ماهان شبکه ایرانیان

داستان داود(ع) و سلیمان(ع)

و داوود و سلیمان را به یاد آر آن لحظه که در کار زراعتی که گوسفندان قوم شبانه در آن چریدندداوری می کردند و ما گواه داوری کردنشان بودیم(۷۸).

ترجمه آیات 78 - 91

و داوود و سلیمان را به یاد آر آن لحظه که در کار زراعتی که گوسفندان قوم شبانه در آن چریدندداوری می کردند و ما گواه داوری کردنشان بودیم(78).

و حکم حق را به سلیمان فهماندیم و هر دو را فرزانگی و دانش داده بودیم و کوه ها را رام داوودکردیم که(با او)تسبیح می گفتند و پرندگان را نیز.آری ما این چنین کردیم(79).

و به سود شما ساختن زره را بدو تعلیم دادیم تا در جنگ شما را حفظ کند، آیا سپاس(این نعمت ها)می دارید؟(80).

باد سرکش را برای سلیمان رام کردیم در نتیجه به فرمان وی به سرزمینی که در آن برکت نهاده بودیم روان بود و ما به همه چیز داناییم(81).

و از دیوها افرادی را برای وی رام کردیم که برایش غواصی و کارهایی غیر آن کنند و ما نگهبانشان بودیم(82).

و ایوب را یاد آر آن زمان که پروردگارش را ندا داد که به محنت دچارم و تو از هر رحیمی رحیم تری(83).

پس ما اجابتش کردیم و محنتی را که داشت بر طرف ساخته کسانش را باز دادیم در حالی که به اضافه کسانش کسان دیگری نظیر آنان، با آنها بودند(یعنی اگر مثلا دو تا از فرزندانش هلاک شدند آن دورا با دو فرزند دیگر به او دادیم)و این رحمتی از ناحیه ما و اندرزی برای همه پرستشگران است(84).

و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را یاد آر که همه از صابران بودند(85).

که آنان را مشمول رحمت خود کردیم چون از شایستگان بودند(86).

و ذو النون را یاد کن آن دم که خشمناک برفت و گمان کرد بر او سخت نمی گیریم، پس ازظلمات ندا داد که پروردگارا!خدایی جز تو نیست، تسبیح تو گویم که من از ستمگران بودم(87).

پس اجابتش کردیم و از تنگنا نجاتش دادیم و مؤمنان را نیز چنین نجات می دهیم(88).

و زکریا را یاد کن آن دم که پروردگار خویش را ندا داد، پروردگارا!مرا تنها مگذار که تو از همه بازماندگان بهتری(89).

پس اجابتش کردیم و یحیی را به او بخشیدیم و همسرش را برای او شایسته کردیم چون آنان به کارهای نیک همی شتافتند و ما را با امید و بیم همی خواندند و در قبال ما فروتن و خاشع بودند(90).

و آن زن را به یاد آر که عفت خویش نگه داشت و از روح خویش در او دمیدیم و او را با پسرش برای جهانیان عبرتی قرار دادیم(91).

بیان آیات (بیان آیه: "و داود و سلیمان اذ یحکمان..."و شرح اینکه حکم آن
دو جناب حکم واحد و مصون از خطا بوده است)

این آیات شرح حال جمعی دیگر از انبیا را ذکر کرده، و آنها عبارتند از داوود، سلیمان، ایوب، اسماعیل، ادریس، ذو الکفل، ذو النون، زکریا، یحیی و عیسی.و در آن رعایت ترتیب زمانی، و انتقال از لاحق به سابق را نکرده است - همچنانکه در آیات قبلی هم رعایت نکرده بود - و در این میان به پاره ای از نعمتهای بزرگی که به بعضی از آنان انعام فرموده بوداشاره نموده، و نسبت به بعضی دیگرشان تنها به ذکر نامشان اکتفا نموده است.

"و داود و سلیمان اذ یحکمان فی الحرث اذ نفشت فیه غنم القوم...حکما وعلما"کلمه" حرث"به معنای زراعت است، البته به معنای باغ انگور نیز هست.و کلمه"نفش"، به معنای چراندن حیوانات در شب است.و در مجمع البیان گفته: "نفش" - به فتح فاء، و هم به سکون آن - این است که شتران و گوسفندان را در شب رها کنند تا بدون چوپان بچرند (1).

