پیغمبراکرم حضرت محمد بن عبد الله(ص)که نبوت به او پایان یافت، در سال 570 بعد از میلاد متولد شد، در چهل سالگی به نبوت مبعوث گشت، سیزده سال در مکه مردم را به اسلام دعوت کرد و سختیها و مشکلات فراوان متحمل شد و در این مدت گروهی زبده تربیت کرد و پس از آن به مدینه مهاجرت نمود وآنجا را مرکز قرار داد.ده سال در مدینه آزادانه دعوت و تبلیغ نمودو با سرکشان عرب نبرد کرد و همه را مقهور ساخت.پس ازده سال همه جزیرة العرب مسلمان شدند.آیات کریمه قرآن تدریجا در مدت بیست و سه سال بر آن حضرت نازل شد.مسلمین شیفتگی عجیبی نسبت به قرآن و هم نسبت به شخصیت رسول اکرم نشان می دادند.رسول اکرم در سال یازدهم هجری، یعنی یازدهمین سال هجرت از مکه به مدینه، که بیست وسومین سال پیامبری او و شصت و سومین سال از عمرش بود درگذشت در حالی که جامعه ای نوبنیاد و مملو از نشاط روحی و مؤمن به یک ایدئولوژی سازنده که احساس مسؤولیت جهانی می کرد تاسیس کرده و باقی گذاشته بود.
آنچه به این جامعه نوبنیاد، روح و وحدت و نشاط داده بود دوچیز بود: قرآن کریم که همواره تلاوت می شد و الهام می بخشید، ودیگر شخصیت عظیم و نافذ رسول اکرم که خاطرها رابه خود مشغول و شیفته نگه می داشت.اکنون درباره شخصیت
صفحه : 252
رسول اکرم اندکی بحث می کنیم:
دوران کودکی
هنوز در رحم مادر بود که پدرش در سفر بازرگانی شام در مدینه در گذشت.جدش عبد المطلب کفالت او را برعهده گرفت.از کودکی آثارعظمت و فوق العادگی از چهره و رفتار و گفتارش پیدابود.عبد المطلب به فراست دریافته بود نوه اش آینده ای درخشان دارد.
هشت ساله بود که جدش عبد المطلب درگذشت و طبق وصیت او ابوطالب عموی بزرگش عهده دار کفالت اوشد.ابوطالب نیز از رفتار عجیب این کودک که با سایر کودکان شباهت نداشت در شگفت می ماند.
هرگز دیده نشد مانند کودکان همسالش نسبت به غذاحرص و علاقه نشان بدهد، به غذای اندک اکتفا می کردو از زیاده روی امتناع می ورزید (1).بر خلاف کودکان همسالش و بر خلاف عادت و تربیت آن روز، موهای خویش را مرتب می کرد و سر و صورت خود را تمیز نگه می داشت.
ابوطالب روزی از اوخواست که در حضور او جامه هایش را بکند و به بستر رود.
او این دستور را با کراهت تلقی کرد و چون نمی خواست از دستور عموی خویش تمرد کند به عمو گفت:روی خویش را برگردان تابتوانم جامه ام را بکنم.ابوطالب از این سخن کودک درشگفت شد، زیرا در عرب آن روز حتی مردان بزرگ از عریان کردن همه قسمتهای بدن خود احتراز نداشتند.ابوطالب می گوید: «من هرگز از اودروغ نشنیدم، کار ناشایسته و خنده بیجا ندیدم، به بازیهای بچه ها رغبت نمی کرد، تنهایی و خلوت را دوست می داشت و در همه حال متواضع بود.»
.............................................................. 1.آنچه در ذیل می آید خلاصه ای است از سیره و خلق و خوی شخصی رسول اکرم.در اینجا مخصوصا از مقاله علامه بزرگ معاصر آقای حاج سید ابوالفضل مجتهدزنجانی در جلد اول محمد خاتم پیامبران نشریه مؤسسه اسلامی حسینیه ارشاد استفاده شده است.
صفحه : 253
تنفر ازبیکاری و بطالت
از بیکاری و بطالت متنفربود، می گفت: «خدایا!از کسالت و بی نشاطی، از سستی و تنبلی و از عجز و زبونی به تو پناه می برم.» (1).
مسلمانان را به کار کردن تشویق می کرد و می گفت: «عبادت هفتادجزء دارد و بهترین جزء آن کسب حلال است.»(2)
امانت
پیش از بعثت برای خدیجه - که بعد به همسری اش درآمد - یک سفر تجارتی به شام انجام داد.در آن سفربیش از پیش لیاقت و استعداد و امانت و درستکاری اش روشن شد.او در میان مردم آنچنان به درستی شهره شده بود که لقب «محمد امین » یافته بود.امانتها را به او می سپردند.پس از بعثت نیز قریش با همه دشمنی ای که با او پیدا کردند، باز هم امانتهای خود را به اومی سپردند، از همین رو پس از هجرت به مدینه، علی(علیه السلام)را چند روزی بعد از خود باقی گذاشت که امانتها را به صاحبان اصلی برساند.
مبارزه با ظلم
در دوران جاهلیت با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستم رنج می بردند برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابرستمگران همپیمان شد.این پیمان در خانه عبد الله بن جدعان از شخصیتهای مهم مکه بسته شد و به نام «حلف الفضول » نامیده شد.او بعدها
.............................................................. 1.الجامع الصغیر، ج 1/ص 58. 2.کافی، ج 5/ص 78.
صفحه : 254
در دوره رسالت ازآن پیمان یاد می کرد و می گفت حاضر نیستم آن پیمان بشکند و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانی شرکت کنم.
اخلاق خانوادگی
درخانواده مهربان بود، نسبت به همسران خود هیچ گونه خشونتی نمی کرد و این بر خلاف خلق و خوی مکیان بود.بدزبانی برخی از همسران خویش را تحمل می کرد تا آنجا که دیگران از اینهمه تحمل رنج می بردند.او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تاکیدمی کرد و می گفت: همه مردم دارای خصلتهای نیک و بدهستند، مرد نباید تنها جنبه های ناپسند همسر خویش را درنظر بگیرد و همسر خود را ترک کند، چه، هر گاه از یک خصلت او ناراحت شود خصلت دیگرش مایه خشنودی اوست و ایندو را باید با هم به حساب آورد.
او با فرزندان و بافرزندزادگان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود، به آنها محبت می کرد، آنها را روی دامن خویش می نشاند،بر دوش خویش سوار می کرد، آنها را می بوسید و اینهاهمه بر خلاف خلق و خوی رایج آن زمان بود.روزی در حضور یکی ازاشراف، یکی از فرزندزادگان خویش - حضرت مجتبی(ع) - رامی بوسید، آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتی یک بار هیچ کدام از آنها را نبوسیده ام.فرمود: من لا یرحم لا یرحم (1).
کسی که مهربانی نکند رحمت خدا شامل حالش نمی شود.
نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانی می کرد.آنها را روی زانوی خویش نشانده، دست محبت بر سر آنهامی کشید.گاه مادران،کودکان خرد سال خویش را به او می دادند که برای آنها دعاکند.اتفاق می افتاد که احیانا آن کودکان روی جامه اش ادرارمی کردند.مادران ناراحت شده و شرمنده می شدند و می خواستندمانع ادامه ادرار بچه شوند.او آنها را از این کار به شدت منع می کرد و می گفت: مانع ادامه ادرار کودک نشوید،اینکه جامه من نجس بشود اهمیت ندارد، تطهیر می کنم.
.............................................................. 1.الفقیه، ج 4/ص 272.
صفحه : 255
با بردگان
نسبت به بردگان فوق العاده مهربان بود.به مردم می گفت:اینها برادران شمایند، از هر غذا که می خورید به آنهابخورانید و از هر نوع جامه که می پوشید آنها را بپوشانید، کار طاقت فرسا به آنهاتحمیل مکنید، خودتان در کارها به آنها کمک کنید.
می گفت:آنها را به عنوان «بنده » و یا کنیز(که مملوکیت رامی رساند)خطاب نکنید، زیرا همه مملوک خداییم ومالک حقیقی خداست، بلکه آنها را به عنوان «فتی » (جوانمرد)یا «فتاة » (جوانزن)خطاب کنید.
در شریعت اسلام تمام تسهیلات ممکن برای آزادی بردگان که منتهی به آزادی کلی آنها می شد فراهم شد.اوشغل «نخاسی » یعنی برده فروشی را بدترین شغلها می دانست و می گفت: «بدترین مردم نزد خدا آدم فروشان اند.»(1)
نظافت و بوی خوش
به نظافت و بوی خوش علاقه شدید داشت، هم خودش رعایت می کرد وهم به دیگران دستور می داد.به یاران و پیروان خود تاکیدمی نمود که تن و خانه خویش را پاکیزه و خوشبو نگه دارند.بخصوص روزهای جمعه وادارشان می کرد غسل کنند و خود را معطر سازند که بوی بد ازآنها استشمام نشود، آنگاه در نماز جمعه حضور یابند.
برخوردو معاشرت
درمعاشرت با مردم، مهربان و گشاده رو بود.در سلام به همه حتی کودکان و بردگان پیشی می گرفت.پای خودرا جلو هیچ کس دراز نمی کرد و در حضور کسی
.............................................................. 1.وسائل، ج 12/ص 97.
صفحه : 256
تکیه نمی نمود.غالبا دو زانو می نشست.در مجالس، دایره وار می نشست تا مجلس، بالا و پایینی نداشته باشد و همه جایگاه مساوی داشته باشند.از اصحابش تفقد می کرد، اگر سه روز یکی از اصحاب را نمی دید سراغش را می گرفت، اگر مریض بود عیادت می کرد و اگر گرفتاری داشت کمکش می نمود.در مجالس،تنها به یک فرد نگاه نمی کرد و یک فرد را طرف خطاب قرار نمی داد،بلکه نگاههای خود را در میان جمع تقسیم می کرد.ازاینکه بنشیند و دیگران خدمت کنند تنفر داشت، از جا برمی خاست و در کارها شرکت می کرد.می گفت: «خداوند کراهت دارد که بنده را ببیند که برای خودنسبت به دیگران امتیازی قائل شده است.»(1)
نرمی درعین صلابت
درمسائل فردی و شخصی و آنچه مربوط به شخص خودش بودنرم و ملایم و باگذشت بود، گذشتهای بزرگ و تاریخی اش یکی از علل پیشرفتش بود، اما در مسائل اصولی و عمومی، آنجا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان می داد و دیگر جای گذشت نمی دانست.پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش، تمام بدیهایی که قریش در طول بیست سال نسبت به خود او مرتکب شده بودنادیده گرفت و همه را یکجا بخشید، توبه قاتل عموی محبوبش حمزه را پذیرفت، اما در همان فتح مکه، زنی از بنی مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید،خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی می کردند سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجرای حد صرف نظر کند، بعضی از محترمین صحابه را به شفاعت برانگیختند، ولی رنگ رسول خدا از خشم بر افروخته شد و گفت: چه جای شفاعت است؟!مگر قانون خدا را می توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟هنگام عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت: «اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض می کردند، هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم می شد معاف
.............................................................. 1.کحل البصر/ص 68.
صفحه : 257
می شد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب می شد مجازات می گشت.سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، در اجرای «عدل » درباره هیچ کس سستی نمی کنم هرچند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.»(1)
عبادت
پاره ای ازشب، گاهی نصف، گاهی ثلث و گاهی دو ثلث شب را به عبادت می پرداخت.با اینکه تمام روزش خصوصا در اوقات توقف درمدینه در تلاش بود، از وقت عبادتش نمی کاست.او آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق می یافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود، عاشقانه وسپاسگزارانه بود.روزی یکی از همسرانش گفت: تو دیگر چرا آنهمه عبادت می کنی؟توکه آمرزیده ای!جواب داد: آیا یک بنده سپاسگزار نباشم؟ بسیار روزه می گرفت.علاوه بر ماه رمضان و قسمتی از شعبان، یک روز در میان روزه می گرفت.دهه آخر ماه رمضان بسترش بکلی جمع می شد و در مسجد معتکف می گشت و یکسره به عبادت می پرداخت، ولی به دیگران می گفت: کافی است در هر ماه سه روزروزه بگیرید.می گفت: به اندازه طاقت عبادت کنید،بیش از ظرفیت خود بر خود تحمیل نکنید که اثر معکوس دارد.بارهبانیت و انزوا و گوشه گیری و ترک اهل و عیال مخالف بود.بعضی از اصحاب که چنین تصمیمی گرفته بودند مورد انکار و ملامت قرارگرفتند.می فرمود: بدن شما، زن و فرزند شما و یاران شما همه حقوقی بر شما دارند و می باید آنها را رعایت کنید.
