ماهان شبکه ایرانیان

یوسف (ع) در روایات

در معانی الاخبار به سند خود از امام سجاد(ع)روایت کرده که در ضمن حدیثی که صدر آن در بحث روایتی گذشته نقل شد فرمود: یوسف زیباترین مردم عصر خود بود،و چون به حد جوانی رسید، همسر پادشاه مصر عاشق او شد و او را به سوی خود خواند

در معانی الاخبار به سند خود از امام سجاد(ع)روایت کرده که در ضمن حدیثی که صدر آن در بحث روایتی گذشته نقل شد فرمود: یوسف زیباترین مردم عصر خود بود،و چون به حد جوانی رسید، همسر پادشاه مصر عاشق او شد و او را به سوی خود خواند.او درپاسخش گفت: پناه بر خدا ما از اهل بیتی هستیم که زنا نمی کنند.همسر پادشاه همه درها را به روی او و خودش بست، و گفت: اینک دیگر ترس به خود راه مده، و خود را به روی او انداخت،یوسف برخاست و به سوی در فرار کرد و آن را باز نمود، و عزیزه مصر هم از دنبال تعقیبش نمود واز عقب پیراهنش را کشید و آن را پاره کرد و یوسف با همان پیراهن دریده از چنگ او رها شد.

آنگاه در چنین حالی هر دو به شوهر او برخورد نمودند، عزیزه مصر به همسرش فت سزای کسی که به ناموس تو تجاوز کند جز زندان و یا شکنجه ای دردناک چه چیز می تواند باشد.

پادشاه مصر(چون این صحنه را بدید و گفتار زلیخا را بشنید)تصمیم گرفت یوسف راشکنجه دهد.یوسف گفت: من قصد سوئی به همسر تو نکرده ام، او نسبت به من قصد سوءداشت، اینک از این طفل بپرس تا حقیقت حال را برایت بگوید، در همان لحظه خداوندکودکی را که یکی از بستگان زلیخا بود به منظور شهادت و فصل قضاء به زبان آورد و چنین گفت: ای ملک پیراهن یوسف را وارسی کن، اگر چنانچه از جلو پاره شده او گنهکار است و به ناموس تو طمع کرده، و در صدد تجاوز به او برآمده است، و اگر از پشت سر پاره شده همسرت گنهکار است و او می خواسته یوسف را به سوی خود بکشاند.

شاه چون این کلام را از طفل شنید، بسیار ناراحت شد و دستور داد پیراهن یوسف رابیاوردند، وقتی دید از پشت سر دریده شده به همسرش گفت: این از کید شما زنان است که کید شما زنان بسیار بزرگ است.و به یوسف گفت: از نقل این قضیه خودداری کن و زنهار که کسی آن را از تو نشنود و در کتمانش بکوش.

آنگاه امام فرمود: ولی یوسف کتمانش نکرد و در شهر انتشار داد، و قضیه دهن به دهن گشت تا آنکه زنانی(اشرافی)در باره زلیخا گفتند: همسر عزیز با غلام خود مراوده داشته.این حرف به گوش زلیخا رسید، همه را دعوت نموده، برای آنان سفره ای مهیا نمود، (و پس از غذا) دستور داد ترنج آورده تقسیم نمودند و به دست هر یک کاردی داد تا آن را پوست بکنند، آنگاه در چنین حالی دستور داد تا یوسف در میان آنان درآید، وقتی چشم زنان مصر به یوسف افتادآنقدر در نظرشان بزرگ و زیبا جلوه کرد که به جای ترنج دستهای خود را پاره کرده و گفتند،آنچه را که گفتند: زلیخا گفت این همان کسی است که مرا بر عشق او ملامت می کردید.زنان مصر از دربار بیرون آمده، بیدرنگ هر کدام بطور سری کسی نزد یوسف فرستاده، اظهار عشق و تقاضای ملاقات نمودند، یوسف هم دست رد به سینه همه آنان بزد و به درگاه خدا شکایت بردکه اگر مرا از کید اینان نجات ندهی و کیدشان را از من نگردانی(بیم آن دارم)که من نیز به آنان تمایل پیدا کنم، و از جاهلان شوم.خداوند هم دعایش را مستجاب نمود و کید زنان مصررا از او بگردانید.

