اعتقاد به وحی و نبوت، از نوعی بینش درباره جهان و انسان ناشی می شود یعنی اصل هدایت عامه در سراسر هستی.اصل هدایت عامه لازمه جهان بینی توحیدی اسلامی است، از این رو اصل نبوت لازمه این جهان بینی است.خداوند متعال به حکم اینکه واجب الوجود بالذات است و واجب الوجود بالذات، واجب من جمیع الجهات است، فیاض علی الاطلاق است و به هر نوعی از انواع موجودات در حدی که برای آن موجود ممکن و شایسته است تفضل و عنایت دارد و موجودات را در مسیر کمالشان هدایت می کند.این هدایت، شامل همه موجودات است: از کوچکترین ذره گرفته تا بزرگترین ستاره و از پست ترین موجود بیجان گرفته تا عالی ترین و راقی ترین جاندارها که ما می شناسیم یعنی انسان.از این روست که قرآن واژه «وحی » را همچنانکه در مورد هدایت انسان به کار برده در مورد هدایت جمادات و نباتات و حیوانات به کار برده است.
هیچ موجودی در این جهان ثابت و یکنواخت نیست، دائما منزل و جایگاه عوض می کند و به سوی مقصودی روان است.
از طرف دیگر همه علامتها نشان می دهد که نوعی «میل » و «کشش » در هر موجودی به سوی مقصدی که به آن مقصد روان است وجود دارد، یعنی موجودات با
نیروی مرموزی که در درونشان هست به سوی مقصدشان کشیده می شوند.این نیرو همان است که از آن به «هدایت الهی » تعبیر می شود.قرآن کریم از زبان حضرت موسی نقل می کند که به فرعون زمان خویش گفت: «پروردگار ما همان است که به هر موجودی آن آفرینشی که شایسته آن بود عنایت کرد و سپس آن را در راه خودش هدایت نمود.» (1) جهان ما جهانی هدفدار است، یعنی در درون موجودات کششی به سوی هدف کمالی شان موجود است و هدفداری همان هدایت الهی است.
کلمه «وحی » در قرآن کریم مکرر به کار رفته است.شکل استعمال این کلمه و موارد مختلف استعمال آن نشان می دهد که قرآن آن را منحصر به انسان نمی داند، در همه اشیاء و لا اقل در موجودات زنده ساری و جاری می داند، از این رو در مورد زنبور عسل به وحی تعبیر می کند.چیزی که هست درجات وحی و هدایت، بر حسب تکامل موجودات متفاوت است.
عالی ترین درجه وحی همان است که به سلسله پیامبران می شود.این وحی بر اساس نیازی است که نوع بشر به هدایتی الهی دارد، که از طرفی بشر را به سوی مقصودی که ماورای افق محسوسات و مادیات است و خواه ناخواه گذرگاه بشر خواهد بود راهنمایی نماید، و از طرف دیگر نیاز بشر را در زندگی اجتماعی که همواره نیازمند به قانونی است که تضمین الهی داشته باشد بر آورد.قبلا در بحث «مکتب، ایدئولوژی » نیاز بشر را به یک ایدئولوژی کمال بخش، و ناتوانی او را برای تنظیم و تدوین ایدئولوژی صحیح روشن کردیم.
پیامبران به منزله دستگاه گیرنده ای هستند که در پیکره بشریت کار گذاشته شده است.پیامبران افراد برگزیده ای هستند که صلاحیت دریافت این نوع آگاهی را از جهان غیب دارند.این صلاحیت را خدا می داند و بس.قرآن کریم می فرماید: الله اعلم حیث یجعل رسالته (2).
خدا خود بهتر می داند که رسالت خویش را در چه محلی قرار دهد. هر چند پدیده وحی مستقیمااز قلمرو حس و تجربه افراد بشر بیرون است، ولی این نیرو را مانند بسیاری از نیروهای دیگر از راه آثارش می توان شناخت.وحی الهی تاثیر شگرف و عظیمی بر روی شخصیت حامل وحی یعنی شخص پیامبر می نماید، به حقیقت او را «مبعوث » می کند، یعنی نیروهای او را بر می انگیزدو انقلابی عمیق و عظیم در او به وجود می آورد و این انقلاب در جهت خیر و رشد و صلاح بشریت صورت می گیرد و واقع بینانه عمل می کند، قاطعیت بی نظیری به او می دهد.تاریخ هرگز قاطعیتی مانندقاطعیت پیامبران و افرادی که به دست و به وسیله آنان برانگیخته شده اند نشان نمی دهد.
..............................................................
1. «ربنا الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی » (طه/50). 2.انعام/124.