وجود مبارک حضرت زینب کبرى، علیها السلام، به منزله دختر، خواهر، مادر، عمه و خاله شهید، در همه زمینهها، از جمله ایمان، اخلاق، عمل صالح، شوهردارى، مقام مادرى و خواهرى، و مقام عبادتکه بالاترین مقام او به شمار مىآیدبراى تمام زنان عالم اگو و سرمشق است.
بدین لحاظ، در روز قیامت، او حجت کبراى پروردگار بر تمام زنان پس از خود خواهد بود. خداوند متعال در روز قیامت، با استناد به برجستگىهاى معنوى حضرت زینب، علیها السلام، با وجود گذران زندگى در روزگار پرفتنه امویان، آن حضرت را معیار تربیت دینى و اخلاقى زنان قلمداد مىفرماید و دلایل واهى زنان ناپاک را رد مىکند.
عناصر تأثیرگذار در شخصیت حضرت زینب (ع)
غور در آیات خداوند در قرآن کریم نشان مىدهد شکلگیرى شخصیت انسانها براساس چهار جنبه صورت مىپذیرد: پدر، مادر، آموزگار، و تغذیه (لقمه) [1]. ازاینرو، در روز قیامت، بسیارى از پدران و مادران و آموزگاران محاکمه و، در نهایت، محکوم خواهند شد؛ چراکه فرزند یا شاگردان پاکسرشت خود را به نابودى کشانده و از درجه رفیع انسانیت پایین آوردهاند. پیغمبر اکرم، صلى اللّه علیه و آله، درباره اینگونه والدین و فرزندان مىفرماید: اگر این پدر و مادرها عقرب به دنیا مىآوردند، به مراتب، نتیجهاى بهتر از به وجود آوردن انسان دوپا عایدشان مىشد. [2]
زنان باردار، اى مرد هوشیار
|
|
اگر وقت ولادت مار زایند
|
از آن بهتر به نزدیک خردمند
|
|
که فرزندان ناهموار زایند. [3]
|
|
|
|
در روایتى دیگر، حضرت براى پدران مدعى دیندارى دوزخ طلب مىکند؛ زیرا آنان زمینه کفر و تباهى فرزندان خود را فراهم مىآورند. [4]
بر این اساس، در این مقال، شخصیت والاى زینب کبرى با توجه به این چهار جنبه کاویده مىشود:
الف. پدر زینب (ع)
مرحوم کلینى، در جلد دوم کتاب شریف اصول کافى، روایت مهمى از رسول خدا، صلى اللّه علیه و آله، نقل کرده است. [5] در این روایت، پیامبر عظیم الشأن اسلام از درخت طوبى نام بردهاند. براساس این روایت و قول قرآن، جاى این درخت در بهشت است؛ اما شاخههاى آن به صورت امور معنوى در دنیا یافت مىشوند. مانند سخاوت که یکى از امور معنوى و اخلاقى مهم است. حضرت مىفرماید:
«السخاء شجرة فى الجنة». [6]
جود و سخاوت از درختان بهشت است.
هرکس بتواند با شاخههاى دنیایى این درخت پیوند یابد و این پیوند را حفظ کند، وقتى بساط دنیا برچیده شود و آخرت آشکار گردد، شاخههاى این درخت او را تا ابد به بهشت مىفرستند. [7] همچنین در ادامه روایت آمده است:
«من کان سخیا اخذ بغصن منها».
آدمهاى کریم و سخاوتمند (به شرط ایمان) به یکى از شاخههاى این درخت متصل هستند.
«فلم یترکه هذا الغصن حتى یدخله الجنة».
بارى، وجود مبارک امیر المؤمنین، پدر بزرگوار زینب کبرى، علیها السلام، با تمام شاخههاى درخت طوبى یعنى با همهگونه اخلاق الهى، آداب الهى، تربیت الهى، و ارزشهاى الهى پیوند دارد. ضمن اینکه اتصال على، علیه السلام، به سرچشمه خصایل الهى از نوع آگاهانه، عاشقانه و از همه ارزشمندتر «مخلصانه» است. از زمان حضرت آدم، علیه السلام، تاکنون، کسان بسیارى در مقابل ظلم و تجاوز دشمنان حق جهاد کرده و صاحب «اجر عظیم» الهى شدهاند:
«فضل اللّه المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما». [8]
اما پیغمبر عظیم الشأن اسلام، رزمآورى امیر مؤمنان على، علیه السلام، در جنگ خندق را مىستاید و مىفرماید:
«ضربة على یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین». [9]
حرکت دست اسلحهدار خندق در ضربه زدن به دشمن، از عبادت جن و انس ارزشمندتر است.
آنچه حرکت على، علیه السلام، در جنگ را با جهاد بقیه جنگآوران جبهههاى تاریخ متفاوت مىسازد اخلاص بىنظیر آن حضرت است.
به واقع، درک این اخلاص به آسانى امکانپذیر نیست. این اخلاص، حقیقتى نهانى بین امیر المؤمنین و پروردگار مهربان عالم است.
امیر مؤمنان على، علیه السلام، با همین اخلاص توانست در شب سرنوشتساز هجرت پیامبر از مکه به مدینه، در بستر پیامبر بخوابد و مشرکان را گمراه سازد. قرآن کریم درباره شجاعت مخلصانه حضرت امیر در آن شب فراموشناشدنى مىفرماید:
«من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه». [10]
یک نفر از مردم (در 19 سالگى)، در شب هجرت، جان خود را فقط براى به دست آوردن رضاى خدا در طبق اخلاص گذاشت. [11]
به راستى حضرت على، علیه السلام، به پاداش این عمل مىتواند در روز قیامت شفاعت تمام انسانها را از خدا بخواهد؛ بدون اینکه از ظرف عمل خود وى چیزى کاسته شود.
حال، زینب کبرى، علیها السلام، در زیر سایه چنین پدرى تربیت شده است. پدرى که همه ارزشهاى بىنهایت عالم را در خود دارد. البته، قابلیت و پذیرش خود شخص نیز بسیار مهم است و همین قابلیت و پذیرش موجبات صعود معنوى زینب کبرى را فراهم ساخته است.
بارى، زینب کبرى به آیینهاى تبدیل شد که به اندازه توان وجودى خود، ارزشهاى بیکران پدر را منعکس مىساخت. به همین سبب، وقتى در روزگار حکومن ابن زیاد، در بازار کوفه به سخنرانى افشاگرانهاى درباره واقعه کربلا دست زد، آنها که امیر المؤمنین را به خاطر داشتند گمان کردند على، علیه السلام، به دنیا برگشته است. [12]
ب. مادر زینب (ع)
از شیعه و سنّى نقل شده که خداوند سوره کوثر را در شأن حضرت زهرا، علیها السلام، نازل کرده است. همچنین در روایت آمده است:
«ان اللّه یغضب لغضب فاطمة و یرضى لرضاها». [13]
خدا مىپسندد آنچه را فاطمه مىپسندد و خشمگین مىشود از آنچه فاطمه از آن خشمگین مىشود.
به واقع، این مرتبه بالاترین مقام براى هر انسانى محسوب مىشود، زیرا به مخلصین اختصاص دارد. امام باقر، علیه السلام، درباره نام زهراى مرضیه مىفرماید:
فاطمه از لغت فطم به معناى بریدن گرفته شده است. معنى فاطمه این است که مادر ما از هر نقص و شرى در این عالم دور بوده و همه کمالات او را همراهى مىکردهاند. [14]
در روایتى به نقل از ابن جوزى (یکى از علماى اهل سنّت) چنین آمده است:
یکبار حضرت زهرا کار خیرى انجام داد. جبرئیل نازل شد و به پیامبر گفت: خدا مىفرماید سلام مرا به زهرا برسان و به او بگو هرچه از من مىخواهى اکنون بخواه تا براى تو مهیا سازم. زهرا به پدر خود پاسخ داد:
من چنان در لذت عبادت خدا غوطهورم که جایى براى درخواست ندارم؛ اما اگر خدا مىخواهد من از او چیزى درخواست کنم، لقاى خود را در دار السلام به من عطا فرماید. [15]
زینب کبرى، علیها السلام، نه ماه از جسم و جان (عبادات و کرامات) ایشان تغذیه کرده است. ضمن اینکه وقتى به دنیا آمد، دو سال از شیر علم، معرفت، و ایمان آن بزرگبانو بهره برد.
ج. لقمه و تغذیه زینب
خداوند در قرآن مجید، به پیامبران الهى چنین خطاب مىکند:
«یا ایها الرسول کلوا من الطیبات و اعملوا صالحا». [16]
یعنى اول باید لقمه را پاک ساخت و بعد به عبادت خدا پرداخت.
زینب، علیها السلام، از حلالترین غذاى عالم تغذیه کرده است. این غذا با عرق جبین پدرش امیر المؤمنین و مادرش زهرا، علیهما السلام، به دست آمده است.
د. آموزگار زینب
حضرت زین العابدین، علیه السلام، در کنار بازار کوفه، خطاب به زینب کبرى، علیها السلام، گفت:
«أنت بحمد اللّه عالمة غیر معلمة، فهمة غیر مفهمة». [17]
خدا را شکر، تو عالمى هستى که معلم بشرى نداشتهاى.
آموزگار دانش فراوان آن بزرگبانو خدا بوده است. آرى، دخترى که پدرش على، علیه السلام، مادرش زهرا، علیها السلام، و لقمهاش پاکترین لقمه باشد معلمش خداست.
در عوض، آن حضرت خود معلم بوده و کلاسهایى چون تفسیر قرآن، اخلاق، و فقه برگزار مىکرده است. بدبختانه، از مطالب این کلاسها چیزى به دست امروزیان نرسیده است!
*** تمام لحظات حیات على، همسر على، فرزندان معصوم على، و دختر امیر المؤمنین، حجت خدا بر همه مردان و زنان عالم و تاریخ است و در روز قیامت، خداوند مردان و زنان فاسق را با معیار قرار دادن این بزرگان محکوم خواهد کرد.
پىنوشت:
[ (1). عبس، 24: «فلینظر الانسان إلى طعامه»؛ لقمان، 13: «و إذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنى لا تشرک باللّه إن الشرک لظلم عظیم»؛ یس، 20- 21: «و جاء من أقصى المدینة رجل یسعى قال یا قوم اتبعوا المرسلین* اتبعوا من لا یسألکم أجرا و هم مهتدون».]
[ (2). در احوال آخر الزمان مطالبى در این باب آمده است که البته باید به صورت موضوعى استخراج شود. این روایات نمونهاى از آنهاست:
- بحار الأنوار، ج 6، ص 306: عن عبد اللّه بن عباس قال: حججنا مع رسول اللّه صلى اللّه علیه و اله حجة الوداع فأخذ باب الکعبة ثم أقبل علینا بوجهه فقال: ألا اخبرکم بأشراط الساعة؟- و کان أدنى الناس منه یومئذ سلمان رضى اللّه عنهفقال: بلى یا رسول اللّه، فقال: إن من أشراط القیامة إضاعة الصلاة، و اتباع الشهوات، و المیل مع الاهواء و تعظیم المال، و بیع الدین بالدنیا، فعندها یذاب قلب المؤمن وجوفه کما یذوب الملح فى الماء مما یرى من المنکر فلا یستیطیع أن یغیره. قال سلمان: و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟ قال: إى و الذى نفسى بیده. یا سلمان إن عندها امراء جورة، و وزراء فسقة، و عرفاء ظلمة، و امناء خونة، فقال سلمان: و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟ قال: إى و الذى نفسى بیده. یا سلمان إن عندها یکون المنکر معروفا، و المعروف منکرا، و ائتمن الخائن و یخون الامین، و یصدق الکاذب، و یکذب الصادق، قال سلمان: و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟ قال: إى و الذى نفسى بیده. یا سلمان فعندها إمارة النساء، و مشاورة الاماء، و قعود الصبیان على المنابر، و یکون الکذب طرفا، و الزکاة مغرما، و الفیئ مغنما، و یجفو الرجل و الدیه، و یبر صدیقه، و یطلع الکوکب المذنب، قال سلمان: و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟ قال: أى و الذى نفسى بیده. یا سلمان و عندها تشارک المرأة زوجها فى التجارة، و یکون المطر قیظا، و یغیظ الکرام غیظا، و یحتقر الرجل المعسر، فعندها یقارب الاسواق إذا قال هذا: لم أبع شیئا و قال هذا: لم أربح شیئا فلا ترى إلا ذاما للّه، قال سلمان: و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟ قال: إى و الذى نفسى بیده. یا سلمان فعندها یلیهم أقوام إن تکلموا قتلوهم، و إن سکتوا استباحوهم لیستأثروا بفیئهم، و لیطؤن حرمتهم، و لیسفکن دماءهم، و لتملان قلوبهم رعبا، فلا تراهم إلا و جلین خائفین مرعوبین مرهوبین، قال سلمان: و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟ قال إى و الذى نفسى بیده. یا سلمان: إن عندها یؤتى بشئ من المشرق و شئ من المغرب یلون امتى فالویل لضعفاء امتى منهم، و الویل لهم من اللّه، لا یرحمون صغیرا، و لا یوقرون کبیرا و لا یتجاوزون عن مسئ، أخبارهم خناء، جثتهم جثة الآدمیین و قلوبهم قلوب الشیاطین، قال سلمان: و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟ قال: إى و الذى نفسى بیده.
یا سلمان، و عندها تکتفى الرجال بالرجال، و النساء بالنساء، و یغار على الغلمان کما یغار على الجاریة فى بیت أهلها، و یشبه الرجال بالنساء، و النساء بالرجال، و یرکبن ذوات الفروج السروج فعلیهن من امتى لعنة اللّه، قال سلمان: و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟ فقال صلى اللّه علیه و اله: إى و الذى نفسى بیده. یا سلمان إن عندها تزخرف المساجد کما تزخرف البیع و الکنائس، و یحلى المصاحف، و تطول المنارات، و تکثر الصفوف بقلوب متباغضة و ألسن مختلفة، قال سلمان: و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟
قال صلى اللّه علیه و اله: إى و الذى نفسى بیده. و عندها تحلى ذکور امتى بالذهب، و یلبسون الحریر و الدیباج، و یتخذون جلود النمور صفافا، قال سلمان: و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟ قال صلى اللّه علیه و اله: إى و الذى نفسى بیده. یا سلمان و عندها یظهر الربا، و یتعاملون بالغیبة و الرشاء، و یوضع الدین، و ترفع الدنیا، قال سلمان: و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟ فقال صلى اللّه علیه و اله: إى و الذى نفسى بیده. یا سلمان و عندها یکثر الطلاق، فلا یقام للّه حد، و لن یضر اللّه شیئا، قال سلمان: و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟ قال صلى اللّه علیه و آله: إى و الذى نفسى بیده. یا سلمان و عندها تظهر القینات و المعازف، و یلیهم أشرار امتى، قال سلمان: و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟ قال صلى اللّه علیه و اله: إى و الذى نفسى بیده. یا سلمان و عندها تحج أغنیاء امتى للنزهة، و تحج أوساطها للتجارة، و تحج فقراؤهم للریاء و السمعة، فعندها یکون أقوام یتعلمون القرآن لغیر اللّه، و یتخذونه مزامیر، و یکون أقوام یتفقهون لغیر اللّه، و یکثر أولاد الزنا، و یتغنون بالقرآن، و یتهافتون بالدنیا، قال سلمان: و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟ قال صلى اللّه علیه و اله: إى و الذى نفسى بیده. یا سلمان ذاک إذا انتهک المحارم، و اکتسبت المآثم،و سلط الاشرار على الاخیار، و یفشو الکذب، و تظهر اللجاجة، و نفشو الحاجة، و یتباهون فى اللباس و یمطرون فى غیر أوان المطر، و یستحسنون الکوبة و المعازف، و ینکرون الامر بالمعروف و النهى عن المنکر، حتى یکون المؤمن فى ذلک الزمان أذل من الامة و یظهر قراؤهم و عبادهم فیما بینهم التلاوم، فاولئک یدعون فى ملکوت السماوات: الارجاس و الانجاس، قال سلمان: و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟ فقال صلى اللّه علیه و اله: إى و الذى نفسى بیده. یا سلمان فعندها لا یخشى الغنى إلا الفقر حتى أن السائل لیسأل فیما بین الجمعتین لا یصیب أحدا یضع فى یده شیئا، قال سلمان:
و إن هذا لکائن یا رسول اللّه؟ قال صلى اللّه علیه و اله، إى و الذى نفسى بیده. یا سلمان عندها یتکلم الرویبضة، فقال: و ما الرویبضة یا رسول اللّه فداک أبى و امى؟ قال صلى اللّه علیه و اله: یتکلم فى أمر العامة من لم یکن یتکلم، فلم یلبثوا إلا قلیلا حتى تخور الارض خورة، فلا یظن کل قوم إلا أنها خارت فى ناحیتهم فیمکثون ما شاء اللّه ثم ینکتون فى مکثهم فتلقى لهم الارض أفلاذ کبدهاقال: ذهب و فضةثم أومأ بیده إلى الاساطین فقال: مثل هذا، فیومئذ لا ینفع ذهب و لا فضة، فهذا معنى قوله:" فقد جاء أشراطها". بیان: قوله صلى اللّه علیه و اله: و یکون الکذب طرفا أى یستطرفه الناس و یعجبهم، و الکوکب المذنب: ذو الذنب. و قال الجزرى: یوم قائظ: شدید الحر، و منه حدیث أشراط الساعة: یکون الولد غیظا، و المطر قیظا، لان المطر إنما یراد للنبات و برد الهواء، و القیظ ضد ذلک انتهى. و یقال: استبحهم أى استأصلهم. قوله صلى اللّه علیه و اله: یلون امتى من اللون أى یتلونون و یتزینون بألوان مختلفة مما یؤتى إلیهم من المشرق و المغرب. قوله صلى اللّه علیه و اله: و یتخذون جلود النمور صفاقا أى یرققونها و یلبسونها، و الثوب الصفیق: ضد السخیف، أو یعملونها للدف و العود و سائر آلات اللهو یقال: صفق العود أى حرک أوتاه، و الصفق: الضرب یسمع له صوت. و القینة: الامة المغنیة: و المعازف: الملاهى کالعود و الطنبور. قوله صلى اللّه علیه و اله: یتخذونه مزامیر أى یتغنون به، قال الجزرى: فى حدیث أبى موسى: سمعه النبى صلى اللّه علیه و اله یقرأ فقال: لقد أعطیت مزمارا من مزامیر آل داود: شبه حسن صوته و حلاوة نغمته بصوت المزمار انتهى. و التهافت: التساقط، و الکوبة بالضم: النرد و الشطرنج و الطبل الصغیر المخصر و البربط. و قال الجزرى: فى حدیث أشراط الساعة أن ینطق الرویبضة فى أمر العامة، قیل: و ما الرویبضه یا رسول اللّه؟ قال: الرجل التافه یتکلم فى أمر العامة، و الرویبضة تصغیر الرابضة و هو العاجز الذى ربض عن معالى الامور و قعد عن طلبها، و زیادة التاء للمبالغة، و التافة: الحقیر الخسیس. و قال صلى اللّه علیه و اله فى أشراط الساعة: تقئ الارض أفلاذ کبدها أى تخرج کنوزها المدفونة فیها، و هو استعارة، و الافلاذ جمع فلذ، و الفلذ جمع فلذة، و هى القطعة المقطوعة طولا، و مثله قوله تعالى:" و أخرت الارض أثقالها" انتهى. و خار الثور: صاح. و قال السید المرتضى رضى اللّه عنه فى کتاب الغرر: روى أبو هریرة عن النبى صلى اللّه علیه و آله أنه قال: تقئ الارض أفلاذ کبدها مثل الاسطوان من الذهب و الفضة، فیجئ القاتل فیقول: فى مثل هذا قتلت، و یجئ القاطع للرحم فیقول: فى مثل هذا قطعت رحمى، و یجئ السارق فیقول: فى هذا قطعت یدى، ثم یترکونه و لا یأخذون منه شیئا. معنى تقئ أى تخرج ما فیها من الذهب و الفضة، و ذلک من علامات قرب الساعة، و قوله:
تقئ تشبیه و استعارة من حیث کان إخراجا و إظهارا، و کذلک تسمیة ما فى الارض من الکنوز کبدا تشبیها بالکبد التى فى بطن البعیر و غیره، و للعرب فى هذا مذهب معروف، و اختلف أهل اللغة فى الافلاذ فقال یعقوب بن السکیت: الفلذ لا یکون إلا للبعیر، و هو قطعة من کبده، و لا یقال فلذ الشاة، و لا فلذ البقر إلى آخر ما ذکره رحمه اللّه و نقله.
