عصر ایران ؛ حسین دلیر - سالی گذشت و امروز یادآور واقعهی تلخ فروریختن برج متروپل است. روز فروپاشی! روزی که اندک آرزوهای باقیمانده از آبادی آبادان، زیر آوار برج سرافکنده از «فساد و رانت» مدفون گشت. روزی که طعم گس یادآوریاش به دیگر روزهای تلخ این دیار پیوند خورد. همچون 28 مرداد هرسال که نمیگذارد فراموش کنیم چه به سر صدها تماشاچی «گوزنها» در سینما رکس سال 57 آمد یا 31 شهریور که روز پایان آبادان در سال 59 بود. و اینک دوم خرداد که در حافظهی این شهر، روز پردهبرداری از فساد پنهان میشود.
هیچ رخدادی بدینسان نمیتوانست در یکدم، همه را متوجه مصائب آبادان کند. تصویری غیر مخدوش و تقطیع نشده که نمایشی بلادرنگ از فساد نظارتی و رانت مدیریتی تلقی شد. سقوطی که آواری بیش از ریزش یک ساختمان بر جای گذارد. سقوط رؤیاها، آرزوها، امیدها و امتداد حسرت مردمی که تنها به گذشتهی خویش تکیه زده و به آن میبالند.
آبادانِ امروز، سالها با تصویر شهری بدون تلخی و رنجهای همیشگی فاصله دارد. چنان دور که از شادیهای گذرا هم به ابتهاج نمیرسد. تاثیر چنین وضعی بر روان جمعی مردم این شهر در همهی روزگار پساجنگ، بلاانکار است. شگفتا با همهی اندوه کهنهای که درونشان سکنی گزیده؛ همچنان و ناگزیر شعفی بیرونی دارند.
متروپل چنان بزرگ بود که فساد جاری در ساختارهای رسمی بتواند بهسادگی در پس آن پنهان شود. ریخت و این فروریختن یکباره، بخشی از آنهمه پلشتی را نمایان کرد. با هراندازه تلخی؛ همینکه قابی برای تصویر سیمای فساد شد، خوشایند مینمود. و ما را همچنان امیدوار به تسویهحسابی تاریخی با همهی عوامل برسازندهی وضع کنونی این شهر مجروح میکرد!
ساختمانی نو که روایتگر دردهای کهنه شد و ازآنپس برای چند روز، آبادان کانون توجه گشت. فاجعهی متروپل ظرفیت کافی برای تبدیل شدن به یک پرونده تاثیرگذار در قبال سرگذشت و سرنوشت این شهر را داشت. میطلبید از رهگذار آن؛ به واکاوی پرونده خاک خوردهی سیوچهار سال عملکرد مدیرانش پرداخت. اینکه قدرالسهم هرکدام از تصمیمها، ساختارها، شخصیتها و رویهها چه اندازه در توسعهنیافتگی آبادان نقش داشته است؟
در چنین حادثهای؛ محاکمهی بیدرنگ مسببان موضوعی عادی و مطالبهای همگانی است. آنچه مهمتر جلوه مینماید، اصلاح روندها و رویههایی است که به بازتولید چنین بحرانهایی میانجامد. انحراف واقعیت و تحدید مسئولیتها در عملکرد مقطعی برخی افراد؛ بیم و نگرانی تکراری در بزنگاههایی اینچنین است. به یککلام؛ تعیین عوامل مؤثر بر شکلگیری چرخههای معیوب و ناشفاف که منجر به طولانی شدن فعالیتهای غیرقانونی میشوند، کم از شناسایی و مجازات مسببان دخیل در این فاجعه ندارد!
متهم اصلی متروپل را نباید محدود به فرد یا افراد مرتبط با این پروژه دانست. تقیید دایرهی مسببان به عدهای مشخص؛ سرنوشت آبادان را همچنان با تهدید مواجه میکند. بهجای افراد و اشخاص کاش میشد نگرشها؛ رویهها و عوامل ناگفتنی و ناپیدایی که موجب فراوانی مصادیق قانونگریزی گشته را بهطور مشخص معرفی کرد.
بازخوانی گفتههای شورانگیز مسئولان ملی و استانی، گویای انرژی رها نشدهی انتقادی در بطن چنین رخدادی و البته بیتناسب با پیگیری پسینی همین عده است. «حادثه متروپل، لکه سیاهی در مدیریت شهری کشور بود»؛ «تخلفات اداری در بروز حادثه محرز است»؛ «بارها دستور توقف پروژه متروپل صادر شده بود اما توجهی به آن نشد»؛ «باید ارتباط غیرقانونی میان مسئولان شهری با سازنده متروپل مشخص شود»؛ «تحمیل مدیران نالایق با وجود پایان جنگ تحمیلی هنوز در آبادان ادامه دارد»؛ «متروپل با روابط ناسالم سیاسی بالا رفت» و بسیاری اظهارنظرهای شاذ که بعدها توسط آقایان پیگیری نشد.
فاجعه متروپل بیش از آنکه از منظر تلفات انسانی قابلتوجه باشد، از جنبه برملا شدن فساد اداری که مانند خوره در حال بلعیدن منابع و حس اعتماد است قابلتأمل مینماید. ریزش متروپل اگرچه از نظر فنی به دلیل «شکست سازهای» رخ داد اما در پی سالها ترکخوردگی و شکست ساختارهای نظارتی و مدیریتی به وقوع پیوسته است. فاجعهای که حاصل یک معادله ساده بود. جاهطلبی و زیادهخواهی سرمایهگذار بهاضافه فرصتطلبی مدیران رانتی، منهای نظارت و شفافیت در عملکرد ساختارهای رسمی و مسئول! بررسی چندبعدی و با حوصلهی این فاجعه؛ بهانهای مغتنم برای واکاوی همهی ترک فعلهای پس از جنگ به دست میداد که به هر دلیل از کف رفت.
با این وصف نباید تنها «حسین عبدالباقی»، سه برادر او و گروه ساختمانی آنها را یگانه عوامل مؤثر در شکلگیری فساد و تعمیق آن در سالهای اخیر آبادان دانست؛ اگرچه زمینهساز بخش مؤثری از آن به شمار میروند. این فاجعه برآیند ظرفیت و کیفیت اندک حکمرانی ساختوساز و فساد نهادهای شهری بود.
پیشگیری از تکرار چنین فاجعهای؛ به رفع خطاها و زدودن فساد از این ساختارها نیازمند است. بیتردید اگر چشمه رانت و فساد بسته نشود، جویبار تباهی بار دیگر زمینهای شهر را غرقاب خویش خواهد ساخت.
در این سالها مدیران و مسئولان بسیاری تبدیل به عناصر و بخشهایی از هژمونی اقتصادی عبدالباقیها شدند و در سایهی آنها توانستند پلههای ترقی اقتصادی را پرشتاب طی کنند. برخی از ایشان حتی در فضای مجازی به تبلیغ فروش املاک عبدالباقیها اقدام کردند. اینها نشان میدهد نفع شخصی و منافع جمعی در پرتو فعالیتهای منتسب به عبدالباقیها، همواره دچار انواع تعارض و تضاد بوده است.
آنجا که دستگاهی چون شهرداری بهعنوان ناظر بر فعالیتهای سرمایهگذاران شهری؛ خود به شریک آنها تبدیل میشود. همین مشارکت، مبنایی میشود تا همهچیز در کنف منفعت متقابل به مصلحت ابرسازندهای به نام عبدالباقی امکان تحقق یابد. به بهای چشم بستن بر تخلفها و تخطیهای آشکار از قانون!
یا شورای شهر که برخی اعضای آن در دورههای چهارم تا اکنون، بهعنوان تسهیلگر فعالیتهای این خانواده ساختمانساز ایفای نقش کردند. شگفتا در این نهاد نظارتی هیچ مصوبهای برای «مدیریت تعارض منافع در شهرداری» در هیچ دورهای به تصویب نمیرسد. در مقام شائبه میتوان به همراهی ثابت و تکراری مسئولان استانی و شهرستانی در آیینهای کلنگزنی و افتتاح پروژههای این گروه ساختمانی اشاره کرد. اینها نمیتوانسته اتفاقی و از سر تعارفهایی چون حمایت از سرمایهگذار باشد!
متروپل که فرو ریخت از پس آن، «عبدالباقی» پرتکرارترین واژه شد. نام خانوادگی مالک این برج و شهرت خانوادهای متمول که بر پیشانی گروه ساختمانسازی آنها نقش بسته بود. آنها نه کارخانهای ساختند و نه با سرمایهی خویش؛ کسبوکار مبتکرانهای به راه انداختند. اما مهارت قابلتوجهی در ساختوساز داشتند. زمینهای مرغوب را میشناختند و با تکیهی بر رابطهها و فرصتها؛ پلههای ترقی این تجارت خانوادگی را هموار کرده بودند. برای زمینهای آبادان، مثل خاقانی بودند که اگر بر هر دختری دست گذارد بلاچاره باید پیشکشش کنند. تا جایی که بر آنها؛ لقب سلاطین ساختوساز نهاده شد.
مالک متروپل و سومین از جمع چهار برادر عبدالباقی تا پیش از ظهر روز فاجعه چند لقب دیگر داشت. مدیر موفق؛ جهادگر اقتصادی؛ خیر امنیتساز؛ کارآفرین نمونه و چهره ماندگار صنعت ساختمان! او نماد بیبدیل ساختمانسازی در دههی اخیر آبادان شده بود و از سویی مهمترین سرمایهگذار بخش خصوصی که گردش مالی قابلتوجهی در اقتصاد شهر ایجاد کرد. کارآفرین و قهرمانی اقتصادی که یکباره در نظر عامه به قاتل و چهرهای منفور بدل شد! در توصیف او و دیگر برادران میتوان موارد متعددی از نظر گذراند. غرض این نیست تا دربارهها آنها نوشته شود و سخن بر سر مفهومی است که میتواند معنایی فراتر از یک شهرت خانوادگی داشته باشد.
به واژه «عبدالباقی» نباید بهصرف یک نام خانوادگی نگریست. این نام میتواند دربردارندهی مفهومی فراتر از اینها باشد! نه اینکه الزاماً خود ایشان چنین باشند. بیشتر بهمثابه پدیده، اسم رمز و شاید جریانی که در حال بلعیدن یک شهر بود! هیچ محدودیتی پیش روی ارادهی اپورتونیستی چنین جریانهایی قابلدرک نیست و تا پیش از بروز فاجعه؛ به هیچ شخص یا نهادی پاسخگو نخواهند بود. این ویژگی و روح مشترک جریانهای قدرتمند اقتصادی است. تا پیش از افتادن درخت بزرگ، کسی نمیداند از درون و توسط موریانهها در حال خورده شدن بوده است.
عبدالباقی را میتوان تنهی درختی تنومند از رانت و سوء استفاده دانست و برخی مسئولان خرد و درشت، برگها و شاخهها. ریشهی این درخت را البته باید در جایی دیگر و زیر بستر حاضر جُست. در برخورد با فساد، معمولاً قیچی هرس را به سمت شاخههای کوچک و برگها میبرند. آنچه از تنه و شاخههای بزرگ و ریشه باقی میماند با قیچی قابل بریدن نیست!
روشن است هیچیک از ارکان مسئول و ناظر در سالهای فعالیت عبدالباقی، نتوانسته یا نخواسته او را بهواسطه تخطیهای بسیار؛ متوجه و مبتلا به اعمال قانون نماید. عبدالباقی اگر نماد دور زدن قانون باشد باید بررسید و پرسید کدام محیط مطلوب امکان ظهور و رشد چون اویی را فراهم ساخته است؟ چگونه در زمانی اندک و فشرده، خانوادهای معمولی میتواند به چنین حجم غیرقابل تصوری از دارایی برسد و بر مهمترین تصمیمها در آبادان و گاه منطقه آزاد اروند تاثیر گذار باشند؟
ریزش متروپل، بیشمار پرسش و نکته با خود به همراه دارد که میتوان تا مدتها بر آنها تأمل کرد. بهشرط آنکه گرانیگاه داوری ما بهجای تمرکز بر رخداد؛ معطوف به زمینهها و عوامل شکلگیری چنین فجایعی باشد.
به عللی ترجیح دادم این بخش بهجای میانهی نوشته در پایان بیاید. فاجعهی متروپل نشانهی آشکار حکمرانی نامطلوب در آبادان و استان خوزستان بود. چرخهای معیوب از نظارتها که اصلیترین دلیل واپسگرایی این دیار در خلال سالهای بازسازی و پسازآن بودهاند. در نظام تصمیمگیری ناشفاف و چندلایه؛ مسئولیت افراد و نهادها گم میشود و درحالیکه همه میتوانند در صورت موفقیت از منافع بهره ببرند، در صورت شکست کسی تقصیر را به گردن نمیگیرد!