و در معنای جمله"و داود و سلیمان اذ یحکمان فی الحرث اذ نفشت فیه"، از سیاق استفاده می شود که در باره یک داستان است، و واقعه ای بوده که میان دو نفر رخ داده، و به شکایت و مرافعه نزد داوود آمده اند، چون داوود(ع)در بنی اسرائیل سمت پادشاهی داشته، و خدا او را در زمین خلیفه کرده بود: "یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق" (2) و اگر هم سلیمان در این قضیه مداخله ای داشته حتما به اذن پدرش، و به خاطر یک علتی بوده که ممکن است آن علت این بوده که به اجتماع بفهماند فرزندش لیاقت جانشینی او را دارد، و گر نه معلوم است که در یک واقعه معنا ندارد دو حاکم حکم کنند، وحکم هر یک هم مستقل از دیگری باشد.

از اینجا معلوم می شود که مقصود از اینکه فرمود: "اذ یحکمان"، معنای مطابقی کلمه نیست، بلکه معنایش این است که در باره آن پیشامد مشورت می کردند، و یا مناظره و بحث می نمودند، نه اینکه هر دو حکم صادر می کردند.

و اینکه فرمود: "اذ یحکمان"که حکایت حال گذشته است، این وجه را کاملا تاییدمی کند، چون می رساند که حکم کردنشان تدریجی بوده، و در زمان بعد نیز ادامه داشته وطوری بوده که وقتی تمام می شده یک حکم صدور می یافته، و گر نه جا اشت بفرماید: "اذحکما".

و نیز مؤید آن، جمله"و کنا لحکمهم شاهدین"است، چون ظاهر آن این است که ضمیر جمع در" حکمهم"به انبیا برگردد، و در کلام خدای تعالی مکرر آمده که خدا به انبیاحکم داده.

بعضی از مفسرین (3) ضمیر مزبور را به داوود و سلیمان، و صاحبان دعوا برگردانده اند،و این صحیح نیست، چون به هیچ وجه نمی شود نسبت حکم را به صاحبان دعوا داد.پس صحیح همین است که حکم، حکم واحدی است، و آن هم حکم انبیا است، و آن حکم ظاهرااین است که صاحب گوسفند نسبت به مالی که گوسفندانش از صاحب زرع تلف کرده اندضامن است.

و این حکم واحدی بوده، که آن دو در کیفیت اجرای آن اختلاف داشته اند، و گرنه اگراختلافشان در اصل حکم بوده، و بر حسب فرض سلیمان و داوود دو حکم مختلف کرده اند،به یکی از دو صورت تصور دارد.یا اینکه حکم هر دو حکم واقعی بوده، و یکی دیگری را نسخ کرده، که لابد حکم سلیمان ناسخ، و حکم داوود که پیامبر قبل از او بوده منسوخ بوده، چون قرآن هم می فرماید: "ففهمناها سلیمان".و یا اینکه هر دو حکم اجتهادی خود آنان بوده، نه حکم واقعی الهی، بلکه هر دو نسبت به حکم واقعی الهی جاهل بوده اند، و آنچه به نظرشان رسیده حکمی ظنی بوده، و خدای تعالی اجتهاد سلیمان را تصدیق و آن را حکم خود دانسته است.

اگر اولی بوده باشد - که حکم سلیمان ناسخ حکم داوود بوده - هیچ شکی نیست که ظاهر جملات آیه با آن مساعدت ندارد، زیرا دو حکم که یکی ناسخ دیگری باشد متباین با هم خواهند بود، و در این صورت باید می فرمود: "و کنا لحکمهما شاهدین - و ما به حکم آن و حکم این شاهد بودیم"تا تعدد و تباین را برساند، نه اینکه بفرماید"و کنا لحکمهم" چون این عبارت وحدت حکم را می رساند.علاوه بر این شاهد بودن خدا بر حکم آن دو، می فهماند که هر دو از خطا مصون بوده اند، و اگر داوود به حکم منسوخ حکم کرده باشد در خطا بوده است، و با جمله بعدی هم که می فرماید: "و ما به هر یک از آنان حکم و علم داده بودیم"نمی سازد، چون این آیه دلالت می کند بر تایید، و ظاهر در مدح است.

و اما احتمال دومی که هیچ یک عالم به حکم واقعی الهی نبوده باشند، و آنچه حکم کرده اند حکمی بوده که به اجتهاد خود رانده اند، احتمالی است بعیدتر از احتمال اول، برای اینکه خدای تعالی می فرماید: "ففهمناها سلیمان"یعنی علم به حکم الله واقعی را به سلیمان هم آموختیم، و این تعبیر با حکم اجتهادی که ظنی بیش نیست نمی سازد. بعلاوه، با اینکه فرمود: "و به هر یک حکم و علم دادیم"نیز سازگار نیست، چون این تعبیر به ما می فهماند که حکم داوود هم حکمی علمی بوده، نه حکمی ظنی.و اگر جمله مذکور شامل حکم داوود،در این واقعه نمی شد، جا نداشت این جمله را در اینجا ایراد فرماید.