- بحار الأنوار، ج 22، ص 453: قال رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله): یأتى على الناس زمان وجوههم وجوه الآدمیین، و قلوبهم قلوب الشیاطین، کأمثال الذئاب الضوارى، سفاکون للدماء لا یتناهون عن منکر فعلوه، إن تابعتهم ارتابوک، و إن حدثتهم کذبوک، و إن تواریت عنهم اغتابوک، السنة فیهم بدعة، و البدعة فیهم سنة، و الحلیم بینهم غادر و الغادر بینهم حلیم، المؤمن فیما بینهم مستضعف، و الفاسق فیما بینهم مشرف، صبیانهم عارم، و نساؤهم شاطر، و شیخهم لا یأمر بالمعروف، و لا ینهى عن المنکر، و الالتجاء إلیهم خزى، و الاعتداد بهم ذل، و طلب ما فى أیدیهم فقر، فعند ذلک یحرمهم اللّه قطر السماء فى أوانه، و ینزله فى غیر أوانه، و یسلط علیهم شرارهم، فیسومونهم سوء العذاب، یذبحون أبناءهم و یستحیون نساءهم فیدعو خیارهم فلا یستجاب لهم. قال رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله): یأتى على الناس زمان بطونهم آلهتهم و نساؤهم قبلتهم، و دنانیرهم دینهم، و شرفهم متاعهم، لا یبقى من الایمان إلا اسمه، و لا من الاسلام إلا رسمه، و لا من القرآن إلا درسه، مساجدهم معمورة من البناء، و قلوبهم خراب عن الهدى، علماؤهم شر خلق اللّه على وجه الارض، حینئذ ابتلاهم اللّه فى هذا الزمان بأربع خصال: جور من السلطان، و قحط من الزمان، و ظلم من الولاة و الحکام فتعجبت الصحابة فقالوا: یا رسول اللّه أیعبدون الاصنام؟ قال: نعم، کل درهم عندهم صنم.
و قال النبى (صلى اللّه علیه و آله): یأتى فى آخر الزمان ناس من امتى یأتون المساجد یقعدون فیها حلقا، ذکرهم الدنیا و حبهم الدنیا لا تجالسون فلیس للّه بهم حاجة.
و قال رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله): سیأتى زمان على الناس یفرون من العلماء کما یفر الغنم من الذئب، ابتلاهم اللّه بثلاثة أشیاء: الاول یرفع البرکة من أموالهم و الثانى سلط اللّه علیهم سلطانا جائرا، و الثالث یخرجون من الدنیا بلا إیمان.
عن أنس عن النبى (صلى اللّه علیه و آله) أنه قال: یأتى على الناس زمان الصابر منهم على دینه کالقابض على الجمرة. و قال (صلى اللّه علیه و آله) یأتى على امتى زمان امراؤهم یکونون على الجور، و علماؤهم على الطمع، و عبادهم على الریاء، و تجارهم على أکل الربا، و نساؤهم على زینة الدنیا، و غلمانهم فى التزویج، فعند ذلک کساد امتى ککساد الاسواق و لیس فیها مستقیم، الاموات آیسون فى قبورهم من خیرهم، و لا یعیشون الاخیار فیهم، فعند ذلک الهرب خیر من القیام.
قال النبى (صلى اللّه علیه و آله): سیأتى زمان على امتى لا یعرفون العلماء إلا بثوب حین و لا یعرفون القرآن إلا بصوت حسن، و لا یعبدون اللّه إلا فى شهر رمضان، فإذا کان کذلک سلط اللّه علیهم سلطانا لا علم له و لا حلم له و لا رحم له: توضیح: العارم:
الخبیث الشریر و السیئ الخلق. و الشاطر: من أعیا أهله خبثا. أقول: سیأتى کثیر من الاخبار فى ذلک فى باب أشراط الساعة، و باب علامات ظهور القائم (علیه السلام).]
[ (3). گلستان سعدى، چاپ غلامحسین یوسفى، ص 158.]
[ (4). ر ک: روایات موجود در انتهاى کتاب منظومه ملا هادى سبزوارى. (مولف)]
[ (5). بحار الأنوار، ج 8، ص 120: «عن أبى عبد اللّه، علیه السلام، قال: طوبى شجرة فى الجنة فى دار أمیر المؤمنین، صلوات اللّه علیه، و لیس أحد من شیعته إلا و فى داره غصن من أغصانها، و ورقة من ورقها یستظل تحتها امة من الامم»؛ روضة الواعظین، فتال نیسابورى، ص 504: «قال أمیر المؤمنین، علیه السلام: طوبى شجرة فى الجنة اصلها فى دار رسول اللّه، صلى اللّه علیه و آله، فلیس مؤمن إلا و فى داره غصن من اغصانها لا ینوى فى قلبه شیئا إلا اتاه ذلک الغصن به و لو ان راکبا مجدا سار فى ظلها مائة عام لم یخرج منها و لو ان غرابا طار من اصلها ما بلغ اعلاها حتى یبیض هرما»؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلى، ص 102: «و عن رسول اللّه، صلى اللّه علیه و آله و سلم، قال: ان طوبى شجرة غرسها اللّه تعالى بیده و نفخ فیها من روحه تنبت الحلى و الحلل و ان اغصانها لترى من وراء سور الجنة اصلها فى دارى فقیل یا رسول اللّه سألناک عنها فقلت شجرة فى الجنة اصلها فى دار على ثم سألناک عنها فقلت شجرة فى الجنة اصلها فى دارى فقال، صلى اللّه علیه و آله: «دارى و دار على غدا واحدة فى مکان واحد»؛ بحار الأنوار، ج 36، ص 70: «فقیل له: یا رسول اللّه سألناک عنها فقلت: شجرة فى الجنة أصلها فى دار على على، علیه السلام، و فرعها على أهل الجنة، ثم سألناک عنها فقلت: شجرة فى الجنة أصلها فى دارى و فرعها على أهل الجنة؟! فقال: لان دارى و دار على غدا واحدة فى مکان واحد».]
[ (6). فقه الرضا، على بن بابویه، ص 362: أروى عن العالم علیه السلام أنه قال: السخاء شجرة فى الجنة، أغصانها فى الدنیا، فمن تعلق بغصن منها أدته إلى الجنة، و البخل شجرة فى النار أغصانها فى الدنیا، فمن تعلق بغصن من أغصانها أدته إلى النار، أعاذنا اللّه و إیاکم من النار.
و نروى أن رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله قال لعدى بن حاتم:" رفع عن أبیک العذاب الشدید بسخاوة نفسه". و روى أن جماعة من الأسارى جاؤا بهم إلى رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله، فأمر أمیر المؤمنین علیه السلام بضرب أعناقهم، ثم أمر بإفراد واحد لا یقتله، فقال الرجل: لم أفردتنى من أصحابى، و الجنایة واحدة؟ فقال له:" إن اللّه تبارک و تعالى أوحى إلى أنک سخى قومک و لا أقتلک"، فقال الرجل: إنى أشهد أن لا إله إلا اللّه و أنک محمد رسول اللّه، فقاده سخاؤه إلى الجنة.
- زبدة البیان، محقق أردبیلى، ص 324: ورد فى الاخبار الکثیرة مدح السخا و ذم البخل قال فى مجمع البیان أول ما عدد اللّه سبحانه من أخلاق أهل الجنة السخا و مما یؤید ذلک من الاخبار ما رواه أنس بن مالک عن النبى صلى اللّه علیه و آله أنه قال: السخا شجرة فى الجنة، أغصانها فى الدنیا من تعلق بغصن من أغصانها قادته إلى الجنة و البخل شجرة فى النار، أغصانها فى الدنیا، فمن تعلق بغصن من أغصانها قادته إلى النار، و قال على علیه السلام: الجنة دار الاسخیاء، و قال: السخى قریب من اللّه قریب من الجنة و قریب من الناس بعید من النار، و البخیل بعید من اللّه بعید من الجنة بعید من الناس قریب من النار و مثلها فى الکافى عن أبى عبد اللّه علیه السلام. و ورد أخبار کثیرة فى ذلک فى الکافى مثل أن رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله قال: السخى محبب فى السموات محبب فى الارض خلق من طینة عذبة، و خلق ماء عینیه من ماء الکوثر و البخیل مبغض فى السموات مبغض فى الارض خلق من طینة سبخة و خلق ماء عینیه من ماء العوسج.]
[ (7). منظور «خالدین فیها ابدا» هاى قرآن است.]
[ (8). نساء، 95: «لا یستوى القاعدون من المؤمنین غیر أولى الضرر و المجاهدون فى سبیل اللّه بأموالهم و أنفسهم فضل اللّه المجاهدین بأموالهم و أنفسهم على القادین درجة و کلا وعد اللّه الحسنى و فضل اللّه المجاهدین على القادین أجرا عظیما»؛ توبه، 20: «الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبیل اللّه بأموالهم و أنفسهم أعظم درجة عند اللّه و أولئک هم الفائزون».]
[ (9). مجمع الفائده، محقق اردبیلى، ج 3، ص 216؛ ینابیع الموده، قندوزى، ج 1، ص 412؛ مواقف الشیعه، احمدى میانجى، ج 3، ص 123.]
[ (10). بقره، 207.]
[ (11). تفسیر المیزان، ج 2، ص 99: «فى امالى الشیخ عن على بن الحسین، علیهما السلام:
فى قوله تعالى:" و من الناس من یشرى نفسه ..." الآیة، قال: نزلت فى على، علیه السلام، حین بات على فراش رسول اللّه، صلى اللّه علیه و آله و سلم. اقول: و قد تکاثرت الروایات من طرق الفریقین انها نزلت فى شأن لیلة الفراش».]