وقتی داستان یوسف و همسر عزیز و زنان مصر شایع شد(و رسوائی عالم گیر گشت)عزیز با اینکه شهادت طفل را بر پاکی یوسف شنیده بود مع ذلک تصمیم گرفت یوسف را به زندان بیفکند، و همین کار را کرد.روزی که یوسف به زندان وارد شد، دو نفر دیگر هم با او وارد زندان شدند، و خداوند در قرآن کریم قصه آن دو و یوسف را بیان داشته است.ابو حمزه می گوید: در اینجا حدیث امام سجاد(ع)به پایان می رسد. (1) مؤلف: در این معنا روایتی در تفسیر عیاشی (2) از ابی حمزه آمده که با روایت قبلی مختصر اختلافی دارد.و اینکه امام(ع)در تفسیر کلمه"معاذ الله"فرموده: "ما ازاهل بیتی هستیم که زنا نمی کنند"تفسیر به قرینه مقابله است، چون کلمه"معاذ الله"در مقابل جمله"انه ربی احسن مثوای"قرار گرفته و این خود مؤید گفته ما است که در بیان معنای آیه گفتیم: ضمیر"ها"در کلمه"انه"به خدای سبحان برمی گردد نه به عزیز مصر، که بیشترمفسرین گفته اند - دقت فرمایید.

و اینکه فرمود: "یوسف دست رد به سینه همه آنان زد و به درگاه خدا شکایت برد که اگر مرا از کید اینان نجات ندهی..."ظهور در این دارد که امام(ع)جمله"رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه"را جزء دعای یوسف ندانسته، و این نیز موافق با گفتارگذشته ما است که این جمله جزء دعای یوسف نیست.

و در عیون به سند خود از حمدان از علی بن محمد بن جهم روایت کرده که گفت: من در مجلس مامون بودم در حالی که حضرت رضا، علی بن موسی(ع)هم در نزد وی بود.مامون به او گفت: یا بن رسول الله!آیا نظر شما این نیست که انبیاء معصومند؟حضرت درپاسخش فرمود: چرا محمد بن جهم حدیث را همچنان ادامه می دهد تا آنجا که می گوید: مامون پرسید پس آیه"و لقد همت به و هم بها لو لا ان رءا برهان ربه"چه معنا دارد؟ حضرت فرمود: زلیخا قصد یوسف را کرد، و اگر این نبود که یوسف برهان پروردگار خود را دید او هم قصدزلیخا را می کرد، و لیکن از آنجایی که معصوم بود، و معصوم قصد گناه نمی کند و مرتکب آن نمی شود لذا یوسف قصد زلیخا را نکرد.

پدرم از پدرش امام صادق(ع)نقل کرد که فرمود: معنای آیه این است که:

زلیخا قصد یوسف را کرد که با وی عمل نامشروع را مرتکب شود و یوسف قصد او را کرد که چنین عملی با وی نکند.مامون گفت: خدا خیرت دهد ای ابا الحسن. (3) مؤلف: هر چند در سابق در باره ابن جهم گفته ایم که روایتش خالی از ضعف نیست،ولی هر چه باشد صدر این روایتش موافق با بیانی است که ما برای آیه کردیم.و اما آنچه که اززبان امام رضا(ع)از جدش نقل کرده که فرموده: "او قصد کرد که مرتکب شود، ویوسف قصد کرد که مرتکب نشود"شاید مراد از آن، همان معنایی باشد که خود حضرت رضا(ع)بیان داشتند.چون قابل انطباق با آن هست.و ممکن است منظور از آن این باشدکه: یوسف تصمیم گرفت او را به قتل برساند.همچنانکه حدیث آینده نیز مؤید آن است.وبنا بر این جمله مذکور با بعضی از احتمالات که در بیان آیه گذشت منطبق می شود.