مضافا بر اینکه خواننده محترم فهمید، که گفتیم جمله"و کنا لحکمهم شاهدین"اشعار، و بلکه دلالت دارد بر اینکه حکم، حکم واحدی بوده و مصون از خطا.با این حال دیگرجز این باقی نمی ماند که حکم سلیمان و داوود حکم واحدی بوده، که در کیفیت اجرایش اختلاف شده، و حکم سلیمان سبک تر و سازگارتر بوده است.

در روایات شیعه و اهل سنت هم همین معنا تایید شده، و خلاصه آنچه در روایات آمده این است که: داوود حکم کرد به نفع صاحب زراعت و علیه صاحب گوسفندان، به اینکه باید گوسفندان را به غرامت به صاحب زرع بدهد، و سلیمان حکم کرد به اینکه چون گوسفندان منافع زمین را تلف کرده اند، صاحب گوسفند باید منافع آن گوسفندان، یعنی شیر وپشم و متاع آنها را تا آخر سال به صاحب زراعت بدهد.

بعید هم نیست که حکم مساله این بوده که صاحب گوسفند آنچه را که از زراعت تلف شده ضامن است، و این ضمان از نظر قیمت با قیمت گوسفندان برابری می کرده، لذاداوود حکم کرده که خود رقبه گوسفندان را به غرامت بدهد و سلیمان حکم آسانتری داده وآن این بوده که صاحب زراعت به جای استیفای منافع زمینش که نمی تواند بکند، آن منافع را ازگوسفندان طرف بگیرد، و آن نیز از نظر قیمت تقریبا با حکم داوود برابر است، برای اینکه منفعت یکساله یک گوسفند را اگر در نظر بگیریم، تقریبا برابر با قیمت خود آن گوسفندخواهد بود.

پس اینکه فرمود: "و داود و سلیمان"تقدیرش: "اذکر داود و سلیمان"است یعنی:

به یاد آر سلیمان و داوود را.زمانی که در باره زراعت حکم کردند، زمانی که گوسفندان مردمی شبانه در آن بیفتادند و تباهش کردند، و ما همواره شاهد حکم انبیا بوده ایم.

بعضی (4) از مفسرین گفته اند"ضمیر جمع در آیه، به داوود و سلیمان، و محکوم له برمی گردد"و خواننده محترم متوجه اشکال آن شد.

بعضی (5) دیگر گفته اند: به داوود و سلیمان بر می گردد، برای اینکه دو نفر هم جمع اند، و ضمیر جمع به دو نفر نیز بر می گردد.ولی این حرف صحیح نیست.

"شاهدین"، یعنی ما همواره حاضر و ناظر حکم انبیا بوده ایم، می بینیم و می شنویم،و ایشان را به سوی صواب می کشانیم."ففهمناها"، یعنی حکومت و داوری را ما به سلیمان یاد دادیم."و کلا"و هر یک از داوود و سلیمان را حکم و علم دادیم.

بعضی (6) گفته اند: تقدیر صدر آیه این است که: "آتینا داود و سلیمان حکما و علما اذیحکمان...".

"و سخرنا مع داود الجبال یسبحن معه و الطیر و کنا فاعلین".

کلمه"تسخیر"به معنای رام کردن چیزی است به طوری که آنچه می کند مطابق خواست مسخر کننده باشد.البته این معنا غیر اجبار و اکراه و قسر است، برای اینکه در فاعل اجباری آنچه می کند خارج از مقتضای اختیار و طبع او است، به خلاف فاعل مسخر شده که آنچه می کند به مقتضای طبع و اختیار خودش است، مانند هیزم و آتش که مسخر آدمی است،ولی نمی توان گفت آدمی هیزم را به سوختن مجبور و مکره ساخته است و همچنین عمل اجیر ومزدور، که آنچه برای موجر می کند به اختیار خود می کند، چیزی که هست به خاطر عقداجاره مسخر موجر شده است، نه مجبور است، و نه مکره.

از همینجا روشن می شود که معنای تسخیر کوهها، و مرغان با داوود که با او تسبیح می کنند، این است که کوهها و مرغان که خود فی نفسه تسبیح دارند، تسبیحشان هماهنگ باتسبیح داوود باشد.

پس اینکه فرمود: "یسبحن معه"بیان جمله"و سخرنا مع داود"است.و کلمه"طیر"عطف بر جبال است.و جمله"و کنا فاعلین"در اینجا این معنا را می دهد که این گونه مواهب و عنایات از سنت های دیرینه ما است، و امری نو ظهور و بی سابقه نیست.

"و علمناه صنعة لبوس لکم لتحصنکم من باسکم فهل انتم شاکرون"در مجمع البیان گفته است: کلمه"لبوس"اسم برای همه انواع سلاح است، و عرب به همه اقسام اسلحه لبوس می گوید - تا آنجا که گفته است: بعضی گفته اند مقصود از آن دراینجا زره است (7). راغب نیز در مفردات در ذیل جمله"صنعة لبوس لکم"گفته مقصود از آن زره است (8).

و کلمه"باس"به معنای جنگهای خونین و سخت است، و گویا مراد از آن در آیه شریفه سختی و شدت فرود آمدن اسلحه دشمن بر بدن است.و ضمیر در"علمناه"به داوود برمی گردد، همچنانکه در جای دیگر در باره آن جناب فرموده: "و النا له الحدید - آهن را برایش نرم کردیم".و معنای آیه این است که: ما صنعت زره سازی را به داوود تعلیم دادیم تا برای شما زره بسازد و شما با آن وسیله از شدت فرود آمدن اسلحه بر بدن خود جلوگیری کنید.جمله"فهل انتم شاکرون"تقریر و تحریک بر شکر است.

"و لسلیمان الریح عاصفة تجری بامره..."

این جمله عطف است بر جمله"لداود"، یعنی ما باد را هم برای سلیمان مسخرکردیم، بادهای تند را، که به دستور او به سوی سرزمینی که ما مبارکش کردیم جریان می یافت - و مقصود از آن، سرزمین شام است که سلیمان در آنجا زندگی می کرد - و ما به هرچیزی عالمیم.

و اگر فرمود"باد را در وقتی که تند می وزید مسخر او کردیم، با اینکه در وقت آرامی اش هم مسخر او بود - به شهادت اینکه فرموده: "رخاء حیث اصاب" (9) - از این باب است که مسخر بودن باد در حالت تندی، عجیب تر و دلالتش بر قدرت خدای تعالی بیشتراست.

بعضی (10) گفته اند: اگر در این آیه شریفه تنها جریان باد به سوی سرزمین شام را به امرسلیمان دانست، و اسمی از جریان باد به امر او از شام به جای دیگر را ذکر نکرد، برای این است که هر چند هر دو منتی است از خدا، ولی جریان باد به سوی کشور سلیمان، به امرسلیمان، منتی روشن تر است.این بود کلام آن مفسر.و ممکن است مقصود از جریان باد به امر سلیمان به سوی سرزمین شام از این باب بوده که به فرمان او باد از هر جای دنیا که بوده به شام می آمده، تا آن جناب را به هر جا که می خواسته ببرد، نه اینکه تنها در شام جریان یابد،به این معنا که سلیمان را بعد از آنکه به دوش گرفته بوده به شام برگرداند.و بنا بر این، آیه شریفه هم شامل بیرون شدن از شام می شود و هم شامل برگشتن به شام.

"و من الشیاطین من یغوصون له و یعملون عملا دون ذلک و کنا لهم حافظین"منظور از" غوص"بیرون آوردن لوء لوء، و سایر منافع دریا است.و منظور از اینکه فرمود"عمل های کمتری هم می کردند"همان اعمالی است که خودش بیان نموده و فرموده:

"یعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل و جفان کالجواب و قدور راسیات" (11) و مقصود ازاینکه فرمود: "و ما شیطانها را حفظ می کردیم"این است که آنها را در خدمت وی حفظ، و ازفرار کردن، و یا از انجام فرمانش سر برتافتن، و یا کار او را تباه کردن، جلوگیری می کردیم.ومعنای آیه روشن است و به زودی داستان داوود و سلیمان(ع)در سوره سبا -ان شاء الله - خواهد آمد.

پی نوشت ها:

1) مجمع البیان، ج 7، ص 56.

2) ای داوود ما قرار دادیم تو را خلیفه در زمین پس حکم کن بین مردم به حق، سوره ص، آیه 26.

3) تفسیر فخر رازی، ج 22، ص 194 و تفسیر لاهیجی، ج 3، ص 134.

4 و 5)روح المعانی، ج 17، ص 73 و 74.

6) مجمع البیان، ج 7، ص 56.

7) مجمع البیان، ج 7، ص 56.

8) مفردات راغب، ماده"لبس".

9) سوره ص، آیه 36.

10) روح المعانی، ج 17، ص 78 و روح البیان، ج 5، ص 510.

11) برایش هر چه می خواست درست می کردند از محراب و مجسمه و تغارهای بزرگ و دیگ های بزرگ.سوره سبا، آیه 13.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان