جدیدترین دادههای The Pacific Institute نشان میدهد که غرب آسیا و بهویژه خاورمیانه در یکدهه اخیر در کانون منازعات آبی جهان قرار گرفته است. در این بین ایران با داشتن بیشترین تعداد همسایه (15کشور) و حوضه آبریز مشترک با آنها موقعیت هیدروپلیتیکی ویژهای دارد. ایران در حالی در «حوضه آبریز هیرمند» قرار گرفته که در آخرین مطالعات، این حوضه آبریز بهعنوان یکی از حوضههای پرمناقشه معرفی شده است. در واقع ایران در مرزهای شرقی خود در پاییندست کشوری (افغانستان) قرار گرفته است که جزو ناامنترین کشورهای دنیاست و امارت اسلامی آشکارا از آب بهعنوان ابزاری برای ایجاد تنش و بیثباتی در منطقه استفاده میکند.
در چنین شرایطی ضروری است دستگاه دیپلماسی کشور از نگاههای سنتی به دیپلماسی یعنی صرف «مذاکره» با مقامات افغانستان عبور کند و از ابزارهای متفاوتی که به شکل بالقوه و بالفعل در جعبه ابزار دیپلماسی آب ایران و افغانستان وجود دارد بهره ببرد. متاسفانه نگاهی به 26دور مذاکره ایران و افغانستان نشان میدهد که وزارت نیرو بهعنوان کمیسار عالی آب ایران در افغانستان، با نگاهی تقلیلگرایانه و سنتی به دیپلماسی، دیپلماسی آب را به صرف «مذاکره برای مذاکره» تقلیل داده است. به بیان بهتر در شرایطی که طالبان آشکارا از رهاسازی حقآبه خودداری میکند و سعی در ایجاد تنش در روابط دوکشور دارد، ضروری است ایران بهگونهای رفتار کند که بقا و امنیت افغانستان را به دریافت حقآبه سیستان گره بزند.
افغانستان برخلاف ایران کشوری محصور در خشکی است و در زمینه «ترانزیت کالا و خدمات» بهشدت به همسایگان خود وابسته است. بنابراین، ایران ظرفیت زیادی برای وابسته کردن این کشور در زمینه ترانزیت کالا و خدمات دارد. روابط ناپایدار و پرتنش افغانستان و پاکستان، فرصت مناسبی در اختیار ایران قرار داده است تا از پتانسیل بندر چابهار برای ایجاد وابستگی افغانستان به خود، بهمنظور ترانزیت کالا و خدمات استفاده کرده و دسترسی امن این کشور به بازارهای تجاری منطقهای و جهانی را با هزینههای لجستیکی معقول تضمین کند. «تامین برق» افغانستان از دیگر مواردی است که ایران میتواند از آن بهعنوان ابزار فشار استفاده کند. بنا بر گزارشها، حدود 70درصد برق افغانستان از کشورهای همجوار از جمله ایران تامین میشود. وابستگی این کشور به واردات انرژی برق، از جمله ابزارهای اقتصادی است که ایران میتواند با آن امارت اسلامی افغانستان را تحت فشار بگذارد.
باید ضرورت توجه به «دیپلماسی عمومی» را هم به این موارد اضافه کرد. متاسفانه در چند دهه اخیر غفلت از بهکارگیری ابزارهای دیپلماسی عمومی در رابطه با افغانستان، نقش مهمی در گسترده شدن ابعاد مناقشه آبی بین ایران و افغانستان داشته است. استفاده از گروههای فشار بهعنوان ابزاری برای چانهزنی سیاسی با افغانستانیها، استفاده از ظرفیت دانشجویان افغانستانی مشغول به تحصیل در دانشگاههای ایران برای آگاهیبخشی به آنان در خصوص تبعات زیستناپذیرشدن سیستان و خشکی تالاب بینالمللی هامون برای دو کشور و نیز بهرهگیری از ظرفیت رسانهها و شبکههای اجتماعی در بازتاب وضعیت بغرنجی که بر سیستان حاکم است، از جمله ابزارهایی است که باید در کنار ابزارهای سیاسی و اقتصادی، با جدیت در زمینه گرفتن حقآبه از افغانستان به کار گرفته شود.