و نیز در همان کتاب از ابی الصلت هروی روایت شده که گفت: وقتی مامون تمامی دانشمندان اهل اسلام و علمای سایر ادیان از یهود و نصارا و مجوس و صابئین و سایر دانشمندان را یکجا برای بحث با علی بن موسی(ع)جمع کرد، هیچ دانشمندی به بحث اقدام نکرد مگر آنکه علی بن موسی به قبول ادعای خویش ملزمش ساخت، و آنچنان جوابش رامی داد که گویی سنگ در دهانش کرده باشد.

در این میان علی بن محمد بن جهم برخاست و عرض کرد: یا بن رسول الله!آیا نظر شما این است که انبیاء معصومند؟فرمود: آری.عرض کرد: پس چه می فرمایی در معنای این کلام خدا که در باره یوسف فرموده: "و لقد همت به و هم بها"؟حضرت فرمود: اما این کلام خدامعنایش این است که زلیخا قصد یوسف را کرد(تا با او درآمیزد)و یوسف قصد وی را کرد تادر صورتی که مجبورش نماید به قتلش برساند، زیرا از پیشنهاد زلیخا بسیار ناراحت شده بود،خداوند هم گرفتاری کشتن زلیخا را از او بگردانید، و هم زنای با وی را، و به همین جهت است که در قرآن می فرماید: "کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء"چون مقصود از"سوء"کشتن زلیخا و مقصود از"فحشاء"زنای با او است. (4) و در الدر المنثور است که ابو نعیم در کتاب حلیه از علی بن ابی طالب(ع)روایت کرده که در تفسیر آیه"و لقد همت به و هم بها"فرموده: زلیخا به یوسف طمع کرد، ویوسف هم به وی طمع کرد.و از طمع او یکی این بود که تصمیم گرفت بند زیر جامه را بازکند، در همین موقع زلیخا برخاست و بتی را که در گوشه منزلش بود و با در و یاقوت آرایش شده بود با پارچه سفیدی پوشاند تا بین بت و خودش حائلی باشد.یوسف گفت: چکار می کنی.

گفت شرم دارم که مرا در این حال ببیند.یوسف گفت: تو از یک بتی که نه می خورد و نه می آشامد شرم می کنی و من از خدای خودم که شاهد و ناظر عمل هر کس است شرم نداشته باشم؟آنگاه گفت: ابدا به آرزوی خودت از من نخواهی رسید.و این بود آن برهانی که دید. (5) مؤلف: این روایت از جعلیات است، و چگونه ممکن است علی بن ابی طالب(ع)چنین فرمایشی کرده باشد؟با اینکه کلمات او و سایر ائمه اهل بیت(ع)پر است از مساله عصمت انبیاء و مذهب این امامان در این باره معروف است.

علاوه بر این، پوشاندن بت از طرف زلیخا و انتقال یوسف به مطلبی که عمل زلیخایادآوریش کرد برهانی نیست که خداوند آن را رؤیت برهان بنامد، و هر چند که این مضمون درروایاتی از طرق اهل بیت(ع)نیز آمده، و لیکن آنها هم به خاطر اینکه اخباری آحادهستند قابل اعتماد نیستند، مگر اینکه بگوییم زلیخا برخاسته و روی بتی که در آن اطاق بوده پوشانیده، و این عمل باعث شده که یوسف آیت توحید را مشاهده کرده باشد آنچنان که پرده هااز میان او و ساحت کبریای خداوند برداشته و وی برهانی دیده باشد که با دیدن آن از هر سوء وفحشایی مصون شده است.همچنانکه قبلا هم همینطور بود و به همین جهت خداوند در باره اش فرموده: "انه من عبادنا المخلصین"و این احتمال بعید نیست، و اگر روایات نظیر فوق معتبر وصحیح باشد می بایستی همین معنا منظور آنها باشد.

و نیز در همان کتاب آمده که: ابو الشیخ از ابن عباس روایت کرده که گفت: یوسف(ع)، سه بار دچار لغزش شد، یکی آنجا که قصد زلیخا را کرد، و در نتیجه به زندان افتاد، و یکی آنجا که به رفیق زندانش گفت"مرا نزد اربابت یادآوری کن"و در نتیجه به کفاره اینکه یاد پروردگارش را فراموش کرد مدت زندانش طولانی تر شد، و یکی آنجا که نسبت دزدی به برادرانش داد و گفت: "انکم لسارقون"و آنها هم در جوابش گفتند: " ان یسرق فقدسرق اخ له من قبل" (6).

مؤلف: این روایت مخالف صریح قرآن است که مقام اجتباء و اخلاص را به یوسف نسبت داده، کسی که چنین مقامی را داراست و خداوند او را خالص برای خود کرده و شیطان دراو راه ندارد.آری، چگونه تصور می شود که خداوند کسی را که تصمیم بر زشت ترین گناهان کرده و شیطان یاد پروردگارش را از دلش بیرون برده، و او در سخنانش دروغ گفته و خداوند هم به خاطر همین جرائم به زندانش افکنده و دوباره مدت زندانش را طولانی تر کرده صدیق بنامد،و از بندگان مخلص و نیکوکارش بخواند، و بفرماید که"ما به او حکم و علم دادیم و او را برای خود برگزیدیم، و نعمت خود را بر او تمام کردیم"؟و از این قبیل روایات زیاد است که الدر المنثور آنها را نقل کرده، و ما پاره ای از آنها را در آنجا که آیات را بیان می کردیم نقل نمودیم، و به هیچ یک آنها اعتمادی نیست.

و نیز آورده که احمد و ابن جریر و بیهقی در کتاب"دلائل"از ابن عباس از رسول خدا(ص)روایت کرده اند که فرمود: چهار نفر به زبان آمدند با اینکه طفل صغیربودند: 1 - پسر آرایشگر دختر فرعون 2 - آن طفلی که به نفع یوسف شهادت داد 3 - صاحب جریح 4 - عیسی بن مریم. (7) و در تفسیر قمی آمده که در روایت ابی الجارود در تفسیر"قد شغفها حبا"فرموده:

محبت یوسف زلیخا را در پرده کرد و از مردم پوشیده اش ساخت، بطوری که غیر از یوسف چیزدیگری نمی فهمید.و"حجاب"به معنای"شغاف"و"شغاف"به معنای"حجاب"قلب است. (8)

و نیز در همان کتاب در ضمن داستان دعوت کردن از زنان مصر و بریدن دستهای ایشان فرموده: یوسف آن روز را به شب نرسانیده بود که از طرف یک یک از زنان که وی رادیده بودند دعوت رسید و او را به سوی خود خواندند.یوسف آن روز بسیار ناراحت شد، و عرض کرد: پروردگارا!زندان را دوست تر می دارم از آنچه که اینان مرا بدان دعوت می کنند، و اگرتو کید ایشان را از من نگردانی من نیز به آنان متمایل می شوم و از جاهلان می گردم.خداوند هم دعایش را مستجاب نمود و کید ایشان را از وی بگردانید... (9)

پی نوشت ها:

1) معانی الاخبار، علل الشرایع، ص 48 و 49.

2) تفسیر عیاشی، ج 2، ص 172.

3) عیون اخبار الرضا، ج 1، باب 15، ح 1.

4) عیون اخبار الرضا، ط تهران، ج 1، ص 153 و 154.

5) الدر المنثور، ج 4، ص 13.

6) الدر المنثور، ج 4، ص 14.

7) الدر المنثور، ج 4، ص 15.

8) تفسیر قمی، الدر المنثور، ج 4، ص 15 و 16.

9) تفسیر قمی، ج 1، ص 343.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان