حسن بصرى - که یکى از دراویش صوفى مسلک مى باشد - در کنگره عظیم حجّ در محلّ مِنى براى جمعى از حاجیان ، مشغول موعظه و نصیحت بود.
امام علىّ بن الحسین علیهماالسّلام از آن محلّ عبور مى نمود، چشمش به حسن بصرى افتاد که براى مردم سخنرانى و موعظه مى کرد.
حضرت ایستاد و به او خطاب کرد و فرمود: اى حسن بصرى ! لحظه اى آرام باش ، از تو سؤ الى دارم ، چنانچه در این حالت و با این وضعیتى که مابین خود و خدا دارى ، مرگ به سراغ تو آید آیا از آن راضى هستى ؟ و آیا براى رفتن به سوى پروردگارت آماده اى ؟
حسن بصرى گفت : خیر، آماده نیستم .
حضرت فرمود: آیا نمى خواهى در افکار و روش خود تجدید نظر کنى و تحوّلى در خود ایجاد نمائى ؟
حسن بصرى لحظه اى سر به زیر انداخت و سپس گفت : آنچه در این مقوله بگویم ، خالى از حقیقت است .
امام سجّاد علیه السّلام فرمود: آیا فکر مى کنى که پیغمبر دیگرى مبعوث خواهد شد؟ و تو از نزدیکان او قرار خواهى گرفت ؟
پاسخ داد: خیر، چنین فکرى ندارم .
حضرت فرمود: آیا در انتظار جهانى دیگر غیر از این دنیا هستى ، که در آن کارهاى شایسته انجام دهى و نجات یابى ؟
اظهار داشت : خیر، آرزوى آن را ندارم .
امام علیه السّلام فرمود: آیا تاکنون عاقلى را دیده اى که از خود راضى باشد و به راه کمال و ترقّى قدم ننهد؛ و در فکر تحوّل و موعظه خود نباشد؛ ولى دیگران را پند و اندرز نماید؟!
و بعد از این سخنان ، امام سجّاد علیه السّلام به راه خود ادامه داد و رفت .
حسن بصرى پرسید: این چه کسى بود، که در این جمع با سخنان حکمت آمیز خود با من چنین صحبت کرد؟
در پاسخ به او گفتند: او علىّ بن الحسین علیهماالسّلام بود.
پس از آن دیگر کسى ندید که حسن بصرى براى مردم سخنرانى و موعظه کند.(1)
1- احتجاج طبرسى : ج 2، ص 140، ح 179.حسن بصرى باعث گمراهى عدّه زیادى شده است که تحقیق و بررسى آن در این نوشتار مقتضى نیست .