3، ص 301، دار الکتاب العربی، بیروت: 1366 ه ق.

[56] عاملی، وسائل الشیعه، ج 13، ص 222

[57] طوسی محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، تحقیق میر داماد استر آبادی و محمد باقر حسینی و سید مهدی رجایی، ص 811 مؤسسه آل البیت، قم: 1404 ه ق

[58] صدوق ابی جعفر محمد به علی ابن حسین بن موسی بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا(علیه السلام) ، تحقیق حسین اعلمی، ج 1، ص 219 مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت: 1404 ه ق.

[59] بجنوردی سید محمد، مجموعه مقالات فقهی، حقوقی اجتماعی، ج 8، ص 13

[60] همان

[61] بقره/40

[62] معلوف لویس، المنجد فی اللغه و الاعلام، ص 282، چاپ سی و هفتم، دار المشرق، بیروت، 1998 م.

[63] میرزایی، فرهنگ اصطلاحات معاصر، ص 36

[64] شیرودی، اسلام و تروریسم، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، شماره 59، ص 157، بهار 80

[65] نمل/45 الی 49

[66] توبه/48 و 64 و 74

[67] جمعی از نویسندگان، ترجمه مجمع البیان، ج 5، ص 70 تا 79

[68] انبیاء/107

[69] بجنوردی سید محمد، مجموعه مقالات فقهی، حقوقی اجتماعی جر 8، ص 124

[70] موسوی خمینی روح اللّه، صحیفه امام، ج 19، ص 148-ج 7، ص 183-ج 7، ص 505، 22 جلد، بی چا، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(رحمه اللّه علیه) ، تهران: 1379

[71] صحیفه امام، ج 11، ص 78 و 77

[72] نساء/128

[73] بجنودی سید محمد، مجموعه مقالات فقهی، حقوقی اجتماعی ج 8، ص 17

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر