عصر ایران؛ هومان دورااندیش - محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاددان و جامعهشناس و مورخ، اوایل سال جاری در گفتوگو با یکی از رسانههای خارج کشور این ایده را مطرح کرد که «دموکراسی سیستمی غریب برای جامعۀ ایران است.» از دیگر تزهای دکتر کاتوزیان این است که جامعۀ ایران را "جامعۀ کوتاهمدت" و تاریخ ایران را گرفتار چرخۀ "استبداد، آشوب، هرجومرج و استبداد" میداند. در مجموع وی را میتوان یکی از نظریهپردازان برجستۀ "استبداد در ایران" دانست. متن زیر پاسخهای مکتوب آقای کاتوزیان است به سؤالات مکتوب عصر ایران.
******
جناب دکتر کاتوزیان، شما اخیرا به این نکته اشاره کردید که دموکراسی، سیستمی غریب برای جامعۀ ایران است. دلایل شما در تایید این مدعا چیست؟ سابقۀ طولانی استبداد در ایران یا نوظهور بودن "گفتمان دموکراسی" در ایران و یا...؟
اگر به تاریخ نهضت مشروطه که از اواسط قرن نوزدهم شروع میشود و ازجمله مهمترین مدارک آن "دفتر تنظیمات" و روزنامۀ "قانون" ملکم خان و کتاب "یک کلمه" مستشارالدوله و پارهای از نظرات سید جمالالدین اسدآبادی ست رجوع فرمائید ملاحظه خواهید کرد که هدف اصلی امحاء حکومت استبدادی و استقرار حکومت قانون بود. از ابتدای تاریخ تا آن زمان حکومت فردی و خودسرانه بود؛ یعنی شاه حق داشت دست به هر عملی که در توانش بود بزند بدون اینکه ملزم به رعایت یک چارچوب قانونی باشد. طبق سنت فرّ ایزدی شاه منصوب خدا بود و در نتیجه به خلق خدا پاسخگو نبود و مشروعیت خود را از ملت، یا طبقات بالا، یا دین و مذهب نمیگرفت.
همه مردم از وزیر و پسر شاه گرفته تا ضعیفترین روستائی رعیت شخص شاه بودند و جان و مالشان در اختیار او بود؛ چنانکه هر وقت میخواست جان و مال هر کس را که اراده میکرد میگرفت . نمونههای این در تاریخ ایران بیشمار است و کتاب های گوناگون بنده مشحون از آنهاست. ولی در اینجا فقط یک مثال بسیار معروف میزنم . امیرکبیر نزدیک به سه سال حاکم مطلق امور مدنی و نظامی ایران بود ولی پس از آنکه توطئهگران بالاخره موفق شدند شاه 20 ساله را از قدرت او به وحشت بیندازند روی یک تکه کاغذ به فرماندۀ گاردش حاجبالدوله نوشت بروید و "امیر نظام را راحت کنید!". همین. نه دادگاهی نه فرصت دفاعی. و آن وزیر مقتدر به این ترتیب "راحت شد".
حکومت قانون الزاما دموکراتیک نیست. سلطنت فئودالی و سلطنت مطلقه و دیکتاتوریهای بعدی اروپا هم مقید به نوعی قانون بودند. البته قانونهایشان (گاه خیلی) با هم فرق داشت ولی درهیچ یک از آن سیستمها حکومت استبدادی یعنی تکنفره و خودسرانه نبود.
قانون اساسی مشروطه علاوه بر الغاء استبداد یک قوۀ قانونگذاری بر مبنای انتخابات نیز پدید آورد چنانکه دیکتاتوری ژنرال فرانکو دراسپانیا مبتنی بر قانون بود و درآن مجلس قانونگذاری هم وجود داشت. هم امروز در دیکتاتوری چین و برخی کشورهای آمریکای لاتین نیز این طور است.
برخی از جامعهشناسان سیاسی در دهههای 1370 و 1380 بر این رای بودند که افزایش شهرنشینی و آموزش عمومی و سواد و ارتباطات و حقوق زنان و سایر نهادها و پدیدههای مدرن در جامعۀ ایران در حدی بوده که تحقق دموکراسی در این جامعه، امری قابل انتظار باشد. شما دربارۀ این تحلیل چه نظری دارید؟
اگر چنین باشد روسیه باید همین روزها به دموکراسی برسد! تا چرخۀ استبداد و هرج و مرج و تضاد دولت و ملت ادامه دارد رسیدن به دموکراسی که خیر، سهل است وصول به دیکتاتوری هم بسیار مشکل است.
بر فرض که دموکراسی برای جامعۀ ایران سیستمی غریب باشد. از این توصیف به چه تجویزی میتوان (یا باید) رسید؟
بر خلاف ایدئولوگها بنده نسخه نمینویسم. و در واقع پاسخ به شما را در جواب سوالهای پیشین دادهام .