[ (12). امالى، شیخ مفید، ص 321؛ امالى، طوسى، ص 92؛ اللهوف، سید بن طاووس، ص 86: «عن إسماعیل بن راشد، عن حذلم بن ستیر قال: قدمت الکوفة فى المحرم سنة إحدى و ستین [عند] منصرف على بن الحسین، علیهما السلام، بالنسوة من کربلاء و معهم الاجناد محیطون بهم و قد خرج الناس للنظر إلیهم ... رأیت زینب بنت على، علیهما السلام، و لم أر خفرة قط أنطق منها کأنها تفرغ عن لسان أمیر المؤمنین، علیه السلام».]
[ (13). الغدیر، علامه امینى، ج 7، ص 191؛ سبل الهدى و الرشاد، صالحى شامى، ج 11، ص 44: «أبو سعید النیسابورى فى" الشرف" عن على، رضى اللّه تعالى عنه أن رسول اللّه، صلى اللّه علیه و سلم قال لفاطمة: إن اللّه تعالى یغضب لغضبک و یرضى لرضاک.»؛
مسند زید بن على، ص 459؛ عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 51؛ بحار الانوار، ج 21، ص 279؛ ینابیع الموده، قندوزى، ج 2، ص 56: «قال رسول اللّه، صلى اللّه علیه و آله: ان اللّه یغضب لغضب فاطمة و یرضى لرضاها».]
[ (14). ر ک: زهرا از مهد تا گور، سید کاظم قزوینى. (مولف)- نیز این روایات:
علل الشرائع، شیخ صدوق، ج 1، ص 178؛ معانى الاخبار، شیخ صدوق، ص 64: «عن أبى هریرة قال: إنما سمیت فاطمة فاطمة لان اللّه تعالى فطم من أحبها من النار»؛ عیون أخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 78: «قال ابن عباس لمعاویة: أتدرى لم سمیت فاطمة فاطمة؟ قال: لا. قال: لانها فطمت هى و شیعتها من النار، سمعت رسول اللّه، صلى اللّه علیه و آله، یقوله».؛ علل الشرائع، شیخ صدوق، ج 1، ص 179: «عن جعفر بن محمد بن على، عن أبیه، علیهما السلام، قال: قال رسول اللّه، صلى اللّه علیه و آله، یا فاطمة أتدرین لم سمیت فاطمة؟ فقال على، علیه السلام: یا رسول اللّه لم سمیت؟ قال: لانها فطمت هى و شیعتها من النار.»؛ امالى، صدوق، ص 688:
«قال الصادق، علیه السلام: تدرى لاى شئ سمیت فاطمة؟ قلت: أخبرنى یا سیدى، قال: فطمت من الشر»؛ دلائل الامامة، محمد بن جریر طبرى (الشیعى)، ص 148:
«عن على بن أبى طالب، علیه السلام، قال: سمعت رسول اللّه، صلى اللّه علیه و آله، یقول: إنما سمیت فاطمة فاطمة لانها فطمت هى و شیعتها و ذریتها من النار».]
[ (15). ر ک: زهرا از مهد تا گور، سید کاظم قزوینى. (مولف)
روایت دیگر در مقام آن حضرت:
- الثاقب فى المناقب، ابن حمزه طوسى، ص 297: عن عاصم بن الاحول، عن زر بن حبیش، عن سلمان الفارسى رضى اللّه عنه، قال: خرجت من منزلى یوما بعد وفاة رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله فلقینى على بن أبى طالب علیه السلام، فقال لى: یا سلمان، جفوتنا بعد وفاة رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله؟ فقلت: حبیبى یا أمیر المؤمنین، مثلک لا یخفى علیه، غیر أن حزنى على رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله هو الذى منعنى من زیارتکم. فقال لى: یا سلمان، ائت منزل فاطمة فإنها إلیک مشتاقة، و ترید أن تتحفک بتحفة قد أتحفت بها من الجنة. قال سلمان: قلت: یا أمیر المؤمنین أتحفت بتحفة من الجنة بعد وفاة رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله؟! قال: نعم یا سلمان.
قال: فهرولت هرولة إلى منزل فاطمة علیها السلام، و قرعت الباب، فخرجت إلى فضة فأذنت لى، فدخلت و إذا فاطمة جالسة، و علیها عباءة قد اعترجت بها و استترت، فلما رأتنى قالت: یا سلمان، اجلس و اعقل و اعلم أنى کنت جالسة بالامس مفکرة فى وفاة رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله، و الحزن یتردد فى صدرى، و قد کنت رددت باب حجرتى بیدى، فانفتح من غیر أن یفتحه أحد، و إذا أنا بأربع جوارى، فدخلن على، لم یر الراؤن بحسنهن و نظارة و جوههن، فلما دخلن قمت إلیهن مستنکرة لهن، فقلت:
أنتن من أهل المدینة أم من أهل مکة؟ فقلن: لامن أهل المدینة، و لا من أهل مکة، و لا من أهل الارض، نحن من الحور العین، أرسلنا إلیک رب العالمین یا ابنة رسول اللّه لنعزیک بوفاة رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله. قالت فاطمة علیها السلام: فقلت لاحداهن: ما اسمک؟ قالت: ذرة. قلت: حبیبتى لم سمیت ذرة؟ قالت: سمیت ذرة لابى ذر الغفارى، صاحب أبیک رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله. فقلت للاخرى: و أنت ما اسمک؟ قالت: أنا سلمى. فقلت: لم سمیت سلمى؟ قالت: لانى لسلمان الفارسى، صاحب رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله. و قلت للاخرى: ما اسمک؟ قالت: مقدودة.