در حال انفراد، عبادت را طول می داد، گاهی در حال تهجدساعتها سرگرم بود، اما در جماعت به اختصار می کوشید، عایت حال اضعف مامومین را لازم می شمرد و به آن توصیه می کرد.
.............................................................. 1.صحیح مسلم، ج 5/ص 114.
صفحه : 258
زهد وساده زیستی
زهد و ساده زیستی از اصول زندگی او بود.ساده غذامی خورد، ساده لباس می پوشید و ساده حرکت می کرد.زیرااندازش غالبا حصیربود.بر روی زمین می نشست.با دست خود از بز شیر می دوشید وبر مرکب بی زین و پالان سوار می شد و از اینکه کسی دررکابش حرکت کند به شدت جلوگیری می کرد.قوت غالبش نان جوین و خرما بود.کفش و جامه اش را با دست خویش وصله می کرد.در عین سادگی طرفدار فلسفه فقر نبود، مال و ثروت را به سود جامعه و برای صرف در راههای مشروع لازم می شمرد، می گفت: نعم المال الصالح للرجل الصالح (1).
چه نیکوست ثروتی که از راه مشروع به دست آیدبرای آدمی که شایسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند.
و هم می فرمود: نعم العون علی تقوی الله الغنی (2).
مال و ثروت کمک خوبی است برای تقوا.
اراده و استقامت
اراده و استقامتش بی نظیر بود، از او به یارانش سرایت کرده بود.دوره بیست و سه ساله بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است.او درتاریخ زندگیش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها ازهمه جا قطع می شد ولی او یک لحظه تصور شکست را در مخیله اش راه نداد،ایمان نیرومندش به موفقیت یک لحظه متزلزل نشد.
.............................................................. 1.محجة البیضاء، ج 6/ص 44. 2.وسائل، ج 12/ص 16.
صفحه : 259
رهبری ومدیریت و مشورت
با اینکه فرمانش میان اصحاب بی درنگ اجرا می شد وآنها مکرر می گفتند چون به تو ایمان قاطع داریم اگرفرمان دهی که خود را در دریاغرق کنیم و یا در آتش بیفکنیم می کنیم، او هرگزبه روش مستبدان رفتار نمی کرد، در کارهایی که از طرف خدادستور نرسیده بود با اصحاب مشورت می کرد و نظر آنها رامحترم می شمرد و از این راه به آنها شخصیت می داد.در «بدر» مساله اقدام به جنگ، همچنین تعیین محل اردوگاه و نحوه رفتار با اسرای جنگی را به شور گذاشت.در «احد» نیز راجع به اینکه شهر مدینه را اردوگاه قرار دهند و یا اردو را به خارج ببرند، به مشورت پرداخت.در «احزاب » و در «تبوک » نیز با اصحاب به شور پرداخت.
نرمی ومهربانی پیغمبر، عفو و گذشتش، استغفارهایش برای اصحاب و بیتابی اش برای بخشش گناه امت، همچنین به حساب آوردنش اصحاب و یاران را، طرف شور قرار دادن آنها و شخصیت دادن به آنها از علل عمده نفوذ عظیم و بی نظیر او در جمع اصحابش بود.قرآن کریم به این مطلب اشاره می کند آنجا که می فرماید: «به موجب مهربانی ای که خدا در دل تو قرار داده تو بایاران خویش نرمش نشان می دهی.اگر تو درشتخو و سخت دل می بودی ازدورت پراکنده می شدند.پس عفو و بخشایش داشته باش وبرای آنها نزد خداوند استغفار کن و با آنها در کارها مشورت کن، هرگاه عزمت جزم شد دیگر برخدا توکل کن و تردید به خود راه مده.»(1)
نظم و انضباط
نظم و انضباط بر کارهایش حکمفرمابود.اوقات خویش را تقسیم می کرد و به این عمل توصیه می نمود.اصحابش تحت تاثیر نفوذاو دقیقا انضباط را رعایت می کردند.برخی تصمیمات رالازم می شمرد آشکار نکند و نمی کرد مبادا که دشمن از
.............................................................. 1.فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله.(آل عمران/159).
صفحه : 260
آن آگاه گردد.یارانش تصمیماتش را بدون چون و چرا به کار می بستند.مثلا فرمان می داد که آماده باشید فرداحرکت کنیم، همه به طرفی که او فرمان می داد همراهش روانه می شدند بدون آنکه از مقصد نهایی آگاه باشند، در لحظات آخر آگاه می شدند.
گاه به عده ای دستور می داد که به طرفی حرکت کنند ونامه ای به فرمانده آنها می داد و می گفت: بعد از چند روزکه به فلان نقطه رسیدی نامه را باز کن و دستور را اجرا کن.
آنها چنین می کردند و پیش از رسیدن به آن نقطه نمی دانستند مقصد نهایی کجاست و برای چه ماموریتی می روند، و بدین ترتیب دشمن و جاسوسهای دشمن را بی خبر می گذاشت و احیانا آنها را غافلگیر می کرد.
ظرفیت شنیدن انتقاد و تنفر از مداحی و چاپلوسی
او گاهی بااعتراضات برخی یاران مواجه می شد اما بدون آنکه درشتی کند نظرشان را به آنچه خود تصمیم گرفته بود جلب و موافق می کرد.
از شنیدن مداحی و چاپلوسی بیزاربود، می گفت: «به چهره مداحان وچاپلوسان خاک بپاشید.»(1) محکم کاری رادوست داشت، مایل بود کاری که انجام می دهد متقن و محکم باشد، تاآنجا که وقتی یار مخلصش سعد بن معاذ از دنیا رفت واو را در قبر نهادند، او با دست خویش سنگها و خشتهای او را جابجا و محکم کرد و آنگاه گفت: «من می دانم که طولی نمی کشد همه اینها خراب می شود، اماخداوند دوست می دارد که هر گاه بنده ای کاری انجام می دهد آن را محکم و متقن انجام دهد.»(2)
مبارزه بانقاط ضعف
او ازنقاط ضعف مردم و جهالتهای آنان استفاده نمی کرد، برعکس، با آن نقاط ضعف مبارزه می کرد و مردم را به جهالتشان واقف می ساخت.روزی که ابراهیم پسر
.............................................................. 1.بحار الانوار، ج 73/ص 294. 2.بحار الانوار، ج 22/ص 107.
صفحه : 261
هجده ماهه اش از دنیا رفت از قضا آن روز خورشید گرفت.مردم گفتند: علت اینکه کسوف شد مصیبتی است که بر پیغمبر خدا وارد شد.او درمقابل این خیال جاهلانه مردم سکوت نکرد و از این نقطه ضعف استفاده نکرد، بلکه به منبر رفت و گفت: ایها الناس!ماه و خورشید دوآیت از آیات خدا هستند و برای مردن کسی نمی گیرند.
واجد بودن شرایط رهبری
شرایط رهبری از حس تشخیص، قاطعیت، عدم تردید و دو دلی، شهامت،اقدام و بیم نداشتن از عواقب احتمالی، پیش بینی و دوراندیشی،ظرفیت تحمل انتقادات، شناخت افراد و تواناییهای آنان و تفویض اختیارات درخور تواناییها، نرمی در مسائل فردی وصلابت در مسائل اصولی، شخصیت دادن به پیروان و به حساب آوردن آنان و پرورش استعدادهای عقلی و عاطفی و عملی آنها، پرهیزاز استبداد و از میل به اطاعت کورکورانه، تواضع وفروتنی، سادگی و درویشی، وقار و متانت، علاقه شدید به سازمان و تشکیلات برای شکل دادن و انتظام دادن به نیروهای انسانی، همه را در حد کمال داشت، می گفت: «اگر سه نفربا هم مسافرت می کنید، یک نفرتان را به عنوان رئیس و فرمانده انتخاب کنید.» در دستگاه خود در مدینه تشکیلات خاص ترتیب داد، از آن جمله جمعی دبیر به وجودآورد و هر دسته ای کار مخصوصی داشتند: برخی کتاب وحی بودندو قرآن را می نوشتند، برخی متصدی نامه های خصوصی بودند، برخی عقود و معاملات مردم را ثبت می کردند، برخی دفاتر صدقات ومالیات را می نوشتند، برخی مسؤول عهدنامه ها و پیمان نامه ها بودند.در کتب تواریخ از قبیل تاریخ یعقوبی و التنبیه و الاشراف مسعودی و معجم البلدان بلاذری و طبقات ابن سعد، همه اینها ضبط شده است.
صفحه : 262
روش تبلیغ
در تبلیغ اسلام سهلگیر بود نه سختگیر، بیشتر بربشارت و امید تکیه می کرد تا بر ترس و تهدید.به یکی ازاصحابش که برای تبلیغ اسلام به یمن فرستاد دستور داد که: یسر و لا تعسر، و بشر و لا تنفر (1).
آسان بگیر و سخت نگیر، نوید بده(میلها را تحریک کن)و مردم را متنفر نساز! در کار تبلیغ اسلام تحرک داشت.به طائف سفر کرد.درایام حج در میان قبایل می گشت و تبلیغ می کرد.یک بارعلی(علیه السلام)و بار دیگر معاذ بن جبل را به یمن برای تبلیغ فرستاد.مصعب بن عمیر را پیش از آمدن خودش برای تبلیغ مردم مدینه به مدینه فرستاد.گروه فراوانی از یارانش را به حبشه فرستاد.آنها ضمن نجات از آزار مکیان، اسلام را تبلیغ کردندو زمینه اسلام نجاشی پادشاه حبشه و نیمی از مردم حبشه را فراهم کردند.در سال ششم هجری به سران کشورهای جهان نامه نوشت و نبوت و رسالت خویش را به آنها اعلام کرد. در حدود صد نامه از او باقی است که به شخصیتهای مختلف نوشته است.
تشویق به علم
به علم و سواد تشویق می کرد.کودکان اصحابش را وادار کرد که سواد بیاموزند.
برخی از یارانش را فرمان داد زبان سریانی بیاموزند.می گفت: «دانشجویی بر هرمسلمان فرض و واجب است.»(2) و هم فرمود:
.............................................................. 1.دلائل النبوة، ج 5/ص 401. 2.بحار الانوار، ج 1/ص 177.
صفحه : 263
«حکمت را در هرکجا و در نزد هر کس و لو مشرک یا منافق یافتید، ازاو اقتباس کنید.»(1) و هم فرمود: «علم راجستجو کنید و لو مستلزم آن باشدکه تا چین سفر کنید.»(2) این تاکید وتشویقها درباره علم سبب شد که مسلمین، با همت و سرعت بی نظیری به جستجوی علم در همه جهان پرداختند، آثار علمی راهر کجا یافتند به دست آوردند و ترجمه کردند و خود به تحقیق پرداخته و از این راه علاوه بر اینکه حلقه ارتباطی شدند میان تمدنهای قدیم یونانی و رومی و ایرانی و مصری و هندی و غیره و تمدن جدید اروپایی، خود یکی از شکوهمندترین تمدنها وفرهنگهای تاریخ بشریت را آفریدند که به نام «تمدن و فرهنگ اسلامی » شناخته شده و می شود.
خلق وخویش مانند سخنش و مانند دینش جامع و همه جانبه بود.تاریخ، هرگز شخصیتی مانند او را یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حدکمال و تمام بوده باشد.او به راستی انسان کامل بود.
.............................................................. 1.بحار الانوار، ج 2/ص 97 و 99(با اندکی اختلاف). 2.بحار الانوار، ج 1/ص 177.