در بخش بلندی از دوران اشکانیان، پادشاهی نه یک مقام موروثی بلکه یک مقام انتخابی بود. اگر چنین رویهای در طول تاریخ ایران بدل به یک سنت میشد، آیا نسبت ما ایرانیان با سیستم دموکراتیک، به نحو مثبتی دگرگون میشد؟
بنده دربارۀ انتخابی بودن پادشاهان اشکانی تردید دارم مگر این واقعیت که در ایران هر کس ممکن بود شاه شود. ولی اگر هم اطلاع شما صحیح باشد ، معنایش این نیست که حکومت استبدادی وجود نداشت.
آیا منتهی نشدن انقلاب مشروطه به ظهور پادشاهان غیرمستبد (منهای احمد شاه) را نیز محصول همین غریب بودن دموکراسی برای ما ایرانیان میدانید؟
تقریبا بلا فاصله پس از انقلاب مشروطه طبق معمول درایران هرج و مرج و هرکه هرکه شد. دموکراسی؟!
حتی اگر دموکراسی برای ما غریب باشد، ولی انقلاب مشروطه و شعار "آزادی" در انقلاب سال 57، نشانۀ نوعی آزادیخواهی در بین ما ایرانیان است. آیا میتوان گفت ایرانیان آزادیخواهانی هستند که دموکراسیخواه نیستند؟ و اگر چنین باشد، آیا علتش این است که آزادیخواهی نیروهای اجتماعی و سیاسی در ایران، فقط شامل خودشان میشود نه شامل رقبا یا حتی دشمنان داخلیشان؟
از نهضت مشروطه به این سو همۀ مخالفان دولتها را با هر نام و نشان و برنامه وایدئولوژی - حتی کسانی را که از " آزادی های بورژوائی " نفرت داشتند – آزادیخواه خواندهاند . در عمل معنای آزادی و دموکراسی در ایران سنت تاریخی هرج و مرج است. حتی برخی از روشنفکران ما خواهان " آزادی بی قید و شرط " بودهاند. یعنی مثلا آزادی برای این که رانندگی برخلاف جهت مجاز باشد! - قتل نفس که هیچ.
در هندوستان و ژاپن حدود هشتاد سال است که حکومت دموکراتیک مستقر است؛ در حالی که این کشورها نیز قبلا دموکراسی نداشتند. آیا دموکراسی برای مردم این کشورها، در عین محرومیتشان از نظام سیاسی دموکراتیک تا پایان جنگ جهانی دوم، سیستم آشنایی بود؟
در هند پیش از استقلال نوعی دموکراسی برقرار بود که پارلمان آن پارلمان انگلیس بود و هندیها هم طبق قانون میتوانستند برای آن نامزد شوند و از جمله در طول زمان چند هندی هم به مجلس عوام انگلیس راه یافتند . وزرای هند خود هندی بودند که در رأسشان اولیاء انگلیسی قرار داشتند. در نتیجه هند کاملا آمادگی داشت که پس از استقلال تبدیل به یک دموکراسی مستقل شود و شد.
ژاپن هرگز جامعه ای استبدادی نبود بلکه نوعی فئودالیسم متمرکز برآن حکومت میکرد. از دورۀ میجی (حدود 1880) به بعد تبدیل به دیکتاتوری شد و پس از شکست در جنگ دوم به دموکراسی رسید.
دربارۀ تفاوت ایران و کرۀ جنوبی چه نظری دارید؟ در دهۀ 1970 هر دو کشور غیردموکراتیک و تقریبا در سطح مشابهی از فرایند توسعه بودند ولی کره در 1987 (یا 1992) به دموکراسی رسید.
حکومت کرۀ جنوبی بر خلاف ایران استبدادی نبود بلکه دیکتاتوری روشنبینی بود و این دیکتاتوری لیاقت آن را داشت که درحدود 20 سال - از حدود 1960 تا 1980 - بدون داشتن یک قطره نفت یا منبع بادآوردۀ دیگری یک کشور سنتی مدرن و پیشرفته ایجاد کند که بتواند حتی با پیشرفتهترین کشورهای صنعتی در بازار جهانی رقابت کند. در نتیجه پس از چند سال، آگاهی و توانائی لازم و کافی یافت که به یک دموکراسی قرص و استوار تبدیل شود.
به نظر میرسد ما ایرانیان خوی انقلابی و برانداز داریم. فرهنگ سیاسی شیعی، که همواره بر جائر یا دست کم غاصب بودن حاکم تاکید داشته، و نیز انگارههای مانوی-زرتشتی، که جهان را عرصۀ مبارزۀ خیر و شر یا نور و تاریکی میدانند، تا چه حد در خوی انقلابی و فرهنگ سیاسی براندازانۀ ما نقش داشتهاند.
با ارجاع شما به جوابهای بالا باید بگویم که بیشتراحتمال دارد که مذاهب تحت تاثیر سنتهای اجتماعی بوده باشند تا برعکس آن.
فقدان سازگاری سیاسی هم ظاهرا یکی از مشکلات ملی ما برای تاسیس و بویژه تثبیت یک نظام سیاسی دموکراتیک است. نظر شما چیست؟
باز هم شما را به پاسخ های بالا ارجاع می دهم ولی یکی از مشکلات بزرگ جامعه ایران این است که مردم هم به اندازه کافی با هم سازگاری ندارند.