فقلت: حبیبتى، و لم سمیت مقدودة؟ قالت: لانى للمقداد بن الاسود الکندى، صاحب سول اللّه صلى اللّه علیه و آله. فقلت للاخرى: ما اسمک؟ قلت: عمارة. قلت: و لم سمیت عمارة؟ قالت: لانى لعمار بن یاسر، صاحب رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله.
فأهدین إلى هدیة، أخبأت لک منها ثم أخرجت لى طبقا أبیض، فیه رطب أکبر من الخشکنانج، أبیض من الثلج، و أذکى من المسک، و أعطتنى منها عشر رطبات، عجزت عن حملها، فقالت:" کلهن عند إفطارک، وعد إلى بعجمهن. قال سلمان: فخرجت من عندها أرید منزلى، فما مررت بأحد و لا بجمع من أصحاب رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله إلا قالوا: یا سلمان، رائحة المسک الاذفر معک. قال سلمان: کتمت أن معى شیئا حتى أتیت منزلى، فلما کان وقت الافطار أفطرت علیهن، فلم أجد لهن عجما فغدوت إلى فاطمة، و قرعت الباب علیها، فأذنت لى بالدخول، فدخلت و قلت: یا بنت رسول اللّه، أمرتنى أن آتیک بعجمته، و أنا لم أجد لها عجما! فتبسمت، و لم تکن ضحکت علیها السلام. ثم قالت: یا سلمان، هى من نخیل غرسها اللّه تعالى لى فى دار السلام بدعاء علمنیه أبى رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله کنت أقول غدوة و عشیة قلت:
علمینى الکلام سیدتى. قالت: إن سرک أن تلقى اللّه تعالى و هو عنک راض غیر غضبان، و لا تضرک وسوسة الشیطان ما دمت حیا، فواظب علیه. و فى روایة أخرى:
إن سرک أن لا تمسک الحمى ما عشت فى دار الدنیا، فواظب علیه، فقال سلمان:
فقلت: علمینى. قالت علیها السلام: بسم اللّه الرحمن الرحیم، بسم اللّه النور، بسم اللّه نور النور، بسم اللّه نور على نور، بسم اللّه الذى هو مدبر الامور، بسم اللّه الذى خلق النور من النور، الحمد اللّه الذى خلق النور من النور، و أنزل النور على الطور، فى کتاب مسطور، فى رق منشور، و البیت المعمور و السقف المرفوع و البحر المسجور بقدر مقدور على نبى محبور، الحمد اللّه الذى هو بالعز مذکور، و بالخیر مشهور، و على السراء و الضراء مشکور. قال سلمان: فتعلمته، و قد لقنت أکثر من ألف نفس من أهل المدینة و مکة ممن بهم علل الحمى، و کلهم برئوا بإذن اللّه تعالى. و فى روایة أخرى: فى شکوى و وسوسة الشیطان، و قد نزل علیها السلام الرزق من السماء، و کثیرا ما تدور الرحى فى بیتها و هى نائمة أو مشتغلة بأمر آخر، و الروایة فیها متظافرة.
- الثاقب فى المناقب، ص 301: عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنه قد استقرض من یهودى، شیئا، فاسترهنه فدفع إلیه ملاءة فاطمة علیها السلام، و کانت من الصوف، فأدخلها الیهودى داره، فوضعها فى بیت، فلما کان اللیل دخلت زوجته البیت الذى فیه الملاءة لشغل، فرأت نورا ساطعا فى البیت فانصرفت إلى زوجها فأخبرته بما رأت فى ذلک البیت، فتعجب زوجها، و قد نسى أن فى بیته ملاءة فاطمة علیها السلام، فنهض مسرعا، فدخل البیت فإذا ضیاء الملاءة، منتشرة و شعاعها، کأنها تشتعل من بدر منیر، یلمع من قریب، فتعجب من ذلک فأمعن النظر فى موضع الملاءة، فعلم أن النور من ملاءة فاطمة علیها السلام، فخرج الیهودى إلى قرابته، و زوجته إلى قرابتها، و استحضرهم الدار، فاجتمع ثمانون من الیهود، فرأوا ذلک فأسلموا.]
[ (16). مؤمنون، 51.]
[ (17). امالى، شیخ مفید، ص 323؛ احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 31؛ بحار الانوار، ج 45، ص 164: «أن السجاد، علیه السلام، قال لها: یا عمة اسکتى، ففى الباقى من الماضى اعتبار، و أنت بحمد للّه عالمة غیر معلمة، فهمة غیر مفهمة، ان البکاء و الحنین لا یردان من قد أباده الدهر، فسکتت».]
برگرفته از:
کتاب:عقل: محرم راز ملکوت
نوشته: استاد حسین انصاریان